چکیده

در بین کارگردانان زن سینمای ایران، رخشان بنی‌اعتماد، بلند آوزاه‌ترین است. سینمای وی براساس تجربه‏ای که در طول دوران حرفه‌ای خود داشته، بنا شده است. بنی‌اعتماد، متولد فروردین 1333 تهران و فارغ‌التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک در سال 1358 است. وی کار در تلویزیون را به عنوان منشی صحنه، پیش از تحصیلات کلاسیک خود یعنی سال 1352 آغاز کرد. از سال 1359 وارد گروه کارگردانی فیلم‌های سینمایی شد و فعالیت خود را در مقام دستیار کارگردان و برنامه‌ریز تا سال 1364 ادامه داد. زندگی حرفه‌ای بنی‌اعتماد با مستندسازی برای تلویزیون آغاز می‌شود. او را بیشتر بشناسیم.

متن

در بین کارگردانان زن سینمای ایران، رخشان بنی‌اعتماد، بلند آوزاه‌ترین است. سینمای وی براساس تجربه‏ای که در طول دوران حرفه‌ای خود داشته، بنا شده است. بنی‌اعتماد، متولد فروردین 1333 تهران و فارغ‌التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک در سال 1358 است. وی کار در تلویزیون را به عنوان منشی صحنه، پیش از تحصیلات کلاسیک خود یعنی سال 1352 آغاز کرد. از سال 1359 وارد گروه کارگردانی فیلم‌های سینمایی شد و فعالیت خود را در مقام دستیار کارگردان و برنامه‌ریز تا سال 1364 ادامه داد. زندگی حرفه‌ای بنی‌اعتماد با مستندسازی برای تلویزیون آغاز می‌شود. فیلمهای مستند او عبارت هستند از: فرهنگ مصرفی(1363)، اشتغال مهاجرین روستایی در شهر(1364)، تدابیر اقتصادی جنگ(1365)، تمرکز(1366)، گزارش 71(72 ـ 1370)، بهار تا بهار(72 ـ 1370). این فیلمها رو به کی‌نشون می‌دین؟(72 ـ 1370)، آخرین دیدار با ایران دفتری(1374)، زیر پوست شهر(1375)... اما بنی‌اعتماد به ساخت فیلم مستند بسنده نکرد و از سال 1366 شروع به کارگردانی فیلمهای سینمایی داستانی کرد. آثار وی در این عرصه عبارتند از: خارج از محدوده(1366)، زرد قناری(1367)، پول خارجی(1368)، نرگس(1370)، روسری آبی(1373)، بانوی اردیبهشت(1376)، باران و بومی(یک اپیزود از فیلم قصه‌های جزیره1377)، و زیرپوست شهر(1379). سینمای بنی‌اعتماد در سه فیلم آغازین خود، تصویر چشمگیری ندارد. داستان هر سه فیلم که با زبانی طنز بیان شده، فاقد کشش و جذبه‌ای متقاعد کننده برای تماشاگر است، اما گرایش بنی‌اعتماد به مستند سازی و تصویرکردن شرایط اجتماعی، به خوبی در این فیلمها مشهود است. آنچه بنی‌اعتماد را به عنوان یک کارگردان، تثبیت می‌کند فیلمهایی است که پس از این دوره می‌سازد. از «باران و بومی» که بگذریم(زیرا یک فیلم کوتاه به شمار می‌آید)، شخصیتهای محوری چهار فیلم دیگر او زنان هستند. «نرگس» داستان زن جوانی است که سعی دارد شوهر بزهکار خود را در شرایط سخت جامعه از انجام عمل خلاف بازدارد. «روسری آبی» ماجرای دختری است که مادر معتاد و برادر و خواهرش را سرپرستی می‌کند. او که از قشر پایین جامعه است در کشاکش عشقی نامتعارف سعی می‌کند به رغم سنتهای جامعه، خود و خانواده‌اش را از طبقه‌ای که به آن تعلق دارد، بیرون بکشد. «بانوی اردیبهشت» حکایت زنی است از طبقه روشنفکر و مرفه جامعه که در میان‌سالی دچار عشقی خلاف سنت جامعه شده است و قصد دارد میان وظایف مادری با عشق خود آشتی برقرار کند. «زیر پوست شهر» بیان تلاشهای بی‌وقفه زنی کارگر است که سعی دارد خانواده خود را در شرایط سخت اقتصادی، حفظ کند. بنی‌اعتماد را می‌توان از تبار کارگردانان سینمای اجتماعی ایران دانست، جهت‌گیری سینمای او به این سمت، در اغلب فیلمهایش قابل رؤیت است. پرداختن به موضوعاتی از قبیل فقر، حاشیه‌نشینان، طبقات پایین جامعه و... از ویژگی‌های سینمای اوست. اما آنچه در این گرایش، جایگاه بنی‌اعتماد را ممتاز می‌کند، نگاه به وضعیت زنان در مناسبات جامعه است که در چهار فیلم اخیر او مطرح بوده است. بنی‌اعتماد از تقسیم فیلمهایش به زنانه و مردانه به شدت دوری می‌کند. وی معتقد است، جنسیت افراد نباید معیاری برای ارزیابی اندیشه آنان باشد، چراکه فیلمساز با اندیشه‌اش فیلم‌ می‌سازد و نه با جنسیتش، هرچند که جنسیت و احساسات او را بخشی از کلیت اندیشه وی بدانیم. هیچ وقت برای آنکه فیلمساز مطرحی باشم کار نکردم،پیام زن، 110 بنی‌اعتماد را بانوی اردیبهشت لقب داده‌اند. در عالم روحانی «اردیبهشت» نماینده واقعی راستی و پاکی اهورا مزداست و در عالم مادی نگهبان کلیه آتشهای رویِ زمین فیلمی به بهانه دورافتادن از نرگسها، سعید آذرین، سروش 58 ... این نوشتار تلاشی است برای بیان عناصر و مؤلفه‌هایی که در چهار فیلم عنوان شده از بانوی اردیبهشت سینما بیش از پیش مورد تأکید قرار گرفته است: 1 ـ آدمهای پایین شهر در حاشیه جامعه رخشان بنی‌اعتماد دنیای فیلم را با فیلم مستند شناخت. در طول دوران مستند سازی‌اش با آدمهای حاشیه نشین جامعه ارتباط برقرار ‌کرد و با دوربین خود به میان آنها رفت. پای درد دل‌ها و سخنهایشان نشست و زندگی‌شان را کاوید. گرایش به تصویرکردن زندگی و درد چنین آدمهایی، در سینمای داستانی بنی‌اعتماد نیز ریشه می‌دواند. او همیشه در فیلمهایش سعی کرده است به مسائلی از اجتماع بپردازد که تاکنون کمتر مجال ارائه‌شدن یافته‌اند: اختلافات طبقاتی، زاغه نشینی، سنت‌های دست و پاگیر، شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی، مساله فقر و پیامدهای آن و.... جسارت بنی‌اعتماد، در رفتن به سوی سوژه‌هایی از این دست که به سادگی قابل طرح نیستند، ستودنی است. نرگس تصویر زندگی چند دزد خرده‌پا است که در شرایط نابسامان اقتصادی سعی می‌کنند با دله‏دزدی خود را بر بدنه این اجتماع نگه‌دارند. در این میان، تلاش‌های نرگس ـ دختری که با یک دزد ازدواج کرده است ـ برای مانع‌شدن شوهرش از کار خلاف و یافتن شغلی مناسب برای او، شرایط سخت زندگی را برای این قشر از جامعه به زیبایی نشان می‌دهد. روسری آبی نیز بیان زندگی کارگرانی است که در حاشیه شهر تهران و اطراف کوره پزخانه‌ها، میان زاغه‌ها و درون اتاقهایی کثیف و تاریک زندگی می‌کنند. نوبرکردانی، که بار سرپرستی خانواده را به دوش می‌کشد به سختی از مادر معتاد و برادر و خواهر کوچکترش نگه‌داری می‌کند. زیرپوست شهر، داستان زندگی طوبا، کارگر کارخانه چیت‌سازی است که مردش از کار افتاده است و او مجبور است مخارج زندگی را تأمین کند. طوبا در خانه‌ای زندگی می‌کند که فقط دو اتاق تو در تو دارد. و شرایط اقتصادی روز به روز عرصه را به او و خانواده‌اش تنگ‏تر می‌کند. بنی‌اعتماد برای تصویر چنین فضاهایی به خوبی از پشتوانه تجربی و مستندسازی خود استفاده می‌کند. فضاها و آدمهای ارائه شده همه باور پذیرند و حس همدردی را در تماشاگر برمی‌انگیزند. 2 ـ سنتها و شرایط دست و پاگیر جامعه بنی‌اعتماد در تبیین شرایط جامعه‌اش، به سنتهای غلط و دست و پاگیر آن نیز اشاره می‌کند و به شرایطی که آدمها را تحت فشار و محدودیت قرار می‌دهد، اعتراض می‌کند. در حقیقت کشمکش داستانهای بنی‌اعتماد، جدال آدمها با شرایط است. اگرچه این شرایط در بعضی موارد تا حدودی نامتعارف و یا تابو به حساب آیند. در بانوی اردیبهشت، «فروغ» درگیر با جامعه‌ای است که نمی‌تواند او را به عنوان مادری بپذیرد که دنیایی شخصی و عاشقانه هم دارد. رسول و نوبر در روسری آبی با شرایطی دست به‌گریبانند که مانع ازدواج آنها، خارج از طبقه و مرتبه اجتماعی شان می‌شود. عباس در زیرپوست شهر برای ازدواج با دختری بالاتر از طبقه خود و برای آنکه بتواند سطح خانواده خود را بالاتر بیاورد، یا باید به ژاپن سفر کند و یا دست به کار غیر قانونی و قاچاق مواد مخدر بزند. عادل برای یافتن کاری مناسب، در جامعه سرخورده می‌شود چراکه نمی‌تواند سابقه بزهکاری خود را انکار کند. بنی‌اعتماد حتی در گزینش نامِ «نعمت آباد» برای یک محله زاغه‌نشین و عادل برای یک دزد سعی داشته ‌است بفهماند در جامعه‌ای که شرایط نابسامانی تا این حد حاکم باشد، عادل‌ها، دزد می‌شوند، و نعمت آباد، نقمت آباد خواهد شد. 3 ـ عشق عشق در چهار فیلم بنی‌اعتماد، ظهور و بروز ویژه‌ای دارد. گویی فیلمساز سعی دارد عشق را در دنیای مردم پایین دست و شرایط نابسامان جامعه، دلیلی برای زندگی و رشد انسان‌ها به شمار آورد. در نرگس، مثلث عشقی وجود دارد که که یک سرآن زنی بزهکار(و شاید روسپی) است که عادل را از نوجوانی به جای فرزند خود بزرگ کرده و سپس عاشق وی شده و به عنوان مردش او را پذیرفته است اما در این میان عادل خود سربه گریبان عشقی دیگر دارد که در بدترین شرایط به او رو نموده است. عشقی که در حین فرار از دست مأموران و در دستشوئی‌های یک بیمارستان و در هنگام تهوع پدر نرگس بوجود می‏آید، نشان از شرایط نامتعارف آدمهای این طبقه دارد. اما عادل به دلیل عشقش می‌خواهد که دیگر دزد نباشد و کار خوبی داشته باشد. نرگس و آفاق هم به دلیل عشق است که با شرایط سخت زندگی کنار می‌آیند و به دنبال راهی برای حفظ زندگی خود تلاش می‌کنند. در روسری آبی، عشق نوبر و رسول جسورانه‌تر است. نوبر عاشق رئیس کارخانه‌ای می‌شود که در آنجا کارگری می‌کند و رسول هم که با دختری از طبقه‌ای پایین‌تر از خود ازدواج می‌کند، می بایست شرایط و سنتهای جامعه را زیرپا بگذارد. مفهوم عشق در روسری آبی، در رنگ آبی نیز نمود پیدا کرده است، که در جای‌جای فیلم خود را نمایان می‌کند. دلبستگی و عشق کبوتر و اصغر نیز جلوه‌ای از همان آبی بیکران است. در حقیقت مضمون اصلی فیلم پیروزی عشق بر موانع و اختلافات طبقاتی است. مثلث عشق بنی‌اعتماد، در این فیلم از نوبر، رسول و شرایط و تفکر بازدارنده اجتماعی تشکیل می‌شود که در وجود دختران رسول نمود پیدا کرده است. عشق در بانوی اردیبهشت، جنبه تازه‌ای پیدا می‌کند. فروغ زن مطلقه و میان‌سالی است که پسر نوجوانی به نام مانی دارد. وی که از طبقه مرفه جامعه است و خود کارگردان و فیلمسازی مستندساز است، با عشقی درگیر شده است که آن را برای خود مجاز نمی داند. فروغ در جمع بین عشق و وظیفه مادری خود را ناتوان می بیند، و مخالفت های مانی نیز بر تردیدهایش دامن می زند. در زیر پوست شهر عشق در نگاه بنی اعتماد رؤیا و فریبی بیش نیست. در شرایط نابهنجار جامعه ای که طوبا در آن زندگی می کند عشق نمی تواند واقعیت داشته باشد و به سرانجام برسد. عباس پسر طوبا عاشق دختری از طبقه بالاتر و موقعیت اجتماعی مناسبتری است. عشق دیگر، عشق دوست عباس است که مدتی ژاپن بوده و گویا معشوق او دختری ژاپنی است که فقط ما پوستری از او در فضایی فانتزی و رؤیا گونه می بینیم. کارگردان در این فیلم به جای عشق هایی از این دست عشق طوبا به خانواده و زندگی اش را جایگزین می کند. 4 ـ تصویر زن یکی از دغدغه‌های اصلی بنی‌اعتماد در چهار فیلم یاد شده، پرداختن به زن و مسائل زنان است. بنی‌اعتماد زن‌ها را زیر نگاه تیزبینش تشریح کرده و سعی می‌کند تصویری واقعی از زن و مسائل پیرامونی‌اش ارائه کند. نگاه واقع بینانه‌ای که بنی‌اعتماد از مسیر آشنایی با زنان جامعه در دوره مستندسازی حرفه‌ای خود به دست آورده، مبنای ارتباط و نگاه درست او به شخصیتهای زن فیلمهایش است. زن‌ها در فیلم‏های بنی‌اعتماد اگرچه همیشه قربانی و بی‏استثناء معصوم هستند، اما همواره نماد امیدند و برای حفظ کیان خود و خانواده در تکاپویند. آنان گر چه با جبر محیط در ستیزند و تنگ‌نای فقر و رنج زندگیشان را دستخوش ناملایمات کرده است. اما در کشاکش مبارزه، روحیه‌ای خستگی‌ناپذیر دارند و با سیطره ذاتی که بر محیطشان دارند، همه چیز با وجود آنها معنا می‌گیرد. در روسری آبی، نوبر زنی است با توانایی‌های ویژه، سرپرست خانواده است و از مادر معتاد و برادر و خواهرش نگهداری می‌کند، عزت نفس بالایی دارد و کمک‌های رسول را قبول نمی‌کند. حاضر به شنیدن حرف زور نیست، و زیربار منّت کسی نمی‌رود. به یاد بیاورید صحنه‌ای را که گوشت تقسیمی را به خاطر حرفهای خاله‌زنکی قبول نمی‌کند، و یا پس از برخورد توهین‌آمیز انسی، چگونه برمی‌آشوبد و خانه رسول را ترک می‌کند و یا هنگامی که مباشر رسول قصد دارد او را به دلیل مجرد بودن، از استخدام در کارخانه نپذیرد، چگونه از حق خود دفاع می‌کند. زن در روسری آبی قصد دارد با تلاش خود عشق و محبت را نثار زندگی کند. در زیر پوست‌شهر زنها چند دسته‌اند: طوبا، بیانگر نسل قدیم زنان است که حقوق اجتماعی‌اش روز به روز تهدید می‌شود و باید بیش از پیش تلاش کند تا بتواند زندگی‌اش را اداره کند. «حمیده»، نسل میانه که قسمتش از زمانه همان جورکشیدن و مظلوم بودن است مثل مادرش طوبا، نسل قربانی. محبوبه نماد نسل جوان جامعه است که جسور، منطقی و درصدد احقاق حق خود می‌باشد و بالاخره وارد میدان می‌شود و حق خود را می‌گیرد. سیلی محبوبه را به صورت احمد برادر دوست فراریش به یاد بیاورید. بنی‌اعتماد راهکار برون رفت از این وضعیت را برای زنان، به‏صورت جسته و گریخته و در لابه‌لای دیالوگ‏های شخصیتها، رشد فکری و فرهنگی و استقلال مالی می‌داند. «درس بخون، دستت توی جیب خودت باشد تا توسری‏خور نشی» توصیه طوبا به دخترش که نمونه آرمانی و مطلوب آن بانوی اردیبهشت است. زنی شاغل و دارای موقعیت اجتماعی مناسب، زنی که وسایل خانه‌اش مدرن و غربی است، صبحها ورزش می‌کند، با مرد محبوبش از طریق نامه و تلفن ارتباط برقرار می‌کند، موسیقی دلخواهش نوای اُپرا است، و از جاده‌های خلوت و زیبا عبور می‌کند. بنی‌اعتماد معتقد است زنان از مشکلات اجتماعی، آسیبهای جدی‌تری می‌بینند تا از مشکلات خاص زن بودنشان، به همین دلیل وی محور مشکلات زنان را در فیلمهایش به صورت آسیبهای اجتماعی تصویر می‌کند. اما گاه به مشکلات خاص زنان نیز اشاره کرده است. 1. در نرگس مغبون شدن زنی را می بینیم که عمر خود را به پای مردی صرف کرده و در حق او مادری کرده است یا فریب خوردن دختری را شاهدیم که از روی صداقت با مردی ازدواج می‌کند و ناگهان متوجه می‌شود که شوهرش مردی خلافکار است. 2. هویت یافتن زن و شخصیت پیداکردن او زمانی است که نام مردی را برسر خود داشته باشد. التماس آفاق به عادل که «بگذار اسمت روی من بماند» و در روسری آبی، دیالوگ نوبر به رسول وقتی که می‌خواهد به نبودن نامش در شناسنامه رسول اعتراض کند. 3. وحشت همیشگی زنان از ترک‌شدن بوسیله مردان. آفاق به عادل می‌گوید: «مردانگی کن و من را رها نکن، گاه‌گاهی سری به من بزن.» 4. مشکل حضانت فرزند توسط زنان. دیالوگ فروغ با مانی وقتی که از گذشته‌اش می‌گوید: قانون راهی برای جلب فرزند توسط مادر ندارد. به هر حال دقت بنی‌اعتماد در طراحی تصویر زن در فیلمهایش مرهون پرداختن به جزئیات زنانه‌ای است که به دلیل زن بودن به آنها اشراف داشته است. شخصیتهای زنانه فیلم اگرچه در بعضی موارد از حدود خود خارج می‌شوند اما همیشه باور پذیرند و حس‌کردنی. خلاقیت فیلمساز در پرداخت این جزئیات مثال‌زدنی است. در نرگس گریه کردن آفاق در پلور عادل بعد از رفتن او و زمانی که می داند قصد ازدواج دارد، آرایش کردن آفاق، وقتی که عادل به او روی می آورد، گریختن آفاق از اتاق خود به طبقه بالا هنگام ورود عروس و داماد. در بانوی اردیبهشت آنجا که فروغ وارد خانه می شود و قصد دارد مقنعه خود را از سرش در بیاورد، حرکت او وقتی کامل می شود که از نگاه ما بیرون رفته است و وارد اتاقش شده است و یا در زیر پوست شهر صحنه خشک کردن موهای طوبا روی چراغ یا صحنه ای که ناهید از پشت پنجره و مانکن ها دزدکی عباس را می نگرد. 5 ـ نقش مادری و محوریت خانواده بنی‌اعتماد را تصویرگر نقش مادر ایرانی می‌دانند. مادرها در فیلمهای او شخصیتهایی پیچیده و چند لایه‌اند. در حقیقت وی تصویز زن کامل را بصورت مادر ارائه می‌کند. خود در گفتگویی می‌گوید، «من به زن جدا از وجه مادری‌اش زیاد نپرداخته‌ام». کالیدشکافی یک اثر سینمایی(زیر پوست شهر)، شهلا لاهیجی، ]طوبی و معنای رخشان، ص 151[ آفاق در حق عادل وظیفه مادری را تمام کرده و عادل نیز محبت مادرانه او را می‌پذیرد و به او وابسته است. نوبر اگر مادر خانواده نیست اما درحق برادر و خواهرش مادری می‌کند. در بانوی اردیبهشت، وظیفه مادری فروغ مانع از پذیرفتن عشق است. طوبی هم که مصداق کامل یک مادر است همه آنچه را که دارد به فرزندان و اطرافیان خود نثار می‌کند. نگاه بنی‌اعتماد به شخصیتهای فیلمهایش و ارتباط او با آدمها نیز، نگاهی مادرانه است. گویی بنی‌اعتماد هم اینجا غریزی عمل می‌کند. مادر در هیچ صورتی فرزندانش را مقصر نمی‌داند و همیشه آنها را در نهایت می‌بخشد. بنی‌اعتماد هم در فیلمهایش به همه حق می‌دهد: حتی خطاکارترین را بی‌گناه و اسیر شرایط می‌داند. وی به لمپن‌ها و بزهکاران جامعه هم مثل بیماران یا معلولان می‌نگرد. از او به جز چند مورد کوچک در هیچ جا نگرش منفی سراغ نداریم. آفاق را در فیلم نرگس می‌بخشیم چرا که در شرایط هولناک جامعه گرفتار آمده است. از دختران رسول وقتی که نادم می‌شوند، در می‌گذریم، آزارهای مانی را که خود تحت فشاری دوسویه است، ندیده می‌گیریم و محمود، شوهر طوبی، عباس و معصومه را هم می‌بخشیم. گویی بنی‌اعتماد با فیلمهایش فرهنگ مادرانه را تسری می‌دهد. اما، مادران قصه‌های بنی‌اعتماد برای چه چیز تلاش می‌کنند؟ تمام مادران و زنان در فیلمهای بنی‌اعتماد برای حفظ کیان خانواده هرچه دارند در طبق اخلاص می‌گذارند. تمامی تکاپوها و کوششها برای دوام و بقای خانواده و حفظ این نقطه محوری است. محوریت خانواده از فیلم «خارج از محدوده» شروع شده و تا زیرپوست شهر امتداد می‌یابد و یکی از مؤلفه‌های اصلی آثار فیلمساز به شمار می‌رود. 6 ـ نگاه فمینیستی و مردستیزانه بنی‌اعتماد بارها اعلام کرده است که مدافع تفکرات فمینیستی نیست و برخی منتقدین نیز معتقدند که فیلم های وی به طرفداری از زنان و اقامه دعوا علیه مردان بنا نشده است. به همین دلیل بعضاً از سوی طرفداران فمینیسم و بعضی همکارانش متهم به دشمنی با فمینیسم شده است. به عنوان مثال برخی معتقدند بانوی اردیبهشت، بر سنّت و شرایط جامعه مرد سالار صحه گذاشته و آنها را پذیرفته است. شاید دلیل چنین موضع‌گیری این باشد که آنان زن‌هایی را که در نرگس و روسری آبی علیه شرایط برخواسته بودند،‌ در بانوی اردیبهشت مغبون و شکست خورده نظام جامعه مردسالار می‌بینند. بنی‌اعتماد، اما خود مدعی است که در فیلمهایش منتقد شرایط جامعه و سنتهای آن بوده و یکی از وجوه این انتقاد، قید و بندهایی است که به زنان مربوط می‌شود. او اصل تقابل زن و مرد را جابجا کرده و زن را در مسند تفکر، عشق، چندگانگی، کنش پذیری، انتخاب، و... و خلاصه محور آثارش قرار داده است. با این وجود کمی دقت و تأمل نشان می‏دهد، نقشهایی که وی به زن‌ها داده است، همه برای شکستن هیمنه مردانه است. ساده انگاری است اگر نشانه‌های فراوان گرایش به تفکر فمینیسم و داعیه احقاق حقوق زنان را در آثار او نبینیم. فیلمهای بنی‌اعتماد زن ستایانه و مرد ستیزانه هستند و تفکر فمینیستی خود را با ظرافت بر تماشاگر تحمیل می‌کنند. مردها در فیلمهای وی زیر نگاهی تلخ و بدبینانه هستند، که یا حضوری کم‌رنگ و سایه‌وار دارند و ناکارآمدند و یا فاقد تدبیر، وثبات لازم می‌باشند. مردها در فیلم نرگس، متزلزل و عصیانگرند. عصیانی، جنون آمیز که نتیجه‌اش تباهی است. قدرت مقاومت در برابر کاستی‌های زندگی را ندارند و بی اعتنا به هنجارهای جامعه، راه خطا پیش می‌گیرند در حالیکه، زن در فیلم نرگس در چنین گیروداری خواهان سلامت نفس و ثبات است. مرد روسری آبی، با آن همه مکنت، ثروت، فهمیدگی و درایت که رئیس کارخانه‌ای می‌باشد و به تعبیر دخترش، جدی و غیر قابل انعطاف است، به سادگی وقتی در برابر عشقی نامتعارف قرار می‌گیرد چون کودکان قافیه را می‌بازد و دچار تردید می‌شود. حتی در تصمیم گیری خود برای ازدواج با نوبر از جدیت و صراحت می‌افتد و به راحتی بازیچه دخترانش شده و مورد تحقیر قرار می‌گیرد. در مقابل، جدیت انسی ـ دختر او ـ مردانه‌تر و محکم‌تر است. دنیای بانوی اردیبهشت هم مردسالار است. مرد اصلی فیلم که محبوب فروغ هم هست، صدا و سایه‌ای بیش نیست. مرد کوچک خانه فروغ ـ مانی ـ سعی در انحصار او دارد و خارج از نقش مادری، برای او نقشی قائل نیست. ماموری که فروغ برای آزادکردن بچه‌اش با او سخن می‌گوید، از او سرپرست بچه را می‌خواهد و مسئول انحراف مانی را بی‌مردبودن او می‌داند. مرد دیگری هم از همسایه‌های فروغ است که در حال جدال و ناسزاگویی به همسرش و بیرون کردن او از خانه دیده می‌شود. مانی، مرد همسایه، مامور، همه مردهایی غیرمنطقی تصویر شده‌اند. بانوی اردیبهشت با حذف مرد، بیش از دیگر فیلمهای بنی‌اعتماد فمینیستی و نگاهی ضد مرد دارد. در زیرپوست شهر هم، مردها نسبت به زنان بی‌وفا، منفعل و واخورده، ویا ظالم و احمق‌اند. آنهایی نیز که مانند عباس توانی دارند، راه به خطا می روند و باعث ظلم مضاعف بر زن می‌شوند. نکته دیگری که گرایش بنی‌اعتماد را به موضعگیری فمینیستی تایید می‌کند؛ استفاده از شخصیتهای حقیقی چون شهلا لاهیجی، فائزه هاشمی و مهر انگیز کار در بخشهای مستند بانوی اردیبهشت به منظور تأثیرگذاری اجتماعی در طرح مسائل زنان بوده است. در این قسمت خوب است به گزارش هیئت داوران جایزه معتبر پرینس کلائوس Prince claus جایزه معتبر پرنس کلاز(هلند) به هنرمندان و روشنفکران خلاق و نوآوری اهدا می‌شود که در زمینه فرهنگ تلاش کرده‌اند، در محیط خویش دگرگونی‌های درخور توجهی پدید آورده‌اند و دستاوردهای ارزنده‌ای ارائه داشته‌اند. 1998، که بنی‌اعتماد دریافت کرده است، اشاره شود: «رخشان بنی‌اعتماد در فیلمهای خود به مسائل خطر آفرینی پرداخته و راهکارها و ابزارهایی برای ارائه موضوعات یافته که بیان آنها کار چندان آسانی نیست. او با آرمان فمینیست همدردی نشان می‌دهد و مسأله ذهنیش احساس و نقش زنان در مسأله عشق و جامعه است با این همه او از اینکه فمینیست شناخته شود سرباز می‌زند... » بانوی اریبهشت(نقد و بررسی فیلم های رخشان بنی اعتماد)، زاون قوکاسیان حرفهایی برای بانوی اردیبهشت 1 ـ سیاست زدگی: خانم بنی‌اعتماد! سیاست از آن دسته مسائلی است که فضای زندگی را برای آدمها محدود و یا باز می‌کند. اما به هر دلیلی نمی‌توان موضعگیری سیاسی را همچون وصله‌ای ناجور برپیکره فیلم افزود. چقدر خوب بود صداقت، زیبایی و یک‌رنگی اردیبهشتی فیلمهای شما با خطابه‌ها و شعارهای سیاسی آلوده نمی‌شد. مرعوب شدن هنرمندان در بازیهای سیاسی و آلت‌دست شدن آنان آفت بزرگی بر پیکره فرهنگ یک جامعه خواهد بود. یادتان باشد شما بهترین فیلمتان را یعنی نرگس، در شرایط نابسامان جامعه به بهترین وجه و با شیواترین بیان ساخته‌اید. پس چه نیازی به طرح جهت‌گیری سیاسی در فیلمهایی بی‌ربط به سیاست داشته‌اید؟ اگر می‌خواستید از سیاست بگویید شابد بهتر می‌بود که فیلمی جداگانه و در مورد سیاست در جامعه می‌ساختید. صحنه‌های مستند استفاده از شخصیتهای واقعی در بانوی اردیبهشت، بیانیه‌هایی که طوبا در انتهای فیلم صادر می‌کند، و یا شعارهای سیاسی که در زیرپوست شهر از دهان علی بیان می‌شود وصله‌های ناچسبی است که بیننده را می‌آزارد. همینطور صحنه‌ای که سخنرانی شخصیتی سیاسی در مورد آزادی از بلندگوهای دانشگاه پخش می‌شود و جلوی دانشگاه بین طرفداران دو حزب درگیری و زدو خورد پیش آمده است، هارمونی فیلم را در هم می ریزد. 2 ـ شعاردادن: از ویژگی‌های هنرمندان یک هم این است که حرفهای خود را به صورت غیرمستقیم و در لایه‌های درونی آثار خود می‌گنجانند تا بیننده جرعه جرعه جام معنای پنهان فیلم را سرکشد. خطابه‌ای که فروغ به مامور قانون در مورد انحراف نسل جوان و بی‌توجهی قانون مداران می‌گوید، و یا آنجا که با جوان بسیجی صحبت می‌کند، بیش از حد شعار گونه و تصنعی است. 3 ـ دوری از جامعه: خانم بنی‌اعتماد! سینمای شما آنجا که شخصی شده واز مردم فاصله گرفته است دیگر اردیبهشتی نیست. نگارنده به عنوان یک تماشاگر علاقه مند به فیلمهای شما نمی تواند هضم کند که شما باآن سابقه درخشان در کشف لایه‌های زیرین اجتماع، چگونه در بعضی موارد، این قدر ناآشنا با جامعه خود باشید. فروغ کیا با عبور ازخیابان‏های خلوت و زیبا،‌زمزمه اشعار عاشقانه مرد محبوبش،‌گوش دادن به موسیقی اپرا،‌ و مانی با صبح بخیر گفتن به موشهای آکواریم، رفیق بازی هایش و شرکت در مجالس مختلط،‌یک دنیا با واقعیت جامعه ما فرق دارند. اگر چه نگارنده منکر وجود چنین افرادی در جامعه نیست اما چند درصد مردم از این دسته اند ؟ از اینها گذشته در خانواده های ایرانی فرار دختر از خانه یک فاجعه به حساب می آید. آن هم دختری با استعداد، درس خوان و موفق. معصومه که از خانه فرار می کند نه خانواده اش به دنبال او می گردند و نه فاجعه ای شکل می گیرد،‌خواهر بزرگش به راحتی ازدواج می کند و پس از گذشت چند روز، مراسم عروسی برگزار می شود. هر چند که فرار دختران بدون تحریک عامل بیرونی باور پذیر نیست. کالبدشکافی یک اثر سینمایی(زیر پوست شهر)، شهلا لاهیجانی 4. از عفاف تا حریم شکنی: خانم بنی اعتماد! ‌اگر دین و مذهب را جزو مؤلفه های جداناشدنی فرهنگ وجامعه خود بدانیم و ایمان دینی را سرمایه اصلی مردمان این مرز و بوم بپنداریم،دیگر شاید هنرمند این جامعه مجاز نباشد برای جذب تماشاگر از صحنه رقص دختری جوان تصویری ارائه کند و یا برای نشان دادن دختری فراری آرایش آن چنانی را به تصویر بکشد. افزون بر این صحنه دعوت کردن محمود از طوبا به رختخواب، حرمت شکنی نابخشودنی است. آیا منتقدینی که عشق را در فیلم‏های شما، نماد عشق عفیف و ایرانی می‏دانند،‌چنین صحنه‏ای را بر می تابند ؟ خانم بنی اعتماد! ‌اگر چه جایگاه والای شما به عنوان یک هنرمند سینما قابل تقدیر است امّا تا رسیدن به اوج دوران حرفه‏ای تان از مردم، جامعه و فرهنگ دینی و ملی نباید فاصله گرفت. در حقیقت هنرمند هر چه با جامعه اش آمیخته تر باشد،‌آثار او ماندگار تر است. سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن سال‏ها باید که تا یک پنبه دانه زآب و خاک شاهدی را حلّه گردد یا شهیدی را کفن به امید آن روز در انتظار آثار بعدی شما می‌مانیم. پایان منابع: 1 ـ هفت و نیم، رخشان بنی‌اعتماد بانوی آب و آتش و خاک/ نغمه ثمینی/ فیلم 265. 2 ـ فیلمی به بهانه دورشدن از نرگس‌ها/ سعید آذرین/ سروش 58 3 ـ هیچ‌وقت برای آنکه فیلمساز مطرحی باشم کار نکردم/ پیام زن /110. 4 ـ ضمیمه گزارش فیلم/ شماره 76. 5 ـ فیلمسازان زن دهه 70 و شکستن تابوی دیرینه/ ویژنامه صدسالگی سینما/ سینما/ شهریور 79 6 ـ اسطوره رخشان/ بهزاد عشقی/ فیلم و سینما/ شماره 1 7 ـ کاشکی یکی پیدا می‌شد از این تو عکس می‌گرفت/ حمید بهرامی/ فصلنامه دریچه هنر/ شماره 2/ بهار 80 8 ـ کمی تا قسمتی دور از اجتماع خشمگین/ جواد طوسی/ فیلم/ 226. 9 ـ نمای آبگینه/ مجموعه مقالات همایش زن و سینما. 10 ـ بانوی اردیبهشت/ نقد و بررسی فیلمهای رخشان بنی اعتماد/ زاون قوکاسیان. 11 ـ کالبد شکافی یک اثر سینمایی، زیرپوست شهر/ شهلا لاهیجی. 12 ـ زنان سینماگر ایران/ شهناز مرادی کوچی. 13 ـ کارنمای زنانِ کارای ایران/ پوران فرخ‌زاد

تبلیغات