جنس و جنسیت(sex & Gender)
آرشیو
چکیده
جنس» و «جنسیت» از واژههایی هستند که به ویژه در مباحث زنان، بسیار از آنها استفاده میشود. قرابت لفظی این دو در زبان فارسی، موجب شده است که درگفت و گوهای عمومی، به اشتباه، به جای یکدیگر به کار روند. این درحالی است که این دو واژه، نزد کارشناسان امور زنان، معانی کاملا متفاوتی دارند. در این نوشتار به تفاوت های معنایی این دو واژه می پردازیم.متن
«جنس» و «جنسیت» از واژههایی هستند که به ویژه در مباحث زنان، بسیار از آنها استفاده میشود. قرابت لفظی این دو در زبان فارسی، موجب شده است که درگفت و گوهای عمومی، به اشتباه، به جای یکدیگر به کار روند. این درحالی است که این دو واژه، نزد کارشناسان امور زنان، معانی کاملا متفاوتی دارند. به اعتقاد اونگر، واژة «جنس» باید به ابعاد بیولوژیکی مردانگی و زنانگی فرد محدود شود و «جنسیت» به صفات و ویژگیهای اجتماعی دو جنس اطلاق گردد. به بیان دیگر، واژة «جنسیت» به اجزای غیرفیزیولوژیکی جنس اشاره دارد که از نظر فرهنگی، برای مردان یا زنان مناسب تشخیص داده میشود. جنسیت در واقع، مجموعه انتظاراتی است از مرد و زن نوعی که در موقعیتی معین، چه باید بکند. به گفتة استفانی گرت، جامعه شناسان تمایز مهمی میان جنس و جنسیت قائلند. اصطلاح جنس بر تفاوتهای بیولوژیک میان زن ومرد دلالت دارد، حال آن که جنسیت، ناظر بر ویژگیهای شخصی و روانی است که جامعه، آنها را تعیین میکند. استفانی گرت، جامعه شناسی جنسیت، ترجمة کتایون بقایی، نشر دیگر، تهران 1380 مؤلف کتاب جنسیت، اشتغال و اسلام گرایی نیز بر همین مطلب تأکید کرده و مینویسد «واژه جنسیت به این معنا است که به مقولههای مرد و زن، از نظر فرهنگی و اجتماعی بپردازد و نه به عنوان جنس، که از نظر بیولوژیکی، به تفاوت میان زن و مرد مینگرد». الهه رستمی، جنسیت، اشتغال و اسلام گرایی، ترجمة رؤیا رستمی، انتشارات جامعة ایرانیان، تهران، 1379 در دهههای اخیر، دربارة تفاوتهای جنسی و جنسیتی زنان و مردان، نظریات متعدد و متفاوتی مطرح شده است. شماری اندک از نخستین فمینیستهای رادیکال، هرگونه تفاوت جنسی میان زن و مرد را منکر میشدند و از پیش فرض دانستن این که تفاوتهای ]بیولوژیک[ میان زن ومرد، طبیعی است، سرباز میزدند. جامعه شناسی جنسیت، ص 10 هلن فیشر در کتاب جنس اول، سیمون دوبوار را در زمرة این متفکران دانسته، مینویسد: «سیمون دوبوار در سال در کتاب مشهورش ـ جنس دوم ـ در پاسخ به این پرسش که زن چیست، اعلام کرد که زن چیزی جز نتیجه و محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی نیست. به عقیدة او زن از شکم مادر، متولد نمی شود، بلکه تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی است که به یک زن تبدیل میگردد. هلن فیشر، جنس اول، ترجمة نغمه صفاریان پور، انتشارات زریاب، تهران این دسته از فمینیستها بر این باورند که ذات گرایی بیولوژیک با این نظریه که بیولوژی، تعیین کنندة ویژگی زن و مرد است، اثبات نشده است. آنان با این دیدگاه که زن ومرد، دو مقولة بیولوژیک متفاوت و مجزا هستند، به مقابله برخاسته و آن را نتیجة بررسیهای علمی دانشمندان مرد دانستهاند.آنان میگویند که مردان آگاهانه در پی یافتن شواهد علمی برای تأیید این نظریه بودهاند که دو جنس، مقولات بیولوژیکی جداگانهای هستند. جامعه شناسی جنسیت، ص 21 این نظریه، به علت مخالفتهای آشکارش با یافتههای علمی، دیری نپایید و حتی نظریه پردازانش نیز رسما از آن اعلام برائت کردند. سیمون دوبوار، جنس دوم، ترجمة قاسم صفوی، نشر توس، تهران، 1380 مؤلف جنس اول در بررسی علل ناکامی افکار دوبوار و پیروانش مینویسد: اکنون زمانه تغییر کرده است. دیگر شرایط با این اعتقاد دوبوار سازگار نیست. اینک شواهدی علمی در دست است که نشان میدهد همة انسانها از بدو تولد، دارای جریانهایی الکتریکی در مغز هستند که هدایت گر رفتارهای انسانی آنان است. غیر از این، زن و مرد از جهاتی اساسی با یکدیگر متفاوتند. در حقیقت میتوان گفت که یک زن به هنگام تولد، زن به دنیا میآید. زنان و مردان با استعدادها و تمایلاتی متولد میشوند که از هزاران سال پیش تا کنون، در آن رشد یافتهاند. مردان و زنان، یک سان نیستند. زمان چندانی ازآغاز این تحقیق نگذشته بود که توانستیم اسناد علمی بسیاری بیابیم که نشان گر وجود تفاوتهای بیولوژیکی و روان شناختی متعدد میان زن و مرد بود. به قول جان راسکینی برای دیدن چیزها فقط یک راه وجود دارد و آن، دیدن کل هر چیز است. جنس اول، ص 3ـ5 پارهای دیگر از اندیشمندان، که در مباحث زنان قلم زدهاند، تفاوت جنسی میان زن ومرد را پذیرفتهاند؛ اما ملاک قرار دادن آنها برای نقشها و انتظارات متفاوت را بر نمی تابند. به بیان دیگر، آنان تفاوت جنسی زن ومرد را میپذیرند؛ اما هرگونه تفاوت جنسیتی را معلول فرهنگ مردسالاری دانسته وخواستار الغای آن و تساوی نقشها ومسؤولیتهای زنان ومردان هستند. دکتر الیزابت بادانتر، وجود جنسیت مردانه و زنانه را واقعی نمی داند و آن را معلول یک رشته عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی معرفی میکند. به عقیدة اوگرچه ترکیب دوکروموزوم، نخستین شرط وجودی بشر مذکراست، اما تعیین کنندة ویژگیهای آن نیست. بنابراین، مذکر بودن(جنسیت) به یک رشته عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد که ربطی با ویژگی ژنتیک ندارند. الیزابت بادانتر، زن و مرد، مترجم کاظم شیوا رضوی، انتشارات دستان، تهران، 1377 این رویکرد نیز مورد نقد جدی روان شناسان اجتماعی و جامعه شناسان در غرب قرار گرفت. از دیدگاه این دانشمندان، تفاوتهای جنسیتی در قریب به اتفاق موارد، نتیجة طبیعی تفاوتهای جنسی زن ومرد بوده وضرورتهای کارکردی آن را درهمة جوامع بشری، تثبیت ونهادینه کرده است.امروزه بسیاری براین باورندکه عوامل بیولوژیک، درشکل دادن به نقشهای جنسیتی زن ومرد در جامعه، بسیار مؤثرند. در جامعه شناسی، از تفاوت جنسی بیولوژیک، برای توضیح دادن و تقسیم کار در خانواده و جامعه، به طور کلی سود جستهاند. تایگر و فاکس چنین استدلال میکنند که زن و مرد، برنامه ریزیهای بیولوژیک یا برنامههای ژنتیکی متفاوتی دارند که زمینه ساز رفتارهای متفاوت آنان است. برنامه ریزی بیولوژیکی مردان موجب گرایش آنان به ستیزه جویی و تسلط است، حال آن که برنامه ریزیی بیولوژیکی زنان، آنان را مستعد بچه دارشدن و مراقبت از کودکان میکند. مرداک با بررسی 224 جامعه، این نوع تقسیم کار خانوادگی را با قدرت جسمانی بیش تر مردان، که پایهای ژنتیکی داشت و نیزبا نقش زنان در تولید مثل توضیح داد. پارسونز نیز بر آن است که زنان بنا بر نقش بیولوژیکشان در تولید مثل، غریزهای برای پرورش دیگران دارند و این غریزه، آنان را برای ایفای نقش پر احساس در خانوادهای هستهای، کاملا شایسته میسازد. هم چنین بیولوژی مردان، آنان رابرای ایفای نقش ابزاری در خانواده مناسب میسازد، نقشی که مستلزم تأمین نیازهای اقتصادی خانواده و پیوند دادن آن با جهان خارج است. سیاست مداران نیز مانند جامعه شناسان، تقسیم کار جنسی در خانواده و جامعه را طبیعی و مطلوب جلوه دادهاند. در سال 1979 میلادی، پاتریک جنکین _که بعدها وزیر دولت محافظه کار در انگلستان شد ـ در برنامة مستندی به نام «انسان زنده» درشبکه بیبی سی گفت: میدانید که اگر خداوند متعال میخواست همة ما یک سان حق کار بیرون از خانه و رفتار یک سان را داشته باشیم، هرگز زن و مرد را نمی آفرید.این که کودکان خردسال، واقعا به مادران خود وابستهاند، از واقعیات بیولوژیک زندگی است. بسیاری کارشناسان پرورش کودک، نظیر اسپاک، لیچ وجالی دربارة این دیدگاه، که زنان غریزة مادری بیولوژیکی دارند، اتفاق نظر دارند. جامعه شناسی جنسیت، 15 ـ 17 امروزه بر مبنای همین شواهد و قرائن علمی، فمنیستهای پست مدرن، تفاوتهای جنسیتی ونقشهای متناسب با ویژگیهای بیولوژیکی زن و مرد را پذیرفتهاند. از دهة هفتاد به بعد، گروهی با نام فمنیستهای جدید و متأثر از دیدگاههای پست مدرنیستی ظهور کردهاند که با تکیه بر روان شناسی رفتارگرایانه، بر حفظ ویژگیهای زنانگی تأکید میورزند. آنان با تأکید بر اصل تفاوت انسانها معتقدند که باورهای جهان شمول فمینیستهای رادیکال نه تنها غیر قابل دسترسی است، بلکه میتواند اشکال جدیدی از ستم بیافریند. آنان معتقدند که زن، نیازمند خانواده، همسر و فرزند است. اگر چه بازگشت دیر، اما تدریجی جوامع بشری، به گزارههای وحیانی را باید به فال نیک گرفت؛ اما گناه چندین دهه فاصله گرفتن از آموزههای دینی، بر گردن کیست؟
بازگشت