بررسی الحاق ایران به کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان
آرشیو
چکیده
سرانجام، لایحه پیوستن جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون محو تبعیض، همچنان که پیش بینی میشد در مسیر تعارض نظر مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان، به مجمع تشخیص مصلحت فرستاده شد و بحثها، مشاجرتها و اظهارنظرهای علنی دربارة این لایحه، فروکش کرد. تجربه نشان داده است که وقتی پروندهای به مجمع تشخیص مصلحت نظام فرستاده میشود، طرفین نزاع، از تب و تاب طرح علنی مباحث مربوط به پرونده مذکور میافتند. اکنون که فضای عمومی جامعه، درباره سرنوشت کنوانسیون، تا حدودی آرام شده است، بازشناسی آن چه درباره این کنوانسیون اتفاق افتاد، ضروری مینماید. در این مقاله به بررسی آن می پردازیم.متن
سرانجام، لایحه پیوستن جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون محو تبعیض، همچنان که پیش بینی میشد در مسیر تعارض نظر مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان، به مجمع تشخیص مصلحت فرستاده شد و بحثها، مشاجرتها و اظهارنظرهای علنی دربارة این لایحه، فروکش کرد. تجربه نشان داده است که وقتی پروندهای به مجمع تشخیص مصلحت نظام فرستاده میشود، طرفین نزاع، از تب و تاب طرح علنی مباحث مربوط به پرونده مذکور میافتند. اکنون که فضای عمومی جامعه، درباره سرنوشت کنوانسیون، تا حدودی آرام شده است، بازشناسی آن چه درباره این کنوانسیون اتفاق افتاد، ضروری مینماید. این بازشناسی، از یک سو مربوط است به ارزیابی آن چه اتفاق افتاد و عملکرد گروهها و احزاب مختلف در این باره، که داوری صائب، پس از به پایان رسیدن عملیاتی امکان پذیر است و از سوی دیگر، ارزیابی محتوای کنوانسیون و موارد مشابه، امری است که همواره لازم است، حتی اگر بپذیریم که به این معاهدات ملحق شویم و یا این که تصمیم گرفته شود که الحاق به چنین معاهداتی تا همیشه منتفی تلقی شود. به هر رو، بحث علمی درباره محتوای اسناد بین المللی، امری لازم است. با وجود آن که بیش از نیم قرن از پذیرش و تصویب اعلامیه حقوق بشر میگذرد و همه کشورهای عضو سازمان ملل، آن را پذیرفتهاند، همه ساله تحقیقات متعددی در دفاع یا نقد اعلامیه حقوق بشر صورت میگیرد. این نوشته، دارای دو بخش است که در بخش نخست، عملکرد گروهها و نهادهای طرفدار الحاق ایران به کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان، برای تصویب این کنوانسیون بررسی میشود و در بخش دوم، به بیان برخی از ادله موافقان، درباره لزوم الحاق جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون پرداخته میشود. الف) بــررسی عملکرد گروهها و نهادهای طرفدار الحاق ایران به کنوانسیون محو تبعیض 1. لایحه مربوط به کنوانسیون «محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» اکنون نزدیک به یک دهه است که ذهن و اندیشه خواص و نهادهای وابسته به جامعه زنان را به خود مشغول کرده است. اگر چه از تصویب کنوانسیون، 24 سال میگذرد، اما تلاش برای به جریان انداختن آن، در کشورما نخست از سوی نهادهای دولتی مطرح شد. بسیاری از کسانی که از الحاق جمهوری اسلامی ایران به این کنوانسیون دفاع میکنند، بیش از دو یا سه سال نیست که به خیل کاروان مدافعان کنوانسیون پیوسته اند. همین نکته، گویای این است که حتی روشنفکران غیر دینی، که بسیاری از مسلّمات فقه شیعی را در نوشتهها و گفتههای خود، زیر سؤال میبردند، دغدغه الحاق ایران به این کنوانسیون را در سر نداشتهاند، در بــیان این امــر، میتــوان احتمال دیگری را مطرح کرد و آن اینکه از دید این افراد(روشن فکران غیر دینی و فمینیستهای داخلی) اختلافات محتوایی کنوانسیون با فرهنگ مذهبی و بومی ایران، به اندازهای است که طرح آن در کوتاه مدت، امکان پذیر نباشد اما آنانی که معتقد به اندیشه و نظام اسلامی نیستند، جرأت طرح اندیشههای افراطی را در درون نظام ندارند و همه تلاش آنان این است که بتوانند بخشی از آرمانها و اندیشههای خود را از زبان افراد متصل به بدنه نظام بیان کنند. 2. انگیزههای نهادهای دولتی در طرح لایحه مربوط به کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان را در یک نگاه کلی میتوان در راستای تعامل این نهادها با سازمانهای بین المللی ارزیابی کرد. کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان، یکی از چندین معاهدة بین المللی است که در عرصة نظام جهانی مطرح است و همه کشورها، از جمله جمهوری اسلامی ایران، دعوت به الحاق به چنین معاهداتی میشوند. 3. در مقابل نیز دستگاههای مربوطه، به ویژه، وزارت خارجه، برای عمل به یکی از وظایف عادی و جاری خود، تلاش میکنند که برای بهینه سازی تعامل خود با نهادهای بین المللی، در معاهدات مطرح در سطح نظام بین المللی، اظهارنظر و اعلام واکنش کنند. نکته در خور توجه در این گردش کار، لزوم توجه نهادهای سیاسی کشورها به بحث مصالح و منافع ملی آن کشورها است. امروزه این امر، پذیرفته شده است که پیوستن کشورها به هر معاهده یا اعلامیهای، در حکم مشارکت کشورهای دیگر و نهادهای بین المللی در حاکمیت کشورهایی است که به آن معاهده ملحق شدهاند. تلاش کشورها بر این است که به معاهداتی ملحق شوند که مفاد آنها هم سو با تحکیم حاکمیت ملی و استقلال کشورشان ارزیابی شوند و یا دست کم به حاکمیت ملی و استقلال کشورشان، خدشهای وارد نسازند. این امر، امروزه به قدری بدیهی است که نویسنده گمان نمی کند که برای اثبات آن، به ذکر مثال یا دلیل نیاز باشد. رفتار متناقض کشورهایی مانند آمریکا دربارة معاهدات بین المللی، چه از سوی خود این کشور و چه از سوی کشورهای دیگر، گواه آن است که هیچ کشوری به این معاهدات در فرض نبود مصلحت راجح نمی پیوندد. اکنون پرسش اصلی این است که کدامین مصلحت راجحی در الحاق ایران به این کنوانسیون وجود دارد که برخی این گونه در الحاق جمهوری اسلامی ایران به این کنوانسیون اصرار دارند؟ البته میتوان فرض کرد که مصالحی در الحاق جمهوری اسلامی به این کنوانسیون وجود دارد؛ در این صورت پرسش اصلی این است که چه ضرورتی در کتمان این مصالح وجود دارد؟ توجه به این نکته، ضروری است که نوع ضرورتی که هر کشوری در پیوستن به یک معاهده احساس میکند در شیوه پیوستن آن کشور به آن معاهده و راهکارهایی که بعداً برای اجرای معاهده پیگیری میشود، تأثیر دارد. البته این گروه، برخی از این مصالح و دلایل را بیان کردهاند که در بخش دوم به بررسی اجمالی آنها خواهیم پرداخت؛ اما این مصالح بیان شده، در حدی نیست که ضرورت جدی الحاق ایران به این کنوانسیون را بیان کند. برخی شنیدهها حاکی از وجود انگیزههای قویتر و بیشتر سیاسی است که دستگاه سیاست خارجی ما را وادار به طرح الحاق ایران به کنوانسیون محو تبعیض میکند. نگاهی اجمالی به پرونده کارشناسی «کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان»، خود گویای داستان غم انگیز دیگری است در فرآیند تصمیمگیریها و قانونگذاری کلان کشور: اعضای دعوت شده در کمیته بررسیکننده الحاق جمهوری اسلامی ایران، بیشتر افرادی هستند که از جنبه حیثیتهای اجرایی و اشتغال در نهادهای دولتی به این کمیسیون دعوت شدهاند و کمتر کسی از آنان جنبه کارشناسی صرف دارد. گویا بحث درباره معاهدات سرنوشتسازی مانند کنوانسیون، تنها در صلاحیت مدیران اجرایی کشور است و هیچگونه کار کارشناسی علمی بر این گونه معاهدات لازم نیست. البته بسیاری از شرکت کنندگان در این جلسات، از کارشناسان ارزنده کشور هستند؛ اما از آن جا که مدیران اجرایی، بیشتر دغدغه اجرا و عمل را دارند، اکتفا به کارشناسی آنان نوعی تسامح محسوب میشود. از سوی دیگر، با وجود اینکه کنوانسیون، جنبههای مختلفی از علوم و دانشها مانند روانشناسی، جامعهشناسی، فقه، حقوق، دین، اخلاق، سیاست و علوم تربیتی را شامل میشود، تنها دغدغه اعضای کمیسیون، بررسی موارد تعارض کنواسیون با احکام و قوانین داخلی است و در نهایت، دستیابی به راهکاری که چنین تعارضاتی را به حداقل برساند و زمینه الحاق ایران به این کنوانسیون، فراهم شود. در بحث تعارضات حقوقی نیز اعضای این کمیسیون، حــــق مطلب را ادا نکردهاند. با آن که ابهامها و ایرادهای بسیاری از سوی کارشناسان حقوق بین الملل مطرح میشود مبنی بر این که تحفظ کلی، با روح حاکم برکنوانسیون، در تعارض بوده و خود کنوانسیون، تحفظات حاکم با روح خود را نفی کرده است، تنها پاسخ ارایه شده از سوی اعضای کمیسیون آن است که بسیاری از کشورها با این تحفظ به کنوانسیون ملحق شدهاند و تاکنون مشکلی نداشتهاند. کتمان واقعیتهای موجود دربارة کنوانسیون، از دیگر نکات در خور توجه درباره عملکرد نهادهای دولتی طرفدار الحاق است. بسیاری از کشورهای اسلامی وغیر اسلامی، که با قید تحفظ کلی و حتی تحفظات خاص به این کنوانسیون ملحق شدهاند، همه ساله مورد اعتراض کشورهای دیگر و هم چنین کمیته فرعی ناظر بر اجرای کنوانسیون قرار میگیرند؛ اما طرفداران الحاق ایران، بدون توجه به این واقعیت، ادعا میکنند که چون الحاق این کشورها مشکلی در پی نداشته، الحاق ایران نیز مشکلی ندارد. 4. پس از تصویب لایحه الحاق ایران به کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان و ارجاع آن به مجلس شورای اسلامی، هم چنان که پیش بینی میشد مخالفتهایی از سوی جریانات داخل کشور با این لایحه صورت گرفت. همان گونه که قبلاً بیان شد، برخی از این اعتراضها از سوی کسانی صورت گرفت که بعداً به صف مدافعان الحاق مشروط ایران پیوستند و بیشتر اعتراض آنان به این لایحه، ناظر به تحفظ کلی اعلام شده در لایحه بود که عملاً الحاق ایران به این کنوانسیون را از دیدگاه ایشان بیفایده میساخت اما گروه دیگری از مخالفان، هم چنان به مخالفت خود ادامه دادند و با ادعای این که الحاق ایران، نه هم سو با مصالح ملی و مذهبی ما است و نه حتی در جهت مصالح جامعه زنان، به بیان آرا و اندیشههای خود در این باب پرداختند. از ویژگیهای مهم مخالفان، طرح آرا و نظریات، به صورت مکتوب، حضور در سخنرانیها، جلسات و مناظرات بود. حجم گسترده ایی از آن چه امروزه دربارة کنوانسیون منتشر شده و یا در حال انتشار است، متعلق به مخالفان است و حتی برخی مکتوبات، که در دفاع از کنوانسیون منتشر شده است، به دلیل آن که در صدد دفاع از محتوای کنوانسیون بر نیامدهاند و فقط به بیان موارد اختلاف کنوانسیون با فقه و حقوق اسلامی پرداختهاند، عملاً به نفع مخالفان ارزیابی میشوند. مانند کتاب دفع تبعیض علیه زنان، نوشته خانم مهرانگیزکار. در این میان، مخالفت گروهی از مراجع معظم تقلید ـ دامت برکاتهم – چالشهای جدی تری فراروی کنوانسیون قرار داد. واکنش موافقان الحاق با فتاوای مراجع معظم تقلید و مخالفان خود، توجه ویژهای را میطلبد. مدافعان الحاق، درگام نخست و حتی پیش از اعلام دور جدید مخالفت مراجع، پس از ارسال لایحه کنوانسیون محوتبعیض به مجلس درحرکتی پیش گیرانه تلاش برای جلب نظر علما و مراجع تقلید را آغاز کردند پس از انتشار فتاوای مراجع تقلید، در مخالفت با کنوانسیون نیز تلاش شد تا این فتاوا تحت تأثیر القائات گروهی خاص قلمداد شود. هم چنین برخی تلاش کردند تا با جلب نظر مراجع تقلید شاید بتوانند فتاوای صادر شده را خنثی کنند که این اقدام بینتیجه ماند. گام بعدی، سیاسی قلمداد کردن حرکت مخالفان بود تا آن جا که چند روز پس از مخالفت مراجع معظم تقلید و در آستانه طرح کنوانسیون در مجلس، سخنگوی هیئت دولت اعلام کرد: «ما فکر میکنیم جو سازیهای اخیر، برای تحت فشار قرار دادن شورای نگهبان است». اختلافی قلمداد کردن نظر علما و مراجع معظم تقلید و تمسک دائمی به نقش زمان و مکان در اجتهاد از دیدگاه امام خمینی(ره) از جمله راهکارهای مدافعان الحاق، برای برون رفت از چالش به وجود آمده فرا روی کنوانسیون بود. این راهکار نیز موثر نیفتاد زیرا از یک سو این گروه نتوانستند موافقت حتی یکی از مراجع مسلم تقلید را در موافقت با کنوانسیون جلب کنند(شادی صدر، سایت زنان ایران) و از سوی دیگر هرگز توضیح نداد که امام خمینی(ره) که خود، بنیان گذار نظریه نقش زمان و مکان در اجتهاد بودند، چرا از فتاوای خود در بحث فقه زنان عدول نکردهاند. گام آخر حرکت مدافعان الحاق ایران به کنوانسیون، تخریب مخالفان الحاق، به روشهای گوناگون بود، انگ سیاسی بودن، اتهام بیخبری از محتوای کنوانسیون، تحجر، زن ستیزی از برچسبهایی بود که مخالفان، از سوی مدافعان کنوانسیون پذیرای آن بودند. تاریخ قضاوت خواهد کرد که صرف نظر از این که الحاق به کنوانسیون، به نفع نظام ما باشد یا نباشد، کدام یک از دو طرف، انصاف علمی، ادب دینی و اجتماعی را در رویارویی با نظریات مخالف پاس داشته است. ب) دلائل مدافعان الحاق به کنوانسیون در ابتدا باید از گروهی از مدافعان الحاق ایران به کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان یاد کرد که با اعتقاد به مبانی دینی و فقه اسلامی تلاش میکنند میان آموزههای دینی و اهداف کنوانسیون، وجه جمعی بیابند. ضرورت زدودن غبار اتهام به اسلام، در عدم رعایت حقوق بشر و حقوق زنان، یکی بودن آرمانهای دینی درباره جایگاه و منزلت انسانی و اجتماعی زن با آرمانها و اهداف کنوانسیون و جریان سازی احقاق حقوق زن در پرتو الحاق ایران به کنوانسیون، از جمله مهم ترین انگیزههای این گروه است که بیشتر مدافعان الحاق را تشکیل میدهند و انگیزههای دلسوزانه آنان درخور تقدیر و احترام است. در میان ادلهای که برای ضرورت الحاق ایران به کنوانسیون اعلام شده است، مهم ترین آنها را میتوان به شرح ذیل برشمرد: 1.عدم الحاق ایران به کنوانسیون، فشارهای بین المللی تحمل ناپذیری را به همراه خواهد داشت. ضرورت برون رفت نظام از این وضعیت، پذیرش کنوانسیون را ایجاب میکند. دلیل مذکور چند سوال جدی را پیش رو دارد: نخست: ماهیت این فشارها چیست و چرا با افکار عمومی در میان گذاشته نمی شود؟ آیا احتمال آن نمی رود که با تبیین فشارهای بین المللی برای الحاق، از مخالفت مخالفان الحاق کاسته شود؟ دوم:حد و نهایت این فشارها کجا است ؟ در چه صورتی نظام بین الملل از اعمال فشار بر کشورها، از جمله جمهوری اسلامی ایران دست بر میدارد؟ آیا این فشارها تا آن جا ادامه مییابند که جمهوری اسلامی به کنوانسیون ملحق شود یا این که این فشارها تا مرحلة اجرای کامل کنوانسیون ادامه خواهند داشت؟ سوم: حد انعطاف نظام جمهوری اسلامی ایران در برابر هر نوع فشاری تا کجا است؟ چهارم: متناسب با فشارهای وارد شده بر نظام، چه راهکاری در سطح بین المللی و در داخل کشور، در فرض الحاق باید اتخاذ شود؟ 2 ـ یکی از دلایل مهم ضرورت الحاق ایران به این کنوانسیون، ارتقا و بهبود نگرش بین المللی به اسلام و نظام جمهوری اسلامی است. همواره در مصاحبه و گفت وگوها اعلام میشود که «مگر اسلام، طرفدار تبعیض علیه زنان است؟» و یا ادعا میشود که در صورت الحاق میتوانیم دیدگاههای مترقی اسلام دربارة زنان را به جهانیان یادآور شویم. صرف نظر از تعارضی که در ادله و بیانات موافقان وجود دارد ـ به گونهای که گاه چند دلیل ارایه شده از سوی برخی از آنان، نافی یکدیگرند ـ نکته درخور توجه، غفلتی است که گویندگان این سخن، از فضای بین المللی دارند و گمان میکنند(و به زعم نویسنده، وانمود میکنند)که در عصر ارتباطات، به صرف امضا و الحاق یک کشور به یک معاهده، دیدگاههای بین المللی به آن کشور اصلاح میشود. اگر چه این دلیل ارایه شده از سوی موافقان الحاق، چندان موجه به نظر نمی رسد، اما به دلیل تکرار آن از سوی ایشان لازم است قدری در باره ابعاد آن به تفصیل سخن گفته شود. 1 ـ 161486; نگاه مدرنیته به مفهوم انسان، در نظام بین الملل و معاهدات حقوق بشری، نگاهی سکولاریستی و غیردینی است.گو این که این نگاه غیر دینی، نگاهی غربی است و در واقع، نوع خاصی از سکولاریسم محسوب میشود. بر اساس پارادایم جدید، پذیرش معاهداتی همچون کنوانسیون از سوی اسلام و مسلمانان، گزارهای پارادکسیکال است؛ زیرا حقوق بشر یا حقوق زن، از اساس، در دنیای جدید، در بستر سکولاریسم مطرح میشود و اصولاً نمی تواند دینی باشد تا بتوان بحث کرد که در اسلام حقوق بشر رعایت شده است یا اسلام با رعایت حقوق زنان موافق است و تبعیض علیه زنان را روا نمی داند. 2 ـ 1. بسیاری از کشورهای اسلامی، به این کنوانسیون ملحق شدهاند. آیا نگاه بین المللی به اسلام تغییر کرده است؟ آیا همه ساله شاهد آن نیستیم که به این دسته از کشورها فشار آورده میشود که استناد به قوانین اسلامی برای اجرا نکردن پارهای از مواد کنوانسیون، پذیرفته نیست؟ 3 ـ 1. استناد به این دلیل بیان گر آن است که مدافعان الحاق، در واقع، مدافع محتوای کنوانسیون نیستند بلکه الحاق را صرفاً تاکتیکی عملیاتی برای برون رفت نظام از فشارهای بین المللی میدانند اما این رویکرد با برخی دلایل دیگر مدافعان الحاق، که تلاش میکنند از محتوای کنوانسیون دفاع کنند، سازگار نیست. 3. یکی از دلایل مطرح شده در دفاع از کنوانسیون، این است که الحاق به این کنوانسیون ضرری ندارد؛ زیرا با تحفظ کلی(الحاق در چارچوب شریعت اسلامی) موارد خلاف اسلام یا قوانین داخلی، تخصیص میخورد و دیگر موارد قابلیت اجرا پیدا میکند. این دلیل به ظاهر ساده، از دلایل مهم مدافعان الحاق است که خود مبتنی بر پیش فرضهایی است: 1. موارد مخالفت کنوانسیون با حقوق و قوانین داخلی محدود است، به گونهای که تخصیص کنوانسیون به این موارد، چندان مشکلی ایجاد نمی کند. 2. در ارزیابی مخالفت یک معاهده با اسلام، باید به موارد فقهی و قانونی رجوع کرد و صرف عدم مخالفت آن معاهده با اسلام، در چارچوب فقه فردی و حقوق موجود، کافی است و حکم و عدم مخالفت آن معاهده با اسلام صادر میشود. 3. روح حاکم بر این معاهده، که تخصیص بردار نیست، با اسلام منافاتی ندارد. اگر این سه پیش فرض را بپذیریم، بدیهی است که دلیل دوم دلیل محکمی است و به ارایه دلیل دیگری از سوی مدافعان الحاق نیازی نخواهد بود؛ اما بعید به نظر میرسد که مدافعان الحاق، خود چندان به قوت این پیش فرضها معتقد باشند؛ زیرا بسیاری از تحقیقات صورت گرفته توسط مدافعان الحاق، گواه آن است که موارد مغایرت و تضاد محتوای کنوانسیون با قوانین داخلی و احکام داخلی و احکام اسلامی، به اندازهای است که پذیرش آن با قید تحفظ کلی، مصداق بارز استثنای اکثر میشود. اما این که آیا به صرف عدم مخالفت یک معاهده با حقوق و فقه فردی، میتوان حکم به عدم مخالفت آن با اسلام کرد یا نه، امری است که در این مجال اندک، جای بحث دربارة آن نیست اما شایان ذکر است که تحویل و تقلیل اسلام به فقه فردی، امری است که امروزه مورد اعتراض بیشتر روشن فکران دینی است، ولی به هر رو، از آن جا که این پیش فرض، درصورت قبول دو پیش فرض دیگر، به کار مدافعان الحاق میآید، در این جا از بحث در بارة آن صرف نظر میکنیم. اما پیش فرض سوم، که از قضا میتواند محل بحث و تأمل اساسی درباره کنوانسیون باشد، این است که آیا روح کنوانسیون با اسلام، تعارض دارد که در فرض تعارض، قابلیت تخصیص و تحفظ نیز ندارد، یا این که روح حاکم برکنوانسیون، با آموزههای اسلامی و حتی اقتضائات فطرت و یافتههای علوم تعارض ندارد و قابل دفاع است؟ بحث دربارة این موضوع، منوط است به این که پیام اصلی این کنوانسیون را چه بدانیم. به تصریح بسیاری از کارشناسان، روح حاکم بر کنوانسیون، از مقدمه کنوانسیون و ماده یک آن به دست میآید. آموزههای اصلی دو بخش یادشده، از بین بردن نقشهای جنسیتی است.نقشهای جنسیتی، به کار ویژهای اطلاق میشود که هر یک از دوجنس، در اجتماع برعهده میگیرند. در موج دوم فمینیسم، این شعار به شدت مطرح شد که مهم ترین عامل اعمال ستم از سوی مردان یا طبقه مردسالار و پذیرش ستم از سوی زنان، همین نقشهای جنسیتی است که مهم ترین این نقشها عبارت است از نقش همسری و مادری. بنابر استدلال فمینیستی، جامعه، رفتار مرتبط با جنسیت را به شیوهای بیقاعده، به هریک از دو جنس پیوند میدهد.حمله به این کلیشه سازیها از نقش جنسی، نخستین دستور برنامة فمینیسم معاصر بوده است»(فرهنگ نظریههای فمینیستی، ص 401). فمینیستها با ارایه دو مفهوم جنس(ویژگیهای طبیعی زن و مرد، که ریشه در طبیعت آن دو دارد) و جنسیت(نقشها و ویژگیهایی که دو جنس، در اجتماع میپذیرند، ریشه در طبیعت آنان ندارد) ادعا میکنند که میان جنس خاص و نقشهای جنسیتی، ارتباطی نیست. به بیان دیگر، جنسیت ربطی به جنس ندارد و معلول تربیت و تحمیل اجتماع است. اگر چه امروزه اصل تفکیک میان جنس و جنسیت از یک سو و عدم ارتباط میان این دو از سوی دیگر، مورد چالش واقع شده است.(به عنوان مثال رجوع شود به کتاب فمینیسم، جین فریدمن، ترجمه مهاجر) اما آموزهها و نتایج آن، در متن کنوانسیون گنجانیده شده است و اعتراضهای کمیته فرعی ناظر بر کنوانسیون نیز گواه آن است که اعضای این کمیته نیز پیام اصلی این کنوانسیون را از بین بردن نقشهای جنسیتی و یا به تعبیر فمنیستها کلیشههای جنسیتی میدانند. البته برخی از مدافعان الحاق ایران به این کنوانسیون نیز همین پیام را پیام اصلی و روح حاکم بر کنوانسیون میدانند. صرف نظر از برخی مطالب حاشیهای، پرسش بسیار جدی در این جا این است که آیا اسلام، فطرت، عقل و علم میپذیرند که میان مؤنث بودن و نقش مادری ارتباطی نیست؟ به نظر نویسنده، در بیمنطق بودن این سخن و شعار امروز، چندان جای بحث و تأمل نیست و اگر تأملی وجود دارد، این است که آیا مبارزه قاطع با نقشهای جنسیتی، شعار اصلی این کنوانسیون است یا خیر؟ در پاسخ به این پرسش تأکید دوباره بر رجوع به اعتراضهای کمیته فرعی کنوانسیون بر عملکرد کشور ما است. 4. آخرین دلیل مدافعان الحاق، استفاده از پتانسیلهای موجود در کنوانسیون، برای بهبود مسأله زنان در ایران است. دلیلیت این دلیل، مبتنی است بر: الف) اثبات این که محتوای کنوانسیون، ماهیت اصلاحی دارد. ب) اصلاحات در عرصه مسائل زنان، در گرو الحاق به این کنوانسیون است. البته این دلیل، نشان گر اعتقاد قلبی بسیاری از مدافعان الحاق، به محتوای کنوانسیون محو تبعیض است. اکنون که پرونده کنوانسیون به مجمع تشخیص مصلحت فرستاده شده و دغدغههای حاشیهای فروکش کرده است، این نکته اساسی، در خور یادآوری و تأکید است که در کنار همه دغدغهها در مخالفت با کنوانسیون، یکی از مهم ترین دل مشغولیهای مخالفان رواج اندیشههای فمینیستی و ترویج آموزههای کنوانسیون، پیش از تصویب آن است. نگاهی به فعالیتهای برخی نهادهای مسؤول در عرصه مسایل زنان، گواه آن است که آموزههای کنوانسیون، مورد اعتقاد بسیاری از حلقات تصمیم گیر در درون نظام است و این زنگ هشداری است که الحاق ایران به این کنوانسیون را فقط حرکتی در جهت کم کردن فشارهای بین المللی ندانیم.