چکیده

فاطمه معروف به «قرة العین»(1230تا1268ق.) یکی از زنان شگفت انگیز در دو سده اخیر تاریخ ایران بوده است که هم اینک نیز از سوی محافل روشنفکری و فمینیستی بسیار مورد تمجید قرار می‏گیرد. شاید هیچ تمجید و نکوداشتی از این زن، به پایه این سخن نرسد که «... قرة العین در غیر زمان خود زاده شد، یا آن که دست کم، به اندازه یک صد سال بر زمانه خود پیشی داشت. پس اگر او در عصر ما نشأت می‏یافت...از منزلت دیگری برخوردار بود، وچه بسا بزرگ ترین زن در سده بیستم به شمار می‏آمد» در این نوشتار در پی آنیم که هر چه بیشتر پرده از شخصیت اسرار آمیز او برداریم.

متن

فاطمه معروف به «قرة العین»(1230تا1268ق.) یکی از زنان شگفت انگیز در دو سده اخیر تاریخ ایران بوده است که هم اینک نیز از سوی محافل روشنفکری و فمینیستی بسیار مورد تمجید قرار می‏گیرد. شاید هیچ تمجید و نکوداشتی از این زن، به پایه این سخن نرسد که «... قرة العین در غیر زمان خود زاده شد، یا آن که دست کم، به اندازه یک صد سال بر زمانه خود پیشی داشت. پس اگر او در عصر ما نشأت می‏یافت...از منزلت دیگری برخوردار بود، وچه بسا بزرگ ترین زن در سده بیستم به شمار می‏آمد» علی الوردی، هکذا قتلوا قرة العین(کلن: منشورات الجمل، 1997 م، چاپ دوم)، ص 69 . در برابر، در آثاری نیز از قرة العین به عنوان زنی یاد شده است که «مست شهوت» حسن زید گلپایگانی، ترجمه مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء(تهران: چاپ تابان، 1334)، ص 115 بود، و «بی‏دین» اعتضاد السلطنه، فتنه باب، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوائی(تهران: انتشارات بابک، 1351، چاپ دوم)، ص 170. شایان تذکر است که چون کتاب مزبور به خامه دو شخص تدوین یافته است، در ادامه نوشتار، در ارجاع به آن، نام کتاب ذکر خواهد شد و «بدکار». محسن عبدالحمید، حقیقة البابیة و البهائیة(بغداد:مطبعه الوطن العربی، 1400 ق / 1980 م، چاپ چهارم)، ص 82 اما به راستی، قرة العین که بوده و چه کرده است ؟ چگونه است که آن چنان بزرگ داشته می‏شود و این چنین نکوهش می‏گردد؟ در این نوشتار، تلاش می‏شود تا با «بررسی تاریخی» پیرامون زندگانی این زن، افکار و رفتار او مورد شناسایی قرارگیرد. همچنین کوشش می‏گردد تا به دور از پیش داوری و بدون تأثیر پذیری از بزرگداشت‏ها و نکوهش‏های به عمل آمده از او، تنها سیر زندگانی‏اشدنبال شود، و داوری نهایی، در اصل، به خواننده محترم واگذار گردد. نامواره نام او را برخی «زرین تاج» گفته‏اند. فرید گلپایگانی، همان، ص 114 اما نام اصلی‏اش «فاطمه»، و کنیه‏اش «ام سلمه» بوده است. «فتنه باب» ص 165 از القاب او یکی «قرة العین» بوده است و دیگری «طاهره». همچنین به جهت حسن و جمال او، به «بدر الدجی» و نیز «شمس الضحی» موصوفش داشته‏اند. در این میان، قرة العین، لقب ثابت او گردیده است. محمد تبریزی، ریحانة الادب(بی‏جا: چاپخانه شرکت سهامی طبع کتاب، 1328)، ج 3، ص 286 فاطمه «قرة العین» در حدود سال 1230 ق. در شهر قزوین، در خاندانی عالم خیز و مجتهد پرور تولد یافت. «فتنه باب»، ص 165؛ محمد رضا کحّاله، اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، ج 4(بیروت: موسسه الرسالة، 1404 ق م، چاپ پنجم)، ص 192 پدر او «ملا صالح برغانی»(قزوینی)، و نیز عموهایش «ملامحمدتقی» و «ملامحمدعلی»، هر سه از مجتهدان و علمای بنام بودند؛ به ویژه ملامحمدتقی ـ مشهور به «شهید ثالث» ـ که ازمجتهدان بزرگ شیعه به شمارمی رود. برای آگاهی از احوال نامبردگان، رک: محمد علی تبریزی، همان، ج1، ص 157 ـ 158 فاطمه، هوش و فراستی عجیب و حافظه‏ای سخت توانا داشت، پس در فراگرفتن مقدمات علوم اسلامی پیشرفت شایان نمود؛ به خصوص که وی در خاندانی اهل علم و بحث تولد یافته بود. پدر و عموهایش در همسایگی منزل خود، دو مدرسه ایجاد کرده بودند؛ یکی برای عموم طلاب، دیگری برای فرزندان و بستگان خویش. در این مدرسه اخیر همیشه میان عموها و فرزندان ایشان مباحثه و محاجه برقرار بوده و فاطمه در این مباحثات شرکت داشته و به همین لحاظ از کودکی با اصطلاحات دینی خو گرفته و در بحث و گفت و گوی علمی ورزیده شده بود. همچنین، وی آن اندازه اطلاعات پیدا کرده بود که تعجب عامه مردم را برانگیزد و بتواند به مسائل شرعی سایر بانوان پاسخ دهد. «فتنه باب»، ص 166 ـ 167؛ همچنین رک: احمد کسروی، بهاییگری(‌تهران‌: کتابفروشی آتروپات، بی‏تا)، ص 74 ـ 75 پیداست در آن روزگار که تعلیم و تعلم زنان با محدودیتهای جدی مواجه بوده است، در اساس، فاطمه به عنوان زنی درس آموخته، مورد تمجید قرار گرفته است. از این رو، از او به عنوان حافظ قرآن، و عالم به تفسیر و تأویل آن، فرید گلپایگانی، همان، ص 115 و نیز بانوی عالم، فاضل و محدث یاد شده است.**عمر رضا کحاله، همان، ج 4، ص 192؛ همچنین رک: محمد تقی لسان الملک سپهر، ناسخ التواریخ(تاریخ قاجاریه)، ج 3، به اهتمام جمشید کیانفر(تهران: اساطیر، 1377، چاپ اول)، ص 997 در مورد جمال فاطمه، گر چه گاهی با طعنه ـ و شاید همراه با کینه ـ گفته شده است: «... هر پتیاره را ماه پاره می‏دانستند» محمد تقی سپهر، همان، ج3، ص 997 ، اما با وجود این، او بسیار زیبا رو بوده است. عمر رضا کحاله، همان، ج 4، ص 192 فاطمه «قرة العین» با پسرعموی خود، ملا محمد ـ سپهر ملا محمد تقی ـ که امام جمعه قزوین بود، ازدواج نمود و صاحب سه فرزند شد؛ دو پسر و یک دختر. همان، ص 193؛ نورالدین چهاردهی، باب کیست و سخن او چیست ؟(تهران: انتشارات فتحی، 1363، چاپ اول)، ص 83 کژباوری؛ کِشِش و کوشش گذشت که فاطمه «قرة العین» در خاندانی از عالمان شیعی و در کانون مناظرات دینی رشد یافت. در آن روزگار، اختلاف میان «متشرعه» و «شیخیه» سخت بالا گرفته بود. گفتنی است که اصطلاح شیخیه به پیروان «شیخ احمد احسائی»(1166 تا 1241 ق)اطلاق می‏شود. او و شاگردش‌ «سید کاظم رشتی»(1205 تا 1259 ق) از سوی بسیاری از علمای شیعه تکفیر شده‏اند. برای آگاهی بیشتر در این باره، رک: محسن عبدالحمید، همان، صص 30 تا 32، از جمله، در آن زمان، «ملا محمد تقی، ـ عمو، و پدر شوهر فاطمه ـ » اعلام داشت که عقیده شیخ احمد احسائی در مبحث معاد – مبنی بر بعث مردگان با «جسد هورقلیائی» ـ مخالف قرآن و کفرآمیز است و براین اساس، احسائی را تکفیر نمود و مردم را از دیدار وی منع کرد. «فتنه باب»، ص 166 در آن هنگام که احسائی به قزوین آمده بود، احمد کسروی، همان، ص 74 بر اثر مخالفت‏های ملا محمد تقی نتوانست توده مردم را به خود جذب کند، اما وی توانست ملا محمد علی ـ برادر ملا محمد تقی و عموی دیگر فاطمه – را به پیروی از خود بکشاند. «فتنه باب»، صص 166 تا 168؛ عمر رضا کحاله، همان، ج 4، ص 193 آن گاه فاطمه تحت تأثیر این عموی خود – ملا محمد علی – سخت به اصول و عقاید شیخیه علاقمند شد، تا ان جا که باب مکاتبه با سید کاظم رشتی – شاگرد احسائی – را گشود. سید رشتی هنگامی که نامه‏ها و پرسش‏های فاطمه را دید، از احاطه وی بر مسایل دینی در شگفت ماند، و در پاسخ به نامه‏های او، از او با وصف «قرة العین» ـ «قرة العین و فرح الفؤاد» ـ (مایه شادمانی چشم و سرور قلب)**محسن عبدالمجید، همان، ص 79 یاد نمود «فتنه باب»، ص 168؛ عمر رضا کحاله، همان، ج 4، ص 193. روشن است که مکاتبات قرة العین با سید رشتی، پس از وفات احسائی(1241 ق.) رخ داده است. که این وصف، بر فاطمه ثابت گردید. اما این آشنایی، خود آغاز ماجرایی بود که فاطمه را به ترک خانمان و خاندانِ خود کشانید. مورخ معاصر دکتر عبدالحسین نوائی در مقاله دوم از کتاب(فتنه باب) در این باره نگاشته است: «از آن تاریخ به بعد، استمرار مطالعه در آثار شیخیه و تفحص کتب ایشان، تمام حواس قرة العین را به خود معطوف داشت و کم کم زندگی او را عوض کرد و باعث شد از زندگانی مقدس زناشویی به دور افتاده و رهسپار کوی و کوچه بازار شود. زیرا وی با عقاید شوهر و طرز استدلال و قیاسات پدر شوهرِ خویش موافقت نداشت و هر ساعت کارشان به بحث و مشاجره و مجادله می‏کشید و سرانجام چون این وضع برای هیچ کدام قابل تحمل نبود، قرة العین با داشتن سه فرزند از شوهر و خانه و زندگی بریده، به منزل پدر خود رفت.» «فتنه باب»، ص البته ناگفته نماند که پدر فاطمه، نیز او را از پیروی شیخیه بر حذر می‏داشت، محسن عبدالمجید، همان، ص 80 اما وی همچنان با سید رشتی که در آن هنگام، در کربلا ساکن بود، مکاتبه می‏کرد و سرانجام بر آن شد تا برای دیدار وی، عازم کربلا شد. ترک خانمان و مذهب فاطمه که خانه و دیار خود را رها کرده و به شوق دیدار سید کاظم رشتی راهی کربلا شده بود، هنگامی بدان جا رسید که وی وفات یافته بود(سال1259 ق.). پس از وفات سید رشتی، بنا به فرمان وی که ظهور ولی عصر(عج) را نزدیک و قریب الوقوع می‏دانست، شاگردانش در جستجوی «شخص مقصود» یا به اصطلاح خود «شمس حقیقت»، گرداگرد ایران به تکاپو افتادند. در این حال، قرة العین در کربلا ماند و جای خالی سید رشتی را پر کرد؛ به گونه‏ای که او در پس پرده می‏نشست و به رفع و حل اشکالات دینی می‏پرداخت و بساط شیخیه را همچنین نگه می‏داشت. «فتنه باب»، صص 111، 168 و البته فصاحت بیان و توان استدلال او چنان بود که تحسین شاگردان و مستمعین را برمی انگیخت. عمر رضا کحاله، همان، ج 4، ص 193 پس در سال 1260 ق، هنگامی که «سید علی محمد باب»(1235 تا 1265 ق.) در شیراز دعوای «بابیّت» را به راه انداخت، محسن عبدالحمید، همان، صص39 و 40؛ همچنین برای آگاهی بیشتر، رک: السید عبدالرزاق الحسنی، البابیّون و البهائیّون فی حاضرهم و ماضیهم(بغداد: دارالحریة الطباعة، 1404 ق / 1984 م، چاپ پنجم)، صص 21 تا 23 شماری از شاگردان سید کاظم رشتی از جمله ملا حسین بشرویه‏ای به وی گرویدند. پیش تر، فاطمه نامه‏ای به ملا حسین داده بود که «اگر به مقصود رسیدی مرا از نظر دور ندار». پس وی آن نامه را به باب نشان داد و باب نیز قرة العین را در شمار «حروف حی» یعنی هیجده نفر اولیه قرار داد. «فتنه باب»، ص 169؛ علی الوردی، همان، ص 10 بر این اساس، باب توانسته بود هیجده نفر را به پیروی از خود گردآورد که ایشان را «حروف حی» می‏نامید. زیرا بنا بر شمارگان «حروف ابجد»، حرف حاء معادل عدد هشت و حرف یاء معادل عدد ده است که مجموع آن هیجده می‏شود. یکی از این هیجده نفر، قرة العین بود عبد الرزاق الحسنی، همان، صص 23 و همچنین ر.ک: «فتنه باب»، صص112 تا 116 که البته هیچ گاه در میان او و باب دیداری حاصل نشد. «فتنه باب»، ص 115؛ چهاردهی، همان، ص 57 آنگاه سید علی محمد باب، به این هیجده نفر مأموریت داد تا به بلاد مختلف سفر کنند، و همگان را به آیین وی دعوت نمایند. ر.ک: عبدالرزاق الحسنی، همان، ص 25 در کربلا، همین که نـام ملاحسین به قرة العین رسید و نیز ملا علی بسطامی ـ یکی از مبلغان بابیّت – وی را از ظهور «بـاب» آگـاه ساخت، قرة العین دگرگـون شـد؛ به طوری که از آن پس، وی تمام تـوان و همت خـود را در تـرویج و تبلیغ بابیّت به کار گرفت. «فتنه باب»، صص 169 و در این رابطه، «علی الوردی»(1323 تا 1416 ق.) به شرح اقدامات قرة العین در تبلیغ بابیّت در شهرهای کربلا، کاظمیه و بغداد پرداخته است. علی الوردی، همان، صص 11 تا 34 وی در بیان نفوذ روز افزون این زن، گزارش نموده است که بسیاری از مردم در حلقات درس او شرکت می‏جستند، و حتی «پشت سر او نماز می‏گذاردند» ! همان، ص همچنین این نویسنده به اعتراض‏ها و مخالفت‏هایی اشاره کرده که قرة العین با آن مواجه بوده است. گفتنی است که این مخالفت ها، نسبت به رفتار این زن و حضور او در اجتماع مردان(نامحرمان)ارتباط می‏یافت. البته قرة العین در کربلا، در اتاق کوچکی، پشت پرده می‏نشست و به تدریس می‏پرداخت و مستمعین در اتاق بزرگ دیگری به سخنان او گوش فرا می‏دادند. اما گویا وی بعد‏ها به تغییر این روش پرداخته، از پشت پرده به درآمده، و حتی در کاظمیه بر روی منبر درس گفته است. همچنین او با اطرافیان خود ـ مردان نامحرم ـ بدون نقاب بر چهره به گفت و گو می‏پرداخته است. همان، صص 11 تا این امور سبب می‏شد تا متشرعین بر وی اعتراض نمایند، توجه شود که این گونه اعتراضات، خود بیانگر چند و چونِ حضور زن در اجتماعات آن روزگار است و او در برابر، چنین پاسخ دهد که بر زن، پوشانیدن صورت و کف دو دست واجب نیست. علی الوردی، همان، ص 14؛ «فتنه باب»، ص 171 در همین رابطه، وی در پاسخ به اعتراض برخی از مریدان خود، برآن شد تا با ارسال نامه‏ای به علی محمد باب، از او در این باره پرسش نماید. باب در پاسخ به نامة قرة العین، کارهای او را تأیید نمود و به تمجید از وی نگاشت: «...اعلم انها امرأة صدیقة عالمة عاملة طاهرة». پس از آن هنگام، کلمه «طاهره» نیز یکی از لقب‏های او قرار گرفت. «فتنه باب»، صص 171 و 172؛ همچنین ر.ک: چهاردهی، همان، ص 83 اما از سوی دیگر، مخالفت‏ها در اساس، متوجه اقدامات قرة العین در تبلیغ آیین ضاله بابیّت بود؛ تا آن جا که مردم متدین در کربلا ازدحام عجیبی نمودند و خانه سید رشتی را که محل سکنای قرة العین بود، سنگباران کردند. سرانجام والی عراق، وی را به بغداد تبعید کرد. در بغداد نیز چون قرة العین همچنان به تبلیغ بابیّت می‏پـرداخت، وی را در خانـه‏ای بازداشت کردند. «فتنه باب»، ص البته قرة العین در تبلیغ بابیّت، عملاً به بدعت گذاری و ترک اصول اسلام پرداخت. استاد نوائی در این باره می‏نویسد: «قرة العین از همان روزی که سخنان واهی سید علی محمد را پذیرفت، دیگر اصول مقدس دیانت اسلام را رعایت نمی کرد و در این راه از سایر مریدان سید، بلکه از مرشد گمراه و سخیف العقل خود نیز جلوتر افتاد و او اول کسی بود که علناً به حدود دیانت مقدس اسلام جسارت و تجاوز کرد. بدین معنا که چون در کربلا، مردم و کسبه از راه حفظ طریقه اسلامیه خود، به سید علی محمد و طرفداران گمراه وی دشنام می‏دادند، مریدان باب به عنوان این که هر که شیعه کامل و رکن رابع(این‏ها از اصطلاحات مذهب شیخیه است...) را سب کند کافر است، از بازاریان چیزی نمی خریدند و نمی خوردند. پس از آن که رساله فروع «باب» منتشر شد و در آن رساله، باب، «نظر آل الله» را یکی از مطهِّرات(به کسر هاء) دانسته بود، قرة العین از روی ضلالت و گمراهی به اصحاب خود گفت از آن جا که من مظهر حضرت فاطمه(ع) هستم، آنچه در بازار می‏خرید، بیاورید تا نظر کنم و «هر چه من نظر نمایم، طاهر می‏شود. مریدان وی نیز چنین کردند...». «فتنه باب»، صص 170 و 171 به هر روی، در طی اقامت در بغداد – حتی در بازداشت ـ قرة العین از بحث و تبلیغ دست بر نداشت و علمای اهل سنت و تشیع را به مجادله، بلکه به «مباهله» فرا خواند. پس به امر سلطان عثمانی، وی را از عراق به ایران تبعید کردند.** «فتنه باب»، ص 172؛ عمر رضا کحاله، همان، ج 4، ص 194، در آن روزگار، عراق جزو قلمرو امپراتوری عثمانی بوده است. در ایران نیز هر جا پای قرة العین می‏رسید، آشوبی به پا می‏شد؛ چرا که وی از دعوت و تبلیغ بابیّت باز نمی ایستاد و علما نیز وظیفه خود می‏دانستند که از انتشار عقاید او ممانعت نمایند. با ورود او به کرمانشاه، آشوب و هیاهو به راه افتاد. درآن جا، وی مجتهدین شهر را به مباهله دعوت کرد. همچنین، در همدان وضع این گونه شد، تا آن که سر انجام برادران او رسیده و وی را به رفتن به قزوین راضی کردند. ر.ک: «فتنه باب»، صص 172. 173؛ عمر رضا کحاله، همان، ج 4، صص 194 تا 197 با ورود قرة العین به قزوین، ابتدا کار او سخت بالا گرفت؛ چرا که عده‏ای فریفته کمالات وی شدند و اکثراً نیز برای کنجکاوی، بدو روی آوردند. روشن است که ملا محمد تقی فقیه – عموی قرة العین – گذشته از بدنامی و رسوایی ارتداد برادر زاده، نمی توانست توهین و حمله او را به دیانت مقدس اسلام تحمل کند و چون شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و اخیراً سید باب را موجد این اغتشاش می‏دانست، بی‏پروا، بدانان سخت حمله می‏کرد و آنان را مورد سب و لعن قرار می‏داد. یک علت دیگر برخورد شدید ملا محمد تقی با قرة العین هم این بود که در ابتدای ورود به قزوین، هر چه با او به زبان کتاب خدا و احادیث احتجاج کرد، وی زیر بار نرفت و حتی حاضر نشد دوباره با ملا محمد – شوهر خویش – زندگانی کند. بدین عنوان که گفت وی شیعیان کامل(شیخ احمد و سید کاظم و سید باب) را لعن میکند، پس کافر است و من طاهره‏ام و میان ما، صلح و آشتی امکان پذیر نیست.** «فتنه باب»، صص 173 و 174 همچنین قرة العین اظهارداشت که اگرملا محمد می‏خواست برای من شوهری کند، پیش تر به کربلا می‏آمد و در طول سفر همراهی‏ام می‏کرد و تصریح نمود که سه سال از جدایی میان ما گذشته است و من برای همیشه او را از زندگانی خود کنار گذارده‏ام.**علی الوردی، همان، ص 46 البته متأسفانه در مورد پیشینه روابط خانوادگی قرة العین ـ با همسر و فرزندانش‌ ـ اطلاعاتی در دست نیست، اما این اندازه روشن است که علقه‏های خانوادگی میان ایشان نتوانست بر اختلاف فکری و اعتقادی شان فائق آید؛ چنان که بنا به گفته‏ای، قرة العین، به شکل بدعت آمیز خویشتن را مطلقه نمود، محمد علی تبریزی، همان، ج 3، ص 286 و بر اساس گفته‏ای دیگر، پس از آن که وی به بابیّه گروید، از سوی همسرش طلاق داده شد. چهاردهی، همان، صص 85 و 256 به هر حال، خصومت میان ملا محمد تقی و بابیّه چندان اوج گرفت که بابیّه قصد قتل ملا محمد تقی را نمودند. در این رابطه، حتی گزارش شده است که قرة العین حکم به واجب القتل بودن عموی خود ـ ملا محمد تقی – داده بود. محمد تقی سپهر، همان، ج 3،ص 998؛ محمد علی تبریزی، همان،ج 3، ص 287 با این وجود، بابیّه سعی دارند که قرة العین را از تهمت قتل عمو مبرّا بدانند. اما شواهد موجود حکایت از آن دارد که قتل آن مرد فقیه به امر و با اطلاع وی بوده است. چند روز پیش از قتل ملا محمد تقی، قرة العین جمعی از افراد عرب را که به همراهی او تا قزوین آمده بودند، به اصرار از قزوین خارج نمود و حتی در جواب یکی از آنان که گفت چرا فلانی و... نمی آیند؟ گفت آنان برای کار مهمی مانده‏اند و بزودی در این شهر غوغایی خواهد شد و من نمی خواهم که شما در این شهر تا آن هنگام مانده باشید. «فتنه باب»، ص 174 بر این اساس، پیروان قرة العین ملا محمد تقی را به طرز فجیعی کشتند، و وی به «شهید ثالث» شهرت یافت. ر.ک: محمد علی تبریزی، همان، ج 1، ص آن گاه، فرزندش ملا محمد در اجرای قصاص در مورد مظنونین ـ قرة العین و همراهان او ـ بسیار کوشید. در نتیجه، چند تن از مظنونین به قتل رسیدند، و قرة العین در خانه حاکم قزوین بازداشت شد. اما وی توانست نامه‏ای را به میرزا حسینعلی نوری(بهاء)(1233 تا 1309ق.) – به تهران – بفرستد و از او استمداد کند. پس با کمک حسینعلی، قرة العین از خانه حاکم گریخت و به تهران آمد. «فتنه باب»، صص 175 تا ؛ عمر رضا کحاله، همان، ج 4، صص 197 و 198 از این زمان، قرة العین احترام فراوانی برای میرزا حسینعلی قایل می‏شد و حتی در تهران، چونان شاگردی در برابر وی زانوی ادب می‏زد. عمر رضا کحاله، همان، ج 4، ص 198 چندی پس از آن، سران بابیّه به سمت خراسان روانه شدند و در ناحیه «بدشت» «بدشت» در قدیم محل عبور و مرور مسافران خراسان و تهران و مازندران بوده، و اکنون از توابع شاهرود است. «فتنه باب»، ص 178 توقف نمودند. ایشان، خود دو گروه بودند؛ یک گروه تحت ریاست ملا محمد علی بارفروشی ملقب به «قدوس»، و گروه دیگر به ریاست قرة العین و میرزا حسینعلی نوری. «فتنه باب»، ص 178؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک: عامر النجار، البهائیّه و جذورها البابیّه،(بیروت: دارالمنتخب العربی، 1419 ق / 1999 م، چاپ اول)، صص 29 تا 35 گفتنی است که در این زمان، در پی «فتنه»‏ای که سید علی باب در بلاد اسلامی به راه انداخته بود، برای آگاهی از جزئیات فتنه و آشوب بابیّت، ر.ک: «فتنه باب»، صص 9 ـ تا 109 خود در ماکو، به زندان افتاد. ر.ک: عبدالرزاق الحسنی، همان، صص 34 و از این رو، بزرگان بابیّه بر آن شدند تا در بدشت گرد هم آیند و در آن جا، پیرامون دو مسأله مهم به تصمیم گیری بپردازند؛ یکی، چاره جویی برای نجات باب از زندان، و دیگر، تعیین تکلیف بابیّه با دین اسلام و اعلام نسخ آن.** «فتنه باب»، ص ؛ عمر رضا کحاله، همان، ج 4، ص 198؛ عبدالرزاق الحسنی، همان، ص

تبلیغات