آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

کلمه از دو جزء ساخت و معنی تشکیل شده است.ساخت، همان حروف اصلی تشکیل دهنده آن است.در علم اشتقاق و همچنین در علم صیغه شناسی(بررسی ساخت واژگان)به صیغه و قالب پرداخته می‏شود.امّا معنای واژگان و دلالت آن، موضوع خاصی است که زبانشناسان گذشته، آنگونه که به اشتقاق و ساخت واژگان که مربوط به صورت و مادّه بود توجّه داشتند، چندان بدان اعتنایی ننمودند.البته مشکل است فصل تامی بین ساخت و معنا قائل شد؛چون در بحث اشتقاق و ردّ واژگان به ماده و اصل اولیه‏اش ناچار جنبه معنایی هم مطرح می‏شود و همین مطلب است که بر شناخت اصل و دلالت آن کمک می‏کند.
با اینهمه معانی واژگان دارای افقی گسترده است و به همین جهت زبانشناسان معاصر، بحث مستقلی را برای معانی واژگان اختصاص دادند و گسترش این مباحث موجب پیدایش دانش مستقلی از شاخه‏های علم زبانشناسی شد که semantics(معنی شناسی)یا علم دلالت الفاظ نام دارد.
در واقع زبانشناسان قدیم در هر ملّت، بیشتر به اصول و ترکیب واژگان، مثل بحث در ماده و اشتقاق و ساختار صرفی توجه کردند و چندان به معنا توجه نداشتند.با اینکه مراد از زبان واژگان زبان بیان معانی و اندیشه‏هاست.
امّا فقط به صحّت تلفظ اعراب و درستی کار بود و دیگر اهداف عملی توجه نمودند و به معنا به آن اندازه عنایت داشتند که اثری در این نتایج عملی داشته باشد.
امّا زبانشناسان پیشین عرب، بسیار به مسائل مربوط به معانی واژگان پرداختند و در گذشته بیش از زبانشناسان دیگر زبانها به مباحث و مشکلات این مطلب اشاره کردند.
اوّلین مطلبی که در زبان عربی در باب زبان نوشته شد، همان رساله‏هایی است که فرهنگ نویسان واژگانی را که به موضوع واحدی مربوط می‏شد، گردآوری نمودند.مثل:شتر، اسب، درخت، گیاهان، ابر و باران.این کار جز جمع‏بندی واژه بر حسب موضوع و معنا بیشتر نیوده است این کارهای ابتدایی بعدا منجر شد به تدوین‏ فرهنگهای بزرگی که بر اساس معنای واژگان(نه بر اساس ماده و اصل)بوده است.مثل المخصّص ابن سیده اندلسی که در هفده جزء است و مؤلف، کلمات را بر اساس موضوع مرتب نموده است؛مثلا مسائل مربوط به آسمان و ستارگان در یک فصل، زمین در فصلی، انسان و اسامی مربوط به اعضای بدن و اخلاق و صفات او در فصلی دیگر.
این کار بزرگ، تصویری کلّی و مفصل زبان عربی است، چه در جنبه‏های مادی یا معنوی چه مختصر یا مفصّل.دیگر فرهنگها بر حسب معانی واژگان مرتب شده‏اند، اما دارای ترتیب نیستند؛ یعنی بر حسب زمان ظهور و مراحل تطّور واژه و روزگاری که این واژه به معنای خاصی کاربرد داشت، نبوده است.
این فرهنگها به ندرت به معانیی که واژگان بعد از قرن اول هجری کسب کردند که در عصر عباسی و بعد از آن در نوشته‏های نویسندگان و اصطلاحات دیوان شاعران و کاربردهای خاص جدیت یافت، پرداختند و غالبا به معانی متعدد یک واژه و تلاش در ارتباط بین آنها نمی‏پرداختند؛جز«مقاییس اللغه»ابن فارسی که در نوع خودش نمونه ارزشمندی است که به معنای واژگان و ربط بین آنها و ارجاع به ماده اصلی که از آن نشأت گرفتند، توجه کرده است.
ممکن است همه فرهنگهایی که نویسندگانش واژگان اصطلاحی خاص را جمع‏آوری کردند، همچون«التعریفات»جرجانی یا نوع خاصی از واژگان، مثل الفاظ قرآن و حدیث را زیر بنای اولیه بحث معنا شناسی به شمار آوریم.همچنین است «مفردات القرآن»راغب اصفهانی و«النهاییه فی غریب الحدیث و الاثر»ابن اثیر.
لغویان گذشته عرب، مباحث متفرقّه‏ای در زمینه دلالت الفاظ و معنی شناسی، همچون مترادف، اشتراک، اضداد، خاص و عام، حقیقت و مجاز، الفاظ مولّد(جدید)و الفاظ اسلامی نوشته‏اند.سیوطی در کتاب«المظهر»فصلهایی را به این دیدگاهها اختصاص داده است.نویسندگان در مباحث اصول فقه نیز به این دیدگاهها عنایت خاصی داشتند و فصلهایی را در کتابهایشان به آن اختصاص دادند؛چون دلالت الفاظ از مهمترین موضوعات علم اصول است.همچنین می‏توان کتاب«الفروق»ابو هلال عسکری نام برد.
اما مطلب جالب اینکه نویسنده‏ای(در گذشته به سال 322 ه)کتابی در باب تطور معانی واژگان در دو جزء نوشته است که تعدادی از واژگان اسلامی را جمع‏آوری نموده و از حیث تطور تاریخی، آنها را بررسی نموده است؛یعنی معانی واژگان را از عصر قبل از اسلام تا عصر اسلامی آورده است.
او شیخ ابو حاتم احمد بن حمدان رازی است و کتابش را«الزینة»نامیده است که اخیرا در 2 جلد در قاهره چاپ شده است.اما در عصر حاضر، بحثهای معنی شناسی گسترش یافته است که علوم متعددی بر این رشد و گسترش دخیل بوده‏اند.مثل علم آوا شناسی که از کارکرد اصوات بیانی سخن می‏گوید؛و روانشناسی که رابطه موجود بین تفکر و احساس و زبان را روشن می‏سازد.بحث درباره حقیقت و مجاز هم فزونی یافت و همه اینها در اواخر قرن نوزدهم به ظهور شاخه‏ای از زبانشناسی به نام معنی شناسی منجر گردید.
واژه semontique در مقاله‏ای که میشل بریال (M.Breyl)در 1883 نوشت پا به ظهور گذاشت و بعد در کتابی از«دارمستتر»(Dermestetet)در 1887 به نام«حیات واژگان».
مبعد از ده سال«بریال»کتابی در معنی شناسی‏ نوشت و سپس آثاری در این موضوع و به همین نام ادامه یافت و به درجه بالایی از پیشرفت نایل شد.که استاد«اولمان»(ulmonn)در دانشگاه گلاسکو در 1913 کتابی با نام در نحو تاریخی (Grommore Historique)نوشت که بخش چهارم آن اختصاص دارد به معنی شناسی که در کپنهاک به چاپ رسید.
کتابهای زیادی در دهه اخیر در این موضوع در زبانهای مختلف نوشته شده است.از جدیدترین این کتابها، کتاب«اولمان»است که در 1915 به انگلیسی و به نام«مبانی معنی شناسی»principles) (of semontics و سپس کتاب مختصر دیگری به زبان فرانسوی با نام«مختصری در معنی شناسی زبان فرانسه»(precis de sementique francoise)که در 1952 منتشر ساخت.این کتاب به نظر من، جامعترین کتاب در این موضوع و بهترین آنها از حیث ترتیب می‏باشد.کتاب حاضر دربردارنده دیدگاه مؤلف همراه با خلاصه و نتیجه‏گیری آرای مختلفی است که در این باره نوشته و به چاپ رسیده است.
دکتر ابراهیم انیس نیز اولین کتابی مفید و جامع دارای مباحث متنوع در زبان عربی را در 1958 با نام«دلالة الالفاظ»نوشت.نویسنده به مطالبی که در گذشته در زبان عربی و آنچه که جدیدا در زبانهای بیگانه مخصوصا انگلیسی نوشته شده، پرداخته است.
جایگاه بحث معنی شناسی
بسیاری از مسائل زندگی به فهم دقیق و صحیح متون بستگی دارد از جمله در زمینه حقوق و قانون و پیمانهای بین المللی، و تجاری و قراردادهای اقتصادی، فضای بازی می‏توان برای اختلاف در دلالت الفاظ یافت.
در حوزه مفاهیم دینی، مخصوصا فقه اسلامی، متون جایگاه ویژه‏ای دارند و فهم آنها در مسائل اعتقادی و احکام و...به درک متون بستگی دارد و اختلاف در فهم مراد شارع و محدود کردن معانی واژگان در قرآن و حدیث، ناشی از چنین امری است.به همین جهت علمای علم اصول به مسائل الفاظ و دلالت آنها توجه بسیار نموده و درباره عام و خاص و حقیقت و مجاز و اشتراک و ترادف تأمل می‏نمایند.هر چند اینها از مسائل علم زبانشناسی است، ولی از آنجایی که استنباط حکم از متون، در بسیاری از مواقع به اظهار نظر در فهم و تحلیل و توفیق این مباحث زبانشناختی، بستگی دارد، مهم جلوه می‏نماید.
ابن جنّی در این باره سخنی دارد که بیانگر دقّت نظر و توجّه اوست.او می‏گوید:
«گمراهی و انحراف بسیاری از اهل شریعت از هدف و قصد شارع ناشی از ضعف آنها درباره این زبان ارزشمندی است که به واسطه آن همه انسانها را مخاطب قرار داده است».
اصل اعتقاد و تشبیه خداوند به مخلوقات ناشی از این است که آنها سخن خداوند سبحان در آیات زیرا را به ظاهر نگریسته‏اند که ناشی از همین عدم عنایت به معنا شناسی است.خداوند فرموده است:
(یا حسرتی علی ما فرطّت فی جنب اللّه)و (فاینما تولوا فثم وجه اللّه)و(لیضع علی عینی)و (السموات مطویات بیمینه)و یا حدیث قدسی «خلق(اللّه آدم علی صورته»تا جای که بعضی از جاهلان درباره«یوم یکشف عن ساق»گفته‏اند (ساق ربهم)آنها هیچ شک نکردند، که اینها عضو انسانی هستند و اگر خداوند عضوی داشته باشد حتما جسم است.
اگر آنها با این زبان شریف انس داشتند و درباره آن تفحّص می‏کردند، به جای بدبختی و شقاوتی که نصیب آنها گشت، حتما مقرون به سعادت می‏شدند.علّت آن این است که این زبان بیشتر زبان مجازی است تا حقیقت.وضعیّت در این زبان به این سبب است که مخاطبین این زبان آگاه‏ترین مردم به رموز و ظرافتهای آن می‏باشند و به همین جهت خطاب به گونه‏ای است که برای آنها عادی است و با آن انس دارند و اغراض متکلم را بر حسب عرف و عادت زبانی خود می‏فهمند و چون اهل زبان هستند می‏گویند:
«هذا الامر یضمر فی جنب اللّه ای بالاضافة الیه»همچنین است آیه‏(یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب اللّه)
یعنی آنچه که بین من و خداوند است و آنگاه کوتاهی و قصورم را نسبت به امر و نهی او نسبت می‏دهم. 1
علاوه بر آنچه که درباره فهم متون در بحث معنی شناسی گذشت، اضافه می‏کنیم که متون باید با ذوق سلیم، شناخت جایگاه واژگان، مباحث زیباشناسی، دقت و کنجکاوی و برجستگیهای سخن بررسی شوند.
برای دست یافتن به چنین ملکه‏ای و رشد آن، لازمه‏اش آگاهی داشتن از مباحث مفید زبانشناسی، معنی شناسی و بررسی معانی متعددی است که یک واژه بر حسب سیاق در متن ظاهر می‏شود، و سایه‏ها و پرتوهایی که کاربرد یک واژه به واژه می‏افکند و معایبی که در اثر مرور زمان بر آن عارض می‏گردد، می‏باشد.
یک شاخه از علم زبانشناسی، یعنی نقد ادبی برای رسیدن به این مقصود کمک می‏کند.در ضمن، بحث در معانی واژگان فایده‏اش فقط به این موارد عملی محدود نمی‏شود، بلکه فواید نظری هم دارند، یعنی روش کشف و بررسی برخی از حقایق مربوط به زبان و رابطه آن با اهل زبان و تفکر آنها و محیط و آداب و رسومشان.چون فهم یک زبان در ابتدای امر به شناخت واژگان و ترکیبهای آن زبان، بستگی دارد و البتّه فهم واژگان و شناخت آنچه که با آن منطبق است و مسائلی که دخیل در مدلول واژگان می‏باشد و یا مسائلی که در مدلول آن دخیل نیستند، چندان آسان نیست.چه بسا انسان به ظاهر لفظی در یک زبان فریفته شود و مطالبی را تحت نام همین واژه مطرح کند که اهل آن زبان یا مردم آن عصر چنین برداشتی نداشته و گاهی در اثر کاربرد واژه‏ای در دوره‏ای فریفته شود و حال آنکه در متنی آورده می‏شود که در عصری دیگر همان معنی کاربرد دارد و با هم اختلاف زیادی خواهند داشت. * به همین جهت، مشکل است که واژه‏ای در یک زبان با زبان دیگر در تمامی جهات با هم منطبق باشند(!)اینجاست که ترجمه امری محال جلوه می‏کند.
تحلیل اندیشه از طریق تحلیل واژگان
بحث در دلالت الفاظ و شناخت قوانین زبان و سنتهای حاکم بر آن و تحول و تطّور معانی و علل آنها، ما را در فهم عمیق زبان یاری می‏رساند.از طرف دیگر، میزان ارتباط بین زبان و اهل زبان به طور کلی مشخّص می‏شود و به محدود کردن مفاهیم همان عصر هم کمک می‏کند که به همین (1)-الخصائص، ج 2، ص 245.
(*)مثل خطای گروهی در واژه«ترجمه»که از نظر اهل حدیث وقتی گفته می‏شود«تراجم النجاری»منظور عنوان فصلهای کتاب«الجامع الضمیر»اوست، که گمان می‏رود منظور ترجمه از زبانی به زبان دیگر است و یا اختلاف در معنای دو واژه diner-deteuxet در زبان کنونی فرانسه به امضای قدیم آن. جهت اهل یک زبان می‏توانند به تفکر گذشتگان و روحیّات آنها پی ببرند؛چنانکه با چنین پژوهشی می‏توان به تفکر ملتهای دیگر با بررسی تحلیل زبانشان با تکیه بر مفاهیم واژگان پی برد.البته با بهره جستن از آنچه که قوانین علم معنی شناسی و افقهایی که برای او می‏گشاید این امر ممکن می‏گردد.
به عنوان نمونه، می‏توان از واژه«صدیق»در عربی نام برد که مشتق از(صدق)و«عدّو»که برگرفته از(عدوان)می‏باشد و واژه(Omi)در فرانسه به معنای«صدیق»است که برگرفته از واژه‏ای به معنای(محبّت)است و(ennemie)به معنای«دشمن»لفظی است مرکب یعنی نفی محبّت یا به معنای بغض و دشمنی است.این نمونه دلالت دارد بر اینکه فهم عرب از واژه (صدیق)مبتنی است بر اندیشه صدق در معامله و فهم آنها از(عدّو)نیز مبتنی است بر تجاوز و ظلم، بر خلاف فهم فرانسویها در ساختار این دو واژه که بر اساس عشق و نفرت مبتنی است.
واژه«عقل»در زبان عربی برگرفته از عقل به معنای ارتباط و قید است.و این مفهوم دلالت دارد بر اینکه، معنای عقل نزد عربها یک معنای اخلاقی است به اضافه اندیشه‏ای که بازدارنده زشتی و شرّ است.ولی لفظ(roison)در فرانسه به چنین مفهومی دلالت ندارد.چون اصل معنای آن (شمارش و آمار)است.
یا واژه(انسان و ناس)در نظر بیشتر زبانشناسان عرب برگرفته از«انس»است، یعنی «ضد وحشت»که عربها بدین وسیله بین جنس انسان و غیرانسان فرق مشخّصی قائل هستند که موجودی است اجتماعی و واژه(جار همسایه)و (مجاورة)که برگرفته‏[از پناه داده و دفع ظلم از کسی‏]است.که می‏گویند:(دخل فی جواره فی حمایته).پس عنصر اساسی در مجاورت همجواری در مسکن است، نه یک ارتباط مادی، بلکه یک ارتباط معنوی اخلاقی یعنی حمایت و جلوگیری از ظلم می‏باشد.
روش هر ملّت در وجه تسمیه اشیاء، بر دیدگاهشان به آن اشیاء دلالت دارد، که گاهی بیانگر محیط زندگیشان و یا آداب و رسومی که به آن انس دارند، می‏باشد.مثلا عربها می‏گویند:
«شفی اللّه غلیله»(غلیل یعنی عطش)و«اقرّ اللّه عینه»(قرّ به معنای سردی)و«رعی اللّه عهده»که همگی به معنای اشراف بر آب و سردی است و آن نعمتی است که عرب به سوی آن تلاش می‏کند.
بنابراین معناشناسی عمومی semontique) (qenevse روشی است جهت شناخت قوانین زبان، از قبیل تحول معانی واژگان و علل این تحول، رابطه بین لفظ و دلالت و به طور کلی ارتباط زبان با اهل زبان.
معنی شناسی در هر زبانی، روشی است برای شناخت اسرار آن زبان و روشهای خاص آن در وجه تسمیه اشیاء و تحول واژگانی و معنایی آن زبان و ابزاری است جهت شناخت تفکر ملّتی که با آن سخن می‏گویند، و همچنین شناخت محیط، عادات و مراحل تکوین تفکّر یک ملّت.
ملاحظاتی چند پیرامون پژوهش در معانی واژگان
1-واژگان در متون به منزله موجود زنده‏اند:
الفاظ و واژگان زندگی انفرادی ندارند، بلکه در درون متن و همراه و مرکّب با دیگر واژگان به حیات خود ادامه می‏دهند.بنابراین، بررسی انفرادی واژگان، یک بررسی عقیم و بی‏نتیجه است.پس لازم است معنا یا معانی متعدد آن از مجموع متونی که کاربرد آن را محدود می‏کند، استنتاج شود که ممکن است بر معنای دقیق آن دست یابیم.
2-بررسی تطور تاریخی:
ممکن است واژه‏ای را در عصر خودمان بررسی کنیم و کاربردهای آن را برشماریم و معنا یا معانی آن را مشخص کنیم و این کار با جمع‏آوری متنهای لازم و کافی مربوط به همین عصر ممکن است.اینجاست که بررسی ما، بررسی واقعیت زبان عصر ما خواهد بود.امّا واژگانی که امروز به کار می‏بریم، گذشته و تاریخی طولانی دارند، که گاهی معنای فعلی آن با معنای گذشته همان واژه با هم مغایرت دارند.بنابراین لازم است این بررسی از طریق بررسی تحول تاریخی واژگان و در طی دوره‏های مختلفی که بر آن گذشت، صورت گیرد.
3-نظریه فراگیر درباره واژگان:
بسنده کردن به بررسی تعدادی از واژگان در شناخت ویژگیهای یک زبان کافی نیست.چون گاهی یکی از معانی در بین واژگان زیادی در همان زبان پراکنده است که اگر به بررسی برخی اکتفا کنیم، چنین تصور می‏شود که این زبان در ادای آن معنی ناتوان است.بررسی همه واژگان یک زبان، فقط می‏تواند تصوّری صحیح و دیدگاهی در فقر و غنای آن زبان و گرایش آن به امور محسوس یا معنوی به دست دهد.غلبه با دقّت و تفصیل یا کلی‏گویی در وجه تسمیه و معانی واژگان است، و گستردگی و شمول آن در مسائل طبیعی یا فکر و اندیشه یا عاطفه یا ناتوانی و کاستی آن مطرح می‏باشد.البته در بیشتر واژگان دالّ بر جنگ، عشق، اسب، شتر، روابط اقتصادی، نظام دولت، عواطف انسانی و خصلتهای اخلاقی، میدان گسترده‏ای برای استنتاج است و شاخص دیدگاههای ملتی که به آن زبان سخن می‏گوید و همچنین تفکّر و روحیه و تاریخ و محیط اصلی و ارتباط آن با دیگر ملتها را می‏توان مشخص نمود.
دلالت لفظ بر معنی
بشر از قدیم الایام اشاره‏ها و رمزهایی را به کار بست که یا دالّ بر معانی موجود در ذهن وی بوده است، و یا اشاره و رمزی بوده‏اند بر اشیاء مادی. الفاظ زبان جز رمزهایی نیستند که هر گروهی به معانی اشیایی که آن را قصد می‏کنند، اشاره دارند. اگر فرایند کلام یعنی ارتباط انسان با دیگری از طریق زبان را تحلیل کنیم، به سه عنصر اساسی پی خواهیم برد:
1-لفظ یا صوت آوایی که گوینده آن را ایجاد می‏کند و آن را به واسطه الفاظی با انگیزه‏ای خارج از زبان که او را وادار به کلام می‏کند، بیان می‏نماید.
2-معنی یا صورت ذهنی که کلام آن را در ذهن شنونده می‏افکند و این همان تصویر شکل یافته در ذهن او و متفاوت از تجربه‏های حسی و مجرد در مجموعه نمونه‏ها و حقایق خارجی که در زندگی‏اش با آن مواجه می‏شود، می‏باشد؛چه نسبت به اشیاء مادی مثل درخت و کتاب و چه معنوی مثل عدالت و کینه‏توزی
3-شی‏ء یا صورت خارجی مورد نظر:
پس لفظ(دالّ)و معنی(مدلول)و شی‏ء خارجی مورد نظری که معنی بر آن منطبق می‏شود همان عناصر سه گانه‏ای هستند که فرایند کلام یا ارتباط زبانی را شکل می‏بخشند.فرق بین لفظ و کلمه آن است که لفظ به گونه‏ای خاص به جنبه آوایی کلمه اشاره دارد و کلمه هم به این جنبه و هم به مفهوم معنوی اشاره دارد، این معنا را نحویان گذشته دریافتند، آنجا که کلمه را چنین تعریف کرده‏اند: «کلمه لفظی است مفید معنی»
هر چند که در عرف هر دو را به یک معنی و مترادف به کار می‏برند و از فرق دقیق بین آنها غفلت می‏کنند.با این توضیح مشخص می‏شود که لفظ در ذهن شنونده، صورت ذهنی شی‏ء و مفهوم آن را برمی‏انگیزاند نه خود شی‏ء را، و انتقال شی‏ء به اشیاء حسی از طریق همین صورتهای ذهنی یا مفاهیم یا معانی موجود در بین مردم و شکل یافته به واسطه نتیجه تجربه‏هایشان صورت می‏گیرد.
این معانی همان پل ارتباطی بین عالم اسم (زبان)و عالم اشیاء می‏باشد و چه بسیار معانی که انسان آنها را ساخته و از اشیاء مجرد نموده است، جای همان اشیاء حقیقی را گرفته است.
بنابراین«دلالت»همان انگیزش معنای ذهنی «مدلول آن»بوسیله لفظ است و بین لفظ و معنی در هر زبان انگیزش متقابل و تداعی مستمر است و زبان شناسی در پی بررسی بین لفظ و معنی در یکی از شاخه‏های تخصصی آن به نام semontique، یعنی مبحث«دلالت یا علم دلالت الفاظ»می‏باشد.
پس دلالت، یعنی نقل افکار به واسطه رمز دالّ (همان لفظ)است و مدلول همان معنی است و ارتباط بین آنها علمی است که درباره ارتباط الفاظ با یکدیگر بحث می‏کند که همان نحو نام دارد. علمی که به رابطه معانی می‏پردازد فلسفه و مخصوصا منطق است.بالاخره علمی که به رابطه بین الفاظ و معانی می‏پردازد، همان مبحث دلالت در زبان شناسی است.
الفاظ معانی و الفاظ ارتباطی
قبل از بحث در معنی لفظ، ناچاریم بیان کنیم که الفاظی که موضوع بحث ماست، همان الفاظ معانی (semonteme)هستند یعنی الفاظی که بر یک مفهوم مستقل دلالت دارند.در زبان، الفاظ دیگری هم وجود دارند که استقلال ذاتی ندارند و بر مفهوم مستقلی دلالت نمی‏کنند.یعنی ادوات ربط بین معانی که نوعی تخصیص معنایی به وجود می‏آورند، مثل حروف و بعضی از ضامیر و ظروف که اینها الفاظ ارتباط یا ادوات نام دارند یعنی (Morpheme)که در اصل الفاظ معانی هستند که از معانی‏شان منتزع و از محتوا خالی و از الفاظ معانی به ادوات منتقل شدند.گاهی این انتقال واضح است و رابطه بین ادوات و اصل آن روشن، و گاهی به خاطر قرابت با انتقال و یا به خاطر ماده اصلی و رابطه آشکار در معنی، روشن و واضح است و گاهی این ارتباط، به خاطر فاصله دور یا تغییر معنای اصلی یا تحول برجسته در یکی از دو لفظ مبهم است.به عنوان مثال، حرف(علی)و رابطه‏اش با اصل(ع ل و)واضح است بر خلاف(من -الی-لیس-لیت).
زبانشناسان معاصر، الفاظ معانی را به(پر)و الفاظ ارتباطی را به(خالی)توصیف می‏کنند، چون از محتوای اصلی که همان معنای اصلی باشد خالی است، و به همین جهت به نوعی رابطه بین دو لفظ یا بین دو معنی دلالت دارند.مثل نفی در(لیس الرجل حاضرا)یا علّو در(المفتاح علی الارض)یا فقط بیان زمان گذشته در(کان النهر فائضا)از این قبیل است نامگذاری نحویان گذشته عرب نسبت به برخی از افعال مثل:
افعال ناقصه که آنها گویی به همین معنا که معاصران به(خالی)تعبیر می‏کنند، اشاره دارند که به نظرم از تفسیر نحویان متأخر بهتر است.مقصود از آن این است که بدون موضوع کلام تمام نیست.

تبلیغات