نقش امام خمینی در تدوین و تنقیح فلسفه سیاسی
آرشیو
چکیده
متن
موضوع رهبری و حکومت و بطور کلی فلسفه سیاسی، از شمار مسائلی است که بیش از سایر موضوعات در تارخی اسلام پیشینه دارد.زیرا سخن از اجتماع مردمان، موحدان و مسلمانان، یادآوری شیوههای درست و نادرست اداره جامعه و رهبری انسانها، در رأس مفاهیمی است که قرآن به بیان آن پرداخته است.
چنانکه قرآن کریم اعتقاد به توحید را در گرو پذیرفتن حاکمیت حق تعالی و نفی حکومت غیر خدا میداند:«لا حکم الا لله» 1 و اصولا کلمه طیبه«لا اله الا الله»در مرحله نخست، نفی خالقیت، حاکمیت و مالکیت از غیر خدا میکند و در مرحله بعد این حقوق را برای حق تعالی اثبات مینماید.
قرآن کریم با ذکر مثالهایی از حکومتهای فاسد فرعونی و نمرودی و نکوهش آنها با تعابیر، مسرف، مستکبر، مفسد و مترف، به این اصل تأکید میورزد که اساس حکومتهای غیرالهی بر فساد و بیعدالتی بنیان نهاده شده و لذا، بدبختی و ذلت و اسارت مردمان و بندگان را لازمه ان بشمار میآورد.چنانکه در داستان سلیمان و بلقیس آورده است:«ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و کذلک یفعلون» 2 .همانا پادشاهان هرگاه به شهری درآیند، آن را به تباهی کشند و عزیزانش را ذلیل سازند، آری چنین کنند.
خداوند در قرآن کریم همراه با ذکر مثالهای مختلف از فساد و ستمگری حاکمان زورمند و خودکامه، به توصیف زمامداران عادل و الهی میپردازد و بر ملاکها و شرایطی که موجب بر گزیدن آنان بر این منصب شده است تأکید میورزد، چنانکه درباره طالوت فرموده است:«ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا قالوا انی یکون له الملک علینا و نحن احق بالملک منه و لم یؤت سعة من المال قال ان الله اصطفیه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم و الله یؤتی ملکه من یشاء و الله واسع علیم». 3
به تحقیق خداوند طالوت را به زمامداری و حکومت برشما برانگیخت، گفتند چگونه او را برما فرمانروایی سزاوار است، در حالی که ما خود برای فرمانروایی از او شایستهتریم، او که مال فراوان ندارد!، گفت همانا خداوند او را بر شما برتری داد، و در علم فزونی بخشیده و خدا ملک خود را به هر که خواست میدهد که خدا در برگیرنده و داناست.
خداوند در این آیه ملاکهایی را برای زمامداران شایسته مشخص میسازد که از آن شمار است:
الف-فرمانروایی آنان از جانب خداست، و آنها حاکم بالاصالة نیستند.
ب-از نظر علم و آگاهی بر احکام الهی و امور اداره اجتماع، انسانی بر دیگر همنوعان خود برتری دارند.
ج-از نظر قوای بدنی، توانایی لازم برای این منصب را دارند، از سوی دیگر با مشخص کردن این معیارها، ملاکهای مادی و غیرالهی چون ثروت و مکنت را بیاعتبار میسازد.
خداوند در آیه دیگر علاوه بر ملاکهای فوق برای رهبری الهی، «حکمت»را نیز بدان میافزاید. 4
قرآن نمونههای دیگری از زمامداران الهی چونان داود، سلیمان، یوسف و ذو القرنین را برمیشمارد، اما به آنها توصییه میکند که به حق و عدل حکومت نمایند و از پیروی هوی و هوس بر حذر باشند، چنانکه داود را مخاطب قرار میدهد و میفرماید:«یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله.» 5
ای داود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم، پس میان مردم به حق داوری کن و از هوی و هوس بپرهیز که تو را از راه خدا بازمیدارد و به گمراهی سوق میدهد.
از مجموعه این آیات و آیههای دیگری که در اینباره است میتوان فهمید قرآن کریم نسبت به نظام اجتماعی و سیستم اداره جامعه انسانی، عنایت خاصی دارد، که با روشن ساختن ملاکهایی برای زمامداری و رهبری نظام سیاسی اجتماعی مردم، آنها را از پذیرفتن رهبری زمامداران فاسد بر حذر میدارد و نسبت به گزینش رهبران صالح تحریض مینماید، حتی گاه از این هم فراتر میرود و سیستم رهبری الهی را به رعایت اموری ارشاد میکند، چنانکه به پیامبر(ص)میفرماید:«و شاورهم فی الامر و اذا عزمت فتوکل علی اللّه». 6
کلمه«امر»در برخی از روایات و آیات و از جمله درهمینجا به معنی حکومت و سررشتهداری زمام امور جامعه، تعبیر شده است. و لذا، به پیامبر جامعه، تعبیر شده است. و لذا، به پیامبر دستور میدهد، که در اداره جامعه با مردمان مؤمن و کاردان به مشورت بپرداز، امّا تأکید میکند:«فاذا عزمت فتوکل علی اللّه»یعنی پس از مشورت، خود تصمیم بگیر و عمل کن و در اجرای آنچه که قصد کردهای تردید به خویش راه نده و بر خدا توکل کن.
همچنین در این آیه ملاکهای دیگری را مشخص میسازد که از آن شمار است:
الف-بهرهگیری رهبری آگاه و مدیر و مدبر از اندیشهها و تجربیات دیگران.
ب-تصمیم و نظر نهایی و قطعی از آن رهبری است.
ج-تردید ناپذیری و قاطعیت در اجرای تصمیمات، با توکل به خدا. قرآن از سویی با روشن ساختن ساختار رهبری و اینکه سیستم حکومت الهی متکی برفردی الهی است، که خود را امانتدار خدا در زمین میداند، و با داشتن صفات و ملاکهایی چون آگاهی براحکام خدا و بویژه اداره امور بندگان او، برمدار قسط و عدل، بر این نکته تأکید میورزد که مقام رهبری جامعه میبایست از نظریات و تجارب صاحبنظران نیز بهرهگیرد، اما هرگز نباید در اجرای منویات و تصمیمات خود مسامحه کند و یا تردید نماید.و بدینصورت صلابت و قاطعیت خویش را به نمایش گذارد، و احکام و حدود الهی را اجرا نماید.
از سوی دیگر به مردمان نیز دستور میدهد که از این متولیان امور که متصف به این اوصاف باشند، اطاعت نمایند چنانکه فرموده است:
«اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» 7
مسلمانان از دیرباز این را پذیرفته بودند که امور جامعه، و زمامداری مردم در رأس مسائل مهم امت اسلامی است، لذا از همان روز نخست پس از رحلت پیامبر اکرم در اینباره حساسیت چشمگیری از خویش بروز دادهاند.تردیدی نیست که مجموعه آنچه قرآن بدان اشعار دارد برهمگان روشن میسازد که رهبری و حکومت بر مسلمانان باید در دست شخصی واجد الشرایط قرار گیرد که از هرجهت سرآمد دیگران باشد.
اما اینکه مصداق او در هر زمان چه کسی است؟ موضوعی است که مورد نزاع واقع شده است و موجب ظهور و بروز ملل و نحل مختلف گردیده است:
شیعیان یعنی کسانی که پس از پیامبر(ص) رهبری حضرت علی(ع)را پذیرفتهاند برآنند که رهبری اعتقادی، مرامی و سیاسی مسلمانان هم به دلیل وصیت و سفارشهای مکرر پیامبر اکرم باید دردست امام علی بن ابی طالب(ع)باشد.و هم به دلیل عقلی که آن حضرت بر همه افراد زمان خویش از جهت علم و عمل و کفایت و صلاحیت ترجیح داشته است.
همین عقیده باعث بحثهای کلامی بسیاری در طول تاریخ گردیده، و نحلههای مختلف مذهبی در موافقت و مخالفت با آن بوجود آمده است.شیعه بحث امامت را که رهبری سیاسی و اجتماعی در رأس شئون آن قرار دارد همواره به عنوان یک بحث اعتقادی در امتداد اعتقاد به نبوت مطرح میکرده است.
اما اهل سنت و جماعت به دلیل متابعت از خلفا، خواست آنها را ترویج نموده و مورد عمل قرار دادهاند، لذا بسیاری از احادیثی که پیامبر(ص) مشعر بر اطاعت از امامت و زمامداری عدل، به صحابه و تابعین رسیده بود را، دلیلی بر اطاعت بیقید و شرط مردم از حکام وانمود میساختند.
پس از آن نویسندگان بزرگ اهل سنت با گردآوری این احادیث و ضمیمه کردن سیره خلفا و سلاطین بر آنها مجموعههای سیاسی و فقهیی پدید آوردند.که کم کم در طول تاریخ از حجم نصوص دینی آنها کاسته شد و شواهدی از عملکرد حکومتهای به ظاهر اسلامی جایگزین آنها گردید.
تألیفاتی چون«احکام السلطانیه»، «سلوک الملوک»و بویژه کتابهای«احکام الحسبه»متأثر از چنین بینشی است، که گاه استنباطات فقهی برخی از فقهای عامه چون احمد حنبل چاشنی آن گردیده است. 8
اما شیعان اصل را بر آن گذارده اند که رهبر اعتقادی سیاسی جامعه اسلامی باید فردی باشد مبری از هرگونه نقیصه خلقی و خلقی و از دودمان پاک پیامبر و از هرگونه خطا و فراموشکاری منزه باشد.
بدین جهت پیوسته بر مسأله«عصمت» امام(ع)پافشاری نمودهاند.به هنگام غیبت امام معصوم نیز، با تأسی به فعل و قول پیامبر(ص)و امامان معصوم، جانشینانی را برای آنان لازم و ضروری میشمرند، که حدود و احکام شرعی را اجرا نمایند.
البته در این زمینه اختلاف نظرهایی رخ نموده است که در اینجا مجال رسیدگی به آنها نیست.
ولی وجود حکومتهای جور و حضور شیعیان بعنوان یک اقلیت انقلابی معترض، علی الدوام آنان را به عنوان عناصری مبغوض و مطرود حکومتهای وقت، از فعالیت در صحنههای اجتماعی محروم میساخته است.
بدین جهت علمای شیعه در برابر حکومتهای جائر و فاسد به مبارزه منفی میپرداختهاند، آنان در برابر توجیهات و استدلالهای فقهی فقهای عامه مبنی بر«بسطید»حکام، با تمسک به همان شیوه به معارضه با آنان پرداخته و کوشیدند با محدود کردن اختیارات حکّام و یا حداقل با سکوت خویش، عمل آنان را زیر سؤال ببرند.زیرا نیک میدانستند که هرگونه دفاع از حقوق حاکم موجب سوء استفاده و دستدرازی بیشتر زمامداران خود سر به جان و مال مردم خواهد شد.از اینرو است که شیعیان کمتر اثری در این زمینهها آفریدند. تا آنکه در قرون اخیر، با قدرت گرفتن شیعیان در ایران، زمینهای فراهم آمد، تا فقیهان و عالمان دینی شیعه، گهگاه در این مورد فحص و بحث نمایند.لذا بحث ولایت فقیه کمکم در آثار آنان راه یافت.
چنانکه فقیه بزرگ محمد حسن نجفی صاحب کتاب جواهر الکلام نوشت:«ظاهر عمل و فتوای اصحاب، یعنی فقهای امامیه این است که به عمومیت ولایت فقیه معتقدند و آن را از مسلمات و بلکه از ضروریات میدانند.» 9
وی مینویسد:«ولایت فقیه از مسائل روشنی است که نیاز بهدلیل ندارد و وقتی که استوانههای مذهب به این مسأله تصریح کردهاند، جای وسوسه نیست.و به راستی کسی که در ولایت فقیه وسوسه کند، طعم فقه را هیچ نچشیده و رموز گفتارهای امامان معصوم(ع)را هرگز نفهمیده است، زیرا اگر ولایت عامه فقیه نباشد اکثر امور متعلق به شیعه معطّل میماند.» 10 لذا «بر مردم واجب است که فقها را به مانند امام معصوم در اجرای احکام و حدود یاری نمایند.» 11
عکس صاحب جواهر الکلام
درهمان عصر ملا احمد نراقی در کتاب عواید الایام به بررسی این مسأله پرداخته و بحث خویش را اینگونه آغاز کرده است:«بدان که ولایت از جانب خداوند سبحان بربندگانش، برای پیغمبر و جانشینان معصوم وی ثابت شده است و آنان سلاطین، زمامداران، سرپرستان و فرمانروایان مردمند و سررشته امور جامعه به دست ایشان است و دیگر مردمان رعایا و موالی ایشان هستند.» 12
نراقی سپس میافزاید:«اما در مورد ولایت اشخاص دیگر-غیر از پیامبر و امامان معصوم- اصل بر این است که کسی بر کسی ولایت ندارد مگر آنکه خدا یا پیامبر و یا یکی از ائمه این ولایت را، آنهم در امور خاصی، به عهده ایشان گذاشته باشند».
به نظر وی این ولایت در عصر غیبت از سوی امام معصوم به فقهای جامع الشرایط تفویض شده است.و دایره ولایت اینان در تمام جهات با ولایت پیامبر و امامان معصوم برابر و یکساناست مگر اموری که بواسطه دلیل شرعی استثنا شده باشد.
آنگاه او نوزده روایت برمیشمرد که در آنها از فقها با عناوینی چون«ورثة الانبیاء»، «امناء الرسل»، «خلیفة رسول الله»، «حصون الاسلام»، «همسان انبیاء بنی اسرائیل»، «حاکم»، «قاضی»«حجة الله علی الناس»، «محل مراجعه مردم در رویدادها»، «مجاری الامور و الاحکام»و«کافل الایتام آل محمد»و....نام برده شده است.
نراقی با دقت در ادله، وظایفی را از برای فقها واجب میشمرد که از آن شمار است: فتوادادن، قضاوت، اجرای حدود الهی، حفظ اموال یتیمان، نگهداری اموال دیوانگان، حفظ اموال غایبان، ولایت در امور مربوط به زناشویی، به کار گماردن ایتام، دیوانگان و سفیهان، تصرف در اموال مربوط به امام معصوم(ع)و تمام امور جامعه که امام معصوم(ع)مستقیمان انجام میداده است. 13 .
البته به جز دو فقه یادشده، این مسأله بطور مختصر و پراکنده با تفاوتهایی در حدود اختیارات فقیه در مباحث و کتابهای فقهی فقهای دیگر نیز طرح شده است، چنانکه میرازی قمی بیمهابا ناخشنودی خویش را نسبت به لقب«اولی الامر» درباره پادشاهان و سلاطین جور ابراز میدارد و ادعای امر الهی به وجوب اطاعت مطلق سلطان ظالم و ناآگاه به احکام خدا را قبیح و منافی با شأن و حکمت پروردگار میداند.
او قائل است که در حال اضطرار و عدم امکان وصول به خدمت معصوم، اطاعت مجتهد عادل واجب میشود. 14
از نظر میرزا، اصول فقیه جامع الشرایط به دلیل اجماع و اخبار، از طرف امام معصوم(ع) منصوب میباشد«و الفقیه الجامع الشرائط الفتوی منصوب به قبل الامام بالاجماع و الاخبار». 15 از اینرو بر این عقیده است که فقیه جامع الشرایطنمونه از خط میرزای قمی
در غیبت امام معصوم(ع)عهدهدار کلیه شئون مربوط به حفظ نظام اسلامی است.
لذا مینویسد همانگونه که معصوم(ع)جزیه را از اهل ذمه اخذ نموده، و زکاة را از مسلمین مطالبه میکرده، فقیه نیز میتواند جزیه و زکاة را بگیرد. 16 او در بابهای مختلف آثار خود به این بحث دامن زده و کوشیده است که بطور اجمال نظر خویش را ابراز دارد.
وی از اینکه زمام امور جامعه در دست فقهای واجد الشرایط نیست، خشم خویش را پنهان نکرده و مینویسد:«کجاست آن بسط یدی از برای حاکم شرح که خراج را بر وفق شرع بگیرد و بر وفق آن صرف غزات و مدافعین نماید و کجاست آن تمکن که سلطنت و مملکتگیری را نازل منزله غزای فی سبیل الله کند.نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستی، عجل الله فرجنا بفرج آن محمد». 17
در هنگامه نهضت مشروطه که نیاز به تعیین فلسفه سیاسی بیش از ازمنه دیگر بود، گذشته از مطالب موجزی که شیخ شهید نوری در مکتوبات خویش آورده بود 18 میرزا محمد حسین نائینی رساله مستقلی نگاشت و در آن ضمن بحث از استبداد و آثار شوم آن به طرح نظامی پرداخت که ضمن عاری بودن از عوارض سوء استبداد، از نظر دینی نیز دارای مشروعیت باشد، از اینرو چنین نگاشت:«حقیقت سلطنت، عبارت از ولایت بر حفظ نظم و به منزله شبانی گله است، لهذا به نصب عزاسمه، که مالک حقیقی و ولّی با لذات و معطی ولایت است موقوف، و تفصیل مطلب به مباحث امامت موکول است». 19
و در زمان غیبت، بنابر اصول طایفه امامیه، اینگونه امور نوعیه و سیاست امور امت از وظایف نواب عام عصر غیبت است. 20
و حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب، چون عدم رضایت شارع مقدس بر «اختلال نظم»و«ذهاب بیضه اسلام»روشن است و چون آنچه را شارع مقدس به اهمال آن در هیچ زمانی راضی نیست از وظایف حسبیه و از قطعیات مذهب ما طائفه امامیه است، لهذا ثبوت نیابت فقهاء و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظائف مذکور از قطعیات مذهب خواهد بود. 21
به هرحال، نائینی پس از ثبوت ولایت برای فقها میکوشد تا به تناسب زمان و مکان به هر اندازه که میسور و ممکن باشد نسبت به تحدید استبداد و اعمال ولایت علما، راهی شرعی بیابد، از اینرو از باب دفع افسد به فاسد به توجیه فقهی مشروطیت و تقریب آن با ولایت فقیه میپردازد.
پس از شکست مشروطیت و ناامیدی علما و انقلابیون مسلمانان، از نابودی استبداد و ایجاد حکومت صالح، در اینگونه مباحث نیز رکودی حاصل شد.
تا پس از شهریور ماه 1320 همراه با نهضت مردمی مسلمان ایران و تضعیف و تحدید استبداد داخلی و استعمار خارجی، باز این حرکت تجدید شد.و بویژه در برخورد با ایدئولوژیهای بیگانه، شکل سیستماتیک و مدون به خود گرفت.چنانکهعکس میرزا محمد حسین نائینی
مرحوم علامه طباطبایی برای پاسخگویی به آنها مطالبی را درهمه زمینههای فلسفی، اجتماعی تدوین کرد و انتشار داد، از جمله به توضیح و شرح روشنی از فلسفه سیاسی اسلام پرداخته که بسیار بدیع و جالب به نظر میرسید. 22 درهمین ایام امام خمینی در رسالهای به نام«کشف اسرار» ضمن مباحث کلامی، یادی از دیدگاه شیعه نسبت به حاکم و زمامدار مسلمانان به میان آورد. 23
اما پس از نهضت خرداد سال 42 و امیدواری به پیروزی بر استبداد و استعمار، بویژه به هنگام اقامت در نجف اشرف، بحث مستوفی و مبسوطی را در این زمینه انشاء فرمود که میتوان دیدگاه معظم له را در اینباره از مراجعه به«کتاب البیع» اثر بزرگ فقهی وی و رساله ولایت فقیه یا حکومت اسلامی اثر ارزشمند دیگر ایشان به زبان فارسی، و بویژه سخنرانیها و احکام و فتوای معظم له بدست آورد.
تا این زمان، مسأله ولایت فقیه در آثار علما و فقهای سلف با تفاوتهایی گاه به نحو اجمال و گاه به نحو تفصیل مطرح میشد.
به هرحال در جامعه علمی و دینی دیدگاههای مختلفی در رابطه با اصلاح جامعه اسلامی وجود داشت که میتوان بطور خلاصه اینگونه از آنها یاد کرد:
1-در اسلام تشکیلات حکومتی وجود ندارد، و رسالت اسلام منحصر است در ترغیب مردمان به تهذیب اخلاق و عبودیت خدا!
2-چون یکی از رسالتهای اسلام تهذیب اخلاق و پیشگیری از فساد اخلاقی و اجتماعی است، این دین قانونگذاری جامعه اسلامی را نیز برعهده دارد، اما نسبت به اجرای قوانین سیستمی را پیشنهاد نمیکند، و تنها در صورت امکان برخی مسئولیتها از قبیل قضاوت و ولایت بر صغار و مجانین و اموال بلا صاحب را برعهده فقیهان میگذارد.
3-مبارزه با مفاسد اجتماعی و ایجاد امنیت که زمینهساز تهذیب اخلاق و عبودیت حق تعالی است، نیازمند به قانون و مجری لایق و دین آشنا است، از اینرو دستگاه و فردی را میطلبد که ضامن اجرای قوانین شرع باشدو قانونشکنان را مورد تعقیب و مجازات قرار دهد.
امام با پذیرش دیدگاه اخیر، به نقد دو دیدگاه نخستین میپردازد و میگوید:«این حرف با معتقدات اساسی ما مخالف است، ما معتقد به ولایت هستیم و معتقدیم پیغمبر اکرم باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است، آیا تعیین خلیفه برای بیان احکام است؟بیان احکام، خلیفه نمیخواهد، خود آن حضرت بیان احکام میکرد، همه احکام را در کتابی مینوشتند و دست مردم میدادند تا عمل کنند، اینکه عقلا لازم است خلیفه تعیین کند برای حکومت است.ما خلیفه میخواهیم تا اجرای قوانین کند، قانون، مجری لازم برای. 24 چنانکه خود پیغمبر، علاو بر بیان قانون نسبت به اجرای آن نیز همت میکرد، دست میبرید، حد میزد و رجم میکرد.لذا اسلام
تعیین خلیفه و تشکیل حکومت را از وظایف پیامبر دانسته که بدون آن به مصداق«مابلغ رسالته» رسالت خویش را به پایان نرسانده است.از اینرو تعیین خلیفه و ایجاد نظام عادلانهای که مایه خوشبختی بشر است، مرادف اتمام رسالت نام برده شده است. 25
به همین جهت امام خمینی (قدس سره الشریف)معتقد است که:«اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره، جزئی از ولایت است، چنانکه مبارزه و کوشش برای آن از اعتقاد به ولایت است». 26
ادله ولایت فقیه
گرچه امام خمینی بر آن است«ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق میشود و چندان به برهان احتیاج ندارد»اما برای جلب توجه اذهان به دلایلی تمسک میجوید که از آن جمله است:
1-سیره رسول اکرم(ص)و امیر المؤمنین علی(ع):پیغمبر اکرم(ص)«خود تشکیل حکومت داده و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است.والی به اطراف میفرستاده، به قضاوت مینشسته، قاضی نصب میفرموده، سفرایی به خارج و نزد رؤسای قبائل و پادشاهان روانه میکرده، معاهده و پیمان میبسته، جنگ را فرماندهی میکرده و خلاصه احکام حکومتی را به جریان میانداخته است و ثانیا برای پس از خود به فرمان خدا تعیین حاکم کرده است.وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم(ص)تعیین حاکم میکند به این معنی است که حکومت پس از رحلت رسول اکرم(ص)نیز لازم است».
و لذا پس از رحلت رسول اکرم(ص)هیچ یک از مسلمانان در این معنی که حکومت لازم است تردید نداشت و هیچکس نگفت حکومت لازم نداریم، چنین حرفی از هیچکس شنیده نشد، در ضرورت تشکیل حکومت، همه اتفاق نظر داشتند، اختلاف فقط در کسی بود که عهدهدار این امر شود و رئیس دولت باشد.لهذا پس از رسول اکرم(ص)در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر(ع)هم حکومت تشکیل شد، سازمان دولتی وجود داشت و اداره و اجراء صورت میگرفت.» 28
«بنابراین به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم و زمان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع)لازم بوده یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.» 29
2-ضرورتاستمرار اجرای احکام:بدیهی است که ضرورت اجرای احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم(ص)و حضرت امیر را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن بزرگواران نیست.و همچنان باید ادامه یابد، زیرا طبق آیه شریفه، احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست.و تا ابد باقی و لازم الاجرا است.و از آنجا که اجرای احکام نیازمند به تشکلیات نیرومند اجرا و اداره است، لذا تشکیل حکومت ضروری مینماید.بویژه آنکه این احکام از نظر ماهیت و کیفیت به گونهای تشریع گشته که تکوین یک دولت و اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامع را متضمن گشته است که از آن شمار است:
الف-احکام مالی.ب-احکام دفاع ملی.
ج-احکام احقاق حقوق و احکام جزائی.
3-اخبار و روایات:امام خمینی در اثبات لزوم تشکیل حکومت و ولایت فقیه، به اخبار و روایاتی استناد میکند که از آن شمار است: روایتی از امام رضا(ع)که حضرت فرموده است: «اگر کسی بپرسد چرا خدای حکیم، اولی الامر را قرار داده و به اطاعت آنان امر کرده است؟»جواب داده خواهد شد:«به علل و دلایل بسیار که از آن جمله است:وجود طریقه مشخص و معین که مردم به رعایت آنها خوانده شدهاند».و پس آن حضرت افزودهاند:این در صورتی ممکن است که قدرت امین و پاسداری بر ایشان گماشته شود که نگذارد آنان پا از دائره حقشان بیرون نهند، یا به حقوق دیگران تعدی کنند، زیا اگر چنین نباشد و شخص و یا قدرت بازدارندهای گماشته نباشد هیچکس لذت و منفعت خویش را که با فساد دیگران ملازمه دارد فرو نمیگذارد و.... 30
آنگاه امام خمینی آوردهاند:«چنانکه از فرمایش امام(ع)استنباط میشود علل و دلایل متعددی تشکیل حکومت و برقراری ولی امر را لازم آورده، که این علل و دلایل و جهات، موقتی و محدود به زمانی نیستند و در نتیجه لزوم تشکیل حکومت همیشگی است». 31
پس از آن، همان روایاتی که مرحوم نراقی آورده است را ذکر و به تفصیل به بحث و بررسی درباره هرکدام از حیث سند و متن و دلالت پرداختهاند.سرانجام از مجموع دلایل عقلی و نقلی بدست میآورند:«همان دلایلی که لزوما امامت پس از نبوت را اثبات میکند، عینا لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را دربر دارد». 32
شرایط زمامدار
گرچه از فحوای روایات و ادله فوق، شرایط زمامدار اسلامی مشخص و معین گردید، اما معظم له بابی مستقل در این زمینه گشوده و در آن اظهار داشتهاند:«پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسی وجود دارد که عباتند از 1-علم به قانون 2-عدالت.» 33
بنابراین آشنایی کامل به قانون که همان احکام اسلام است و عدالت که لازمه اجرای آن احکام است، از شرایط اساسی و حتمی زمامدار جامعه اسلامی است که امام خمینی بطور مبسوط بدان پرداختهاند و به روایاتی در این زمینه استناد نموهاند. 34
آنگاه میافزایند:«بنابراین حاکم اسلامی باید متصف به فقه و عدالت باشد.پس اقامه حکومت و تشکیل دولت اسلامی بر فقیهان عادل، واجب کفایی است». 35
اختیارات زمامدار(ولایت امر)
چنانکه پیش از این یاد شد امام(قده)همان ولایتی را که رسول اکرم(ص)و ائمه(ع)داشتند را بعد از غیبت برای فقیه عادل ثابت میدانند و لذا دست فقیه را در تمامی اموری که مربوط به اداره جامعه اسلامی و اجرای احکام است بازمیگذارند و در این زمینه تفاوتی بین حقوق و اختیارات امام معصوم با ولایت فقیه قائل نمیباشند، از اینرو همان ولایتی را که امامان معصوم بر«اموال و انفس»داشتهاند را برای فقیه لازم میدانند. 36
بنابراین فقیه و حاکم اسلامی میتواند جان و مال مردم را در خدمت مصالح اسلام و مسلمین بکار گیرد، حکم جهاد بدهد، مالیات بگیرد، افراد رابر مناصب و کارهایی که صلاح میداند بگمارد، احکام و قوانینی برای حفظ مصلحت اسلام و مسلمین وضع نماید، حتی اگر حفظ نظام اسلام و مصلحت مسلمین دائر بر توقف حکمی از احکام باشد منعی برای او نخواهد بود، منتها در تمامی این مراحل، مصالح اسلام و عموم مردم باید مقدم بر هر مصلحتی باشد.چنانکه فرموده است:«کسی که بر مسلمین و جامعه بشری حکومت دارد همیشه باید جهات عمومی و منافع عامه را در نظر بگیرد و از جهات خصوصی و عواطف شخصی چشم بپوشد، لهذا اسلام بسیاری از افراد را در مقابل مصالح جامعه فانی کرده است، بسیاری از اشخاص را در مقابل مصالح بشر از بین برده است.» 37
معظم له با استناد به احادیث میگوید:«تمام خمس به امارت و ولایت و حکومت اختصاص دارد و نیز با استناد به قرآن نتیجه میگیرد که انفال و فئ نیز از ولی و حاکم اسلمی است». 38
آنچه که امام فقید در نوشتههای خویش در اینباره آوردهاند گرچه در قالب اصطلاحات فقهی بیان شده است ولی در حقیقت روح قرآن است، چنانکه پیش از این نیز گفتیم آیات قرآن نیز در اقامه قسط و عدل و احکام الهی و ازاله منکرات و مفاسد و ایتاء و واگذاری ملک و حکومت به بندگان صالح خدا ظهور دارد.
و طبیعی است که حاکم برای اداره جامعه اسلامی نیاز به دو عنصر دارد:
1-پشتوانه مردمی، که برای تأمین آن به مؤمنان خطاب میکند:«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم».
2-پشتوانه اقتصادی و منابع مالی که برای تأمین آن میفرماید:«قل الانفال لله و للرسول...»و...
3-پشتوانه اجرائی که از دامنه وسیع اختیارات او سرچشمه میگیرد و زمام اختیار افراد به وی سپرده شده است.
البته با این دامنه وسیع اختیارات، نباید هرگز شائبه استبداد و سوء استفاده از قدرت برای فقیه متصور شود، زیرا که اگر چنین چیزی واقعیت یابد، فقیه از عدالت و در نتیجه از ولایت ساقط میشود چون امام و مأموم و یا به تعبیری دیگر زمامدار و ملت هر کدام موظف به رعایت حقوقی هستند که برعهده یکدیگر دارند.اصولا دائر مدار احکام، قوانین و فلسفه حکومت، تحقق
عدالت به معنی دقیق و صحیح آن است که برای تحقق آن حاکم اسلامی در چهارچوب مصلحت اسلام و مسلمانان از همه امکانات مدد میگیرد، و عدول از آن نمیتواند بکند.
شرط تقوی و عدالت پیوسته، حاکم اسلامی را بر آن میدارد تا از هرگونه استفاده شخصی از این امکانات خودداری نماید و همین ویژگی نظام اسلامی را از دیگر نظامها متمایز ساخته.
از اینرو امام خمینی نوشتهاند:«اسلام بنیانگذار حکومتی است که در آن نه شیوه استبداد حاکم است که آراء و تمایلات نفسانی یک تن را بر سراسر جامعه تحمیل کند و نه شیوه مشروطه و جمهوری که متکی بر قوانینی باشد که گروهی از افراد جامعه برای تمامی آن وضع کنند.بلکه حکومت اسلامی نظامی است ملهم و منبعث از وحی الهی که در تمام زمینهها از قانون الهی مدد میگیرد و هیچ یک از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد رأی نیست.تمام برنامههایی که در زمینه زمامداری جامعه و شئون و لوازم آن جهت رفع نیازهای مردم به اجرا درمیآید، باید بر اساس قوانین الهی باشد.این اصل کلی، حتی در مورد اطاعت از زمامداران و متصدیان امر حکومت نیز جاری و ساری است.
بلی، این نکته را بیفزاییم که حاکم جامعه اسلامی میتواند در موضوعات بنابر مصالح کلی مسلمانان یا برطبق مصالح افراد حوزه حکومت خود، عمل کند.این اختیار هرگز استبداد به رأی نیست.بلکه در این امر مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است.پس، اندیشه حاکم اسلامی نیز، همچون عمل او تابع مصالح اسلام و مسلمین است.
احکام اسلامی، اعم از قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی، تا روز قیامت باقی و لازم الاجر است.هیچ یک از احکام الهی نسخ نشده و از بین نرفته است.بقا و دوام همیشگی احکام، نظامی را ایجاب میکند که اعتبار و سیادت این احکام را تضمین کرده، عهدهدار اجرای آنها شود. چه، اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکانپذیر نیست.در غیر این صورت، جامعه مسلما به سوی هرج و مرج رفته، اختلال و بینظمی بر همه امور آن مستولی خواهد شد.علاوه بر آن، حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن عقلا و شرعا واجب است.تحقق این امر نیز، جز به تشکیل حکومت اسلامی میسر نیست و بین زمان حضور و غیبت امام فرق نمیکند.
آنچه برشمردین جزو بدیهیترین نیازهای مسلمانان است و از حکمت بدور است که خالق مدبر و حکیم، آن نیازها را به کلی نادیده گرفته، از ارائه راهحلی جهت رفع آنها غفلت کرده باشد». 39
ولایت مطلقه و آزادی مردم
بشر در نظام خلقت آزاد آفریده شده و هیچکس نمیتواند او را از نعمت آزادی محروم نماید، منتها از آنجا که انسان تنها زندگی نمیکند و با جمع میزید استفاده او از طبیعت و حقوق خویش تاجایی پذیرفته است که با منافع و مصالح عموم مردم تعارض پیدا نکند و به تعبیری آزادی او مشروط است به عدم تزاحم با آزادی دیگران، از اینرو در یک«رژیم اسلامی آزادیها صریح و کامل خواهند بود، تنها آزادیهایی به ملت داده نخواهد شد که برخلاف مصلحت مردم باشد.» 40
وگرن به گفته امام خمینی:هرفردی از افراد ملت حق دارد که مستقیما در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانعکننده دهد و در غیر این صورت اگر برخلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد خودبهخود از مقام زمامداری معزول است.» 41
بنابراین«حکومت اسلامی یعنی یک حکومت مبتنی برعدل و دموکراسی و متکی به قواعد و قوانین اسلام.» 42
از نظر امام خمینی در نظام اسلامی، نه تنها مسلمانان آزادی اندیشه و فکر دارند، بلکه اقلیتهای دیگر نیز از این نعمت بهرهمند میباشند چنانکه بیان داشتهاند:«دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همه اقلیتهای مذهبی آزادی به طور کامل هست و هرکس میتواند اظهار عقیده خودش را بکند و اسلام جواب همه عقاید را بهعهده دارد، و دولت اسلامی تمام منطقها را با منطق جواب خواهد داد.» 43
اصولا دولت اسلامی قهقراگرا نیست و با همه مظاهر تمدن موافق است مگر آنچه که به آسایش ملت لطمه وارد آورد و با عفت عمومی ملت منافات داشته باشد، [لذا]اسلام با آزادی زن نه تنها موافق است بلکه خود پایهگذار آزادی زن در تمام ابعاد وجودی زن است.» 44
نتیجه بحث
همانگونه که در این مختصر یاد شده و از مجموعه نوشتارها، گفتارها و سیره و عمل حضرت امام خمینی قدس سره الشریف برمیآید، معظم له ضمن تنقیح و تدوین بحث«ولایت فقیه»در استمرار اصل امامت، مفهوم امامت را از یک امر ذهنی صرفا معنوی و روحانی مربوط به گذشته متحول نموده و به صورت یک نظام همیشه و جاودانه مطرح ساختند، که براساس آن در غیبت امام معصوم، بتواند نزدیکترین فرد از نظر مجموعه شرایط و معدل صفات و مشخصات، زمام امور جامعه را بدستگیرد و احکام و حدود الهی را، اجرا نماید و از کیان اسلام و مسلمانان دفاع کند و مانع از تجاوز به مرزهای مملکت اسلامی و تضییع حقوق افراد آن شود.
دیگر آنکه این عقیده که بگونه یک ایدهآل و آرمان مستبعد گهگاه در ذهن شماری از فقها خودنمایی کرده بود را تجسم خارجی و عینی بخشید و تمامی جوانب آن را در نظر و عمل روشن ساخت و روابط زمامدار و مردم، و تمامی نهادها و تأسیسات دینی و اجتماعی را مشخص کرد، بطوری که هماکنون هیچگونه ابهامی نسبت به نظام اسلامی باقینمانده.
امید آن است که پیروان آن فقیه سعید بکوشند تا با عمل درست صادقانه خویش به آرمانها و آرزوهای بلند او جامه عمل بپوشانند.
یاداشتها:
(1)-قرآن کریم، سوره یوسف، آیه 40.
(2)-قرآن کریم، سوره نمل، آیه 34.
(3)-قرآن کریم، سوره بقره، آیه 247.
(4)-قرآن کریم، سوره بقره، آیه 251.
(5)-قرآن کریم، سوره ص، آیه 26.
(6)-قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 159.
(7)-قرآن کریم، سوره نساء، آیه 59.
(8)-برای آگاهی بیشتر در اینباره رجوع شود به:محمد جواد صاحبی، سیر تحول فسلفه سیاسی در اسلام، کیهان اندیشه، شماره 24.
(9)-محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، دار الکتب الاسلامیه تهران 1392 ه.ق، ج 16، ص 178.
(10)-ر.ک:همان مأخذ، ج 21، ص 397.
(11)-ر.ک:همان مأخذ، ج 21، ص 394.
(12)-ملا احمد نراقی، عواید الأیام، منشورات مکتبه بصیرتی، قم، ص 185.
(13)-همان مأخذ، ص 188.
(14)-میرزا ابو القاسم قمی، نامه به فتحعلیشاه قاجار، نسخه دستنویس، ص 55.با تشکر از حضرت آقای استادی که آنرا در اختیار نگارنده قرار دادند.
(15)-میرزا ابو القاسم قمی، غنائم الایام فی مسائل الحلال و الحرام، چاپ سنگی، حاج شیخ احمد شیرازی، دار الخلافه، تهران 1319 ق، ص 676.
(16)-ر.ک:همان مأخذ، ص 589 و 341.
میرزا ابو القاسم، جامع الشتات، به خط محمد رضا بن محمد کاظم الکرکبودی، جمادی الثانی 1303 ق.
(18)-شهید شیخ فضل اللّه نوری، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات، به کوشش محمد ترکمان، خدمات فرهنگی رسا، تهران 1362، ج 1، ص 104.
(19)-میرزا محمد حسین نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 46.
(20)-همان مأخذ، ص 15.
(21)-همان مأخذ، ص 46.
(22)-ر.ک:محمد جواد صاحبی، فلسفه سیاسی از دیدگاه علامه طباطبائی، کیهان اندیشه، شماره 26.
(23)-سید روح الله موسوی خمینی(امام)، کشف اسرار، ص 179-189.
(24)-سید روح الله موسوی خمینی(امام)، ولایت فقیه، ص 17 و 18.
(25)-مأخذ سابق، ص 18.
(26)-مأخذ سابق.
(27)-مأخذ سابق، ص 25.
(28)-مأخذ سابق، ص 28 و 27.
(29)-مأخذ سابق، ص 26.
(30)-ر.ک:شیخ صدوق علل الشرایع، ج 1، ص 183، حدیث 9.
(31)-ولایت فقیه، ص 42.
(32)-سید روح الله موسوی خمینی(امام)، کتاب البیع، ج 2، ص 488.
(33)-ولایت فقیه، ص 49 و 50، کتاب البیع، ج 2، ص 465.
(34)-رک:ولایت فقیه، ص 54-50، کتاب البیع، ج 2، ص 465، صحیفه نور، ج 2، ص 234 و 24، ج 3، ص 84، ج 8، ص 277 و...
(35)-کتاب البیع، ج 2، ص 466.
(36)-رک:ولایت فقیه، ص 55-59.
(37)-ولایت فقیه، ص 95.
(38)-کتاب البیع، ج 2، ص 496.
(39)-همان مأخذ، ج 2، ص 461 و 462.
(40)-امام خمینی، صحیفه نور، ج 4، ص 241.
(41)-همان مأخذ، ج 4، ص 190.
(42)-همان مأخذ، ج 3، ص 268.
(43)-همان مأخذ، ج 3، ص 88.
(44)-همان مأخذ، ج 4، ص 192.