ارزیابی الزامات نهادیِ علم در تاریخ شیعیِ عصر صفویه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علم و تمدن در اسلام سال ۵ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۰
110 - 142
حوزههای تخصصی:
ارزیابی وضعیت علم در عصر صفویه می تواند دریچه ای به دلایل ساختاریِ طلوع و غروب این عصر بگشاید. بر این اساس، سؤال اصلی پژوهش آن است که کدام الزامات نهادی به تحقق وضعیت اولیه تأسیس علم در عصر صفویه انجامیده است؟ و کدام خصایص، در ادامه، امکان های تداوم وضعیت علمی را مخدوش ساخته است؟ پژوهش حاضر بر این فرضیه که معرف های علم در عصر صفویه گویای وضعیتی نسبتاً استاندارد می باشد، تمرکز کرده است اما در ادامه، چراییِ ناپایداری این وضعیت را جستجو کرده است. یافته های پژوهش با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی به اعتبار تحلیل کارکردیِ نظریه رابرت مرتن نشان می دهد در حوزه شرایط درونی علم که نخستینِ آن عام گرایی است، مستندات حاکی از تحقق نسبی اصل عینیت از طریق رهایی علم از پایگاه طبقاتی، ملیتی، قومیتی و زبانی است. استاندارد درونیِ دوم یعنی مالکیت جمعی نیز از منظر شکل گیری اجتماعات علمی، و با دو مکانیسم ترجمه و انتقال یافته های علمیِ ناهمزمان و همزمان، وضعیت نسبتاً شایسته ای را نمایش می دهد. اصل سومِ بیرونی نیز با نام بی طرفی، از طریق تنوع رشته های علمی، به اصل فراغت از ارزش منجر گردیده و از طریق تدارک بنیان های عقلانی برای دین، به پرهیز نسبی از جهت گیری تأییدی انجامیده است. از حیث شرط درونیِ چهارم یعنی شکِ سازمان یافته نیز می توان تشکیک ها و نقدهای موجود میان اخباریون و اصولیون را نمونه شکِ روش شناختی در ساختار علمی این عصر دانست و شک اخباریون در خصوص عدم امکان دریافت اذن از شان زعامت مجتهدین توسط حکام را گواهی بر شکِ نهادی در این عصر تلقی نمود.هر چند بخش دیگر یافته ها، گویای ناپایداری استاندادهای علم در عصر صفویه است؛ زیرا عموماْ با پایان حکمرانی شاه طهماسب و با انحصارگرایی علوم نقلی نسبت به علوم عقلی، غلبه اخباری گری بر سایر جریان های فکری، تحاشی فلسفه و رویکردهای بینارشته ای از سوی بخشی از فقها، فروکاستن کلیت علم به معارف دینی، بی مهری نسبت به صنعت چاپ، عدم عبور از مدرسه به آکادمی، قلت کتابخانه ها، خرافه گرایی، تنیدگی روزافزون منافع علما و حکام و تعصب نسبت به هر گزاره غیرشیعی در علم، استاندادهای علم استمرار نیافت و بازگشت به رکود علمی در ایرانِ عصر صفوی مشاهده گردید.