تحلیل ساختار داستانی جواهرالأسمار به یاریِ چند مفهوم روان کاوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۴۶)
57 - 78
حوزه های تخصصی:
این مقاله می کوشد پیرنگِ کلانِ جواهرالأسمار را با بهره گیری از رهیافتِ روان کاوانه بررسی کند. یکی از پرسش های بنیادینِ پژوهش های ادبی «چگونگی» شکل یافتنِ آثار شاخص است و می توان به یاریِ دانسته های روان ازجمله خالقِ اثر و همچنین جامعه ای که در آن به وجود آمده، چگونگیِ خلقِ اثر را تحقیق کرد. با مطالعه این مجموعه قصص درمی یابیم که تطبیقِ سازوکارهای اساسیِ روانِ آدمی بر آن می تواند ساختارِ داستانیِ آن را بشناساند و شالوده آن را رؤیت پذیر کند. تحلیل جواهرالأسمار بر پایه این شیوه نشان می دهد که عموماً شروع قصه ها با انگیزشی ازجانب نهاد است؛ گره افکنی قصه با حضور خود صورت می گیرد؛ در پایان نیز گره قصه به تدریج با عیان شدن فراخود باز می شود. اگر بخواهیم برهم کنشِ این سه وجهِ روان را بر قصه اصلیِ کتاب تطبیق دهیم، ماه شکر پس از غیبتِ طولانیِ شوهرش ازطرفی «مایل» به ارتباط با امیرزاده است ( نهاد ) و ازطرفی «مایل» به وفاداری ( فراخود ). او با سرگرم شدن به قصه های هوس انگیزِ طوطی ( خود ) هم «میلِ» هوس جویانه خویش را برآورده می کند هم «میل» به وفاداری اش را. با گسترش یافتنِ این الگو در سرتاسرِ کتاب، هفت گونه پیرنگِ متمایز و در عین حال مشابه ساخته می شود که به ویژه می توان سه درون مایه بنیادین در آنها تشخیص داد: اهمیت فراخود و رانه زندگی، ترس از مرجعیتِ اجتماعی (پادشاه)، استعلای عشق