تهران: جدال با زیبایی شناسی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنر و تمدن شرق سال یازدهم بهار ۱۴۰۲ شماره ۳۹
59 - 62
اهمیت آنچه که «زیبا» ست، از قرن پنجم پیش ازمیلاد که افلاطون، میان امر عقلانی و منطقی 1 با امر خوب، احساسی و اداراکی 2 تمایز قائل شد، مطرح گردید. گذر از دوران و تجربه اقسام تحولات جوامع، راه ورود این پدیده را، که قبل از تعریف علمی و مدون در ادبیات فلاسفه رایج بود و جوامع برداشتی شهودی از آن داشتند، به گفتمان آکادمیک گشود : «علم امور محسوس» 3 که در نیمه قرن هجدهم، توسط الکساندر بومگارتن 4 تبیین شد. پس از آن فهم و ارزیابی امر زیبا در قالب علم «زیبایی شناسی» رایج شد و به دور از آن که محدود به دنیای هنر بماند و بر ابعاد ذهنی دلالت کند، مقیاس عینی و کارکردی یافت. مصداق شناخته شده این دگردیسی، در ادبیات شهر، عبارت «زیبایی شناسی شهری» است. جوامع، از دوران تبلور شهرهای روم و یونان باستان تا شهرهای امروزی در جای جای جهان، با اقدامات منتج از نگاه زیبایی شناسانه یا مداخلات شهری با اهداف زیبایی شناسانه آشنا هستند. تزیین نمای بناهای شهری با انواع موتیف ها، خلق پرسپکتیوهای بصری قاب بندی شده، زینت دهی به فضاهای باز شهری با استفاده از پوشش گیاهی و این قبیل اقدامات در زمره اقدامات زیبایی شناسانه قرار می گیرند. مدیریت شهری با بهره گیری از ابزار عینی و ملموس از یک سو، و اتکا به ظرفیت های ذهنی و غیرملموس از سوی دیگر، درصدد تحقق اهداف زیبایی سناسی در بستر شهرهاست. آنچه در این مبحث سؤال برانگیز شده، نحوه مواجهه مدیریت شهری با این موضوع در تهران است که به نظر می رسد، به دور از آن که ظرفیت ها، امکانات، نیازها و شیوه های برآمده از زیبایی شناسی یا منتج به زیبایی شناسی را درک کرده باشد و با آن ها هم سو شود، گویی موضع مقابله با آن اتخاذ کرده و به جدال با زیبایی شناسی برخاسته است.