تحلیل انتقادی منابع دروس آموزش عالی (رویکردها و چالشها)
حوزه های تخصصی:
تحولات قرن بیست ویکم، به ویژه تحول در علوم و فناوری و پیدایش نظریه های جدید در آموزش و یادگیری، تحول در ساختار و محتوای آموزشی را در تمام سطوح، به ویژه در سطح آموزش عالی، امری ضروری و اجتناب ناپذیر ساخته است؛ زیرا به رغم ظهور عصر اطلاعات و انفجار دانش، نه تنها بسیاری از نظامهای آموزشی پا را فراتر از عصر صنعتی نگذاشته اند، بلکه در فرایند عبور از عصر صنعتی به عصر اطلاعات دچار نوعی آشفتگی شده اند.
بسیاری از صاحب نظران برای رهایی از بحران آشفتگی، بر این باورند که کارگزاران برنامه های درسی باید با الزام عمیق تری مشخص کنند که به کجا میروند و در آینده به چه انسانهای تربیت شده ای نیازمندند. آنان باید نهضت اصلاح برنامه درسی را در مرکز فعالیتهای خود قرار دهند. اما تحول و اصلاح در برنامه درسی نیازمند نگرشی سیستمی است؛ نگرشی که تمام عواملی را که به طریقی در ایجاد موقعیت و فرصتهای یادگیری مؤثرند، بازنگری کند. یکی از عوامل بسیار مهم در نظام آموزش عالی، منابع آموزشی یا کتابهای درسی است. کتابهای درسی معمولاً زمینه فعالیتهای آموزشی را در جهت کسب معرفت علمی هدایت میکنند.
با توجه به ظهور عصر اطلاعات و انفجار دانش و توسعه نظریه های آموزش، تحول در ساختار محتوای آموزش و منابع آموزشی امری ضروری است. متاسفانه بررسی و تحلیلها نشان میدهند که بیشتر منابع آموزشی موجود از نظر ساختار و کارکرد انطباق چندانی با عصر اطلاعات ندارند؛ زیرا محتوای عصر اطلاعات بایدبه جای «آموختن»، «چگونه آموختن» و به جای «انتقال اندیشه»، «چگونه اندیشیدن» را به دانشجویان بیاموزد.
در این مقاله سعی شده است، ابتدا مفهوم تحول در نظامهای آموزشی از منظر نظریه های مختلف تحلیل شود، و سپس منابع آموزشی با توجه به عصر اطلاعات و ظهور فناوری جدید مورد نقد و بررسی قرار گیرد؛ سرانجام، براساس نتایج تحلیلهای مختلف، اصول و قواعدی در تهیه و تنظیم منابع درسی دانشگاهی ارائه شود.