مطالب مرتبط با کلیدواژه

ادبیات اعترافی


۱.

تنها صداست که می ماند

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: فروغ فرخ زاد تنها صداست که می ماند نقد شعر فروغ ادبیات شرح حالی ادبیات اعترافی مرزبندی سنتی جنسیت فردیت در شعر هنجارشکنی زبانی سنت های قراردادی نظام سنتی مرد مدارانه

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۸۰۸ تعداد دانلود : ۶۱۲
از همان آغاز چاپ اولین مجموعه شعر در سال 1331 تا پایان زندگی 32 ساله در سال 1345 فرخ زاد با زبان و ابزار بیانی خاص خود شعر گفت. با کلام، لغات و ترکیباتی خاص که توانست به کمک آن ها دنیایی متفاوت را در جامعه کهنه گرا و مرد محور ادبیات ایران بتصویر بکشد. در نگاهی به تاریخ ادبیات فارسی، اندک نوشته های محتاطانه زنان را می بینیم که بازگو کنندة محدودیت سنتی و ممنوعیت بیانی آن ها باشد چرا که نظام قراردادی دیرینه، مرد را قوی، منطقی، حاکم و سخن دان، و زن را مطیع، غیرمنطقی و ساکت می خواست. نماد زن خوب، «فرشته خانه» بود. فرمان بردار و بردبار که تمام وجود خود را در خانه نثار کند. شاعر شعر «تنها صداست که می ماند» جای زنان خلاق و اندیش مند را در عرصه فرهنگ و هنر خالی می بیند و با ادعای «چرا توقف کنم» به مبارزه می پردازد. مسلم است که جامعه مردگرای آن زمان پذیرای چنان راه غیرمرسوم، هنجارشکنی زبانی، صراحت بیانی، صداقت کلام از جانب زن نبود اما در فضای جدید شعری فرخزاد، زن ایرانی خود را در دنیایی دیگر یافت که می توانست در مقابل سنت های قراردادی و کهنه جامعه مقاومت کرده و برای بیان هویت مستقل خود مبارزه کند.
۲.

مؤلفه های رمان اعترافی در «دکتر نون زنش را بیش از مصدق دوست دارد» نوشته شهرام رحیمیان(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: جریان شناسی رمان ادبیات اعترافی دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد شهرام رحیمیان

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۷۶ تعداد دانلود : ۲۱۸
این جستار به شیوه توصیفی- تحلیلی تلاش کرده است به مؤلفه های اعترافی در «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد»، نوشته شهرام رحیمیان بپردازد. از نتایج تحقیق برمی آید که این رمان مدرنیستی با محوریت پنج مؤلفه اساسی ادب اعترافی یعنی برگشت درونی، تغییرو احساس گناه، رنج درونی و عذاب وجدان، تأکید بر مسائل جنسی و مرگ اندیشی، بازگو کننده زندگی نسلی از روشنفکران است که به سبب اعتزال سیاسی و احساس حقارت ناشی از شکست با اعتراف به انحرافات اخلاقی و انزوا و بی اعتنایی فردی و اجتماعی به نظاره مرگ درونی و تدریجی خویشتن خویش (ملکتاج) و تباهی آرمانها و امیدهای اجتماعی نشسته اند و در سرانجام حیات خویش، چاره ای جز اعتراف به این واپس زدگی و پذیرش نقش منفی و زیانبار خویش ندارند.