تحلیل تاثیر تفکرات نیچه در جامعه قرن بیستم مطالعه موردی (اراده قدرت، فراسوی نیک و بد و چنین گفت زرتشت)
منبع:
پژوهش های نوین ادبی سال ۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۶
145 - 170
حوزههای تخصصی:
انسان همواره مرکز ثقل تفکر فلسفی در مغرب زمین بوده و چگونگی تعامل وی با جهان، دامنه و نحوه معرفت به اعیان، چگونگی تعامل با هم نوع و مسائلی از این قبیل، چارچوب فکر فلسفی غرب را تشکیل می دهد. تمرکز بُعد ایدئالیستی فلسفه غرب بر مقوله انسان موجب فربه سازی وی و در نهایت مستحیل شدن جهان اعیان شد. فلسفه نیچه در اعتراض به چنین روندی شکل گرفت. نیچه ضمن اعتراض به بنیادهای ایجادشده پیشین، فلسفه ای نوین بنا نهاد تا از رهگذر آن تعادل را به عرصه هستی بازگرداند و تکامل را به آن هدیه دهد. وی در این مسیر ابتدا بنیادهای پیشین را فروریخت و سپس درصدد بازسازی آن برمبنای پیش فرض های خود برآمد. ابرمرد وی از دل چنین رویه ای برخاست. وی در این راستا ابتدا به «فرورفتن آدمی» و سپس به «فرارفتن» وی اشاره می کند. نیچه می کوشد سوژه مستعلی ساخته شده توسط عقلانیت مدرن و پیشامدرن را نابود کند و سپس مدل پیشنهادی خود را که همان ابرمرد است، عرضه نماید. وی تأکید می کند که «من به شما ابرانسان را می آموزم. پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل نظریه اراده و خواست قدرت نیچه و تاثیر آن بر جامعه قرن بیستم به روش توصیفی تحلیلی و با استناد به منابع کتاب خانه ای می پردازد.