شایسته سالاری در نظام علوی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مفهوم شایستگی
شایستگی در لغت به معنای «داشتن توانایی، مهارت، دانش، لیاقت و صلاحیت»(1) است و در اصطلاح بسته به کار و حیطه شغلی فرد معنی مییابد. هر کاری توانایی، مهارت و لیاقت ویژهای را میطلبد و در مجموع صلاحیت و شایستگی فرد برای امر به عهده گرفته شده را میرساند؛ یعنی در هر کار، در انتخاب شایستهترینها باید به تواناییها، شاخصهای رفتاری، باورها، ویژگیهای شخصیتی، بینشها و مهارتهای افراد توجه شود.
رعایت استانداردهای شایستگی مانند آموزش حرفهای، مهارت برجسته و ضروری، تعهد و برخورداری از ارزشهای اخلاقی، باور، صبر و پشتکار به فرد «تخصصّ» میدهد. تخصص یعنی هر کس کاری را انجام دهد که برای آن ساخته شدهاست. تمدن بشر برآیند تخصص است، و تخصص دستاورد انسانی است که همه استعداد، توان و تمرکز حواس خود ردر رشته خاصی برای پیشبرد آن به کار میبرد. تخصصّی کردن کارها و فعالیتها (و به تعبیر دیگر هر کاری را به اهل آن واگذار کردن) به حصول اطمینان، کیفیت بهتر و بازده بیشتر میانجامد. از این رو تصدی مشاغل باید مرتبط با تخصص باشد؛ مثلاً مدیریت یک کارخانه را، نه پزشک یا مدیر عمومی، بلکه باید مدیر صنعتی یا مهندس صنایع عهدهدار شود، و جراحی را یک پزشک انجام میدهد نه مهندس صنایع، و استنباط احکام شرعی را یک مجتهد واجد شرایط انجام میدهد، نه پزشک و نه مهندس و...
ضرورت رعایت اصل شایسته
سالاری در کارها و حکومتها
در نظر گرفتن تخصصها و شایستگیها، با توجه به تفکیک شاخههای علوم و فنون، و جدا شدن عرصههای کاری از یکدیگر، از ضروریات زندگی است، و جامعه بدون آن و با فرهنگ «همه فن حریفی» رهبهجایی نمیبرد. اما در مورد حکومتها، استفاده از نیروهای اهل و شایسته، از ابزارهای مهم کارآمدی آنها بوده و میباشد.
به کارگیری افراد بسته به نوع حکومت و اهداف حاکمان است و با تفاوت اهداف، معیار لیاقت و شایسته بودن و درجه آن فرق میکند. هر رفتار انسانی، چه فردی و چه اجتماعی خواهناخواه برپایه یک سلسله ارزشها استوار است که از طرف رفتار کننده، پذیرفته شدهاست. با تفاوت پایههای ارزشی، روشهای مدیریتی و به کارگیری افراد تفاوت خواهد کرد.(2) در جامعه اسلامی نظام ارزشی اسلام و قرآن بر رفتار حاکمان ومتصدیان امور حکومت دارد. و با توجه به همین ارزشها، است که میگوییم در جامعه اسلامی علاوه بر تخصص، تعهد و باور بهنظام دینی، به فرد لیاقت و شایستگی میدهد.
در حکومت غیردینی، معیار شایستگی در چارچوب خاص آن نظام تعریف میشود که ممکن است این ملاکها و معیارها از نظر حکومت دینی مردود باشد. مدیریت امروز در غرب و کشورهای لیبرال بر پایه دانش و علم و تجربه استوار است. در این نگاه فردی میتواند بالاترین مقام حکومتی، و در ردههای بعدی مشاغل متفاوت را متصدی شود که قدری قانون حاکم بر آن جامعه و مجموعه تحت اشراف خود را بداند و در خدمت مبانی حکومت غربی قرار گیرد و آن مبانی براساسلذتجویی و دوری از هر درد و رنج استوار است. لذا مهمترین وجه افتراق مدیریت اسلامی با مدیریتهای رایج در غرب، بحث ارزشها است.(3) در هیچیک از انواع حکومتهای غربی سخن از وجود ارزشها، تعهد و شایستگی روحی و اخلاقی مطرح نیست:
«اصل تقدم ماده بر روح و تقدم جسم بر روان و اصالت نداشتن نیروهای روانی و ارزشهای روحی و معنوی، از اصول اساسی ماتریالیسم فلسفی است.»(4)
این اصل از سوی نویسنده قانون اساسی نیویورک چنین اعلام شده:
«حکومت باید در دست کسانی باشد که سرمایههای کشور در دست آنهاست».(5)
یعنی معیار تصدی حکومت برخورداری هر چه بیشتر از ثروت است و دیگر تفاوتی ندارد که از چه راهی و به چه قیمتی به دست آمده و در چه راهی هزینه میشود.
رابطه تخصص و تعهّد
از آغاز پیروزی انقلاب این بحث همواره مطرح بوده که آیا در استخدام و کار در حکومت اسلامی، امتیاز و اصالت از آن تجربه وتخصص و مدیریت است، هر چند خالی از ایمان و تعهد باشد، یا برعکس، اصالت را باید به سابقه ایمان و تعهد داد و زمام امور جامعه اسلامی را به دست مردان مخلص و با ایمان سپرد تا از خطر خیانت درامانت، مصون ماند؟ برخی از نظرات طرفین را ذکر میکنیم:
امام خمینی قدسسره همواره بر لزوم تعهد و شایستگی روحی و اخلاقی فرد تکیه میکرد و میفرمود:
«اگر تخصصی پیدا میکنید باید آن بُعد زهد و تعهد را در نظر داشته باشید؛ زیرا متخصص بدون تعهد اگر برای رژیمی ضرر نداشته باشد، نفعی هم ندارد.»(6)
امام راحل به اسلامی شدن دانشگاهها و تربیت افراد متخصص متعهد و شایسته تأکید زیادی داشت و بارها بر تهذیب و ایمان آن اصرار میورزید؛ از جمله میفرماید:
«آن چیزی که دانشگاه را بارور میکند که برای ملت مفید است، برای کشور مفید است. محتوای دانشگاه است، نه درس. صنعت ماعدای ایمان فسادمیآورد. علم ماعدای ایمان فساد میآورد: «اذا فَسَدَالعالِمُ، فَسَدالعالَمُ» هر چه علم بیشتر، فسادش هم بیشتر است... اگر ایمان پهلوی تخصص نباشد، تخصص مضر است.»(7)
از این رو انتظار داشتند «دانشگاه مهذّب» افراد وارسته و شایسته برای خدمت تحویل دهد وگرنه هر چه تخصص بیشتر باشد، ضررش بیشتر است.»(8)
به مردم نیز توصیه میکنند که نمایندگان و اعضای شورایی برگزینند که: «مسلم و متعهد به این نهضت، مخالف طاغوت و دلسوز ملت باشند»(9) و اشخاص منحرف، خیانتکار و بدسابقه را هر چند تخصص داشته باشند برنگزینند.
ایشان به فرمانداران سفارش میکنند خدمت به مردم را با تعهد و ایمان همراه نموده و ادارات را با خدمت متعهدانه به اسلام و نظام اسلامی به عبادتگاه تبدیل نمایند.(10)
شهید مظلوم آیتالله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی به مناسبتهای مختلف به این مهم پرداخته است. آمادگی محیط اجتماعی برای رشد انسانها و شکوفایی استعدادهای نهفته در جهت ارزشهای متعالی اسلامی، یک اصل مهم و زیربنایی در بینش مدیریتی شهید بهشتی است؛ از جمله عوامل مؤثر در این رشد، سپردن کارها به افراد مؤمن، با تقوا و پایبند به ارزشهای معنوی و اخلاقی است که در اصطلاح «متعهد» نامیده میشود. مبنای شهید بهشتی در واگذاری کارها به افراد متعهد آن است که براساس آیههای قرآن(11) هیچگاه از یاد خدا غافل نیستند.(12)
وی رابطه تعهد و تخصص را در چند بند چنین خلاصه میکند:
1ـ در موردی که دو نفر از تخصص یکسان برخوردار باشند، ولی تعهد یکی از دیگری بیشتر باشد، تقدم با کسی است که از تعهد بیشتری برخوردار است.
2ـ در موردی که دو نظر دارای تعهد یا تخصص یکسان نیستند، بلکه یکی دارای تخصص بهتر است، ولی تعهد کمتری دارد و دیگری دارای تعهد بهتر است، ولی تخصص او کم است، تقدم با کسی است که تعهد بیشتری دارد با این قید که به او فرصت داده میشود تا در جریان یا عمل بر تخصص خود بیفزاید.
3ـ در مورد ضرورتهای فوری از قبیل تخصصهای درمانی، ساختمانی و دفاعی در صورتی که افراد متعهد دارای تخصص کافی نباشند، تقدم با افرادی است که دارای تخصص بیشتر هستند.
4ـ از افراد متخصص که دارای تعهد نیستند، ولی صدیق و امین و در خدمت به مردم قابل اعتماد هستند، با این شرط که ضعف پایبندی آنها به مکتب در دیگران اثر منفی نگذارد، میتوان استفاده کرد.(13)
5ـ به متخصصان غیرمتعهدی که صداقتی ندارند و قابل اعتماد نیستند و به نظام اسلامی خیانت میکنند نباید کاری سپرده شود.
6ـ معلمان و مربیان آموزش و پرورش در تمام مقاطع از کودکستان تا دانشگاه در تمام رشتهها باید از میان افراد متعهد و پر معلومات، تجربهآموز و خلاق انتخاب شوند.(14)
شهید مطهری نیز بر این باور بود که ایمان و تقوا بسیاری از مشکلات راحل میکند و هیچ چیز جای آن را نمیگیرد. با این حال ایشان معتقد بود که «بنا نیست ایمان و تقوا را جانشین همه چیز بدانیم، از هر چیزی فقط اثر خودش را باید انتظار داشت»(15) و بدین ترتیب تعهد و تخصص هر دو لازم و ضروریاند.
شهید رجایی که خود مدیری شایسته و فردی متعهد بود، بر قرآن محوری و خداباوری تکیه داشت و میگفت:
«برنامهما قرآن است. هر اقتصادی، هر نوع فرمولی، اگر قرآن تاییدش کرد درست است، اگر قرآن تأیید نکرد درست نیست ولو متفکرترین افراد روی زمین هم گفته باشند».(16)
به اعتقاد وی در کاهای مهمّی چون ارتش، دادگستری و آموزش و پرورش باید تخصص همراه تعهد باشد؛ زیرا امکان ندارد کسی که معتقد بهاسلام نباشد، قاضی اسلام شود.
دیدگاه مقابل
در مقابل این نظرگاه روشن و متین برخی تلاش فراوانی میکردند تاافراد مکتبی، متعهد و به ویژه روحانیون را از متن مبارزه، سیاست و امور اجرایی کنار بزنند، با این بهانه که بودن آنها در کارهای اجرایی و مدیریتی «انحصارطلبی، دیکتاتوری ملاها و استبداد عمامه و نعلین»(17)ت و حتی موجب فنای اسلام میگردد:
«کنار رفتن برای آقایان [روحانیون و افراد مکتبی] یک تکلیف شرعی است، چون اسلام در این سرزمین در خطر نابودی است.»(18)
آنان درباره امام خمینی قدسسره چون دراوج بود و نمیتوانستند نقش ایشان را نادیده بگیرند، نوشتند:
«امام خمینی مظهر مبارزه است و مقاومت، اما مملکت و کارسازندگیاش را باید به دست مردان سیاست سپرد.»(19)
بهانه آنها این بود که روحانیت تجربه لازم و تخصص کافی ندارد و با مسائل فنی و تخصّصی سیاست و مدیریت ناآشناست و هنگامی که کار به دست اشخاص غیر فنیافتاد، خرابی آن از آبادی بیشتر است و دیگر فرق نمیکند که آن فرد یا افراد خائن باشند یا صالح، روحانی باشند یا غیر آن، مهندس بازرگان در مدرسه فیضیه قم در جمع علما و بزرگان حوزه گفته بود:
«علما خوب است نظارت داشته باشند و در اداره مملکت دخالت نکنند... علما تجربهشان کم است فقط نظارت داشته باشند، ما که تجربهمان بیشتر است، بهتر است مدیریت مملکت را به عهده داشته باشیم».(20)
وی سخنان و نصایح امام را نوعی دخالت در کار دولت میشمرد که دولت از ناحیه آن کلافه شدهاست.»(21)
البته این نظر منحصر به شخص بازرگان نبود، بلکه ادامه جریانی است که در طول تاریخ نهضتهای اسلامی، همواره در برابر اسلام و روحانیت ایستاده و درصدد حذف آنان از صحنههای اجتماعی و سیاسی بوده است. درباره موضعگیری حضرت امام نسبت به نقش داشتن و صلاحیت روحانیت در امور اجرایی باید به این نکته توجه کرد که ایشان سالهای قبل از نهضت، در مباحث ولایت فقیه، شایستگی و لیاقت فقها را برای اداره امور مطرح و با صراحت اعلام داشته بودند: «فقها، توان و لیاقت اداره کشور را دارند و چیزی از دیگران کم ندارند».(22) و تا قبل از پیروزی انقلاب و اوایل پیروزی معتقد بودند که روحانیون در حکومت نقش ارشاد و هدایت دولت را خواهند داشت ونه اجرای امری را(23) و در عمل، اولین اعضای دولت پس از انقلاب، افرادی غیر روحانی بودند؛ اما سیاستمداران پرادعا کار را به جایی کشاندند که انقلاب اسلامی را ازبستر اصلی و واقع خود که همان اسلام ناب است دور ساختند؛ لذا حضرت امام با صراحت و قاطعیت اعلام کردند:
«پیش از انقلاب من چنان فکر میکردم وقتی انقلاب پیروز شد، افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلامعمل کنند، لذا بارها گفتم روحانیون میروند کارهای خودشان را انجام میدهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند. دیدم حرفی که زدهام درست نبوده سات. آورم با صریحاً اعلام کردم: من اشتباه کردم».(24)
براساس این باور و تجربه، روحانیت وارد صحنه اجرایی کشور شد. البته پذیرش مسؤولیتهایی که وظیفه او بود و توان آن را داشت اما در امور فنی همواره به تشویق و ترغیب اهل فن به انجام امور محوله کوشیده است. با این وصف همواره تأکید کرده است که متخصصان باید متعهدنیز باشند تا جامعه مکتبی و آرمانی اسلامی تحقق یابد.
خطر گزینش افراد نااهل و غیر متعهد
تجربه نشان داده است که بیشترین مشکلاتی که متوجه نظامهای حکومتی در سطح جهان میشود از انتخاب نادرست وزرا و فرماندهان و کارگزاران آنها سرچشمه میگیرد. این انتخاب نادرست به خاطر نتوانستن باشد یانخواستن، به ضمیمه فساد مسؤولان و بیکفایتی آنان عامل مهمی در بههم ریختگی امور، از همگسیختگی حکومت و کینه مردم به نظام میشود.
هرگاه افراد طمّاع و خائن به کار گمارده شوند، بیعدالتی، اتلاف اموال وعقب ماندگی به بار آمده، فساد در تمام سطوح رواج مییابد. هر جا فساد باشد کسی خود راموظف به اجرای قانون نمیبیند، و متأسفانه این پدیده در اغلب کشورها، همچون سرطان خودنمایی میکند. به گفته پُل هریسون، فساد ناشی از روی کارآمدن افراد فاسد، نشانه دو وصف مهم است:
«اولاً نشانه پیوند نامقدس قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی است که بر اثر آن پول، قدرت و نفوذ را میخرد و قدرت و نفوذ، پول را جذب میکند. ثانیاً نشانه ضعف و ناتوانی دولت است در اجرای قوانین خودش. به همین سبب اصلاحات حتی اگر صورت قانونی هم به خود گرفته باشد به ندرت ممکن است عملی شود.»(25)
در حکومتهایی که بیشتر مشاغل در دست افراد جاهل و فاسد باشد، بسیاری از افراد فهیم و امانتدار و با تقوا کمتر حاضر میشوند سمت و شغلی دولتی را بپذیرند و اگر هم به اجبار یا به حکم وظیفه منصبی را قبول کنند، به دلیل برخورداری از
استقلال رأی و پافشاری بر روی استقلال عمل خود نمیتوانند در چنان دستگاه حکومتی دوام بیاورند. سرنوشت قائممقام فراهانی و امیرکبیر، شاهدی بر این مدعاست. حکومتهای فاسد بیشتر در پی افرادی هستند که منویات، دستورات و خواستهای آنان را بدون چون و چرا به اجرا گذارند و به لیاقت و کاردانی آنها توجهی نمیشود.
«غالباً سلاطین و وزرای ایشان به اشخاص مورد نظر کارهای مهم را رجوع میکردند و به شایستگی و لیاقت اشخاص توجه نمیشد.»(26)
از این رو شخصیت افرادی که در پستها و مسؤولیتها به کار گرفته میشوند نمایانگر شخصیت و ویژگی مسؤول مافوق آنان است. امام علی علیهالسلام میفرماید:
کسی که از افراد ضعیف کمک بخواهد، ضعف خود را آشکار کرده است.(27)
خواجه نظامالملک از بهکارگیری همین افراد ضعیف و بیفضل مذمت کرده، چنین هشدار میدهد:
«... هر وقت که مجهولان و بیاصلان را و بی فضلان را عمل فرمایند (پست و مقام دهند) و معروفان و اصیلان را معطل گذارند و یک کس را پنج، شش عمل فرمایند و یکی را عملی نفرمایند، دلیل برنادانی وزیر باشد و بدترین دشمن است که ده عمل یک مرد را فرماید و ده مرد را یک عمل فرماید... پس اگر وزیر عاقل و دانا باشد علامت آن باشد که کارها به مردم اهل تفویض کند تا مملکت را زوال نیابد».(28)
رعایت اصل شایستگب، سنت الهی
سنت الهی بر این است که به هیچ کس جز بر اساس شایستگیهای لازم مسؤولیتی نمیدهد. این مهم در واگذاری مقام خطیر نبوت، امامت، مقامات معنوی و هدایتهای خاص، و پیروزی یک امت بر دشمنانش کاملاً مشهود است. خداوند متعال به افرادی که لیاقت خود را به اثبات رسانده و از عهده امتحان برآمده باشند، مسؤولیت یا پیروزی عنایت میکند.
خداوند به حضرت آدم علیهالسلام «اسماء» راتعلیم داد و آنگاه او را خلیفه خود در زمین ساخت.(29)
حضرت ابراهیم علیهالسلام با عبور موفق از عرصه امتحانهای سخت به مقام امامت رسید:
«و اذا ابتلی ابراهیم ربُّه بکلماتفاتمّهّن قال انّی جاعلک للناس اماماً»(بقره /124).
طالوت بهخاطر دانش و توانایی جسمی، به فرماندهی بنیاسراییل منصوب شد، تا با جالوت بجنگد.(30)
دیگر انبیاء چون صدیق، امین، شایسته و «به یاد قیامت» بودند، برگزیده شدند: انّا اخلضاهم بخالصةٍ ذکری الدار(ص/46)، و اللّه اعلم حیث یجعل رسالته (انعام /124). علاوه بر اینها قرآن کریم بهطور کلی منصب امامت و اداره امور جامعه اسلامی را «امانت» معرفی میکند که باید به «اهل» آن سپرده شود: اِن اللّه یأمرکم اَنْ تودوالامانات الیاهلها(نساء/58).
امانت در این آیه مفهومی عام است که همه امانتها را در بر میگیرد؛ چه امانت مالی باشد، یا غیر آن؛ مانند مسؤولیتها، منصبها و رهبری جامعه. در روایات شیعی امانت در این آیه «امامت» معنی شده.(31)
مرحوم علامه طباطبایی معتقد است «حکومت و ولایتی که از جانب خداوند متعال به کسی محول میگردد یا مردم به شخصی واگذار میکنند، از بزرگترین امانتها است.»(32)
امام خمینی قدسسره با توجه به روایات از آن معنای حکومت و امامت جامعه اسلامی را برداشت میکند؛(33) این سخن علی علیهالسلام است:
«حَقٌ علی الامام ان یحکم بما انزلَ اللّه واَنْ یؤدّی الأمانة و اذا فعل ذلک فحقٌّ علی الناس اَنْ یسمعوا و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دُعوا».(34)
طبری ضمن طرح چند احتمال در تفسیر آیه میگوید بهترین احتمال آنست که منظور زمامداران مسلمان هستند که خداوند آنان را مخاطب قرار داده که امانت را نسبت به کسانی که زمامدار ایشان هستند، ادا کنند.(35)
رشید رضا در باره این آیه و آیه پس از آن میگوید: این دو آیه اساس حکومت اسلامی را میسازند و اگر در قرآن غیر از این دو آیه درباره حکومت و اداره امور آیهای نازل نمیشد، همین مسلمانان را کفایت میکرد.»(36)
سیره رسول خدا
رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله با پشتیبانی وحی رهبری شایسته و دلسوز بود و روی همین شایستگی و رهبری صحیح، افراد مناسب و لایق را بر کارهای مختلف بر میگزید، بهجز فرماندهان جنگ، حدود سی نمایندهبه شهرها و مناطق مختلف بهعنوان سفیر و مبلّغ و مأموران گردآوری زکات اعزام نمود(37) که در میان آنان افراد تازه مسلمان، جوان و تازه کار وجود داشت.(38)
یکی از ملاکها و معیارهای لیاقت افراد در نظر آن حضرت بهره بیشتری بود که از حفظ و قرائت قرآن داشتند؛(39)
سیری در سریّههای انجام یافته و نتایج موفقیتآمیز آن حاکی است که پیامبر اکرم چگونه براساس رعایت لیاقت و شایستگی مسؤولیتها را واگذار و امور را اداره کردهاند. از دلایل مهم توفیق این سریّهها انتخاب افراد مناسب برای فرماندهی بود.(40) در سایر امور اداره سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه اسلامی آن روز نیز این گونه بود.
عصر خلفا
این رویّه حسنه با کنارزدن امیرالمؤمنین علیهالسلام از خلافت تغییر یافت و رجعت از نهضت روبه پیشرفت اسلام هنگامی آغاز شد که افراد نالایق و جاهل بر سر کار آمدند.
در میان کارگزاران ابوبکر چهره مهمی از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به ویژه انصار دیده نمیشود.(41) خلیفه دوم در این جهت مانند خلیفه اول است. هر چند امور مالی کارگزاران خود را کنترل میکرد و درباره بسیاری از آنها سخت خشن بود،(42) اما نسبت به معاویه، با اینکه خود او را کسرای عرب میخواند، هیچگونه بازخواستی نکرد واو را از کار بر کنار ننمود.(43) عمر اجازه نمیداد اصحاب رسول خدا در شهرها پراکنده شده، مردم را به گمراهی بکشانند!(44) (زیرا آنان با نقل احادیث پیامبر مردم را از حقایق آگاه میکردند، و این غیر از ممانعت از نوشتن حدیث است)، وقتی به او اعتراض شد چرا کسانی چون یزید بن ابیسفیان، سعید بن عاص، معاویه و فلان و فلان که از «مؤلفة قلوبهم» و «طلقا» هستند، بر سر کار میگزاری، امااز استفاده از علی، عباس، طلحه وزبیر خودداری میکنی؟ گفت: هراس آن دارد که این افراد در شهرها پراکنده شده، فساد بر پاکنند».(45) (البته این فساد، تفسیر صحیح قرآن و نقل احادیث پیامبر بودهاست، و گرنه امام علی علیهالسلام چه فسادی میخواست بر پا کند؟)
باروری کارآمدن خلیفه سوم باند اموی، که بیشتر افراد ناباب بودند در رأس کارها قرار گرفتند و بی محابا اموال مسلمانان را میخوردند. این تعبیر علی علیهالسلام است کهفرمود:
«وقام مَعه بنوابیه یخضمون مال اللّه خضم الابل نبتة الربیع».(46)
ابن ابیالحدید گوشهای از کارهای آنان را چنین بر میشمارد:
«عثمان نزدیکان و بستگان خود را که همه از دودمان بنیامیه بودند، مورد اعتماد و همه کاره مملکت قرار داد وآنها را اموال مسلمین غنی ساخت و املاک و مزارع خالصه را به تیول آنان درآورد، ولایات و شهرها را میان آنان تقسیم کرد، خمس غنیمت جنگ آفریقا را که پانصد هزار دینار بود به دامادش مروان بخشید...»(47)
این در حالی بود که ابوذر غفاری بهخاطر اعتراض به همین کارهای خلیفه در بیابان ربذه از گرسنگی و تشنگی جان میداد.(48) بی جهت نبود که به محض برگزیده شدن عثمان به خلافت ابوسفیان به او گفت: «اِجْعَلِ الاَمْرَ، اَمْرَ الجاهلیة(49)» «امر را امر جاهلی قرار بده»، و مقصودش از امر، چیزی جز خلافت نبود.
یکی از علل شورش مردم علیه عثمان واگذاری مناصب حکومتی به افراد نالایق از خاندان خود بود؛ همانها که پیامبر در حق آنان فرموده بود:
«آنگاه که فرزندان ابوالعاس به سیتن بر سند بیتالمال مسلمانان را مانند تحفه دست به دست میچرخانند، و بندگان خدا را برده خود میشناسندو دین خدا را مایه فریب مردم میسازند.»(50)
عصر امیرالمؤمنین علیهالسلام
نقطه آغاز اصلاحات در حکومت علوی جابجایی کارگزاران دولتی بود. همین که حضرت زمام امور را به دست گرفت بسیاری از کارگزاران فاسد پیشین را بر کنار و به جای آنان افرادی شایسته را تعیین کرد. امیرالمؤمنین شرایط پیش از خلافت خود را در عهد نامه مالک اشتر چنین وصف میکند.
«این دین در دست اشرار اسیر بوده، در آن به هوس حکم میراندند و به نام دین، دنیا را میخوردند.»(51)
«اشراری» که دین در دست آنان اسیر باشد هرگز پاسدار دین و نگهبان شریعت نیستند و امام علیهالسلام آمده است تا اشرار را بر جای نشاند و شایستگان را بر کار؛ از این رو در آغاز خلافت از زیر و رو شدن جامعه و افراد، مانند دیگ جوشان خبر داد تا افراد تضعیف شده (چون ابوذر و عمار) بالا آیند و اشرار خوار گردند.(52) هر چند این تصفیهها و تعویضها باعث ایجاد ناآرامی شد، زمزمههای مخالفت و صداهای اعتراض را علیه حکومت علوی بلند کرد و بر تنش سیاسی و التهاب جو انقلابی پس از عثمان افزود، اما امام علی علیهالسلام با قاطعیت، تصمیم به اجرای این کار گرفت و بدان عمل نمود و نشان داد که نباید نظام مکتبی و سیاسی اسلام به دست کسانی سپرده شود که خود به آن اعتقاد قلبی ندارند و یا در عمل به آن پایبند نمیباشند. چارهجویی و مصلحت اندیشی کسانی چون مغیره و ابن عباس و دیگران نیز مؤثر واقع نشد.(53) اینان اصرار داشتند که کارگزاران عثمان و بهویژه معاویه در پست خود بافی بمانند و هرگاه اوضاع آرام شد و تحت کنترل درآمد، آنان را از کار برکنار کند و حضرت فرمود: «نه به خدا سوگند، معاویه را دو روز هم بر نمیگمارم».(54)
بهجز برخی از معاصرات حضرت که صلاح را در ابقای معاویه میدانستند، عدهای از مورخان بر سیاست و تصمیم حضرت علی علیهالسلام خرده گرفته و برکناری او را صلاح ندانستهاند. از این رو عدهای از جمله ابن ابیالحدید، به این اشکال پاسخ داده و تصمیم حضرت را بهترین کار برای آن دوره بر شمردهاند.(55)
شخص معاویه از نگاه امیرالمؤمنین دارای اوصافی منفی بود که به هیچ وجه نمیتوانست در رأس کار باشد. نامههای حضرت علی علیهالسلام به معاویه(56) گویای این مطلب است. که از جمله فرمود:
«اِنَّ مثل معاویة لایجوز اَنْ یکونَ امینا علی الدماء والاحکام والفروج و المغانم و الصدقة، المتهّم فی نفسه و دینه، المُجرّبُ بالخیانة للأمانة الناقض للسنّة المستأصلُ للِذمّة، التارکُ للکتاب، اللعینَ بن اللعین، لعنه رسولُ اللّه صلیاللهعلیهوآله فی عَشْرَةِ مواطن و لعن اباه و اخاه».(57)
آن حضرت در ادامه، ویژگیهای والی شایسته را ذکر میکنند.(58) و بدین ترتیب شایستهسالاری و لیاقت محوری مهمترین اصل و ویژگی یک جامعه مطلوب از دیدگاه آن حضرت است. این اصل باید در اجزای تمام نهادهای اجتماعی و بهویژه نظام سیاسی مورد توجه و عمل قرار گیرد. امام علی علیهالسلام برای پیاده کردن این اصل، ابتدا از خود آغاز میکند و اثبات میکند شایستهتر از او برای امر رهبری کسی وجود ندارد. امیرالمؤمنین قبل از خلافت با ادله متعدد استدلال میکند که شایستهترین فرد برای حکومت است.
گاهی به صورت پرسش و پاسخ و محاوره خطاب به مردم برتریهای خود را میشمارد و مردم پاسخ مثبت میدهند.(59) هنگام انتخاب ایشان به خلافت نیز مردم، حتی کسانی که مایل نبودند امیرالمؤمنین علیهالسلام به رهبری انتخاب شود، اعلام کردند که علی علیهالسلام شایستهترین و مناسبتترین فرد برای تصدی حکومت است.(60) پس از انتخاب حضرت، دشمنان او و حتی آنان که با وی جنگیدند، اقرار داشتند که علی علیهالسلام سزاوارترین فرد برای رهبری جامعه است و هیچ نقص و عیبی در روش حکومت و شخص ایشان وجود ندارد.(61)
گذشته از مشروعیت الهی و امامت حضرت علی علیهالسلام برتری ایشان برای رهبری بهخاطر یک اصل بود وآن «توان ایشان در اداره جامعه و رساندن آن به قلل رفیع کمال» حضرت علی علیهالسلام با یک جمله ساده و کامل تمام حکومتهای نالایق و نامشروع زمان خود و تاریخ بشر را زیر سؤال میبرد، آنجا که میفرماید: «شگفتا! آیا خلافت با رفاقت و خویشی هم میشود؟»(62)
وقتی در مدیریت جامعه، روابط دوستانه و خویشاوندی و دیگر معیارهای غیر واقعی ملاک واقع شوند، آنان که شایسته و لایق هستند، منزوی میگردند. به اعتقاد حضرت علی علیهالسلام ، پس از رهبری جامعه، به ترتیب تمام پستهای مدیریت جامعه ونظام سیاسی، کارهای تخصصی هستند که هر یک افراد خاص خود را میطلبند و هر پستی به تناسب، نیاز به توان، شایستگی و تخصص ویژه دارد و جایز نیست افراد هر یک به جای دیگری نشینند، یا افراد بیکفایت به کاری گمارده شوند، در غیر این صورت جامعه مسیر اصلی رشد، توسعه و کمال را نخواهد پیمود.
معیارهای شایستگی از
دیدگاه امام علی علیهالسلام
معیارها و ملاکهایی که به فرد تخصص میدهند و او را شایسته احراز کار اجرایی میکنند، کدامند؟ حضرت علی علیهالسلام گاه بهطور کلی فرمودهاند: «کارها را به دست افراد متخصص و خبره بسپارید».(63) یا: «درباره کاتبان خود بنگر و بهترنشینان را بر سر کار بیاور»(64) و گاه ملاک و معیارها را به روشنی بیان کردهاند، که به مهمترین آنها اشاره میشود:
1ـ توانایی و آگاهی
مهمترین اصل در نظر آن حضرت «توانایی و آگاهی» حاکم و کارگزار است:
«ایها الناس انّ احقّ الناس بهذالامر اقوام علیه و اعلمهم بامر اللّه فیه(65)
«مردم! سزاوارترین کس به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.» و در جای دیگر میفرماید:
«کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمییابد».(66)
امام علی علیهالسلام با بیان دو مقدمه ظریف، ارزش و اهمیت «توان و آگاهی» یا «تخصص و شایستگی علمی» را در سطوح نظام سیاسی تبیین میکند.
مقدمه اول: «کارها به وسیله کارکنان و کارگزاران راست و درست میشود»؛ مقدمه دوم: «آفت کارها، ناتوانی کارکنان است».(67) نتیجه روشن است، اگر کارگزاران ناتوان باشند و از عهده امور آن طور که شایسته است بر نیاید کارها رو به فساد و تباهی رفته، و امور به جای اصلاح و پیشرفت، سیر قهقرایی میپیمایند. این همان پیامدهای اصل عدم رعایت شایستگی است.
ابن ابیالحدید در فرق بین «اقوی» و «علم» در فرمایش حضرت مینویسد:
«اقوا، با سیاستترین و با تدبیرترین است و اعلم به امر خدا، کسی است که دانش لازم را داشته، آن سیاست و تدبیرها را بر طبق دانش به اجرا در آورد. پس هر دو ویژگی لازم است، چون چه بسا فردی در سیاست ماهر باشد، ولی حکم خدا را در آن مورد نداند، و ممکن است کسی دانش سیاسی ـ دینی داشته باشد، ولی مطابق علمش آن سیاستها را به اجرا نگذارد».(68)
تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسلام که علم را در کنار توانایی قراردادهاند نشان دهنده این واقعیت است که پاکی و امانتداری به تنهایی برای پذیرش یک پست حساس اجتماعی کافی نیست؛ مثلاً زاهدترین و پاکترین افراد روزگار که فاقد تخصص باشند، نمیتوانند کارخانهای را اداره کند؛ چه رسد به شهر، استان و مملکتی. انسانها در مقابل کسانی که از نظر دانش، مهارت و آگاهی در سطح بالاتری میباشند حرف شنوی و اطاعت دارند و اگر دریابند فردی از نظر اطلاعات ضعیفتر از خودشان است حتیالامکان از پیروی و فرمانبرداری او خودداری میکنند. پس علاوه بر پاکی و صداقت، آگاهی و تخصص و مدیریت نیزلازم است.
از این رو امام علی علیهالسلام میفرماید: [یکی ازنشانههای مدیریت و رهبری صحیح جامعها سلامی آن است که] او باید داناترین مردم به حلال و حرام خدا و احکام گوناگون و امر ونهی الهی و هر آنچه مردم بدان نیازمندند، باشد».(69)
دانستن «هر آنچه مردم به آن نیازمندند» همان تخصص و برخورداری از دانش «مدیریت» است.
2ـ ایمان و امانتداری:
در جامعه اسلامی یکی از اساسیترین ویژگیها که برای رهبران و عموم کارگزاران، قدرت و توان میآفریند و آنان را محبوب قلوب زیر دستان خود میکند. ایمان و امانتداری و عمل صالح است. کارگزار حکومت اسلامی در واقع حامی ارزشها و معیارهای اسلامی است. در جامعه اسلامی «دینداری» یا تعهد به عنوان اصلیترین ویژگی یک مدیر مورد توجه است. کسی که این صفت ارزشمند را نداشته باشد. گرچه همه خصلتهای دیگر رهبری و مدیریت را دارا باشد. نمیتواند امانت رهبری را به دست گیرد.
یکی از علل شورش افراد منحرف علیه حکومت علوی همین بود که چرا با تسامح و تساهل، معاویه را تحمل نمیکند و چرا امثال ولید، مصقلة بن هبیرة و دیگر خائنان بیایمان را به کار نمیگارد. اگر امام علی علیهالسلام به مصلحت هم که شده چند صباحی امور حکومت را به آنان وا میگذارد آن همه شورش و مخالفت بر پا نمیکردند؛ اما حکومت علوی حکومت ارزشها و ایمان بود و آنان که بویی از ایمان نبرده بودند در آن جایی نداشتند وگرنه دیگر حکومت «علوی» نبود. از این رو امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامهای به حُذیفة بن یمان برگزینش افراد دیندار امین توصیه میکند:
«افراد مورد اطمینان و کسانی را که مورد علاقه تو هستند و از دیانت و حسن امانتشان راضی میباشی، گردآور و از آنها در کارهایت یاری بخواه.»(70)
رعایت این ویژگی در افراد پایینتر از استاندار است؛ یعنی درامور اجرایی جزئی هم معیار شایستگی، دیانت و امانت است. اما از کجا میتوان دیانت و امانتداری شخص را فهمید؟
امیرالمؤمنین میفرماید: از راه آزمایش افراد و نگاه به سابقه و عملکرد آنان، رییس دولت یا ارگانهای استخدام کننده نباید بدون امتحان افراد و قبل از اینکه مهارت، انگیزه و نظریات آنان مطلع شوند، آنها را به کار گمارند:
«در امور کارگزارانت بنگر، آنان را با امتحان و آزمایش به کار گمار و به خاطر دوستی و بدون مشورت به آنها امارت مده؛ زیرا این دو از شعبههای جور و خیانت هستند (چون به جامعه خیانت میشود) و برای کارمندی، افراد با تجربه و با حیا را از خانوادههای صالح و کسانی که سابقه خدمت به اسلام دارند برگزین، زیرا اخلاق آنان گرامیتر، آبرویشان محفوظتر وطمعشان کمتر و عاقبتنگری آنها فزونتر میباشد».(71)
بنابراین به اعتقاد آن حضرت باید از حضور افراد بیایمان در سیستم اداری جلوگیری کرد. آنان در محیط کار به سمپاشی، تفرقه افکنی و تضعیف مسلمانان در مواقع حساس میپردازند و چون ماری در آستین بر پیکره نظام اسلامی و مدیران مسلمان ضربه میزنند.
امروز ما به این گونهمدیران مؤمن سخت محتاجیم. پیروزی و یا شکست انقلاب اسلامی در گرو استفاده یا عدم استفاده بهینها ز افراد مؤمن و با سابقه انقلابی در پستهای کلیدی کشور است.
3ـ عدل و دادگری
مدیراسلامی باید عادل باشد. از حاکم جامعه گرفته تا پایینترین مراتب، هر کس به مقدار و حد خود. بالاترین مرتبه آن عصمت است و مراتب بعدی آن درمدیران و کارگزاران باید رعایت شود. دادگری هم برترین صفت انسانی است و هم تکلیف مدیران. مدیران و کارگزاران وقتی لیاقت و شایستگی خدمت به نظام مقدس اسلامی را دارند که صفت دیریاب عدالت را در خود به وجود آورده باشند. آنان نباید تنها به این که خود اهل ظلم و ستم، رشوه و حق کشی نیستند، دلشاد باشند، بلکه موظفند از ظلم و ستم زورگویان و زیردستان خود هم جلوگیری کنند؛ زیرا تا آنجا که اختیارات و مسؤولیت مدیران کار برد دارد، فریاد رسی مظلومان و عملکرد خلاف کارگزاران مربوط به آنان میشود.
پس مدیری که ضعیفان را از خود براند و افراد دروغگو و زیاده طلب اطرافش را بگیرند، نمیتواند فرد شایستهای برای نظام اسلامی باشد. عدالت ـ این کمیابترین و نابترین خصلتها ـ همواره دستخوش هوسها میشود و حاکمومدیر اسلامی بیشتر در معرض این خطر است. ظلم بر ضعیفان، حق کشی و رشوهگیری شمشیر عدالت را کند میکند و از عمل باز
میدارد. یک مدیر شایسته و عادل نباید عدالت را تنها برای دیگران بپسندد و هنگامی که منافع خود یا بستگانش مطرح میشود، «عدالت» را به بازی بگیرد. امامعلی علیهالسلام به محمد بن ابیبکر مینویسد: «اَحِبَّ لِعامةِ رعتیک ما تُحبُّ لنفسک و اهل بیتک واکره لهم ماتکره لنفسک و اهلییتک».(72)
از مهمترین مواردی که عدالت دستخوش هوسها میشود، قلمرو منافع شخصی است. برخی تنها «میان دیگران» عدالت برقرار میکنند؛ اما نوبت به «خود و خودیها» که میرسد این قاعده فراموش میشود. تنها به دیگران سفارش «حفظ بیت المال» را میکنند. پارتیبازی را زشت، بیاعتنایی به ارباب رجوع را ظلم، تعلل درکارها را نوعی دزدی و کاغذ بازی را نادر است میدانند، ولی خود همان رفتار را دارند وهیچ زشتی هم احساس نمیکنند. اینان دچار همان نفاقی هستند که امامعلی علیهالسلام میفرماید:
«اَظْهُر الناس نفاقاً مَن اَمَر بالطاعة ولم یعمل بها و نهی عن المعصیة وَلمْ یَنْته عَنْها».(73)
مدیر عادل و شایسته، مسؤولیتها را امانت و وظیفه میداند نه لقمهای آماده بلعیدن،(74) و زندگی خود را با ضعیفترین انسانها برابر و تنظیم میکنند تا «فقر و تهیدستی مرومان را از پا در نیاورد»(75) و هر گونه سوء استفاده از اموال عمومی. با توجیهات عوام پسند را محکوم میکند و به حکم عدالت باید این خسارت جبران شود.(76) همچنین در دیدگاه او، هرگونه بذل و بخشش از بیتالمال مسلمانان خیانتی است که حاکم و مدیر شایسته و عادل نباید مرتکب آن شود حضرت علی علیهالسلام فرمود:
بخشش حکمرانان به وسیله غنایممسلمانان ستم و خیانت است.(77)
ویژگی عدالت در مدیر دو پیامد دارد:
الف) سعی و کوشش برای اصلاح حال مردم.
امیرالمؤمنین فرمود:
«کوشش برای اصلاح حال مردماز کمال سعادت است.(78)
و در مورد رسیدگی به مشکلات زیردستان به مالکاشتر رهنمود داده، آنگاه این حدیث را از پیامبر نقل میکند.
«بارها از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این سخن را شنیدم: ملتی که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد هرگز پاک و منزه نمیشود و روی سعادت را نمیبیند».(79)
ب ) کوشش برای کنترل اطرافیان. مقصود از اطرافیان کسانی هستندکه به شکلی با مدیران دوستی و ارتباط و خویشی دارند و میتوانند حرفشان را به آنها بگویند و در جلسات خصوصی آنها حضور یابند. اینان در زمان ما معاونان، مسؤولان دفتر و گاهنیروی عادی یک مجموعه را تشکیل میدهند. از مسائل مهم که یک مدیر عادل و شایسته باید رعایت کند، نظارت و کنترل بر اعمال و رفتار این افراد میباشد.
علی علیهالسلام درباره این گونه افراد میفرماید:
«سپس بدان برای زمامداران، خاصان و صاحبان اسراری است که خودخواهو دست درازند و در دادو ستد با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمیکنند. ریشه ستم ایشان را با جدا کردن و دور ساختن موجبات آن صفات از بین ببر و به هیچ یک از اطرافیان و بستگان خود زمینی از اراضی مسلمانان وامگذار و نباید طمع کنند که قراردادی به سود آنها منعقد نمایی که مایه ضرر سایر مردم باشد».(80)
4ـ بینش و درایت سیاسی
گلایه امیرالمؤمنین از مردم زمان خود آن بود که درک و بینش سیاسی نداشتند، عمق توطئهها را نمیدیدند و از حرفهای ظاهر پسند معاویه و عمر و عاص فراتر نرفته، به شیطنتها پی نمیبردند(81) و نتیجه آن، رویارویی حضرت با مشکلات فراوان بود. از دید امام علی علیهالسلام فردی لیاقت و شایستگی رهبری و کارگزاری و خدمت به نظام اسلامی را دارد که از بیش قوی، فهم دقیق مسائل، حسن تشخیص، سرعت انتقال و باریک بینی در اموری که نیاز به تدبیر و سیاستگزاری دارد برخوردار باشد. خمودی خواص، و افراد دستاندر کار باعث میشود ـ افراد پست و بیلیاقت بر سر کار آیند، اموال را غارت کنند و با نام دین ضربه به پیکر دین بزنند. افشاگریهای امیرالمؤمنین و خطبههای بلند آن حضرت در نکوهش خلفا، افراد فتنهجو و افشای توطئههای آنها برای بالابردن توان و قدرت تحلیل و بینش سیاسی مردم بود، تا بدانند هر کسی با نام دین نمیتواند بر آنها حکومت کند. حضرت فرمود: «سوء التدبیر سبب التدمیر»(82)
«سیاست نادرست موجب نابودی است.»
و در جای دیگر فرمود:
«امام و رهبر به ذهنی تیز و زبانیپرتوان و دلی پرجرأت برای اقامه حق نیازمند است.»(83)
5ـ منزه بودن از بیماریهای اخلاقی
امام علی علیهالسلام تأکید دارند که مدیر و حاکمشایسته کسی است که ناهنجاریهای و بیماریهای اخلاقی در او نباشد. او صافی چون حرص به مال دنیا، بخل، شهوترانی، ترس، ناشکیبایی و بیاعتنایی به مظاهر شریعت، آفات یکمدیر و حاکم هستند و چنین کسی حق حکومت و ریاست ندارد:
«سزاوار نیست که شخص حریص پیشوای مسلمانان شود،چه آنکه چنین کسی در اموال ایشان طمع خواهد کرد، و نیز انسان نادان نباید در رأس امور مسلمانان قرا گیرد؛ زیرا با جهل خویش مردم را به هلاکت میافکند، و نیز فرد بخیل؛ زیرا حقوق مسلمانان را از ایشان دریغ میدارد، و نه شخص خشن که کردار ناشایست او موجب خشونت مردم خواهد شد، و نه آن کس که از گزارش روزگار ترسان است و از این رو گروهی را بر گروه دیگر مقدم میدارد، و نه آن کس که رشوه میگیرد و بهخاطر آن حق را پایمال میکند، و نه آن کس که سنت را رها میکند و مردم را نابود مینماید».(84)
همچنین میفرماید:
«لایُقیم اللّه امر سبحانه الاّ من لایصانع و الایُضارع و لایتبع المطامع(85)
«فرمان خداوند سبحان را تنها کسی میتواند اجرا کند که سازشکار و ریا کار نباشد و دنبال طمع نرود.»
ضرباتی که مسلمانان از افراد «طمع کار، سازشکار، مال پرست و بخیل» خوردهاند، غیر قابل جبران است.
امام علی علیهالسلام به ما هشدار میدهد که فردی لایق و شایسته رهبری است که بر هوای نفسش غالب آید، و خواستهای درونی او را به بیراهه نکشاند. لزوم تعهد در کنار تخصص از همین جا آشکار میشود. آنان که میگویند مدیریت یک بحث فنی است و چه نیازی به تقوا و کنترل نفس دارد، پاسخ خرابیها، خونریزی، دزدیها، وبیچاره کردن ملتها را که توسط افراد فاسد و طمعکار صورت گرفته، چه میدهند؟ امیرالمؤمنین میفرماید زمامدار و مدیر اسلامی سازشکار و ترسو نباشد و بارها به استانداران و کارگزاران خود توصیه میکنند: «اتقوااللّه» برای همین است که این مصیبتها به بار نیاید. از دید امام علی علیهالسلام خودسازی اخلاقی و رعایت تقواز شرایط مهم و معیار ویژه لیاقت و شایستگی یک مدیر است. نه تنها رهبران جامعه، بلکه مدیران دولتی، رؤسای سازمانها و کارمندان جزء، هر یک باید در اندازه و متناسب با کارخود، از تقوا برخوردار بوده، به بیماریهایی از قبیل خشم، کینه، حسد، طمع، حرص، بخل و ارتشا گرفتار نباشند وگرنه شایسته امانتداری نیستند. تقوا به مدیر اجرایی، در هر رده و رشته، مصونیت میدهد و او را از آفاتی مانند بدکاری، کمکاری، تضییع اموال و اندیشهها حفظ میکند. چه بسا کارهایی که اگر ذرهای ترس خدا میبود به خوبی انجام میشد، کیفیت تولیدات بالا میرفت و از هزینههای گزاف و اسرافها جلوگیری میشد. بسیاری از مشکلات و ضعفهای اجرایی بر آیند کم تقوایی یابی تقوایی و بیایمانی است. مدیر و کارمند بیتقوا گزارشهای غیر واقعی میدهد و ضعفها وواقعیت راکتمان میکند و هزینههای اضافی برای دولت میتراشد. معلم و استاد بیتقوا در آموزوش احساس مسؤولیت نمیکند، و به آینده فراگیران و کشور خیانت میکند. پزشک بی تقوا جانها را به خطر میاندازد. و روحانی بیتقوا رهزنی بیش نیست و همچنین است دیگر کارها و مسؤولیتها.
شایستگی در کارهای ویژه
امام علی علیهالسلام تأکید دارند در همه کارها باید افراد صالح و واجد شرایط به کار گمارده شوند، ولی آن حضرت در مورد تصدی برخی کارها تأکید ویژهای دارند که به چند نمونه اشاره میشود:
الف) فرماندهان نظامی: مقوله بهکارگیری نیروی نظامی در همه زمانها و برای همه حکومتها از امور حیاتی است. نظام و حکومت غیر مکتبی، سربازی چشم بسته گوش به فرمان را به خدمت میگیرد و «المأمور معذور» توجیهگر همه جنایتها و اطاعتهای بیچون و چرای او از حکومت جائر است. در حالی که در نظام اسلامی فلسفه وجودی نیروهای مسلح دفع ظلم و تجاوز، و جهاد «در راه خدا» است، آنهم همراه با بصیرت «حَمَلوا بصائرهم علی اسیافهم».(86) هیچ ملتی بیدشمن نیست. تنبیه متجاسران و سرکوب مهاجمان (که وظیفه نیروهای مسلّح است) یک نتیجه دارد: «برقراری امنیت». بدون آنهیچ یک از تلاشهای گروههای مختلف جامعه قابل اعتماد و نتیجهبخش نیست؛ چنان که علی علیهالسلاممیفرماید:
«فالجنود باذن اللّه حصونالرعیة وزین الولاة و عزّالدین و سُبل الامن و لیس تقوم الرعیّة الاّبهم».(87)
این نقش و جایگاه بالا، با جهتدهی آنها از سوی فرماندهان آشکار میشود. از اینرو علی علیهالسلام ویژگیها و معیارهای فرماندهان لایق و شایسته را بر میشمارند:
«فرماندهی نیروهای مسلح خود را به کسی بسپار که این معیارها در او فراهم باشد:
الف) از همه برای خدا، رسول خداو امام تو خیرخواهتر و دلسوزتر باشد.
ب ) پاکدامنترین باشد.
ج ) در متانت و حلم در سطحی برتر از دیگران باشد؛ چنانکه دیر به خشم آید و زود با شنیدن پوزش آرام گیرد، با ضعفا مهربان و بر توانمندان درشت خوبا شد.
د ) خشونت بیجا او را برنینگیزد و احساس ناتوانی از برخورد لازم بازش ندارد.
آنگاه امام علی علیهالسلام علاوه بر این معیارها که باید در گزینش فرماندهان رعایت شود، خصوصیاتی به عنوان امتیاز مطرح میکنند که عبارتند از: اصالت خوانوادگی، سوابق درخشان، روحیه سلحشوری و رزمی، سخاوت، بلند نظری، نهراسیدن از مرگ و شهادت و کثرت دشمن. هر چند باید اعتراف کرد در پایان حکومت آن حضرت سپاهیان و فرماندهان لشکرش این روحیهها را از دست دادند، تا آن که میفرمود: «ای کاش بهجای شما هزار نفر سوار از بنی فراس میداشتم که چون ابر تابستانی به دعوتت پاسخ میگفتند».(88)
ب ) قضات شایسته: قضاوت از خطیرترین پستها و در عین حال ضروریترین آنهاست. خداوند به پیامبرانش دستور میدهد که طبق قانون خداو به «حق» قضاوت کنند. فاحکم بینهم بما انزل اللّه (مائده /48) فاحکم بین الناس بالحق ولاتبتع الهوی (ص /26).
اجرای عدالت، حفظ حقوق، حمایت از مظلوم و کوتاه کردن دست متجاوز به قضاوت صحیح مربوط میشود.
امام علی علیهالسلام از رسول خدا نقل میکند:
«در قضاوت و داوری بین مردم به سان کسی که به مقام داوری در نزد خدا آشناست رفتار کن؛ زیرا حکومت و دادرسی ترازوی عدالت خداوند استکه در روی زمین نهاده شده تا حق مظلوم را از ظالم و ضعیف را از قوی باز ستاند و حدود خداوند را با روش و شیوه خودش که کشور و مردم جز با عمل بهآ ن شایسته نخواهد شد. درروی زمین به اجرا در آورد.»(89)
در اسلام شرایط قاضی و آداب قضاوت به دقت بررسی و تعیین شدهاست.» از نظر حضرت علی علیهالسلام قاضی سالم و شایسته بر مسند انبیا و اوصیا مینشیند و اگر به حق قضاوت نکند، شقی است.(90)و «مبغوضترین کسان نزد خدا قاضی عالم نمای کم سوادی است که مسؤولیت قضاوت را پذیرفته، خود از چند و چون احکامی که صادر میکند آگاه نیست.»(91) و «خونهای به ناحق ریخته شده از دست قاضیان نادان فریاد میکشند و اموال (پایمال شده) از دست آنان فریاد برمیدارند».(92)
از این رو امیرالمؤمنین ویژگیها و معیارهای قاضی سالم و شایسته را یادآور شده، میفرماید:
«باید با فضیلتترین مردم در مسند قضاوت بنشینند، قاضی باید درکار خویش توانا باشد و در برخورد با مراجعان بر سر لج نیفتد و هرگاه اشتباه کرد زود بپذیرد و از تسلیم شدن در برابر حق سرباز نزند. قاضی نباید سر سوزنی طمع داشته باشد و درباره موضوع پرونده تا آخرین مرحله ممکن تحقیق کند.
در شبهات از همه با احتیاطتر بوده و در مراجعه پیدرپی شاکیان خسته نشود در کشف امور از همه شکیباتر، و پس از کشف حقیقت در فصل خصومت از همه برندهتر باشد، کسی که ستایش فراوان او را نفریبد، و چرب زبانی او را منحرف نسازد «واولئک قلیل» و چنین کسانی بسیار اندکند.»(93)
اگر قاضی واجد این شرایط نباشد، و افراد کم سواد، نامتعهد، پولدوست، رشوهگیر و فاسد «الاخلاق بر این منسد (که مسند انبیا است) بنشینند حاصل کار قضاوت جز رنج و حق کشی نخواهد بود.
نکته پایانی
امیرالمؤمنین مجموعاً 57 نفر استاندار و کارگزار داشتند.(94) عده اندکی از آنها جزء کارگزاران عثمان بودند که حضرت پس از مدتی آنهاراعزل کرد؛ مانند ابوموسی اشعری، اشعث بن قیس و جریربن عبداللّه، و تنها حبیب بن منتجب و حذیفة بن یمانرا در سمتهایشان ابقا کرد.(95)در میان کارگزاران حضرت چهرههای درخشانی بودند که علی علیهالسلام مخصوصاً به ستایش آنان پرداخته و لیاقت و شایستگی آنها را امضا و تایید فرمودهاند. اتفاقاً بسیاری از همین گروه در زمان خود حضرت به شهادت رسیدند. سرآمد آنان مالک اشتر بود که حضرت او را «شمشیرخدا، و مطیع امام» معرفی کرده(96) به هنگام شهادتش فرمود:
«و هَل قامت النساء عن مثل مالک و هل موجودٌ کمالک».(97)
چهره درخشان دیگر حذیفة بن یمان است که حضرت درحقش فرمود:
«هوممّن اراضی بهداه و ارجو صلاحه».(98)
محمد بن ابی بکر بازوی دیگر علی علیهالسلام بود که مرگش بر آن حضرت بسیار گران آمد و با کلماتی بلیغ او را ستود.(99)
عدهای دیگر از کارگزاران لایق و خوب حضرت بودند که تا آخر به آن حضرت وفادار ماندند؛ مانند قیس بن سعد، عثمان به خفیف، کمیل و.... گروهی نیز در انجام وظیفه کوتاهی کردند؛ مانند عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران، که مورد ملامت قرار گرفتند. عدهای به خاطر خیانتشان برکنار و عزل شدند؛ مثل منذربن جارود.(100) گروهی از افراد مزبور، پارافراتر گذاشته، علاوه بر خیانت، با برداشتن اموال بیت المال به معاویه پیوستند؛ مانند مصقله بن هبیره(101) علی علیهالسلام پس از اطلاع از فرار مصقله خانهاش را در کوفه ویران نمود، تا دیگر امید بازگشت به کوفه را به علت خیانت خود نداشته باشد.(102) مهمترین مسألهای که باعث فرار او و گروهی دیگر به سوی معاویه شد، مسائل مالی بود؛ زیرا حضرت با کسی تعارف نداشت و کسی را بی جهت بر دیگری برتری نداده، تبعیض قائل نمیشد.(103)
در میان کارگزاران حضرت نام برخی از افراد مانند زیادبن ابیه، اشعث، مصقله و نعمان بن عجلان وجود دارد که تاریخ خیانت آنان را گزارش نموده است، بخصوص که فرار برخی از آنها به طرف معاویه بدتر از خیانت در اموال محسوب میشود. حال سؤال این است که چرا حضرت از این افراد استفاده میکرده است؟
پاسخ آن است که حضرت علی علیهالسلام بسیاری از کارگزاران منصوب از طرف خلفای قبلی را برکنار کردند (جز دونفر) و بر اعمال و رفتار کارگزراان خویش توجهخاص و اشراف کامل داشتند و افراد خائن را بلافاصله عزل میکردند. آن حضرت بر طبق علوم غیبی و اسرار امامت با مردم بر خورد نمیکرد، بلکه ظاهر افراد ملاک بود. آنان را که میشناخت و حرص و لع و ناشایستگی آنان برای امارت و حکومت محرز بود (مانند معاویه و طلحه و زبیر) یک لحظه هم به کار نگرفت. برخی از افراد هم هنوز در مرحله عمل، خیانت و خباثت خود را آشکار نکرده بودند؛ از این رو امام آنها را به کار میگرفت. هرگاه خیانت و فساد و دزدی آنان آشکار میشد، با شدیدترین وجه مورد باخواست حضرت قرار گرفته، بلافاصله برکنار میشدند؛ مثلاً زیادبن ابیه که جانشین ابن عباس در بصره بود و گزارشهایی از عملکردش به حضرت رسید، در نامهای به وی نوشتند: «و انّی اُقسم باللّه قسما صادقا لئن بلغنی انّک خُنْتَ من فیئی المسلمین شیءا صغیرا او کبیرا لاشدن علیک شدةً تَدَعک قلیل الوَفر ثقیلَ الظهر، ضئیل الامر،».(104)
بنابراین، حضرت علی علیهالسلام میکوشید افراد خوش سابقه از خاندانهای صالح را برای مناصب مناطق مختلف انتخاب کند؛ کسانی که دیندار، امانتدار و به اهل بیت علاقهمند بودند و در دستگاههای خلفای قبلی به سوء استفاده و دنیاطلبی آلوده نشده بودند. به این نکته نیز باید توجه کرد که افرادی که هم توان اداره منطقه مأموریت خود را داشته باشند و هم دارای سابقه کاملاً درخشان باشند(با توجه به گذاشت بیست و پنج سال انحراف از روش پیامبر، و در گذشت عدهای از صحابه بزرگوار) کمتر پیدا میشدند. مخصوصا که کارگزاران ولایت باید تابع رهبر و حاکم جامعه اسلامی باشند. از این رو میبینیم حضرت افرادی مانند مالک اشتر، محمدبن ابی بکر، عثمان بن حنیف، سهل بن صنیف و فرزندان عباس را برای امارت انتخاب میکند. قابل توجه این که از فرزندان و خویشان نزدیک خود کسی را برای امارت بر نمیگزیند. نوشتهاند پس از این که امیرالمؤمنین فرزندان عباس را بر حجاز، یمن و عراق گمارد، مالک اشتر با اعتراض گفت: پس برای چه ما دیروز آن پیرمرد (عثمان) را کشتیم؟ یعنی گشتن او به خاطر این بود که او بدون جهت اقوام نالایق خود را سرکار آورد. علی علیهالسلام مالک را طلبید و با ابراز مهربانی در حقش فرمود: «آیا من حسن و حسین را امارت دادم؟ یا یکی از فرزندان برادرم، جعفر و یا عقیل را؟ اما این که فرزندان عباس را به امارت برگزیدم؛ زیر اشنیدم که مکرر عباس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله طلب امارت میکرد و ایشان میفرمود: «ای عموی من، حکومت به گونهای است که اگر دنبالش باشی، موکل آن خواهی شد (باید خود آن را حفظ کنی) و اگر او تورا طلب کند بر حفظش یاری خواهد شد» و در دوره عمر و عثمان فرزندان عباس شاهد ولایت کسانی از اولاد «طلقاء» بودند، و خود به امارت برگزیده نشدند. خواستم عقده حقارت آنها را از بین ببرم. سپس فرمودند: «فَاِنْ عَلِمْتَ اَحَدا هو خیرٌ منهم فَاتنی بِهِ» حال اگر هم فردی را که از آنها بهتر باشد میشناسی نزد من بیاور (تا برای منصب حکومتی از او استفاده کنم).
مالک اشتر پس از شنیدن سخنان علی علیهالسلام در حالی که شک شبهه او بر طرف شده بود، از محضر امام علیهالسلام خارج شد.
پینوشتها
______________________________
1- فرهنگ آنتدراج، ج 4، ص 2577؛ لغتنامه دهخدا و نیز:
Oxford Advanced Learners Dictionary, 4IhEd; 1993. P.235.
و «تحول اداری، دوره ششم، ش 24 و 25، ص 99 - 98.
2- مدیریت اسلامی و نظام ارزشی، آیت اللّه مصباح یزدی، فصلنامه مصباح، ش 19، ص 12.
3- همان؛ شهید مرتضی آوینی، توسعه و مبانی تمدن غرب، ص 59.
4- شهید مطهری، جامعه و تاریخ، ص 80
5- حاتم قادری، شناخت امپریالیسم و دیدگاه اسلام، ص 72.
6- صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1378، تهران، ج 17، ص 419.
7- همان، ص 153.
8- همان.
9- همان، ج 10، ص 219.
10- همان، ج 16، ص 332.
11- آل عمران /191 به بعد.
12- شهید بهشتی، نظام مکتبی، ص 61.
13- این که از افراد غیر متعهد ولی متخصص قابل اعتماد میتوان استفاده کرد، از آن روست که اداره کشور اسلامی و نیازهای اجتماعی را نمیتوان گذارد و رها کرد. در صورت کمبود یا فقدان شخصیت جامع تعهد و تخصص، فرد متخصص و با تجربهای (که البته صداقت داشته و اثر منفی بر دیگران نگذارد) برای برخی از کارها میتوان برگزید تا تنظیم امور اجتماعی و سیاسی مختل نماند و جریان امور بر مقتضای نیاز زمان تداومیابد. جلالالدین سیوطی مینویسد: گاه پیامبر صلیاللهعلیهوآله شخصی را به ریاست قومی منصوب میکرد، در حالی که در میان آنها بهتر از او هم پیدا میشد؛ زیرا آن شخص فردی آگاه و در امور جنگی از تیزهوشی ویژه برخوردار بود. (تاریخالخلفاء، ص 41) علامه حلّی تصریح میکند که اگر سردار نظامی جامع صفات تقوا، خبرویت و شجاعت نبود، مسلمانان میتوانند همراه کسی که شجاع و نسبت به مسلمانان دلسوز باشد، گرچه فاقد تقوا باشد، به جنگ بروند. مهدی شمسالدین، نظام الحکم والإدراة. فیالاسلام، ص 411.
بدین سان دیدگاه شهید بهشتی در بند چهار صحیح است؛ یعنی دولت اسلامی در صورت فقدان شخصیتهای جامع تخصص و تعهد میتواند از افراد متخصص فاقد تقوای دینی استفاده و امور اجتماعی را اداره کند؛ البته قیدی که شهید بهشتی آورده باید رعایت شود که قابل اعتماد باشند و تأثیر منفی نگذارند.
14- مواضع ما، ص 49.
15-
16- فرزند ملت در آیینه انقلاب اسلامی، ج 1، ص 81.
17- روزنامه کیهان، 28/10/57؛ روزنامه جمهوری اسلامی، ص 20/11/59.
18- نشریه عدالت، ش 80.
19- روزنامه بامداد، 13/5/58.
20- مجله حوزه، سال ششم، ش 2، ص 108.
21- احمد سمیعی، طلوع و غروب دولت موقت، ص 43.
22- انقلاب ایران در دو حرکت، ص 126.
23- صحیفهنور، ج 4، ص 180.
24- همان، ج 18، ص 178.
25- پل هریسون، درون جهان سوم، ص 447.
26- مرتضی، راوندی، تاریخ تحولات اجتماعی، ص 635.
27- تصنیف غرر الحکم،ص 482.
28- تاریخ تحولات اجتماعی، ص 635.
29- بقره /30.
30- بقره /247.
31- کافی، ج 1، ص 266؛ تفسیر صافی، ج 1، ص 363 و 366.
32- تفسیر المیزان، ج 4، ص 378 - 385.
33- تفسیر کاشف، ج 2، ص 272.
34- الدرّ المنثور، ج 2، ص 175.
35- تفسیر طبری، ج 5، ص 92.
36- تفسیر المنار، ج 5، ص 168.
37- ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، ص 178 - 174.
38- همان، ص 178.
39- میزان الحکمة، ج 8، ص 79.
40- مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی، دفتر سوم، ص 222.
41- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا، دفتر نشر الهادی، چاپ دوم 1378، ص 44.
42- همان، ص 75.
43- ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربی، 1384، ج 3، ص 365.
44- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 20.
45- همان، ج 9، ص 30 - 29.
46- نهجالبلاغه، خطبه 3.
47- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 67 - 66.
48- تاریخ خلفا، ص 165.
49- همان، ص 139 به نقل از: الایضاح، ص 86.
50- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 354؛ الغدیر، ج 8، ص 97.
51- نهجالبلاغه، نامه 53.
52- همان، خطبه 16.
53- عبدالفتاح عبدالمقصود، امامعلی، ج 2، ص 383-379؛ تاریخ طبری، ج 8، ص 461 - 459.
54- همان.
55- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 10، ص 232، ج 2، ص 275؛ الامام علی، نظرة عصریة جدیدة، مقاله دکتر وائلی، ص 95؛ سیمای کارگزاران علی علیهالسلام ، ج 1، ص 65.
56- از مجموع 79 نامه نهجالبلاغه، 14 نامه به معاویه اختصاص دارد که حضرت یا ابتداءً به وی نوشتهاند، یا پاسخ نامه معاویه بودهاست: نامههای: 6، 9، 17، 28، 30، 32، 37، 49، 55، 64، 65، 73، 75.
57- دعاتم الاسلام، ج 2، ص 531؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 174.
58- نهجالبلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 131.
59- نهجالسعادة فیمستدرک نهجالبلاغه، ج 1، ص خطبههای 30-32.
60- شیخ مفید، اَلْجَمَل، ص 143.
61- همان، ص 317 - 416.
62- جرج جرداق، «الامام علی صوت العدالة الانسانیة، ج 1، ص 153.
63- شرح عزرالحکم، ج 1، ص 18.
64- نهجالبلاغه، نامه 53.
65- همان، خطبه 173.
66- همان، خطبه 216.
67- همان، ص 70.
68- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 329.
69- بحارالانوار، ج 25، ص 165؛ ج 92، ص 64.
70- بحارالانوار، ج 28، ص 88؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 604.
71- نهجالبلاغه، نامه 53.
72- بحارالانوار، ج 72، ص 27.
73- میزان الحکمة، ج 10، ص 156.
74- نهجالبلاغه، نامه 5.
75- همان، خطبه 209.
76- همان، خطبه 15.
77- میزان الحکمة، ج 10، ص 745.
78- تضعیف غررالحکم، ص 482.
79- نهجالبلاغه، نامه 53.
80- همان، نامه 53.
81- همان، خطبه، 34 و 27.
82- غررالحکم، ش 5571.
83- همان، 11010.
84- دعائم الاسلام، ج 2، ص 531، حدیث 1886، نهجالبلاغه، خطبه 131.
85- نهجالبلاغه، حکمت 110.
86- همان، خطبه 149.
87- همان
88- همان
89- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 423
90- غررالحکم، ص 349.
91- نهجالبلاغه، خطبه 17
92- همان
93- همان، نامه 53
94- سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین علیهالسلام ج1، ص 73-68
95- همان، ص 73
96- نهجالبلاغه، نامه 38
97- الاختصاص، ص 81
98- بحار الانوار، ج 28، ص 88
99- سیمای کارگزاران علی ابن بی طالب امیرالمؤمنین علیهالسلام ج 2، ص 199
100- نهجالبلاغه نامه 40 و 71
101- امام درباره وی فرمود: قبحّ اللّه مُصْقَلَه، فَعَل فِعل السادة، وفرّ فرارالعبید، نهجالبلاغه، خطبه 44
102- سیمای کارگزاران علی (ع)، ج 1 ص 37
103- بحار الانوار، ج 41، ص 133، ابن ابی الحدید،شرح نهجالبلاغه ج 2، ص 197
104- نهجالبلاغه ترجمه فیض الاسلام، نامه 20
شایستگی در لغت به معنای «داشتن توانایی، مهارت، دانش، لیاقت و صلاحیت»(1) است و در اصطلاح بسته به کار و حیطه شغلی فرد معنی مییابد. هر کاری توانایی، مهارت و لیاقت ویژهای را میطلبد و در مجموع صلاحیت و شایستگی فرد برای امر به عهده گرفته شده را میرساند؛ یعنی در هر کار، در انتخاب شایستهترینها باید به تواناییها، شاخصهای رفتاری، باورها، ویژگیهای شخصیتی، بینشها و مهارتهای افراد توجه شود.
رعایت استانداردهای شایستگی مانند آموزش حرفهای، مهارت برجسته و ضروری، تعهد و برخورداری از ارزشهای اخلاقی، باور، صبر و پشتکار به فرد «تخصصّ» میدهد. تخصص یعنی هر کس کاری را انجام دهد که برای آن ساخته شدهاست. تمدن بشر برآیند تخصص است، و تخصص دستاورد انسانی است که همه استعداد، توان و تمرکز حواس خود ردر رشته خاصی برای پیشبرد آن به کار میبرد. تخصصّی کردن کارها و فعالیتها (و به تعبیر دیگر هر کاری را به اهل آن واگذار کردن) به حصول اطمینان، کیفیت بهتر و بازده بیشتر میانجامد. از این رو تصدی مشاغل باید مرتبط با تخصص باشد؛ مثلاً مدیریت یک کارخانه را، نه پزشک یا مدیر عمومی، بلکه باید مدیر صنعتی یا مهندس صنایع عهدهدار شود، و جراحی را یک پزشک انجام میدهد نه مهندس صنایع، و استنباط احکام شرعی را یک مجتهد واجد شرایط انجام میدهد، نه پزشک و نه مهندس و...
ضرورت رعایت اصل شایسته
سالاری در کارها و حکومتها
در نظر گرفتن تخصصها و شایستگیها، با توجه به تفکیک شاخههای علوم و فنون، و جدا شدن عرصههای کاری از یکدیگر، از ضروریات زندگی است، و جامعه بدون آن و با فرهنگ «همه فن حریفی» رهبهجایی نمیبرد. اما در مورد حکومتها، استفاده از نیروهای اهل و شایسته، از ابزارهای مهم کارآمدی آنها بوده و میباشد.
به کارگیری افراد بسته به نوع حکومت و اهداف حاکمان است و با تفاوت اهداف، معیار لیاقت و شایسته بودن و درجه آن فرق میکند. هر رفتار انسانی، چه فردی و چه اجتماعی خواهناخواه برپایه یک سلسله ارزشها استوار است که از طرف رفتار کننده، پذیرفته شدهاست. با تفاوت پایههای ارزشی، روشهای مدیریتی و به کارگیری افراد تفاوت خواهد کرد.(2) در جامعه اسلامی نظام ارزشی اسلام و قرآن بر رفتار حاکمان ومتصدیان امور حکومت دارد. و با توجه به همین ارزشها، است که میگوییم در جامعه اسلامی علاوه بر تخصص، تعهد و باور بهنظام دینی، به فرد لیاقت و شایستگی میدهد.
در حکومت غیردینی، معیار شایستگی در چارچوب خاص آن نظام تعریف میشود که ممکن است این ملاکها و معیارها از نظر حکومت دینی مردود باشد. مدیریت امروز در غرب و کشورهای لیبرال بر پایه دانش و علم و تجربه استوار است. در این نگاه فردی میتواند بالاترین مقام حکومتی، و در ردههای بعدی مشاغل متفاوت را متصدی شود که قدری قانون حاکم بر آن جامعه و مجموعه تحت اشراف خود را بداند و در خدمت مبانی حکومت غربی قرار گیرد و آن مبانی براساسلذتجویی و دوری از هر درد و رنج استوار است. لذا مهمترین وجه افتراق مدیریت اسلامی با مدیریتهای رایج در غرب، بحث ارزشها است.(3) در هیچیک از انواع حکومتهای غربی سخن از وجود ارزشها، تعهد و شایستگی روحی و اخلاقی مطرح نیست:
«اصل تقدم ماده بر روح و تقدم جسم بر روان و اصالت نداشتن نیروهای روانی و ارزشهای روحی و معنوی، از اصول اساسی ماتریالیسم فلسفی است.»(4)
این اصل از سوی نویسنده قانون اساسی نیویورک چنین اعلام شده:
«حکومت باید در دست کسانی باشد که سرمایههای کشور در دست آنهاست».(5)
یعنی معیار تصدی حکومت برخورداری هر چه بیشتر از ثروت است و دیگر تفاوتی ندارد که از چه راهی و به چه قیمتی به دست آمده و در چه راهی هزینه میشود.
رابطه تخصص و تعهّد
از آغاز پیروزی انقلاب این بحث همواره مطرح بوده که آیا در استخدام و کار در حکومت اسلامی، امتیاز و اصالت از آن تجربه وتخصص و مدیریت است، هر چند خالی از ایمان و تعهد باشد، یا برعکس، اصالت را باید به سابقه ایمان و تعهد داد و زمام امور جامعه اسلامی را به دست مردان مخلص و با ایمان سپرد تا از خطر خیانت درامانت، مصون ماند؟ برخی از نظرات طرفین را ذکر میکنیم:
امام خمینی قدسسره همواره بر لزوم تعهد و شایستگی روحی و اخلاقی فرد تکیه میکرد و میفرمود:
«اگر تخصصی پیدا میکنید باید آن بُعد زهد و تعهد را در نظر داشته باشید؛ زیرا متخصص بدون تعهد اگر برای رژیمی ضرر نداشته باشد، نفعی هم ندارد.»(6)
امام راحل به اسلامی شدن دانشگاهها و تربیت افراد متخصص متعهد و شایسته تأکید زیادی داشت و بارها بر تهذیب و ایمان آن اصرار میورزید؛ از جمله میفرماید:
«آن چیزی که دانشگاه را بارور میکند که برای ملت مفید است، برای کشور مفید است. محتوای دانشگاه است، نه درس. صنعت ماعدای ایمان فسادمیآورد. علم ماعدای ایمان فساد میآورد: «اذا فَسَدَالعالِمُ، فَسَدالعالَمُ» هر چه علم بیشتر، فسادش هم بیشتر است... اگر ایمان پهلوی تخصص نباشد، تخصص مضر است.»(7)
از این رو انتظار داشتند «دانشگاه مهذّب» افراد وارسته و شایسته برای خدمت تحویل دهد وگرنه هر چه تخصص بیشتر باشد، ضررش بیشتر است.»(8)
به مردم نیز توصیه میکنند که نمایندگان و اعضای شورایی برگزینند که: «مسلم و متعهد به این نهضت، مخالف طاغوت و دلسوز ملت باشند»(9) و اشخاص منحرف، خیانتکار و بدسابقه را هر چند تخصص داشته باشند برنگزینند.
ایشان به فرمانداران سفارش میکنند خدمت به مردم را با تعهد و ایمان همراه نموده و ادارات را با خدمت متعهدانه به اسلام و نظام اسلامی به عبادتگاه تبدیل نمایند.(10)
شهید مظلوم آیتالله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی به مناسبتهای مختلف به این مهم پرداخته است. آمادگی محیط اجتماعی برای رشد انسانها و شکوفایی استعدادهای نهفته در جهت ارزشهای متعالی اسلامی، یک اصل مهم و زیربنایی در بینش مدیریتی شهید بهشتی است؛ از جمله عوامل مؤثر در این رشد، سپردن کارها به افراد مؤمن، با تقوا و پایبند به ارزشهای معنوی و اخلاقی است که در اصطلاح «متعهد» نامیده میشود. مبنای شهید بهشتی در واگذاری کارها به افراد متعهد آن است که براساس آیههای قرآن(11) هیچگاه از یاد خدا غافل نیستند.(12)
وی رابطه تعهد و تخصص را در چند بند چنین خلاصه میکند:
1ـ در موردی که دو نفر از تخصص یکسان برخوردار باشند، ولی تعهد یکی از دیگری بیشتر باشد، تقدم با کسی است که از تعهد بیشتری برخوردار است.
2ـ در موردی که دو نظر دارای تعهد یا تخصص یکسان نیستند، بلکه یکی دارای تخصص بهتر است، ولی تعهد کمتری دارد و دیگری دارای تعهد بهتر است، ولی تخصص او کم است، تقدم با کسی است که تعهد بیشتری دارد با این قید که به او فرصت داده میشود تا در جریان یا عمل بر تخصص خود بیفزاید.
3ـ در مورد ضرورتهای فوری از قبیل تخصصهای درمانی، ساختمانی و دفاعی در صورتی که افراد متعهد دارای تخصص کافی نباشند، تقدم با افرادی است که دارای تخصص بیشتر هستند.
4ـ از افراد متخصص که دارای تعهد نیستند، ولی صدیق و امین و در خدمت به مردم قابل اعتماد هستند، با این شرط که ضعف پایبندی آنها به مکتب در دیگران اثر منفی نگذارد، میتوان استفاده کرد.(13)
5ـ به متخصصان غیرمتعهدی که صداقتی ندارند و قابل اعتماد نیستند و به نظام اسلامی خیانت میکنند نباید کاری سپرده شود.
6ـ معلمان و مربیان آموزش و پرورش در تمام مقاطع از کودکستان تا دانشگاه در تمام رشتهها باید از میان افراد متعهد و پر معلومات، تجربهآموز و خلاق انتخاب شوند.(14)
شهید مطهری نیز بر این باور بود که ایمان و تقوا بسیاری از مشکلات راحل میکند و هیچ چیز جای آن را نمیگیرد. با این حال ایشان معتقد بود که «بنا نیست ایمان و تقوا را جانشین همه چیز بدانیم، از هر چیزی فقط اثر خودش را باید انتظار داشت»(15) و بدین ترتیب تعهد و تخصص هر دو لازم و ضروریاند.
شهید رجایی که خود مدیری شایسته و فردی متعهد بود، بر قرآن محوری و خداباوری تکیه داشت و میگفت:
«برنامهما قرآن است. هر اقتصادی، هر نوع فرمولی، اگر قرآن تاییدش کرد درست است، اگر قرآن تأیید نکرد درست نیست ولو متفکرترین افراد روی زمین هم گفته باشند».(16)
به اعتقاد وی در کاهای مهمّی چون ارتش، دادگستری و آموزش و پرورش باید تخصص همراه تعهد باشد؛ زیرا امکان ندارد کسی که معتقد بهاسلام نباشد، قاضی اسلام شود.
دیدگاه مقابل
در مقابل این نظرگاه روشن و متین برخی تلاش فراوانی میکردند تاافراد مکتبی، متعهد و به ویژه روحانیون را از متن مبارزه، سیاست و امور اجرایی کنار بزنند، با این بهانه که بودن آنها در کارهای اجرایی و مدیریتی «انحصارطلبی، دیکتاتوری ملاها و استبداد عمامه و نعلین»(17)ت و حتی موجب فنای اسلام میگردد:
«کنار رفتن برای آقایان [روحانیون و افراد مکتبی] یک تکلیف شرعی است، چون اسلام در این سرزمین در خطر نابودی است.»(18)
آنان درباره امام خمینی قدسسره چون دراوج بود و نمیتوانستند نقش ایشان را نادیده بگیرند، نوشتند:
«امام خمینی مظهر مبارزه است و مقاومت، اما مملکت و کارسازندگیاش را باید به دست مردان سیاست سپرد.»(19)
بهانه آنها این بود که روحانیت تجربه لازم و تخصص کافی ندارد و با مسائل فنی و تخصّصی سیاست و مدیریت ناآشناست و هنگامی که کار به دست اشخاص غیر فنیافتاد، خرابی آن از آبادی بیشتر است و دیگر فرق نمیکند که آن فرد یا افراد خائن باشند یا صالح، روحانی باشند یا غیر آن، مهندس بازرگان در مدرسه فیضیه قم در جمع علما و بزرگان حوزه گفته بود:
«علما خوب است نظارت داشته باشند و در اداره مملکت دخالت نکنند... علما تجربهشان کم است فقط نظارت داشته باشند، ما که تجربهمان بیشتر است، بهتر است مدیریت مملکت را به عهده داشته باشیم».(20)
وی سخنان و نصایح امام را نوعی دخالت در کار دولت میشمرد که دولت از ناحیه آن کلافه شدهاست.»(21)
البته این نظر منحصر به شخص بازرگان نبود، بلکه ادامه جریانی است که در طول تاریخ نهضتهای اسلامی، همواره در برابر اسلام و روحانیت ایستاده و درصدد حذف آنان از صحنههای اجتماعی و سیاسی بوده است. درباره موضعگیری حضرت امام نسبت به نقش داشتن و صلاحیت روحانیت در امور اجرایی باید به این نکته توجه کرد که ایشان سالهای قبل از نهضت، در مباحث ولایت فقیه، شایستگی و لیاقت فقها را برای اداره امور مطرح و با صراحت اعلام داشته بودند: «فقها، توان و لیاقت اداره کشور را دارند و چیزی از دیگران کم ندارند».(22) و تا قبل از پیروزی انقلاب و اوایل پیروزی معتقد بودند که روحانیون در حکومت نقش ارشاد و هدایت دولت را خواهند داشت ونه اجرای امری را(23) و در عمل، اولین اعضای دولت پس از انقلاب، افرادی غیر روحانی بودند؛ اما سیاستمداران پرادعا کار را به جایی کشاندند که انقلاب اسلامی را ازبستر اصلی و واقع خود که همان اسلام ناب است دور ساختند؛ لذا حضرت امام با صراحت و قاطعیت اعلام کردند:
«پیش از انقلاب من چنان فکر میکردم وقتی انقلاب پیروز شد، افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلامعمل کنند، لذا بارها گفتم روحانیون میروند کارهای خودشان را انجام میدهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند. دیدم حرفی که زدهام درست نبوده سات. آورم با صریحاً اعلام کردم: من اشتباه کردم».(24)
براساس این باور و تجربه، روحانیت وارد صحنه اجرایی کشور شد. البته پذیرش مسؤولیتهایی که وظیفه او بود و توان آن را داشت اما در امور فنی همواره به تشویق و ترغیب اهل فن به انجام امور محوله کوشیده است. با این وصف همواره تأکید کرده است که متخصصان باید متعهدنیز باشند تا جامعه مکتبی و آرمانی اسلامی تحقق یابد.
خطر گزینش افراد نااهل و غیر متعهد
تجربه نشان داده است که بیشترین مشکلاتی که متوجه نظامهای حکومتی در سطح جهان میشود از انتخاب نادرست وزرا و فرماندهان و کارگزاران آنها سرچشمه میگیرد. این انتخاب نادرست به خاطر نتوانستن باشد یانخواستن، به ضمیمه فساد مسؤولان و بیکفایتی آنان عامل مهمی در بههم ریختگی امور، از همگسیختگی حکومت و کینه مردم به نظام میشود.
هرگاه افراد طمّاع و خائن به کار گمارده شوند، بیعدالتی، اتلاف اموال وعقب ماندگی به بار آمده، فساد در تمام سطوح رواج مییابد. هر جا فساد باشد کسی خود راموظف به اجرای قانون نمیبیند، و متأسفانه این پدیده در اغلب کشورها، همچون سرطان خودنمایی میکند. به گفته پُل هریسون، فساد ناشی از روی کارآمدن افراد فاسد، نشانه دو وصف مهم است:
«اولاً نشانه پیوند نامقدس قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی است که بر اثر آن پول، قدرت و نفوذ را میخرد و قدرت و نفوذ، پول را جذب میکند. ثانیاً نشانه ضعف و ناتوانی دولت است در اجرای قوانین خودش. به همین سبب اصلاحات حتی اگر صورت قانونی هم به خود گرفته باشد به ندرت ممکن است عملی شود.»(25)
در حکومتهایی که بیشتر مشاغل در دست افراد جاهل و فاسد باشد، بسیاری از افراد فهیم و امانتدار و با تقوا کمتر حاضر میشوند سمت و شغلی دولتی را بپذیرند و اگر هم به اجبار یا به حکم وظیفه منصبی را قبول کنند، به دلیل برخورداری از
استقلال رأی و پافشاری بر روی استقلال عمل خود نمیتوانند در چنان دستگاه حکومتی دوام بیاورند. سرنوشت قائممقام فراهانی و امیرکبیر، شاهدی بر این مدعاست. حکومتهای فاسد بیشتر در پی افرادی هستند که منویات، دستورات و خواستهای آنان را بدون چون و چرا به اجرا گذارند و به لیاقت و کاردانی آنها توجهی نمیشود.
«غالباً سلاطین و وزرای ایشان به اشخاص مورد نظر کارهای مهم را رجوع میکردند و به شایستگی و لیاقت اشخاص توجه نمیشد.»(26)
از این رو شخصیت افرادی که در پستها و مسؤولیتها به کار گرفته میشوند نمایانگر شخصیت و ویژگی مسؤول مافوق آنان است. امام علی علیهالسلام میفرماید:
کسی که از افراد ضعیف کمک بخواهد، ضعف خود را آشکار کرده است.(27)
خواجه نظامالملک از بهکارگیری همین افراد ضعیف و بیفضل مذمت کرده، چنین هشدار میدهد:
«... هر وقت که مجهولان و بیاصلان را و بی فضلان را عمل فرمایند (پست و مقام دهند) و معروفان و اصیلان را معطل گذارند و یک کس را پنج، شش عمل فرمایند و یکی را عملی نفرمایند، دلیل برنادانی وزیر باشد و بدترین دشمن است که ده عمل یک مرد را فرماید و ده مرد را یک عمل فرماید... پس اگر وزیر عاقل و دانا باشد علامت آن باشد که کارها به مردم اهل تفویض کند تا مملکت را زوال نیابد».(28)
رعایت اصل شایستگب، سنت الهی
سنت الهی بر این است که به هیچ کس جز بر اساس شایستگیهای لازم مسؤولیتی نمیدهد. این مهم در واگذاری مقام خطیر نبوت، امامت، مقامات معنوی و هدایتهای خاص، و پیروزی یک امت بر دشمنانش کاملاً مشهود است. خداوند متعال به افرادی که لیاقت خود را به اثبات رسانده و از عهده امتحان برآمده باشند، مسؤولیت یا پیروزی عنایت میکند.
خداوند به حضرت آدم علیهالسلام «اسماء» راتعلیم داد و آنگاه او را خلیفه خود در زمین ساخت.(29)
حضرت ابراهیم علیهالسلام با عبور موفق از عرصه امتحانهای سخت به مقام امامت رسید:
«و اذا ابتلی ابراهیم ربُّه بکلماتفاتمّهّن قال انّی جاعلک للناس اماماً»(بقره /124).
طالوت بهخاطر دانش و توانایی جسمی، به فرماندهی بنیاسراییل منصوب شد، تا با جالوت بجنگد.(30)
دیگر انبیاء چون صدیق، امین، شایسته و «به یاد قیامت» بودند، برگزیده شدند: انّا اخلضاهم بخالصةٍ ذکری الدار(ص/46)، و اللّه اعلم حیث یجعل رسالته (انعام /124). علاوه بر اینها قرآن کریم بهطور کلی منصب امامت و اداره امور جامعه اسلامی را «امانت» معرفی میکند که باید به «اهل» آن سپرده شود: اِن اللّه یأمرکم اَنْ تودوالامانات الیاهلها(نساء/58).
امانت در این آیه مفهومی عام است که همه امانتها را در بر میگیرد؛ چه امانت مالی باشد، یا غیر آن؛ مانند مسؤولیتها، منصبها و رهبری جامعه. در روایات شیعی امانت در این آیه «امامت» معنی شده.(31)
مرحوم علامه طباطبایی معتقد است «حکومت و ولایتی که از جانب خداوند متعال به کسی محول میگردد یا مردم به شخصی واگذار میکنند، از بزرگترین امانتها است.»(32)
امام خمینی قدسسره با توجه به روایات از آن معنای حکومت و امامت جامعه اسلامی را برداشت میکند؛(33) این سخن علی علیهالسلام است:
«حَقٌ علی الامام ان یحکم بما انزلَ اللّه واَنْ یؤدّی الأمانة و اذا فعل ذلک فحقٌّ علی الناس اَنْ یسمعوا و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دُعوا».(34)
طبری ضمن طرح چند احتمال در تفسیر آیه میگوید بهترین احتمال آنست که منظور زمامداران مسلمان هستند که خداوند آنان را مخاطب قرار داده که امانت را نسبت به کسانی که زمامدار ایشان هستند، ادا کنند.(35)
رشید رضا در باره این آیه و آیه پس از آن میگوید: این دو آیه اساس حکومت اسلامی را میسازند و اگر در قرآن غیر از این دو آیه درباره حکومت و اداره امور آیهای نازل نمیشد، همین مسلمانان را کفایت میکرد.»(36)
سیره رسول خدا
رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله با پشتیبانی وحی رهبری شایسته و دلسوز بود و روی همین شایستگی و رهبری صحیح، افراد مناسب و لایق را بر کارهای مختلف بر میگزید، بهجز فرماندهان جنگ، حدود سی نمایندهبه شهرها و مناطق مختلف بهعنوان سفیر و مبلّغ و مأموران گردآوری زکات اعزام نمود(37) که در میان آنان افراد تازه مسلمان، جوان و تازه کار وجود داشت.(38)
یکی از ملاکها و معیارهای لیاقت افراد در نظر آن حضرت بهره بیشتری بود که از حفظ و قرائت قرآن داشتند؛(39)
سیری در سریّههای انجام یافته و نتایج موفقیتآمیز آن حاکی است که پیامبر اکرم چگونه براساس رعایت لیاقت و شایستگی مسؤولیتها را واگذار و امور را اداره کردهاند. از دلایل مهم توفیق این سریّهها انتخاب افراد مناسب برای فرماندهی بود.(40) در سایر امور اداره سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه اسلامی آن روز نیز این گونه بود.
عصر خلفا
این رویّه حسنه با کنارزدن امیرالمؤمنین علیهالسلام از خلافت تغییر یافت و رجعت از نهضت روبه پیشرفت اسلام هنگامی آغاز شد که افراد نالایق و جاهل بر سر کار آمدند.
در میان کارگزاران ابوبکر چهره مهمی از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به ویژه انصار دیده نمیشود.(41) خلیفه دوم در این جهت مانند خلیفه اول است. هر چند امور مالی کارگزاران خود را کنترل میکرد و درباره بسیاری از آنها سخت خشن بود،(42) اما نسبت به معاویه، با اینکه خود او را کسرای عرب میخواند، هیچگونه بازخواستی نکرد واو را از کار بر کنار ننمود.(43) عمر اجازه نمیداد اصحاب رسول خدا در شهرها پراکنده شده، مردم را به گمراهی بکشانند!(44) (زیرا آنان با نقل احادیث پیامبر مردم را از حقایق آگاه میکردند، و این غیر از ممانعت از نوشتن حدیث است)، وقتی به او اعتراض شد چرا کسانی چون یزید بن ابیسفیان، سعید بن عاص، معاویه و فلان و فلان که از «مؤلفة قلوبهم» و «طلقا» هستند، بر سر کار میگزاری، امااز استفاده از علی، عباس، طلحه وزبیر خودداری میکنی؟ گفت: هراس آن دارد که این افراد در شهرها پراکنده شده، فساد بر پاکنند».(45) (البته این فساد، تفسیر صحیح قرآن و نقل احادیث پیامبر بودهاست، و گرنه امام علی علیهالسلام چه فسادی میخواست بر پا کند؟)
باروری کارآمدن خلیفه سوم باند اموی، که بیشتر افراد ناباب بودند در رأس کارها قرار گرفتند و بی محابا اموال مسلمانان را میخوردند. این تعبیر علی علیهالسلام است کهفرمود:
«وقام مَعه بنوابیه یخضمون مال اللّه خضم الابل نبتة الربیع».(46)
ابن ابیالحدید گوشهای از کارهای آنان را چنین بر میشمارد:
«عثمان نزدیکان و بستگان خود را که همه از دودمان بنیامیه بودند، مورد اعتماد و همه کاره مملکت قرار داد وآنها را اموال مسلمین غنی ساخت و املاک و مزارع خالصه را به تیول آنان درآورد، ولایات و شهرها را میان آنان تقسیم کرد، خمس غنیمت جنگ آفریقا را که پانصد هزار دینار بود به دامادش مروان بخشید...»(47)
این در حالی بود که ابوذر غفاری بهخاطر اعتراض به همین کارهای خلیفه در بیابان ربذه از گرسنگی و تشنگی جان میداد.(48) بی جهت نبود که به محض برگزیده شدن عثمان به خلافت ابوسفیان به او گفت: «اِجْعَلِ الاَمْرَ، اَمْرَ الجاهلیة(49)» «امر را امر جاهلی قرار بده»، و مقصودش از امر، چیزی جز خلافت نبود.
یکی از علل شورش مردم علیه عثمان واگذاری مناصب حکومتی به افراد نالایق از خاندان خود بود؛ همانها که پیامبر در حق آنان فرموده بود:
«آنگاه که فرزندان ابوالعاس به سیتن بر سند بیتالمال مسلمانان را مانند تحفه دست به دست میچرخانند، و بندگان خدا را برده خود میشناسندو دین خدا را مایه فریب مردم میسازند.»(50)
عصر امیرالمؤمنین علیهالسلام
نقطه آغاز اصلاحات در حکومت علوی جابجایی کارگزاران دولتی بود. همین که حضرت زمام امور را به دست گرفت بسیاری از کارگزاران فاسد پیشین را بر کنار و به جای آنان افرادی شایسته را تعیین کرد. امیرالمؤمنین شرایط پیش از خلافت خود را در عهد نامه مالک اشتر چنین وصف میکند.
«این دین در دست اشرار اسیر بوده، در آن به هوس حکم میراندند و به نام دین، دنیا را میخوردند.»(51)
«اشراری» که دین در دست آنان اسیر باشد هرگز پاسدار دین و نگهبان شریعت نیستند و امام علیهالسلام آمده است تا اشرار را بر جای نشاند و شایستگان را بر کار؛ از این رو در آغاز خلافت از زیر و رو شدن جامعه و افراد، مانند دیگ جوشان خبر داد تا افراد تضعیف شده (چون ابوذر و عمار) بالا آیند و اشرار خوار گردند.(52) هر چند این تصفیهها و تعویضها باعث ایجاد ناآرامی شد، زمزمههای مخالفت و صداهای اعتراض را علیه حکومت علوی بلند کرد و بر تنش سیاسی و التهاب جو انقلابی پس از عثمان افزود، اما امام علی علیهالسلام با قاطعیت، تصمیم به اجرای این کار گرفت و بدان عمل نمود و نشان داد که نباید نظام مکتبی و سیاسی اسلام به دست کسانی سپرده شود که خود به آن اعتقاد قلبی ندارند و یا در عمل به آن پایبند نمیباشند. چارهجویی و مصلحت اندیشی کسانی چون مغیره و ابن عباس و دیگران نیز مؤثر واقع نشد.(53) اینان اصرار داشتند که کارگزاران عثمان و بهویژه معاویه در پست خود بافی بمانند و هرگاه اوضاع آرام شد و تحت کنترل درآمد، آنان را از کار برکنار کند و حضرت فرمود: «نه به خدا سوگند، معاویه را دو روز هم بر نمیگمارم».(54)
بهجز برخی از معاصرات حضرت که صلاح را در ابقای معاویه میدانستند، عدهای از مورخان بر سیاست و تصمیم حضرت علی علیهالسلام خرده گرفته و برکناری او را صلاح ندانستهاند. از این رو عدهای از جمله ابن ابیالحدید، به این اشکال پاسخ داده و تصمیم حضرت را بهترین کار برای آن دوره بر شمردهاند.(55)
شخص معاویه از نگاه امیرالمؤمنین دارای اوصافی منفی بود که به هیچ وجه نمیتوانست در رأس کار باشد. نامههای حضرت علی علیهالسلام به معاویه(56) گویای این مطلب است. که از جمله فرمود:
«اِنَّ مثل معاویة لایجوز اَنْ یکونَ امینا علی الدماء والاحکام والفروج و المغانم و الصدقة، المتهّم فی نفسه و دینه، المُجرّبُ بالخیانة للأمانة الناقض للسنّة المستأصلُ للِذمّة، التارکُ للکتاب، اللعینَ بن اللعین، لعنه رسولُ اللّه صلیاللهعلیهوآله فی عَشْرَةِ مواطن و لعن اباه و اخاه».(57)
آن حضرت در ادامه، ویژگیهای والی شایسته را ذکر میکنند.(58) و بدین ترتیب شایستهسالاری و لیاقت محوری مهمترین اصل و ویژگی یک جامعه مطلوب از دیدگاه آن حضرت است. این اصل باید در اجزای تمام نهادهای اجتماعی و بهویژه نظام سیاسی مورد توجه و عمل قرار گیرد. امام علی علیهالسلام برای پیاده کردن این اصل، ابتدا از خود آغاز میکند و اثبات میکند شایستهتر از او برای امر رهبری کسی وجود ندارد. امیرالمؤمنین قبل از خلافت با ادله متعدد استدلال میکند که شایستهترین فرد برای حکومت است.
گاهی به صورت پرسش و پاسخ و محاوره خطاب به مردم برتریهای خود را میشمارد و مردم پاسخ مثبت میدهند.(59) هنگام انتخاب ایشان به خلافت نیز مردم، حتی کسانی که مایل نبودند امیرالمؤمنین علیهالسلام به رهبری انتخاب شود، اعلام کردند که علی علیهالسلام شایستهترین و مناسبتترین فرد برای تصدی حکومت است.(60) پس از انتخاب حضرت، دشمنان او و حتی آنان که با وی جنگیدند، اقرار داشتند که علی علیهالسلام سزاوارترین فرد برای رهبری جامعه است و هیچ نقص و عیبی در روش حکومت و شخص ایشان وجود ندارد.(61)
گذشته از مشروعیت الهی و امامت حضرت علی علیهالسلام برتری ایشان برای رهبری بهخاطر یک اصل بود وآن «توان ایشان در اداره جامعه و رساندن آن به قلل رفیع کمال» حضرت علی علیهالسلام با یک جمله ساده و کامل تمام حکومتهای نالایق و نامشروع زمان خود و تاریخ بشر را زیر سؤال میبرد، آنجا که میفرماید: «شگفتا! آیا خلافت با رفاقت و خویشی هم میشود؟»(62)
وقتی در مدیریت جامعه، روابط دوستانه و خویشاوندی و دیگر معیارهای غیر واقعی ملاک واقع شوند، آنان که شایسته و لایق هستند، منزوی میگردند. به اعتقاد حضرت علی علیهالسلام ، پس از رهبری جامعه، به ترتیب تمام پستهای مدیریت جامعه ونظام سیاسی، کارهای تخصصی هستند که هر یک افراد خاص خود را میطلبند و هر پستی به تناسب، نیاز به توان، شایستگی و تخصص ویژه دارد و جایز نیست افراد هر یک به جای دیگری نشینند، یا افراد بیکفایت به کاری گمارده شوند، در غیر این صورت جامعه مسیر اصلی رشد، توسعه و کمال را نخواهد پیمود.
معیارهای شایستگی از
دیدگاه امام علی علیهالسلام
معیارها و ملاکهایی که به فرد تخصص میدهند و او را شایسته احراز کار اجرایی میکنند، کدامند؟ حضرت علی علیهالسلام گاه بهطور کلی فرمودهاند: «کارها را به دست افراد متخصص و خبره بسپارید».(63) یا: «درباره کاتبان خود بنگر و بهترنشینان را بر سر کار بیاور»(64) و گاه ملاک و معیارها را به روشنی بیان کردهاند، که به مهمترین آنها اشاره میشود:
1ـ توانایی و آگاهی
مهمترین اصل در نظر آن حضرت «توانایی و آگاهی» حاکم و کارگزار است:
«ایها الناس انّ احقّ الناس بهذالامر اقوام علیه و اعلمهم بامر اللّه فیه(65)
«مردم! سزاوارترین کس به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.» و در جای دیگر میفرماید:
«کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمییابد».(66)
امام علی علیهالسلام با بیان دو مقدمه ظریف، ارزش و اهمیت «توان و آگاهی» یا «تخصص و شایستگی علمی» را در سطوح نظام سیاسی تبیین میکند.
مقدمه اول: «کارها به وسیله کارکنان و کارگزاران راست و درست میشود»؛ مقدمه دوم: «آفت کارها، ناتوانی کارکنان است».(67) نتیجه روشن است، اگر کارگزاران ناتوان باشند و از عهده امور آن طور که شایسته است بر نیاید کارها رو به فساد و تباهی رفته، و امور به جای اصلاح و پیشرفت، سیر قهقرایی میپیمایند. این همان پیامدهای اصل عدم رعایت شایستگی است.
ابن ابیالحدید در فرق بین «اقوی» و «علم» در فرمایش حضرت مینویسد:
«اقوا، با سیاستترین و با تدبیرترین است و اعلم به امر خدا، کسی است که دانش لازم را داشته، آن سیاست و تدبیرها را بر طبق دانش به اجرا در آورد. پس هر دو ویژگی لازم است، چون چه بسا فردی در سیاست ماهر باشد، ولی حکم خدا را در آن مورد نداند، و ممکن است کسی دانش سیاسی ـ دینی داشته باشد، ولی مطابق علمش آن سیاستها را به اجرا نگذارد».(68)
تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسلام که علم را در کنار توانایی قراردادهاند نشان دهنده این واقعیت است که پاکی و امانتداری به تنهایی برای پذیرش یک پست حساس اجتماعی کافی نیست؛ مثلاً زاهدترین و پاکترین افراد روزگار که فاقد تخصص باشند، نمیتوانند کارخانهای را اداره کند؛ چه رسد به شهر، استان و مملکتی. انسانها در مقابل کسانی که از نظر دانش، مهارت و آگاهی در سطح بالاتری میباشند حرف شنوی و اطاعت دارند و اگر دریابند فردی از نظر اطلاعات ضعیفتر از خودشان است حتیالامکان از پیروی و فرمانبرداری او خودداری میکنند. پس علاوه بر پاکی و صداقت، آگاهی و تخصص و مدیریت نیزلازم است.
از این رو امام علی علیهالسلام میفرماید: [یکی ازنشانههای مدیریت و رهبری صحیح جامعها سلامی آن است که] او باید داناترین مردم به حلال و حرام خدا و احکام گوناگون و امر ونهی الهی و هر آنچه مردم بدان نیازمندند، باشد».(69)
دانستن «هر آنچه مردم به آن نیازمندند» همان تخصص و برخورداری از دانش «مدیریت» است.
2ـ ایمان و امانتداری:
در جامعه اسلامی یکی از اساسیترین ویژگیها که برای رهبران و عموم کارگزاران، قدرت و توان میآفریند و آنان را محبوب قلوب زیر دستان خود میکند. ایمان و امانتداری و عمل صالح است. کارگزار حکومت اسلامی در واقع حامی ارزشها و معیارهای اسلامی است. در جامعه اسلامی «دینداری» یا تعهد به عنوان اصلیترین ویژگی یک مدیر مورد توجه است. کسی که این صفت ارزشمند را نداشته باشد. گرچه همه خصلتهای دیگر رهبری و مدیریت را دارا باشد. نمیتواند امانت رهبری را به دست گیرد.
یکی از علل شورش افراد منحرف علیه حکومت علوی همین بود که چرا با تسامح و تساهل، معاویه را تحمل نمیکند و چرا امثال ولید، مصقلة بن هبیرة و دیگر خائنان بیایمان را به کار نمیگارد. اگر امام علی علیهالسلام به مصلحت هم که شده چند صباحی امور حکومت را به آنان وا میگذارد آن همه شورش و مخالفت بر پا نمیکردند؛ اما حکومت علوی حکومت ارزشها و ایمان بود و آنان که بویی از ایمان نبرده بودند در آن جایی نداشتند وگرنه دیگر حکومت «علوی» نبود. از این رو امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامهای به حُذیفة بن یمان برگزینش افراد دیندار امین توصیه میکند:
«افراد مورد اطمینان و کسانی را که مورد علاقه تو هستند و از دیانت و حسن امانتشان راضی میباشی، گردآور و از آنها در کارهایت یاری بخواه.»(70)
رعایت این ویژگی در افراد پایینتر از استاندار است؛ یعنی درامور اجرایی جزئی هم معیار شایستگی، دیانت و امانت است. اما از کجا میتوان دیانت و امانتداری شخص را فهمید؟
امیرالمؤمنین میفرماید: از راه آزمایش افراد و نگاه به سابقه و عملکرد آنان، رییس دولت یا ارگانهای استخدام کننده نباید بدون امتحان افراد و قبل از اینکه مهارت، انگیزه و نظریات آنان مطلع شوند، آنها را به کار گمارند:
«در امور کارگزارانت بنگر، آنان را با امتحان و آزمایش به کار گمار و به خاطر دوستی و بدون مشورت به آنها امارت مده؛ زیرا این دو از شعبههای جور و خیانت هستند (چون به جامعه خیانت میشود) و برای کارمندی، افراد با تجربه و با حیا را از خانوادههای صالح و کسانی که سابقه خدمت به اسلام دارند برگزین، زیرا اخلاق آنان گرامیتر، آبرویشان محفوظتر وطمعشان کمتر و عاقبتنگری آنها فزونتر میباشد».(71)
بنابراین به اعتقاد آن حضرت باید از حضور افراد بیایمان در سیستم اداری جلوگیری کرد. آنان در محیط کار به سمپاشی، تفرقه افکنی و تضعیف مسلمانان در مواقع حساس میپردازند و چون ماری در آستین بر پیکره نظام اسلامی و مدیران مسلمان ضربه میزنند.
امروز ما به این گونهمدیران مؤمن سخت محتاجیم. پیروزی و یا شکست انقلاب اسلامی در گرو استفاده یا عدم استفاده بهینها ز افراد مؤمن و با سابقه انقلابی در پستهای کلیدی کشور است.
3ـ عدل و دادگری
مدیراسلامی باید عادل باشد. از حاکم جامعه گرفته تا پایینترین مراتب، هر کس به مقدار و حد خود. بالاترین مرتبه آن عصمت است و مراتب بعدی آن درمدیران و کارگزاران باید رعایت شود. دادگری هم برترین صفت انسانی است و هم تکلیف مدیران. مدیران و کارگزاران وقتی لیاقت و شایستگی خدمت به نظام مقدس اسلامی را دارند که صفت دیریاب عدالت را در خود به وجود آورده باشند. آنان نباید تنها به این که خود اهل ظلم و ستم، رشوه و حق کشی نیستند، دلشاد باشند، بلکه موظفند از ظلم و ستم زورگویان و زیردستان خود هم جلوگیری کنند؛ زیرا تا آنجا که اختیارات و مسؤولیت مدیران کار برد دارد، فریاد رسی مظلومان و عملکرد خلاف کارگزاران مربوط به آنان میشود.
پس مدیری که ضعیفان را از خود براند و افراد دروغگو و زیاده طلب اطرافش را بگیرند، نمیتواند فرد شایستهای برای نظام اسلامی باشد. عدالت ـ این کمیابترین و نابترین خصلتها ـ همواره دستخوش هوسها میشود و حاکمومدیر اسلامی بیشتر در معرض این خطر است. ظلم بر ضعیفان، حق کشی و رشوهگیری شمشیر عدالت را کند میکند و از عمل باز
میدارد. یک مدیر شایسته و عادل نباید عدالت را تنها برای دیگران بپسندد و هنگامی که منافع خود یا بستگانش مطرح میشود، «عدالت» را به بازی بگیرد. امامعلی علیهالسلام به محمد بن ابیبکر مینویسد: «اَحِبَّ لِعامةِ رعتیک ما تُحبُّ لنفسک و اهل بیتک واکره لهم ماتکره لنفسک و اهلییتک».(72)
از مهمترین مواردی که عدالت دستخوش هوسها میشود، قلمرو منافع شخصی است. برخی تنها «میان دیگران» عدالت برقرار میکنند؛ اما نوبت به «خود و خودیها» که میرسد این قاعده فراموش میشود. تنها به دیگران سفارش «حفظ بیت المال» را میکنند. پارتیبازی را زشت، بیاعتنایی به ارباب رجوع را ظلم، تعلل درکارها را نوعی دزدی و کاغذ بازی را نادر است میدانند، ولی خود همان رفتار را دارند وهیچ زشتی هم احساس نمیکنند. اینان دچار همان نفاقی هستند که امامعلی علیهالسلام میفرماید:
«اَظْهُر الناس نفاقاً مَن اَمَر بالطاعة ولم یعمل بها و نهی عن المعصیة وَلمْ یَنْته عَنْها».(73)
مدیر عادل و شایسته، مسؤولیتها را امانت و وظیفه میداند نه لقمهای آماده بلعیدن،(74) و زندگی خود را با ضعیفترین انسانها برابر و تنظیم میکنند تا «فقر و تهیدستی مرومان را از پا در نیاورد»(75) و هر گونه سوء استفاده از اموال عمومی. با توجیهات عوام پسند را محکوم میکند و به حکم عدالت باید این خسارت جبران شود.(76) همچنین در دیدگاه او، هرگونه بذل و بخشش از بیتالمال مسلمانان خیانتی است که حاکم و مدیر شایسته و عادل نباید مرتکب آن شود حضرت علی علیهالسلام فرمود:
بخشش حکمرانان به وسیله غنایممسلمانان ستم و خیانت است.(77)
ویژگی عدالت در مدیر دو پیامد دارد:
الف) سعی و کوشش برای اصلاح حال مردم.
امیرالمؤمنین فرمود:
«کوشش برای اصلاح حال مردماز کمال سعادت است.(78)
و در مورد رسیدگی به مشکلات زیردستان به مالکاشتر رهنمود داده، آنگاه این حدیث را از پیامبر نقل میکند.
«بارها از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این سخن را شنیدم: ملتی که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد هرگز پاک و منزه نمیشود و روی سعادت را نمیبیند».(79)
ب ) کوشش برای کنترل اطرافیان. مقصود از اطرافیان کسانی هستندکه به شکلی با مدیران دوستی و ارتباط و خویشی دارند و میتوانند حرفشان را به آنها بگویند و در جلسات خصوصی آنها حضور یابند. اینان در زمان ما معاونان، مسؤولان دفتر و گاهنیروی عادی یک مجموعه را تشکیل میدهند. از مسائل مهم که یک مدیر عادل و شایسته باید رعایت کند، نظارت و کنترل بر اعمال و رفتار این افراد میباشد.
علی علیهالسلام درباره این گونه افراد میفرماید:
«سپس بدان برای زمامداران، خاصان و صاحبان اسراری است که خودخواهو دست درازند و در دادو ستد با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمیکنند. ریشه ستم ایشان را با جدا کردن و دور ساختن موجبات آن صفات از بین ببر و به هیچ یک از اطرافیان و بستگان خود زمینی از اراضی مسلمانان وامگذار و نباید طمع کنند که قراردادی به سود آنها منعقد نمایی که مایه ضرر سایر مردم باشد».(80)
4ـ بینش و درایت سیاسی
گلایه امیرالمؤمنین از مردم زمان خود آن بود که درک و بینش سیاسی نداشتند، عمق توطئهها را نمیدیدند و از حرفهای ظاهر پسند معاویه و عمر و عاص فراتر نرفته، به شیطنتها پی نمیبردند(81) و نتیجه آن، رویارویی حضرت با مشکلات فراوان بود. از دید امام علی علیهالسلام فردی لیاقت و شایستگی رهبری و کارگزاری و خدمت به نظام اسلامی را دارد که از بیش قوی، فهم دقیق مسائل، حسن تشخیص، سرعت انتقال و باریک بینی در اموری که نیاز به تدبیر و سیاستگزاری دارد برخوردار باشد. خمودی خواص، و افراد دستاندر کار باعث میشود ـ افراد پست و بیلیاقت بر سر کار آیند، اموال را غارت کنند و با نام دین ضربه به پیکر دین بزنند. افشاگریهای امیرالمؤمنین و خطبههای بلند آن حضرت در نکوهش خلفا، افراد فتنهجو و افشای توطئههای آنها برای بالابردن توان و قدرت تحلیل و بینش سیاسی مردم بود، تا بدانند هر کسی با نام دین نمیتواند بر آنها حکومت کند. حضرت فرمود: «سوء التدبیر سبب التدمیر»(82)
«سیاست نادرست موجب نابودی است.»
و در جای دیگر فرمود:
«امام و رهبر به ذهنی تیز و زبانیپرتوان و دلی پرجرأت برای اقامه حق نیازمند است.»(83)
5ـ منزه بودن از بیماریهای اخلاقی
امام علی علیهالسلام تأکید دارند که مدیر و حاکمشایسته کسی است که ناهنجاریهای و بیماریهای اخلاقی در او نباشد. او صافی چون حرص به مال دنیا، بخل، شهوترانی، ترس، ناشکیبایی و بیاعتنایی به مظاهر شریعت، آفات یکمدیر و حاکم هستند و چنین کسی حق حکومت و ریاست ندارد:
«سزاوار نیست که شخص حریص پیشوای مسلمانان شود،چه آنکه چنین کسی در اموال ایشان طمع خواهد کرد، و نیز انسان نادان نباید در رأس امور مسلمانان قرا گیرد؛ زیرا با جهل خویش مردم را به هلاکت میافکند، و نیز فرد بخیل؛ زیرا حقوق مسلمانان را از ایشان دریغ میدارد، و نه شخص خشن که کردار ناشایست او موجب خشونت مردم خواهد شد، و نه آن کس که از گزارش روزگار ترسان است و از این رو گروهی را بر گروه دیگر مقدم میدارد، و نه آن کس که رشوه میگیرد و بهخاطر آن حق را پایمال میکند، و نه آن کس که سنت را رها میکند و مردم را نابود مینماید».(84)
همچنین میفرماید:
«لایُقیم اللّه امر سبحانه الاّ من لایصانع و الایُضارع و لایتبع المطامع(85)
«فرمان خداوند سبحان را تنها کسی میتواند اجرا کند که سازشکار و ریا کار نباشد و دنبال طمع نرود.»
ضرباتی که مسلمانان از افراد «طمع کار، سازشکار، مال پرست و بخیل» خوردهاند، غیر قابل جبران است.
امام علی علیهالسلام به ما هشدار میدهد که فردی لایق و شایسته رهبری است که بر هوای نفسش غالب آید، و خواستهای درونی او را به بیراهه نکشاند. لزوم تعهد در کنار تخصص از همین جا آشکار میشود. آنان که میگویند مدیریت یک بحث فنی است و چه نیازی به تقوا و کنترل نفس دارد، پاسخ خرابیها، خونریزی، دزدیها، وبیچاره کردن ملتها را که توسط افراد فاسد و طمعکار صورت گرفته، چه میدهند؟ امیرالمؤمنین میفرماید زمامدار و مدیر اسلامی سازشکار و ترسو نباشد و بارها به استانداران و کارگزاران خود توصیه میکنند: «اتقوااللّه» برای همین است که این مصیبتها به بار نیاید. از دید امام علی علیهالسلام خودسازی اخلاقی و رعایت تقواز شرایط مهم و معیار ویژه لیاقت و شایستگی یک مدیر است. نه تنها رهبران جامعه، بلکه مدیران دولتی، رؤسای سازمانها و کارمندان جزء، هر یک باید در اندازه و متناسب با کارخود، از تقوا برخوردار بوده، به بیماریهایی از قبیل خشم، کینه، حسد، طمع، حرص، بخل و ارتشا گرفتار نباشند وگرنه شایسته امانتداری نیستند. تقوا به مدیر اجرایی، در هر رده و رشته، مصونیت میدهد و او را از آفاتی مانند بدکاری، کمکاری، تضییع اموال و اندیشهها حفظ میکند. چه بسا کارهایی که اگر ذرهای ترس خدا میبود به خوبی انجام میشد، کیفیت تولیدات بالا میرفت و از هزینههای گزاف و اسرافها جلوگیری میشد. بسیاری از مشکلات و ضعفهای اجرایی بر آیند کم تقوایی یابی تقوایی و بیایمانی است. مدیر و کارمند بیتقوا گزارشهای غیر واقعی میدهد و ضعفها وواقعیت راکتمان میکند و هزینههای اضافی برای دولت میتراشد. معلم و استاد بیتقوا در آموزوش احساس مسؤولیت نمیکند، و به آینده فراگیران و کشور خیانت میکند. پزشک بی تقوا جانها را به خطر میاندازد. و روحانی بیتقوا رهزنی بیش نیست و همچنین است دیگر کارها و مسؤولیتها.
شایستگی در کارهای ویژه
امام علی علیهالسلام تأکید دارند در همه کارها باید افراد صالح و واجد شرایط به کار گمارده شوند، ولی آن حضرت در مورد تصدی برخی کارها تأکید ویژهای دارند که به چند نمونه اشاره میشود:
الف) فرماندهان نظامی: مقوله بهکارگیری نیروی نظامی در همه زمانها و برای همه حکومتها از امور حیاتی است. نظام و حکومت غیر مکتبی، سربازی چشم بسته گوش به فرمان را به خدمت میگیرد و «المأمور معذور» توجیهگر همه جنایتها و اطاعتهای بیچون و چرای او از حکومت جائر است. در حالی که در نظام اسلامی فلسفه وجودی نیروهای مسلح دفع ظلم و تجاوز، و جهاد «در راه خدا» است، آنهم همراه با بصیرت «حَمَلوا بصائرهم علی اسیافهم».(86) هیچ ملتی بیدشمن نیست. تنبیه متجاسران و سرکوب مهاجمان (که وظیفه نیروهای مسلّح است) یک نتیجه دارد: «برقراری امنیت». بدون آنهیچ یک از تلاشهای گروههای مختلف جامعه قابل اعتماد و نتیجهبخش نیست؛ چنان که علی علیهالسلاممیفرماید:
«فالجنود باذن اللّه حصونالرعیة وزین الولاة و عزّالدین و سُبل الامن و لیس تقوم الرعیّة الاّبهم».(87)
این نقش و جایگاه بالا، با جهتدهی آنها از سوی فرماندهان آشکار میشود. از اینرو علی علیهالسلام ویژگیها و معیارهای فرماندهان لایق و شایسته را بر میشمارند:
«فرماندهی نیروهای مسلح خود را به کسی بسپار که این معیارها در او فراهم باشد:
الف) از همه برای خدا، رسول خداو امام تو خیرخواهتر و دلسوزتر باشد.
ب ) پاکدامنترین باشد.
ج ) در متانت و حلم در سطحی برتر از دیگران باشد؛ چنانکه دیر به خشم آید و زود با شنیدن پوزش آرام گیرد، با ضعفا مهربان و بر توانمندان درشت خوبا شد.
د ) خشونت بیجا او را برنینگیزد و احساس ناتوانی از برخورد لازم بازش ندارد.
آنگاه امام علی علیهالسلام علاوه بر این معیارها که باید در گزینش فرماندهان رعایت شود، خصوصیاتی به عنوان امتیاز مطرح میکنند که عبارتند از: اصالت خوانوادگی، سوابق درخشان، روحیه سلحشوری و رزمی، سخاوت، بلند نظری، نهراسیدن از مرگ و شهادت و کثرت دشمن. هر چند باید اعتراف کرد در پایان حکومت آن حضرت سپاهیان و فرماندهان لشکرش این روحیهها را از دست دادند، تا آن که میفرمود: «ای کاش بهجای شما هزار نفر سوار از بنی فراس میداشتم که چون ابر تابستانی به دعوتت پاسخ میگفتند».(88)
ب ) قضات شایسته: قضاوت از خطیرترین پستها و در عین حال ضروریترین آنهاست. خداوند به پیامبرانش دستور میدهد که طبق قانون خداو به «حق» قضاوت کنند. فاحکم بینهم بما انزل اللّه (مائده /48) فاحکم بین الناس بالحق ولاتبتع الهوی (ص /26).
اجرای عدالت، حفظ حقوق، حمایت از مظلوم و کوتاه کردن دست متجاوز به قضاوت صحیح مربوط میشود.
امام علی علیهالسلام از رسول خدا نقل میکند:
«در قضاوت و داوری بین مردم به سان کسی که به مقام داوری در نزد خدا آشناست رفتار کن؛ زیرا حکومت و دادرسی ترازوی عدالت خداوند استکه در روی زمین نهاده شده تا حق مظلوم را از ظالم و ضعیف را از قوی باز ستاند و حدود خداوند را با روش و شیوه خودش که کشور و مردم جز با عمل بهآ ن شایسته نخواهد شد. درروی زمین به اجرا در آورد.»(89)
در اسلام شرایط قاضی و آداب قضاوت به دقت بررسی و تعیین شدهاست.» از نظر حضرت علی علیهالسلام قاضی سالم و شایسته بر مسند انبیا و اوصیا مینشیند و اگر به حق قضاوت نکند، شقی است.(90)و «مبغوضترین کسان نزد خدا قاضی عالم نمای کم سوادی است که مسؤولیت قضاوت را پذیرفته، خود از چند و چون احکامی که صادر میکند آگاه نیست.»(91) و «خونهای به ناحق ریخته شده از دست قاضیان نادان فریاد میکشند و اموال (پایمال شده) از دست آنان فریاد برمیدارند».(92)
از این رو امیرالمؤمنین ویژگیها و معیارهای قاضی سالم و شایسته را یادآور شده، میفرماید:
«باید با فضیلتترین مردم در مسند قضاوت بنشینند، قاضی باید درکار خویش توانا باشد و در برخورد با مراجعان بر سر لج نیفتد و هرگاه اشتباه کرد زود بپذیرد و از تسلیم شدن در برابر حق سرباز نزند. قاضی نباید سر سوزنی طمع داشته باشد و درباره موضوع پرونده تا آخرین مرحله ممکن تحقیق کند.
در شبهات از همه با احتیاطتر بوده و در مراجعه پیدرپی شاکیان خسته نشود در کشف امور از همه شکیباتر، و پس از کشف حقیقت در فصل خصومت از همه برندهتر باشد، کسی که ستایش فراوان او را نفریبد، و چرب زبانی او را منحرف نسازد «واولئک قلیل» و چنین کسانی بسیار اندکند.»(93)
اگر قاضی واجد این شرایط نباشد، و افراد کم سواد، نامتعهد، پولدوست، رشوهگیر و فاسد «الاخلاق بر این منسد (که مسند انبیا است) بنشینند حاصل کار قضاوت جز رنج و حق کشی نخواهد بود.
نکته پایانی
امیرالمؤمنین مجموعاً 57 نفر استاندار و کارگزار داشتند.(94) عده اندکی از آنها جزء کارگزاران عثمان بودند که حضرت پس از مدتی آنهاراعزل کرد؛ مانند ابوموسی اشعری، اشعث بن قیس و جریربن عبداللّه، و تنها حبیب بن منتجب و حذیفة بن یمانرا در سمتهایشان ابقا کرد.(95)در میان کارگزاران حضرت چهرههای درخشانی بودند که علی علیهالسلام مخصوصاً به ستایش آنان پرداخته و لیاقت و شایستگی آنها را امضا و تایید فرمودهاند. اتفاقاً بسیاری از همین گروه در زمان خود حضرت به شهادت رسیدند. سرآمد آنان مالک اشتر بود که حضرت او را «شمشیرخدا، و مطیع امام» معرفی کرده(96) به هنگام شهادتش فرمود:
«و هَل قامت النساء عن مثل مالک و هل موجودٌ کمالک».(97)
چهره درخشان دیگر حذیفة بن یمان است که حضرت درحقش فرمود:
«هوممّن اراضی بهداه و ارجو صلاحه».(98)
محمد بن ابی بکر بازوی دیگر علی علیهالسلام بود که مرگش بر آن حضرت بسیار گران آمد و با کلماتی بلیغ او را ستود.(99)
عدهای دیگر از کارگزاران لایق و خوب حضرت بودند که تا آخر به آن حضرت وفادار ماندند؛ مانند قیس بن سعد، عثمان به خفیف، کمیل و.... گروهی نیز در انجام وظیفه کوتاهی کردند؛ مانند عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران، که مورد ملامت قرار گرفتند. عدهای به خاطر خیانتشان برکنار و عزل شدند؛ مثل منذربن جارود.(100) گروهی از افراد مزبور، پارافراتر گذاشته، علاوه بر خیانت، با برداشتن اموال بیت المال به معاویه پیوستند؛ مانند مصقله بن هبیره(101) علی علیهالسلام پس از اطلاع از فرار مصقله خانهاش را در کوفه ویران نمود، تا دیگر امید بازگشت به کوفه را به علت خیانت خود نداشته باشد.(102) مهمترین مسألهای که باعث فرار او و گروهی دیگر به سوی معاویه شد، مسائل مالی بود؛ زیرا حضرت با کسی تعارف نداشت و کسی را بی جهت بر دیگری برتری نداده، تبعیض قائل نمیشد.(103)
در میان کارگزاران حضرت نام برخی از افراد مانند زیادبن ابیه، اشعث، مصقله و نعمان بن عجلان وجود دارد که تاریخ خیانت آنان را گزارش نموده است، بخصوص که فرار برخی از آنها به طرف معاویه بدتر از خیانت در اموال محسوب میشود. حال سؤال این است که چرا حضرت از این افراد استفاده میکرده است؟
پاسخ آن است که حضرت علی علیهالسلام بسیاری از کارگزاران منصوب از طرف خلفای قبلی را برکنار کردند (جز دونفر) و بر اعمال و رفتار کارگزراان خویش توجهخاص و اشراف کامل داشتند و افراد خائن را بلافاصله عزل میکردند. آن حضرت بر طبق علوم غیبی و اسرار امامت با مردم بر خورد نمیکرد، بلکه ظاهر افراد ملاک بود. آنان را که میشناخت و حرص و لع و ناشایستگی آنان برای امارت و حکومت محرز بود (مانند معاویه و طلحه و زبیر) یک لحظه هم به کار نگرفت. برخی از افراد هم هنوز در مرحله عمل، خیانت و خباثت خود را آشکار نکرده بودند؛ از این رو امام آنها را به کار میگرفت. هرگاه خیانت و فساد و دزدی آنان آشکار میشد، با شدیدترین وجه مورد باخواست حضرت قرار گرفته، بلافاصله برکنار میشدند؛ مثلاً زیادبن ابیه که جانشین ابن عباس در بصره بود و گزارشهایی از عملکردش به حضرت رسید، در نامهای به وی نوشتند: «و انّی اُقسم باللّه قسما صادقا لئن بلغنی انّک خُنْتَ من فیئی المسلمین شیءا صغیرا او کبیرا لاشدن علیک شدةً تَدَعک قلیل الوَفر ثقیلَ الظهر، ضئیل الامر،».(104)
بنابراین، حضرت علی علیهالسلام میکوشید افراد خوش سابقه از خاندانهای صالح را برای مناصب مناطق مختلف انتخاب کند؛ کسانی که دیندار، امانتدار و به اهل بیت علاقهمند بودند و در دستگاههای خلفای قبلی به سوء استفاده و دنیاطلبی آلوده نشده بودند. به این نکته نیز باید توجه کرد که افرادی که هم توان اداره منطقه مأموریت خود را داشته باشند و هم دارای سابقه کاملاً درخشان باشند(با توجه به گذاشت بیست و پنج سال انحراف از روش پیامبر، و در گذشت عدهای از صحابه بزرگوار) کمتر پیدا میشدند. مخصوصا که کارگزاران ولایت باید تابع رهبر و حاکم جامعه اسلامی باشند. از این رو میبینیم حضرت افرادی مانند مالک اشتر، محمدبن ابی بکر، عثمان بن حنیف، سهل بن صنیف و فرزندان عباس را برای امارت انتخاب میکند. قابل توجه این که از فرزندان و خویشان نزدیک خود کسی را برای امارت بر نمیگزیند. نوشتهاند پس از این که امیرالمؤمنین فرزندان عباس را بر حجاز، یمن و عراق گمارد، مالک اشتر با اعتراض گفت: پس برای چه ما دیروز آن پیرمرد (عثمان) را کشتیم؟ یعنی گشتن او به خاطر این بود که او بدون جهت اقوام نالایق خود را سرکار آورد. علی علیهالسلام مالک را طلبید و با ابراز مهربانی در حقش فرمود: «آیا من حسن و حسین را امارت دادم؟ یا یکی از فرزندان برادرم، جعفر و یا عقیل را؟ اما این که فرزندان عباس را به امارت برگزیدم؛ زیر اشنیدم که مکرر عباس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله طلب امارت میکرد و ایشان میفرمود: «ای عموی من، حکومت به گونهای است که اگر دنبالش باشی، موکل آن خواهی شد (باید خود آن را حفظ کنی) و اگر او تورا طلب کند بر حفظش یاری خواهد شد» و در دوره عمر و عثمان فرزندان عباس شاهد ولایت کسانی از اولاد «طلقاء» بودند، و خود به امارت برگزیده نشدند. خواستم عقده حقارت آنها را از بین ببرم. سپس فرمودند: «فَاِنْ عَلِمْتَ اَحَدا هو خیرٌ منهم فَاتنی بِهِ» حال اگر هم فردی را که از آنها بهتر باشد میشناسی نزد من بیاور (تا برای منصب حکومتی از او استفاده کنم).
مالک اشتر پس از شنیدن سخنان علی علیهالسلام در حالی که شک شبهه او بر طرف شده بود، از محضر امام علیهالسلام خارج شد.
پینوشتها
______________________________
1- فرهنگ آنتدراج، ج 4، ص 2577؛ لغتنامه دهخدا و نیز:
Oxford Advanced Learners Dictionary, 4IhEd; 1993. P.235.
و «تحول اداری، دوره ششم، ش 24 و 25، ص 99 - 98.
2- مدیریت اسلامی و نظام ارزشی، آیت اللّه مصباح یزدی، فصلنامه مصباح، ش 19، ص 12.
3- همان؛ شهید مرتضی آوینی، توسعه و مبانی تمدن غرب، ص 59.
4- شهید مطهری، جامعه و تاریخ، ص 80
5- حاتم قادری، شناخت امپریالیسم و دیدگاه اسلام، ص 72.
6- صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1378، تهران، ج 17، ص 419.
7- همان، ص 153.
8- همان.
9- همان، ج 10، ص 219.
10- همان، ج 16، ص 332.
11- آل عمران /191 به بعد.
12- شهید بهشتی، نظام مکتبی، ص 61.
13- این که از افراد غیر متعهد ولی متخصص قابل اعتماد میتوان استفاده کرد، از آن روست که اداره کشور اسلامی و نیازهای اجتماعی را نمیتوان گذارد و رها کرد. در صورت کمبود یا فقدان شخصیت جامع تعهد و تخصص، فرد متخصص و با تجربهای (که البته صداقت داشته و اثر منفی بر دیگران نگذارد) برای برخی از کارها میتوان برگزید تا تنظیم امور اجتماعی و سیاسی مختل نماند و جریان امور بر مقتضای نیاز زمان تداومیابد. جلالالدین سیوطی مینویسد: گاه پیامبر صلیاللهعلیهوآله شخصی را به ریاست قومی منصوب میکرد، در حالی که در میان آنها بهتر از او هم پیدا میشد؛ زیرا آن شخص فردی آگاه و در امور جنگی از تیزهوشی ویژه برخوردار بود. (تاریخالخلفاء، ص 41) علامه حلّی تصریح میکند که اگر سردار نظامی جامع صفات تقوا، خبرویت و شجاعت نبود، مسلمانان میتوانند همراه کسی که شجاع و نسبت به مسلمانان دلسوز باشد، گرچه فاقد تقوا باشد، به جنگ بروند. مهدی شمسالدین، نظام الحکم والإدراة. فیالاسلام، ص 411.
بدین سان دیدگاه شهید بهشتی در بند چهار صحیح است؛ یعنی دولت اسلامی در صورت فقدان شخصیتهای جامع تخصص و تعهد میتواند از افراد متخصص فاقد تقوای دینی استفاده و امور اجتماعی را اداره کند؛ البته قیدی که شهید بهشتی آورده باید رعایت شود که قابل اعتماد باشند و تأثیر منفی نگذارند.
14- مواضع ما، ص 49.
15-
16- فرزند ملت در آیینه انقلاب اسلامی، ج 1، ص 81.
17- روزنامه کیهان، 28/10/57؛ روزنامه جمهوری اسلامی، ص 20/11/59.
18- نشریه عدالت، ش 80.
19- روزنامه بامداد، 13/5/58.
20- مجله حوزه، سال ششم، ش 2، ص 108.
21- احمد سمیعی، طلوع و غروب دولت موقت، ص 43.
22- انقلاب ایران در دو حرکت، ص 126.
23- صحیفهنور، ج 4، ص 180.
24- همان، ج 18، ص 178.
25- پل هریسون، درون جهان سوم، ص 447.
26- مرتضی، راوندی، تاریخ تحولات اجتماعی، ص 635.
27- تصنیف غرر الحکم،ص 482.
28- تاریخ تحولات اجتماعی، ص 635.
29- بقره /30.
30- بقره /247.
31- کافی، ج 1، ص 266؛ تفسیر صافی، ج 1، ص 363 و 366.
32- تفسیر المیزان، ج 4، ص 378 - 385.
33- تفسیر کاشف، ج 2، ص 272.
34- الدرّ المنثور، ج 2، ص 175.
35- تفسیر طبری، ج 5، ص 92.
36- تفسیر المنار، ج 5، ص 168.
37- ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، ص 178 - 174.
38- همان، ص 178.
39- میزان الحکمة، ج 8، ص 79.
40- مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی، دفتر سوم، ص 222.
41- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا، دفتر نشر الهادی، چاپ دوم 1378، ص 44.
42- همان، ص 75.
43- ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربی، 1384، ج 3، ص 365.
44- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 20.
45- همان، ج 9، ص 30 - 29.
46- نهجالبلاغه، خطبه 3.
47- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 67 - 66.
48- تاریخ خلفا، ص 165.
49- همان، ص 139 به نقل از: الایضاح، ص 86.
50- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 354؛ الغدیر، ج 8، ص 97.
51- نهجالبلاغه، نامه 53.
52- همان، خطبه 16.
53- عبدالفتاح عبدالمقصود، امامعلی، ج 2، ص 383-379؛ تاریخ طبری، ج 8، ص 461 - 459.
54- همان.
55- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 10، ص 232، ج 2، ص 275؛ الامام علی، نظرة عصریة جدیدة، مقاله دکتر وائلی، ص 95؛ سیمای کارگزاران علی علیهالسلام ، ج 1، ص 65.
56- از مجموع 79 نامه نهجالبلاغه، 14 نامه به معاویه اختصاص دارد که حضرت یا ابتداءً به وی نوشتهاند، یا پاسخ نامه معاویه بودهاست: نامههای: 6، 9، 17، 28، 30، 32، 37، 49، 55، 64، 65، 73، 75.
57- دعاتم الاسلام، ج 2، ص 531؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 174.
58- نهجالبلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 131.
59- نهجالسعادة فیمستدرک نهجالبلاغه، ج 1، ص خطبههای 30-32.
60- شیخ مفید، اَلْجَمَل، ص 143.
61- همان، ص 317 - 416.
62- جرج جرداق، «الامام علی صوت العدالة الانسانیة، ج 1، ص 153.
63- شرح عزرالحکم، ج 1، ص 18.
64- نهجالبلاغه، نامه 53.
65- همان، خطبه 173.
66- همان، خطبه 216.
67- همان، ص 70.
68- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 329.
69- بحارالانوار، ج 25، ص 165؛ ج 92، ص 64.
70- بحارالانوار، ج 28، ص 88؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 604.
71- نهجالبلاغه، نامه 53.
72- بحارالانوار، ج 72، ص 27.
73- میزان الحکمة، ج 10، ص 156.
74- نهجالبلاغه، نامه 5.
75- همان، خطبه 209.
76- همان، خطبه 15.
77- میزان الحکمة، ج 10، ص 745.
78- تضعیف غررالحکم، ص 482.
79- نهجالبلاغه، نامه 53.
80- همان، نامه 53.
81- همان، خطبه، 34 و 27.
82- غررالحکم، ش 5571.
83- همان، 11010.
84- دعائم الاسلام، ج 2، ص 531، حدیث 1886، نهجالبلاغه، خطبه 131.
85- نهجالبلاغه، حکمت 110.
86- همان، خطبه 149.
87- همان
88- همان
89- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 423
90- غررالحکم، ص 349.
91- نهجالبلاغه، خطبه 17
92- همان
93- همان، نامه 53
94- سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین علیهالسلام ج1، ص 73-68
95- همان، ص 73
96- نهجالبلاغه، نامه 38
97- الاختصاص، ص 81
98- بحار الانوار، ج 28، ص 88
99- سیمای کارگزاران علی ابن بی طالب امیرالمؤمنین علیهالسلام ج 2، ص 199
100- نهجالبلاغه نامه 40 و 71
101- امام درباره وی فرمود: قبحّ اللّه مُصْقَلَه، فَعَل فِعل السادة، وفرّ فرارالعبید، نهجالبلاغه، خطبه 44
102- سیمای کارگزاران علی (ع)، ج 1 ص 37
103- بحار الانوار، ج 41، ص 133، ابن ابی الحدید،شرح نهجالبلاغه ج 2، ص 197
104- نهجالبلاغه ترجمه فیض الاسلام، نامه 20