نقدی بر قرائتهای لیبرالیستی از اصلاحات (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در بحث بنیادهای اندیشه اصلاح به صورت کلی و عام و فارغ از تعلقات عقیدتی و فرهنگی خاص از مقوله اصلاحات سخن گفتیم و نیز ویژگیهای اصلاحات مدرن و اصلاحات اسلامی و تفاوتهای بنیادی آنها با یکدیگر را بررسی نمودیم.
اینک به معرّفی و شناخت ماهیت اصلاحات روشنفکرانه در گفتمان فکری و سیاسی ایران امروز پرداخته، با دیدی انتقادی آن را حلاجی مینماییم.
در این مسیر با توجّه به مبانی و روشهای اصلاحات اسلامی و مدرن و شاخصهها و ویژگیهای هر یک به تفکیک مصادیق آنها در فضای فکری و سیاسی امروز کشورمان میپردازیم.
ابتدا لازم است معانی و مفاهیم یا قرائتهای مختلفی را که از اصلاحات متداول و رایج است بررسی نماییم. سپس به ارزیابی جریان روشنفکری لیبرال بپردازیم که در جدول معانی و مفاهیم اصلاحات کدام خانه را پر میکند و آیا اصلاً در این جدول جایگاهی دارد یا خیر؟
مفهومشناسی اصلاحات
همان گونه که اشاره شد، از اصلاحات، قرائتهای مفهومی مختلفی شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
در غرب، پیرامون مفهوم اصلاح سه واژه رفرم (Reform)، رفرمیسم (Reformism) و رفرماسیون (Reformation) مطرح است.
در اصطلاح غربی «رفرم» به اقدامی گفته میشود که برای تغییر و تعویض برخی از جنبههای حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، بدون دگرگون کردن اساس جامعه به انجام رسد.
مهندسی اجتماعی یا نقشهکشی اجتماعی یکی از انواع اقدامات اصلاحی است که معمولاً برای جلوگیری از نهضت انقلابی صورت میگیرد.
در این مفهوم، انقلاب و رفرم به صورت دو مفهوم جدای از هم در نظر گرفته شده است.
بنابر آنچه گفته شد، رفرمیسم نیز به جریان سیاسیای گفته میشود که دگرگونی جامعه را از طریق اصلاحات و نه انقلاب تبلیغ میکند. به تعبیر درستتر میتوان گفت جریانی سیاسی که به دنبال تغییرات روبنایی و به شکل تدریجی است، نه اصلاحات بنیادی و زیرساختی با روشهای انقلابی.
در اصطلاح علوم اجتماعی و سیاسی غرب یکی از مصادیق بارز رفرمیسم، جریان سیاسی درون جنبش کارگری و کمونیستی است که ضرورت مبارزه طبقاتی، انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا را انکار میکند و طرفدار همکاری طبقاتی برای رسیدن به جامعه مبتنی بر رفاه عمومی است.
نمایندگان رفرمیسم (در مصداق ذکر شده) در سال 1951 در فرانکفورت گرد آمدند و اصطلاحا مکتب فرانکفورت را شکل دادند.
واژه دیگری که ذکر شد «رفرماسیون» بود. واژه «رفرماسیون» در فرهنگ و اندیشه غرب مربوط به اصلاحات دینی میشود و اصطلاحا به جنبش مذهبی در اروپای غربی در قرن شانزدهم که به عنوان نهضتی برای اصلاح مذهب کاتولیک شروع شد و به نهضت پروتستان انجامید، اطلاق میشود.1
در نگاه ساموئل هانتینگتون، استاد دانشگاه «هاروارد»،اصلاحطلب کسی است که رژیمهای توتالیتر را به سوی دموکراسی لیبرال با قرائت امریکایی سوق دهد.
در نگاه هانتینگتون وظیفه اصلاحطلبان در رژیمهای اقتدارگرا این است که موجودیت خود را در مجموعه حاکمیت و توده مردم هر چند ضعیف حفظ کرده، در مرحله بعد سعی نمایند بخشی از حکومت را در دست گرفته، در نهایت با استحاله یا تغییر رژیم، حاکمیتی کاملاً لیبرال با سیاستهایی در چارچوب نظم نوین آمریکا به وجود آورند.2
امّا نکته شایان تذکر این است که روشنفکران لیبرال جامعه اسلامی امروز ما که مورد نظر هانتینگتون میباشند، با توجّه به تعریفی که از رفرم در فرهنگ علوم سیاسی و اجتماعی غرب شده است، رفرمیست به شمار نمیآیند و هانتینگتون نیز به این نکته ظریف دقت نداشته است که در موج سوم دموکراسی نیروها و چهرههای روشنفکر لیبرال را در نظام اسلامی که درصدد ایجاد یک روند لیبرالیزاسیون هستند، اصلاحطلب (رفرمیست) محسوب کرده است.
البتّه هانتینگتون در مبانی فکری و سیاسی خود اشکالات اساسی دارد که مورد بحث ما نیست، امّا شاید بزرگترین اشتباه او این است که تمامی حکومتهای مخالف لیبرال دموکراسی آمریکایی و نظم نوین جهانی مبتنی بر آن را به یکسان مینگرد و همه آنها را در جدول حکومتهای توتالیتر قرار میدهد.
وی که نظام لیبرال دموکراسی با قرائت امریکایی را نظامی مردمی و غیر از آن را هر چه باشد، اقتدارگرا محسوب میکند، نمیتواند میان ایران با تایوان، مجارستان، مکزیک و حتّی کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس فرق بگذارد.
به هر صورت یکی از مسائل قابل تأمّل در مقوله اصلاحات این است که روشنفکری لیبرال که این همه شعار اصلاح و رفرم سر میدهد و تنها حرکت خود را در مسیر اصلاحات میبیند، به واقع با «رفرمیسم» براساس تعریفی که ارائه شد، چه نسبتی دارد؟
ابتدا مختصری پیرامون مفهوم و ابعاد اصلاحات در اندیشه اسلامی کاوش نموده، در ادامه به پاسخ پرسش یاد شده میپردازیم.
در فرهنگ و اندیشه اسلامی اصلاح، اصلاحطلبی و اصلاحگری مفاهیمی عام و دربرگیرنده هستند و از جزئیترین تغییرات در محیطهای محدود تا بزرگترین انقلابها و قیامهای بشری در بازههای سیاسی و اجتماعی وسیع و فراگیر را که در جهت تأیید، تثبیت و اجرای نظام ارزشی ـ حقوقی دین باشند، دربرمیگیرند. لذا یک مصداق ساده و بسیط امر به معروف یا نهی از منکر در جدول اصلاحات قرار میگیرد؛ همچنان که قیام عظیم و تاریخساز اباعبداللّه علیهالسلام در همین جدول قابل توجیه و تعریف است.
اصلاحات در اسلام تنها ابعاد سیاسی و اجتماعی ندارند و مربوط به قشر یا طبقه خاص حاکمیت نمیشود، بلکه از نظر ابعاد، دربرگیرنده اصلاحات فردی و اصلاحات اجتماعی و یا چنان که در بحث بنیادهای اندیشه اصلاح گفتهشد، اصلاحات درونی و اصلاحات بیرونی بوده، اصلاحگری و اصلاحطلبی نه حق یک قشر خاص که تکلیف و وظیفه هر یک از شهروندان نظام حقوق مدنی دینی است.
بر همین اساسِ شمول، فراگیری، عمومیت و اهمیّت پدیده اصلاح است که استاد شهید مرتضی مطهری میگوید:
«اصلاحطلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم این که مسلمان است خواهناخواه اصلاحطلب و لااقل طرفدار اصلاحطلبی است؛ زیرا اصلاحطلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است.»3
اینک پس از مفهومشناسی مفصل درباره «اصلاحات» و شقوق آن به بحث «روشنفکران لیبرال» در نظام اسلامی ایران و نقش و جایگاه آنها در جدول اصلاحات اعم از «رفرمیسم غربی» و «اصلاحات اسلامی» میپردازیم.
روشنفکری لیبرال، رفرم و انقلاب
مسألهای که در فصل قبل مطرح شد، این بود که روشنفکر لیبرال در نظام اسلامی نمیتواند «رفرمیست» تلقی شود. سؤال مطرح شده نیز از این قرار بود که دلیل این مدعا چیست و چرا روشنفکری لیبرال نمیتواند در جدول اصلاحات جایگاهی داشته باشد (نه در محدوده «اصلاحات اسلامی» و نه در حیطه «رفرمیسم غربی»)؟
برای دست یافتن به پاسخ سؤالات ذکر شده لازم است مقدمهای عنوان شود و سپس به پاسخ سؤال پرداخته گردد.
مقدمه این است که بعضی مفاهیم وجود دارند که باید حد و مرز مفهومی آنها با رفرم معین شود. یکی از این مفاهیم «انقلاب» است و دیگری «استحاله».
انقلاب (Revolution) یعنی تغییر ناگهانی که در هر نظم اجتماعی، نهادی و سیاسی مستقر، تحت تأثیر نیروهای معمولاً متشکل و برتر از نیروهای حافظ نظم موجود و نه در جهت جابجایی افراد بلکه با هدف ایجاد یک نظام جدید به وقوع میپیوندد.4
به طور کلی از این تعریف میتوان چند خصلت را برای انقلاب برشمرد:
1 ـ ناگهانی و دفعی بودن؛
2 ـ دگرگونی در اساس و مبانی نظم موجود؛
3 ـ پیریزی نظمی جدید.
در میان مشخصات انقلاب شاید بتوان گفت اساسیترین ویژگی، دگرگونی در مبانی و ارکان نظم موجود باشد و مهمترین تفاوت انقلاب و رفرم نیز در همین نکته است که رفرم تغییر شکل و فرم، ولی انقلاب تغییر محتوا و زیربناست.
ویژگی دیگر انقلاب، دفعی و ناگهانی بودن آن است و این تفاوت دیگر آن با رفرم که بیشتر با تدریج همخوانی دارد میباشد.
مفهوم دیگری که باید مورد بازکاوی قرار گیرد «استحاله» است. استحاله یعنی از حالی به حال دیگر شدن در تمام اجزاء وجودی؛ یعنی چیز دیگر شدن و به عبارتی مفهوم استحاله، بنیادیترین ویژگی انقلاب یعنی تغییر در اساس و مبنا را دارا میباشد.
امّا ناگهانی و دفعی بودن از لوازم استحاله نیست، بلکه استحاله بتدریج و مرحله به مرحله انجام میشود؛ لذا از این منظر به رفرم تدریجی نزدیک است.
بنابر آنچه به عنوان مقدمه یاد شد، میتوان پاسخ سؤال موردنظر را این گونه داد که اگر اصلاحات و اصلاحگری با نوعی تجدید نظرطلبی (Revisionism) در مبانی اوّلیه و ارکان یک نظام همراه باشد، قطعا از تعبیر و مفهوم رفرم غربی دور خواهد بود؛ امّا چنین حالتی را چه میتوان نامید؟
نام و عنوان چنین حالتی بحثی جداگانه است که به آن خواهیم پرداخت، امّا آنچه مهم است این که روشنفکری لیبرال در نظام اسلامی ما با مقدمه یاد شده روشن است که نمیتواند «رفرمیست» تلقی شود.
روشنفکر لیبرال هرگز نمیتواند ادعای اقدامات اصلاحی در جامعه اسلامی داشته باشد؛ زیرا تغییر موردنظر او توأم با تجدیدنظر در اساس و ارکان نظام اسلامی و تغییر آن از صورت دینی به صورت لیبرال و از صورت تلفیق دین و سیاست به تفکیک آن دو و لذا تغییر در سرشت نظام است، نه شکل و فرم (قالب).
رفرمیست کسی است که اصول و مبانی و چارچوب یک نظام را قبول دارد و به یک معنی بازدارنده از دگرگونی زیرساختهای آن نظام (انقلاب) است.
انقلاب هدف دگرگونی کلی دارد و علّت آن نیز خلل و فرج بیش از حد در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه است، حال رفرمیست برای جلوگیری از انقلابی که میتواند ارکان نظام مورد قبول او را دگرگون سازد به پر کردن خلل و فرج و جلوگیری از گسترش شکافهای اجتماعی روی میآورد و این عمل اصلاحی را به عنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر برای جلوگیری از آسیب دیدن اساس نظام انجام میدهد. از همین روست که روشنفکری لیبرال در جامعه اسلامی امروز ایران به معنای حقیقی کلمه هرگز رفرمیست تلقی نمیشود و جدول اصلاحات پذیرای اقدامات تغییری او نیست.
اینک سؤال این جاست که تغییرات موردنظر روشنفکری لیبرال امروز جامعه ایران با چه مفهومی قابل توجیه و تعریف است.
با تعریفی که از مفاهیم «انقلاب» و «استحاله» ارائه شد، میتوان بسادگی دریافت که اگر قرار باشد برای تلاشهای تدریجی در جهت لیبرالیزه و غربی کردن نظام و جامعه اسلامی مفهوم و عنوانی پیدا شود قطعا در فضای میان مفاهیم انقلاب و استحاله قابل جستوجوست.
چنین حالتی از یک سو خصلت انقلابی دارد؛ زیرا معتقد به دگرگونی زیرساختی و به هم زدن نظم موجود است و هم برنامه جایگزین به عنوان نظم جدید در دستور کارش قرار دارد (دموکراسی لیبرال) و از سوی دیگر خصلت استحالهای دارد؛ زیرا مرحله به مرحله و تدریجی است. میتوان شکل اقداماتی را فرض کرد که استراتژی آن انقلاب (یعنی دگرگونی اساسی) و تاکتیک آن استحاله باشد.
برای چنین حالتی شاید اعتبار مفهوم ابداعی «انقلاب استحالهای» مناسب باشد که هم مفهوم دگرگونی اساسی را در برداشته باشد و هم مفهوم تدریج را شامل شود.
شایان توضیح است که رویکرد تاکتیکی روشنفکری لیبرال به روند استحالهای بیارتباط با روحیه عافیت طلب و محافظهکار لیبرالیستی نیست.
البتّه چنین فرضی بعید هم نیست؛ زیرا اگر اسیر جزمیت علم جدید قرار نگیریم و بتوانیم از افقی فراتر از آنچه جداول اعتباری و تجربی علوم اجتماعی درباره تئوریهای انقلاب و روشهای انقلابی در اختیار ما میگذارند به مسائل و پدیدههای سیاسی و اجتماعی نگاه کنیم (چنان که وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، هم تئوریپردازان انقلاب را دچار گیجی نمود و هم تئوریهای انقلاب را زیرورو نمود و بکلی از جزمیت انداخت) میتوانیم انواعی جدید از مفهوم انقلاب و روش آن را به دست آوریم که در آن جداول وجود نداشته باشد.
به هر تقدیر، روشنفکری لیبرال به هیچ وجه نمیتواند دم از رفرم بزند، بلکه تنها میتواند رویکرد انقلابی داشته باشد و کسانی را که هانتینگتون اصلاحطلب میخواند ذاتا اصلاحطلب نبوده و بلکه انقلابی هستند، امّا نه خود ایشان و نه نظریهپرداز و استراتژیست آنها (هانتینگتون) چنین مطلب روشنی را نمیخواهند بپذیرند؛ زیرا حقایق بعدی آن واقعا با شعارهای روشنفکری لیبرال به هیچ عنوانسازگاری ندارد. یکی از این شعارها تساهل و مدارا و ضدیّت با خشونت است، در صورتی که از پیامدهای اصلی و اجتنابناپذیر انقلاب و انقلابیگری خشونت میباشد. انقلابیگری محافظهکار و عافیتطلب روشنفکری لیبرال پدیدهای پارادوکسیکال بوده و در ماهیت خود دچار تناقض است، زیرا اصل عافیتطلبی با انقلابیگری سازگاری ندارد. بنابراین انقلابیگری روشنفکری لیبرال تنها در حد رؤیا و آرزوی تغییر در ارکان انقلاب اسلامی است و اساس تفکر ایشان در ضدّیت با انقلاب دینی شکل گرفته است.
قطعا بسیاری از خشونتهای سالهای اخیر در کشور ما نیز از پیامدهای تجدید قوای جریان روشنفکری در جهت لیبرالیزاسیون نظام اسلامی است و بدیهی است که اقدام به لیبرالیزه و غربی کردن نظام اسلامی به علّت تضادهای مبنایی اسلام و لیبرالیسم حرکتی انقلابی و لذا خشونتساز و در مراحلی خشونتگراست. البتّه اینها همه مسائلی هستند که روشنفکری لیبرال به هیچ وجه علاقهمند به روشن شدن و بحث کردن پیرامون آنها نیست.
در هر صورت و فارغ از هرگونه قضاوت ارزشی و حقیقت محورانه درباره روشنفکری متمایل به دموکراسیهای غربی و آنها که هانتینگتون اصلاحطلب میخواند یک مسأله واضح و مبرهن است که در نظام اسلامی گذار از اسلام به لیبرال دموکراسی امریکایی مستلزم تغییرات بنیادی در زیرساختهای نظام و بنابراین از دایره مفهوم رفرم خارج میباشد.
روشنفکر لیبرال و اصلاحات اسلامی
در آغازین سالهای دهه سوم از پیدایش پدیده «نظام اسلامی» یک بازنگری اجمالی به دوران کوتاه حیات این نظام و میزان توفیق آن در رسیدن به آرمانها و اهدافش و نقاط قوت و ضعف آن و چالشهای فراوان با مشکلات عظیم و صفآرایی سیاسی جهان سرمایهداری و نظام لیبرال دموکرات در مقابل آن و مشکلات متعدد و روزافزون پیش روی آن ما را با یک «چه باید کرد؟» جدی و سرنوشتساز روبرو میسازد.
در پاسخ به این «چه باید کرد؟» دو راه بیشتر وجود ندارد؛
راه اول پاک کردن صورت مسأله نظام اسلامی و ذوب شدن در دل لیبرال دموکراسیهای غرب سرمایهداری است با این توجیه که واقعا نمیتوان با این همه مشکل سر کرد و کشتی دولت دینی را به آرمانهایش نزدیک نمود و به واقع وقتی نتوان به آرمانی که مدنظر است دست یافت و یا حتّی به آن نزدیک شد، چرا این قدر زحمت و چرا این همه سختی و مبارزه؟!راه دوم نیز جستوجو برای پیدا کردن راه حل مشکلات، رفع کمبودها و تلاش برای تقویت نقاط قوت، جزم کردن عزم و اراده برای ساختن آنچه برای کارآمدی نظام اسلامی لازم است و زدودن پیرایهها و بدعتها در این مسیر است.
راه نخست که مستلزم عدول از آرمانها، ضعف و سستی در اراده، بیحاصل گذاشتن نزدیک به نیم قرن تلاش و مجاهدت انسانهایی پاک و از خودگذشته، تغییر درونی در اندیشه معتقدین به نظام اسلامی، قائل شدن به جدایی دین و سیاست و تلاش برای تغییر بیرونی نظام از صورت اسلامی به صورت لیبرالی است، مصداق بارز استحاله آن هم از نوع "Fossilization" میباشد.
راه دوم نیز مصداق صحیح و تام و تمام «اصلاحات اسلامی» است. اصلاحات اسلامی همانگونه که در بنیادهای اندیشه اصلاح گفتیم، هم در درون و هم در بیرون به رفع نقایص و تقویت قوتها میپردازد و روشنفکری لیبرال درون و بیرون انسان را و نیز اندیشه و عمل را دچار استحاله میکند.
استحالهطلبی روشنفکری لیبرال صددرصد مخالف و در جهت مقابل اصلاحطلبی اسلامی است و اصلاً هدف مورد توجّه او براندازی نظام اسلامی میباشد.
اگر از ورای تبلیغات و شعارهای روزمرّه روشنفکری لیبرال و لفافهپیچی عقایدشان پیرامون درخواستها و اعتقادات توده مردم به مسائل بنگریم بروشنی درمییابیم که اصلاحات روشنفکری لیبرال نه رفرم و اصلاح که روندی انقلابی در براندازی نظام اسلامی در پیش دارد.
کافی است به رهنمودهای استراتژیست آنها ساموئل هانتینگتون نگاهی توأم با تأمل داشته باشیم تا دریابیم که هدف براندازی در اندیشه و عمل روشنفکران لیبرال در لفافه اصلاحطلبی تا چه حد واضح و مبرهن است.
برخی رهنمودهای هانتینگتون برای روشنفکران لیبرال جهت رسیدن به دموکراسی غربی و ورود به نظم نوین جهانی از نوع امریکایی آن چنین است:
«ـ پایه سیاسی خود را استوار دارید، هر چه زودتر هواخواهان دموکراسی شدن را در پستهای کلیدی قدرت در حکومت، در حزب و در ارتش قرار دهید.
ـ برای مقابله با قشریها (هانتینگتون تمام مخالفان یا منتقدان لیبرال دموکراسی امریکایی را قشری میداند و هیچ گونه فضای باز فکری و گفتوگوی مسالمتآمیز و حل و فصل مسائل فکری با منطق و دلیل را قائل نیست) که ممکن است برای متوقف ساختن تغییرات، اقداماتی انجام دهند آماده باشید. پس بیرحمانه بر سر آنها فرود آیید و حریفان تند و افراطی را که در مقابل تغییر ایستادهاند منزوی کنید و از پا درآورید.
ـ مراقب عدم مشروعیت یا مشروعیت سست و آشفته رژیم اقتدارگرا باشید (هانتینگتون از آن جا که فقط نظامهای سیاسی لیبرال دموکرات را تجربه کرده است و فهم نظام سیاسی مردمی مبتنی بر حقانیت الهی و دینی برای او امکانپذیر نیست مشروعیت را معادل مقبولیت مردمی میپندارد) این یکی از نقاط آسیبپذیر است.
ـ رژیم را در مسائلی که مورد توجّه عام است، مانند فساد و خشونت مورد حمله قرار بدهید.
ـ عدم خشونت را تبلیغ، ولی خود بدان عمل کنید.
ـ ژنرالها (نیروهای عالیرتبه نظامی) را آماده و با خود همراه کنید. در آخرین مرحله، بقا و فنای رژیم به این بستگی دارد که آنها از رژیم حمایت کنند یا نه. وقتی بحران فرامیرسد حمایت نظامیان میتواند سودمند باشد، امّا تنها چیزی که شما نیاز دارید این است که نظامیان به دفاع از رژیم علاقهای نشان ندهند.
ـ همین که رژیم ساقط شد بسرعت آماده باشید که خلأ قدرت را که پیدا شده پر کنید. این کار بدین صورت میتواند عملی شود: یک رهبر فرهمند علاقهمند به دموکراسی را جلو بیندازید و بیدرنگ مقدمات اجرای انتخابات را برای کسب مشروعیت برای رژیم جدید فراهم بیاورید. از طریق حمایت عوامل بیگانه و فراملیتی مشروعیت بینالمللی آن را تأمین کنید.»5
اینک از رهنمودهای مفصل هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی که بخشی کوچک از آن به اختصار بیان شد چه چیز نتیجه میشود؟
آیا قبول ارکان و مبانی نظام و ایجاد اصلاحات سیاسی و اقتصادی در چارچوب آن و جلوگیری از بروز انقلاب و دگرگونی در اساس نظام که معنای صحیح رفرم است نتیجه میشود، یا یک برنامه و استراتژی منظم و رو کردن ارکان و بنیادهای نظام اسلامی و ایجاد نظم جدید براساس دموکراسی لیبرال؟!
آیا در چنین فرایندی جایگاهی برای استفاده از مفهوم رفرم غربی یا اصلاحات اسلامی وجود دارد؟
در این جاست که بسادگی روشن میشود که مفهوم مثبت و سازنده اصلاحات چیزی جز یک فریب و پوشش برای روشنفکران لیبرال نیست و این واژه مقدس نیز یکی دیگر از قربانیان معنوی روشنفکری لیبرال در پای نظامهای لیبرال دموکرات غربی است.
در یک جمعبندی کوتاه از کل بحث تا این جا میتوان گفت که روشنفکر لیبرال نه به معنای مصطلح در علوم اجتماعی و سیاسی غرب رفرمیست است و نه به مفهوم اسلامی آن اصلاحطلب و اصلاحگرا.
امّا اصلاحطلبی و رفرمیسم در نظام اسلامی شرایط زیر را میطلبد:
1 ـ اعتقاد و خضوع در مقابل قانون اساسی و قانونمداری؛
2 ـ اعتقاد به حضور دین در تمام عرصههای اجتماعی؛
3 ـ اعتقاد به وجود پارامترهای اصلی سیاسی، اقتصادی و حقوقی در برنامه دین؛
4 ـ اعتقاد به دکترین سیاسی اسلام در عصر غیبت.
پینوشتها
1 . مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، فرهنگ علوم سیاسی، بهار 1374.
2 . امیر محبیان، «جریان سوم و رفرمیسم غربگرا»، جام هفته، سال سوم، ش 96، به نقل از: ساموئل هانتینگتون، موج سوم دموکراسی.
3 . مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص 7.
4 . فرهنگ علوم سیاسی، بهار 1374.
5 . امیر محبیان، «اصلاحطلبان لیبرال، خروج از لاک پنهانکاری»، جام هفته، سال سوم، ش 94، ص 7، به نقل از: موج سوم دموکراسی.
اینک به معرّفی و شناخت ماهیت اصلاحات روشنفکرانه در گفتمان فکری و سیاسی ایران امروز پرداخته، با دیدی انتقادی آن را حلاجی مینماییم.
در این مسیر با توجّه به مبانی و روشهای اصلاحات اسلامی و مدرن و شاخصهها و ویژگیهای هر یک به تفکیک مصادیق آنها در فضای فکری و سیاسی امروز کشورمان میپردازیم.
ابتدا لازم است معانی و مفاهیم یا قرائتهای مختلفی را که از اصلاحات متداول و رایج است بررسی نماییم. سپس به ارزیابی جریان روشنفکری لیبرال بپردازیم که در جدول معانی و مفاهیم اصلاحات کدام خانه را پر میکند و آیا اصلاً در این جدول جایگاهی دارد یا خیر؟
مفهومشناسی اصلاحات
همان گونه که اشاره شد، از اصلاحات، قرائتهای مفهومی مختلفی شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
در غرب، پیرامون مفهوم اصلاح سه واژه رفرم (Reform)، رفرمیسم (Reformism) و رفرماسیون (Reformation) مطرح است.
در اصطلاح غربی «رفرم» به اقدامی گفته میشود که برای تغییر و تعویض برخی از جنبههای حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، بدون دگرگون کردن اساس جامعه به انجام رسد.
مهندسی اجتماعی یا نقشهکشی اجتماعی یکی از انواع اقدامات اصلاحی است که معمولاً برای جلوگیری از نهضت انقلابی صورت میگیرد.
در این مفهوم، انقلاب و رفرم به صورت دو مفهوم جدای از هم در نظر گرفته شده است.
بنابر آنچه گفته شد، رفرمیسم نیز به جریان سیاسیای گفته میشود که دگرگونی جامعه را از طریق اصلاحات و نه انقلاب تبلیغ میکند. به تعبیر درستتر میتوان گفت جریانی سیاسی که به دنبال تغییرات روبنایی و به شکل تدریجی است، نه اصلاحات بنیادی و زیرساختی با روشهای انقلابی.
در اصطلاح علوم اجتماعی و سیاسی غرب یکی از مصادیق بارز رفرمیسم، جریان سیاسی درون جنبش کارگری و کمونیستی است که ضرورت مبارزه طبقاتی، انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا را انکار میکند و طرفدار همکاری طبقاتی برای رسیدن به جامعه مبتنی بر رفاه عمومی است.
نمایندگان رفرمیسم (در مصداق ذکر شده) در سال 1951 در فرانکفورت گرد آمدند و اصطلاحا مکتب فرانکفورت را شکل دادند.
واژه دیگری که ذکر شد «رفرماسیون» بود. واژه «رفرماسیون» در فرهنگ و اندیشه غرب مربوط به اصلاحات دینی میشود و اصطلاحا به جنبش مذهبی در اروپای غربی در قرن شانزدهم که به عنوان نهضتی برای اصلاح مذهب کاتولیک شروع شد و به نهضت پروتستان انجامید، اطلاق میشود.1
در نگاه ساموئل هانتینگتون، استاد دانشگاه «هاروارد»،اصلاحطلب کسی است که رژیمهای توتالیتر را به سوی دموکراسی لیبرال با قرائت امریکایی سوق دهد.
در نگاه هانتینگتون وظیفه اصلاحطلبان در رژیمهای اقتدارگرا این است که موجودیت خود را در مجموعه حاکمیت و توده مردم هر چند ضعیف حفظ کرده، در مرحله بعد سعی نمایند بخشی از حکومت را در دست گرفته، در نهایت با استحاله یا تغییر رژیم، حاکمیتی کاملاً لیبرال با سیاستهایی در چارچوب نظم نوین آمریکا به وجود آورند.2
امّا نکته شایان تذکر این است که روشنفکران لیبرال جامعه اسلامی امروز ما که مورد نظر هانتینگتون میباشند، با توجّه به تعریفی که از رفرم در فرهنگ علوم سیاسی و اجتماعی غرب شده است، رفرمیست به شمار نمیآیند و هانتینگتون نیز به این نکته ظریف دقت نداشته است که در موج سوم دموکراسی نیروها و چهرههای روشنفکر لیبرال را در نظام اسلامی که درصدد ایجاد یک روند لیبرالیزاسیون هستند، اصلاحطلب (رفرمیست) محسوب کرده است.
البتّه هانتینگتون در مبانی فکری و سیاسی خود اشکالات اساسی دارد که مورد بحث ما نیست، امّا شاید بزرگترین اشتباه او این است که تمامی حکومتهای مخالف لیبرال دموکراسی آمریکایی و نظم نوین جهانی مبتنی بر آن را به یکسان مینگرد و همه آنها را در جدول حکومتهای توتالیتر قرار میدهد.
وی که نظام لیبرال دموکراسی با قرائت امریکایی را نظامی مردمی و غیر از آن را هر چه باشد، اقتدارگرا محسوب میکند، نمیتواند میان ایران با تایوان، مجارستان، مکزیک و حتّی کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس فرق بگذارد.
به هر صورت یکی از مسائل قابل تأمّل در مقوله اصلاحات این است که روشنفکری لیبرال که این همه شعار اصلاح و رفرم سر میدهد و تنها حرکت خود را در مسیر اصلاحات میبیند، به واقع با «رفرمیسم» براساس تعریفی که ارائه شد، چه نسبتی دارد؟
ابتدا مختصری پیرامون مفهوم و ابعاد اصلاحات در اندیشه اسلامی کاوش نموده، در ادامه به پاسخ پرسش یاد شده میپردازیم.
در فرهنگ و اندیشه اسلامی اصلاح، اصلاحطلبی و اصلاحگری مفاهیمی عام و دربرگیرنده هستند و از جزئیترین تغییرات در محیطهای محدود تا بزرگترین انقلابها و قیامهای بشری در بازههای سیاسی و اجتماعی وسیع و فراگیر را که در جهت تأیید، تثبیت و اجرای نظام ارزشی ـ حقوقی دین باشند، دربرمیگیرند. لذا یک مصداق ساده و بسیط امر به معروف یا نهی از منکر در جدول اصلاحات قرار میگیرد؛ همچنان که قیام عظیم و تاریخساز اباعبداللّه علیهالسلام در همین جدول قابل توجیه و تعریف است.
اصلاحات در اسلام تنها ابعاد سیاسی و اجتماعی ندارند و مربوط به قشر یا طبقه خاص حاکمیت نمیشود، بلکه از نظر ابعاد، دربرگیرنده اصلاحات فردی و اصلاحات اجتماعی و یا چنان که در بحث بنیادهای اندیشه اصلاح گفتهشد، اصلاحات درونی و اصلاحات بیرونی بوده، اصلاحگری و اصلاحطلبی نه حق یک قشر خاص که تکلیف و وظیفه هر یک از شهروندان نظام حقوق مدنی دینی است.
بر همین اساسِ شمول، فراگیری، عمومیت و اهمیّت پدیده اصلاح است که استاد شهید مرتضی مطهری میگوید:
«اصلاحطلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم این که مسلمان است خواهناخواه اصلاحطلب و لااقل طرفدار اصلاحطلبی است؛ زیرا اصلاحطلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است.»3
اینک پس از مفهومشناسی مفصل درباره «اصلاحات» و شقوق آن به بحث «روشنفکران لیبرال» در نظام اسلامی ایران و نقش و جایگاه آنها در جدول اصلاحات اعم از «رفرمیسم غربی» و «اصلاحات اسلامی» میپردازیم.
روشنفکری لیبرال، رفرم و انقلاب
مسألهای که در فصل قبل مطرح شد، این بود که روشنفکر لیبرال در نظام اسلامی نمیتواند «رفرمیست» تلقی شود. سؤال مطرح شده نیز از این قرار بود که دلیل این مدعا چیست و چرا روشنفکری لیبرال نمیتواند در جدول اصلاحات جایگاهی داشته باشد (نه در محدوده «اصلاحات اسلامی» و نه در حیطه «رفرمیسم غربی»)؟
برای دست یافتن به پاسخ سؤالات ذکر شده لازم است مقدمهای عنوان شود و سپس به پاسخ سؤال پرداخته گردد.
مقدمه این است که بعضی مفاهیم وجود دارند که باید حد و مرز مفهومی آنها با رفرم معین شود. یکی از این مفاهیم «انقلاب» است و دیگری «استحاله».
انقلاب (Revolution) یعنی تغییر ناگهانی که در هر نظم اجتماعی، نهادی و سیاسی مستقر، تحت تأثیر نیروهای معمولاً متشکل و برتر از نیروهای حافظ نظم موجود و نه در جهت جابجایی افراد بلکه با هدف ایجاد یک نظام جدید به وقوع میپیوندد.4
به طور کلی از این تعریف میتوان چند خصلت را برای انقلاب برشمرد:
1 ـ ناگهانی و دفعی بودن؛
2 ـ دگرگونی در اساس و مبانی نظم موجود؛
3 ـ پیریزی نظمی جدید.
در میان مشخصات انقلاب شاید بتوان گفت اساسیترین ویژگی، دگرگونی در مبانی و ارکان نظم موجود باشد و مهمترین تفاوت انقلاب و رفرم نیز در همین نکته است که رفرم تغییر شکل و فرم، ولی انقلاب تغییر محتوا و زیربناست.
ویژگی دیگر انقلاب، دفعی و ناگهانی بودن آن است و این تفاوت دیگر آن با رفرم که بیشتر با تدریج همخوانی دارد میباشد.
مفهوم دیگری که باید مورد بازکاوی قرار گیرد «استحاله» است. استحاله یعنی از حالی به حال دیگر شدن در تمام اجزاء وجودی؛ یعنی چیز دیگر شدن و به عبارتی مفهوم استحاله، بنیادیترین ویژگی انقلاب یعنی تغییر در اساس و مبنا را دارا میباشد.
امّا ناگهانی و دفعی بودن از لوازم استحاله نیست، بلکه استحاله بتدریج و مرحله به مرحله انجام میشود؛ لذا از این منظر به رفرم تدریجی نزدیک است.
بنابر آنچه به عنوان مقدمه یاد شد، میتوان پاسخ سؤال موردنظر را این گونه داد که اگر اصلاحات و اصلاحگری با نوعی تجدید نظرطلبی (Revisionism) در مبانی اوّلیه و ارکان یک نظام همراه باشد، قطعا از تعبیر و مفهوم رفرم غربی دور خواهد بود؛ امّا چنین حالتی را چه میتوان نامید؟
نام و عنوان چنین حالتی بحثی جداگانه است که به آن خواهیم پرداخت، امّا آنچه مهم است این که روشنفکری لیبرال در نظام اسلامی ما با مقدمه یاد شده روشن است که نمیتواند «رفرمیست» تلقی شود.
روشنفکر لیبرال هرگز نمیتواند ادعای اقدامات اصلاحی در جامعه اسلامی داشته باشد؛ زیرا تغییر موردنظر او توأم با تجدیدنظر در اساس و ارکان نظام اسلامی و تغییر آن از صورت دینی به صورت لیبرال و از صورت تلفیق دین و سیاست به تفکیک آن دو و لذا تغییر در سرشت نظام است، نه شکل و فرم (قالب).
رفرمیست کسی است که اصول و مبانی و چارچوب یک نظام را قبول دارد و به یک معنی بازدارنده از دگرگونی زیرساختهای آن نظام (انقلاب) است.
انقلاب هدف دگرگونی کلی دارد و علّت آن نیز خلل و فرج بیش از حد در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه است، حال رفرمیست برای جلوگیری از انقلابی که میتواند ارکان نظام مورد قبول او را دگرگون سازد به پر کردن خلل و فرج و جلوگیری از گسترش شکافهای اجتماعی روی میآورد و این عمل اصلاحی را به عنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر برای جلوگیری از آسیب دیدن اساس نظام انجام میدهد. از همین روست که روشنفکری لیبرال در جامعه اسلامی امروز ایران به معنای حقیقی کلمه هرگز رفرمیست تلقی نمیشود و جدول اصلاحات پذیرای اقدامات تغییری او نیست.
اینک سؤال این جاست که تغییرات موردنظر روشنفکری لیبرال امروز جامعه ایران با چه مفهومی قابل توجیه و تعریف است.
با تعریفی که از مفاهیم «انقلاب» و «استحاله» ارائه شد، میتوان بسادگی دریافت که اگر قرار باشد برای تلاشهای تدریجی در جهت لیبرالیزه و غربی کردن نظام و جامعه اسلامی مفهوم و عنوانی پیدا شود قطعا در فضای میان مفاهیم انقلاب و استحاله قابل جستوجوست.
چنین حالتی از یک سو خصلت انقلابی دارد؛ زیرا معتقد به دگرگونی زیرساختی و به هم زدن نظم موجود است و هم برنامه جایگزین به عنوان نظم جدید در دستور کارش قرار دارد (دموکراسی لیبرال) و از سوی دیگر خصلت استحالهای دارد؛ زیرا مرحله به مرحله و تدریجی است. میتوان شکل اقداماتی را فرض کرد که استراتژی آن انقلاب (یعنی دگرگونی اساسی) و تاکتیک آن استحاله باشد.
برای چنین حالتی شاید اعتبار مفهوم ابداعی «انقلاب استحالهای» مناسب باشد که هم مفهوم دگرگونی اساسی را در برداشته باشد و هم مفهوم تدریج را شامل شود.
شایان توضیح است که رویکرد تاکتیکی روشنفکری لیبرال به روند استحالهای بیارتباط با روحیه عافیت طلب و محافظهکار لیبرالیستی نیست.
البتّه چنین فرضی بعید هم نیست؛ زیرا اگر اسیر جزمیت علم جدید قرار نگیریم و بتوانیم از افقی فراتر از آنچه جداول اعتباری و تجربی علوم اجتماعی درباره تئوریهای انقلاب و روشهای انقلابی در اختیار ما میگذارند به مسائل و پدیدههای سیاسی و اجتماعی نگاه کنیم (چنان که وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، هم تئوریپردازان انقلاب را دچار گیجی نمود و هم تئوریهای انقلاب را زیرورو نمود و بکلی از جزمیت انداخت) میتوانیم انواعی جدید از مفهوم انقلاب و روش آن را به دست آوریم که در آن جداول وجود نداشته باشد.
به هر تقدیر، روشنفکری لیبرال به هیچ وجه نمیتواند دم از رفرم بزند، بلکه تنها میتواند رویکرد انقلابی داشته باشد و کسانی را که هانتینگتون اصلاحطلب میخواند ذاتا اصلاحطلب نبوده و بلکه انقلابی هستند، امّا نه خود ایشان و نه نظریهپرداز و استراتژیست آنها (هانتینگتون) چنین مطلب روشنی را نمیخواهند بپذیرند؛ زیرا حقایق بعدی آن واقعا با شعارهای روشنفکری لیبرال به هیچ عنوانسازگاری ندارد. یکی از این شعارها تساهل و مدارا و ضدیّت با خشونت است، در صورتی که از پیامدهای اصلی و اجتنابناپذیر انقلاب و انقلابیگری خشونت میباشد. انقلابیگری محافظهکار و عافیتطلب روشنفکری لیبرال پدیدهای پارادوکسیکال بوده و در ماهیت خود دچار تناقض است، زیرا اصل عافیتطلبی با انقلابیگری سازگاری ندارد. بنابراین انقلابیگری روشنفکری لیبرال تنها در حد رؤیا و آرزوی تغییر در ارکان انقلاب اسلامی است و اساس تفکر ایشان در ضدّیت با انقلاب دینی شکل گرفته است.
قطعا بسیاری از خشونتهای سالهای اخیر در کشور ما نیز از پیامدهای تجدید قوای جریان روشنفکری در جهت لیبرالیزاسیون نظام اسلامی است و بدیهی است که اقدام به لیبرالیزه و غربی کردن نظام اسلامی به علّت تضادهای مبنایی اسلام و لیبرالیسم حرکتی انقلابی و لذا خشونتساز و در مراحلی خشونتگراست. البتّه اینها همه مسائلی هستند که روشنفکری لیبرال به هیچ وجه علاقهمند به روشن شدن و بحث کردن پیرامون آنها نیست.
در هر صورت و فارغ از هرگونه قضاوت ارزشی و حقیقت محورانه درباره روشنفکری متمایل به دموکراسیهای غربی و آنها که هانتینگتون اصلاحطلب میخواند یک مسأله واضح و مبرهن است که در نظام اسلامی گذار از اسلام به لیبرال دموکراسی امریکایی مستلزم تغییرات بنیادی در زیرساختهای نظام و بنابراین از دایره مفهوم رفرم خارج میباشد.
روشنفکر لیبرال و اصلاحات اسلامی
در آغازین سالهای دهه سوم از پیدایش پدیده «نظام اسلامی» یک بازنگری اجمالی به دوران کوتاه حیات این نظام و میزان توفیق آن در رسیدن به آرمانها و اهدافش و نقاط قوت و ضعف آن و چالشهای فراوان با مشکلات عظیم و صفآرایی سیاسی جهان سرمایهداری و نظام لیبرال دموکرات در مقابل آن و مشکلات متعدد و روزافزون پیش روی آن ما را با یک «چه باید کرد؟» جدی و سرنوشتساز روبرو میسازد.
در پاسخ به این «چه باید کرد؟» دو راه بیشتر وجود ندارد؛
راه اول پاک کردن صورت مسأله نظام اسلامی و ذوب شدن در دل لیبرال دموکراسیهای غرب سرمایهداری است با این توجیه که واقعا نمیتوان با این همه مشکل سر کرد و کشتی دولت دینی را به آرمانهایش نزدیک نمود و به واقع وقتی نتوان به آرمانی که مدنظر است دست یافت و یا حتّی به آن نزدیک شد، چرا این قدر زحمت و چرا این همه سختی و مبارزه؟!راه دوم نیز جستوجو برای پیدا کردن راه حل مشکلات، رفع کمبودها و تلاش برای تقویت نقاط قوت، جزم کردن عزم و اراده برای ساختن آنچه برای کارآمدی نظام اسلامی لازم است و زدودن پیرایهها و بدعتها در این مسیر است.
راه نخست که مستلزم عدول از آرمانها، ضعف و سستی در اراده، بیحاصل گذاشتن نزدیک به نیم قرن تلاش و مجاهدت انسانهایی پاک و از خودگذشته، تغییر درونی در اندیشه معتقدین به نظام اسلامی، قائل شدن به جدایی دین و سیاست و تلاش برای تغییر بیرونی نظام از صورت اسلامی به صورت لیبرالی است، مصداق بارز استحاله آن هم از نوع "Fossilization" میباشد.
راه دوم نیز مصداق صحیح و تام و تمام «اصلاحات اسلامی» است. اصلاحات اسلامی همانگونه که در بنیادهای اندیشه اصلاح گفتیم، هم در درون و هم در بیرون به رفع نقایص و تقویت قوتها میپردازد و روشنفکری لیبرال درون و بیرون انسان را و نیز اندیشه و عمل را دچار استحاله میکند.
استحالهطلبی روشنفکری لیبرال صددرصد مخالف و در جهت مقابل اصلاحطلبی اسلامی است و اصلاً هدف مورد توجّه او براندازی نظام اسلامی میباشد.
اگر از ورای تبلیغات و شعارهای روزمرّه روشنفکری لیبرال و لفافهپیچی عقایدشان پیرامون درخواستها و اعتقادات توده مردم به مسائل بنگریم بروشنی درمییابیم که اصلاحات روشنفکری لیبرال نه رفرم و اصلاح که روندی انقلابی در براندازی نظام اسلامی در پیش دارد.
کافی است به رهنمودهای استراتژیست آنها ساموئل هانتینگتون نگاهی توأم با تأمل داشته باشیم تا دریابیم که هدف براندازی در اندیشه و عمل روشنفکران لیبرال در لفافه اصلاحطلبی تا چه حد واضح و مبرهن است.
برخی رهنمودهای هانتینگتون برای روشنفکران لیبرال جهت رسیدن به دموکراسی غربی و ورود به نظم نوین جهانی از نوع امریکایی آن چنین است:
«ـ پایه سیاسی خود را استوار دارید، هر چه زودتر هواخواهان دموکراسی شدن را در پستهای کلیدی قدرت در حکومت، در حزب و در ارتش قرار دهید.
ـ برای مقابله با قشریها (هانتینگتون تمام مخالفان یا منتقدان لیبرال دموکراسی امریکایی را قشری میداند و هیچ گونه فضای باز فکری و گفتوگوی مسالمتآمیز و حل و فصل مسائل فکری با منطق و دلیل را قائل نیست) که ممکن است برای متوقف ساختن تغییرات، اقداماتی انجام دهند آماده باشید. پس بیرحمانه بر سر آنها فرود آیید و حریفان تند و افراطی را که در مقابل تغییر ایستادهاند منزوی کنید و از پا درآورید.
ـ مراقب عدم مشروعیت یا مشروعیت سست و آشفته رژیم اقتدارگرا باشید (هانتینگتون از آن جا که فقط نظامهای سیاسی لیبرال دموکرات را تجربه کرده است و فهم نظام سیاسی مردمی مبتنی بر حقانیت الهی و دینی برای او امکانپذیر نیست مشروعیت را معادل مقبولیت مردمی میپندارد) این یکی از نقاط آسیبپذیر است.
ـ رژیم را در مسائلی که مورد توجّه عام است، مانند فساد و خشونت مورد حمله قرار بدهید.
ـ عدم خشونت را تبلیغ، ولی خود بدان عمل کنید.
ـ ژنرالها (نیروهای عالیرتبه نظامی) را آماده و با خود همراه کنید. در آخرین مرحله، بقا و فنای رژیم به این بستگی دارد که آنها از رژیم حمایت کنند یا نه. وقتی بحران فرامیرسد حمایت نظامیان میتواند سودمند باشد، امّا تنها چیزی که شما نیاز دارید این است که نظامیان به دفاع از رژیم علاقهای نشان ندهند.
ـ همین که رژیم ساقط شد بسرعت آماده باشید که خلأ قدرت را که پیدا شده پر کنید. این کار بدین صورت میتواند عملی شود: یک رهبر فرهمند علاقهمند به دموکراسی را جلو بیندازید و بیدرنگ مقدمات اجرای انتخابات را برای کسب مشروعیت برای رژیم جدید فراهم بیاورید. از طریق حمایت عوامل بیگانه و فراملیتی مشروعیت بینالمللی آن را تأمین کنید.»5
اینک از رهنمودهای مفصل هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی که بخشی کوچک از آن به اختصار بیان شد چه چیز نتیجه میشود؟
آیا قبول ارکان و مبانی نظام و ایجاد اصلاحات سیاسی و اقتصادی در چارچوب آن و جلوگیری از بروز انقلاب و دگرگونی در اساس نظام که معنای صحیح رفرم است نتیجه میشود، یا یک برنامه و استراتژی منظم و رو کردن ارکان و بنیادهای نظام اسلامی و ایجاد نظم جدید براساس دموکراسی لیبرال؟!
آیا در چنین فرایندی جایگاهی برای استفاده از مفهوم رفرم غربی یا اصلاحات اسلامی وجود دارد؟
در این جاست که بسادگی روشن میشود که مفهوم مثبت و سازنده اصلاحات چیزی جز یک فریب و پوشش برای روشنفکران لیبرال نیست و این واژه مقدس نیز یکی دیگر از قربانیان معنوی روشنفکری لیبرال در پای نظامهای لیبرال دموکرات غربی است.
در یک جمعبندی کوتاه از کل بحث تا این جا میتوان گفت که روشنفکر لیبرال نه به معنای مصطلح در علوم اجتماعی و سیاسی غرب رفرمیست است و نه به مفهوم اسلامی آن اصلاحطلب و اصلاحگرا.
امّا اصلاحطلبی و رفرمیسم در نظام اسلامی شرایط زیر را میطلبد:
1 ـ اعتقاد و خضوع در مقابل قانون اساسی و قانونمداری؛
2 ـ اعتقاد به حضور دین در تمام عرصههای اجتماعی؛
3 ـ اعتقاد به وجود پارامترهای اصلی سیاسی، اقتصادی و حقوقی در برنامه دین؛
4 ـ اعتقاد به دکترین سیاسی اسلام در عصر غیبت.
پینوشتها
1 . مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، فرهنگ علوم سیاسی، بهار 1374.
2 . امیر محبیان، «جریان سوم و رفرمیسم غربگرا»، جام هفته، سال سوم، ش 96، به نقل از: ساموئل هانتینگتون، موج سوم دموکراسی.
3 . مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص 7.
4 . فرهنگ علوم سیاسی، بهار 1374.
5 . امیر محبیان، «اصلاحطلبان لیبرال، خروج از لاک پنهانکاری»، جام هفته، سال سوم، ش 94، ص 7، به نقل از: موج سوم دموکراسی.