امام خمینی (قدس سره)و چالشهای نظری حکومت ولایی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تاریخ اسلام در طول حیات اجتماعی خود، جریانهای متعددی را در زمینه حکومت، ولایت، خلافت و امامت، در سینه خویش ثبت کرده است. جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله با دو اندیشه مختلف سیاسی روبرو شد؛ اندیشه مبتنی بر خلافت و اندیشه مبتنی بر امامت. حکومت خلافتی با سپری شدن دوره خلفای چهارگانه، به حکومت سلطنتی بنیامیه، بنیمروان، بنیعباس و سپس دولت عثمانی تبدیل گشت. بیشتر این حکومتها و نظامهای سیاسی به لحاظ تئوریکی منبعث از اندیشه سیاسی اهل سنت بودند.
جریان حکومت شیعی در جامعه اسلامی به گونهای دیگر ظهور کرد. شیعه به غیر از حکومت چهار سال و نه ماهه امام علی علیهالسلام و دوره کوتاه خلافت امام حسن مجتبی علیهالسلام و حکومت علویان در طبرستان، فاطمیان در مصر و آلبویه در ایران، حکومتی دینی، مبتنی بر اندیشه سیاسی شیعه را مشاهده نکرد. برخی از علمای شیعی نیز مانند خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، علامه مجلسی، شیخ بهایی و دیگران با نفوذ سیاسی، علمی و اجتماعی خود در دربار مغولان و دولت صفویه توانستند پارهای از عقاید و هنجارهای شیعی را تحقق بخشند. برخی دیگر از متفکران شیعی مانند شیخ مفید،سیّد مرتضی، محقق اردبیلی، صدر المتألهین شیرازی، ملا مهدی نراقی، شیخ محمّد حسن نجفی، شیخ انصاری و... در تألیفات فقهی، فلسفی و کلامی به فلسفه، فقه و کلام سیاسی پرداختند، ولی با این همه، اندیشه شیعی تنها توسط امام خمینی قدسسره به طور گسترده در صحنه اجتماعی حضور یافت و از مهجوریت صدها ساله، رها گردید.
امروزه پارهای از نویسندگان و جریانهای سیاسی به جای همراهی و همگامی با اندیشه سیاسی حضرت امام و رشد و بالندگی دادن به نظام جمهوری اسلامی و طرح جلسات بحث و گفتوگو در راستای حلّ معضلات تئوریکی و عملی حکومت دینی، با ارائه شبهات در جهت ایجاد بحرانهای سیاسی و اجتماعی تلاش میکنند. طرح مباحث «تفکیک دین از سیاست و حذف دین از صحنه اجتماع و به حاشیه راندن و اختصاص آن به جنبههای فردی»، «پذیرش حکومت دینی در قالب حکومت جامعه متدینان و حکومت ارزشها»، «تعارض ولایت مطلقه فقیه با حق انتقاد»، «آزادی و مشارکت سیاسی مردم»، «جایگاه قانونی ولایت فقیه»، «عدم انسجام فکری و اندیشه سیاسی امام خمینی»، «تلازم ولایت مطلقه فقیه با استبداد فقیه»، نمونههایی از این تلاشهای نافرجام است. این نوشتار ضمن تبیین دیدگاه امام خمینی، به پارهای از این شبهات پاسخ خواهد داد.
1 ـ مهمترین شبهات
بیشتر شبهاتی که درباره دیدگاه حضرت امام قدسسره مطرح شدهاند، در یک تقسیمبندی کلی به سه گروه قابل تقسیماند:
1 ـ گروه اول، کسانی هستند که دیدگاه امام قدسسره را «ولایت انتصابی فقیهان» میدانند. بر این اساس، مبنای مشروعیت و اعتبار «ولیّ فقیه»، «نصب الهی» است. به عبارت دیگر، جایگاه و شخص ولیّ فقیه مشروعیت خویش را تنها از طریق خداوند و نصب او میگیرد. این گروه، مباحث «مشارکت سیاسی»، «آزادی مردم» و «حق انتقاد» را در کلام امام قدسسره نادیده گرفتهاند و در یک جمعبندی کلی، این تفکر ناشی از عدم توانایی اینان در جمع میان «ولایت فقیه» و «حقوق اجتماعی» مردم است.
گروه دوم نیز همانند گروه اول از جمع میان «ولایت فقیه» و «حقوق اجتماعی مردم» ناتوان مانده و تنها توجه خود را به عبارات و سخنان امام قدسسره در زمینههای «آزادی»، «دموکراسی»، «حق انتقاد»، «مشارکت سیاسی ـ اجتماعی مردم»
معطوف داشته است. این گروه تا آن حد پیش رفتهاند که نظریه ولایت فقیه امام را به «ولایت صرفا انتخابی فقیه» تأویل بردهاند که مشروعیت آن ناشی از «انتخاب مردم» است.1
گروه سوم، کسانی هستند که از عدم انسجام فکری امام قدسسره در باب ولایت فقیه و حکومت دینی سخن گفتهاند. این گروه خود به دو دسته تقسیم میشوند:
دسته اول اندیشه حضرت امام قدسسره را به دو دوره قبل و بعد از تشکیل حکومت تقسیم میکنند و با توجه به عنایت امام قدسسره به آرای عمومی، مسأله انتخابات و نظایر آن، دیدگاه امام را پس از تشکیل حکومت (بعد از انقلاب) ناسخ نظریه امام خمینی قدسسره قبل از انقلاب میدانند. اینان برای امام قدسسره دو نظریه متناقض، یعنی «مشروعیت الهی» و «مشروعیت مردمی» قائل هستند که اولی مربوط به قبل از انقلاب و دومی مربوط به بعد از تشکیل جمهوری اسلامی است. نظریه اول در آثاری همچون کتاب ولایت فقیه به چشم میخورد و نظریه دوم در کتاب صحیفه نور موجود است.2
دسته دوم برای امام قدسسره دو قرائت مختلف از حکومت تحت عنوان «دولت دینی» و «دین دولتی» قائل شدهاند. «دولت دینی» نظریه اولیه امام قدسسره و «دین دولتی» نظر اخیر ایشان بوده است. براساس نظریه اول، فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع، از گهواره تا گور میباشد و دین جامع قوانین سعادت دنیا و آخرت است. حکومت دینی به معنای حکومتِ احکام فقهی است، بدین معنی که احکام تمام مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و... در فقه وجود دارد. بنابراین دیدگاه و قرائت، ولیّ فقیه به عنوان حاکم و مجری احکام و قانون شرع معرفی میشود.
اما بنابر قرائت و نظریه دوم، اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نمیباشد و فقه توانایی پاسخگویی به معضلات داخلی و خارجی را ندارد. امام قدسسره در این دیدگاه حکومت را در چارچوب احکام الهی نمیپذیرد، بلکه حکومت را یکی از احکام اولیه اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعی حتی نماز و روزه و حج میشمارد. ایشان با استناد به این که حکومت شعبهای از ولایت مطلقه رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله است، نظریه «ولایت مطلقه فقیه» را مطرح میسازد. در این دیدگاه، احکام حکومتی و ثانوی شاخص میشود.
نویسنده و طرّاح این شبهه، در ادامه بحث، تفاوت این دو رویکرد را در زمینه بودجه حکومت، اتکاء و عدم اتکاء به فقه، قلمرو فقه، حکومت مشروطه و مطلقه، مردمشناختی، شرایط رهبری، حکومت فقها و کارشناسان و... بیان میکند.3
2 ـ ریشهیابی اشکالات و شبهات
به نظر میرسد که منشأ تمام این تفاسیر از اندیشههای امام قدسسره ، به عدم روشمندی منطقی و علمی مفسران مزبور در تفسیر آراء امام قدسسره بازمیگردد. از اینرو ناچاریم به روش تفسیر و چگونگی فهم کلام امام قدسسره و تفکیک تفاسیر درست از نادرست بپردازیم. معرفتشناسان و آشنایان به هرمنوتیک، جهت رسیدن به فهم و معرفت ضابطهمند، مطالب عمیق و ارزشمندی را ارائه کردهاند. نویسندگانی که قائل به عدم انسجام فکری و اندیشه سیاسی امام میباشنتد، به یکی از دو شیوه نادرست در تفسیر گفتهها و نوشتههای امام قدسسره رو آوردهاند: اول گردآوری گزینشی مطالب (اکتفا به چند عبارت و جمله بدون توجه به سایر مطالب و عبارات) و دوم، پیشداوری و تأثیر باورهای شخصی در تفسیر نوشته و کلام امام قدسسره .
همین دو شیوه نادرست نیز منشأ پیدایش اختلافات فراوان و ایجاد جریانهای گوناگون اجتماعی پس از وفات پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله گردید و فرقهها و نحلههای فراوانی را پدید آورد. قبل از انقلاب نیز شاهد گروههای التقاطی و انحرافی متعددی بودیم که مفاهیمی چون مارکسیسم، سوسیالیسم، سرمایهداری وغیره را به اسلام پیوند میدادند. این پیوند نادرست، ناشی از برخورد گزینشی و یا پیشداوری و تأثیر باورهای پیشین آنان در تفسیر متون دینی بود. اکنون که فهم اندیشههای امام قدسسره از ضرورتهای نظام جمهوری اسلامی است، لازم است برای جلوگیری از اینگونه تشتت در آراء، نخست به روش درست «فهم متون» روآوریم. در ادامه، ویژگیهای این روش را برمیشمریم:
الف) برخورد نظاممند با موضوع
اگر بخواهیم دیدگاه امام قدسسره درباره حکومت دینی را بررسی کنیم، باید عبارات، جملات، نوشتارها و گفتارهای وی را با نگاه جامعنگرانه از آغاز تا انجام، پژوهش و بررسی نماییم و تا آن جا که ممکن است اجزاء و عناصر آن را به صورت منسجم و هماهنگ عرضه نماییم، مگر آن که تناقض آشکار، مانع از همبستگی آراء شود.
ب) توجه به مبانی فکری امام قدسسره
در آثار و تألیفات نظری و اجتهادی امام قدسسره ، مبانی و بنیانهای فکری ایشان بیان شده است. به عبارت دیگر، شناخت کامل نسبت به مبادی تصوری و تصدیقی اندیشه سیاسی اسلام و شناخت روش فقهی و اجتهادی امام قدسسره ، در فهم کلام
ایشان مؤثر است.
ج) به کارگیری قواعد زبانشناختی و
مباحث الفاظ
مواردی مانند تقدم خاص بر عام، نص بر ظاهر، مقید بر مطلق، محکم بر متشابه و نیز توجه به معانی مصطلح در زمان صدور کلام، به فهم کلام امام قدسسره کمک زیادی خواهد کرد. امام خمینی قدسسره در زمینه حکومت و اندیشه سیاسی، گفتارها و نوشتارهای فراوانی داشتهاند و کتاب کشفالاسرار نخستین اثر ایشان در این زمینه است. کتاب ولایت فقیه وی نیز حاصل تدریس در نجف اشرف در سال 1348 میباشد. سخنان امام قدسسره در صحیفه نور نیز تا زمان تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی در سال 1368، در زمینه حکومت دینی ادامه داشته است.
جامعنگری در فهم کلام امام قدسسره حاکی از انسجام، استحکام و هماهنگی اندیشه سیاسی و حکومت دینی در دیدگاه ایشان است. گرچه هر اندیشمندی در طول حیات علمیاش، سیر تکاملی را طی میکند و امام خمینی نیز از این قاعده مستثنا نبود، اما ایشان در تاریخ فعالیت علمی و تلاش اجرایی خویش توانست زوایای پنهان اندیشه سیاسی اسلام را بیان کند و کاملاً روشن است که پذیرش سیر تطوّر و تکامل یک اندیشه، غیر از ناهماهنگی و عدم انسجام در آن است.
3 ـ دیدگاههای امام قدسسره
تاکنون از روش درست فهم کلام امام قدسسره سخن گفتیم و اینک برای اثبات انسجام اندیشه سیاسی ایشان، ناچاریم با نگاه جامع به گفتار و نوشتار وی توجه نماییم:
یک. قلمرو اسلام
امام خمینی قدسسره در مباحث کتاب ولایت فقیه برای اسلام قلمروی وسیع قائل بودند و با توجه به ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و تنوع مقررات آن در حوزههای مالی، دفاعی، جزایی، احکام سیاسی، اقتصادی و غیره و پذیرش نظام کلی اجتماعی در شریعت اسلام، قائل به لزوم تشکیل حکومت اسلامی شدند.4
امام قدسسره قرآن مجید و سنت را شامل همه دستورات و احکامی میداند که بشر برای سعادت و کمال خود، به آنها نیاز دارد.5 ایشان جامعیت دین را در صحیفه نور به اشکال مختلف بیان کردهاند:
«اسلام و همین طور سایر حکومتهای الهی و دعوتهای الهی به تمام شؤون انسان از آن مرتبه درجه پایین تا هر درجهای که بالا برود، همه اینها رسروکار با آنها دارد... اسلام بسیاری از احکامش، احکام سیاسی است. یک احکام معنوی دارد... قبل از این که اصلاً تولدی در کار باشد و قبل از ازدواج، احکام دارد تا ازدواج و تا حمل و تا تولد و تا تربیت، در بچگی و تربیت بزرگتر، تا حد بلوغ و تا حد جوانی و تا حد پیری و تا مردن و در قبر و مابعد القبر.»6
امام قدسسره عنوان اسلامشناس را برای کسی به کار میبرد که در هر دو جنبه معنوی و ظاهری وارد شود و جهات معنوی و مادی اسلام را بشناسد. از نظر ایشان، بسیاری که طرف معنویت را گرفتهاند و طرف اجتماع را رها نمودهاند و یا به عکس عمل کردهاند، اسلامشناس نمیباشند.7
«احکامی که در اسلام آمده است، چه احکام سیاسی، چه احکامی که مربوط به حکومت است، چه احکامی که مربوط به اجتماع است، چه احکامی که مربوط به افراد است، احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی است، تمام اینها موافق با احتیاجات انسان است؛ یعنی هر مقداری که انسان احتیاج دارد، احتیاج به طبیعت دارد، احکام طبیعی هست. این احتیاجاتِ به ماورای طبیعت، که من و شما الآن از آن غافل هستیم، انسان دارد آن هم، احکام دارد.»8
«اسلام علاوه بر این که بشر را در روحیات غنی میکند، در مادیات غنی میکند. اسلام دین سیاست است، قبل از این که دین معنویات باشد. اسلام همانطوری که به معنویات نظر دارد و همان طوری که به روحیات نظر دارد و تربیت دینی میکند و تربیت نفسانی میکند و تهذیب نفس میکند، همانطور به مادیات نظر دارد و مردم را تربیت میکند در عالم که چطور از مادیات استفاده کنند.»9
امام خمینی قدسسره همین مضامین را ـ که سالها قبل از انقلاب بیان فرمودند ـ در وصیتنامه الهی ـ سیاسی خود نیز تکرار نمودند، تا آیندگان، عدم انسجام را به کلامِ ایشان نسبت ندهند:
«اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین میکند و قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند و مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیرتوحیدی در تمام شؤون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیارناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده است.»10
امام قدسسره از رهگذر آمیختگی میان سیاست و دیانت، دنیا و آخرت، مادیت و معنویت، تئوری سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی خود را ارائه میکند. ایشان برای رفع تعارض و ناسازگاری میان سنت و تجدد، علاوه بر بهرهوری از عنصر زمان و مکان، معیارهای دینی و مصالح اجتماعی را به کمک میگیرد. امام نه نو بودن و مدرنیته را معیار گزینش قرار میدهد و نه به صِرف ناسازگاریِ تجدد و سنت دست از آن میشوید و میفرماید:
«اسلام همه ترقیات و همه صنعتها را قبول دارد، با تباهیها مخالف است، با آن چیزهایی که تباه میکند جوانهای ما را، مملکت ما را، با آنها مخالف است، اما با همه ترقیات، همه تمدنها موافق است.»11
امام قدسسره با پذیرش صنعت و تکنولوژی زاییده عقلانیت ابزاری جدید، جوانان روحانی و دانشگاهی را به کسب تحصیلات علمی و جدید و فراگیری تخصص برای رهایی از بیگانگان، و مجهز شدن به سلاح علم و دین توصیه میکند.12
دو. تعریف سیاست
الف ـ معنای سلبی سیاست
امام در این زمینه میفرماید:
«البته سیاست به آن معنایی که اینها میگویند که دروغگویی، با دروغگویی، چپاول مردم، با حیله و تزویر و سایر جیزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد، این سیاست شیطانی است.»
ب ـ معنای ایجابی سیاست
سیاست درست از منظر امام از این قرار است:
«سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاحت ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آن به علمای بیدار اسلام.»13
سه ـ آمیختگی دین و سیاست
امام درباره پیوند دین و سیاست میفرماید:
«دیانت همان سیاستی است که مردم را از این جا حرکت میدهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه میبرد که صلاح مردم است، که همان صراط مستقیم است.»14
چهار ـ جدایی دین از سیاست
اصلیترین و اساسیترین هدف و انگیزه مهاجمان و مخالفان با نظام جمهوری اسلامی، طرح مسأله جداانگاری دین از سیاست است که با بهرهوری از راهکارهای گوناگون در جهت اثبات آن گام برمیدارند. برای نمونه، برخی از نویسندگان با تفسیر دین به تنظیمکننده رابطه انسان با خدا، دین را از صحنه سیاست رانده، در حد مسائل شخصی و فردی تقلیل میدهند، در حالی که این نویسندگان چنین تعریفی را با پیشفرض تفکیک دین و سیاست مورد پذیرش قرار دادهاند و بر محققان آشکار است که تاکنون کسی نتوانسته است تعریفی جامع و مانع با روش بیرونی از دین ارائه دهد. بنابراین، کاملترین و جامعترین تعریف آن است که از درون دین یعنی کتاب و سنت استخراج شود و در نتیجه، نگاه درون دینی به طور واضح حضور سیاست در بطن آموزههای دینی را اثبات میکند.
پارهای دیگر از نویسندگان بر این باورند که دینی شدن سیاست فقط وقتی ممکن است که فهمی غیر مقدس از دین را با شیوه علمی مدیریت، همنشین و عجین کنیم و گرنه دین مقدس را با سیاست غیرمقدس آمیختن، آب در هاون کوبیدن است.15
این سخن که از موالید نظریه قبض و بسط به شمار میرود، با تزلزل و ناپایداری آن نظریه متزلزل میگردد. به علاوه، با توجه به نفی نسبیت معرفتشناختی و تأکید بر ملاکهای درستی و نادرستی معارف دینی، مطابقت فهم دینی با حقایق دینی لزوما موجب سرایت تقدس دین به معرفت دینی میشود و میتوان از فهم دینی مقدس نیز سخن گفت. بنابراین، فهم دینی مقدس با سیاست نیز قابل جمع است؛ زیرا سیاست نه تنها با معرفت دینی که با حقایق دینی نیز درآمیخته است.
ناگفته نماند که دین اسلام به لحاظ کمال و توانایی و تحریفناپذیری و اعجاز متون دینیاش، میدان نقد و سنجش را به روی همه آنهایی که ابزار درست سنجش را در اختیار دارند باز نگه میدارد و سیره عملی پیشوایان دین اسلام در عرصه حیات فکری و اجتماعی و حضور آنها در جلسات مناظره و احتجاجات گوناگون با مخالفان خویش نیز بیانگر همین مدعاست، ولی باز کردن عرصه مناظره نه به معنای غیرمقدس بودن معرفت دینی است و نه مستلزم بطلان و زوال دین میباشد.
امام خمینی قدسسره ، شعار جدایی دین از سیاست را به عنوان توطئه اجانب برشمرده، میفرماید:
«اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است، تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد.»16
شایان ذکر است که منظور از حکومت یا سیاست دینی، تنها وقوع حکومت در جامعه دینی نیست، چنان که برخی ادعا کرده و تصریح نمودهاند که «حکومت تعریف معینی دارد و در تعریف آن دینی بودن یا سکولار بودن اخذ نشده است. اما در خارج و در مقام وقوع و وجود خارجی، حکومت، تابع جامعه و یکی از شؤون آن است. اگر جامعه دینی باشد حکومت هم رنگ دین به خود میگیرد و گرنه، نه.»17
البته این سخن، با نگاه جامعه شناسانه درست است؛ یعنی تا زمانی که جامعهای دینی نباشد، حکومت دینی تحقق نمییابد، ولی از منظر کلامی و درون دینی، حکومت و سیاست دینی دقیقا به تغذیه جنبه محتوایی حکومت از متون دینی نظر دارد، و این نکته ظریفی است که مؤلف محترم، از آن غفلت کرده است.
پنج ـ جامعه اسلامی
برخی در تعریف جامعه و کشور اسلامی تنها به مردم مسلمان ـ آن هم مسلمان شناسنامهای ـ توجه میکنند، در حالی که امام خمینی قدسسره حاکمیت قوانین اسلام را روح جامعه و کشور اسلامی میداند و میفرماید:
«در کشوری که قانون حکومت نکند، خصوصا قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمیتوانیم اسلامی حساب کنیم. کسانی که با قانون مخالفت میکنند اینها با اسلام مخالفت میکنند.»18
شش ـ مشروعیت حکومت
امام خمینی قدسسره از میان انواع تئوریهای مشروعیت حکومت و حاکم، مشروعیت الهی را میپذیرد و مشروعیت حاکم را به صفات موردنظر در اسلام همچون عدالت و علم به قانون، عقل و تدبیر میداند و میفرماید:
«دو شرایطی که برای زمامدار ضروریاست، مستقیما ناشی از طبیعت طرز حکومت اسلامی است. پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسی وجود دارد که عبارتند از علم به قانون و عدالت.»19
برخی از نویسندگان گمان کردهاند که امام خمینی قدسسره در رویکرد «دولت دینی» تنها به صفات عدالت و فقاهت اکتفا کرده است، ولی در رویکرد «دین دولتی» این شرایط را کافی ندانسته20 و شرط مهم اجتهاد را در مسائل اجتماعی و حکومتی، تشخیص مصلحت و آشنایی با روش برخورد با حیلهها و تزویرهایی فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست و حتّی سیاسیون و مانند آن لازم دانسته است.21 این فرقگذاری نادرست است؛ زیرا امام خمینی قدسسره در کتاب ولایت فقیه، علم به قانون و عدالت را تنها شرط ندانسته و شرایط عامه مثل عقل و تدبیر را نیز معتبر دانسته است.
یکی دیگر از نویسندگان در زمینه صفات حاکم، شبهه و اشکال دیگری کرده است. وی اندیشه سیاسی امام قدسسره و گفتار ایشان در بیان صفات عدالت و تقوا را سخنانی سست و خام پنداشته است. این نویسنده که با مأوا گرفتن در لانه اندیشههای کارلپوپر و برای نجات شیرازه فکر خود از فروپاشی، اندیشه دینی برگرفته از قرآن و سنت اهل بیت علیهمالسلام را رهانیده و صفات حاکم اسلامی یعنی عدالت، علم، ایمان، تقوا، مدیریت و غیره را ناکافی و مبهم دانسته، اجتهاد را گرهناگشای مسائل اجتماعی خوانده و سخن گفتن از روشهای حکومت را منشأ بستن سرچشمه شرور حکومتی میانگارد.22
این نویسنده، در اثر نداشتن نگاه فراگیر و توجه نکردن به تمام ابعاد و محورهای سیاسی اندیشههای امام قدسسره و نگاه گزینشگر به اینگونه مباحث، نسبت به صفات حاکم از جمله عدالت و تقوا بیاعتنا شده است، در حالی که بدون شک برای راهیابی به حکومت شایسته، علاوه بر بهکارگیری روشهای درست حکومت، توجه به ویژگیهای حاکمان نیز ضرورت دارد.
پرسش ما از این نویسنده این است که آیا دموکراسی غرب که از کلام الهی و متون دینی در اداره جامعه بهره نبرده است و تنها به روشهای تجربی حکومت پرداخته، تاکنون توانسته است حاکمیت عادلانهای را تحقق بخشد؟ آیا انسانمحوری به جای دین و خدامحوری توانسته است بشر و جامعه انسانی را از شرور حکومتی نجات دهد؟ آیا بیتوجهی به صفات حاکمان در نظامهای حکومتی و بیبندوباری و بیتقوایی حاکمان، مهمترین عامل در انحطاط و عقبماندگی معنوی جوامع بهشمار نمیرود؟
امام خمینی قدسسره در زمینه مشروعیت حاکم اسلامی، علاوه بر بیان صفات ویژه، منصوص بودن آن را مورد تأکید قرار میدهد و میفرماید:
«از نظرگاه مذهب تشیع، این از امور بدیهی است که مفهوم حجتِ خدا بودن امام قدسسره آن است که امام دارای منصبی الهی و صاحب ولایت مطلقه بر بندگان است و چنان نیست که او تنها مرجع بیان احکام الهی است. لذا میتوان از گفته آن حضرت که فرمود: انا حجةاللّه و هُم حجتی علیکم، دریافت که میفرماید هر آنچه از طرف خداوند به من واگذار شده است و من در مورد آنها حق ولایت دارم، فقها نیز از طرف من صاحب همان اختیارات هستند و روشن است که مرجع این حقوق جعل ولایت از جانب خداوند برای امام علیهالسلام و جعل ولایت از جانب امام برای فقیهان است.»23
امام قدسسره درباره مشروعیت حکومت، نظریه «مشروعیت الهی» را پذیرفته است و میفرماید:
«واضح است که حکومت به جمیع شؤون آن و ارگانهایی که دارد، تا از قِبَل شرع مقدس و خداوند تبارک و تعالی شرعیت پیدا نکند، اکثر کارهای مربوط به قوه مقننه و قضائیه و اجرائیه بدون مجوز شرعی خواهد بود و دست ارگانها که باید به واسطه شرعیت آن باز باشد، بسته میشود و اگر بدون شرعیت الهی کارها را انجام دهند، دولت به جمیع شؤون طاغوتی و محرم خواهد بود.»24
همین مضامین از کتاب ولایت فقیه ایشان نیز قابل استفاده است. ایشان در این زمینه مینویسد:
«لازم است که فقها اجتماعا یا انفرادا برای اجرای حدود و حفظ ثغور، نظام، حکومت شرعی تشکیل دهند. این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفایی است. در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمیشود، زیرا از جانب خدا منصوباند. اگر توانستند باید مالیات، زکات، خمس و خراج را بگیرند و در مصالح مسلمین صرف کنند و اجرای حدود کنند. اینطور نیست که حالا که نمیتوانیم حکومت عمومی و سراسری تشکیل بدهیم کنار بنشینیم، بلکه تمام امور که مسلمین محتاجاند و از وظایفی است که حکومت اسلامی باید عهدهدار شود، هر مقدار که میتوانیم باید انجام دهیم.»25امام خمینی قدسسره در روز پس از نصب مرحوم بازرگان به عنوان نخستوزیر دولت موقت، در یک کنفرانس مطبوعاتی فرمود:
«من باید یک تنبیه دیگری هم بدهم و آن این که من که ایشان را حاکم کردهام. یک نفر آدمی هستم که به واسطه ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم ایشان را قرار دادهام. ایشان واجبالاتباع است. ملت باید از او اتباع کنند.»26
امام قدسسره همین مطلب یعنی مشروعیت الهی حاکم «اسلامی» را در سخنرانی دیگر این چنین توضیح میدهد:
«پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که میخواست از دنیا تشریف ببرند جانشین و جانشینها را تا زمان غیبت تعیین کرد و همان جانشینها امام امت را هم تعیین کردند. تا ائمه هدی سلاماللّه علیهم بودند آنها بودند و بعد فقها.»27
شایان ذکر است که امام خمینی با پذیرش مشروعیت الهی حکومت و حاکم اسلامی، هیچ گاه مشروعیت به معنای جامعهشناسی سیاسی یعنی «مقبولیت مردمی» و توجه به رضایت و خواست و آرای عمومی و انتخاب مردم را نادیده نگرفت؛ زیرا در جامعه اسلامی که مردم مسلمان در آن زندگی میکنند، خواست و اراده آنان در طول اراده تشریعی خداوند است و مردم در مقام عمل، ملتزم به قوانین و احکام و دستورات الهی میباشند. بر این اساس تعارض میان اراده مردم و اراده الهی قابل تصور نیست؛ اگر چه همه انسانها به لحاظ تکوینی توان مخالفت با اوامر و نواهی الهی را دارند.
دیدگاه امام درباره مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم در پایان این نوشتار خواهد آمد.
هفت: ولایت مطلقه فقیه
امام خمینی قدسسره از آغاز اندیشه سیاسی تا پایان عمر شریفشان به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد داشت و اگر چه ولایت فقیه، دیدگاه ابتکاری و انحصاری معظمله به شمار نمیرود و فقها در تمام ادوار فقهی به آن توجه داشتهاند، ولی امتیاز امام خمینی قدسسره در طرح این مسأله ابتنای حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه بوده است.
از نظر تاریخی، امام در سال 1322 برای اولین بار در کتاب کشفالاسرار به بحثهای حکومت اسلامی پرداخته و بصراحت دامنه ولایتفقیه را از افتاء، قضاوت و ولایت بر محجورین فراتر دانسته است.28 در سال 1332 یعنی ده سال بعد در کتاب الرسائل، کلیه مسائل مربوط به حکومت، اعم از امور سیاسی و قضایی را جزء اختیارات فقیه دانسته است. وی در رساله «الاجتهاد و التقلید» پس از ذکر شؤون فقیه مینویسد:
«فاذا علم عدم اهمال جعل منصب الحکومة و القضاء بین الناس فالقدر المتیقن هو الفقیه العالم بالقضاء و السیاسات الدینیة العادل فی الرعیة خصوصا مع ما یری من تعظیم اللّه تعالی و رسوله الاکرم و الائمة علیهمالسلام .»29
معظمله ضمن بیان روایات، دیدگاه خود را در باب روش دروندینی مسأله ولایت فقیه چنین ابراز میکند:
«فان الخدشة فی کل واحد منها سندا أو دلالةً ممکنة لکن مجموعها یجعل الفقیه العادل قدر المتیقن کما ذکرنا.»30
سپس در تفسیر حدیث عمربن حنظله چنین مینگارد:
«ویدل قوله «فانی قد جعلته حاکما» علی ان للفقیه مضافا الی منصب القضاء منصب الحکومة. أیة حکومة کانت لان الحکومة مفهوما اعم من القضاء المصطلح و القضاء من شعب الحکومة والولایة و مقتضی المقبولة انه علیهالسلام جعل الفقیه حاکما و والیا و دعوی الانصراف غیر مسموعة فللفقیه الحکومة علی الناس فیما یحتاجون الی تخصیص الکبری الکلیة.»31
امام قدسسره با نگارش تحریرالوسیله بار دیگر دیدگاه خود را در باب ولایت سیاسی فقیه ابراز داشت و نواب عام ولی عصر(عج) را عهدهدار تصدّی امور سیاسی، قضایی و اقتصادی (بجز جهاد ابتدایی) دانسته، مینویسد:
«فی عصر غیبة ولیالامر و سلطان العصر عجلاللّه فرجه الشریف یقوم نوابه العامة ـ و هم الفقهاء الجامعون لشرایط الفتوی و القضاء ـ مقامه فی اجراء السیاسات و سائر مالللام علیهالسلام الا البدأة بالجهاد.»32
امام خمینی قدسسره به طور گسترده مبانی حکومت اسلامی را در سال 1348 در نجف اشرف در ضمن مباحث فقه المعامله بیان کرد و در کتاب البیع و سپس به صورت مستقل در کتاب ولایت فقیه منتشر ساخت و تفسیر و تبیین اینگونه مباحث را تا سال 1368 ادامه داد و در تمام این آثار علمی، خواه اندیشههای بیانی و خواه بنانی از ولایت مطلقه فقیه و اختیارات وسیع حاکم اسلامی دفاع نموده است. معظمله در کتاب ولایت فقیه مینویسد:
«اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت [علم به قانون و عدالت و البته شرایط عامه] باشد، به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در امر اداره جامعه داشت، دارا میباشد و بر همه ردم لازم است که از او اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بیشتر از حضرت امیر علیهالسلام بود یا اختیار حکومتی حضرت امیر علیهالسلام بیش از فقیه است، باطل و غلط است.»33
«در همین ولایتی که برای رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدی اداره هست، برای فقیه هم هست.»34
امام قدسسره در کتاب ولایتفقیه بر این مطلب که حکومت اسلامی عبارت است از «حاکمیت قوانین الهی بر مردم» تأکید میورزد و در همان کتاب و تألیفات دیگر، قانون را اعم از احکام فرعی الهی میشمارد و با تعمیمی که در اختیارات حکومتی قائل میشود، دایره قوانین اسلام را اعم از احکام حکومتی و احکام فرعی میشمارد:
«اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیّه است باید عرض حکومت الهیّه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبی اسلام صلیاللهعلیهوآله یک پدیده بیمعنی و محتوا باشد... حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله است، یکی از احکام اوّلیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است و حاکم میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی را که ضرار باشد در صورتی که دفع بدون تخریب نشود، خراب کند. قراردادهای شرعی را که با خود مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد، مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یکجانبه لغو کند و میتواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی است، که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن ـ مادامی که چنین است ـ جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج که از فرائض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند.»35
برخی از نویسندگان گمان کردهاند که امام قدسسره در اینباره دو تئوری متفاوت داشته است. در تئوری نخست، حکومت اسلام را حکومت قانون دانسته و در تئوری دوم، حکومت اختیارات وسیعتری دارد. تمام خطای این نویسنده در این است که تفسیر درستی از قانون و فقه نکرده و قانون را به احکام فقهی و فقه را به مجموعهای از احکام اولیه متعارفی که در اذهان عمومی است. تفسیر میکند؛36 در حالی که از کتاب ولایت فقیه و سایر نوشتههای امام استفاده میشود که قانون همان قوانین الهی است که دایره وسیعی از قوانین عبادی، معاملاتی و حکومتی و به طور کلی احکام اولی و ثانوی را شامل است و این احکام در درون خود به حاکم و محکوم، وارد و مورود و مقدم و مؤخر تقسیم میشوند. از نظرگاه امام قدسسره حکومت از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعی میباشد و نکته قابل توجه دیگر این که این نویسنده توسل به «مصلحت» و «ضرورت» را خارج از احکام و قوانین اسلام دانسته است،37 در حالی که هر شخصی که به طور مختصر با فقه شیعه آشنایی داشته باشد، به حضور جدی این دو عنوان در احکام ثانوی فقه اعتراف میکند.
نویسنده مزبور در ادامه به فقهای شیعه نسبت میدهد که تصور رایج فقها از فقه شبیه لباسی بوده است که به قامت کل بشریت برای تمام امکنه و ازمنه دوخته شده باشد، به گونهای که هیچ تغییری در آن میسر نباشد.38 این نسبت به فقهای شیعه نارواست؛ زیرا تاریخ تطور فقه، بخوبی تکامل و اجتهادپذیری مسائل مستحدثه و ربط احکام متغیر با احکام ثابت و توان پاسخدهی فقه به نیازها و مقتضیات هر زمان را گواهی میدهد.
با ذکر این مطالب، روشن میشود که امام قدسسره در آغاز به «حکومنت مشروطه» و در ادامه راه به «حکومت مطلقه» قائل نبوده است، به گونهای که دو اندیشه کاملاً متفاوت از وی ارائه شده باشد؛39 بلکه از همان آغاز، حکومت دینی از دیدگاه امام قدسسره هم مطلقه بوده و هم مشروطه؛ اما مطلقه بوده است؛ زیرا اختیارات حاکم اسلامی وسیع است و منحصر به احکام فرعی نمیباشد و نفس حکومت از احکام اولیه و مقدم بر سایر احکام میباشد، و اما مشروطه بوده است؛ زیرا مشروط به قوانین اسلام ـ که از جمله آن قوانین، احکام حکومتی است ـ میباشد. امام قدسسره این مطلب را بصراحت در کتاب ولایتفقیه بیان میکند و حکومت اسلامی را مشروط به احکام و قوانین اسلام میداند40 و البته در همان کتاب، تمام اختیارات حکومتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام را برای فقیه نیز قائل میشود. بنابراین، ولایت فقیه از نظر اسلام جایگاه قانونی دارد و یک قانون دینی و الهی است و بر این اساس به عنوان مهمترین اصل در قانون اساسی آمده است.
شبهه دیگری که برخی در باب ولایت فقیه مطرح میکنند این است که ولایت فقیه مستلزم دیکتاتوری است و یا این که جامعه را به استبداد دینی میکشاند. این شبهه نیز مورد توجه و نقد امام قدسسره قرار گرفته است و میفرماید:
«این حرفهایی که میزنند که خیر، اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیکتاتوری میشود، از باب این است که اینها ولایت فقیه را نمیفهمند چیست... ولایت فقیه میخواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد نه این که میخواهد دیکتاتوری بکند... اگر رئیس جمهوری باید با تصویب فقیه باشد با تصویب یک نفری که اسلام را بداند چیست، اگر درست شود نمیگذارد این رئیس جمهور یک کار خطا بکند، اینها این را نمیخواهند... اگر یک فقیهی که یک عمری را برای اسلام خدمت کرده، علاقه به اسلام دارد، با آن شرایطی که اسلام قرار داده است که نمیتواند یک کلمه تخلف کند، اسلام دین قانون است پیغمبر هم خلاف نمیتوانست بکند، نمیکردند البته، نمیتوانستند بکنند. خدا به پیغمبر میگوید که اگر یک حرف خلاف بزنی رگ وتینت را قطع میکنم. حکم قانون است. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس حکومت نیست، نه فقیه و نه غیر فقیه. همه تحت قانون عمل میکنند.»41
هشت ـ روششناسی محتوایی
حکومت دینی
امام قدسسره با این که حکومت دینی را حکومت قوانین الهی معرفی میکند و احکام حکومتی را بخش مهمی از قوانین الهی میشمارد و مصلحت و ضرورت را نیز زیربخش موضوعات احکام الهی قرار میدهد، ولی هیچگاه نسبت به روششناسی تفقه در دین و احکام الهی بیتوجهی ننمود. جامعیت اندیشه امام قدسسره در این بخش از مطالب آشکار میشود.
امام خمینی قدسسره روش تحصیل و تحقیق حوزهها را «اجتهاد جواهری» و «فقه سنتی» دانسته و تخلف از آن را جایز نمیداند،42 ولی قائل به تکامل این روش است:
«زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند. مسألهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند؛ بدان معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی میطلبد.»43
امام قدسسره در مقام حکمشناسی متون دینی. روش متعارف فهم دین را میپذیرد و میفرماید:
«میزان در فهم آیات و ظواهر الفاظ، عرف عام و فهم متعارف مردم است، نه تجزیه و تحلیلهای علمی و ما هم تابع فهم عرف هستیم. اگر فقیه بخواهد در فهم روایات، دقایق علمی را وارد کند، از بسیاری مطالب بازمیماند.»44
ولی در مقام موضوعشناسی و تشخیص مصلحت و ضرورت، «عقلانیت ابزاری» و «رأی متخصصان متعهد» را معتبر میداند و به نمایندگان مجلس شورای اسلامی توصیه میکند که «از کارشناسان متعهد و متدین در تشخیص موضوعات برای احکام ثانویه اسلام نظرخواهی شود که کارها به نحو شایسته انجام گیرد. این نکته نیز لازم است که تذکر داده شود که ردّ احکام ثانویه پس از تشخیص موضوع به وسیله عرف کارشناس، با ردّ احکام اولیه فرقی ندارد، چون هر دو احکام اللّه میباشند.»45
برخی از نویسندگان، در این بخش تخصصی نیز گرفتار سرگردانی شدهاند. اینان بر این باورند که امام در تئوری اول خود، حکومت دینی را حکومت احکام فقهی دانسته و تشخیص حکم را به فقها اختصاص داده است و بر این اساس ولایت فقیه ضرورت پیدا میکند، ولی در تئوری بعدی حکومت، پای ضرورت و مصلحت را به میان کشیده و با توجه به این که تشخیص ضرورت و مصلحت با کارشناسان است، نیاز به ولایت فقیه به مخاطره میافتد.46
در حالی که اولاً معنای حضور احکام ثانوی در جامعه دینی به معنای نابودی تمام احکام اولی در تمام ازمنه و امکنه نیست. بنابراین، با آمدن ضرورت و مصلحت، همچنان ولایت فقیه ضرورت پیدا میکند. ثانیا ضرورت و مصلحت از موضوعات احکام ثانوی است و استنباط احکام ثانوی ـ همانند احکام اولی ـ از وظایف فقیه جامع شرایط است.
این نویسنده، حکومت دینی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه را عقلایی و براساس مصلحت سنجی و ضرورتیابی و احکام سلطانیه دانسته و نتیجه گرفته است که چنین حکومتی تماما عرفی و دنیوی است. در نتیجه، حکومت سکولاریستی از عواقب ناخواسته ولایت مطلقه است.47
این ادعا نیز ناشی از عدم تخصص فقهی نویسنده محترم است؛ زیرا:
اولاً، مؤلف محترم این سخن را بدون ذکر منبع، از مقاله «فرآیند عرفی شدن فقه شیعی» نوشته جهانگیر صالحپور برگفته است و به پیامدها و لوازم نظریه مقلدانه خویش توجه نکرده است.
ثانیا، حکومت دینی ولایی همواره به لحاظ موضوعشناسی ـ آنجاکه از مصادیق مصلحت و ضرورت باشند ـ به متخصصان و عقلانیت ابزاری نیازمند است، ولی به لحاظ حکمشناسی و استنباط احکام کاملاً به متون و منابع دینی نیاز دارد.
ثالثا، عرفی شدن فقه شیعه با سکولار کردن دین به معنای انتقال از ساحت قدسی (Sacred realm) و دینی به ساحت عرفی (Secular realm) و به حاشیه راندن دین از متن زندگی متفاوت است. در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، وظیفه ولیّ فقیه تشخیص مصلحت و تقدم اهم بر مهم است و اقدام در جهت مصالح جامعه، در گرو رفض دین و ترک احکام الهی نیست و تعطیل موقت یک حکم شرعی نیز به هیچ وجه مستلزم تعطیلی دائمی کل دین نمیباشد.
رابعا، مصلحت در نظام اسلامی دقیقا مبتنی بر معیارها، مبانی و اهداف دینی است و کاملاً با مصلحت در نظامهای لیبرالیسم، اومانیسم و سکولاریزم متفاوت است. اگر غرب در دوران اصلاحطلبی اروپا سخن از مصلحت به میان آورد و با هدف حذف دین و محدود ساختن شریعت قدم مینهاد، ولی سخن گفتن از مصلحت در نظام مبتنی بر ولایت فقیه پاسخی برای حوادث اجتماعی مستحدثه و راهحلی جهت چالشهای احکام بر مبنای اهم و مهم میباشد و البته این راه حل مستندات درون دینی قوی دارد.
نُه ـ مشارکت سیاسی و اجتماعی
مردم
امام خمینی قدسسره بر «مشارکت مردمی» گسترده، در بخشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تأکید فراوان نموده است و انحصار فعالیت سیاسی به مجتهدان و نخبگان اجتماعی و کنار زدن مردم از صحنه انتخابات و مشارکت سیاسی مردم را توطئه معرفی میکند.48 ایشان در زمینه انتخابات بصراحت فرمودند:
«ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طوری رأی داد ما هم از آنها تبعیت میکنیم.»49
«آنچه مهم است ضوابطی است که در این حکومت باید حاکم باشد که مهمترین آنها عبارت است از این که اولاً متکی به آرای ملت باشد، به گونهای که تمام آحاد ملت در انتخاب فرد و یا افرادی که باید مسؤولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند و دیگر این که در مورد این افراد نیز خط مشی سیاسی و اقتصادی و سایر شؤون اجتماعی و کلیه قواعد و موازین اسلامی مراعات شود.»50
امام قدسسره در تبیین جمهوری اسلامی میفرماید:
«جمهوری اسلامی آن است که رژیم به احکام اسلامی و به خواست مردم عمل ند.»51
امام خمینی قدسسره دموکراسی را ـ نه به مفهوم غربی آن بلکه به معنای کارآمدی حکومت با اتکا بر خواست و تأیید اکثریت مردم ـ میپذیرد و بشدت با دموکراسی غربی مخالفت میکند و بصراحت میفرماید:
«میگویند ما میخواهیم یک مملکتی باشد دموکراسی باشد. شما حساب بکنید که ببینید که اسلام ـ ما حساب صدر اسلام را میخواهیم بکنیم که متن اسلام است. خود اسلام و متن اسلام است ـ ببینیم که آیا این حکومت اسلام و این رژیم اسلام، یک رژیم دموکراسی بوده است یا یک رژیم قلدری و استبداد بوده؟»52
«رژیمی که به جای رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژیم عادلانهای است که شبیه آن رژیم در دموکراسی غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن است دموکراسی مطلوب ما با دموکراسیهایی که در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموکراسیای که ما میخواهیم به وجود آوریم در غرب وجود ندارد. دموکراسی اسلام کاملتر از دموکراسی غرب است.»53
ده ـ جلوههای مشارکت سیاسی و
اجتماعی مردم
امام خمینی قدسسره جلوههای گوناگون مشارکت سیاسی مردم را بیان میکند:
* توصیه فراوان امام قدسسره به مردم برای شرکت گسترده آنان در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری.54
* قرار دادن مجلس شورای اسلامی در رأس تمام نهادهای نظام جمهوری اسلامی و «اسلامی ـ ملی» بودن آن. «اسلامی» به این معنی که تمام تلاشش در راه تصویب قوانین موافق با احکام مقدس اسلام باشد و «ملی» بودنش به این معناست که از متن ملت جوشیده و دست شرق و غرب از سرنوشت آن کوتاه است.55
البته امام قدسسره در جهت عدم مخالفت قوانین مجلس با احکام مقدس اسلام، نهاد دیگری به نام شورای نگهبان را پیشبینی مینماید.56
* نظارت مردم به عنوان تأمین کننده امنیت و آرامش جامعه.57
امام راحل در اینباره میفرماید:
«باید همه زنها و همه مردها در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی وارد باشند و ناظر باشند. هم به مجلس ناظر باشند، هم به کارهای دولت ناظر باشند.
اظهارنظر بکنند. ملت باید الآن همهشان ناظر امور باشند، اظهارنظر بکنند در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی، در مسائلی که عمل میکنند دولت؛ استفاده بکنند، اگر یک کار خلاف دیدند.»58
* تحقق آزادی، هدف مبارزه امام قدسسره 59 به عنوان بنیانگذار آزادی.60 امام خمینی قدسسره اصل آزادی را مطلوب همه انسانها معرفی میکند، ولی دو عنصر مهم «مصالح جامعه، حفظ ثبات نظام اجتماعی و سیاسی» و نیز «احکام اسلامی» را معیار محدودیت انواع آزادی میشمارد. ایشان آزادی را نعمت بزرگ الهی،61 حقوق اولیه بشریت،62 مبنای حکومت جمهوری اسلامی63 و مورد تأیید اسلام64 معرفی میکند و آن را غیر از توطئه میشمارد و البته در حدود قانون آن را پذیرا میشود.65
امام خمینی قدسسره در باب آزادی زنان، مطبوعات، اجتهاد و احزاب میفرماید:
«زنان در جامعه اسلامی آزادند و از رفتن آنان به دانشگاه و ادارات و مجلسین به هیچ وجه جلوگیری نمیشود. از چیزی که جلوگیری میشود فساد اخلاقی است که زن و مرد نسبت به آن مساوی هستند و برای هر دو حرام است.»66
«روزنامههایی که مضر به حال ملت نباشد و روزنامههایی که نوشتهشان گمراهکننده نباشد آزادند.»67
«روزنامهها خودشان را اصلاح کنند. خیانت نکنند به اسلام و مسلمین، خون مظلومان ما را هدر ندهند، تبلیغات سوء را منعکس نکنند؛ توطئهها را جلوگیری کنند.»68
«در روزنامهها آزادند مطالب بنویسند، مسائل بنویسند، اما (آیا) آزاد هستند که اهانت به مثلاً مقدسات مردم بکنند؟»69
«در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا میکند که نظرات اجتهادی ـ فقهی در زمینههای مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شوند و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد.»70
«هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازد، آزادند و اسلام در تمامی این شؤون حد و مرز آن را تعیین کرده است.»71
«همه مردم آزادند مگر حزبی که مخالف با مصلحت مملکت باشد.»72
«اگر در این نظام، کسی یا گروهی خدای نکرده بیجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط
خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پیش از آن که به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.»73
* امام خمینی قدسسره حق انتقاد را حق طبیعی مردم دانسته، آن را غیر از توطئه معرفی میکند و میفرماید:
«نباید ما گمان کنیم که هر چه میگوییم و میکنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسانها.»74
«دوستان در وزارت امور خارجه باید تحمل انتقاد را ـ چه حق و چه ناحق ـ داشته باشیم.»75
«هر چه میخواهند بگویند و هر چه میخواهند انتقاد کنند، انتقاد غیر توطئه است. لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد. انتقاد از اموری است که سازنده است.»76
* امام خمینی قدسسره یکی از جلوههای مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم را حضور در انتخابات نمایندگان مجلس خبرگان معرفی میکند و به این مناسبت، تأکیدات و توصیههای فراوانی را متذکر شده و ویژگیهای علم، تدین وخبره اسلامی بودن نمایندگان مزبور را در سخنرانیهای خویش مورد اشاره قرار داده است:
«من توصیه میکنم خبرگان خودتان را اشخاص متدین، اشخاص عالم، علمای بزرگ بلاد، اشخاصی که نه به راست و نه به چپ انحراف دارند، اشخاصی که به صراط مستقیم انسانیت، به صراط مستقیم اسلام، در صراط مستقیم اسلام هستند، اشخاص معتبر، اشخاص امین، اشخاص وطنخواه، اشخاص اسلامخواه، این اشخاص را تعیین کنید برای تعیین سرنوشت خودتان.»77
«مهم این است که خبرگان باید خبرگان اسلامی باشد. ما میخواهیم یک مملکت اسلامی درست بکنیم، یک مملکت غربی نمیخواهیم درست بکنیم. مملکت اسلامی، قانونش باید اسلامی باشد، باید آن کسانی را که تعیین میکنید برای بررسی، خبره اسلامی باشند؛ مثل این میماند که مثلاً ما بخواهیم یک کسی را معالجه کنیم، برویم یک فقیه را چون فقیه است بیاوریم برای معالجه... این باید طبیب باشد تا معالجه کند، فقیه هم هر چه فقیه باشد عقلش نمیرسد راجع به طب... خبرگان باید خبرگان اسلامی، امین، مسلمان، متوجه غرب و شرق، تحت تأثیر غربی و شرقی نباشند، تحت تأثیر مکتبهای انحرافی نباشند... مجلس خبرگان را که میخواهید درست بکنید باید افراد خبیر و دانشمند به احکام اسلام و اشخاصی که امین هستند و اشخاصی که تحت تأثیر مکتبهای انحرافی نیستند... اینها را باید تعیین بکنید.»78
معمولاً مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران با شیوههای مختلف علیه این نظام به مخالفت پرداخته و علاوه بر شبهات مذکور در سطور گذشته، شبهات دیگری را در خصوص مجلس خبرگان مطرح کرده و میکنند. امام قدسسره در پاسخ به این پرسشها میفرماید:
«چون آخوند خدمتگزار اسلام است، مردم از آنها حمایت میکنند و همه ناراحتیها این است. آخوند چطور است؟ به آخوندش خیلی کار ندارند. اگر آخوند هم مثل خود آنها بود هیچ کاری به او نداشتند، لکن از آخوند میفهمند که این دارد اسلام را پیاده میکند، از این جهت میگویند چرا در مجلس خبرگان همه آخوندند؟ خوب برای این که یک مملکت اسلامی است، مردم ببینند احکام اسلام دارد اجرا میشود.»79
شایان ذکر است که مدیریت دارای دو بخش مهارتی و معرفتی است. در بخش مهارتی، تجربه اجرایی شخص کفایت میکند، ولی در بُعد معرفتی باید توجه داشت که مدیریت دانشی مصرفکننده است که از سایر علوم انسانی از جمله روانشناسی و جامعهشناسی بهره میبرد، اما از این نکته مهم نیز نباید غفلت کرد که مدیریت از چند جهت با دین اسلام ارتباط دارد و بر این اساس مدیریت اسلامی از غیراسلامی متمایز میشود.
نخست از جهت مبانی؛ زیرا مدیریت یکی از علوم انسانی به شمار میرود و مبانی انسانشناسانه در جهتگیری این علوم اثر میگذارد. از اینرو، مکاتب گوناگونی در علوم انسانی تولید یافته است. دوم به لحاظ ارزشی. هنجارها و باید و نبایدهای ارزشی در بخشهای مختلف مدیریت علمی از جمله ارزشیابی، نظارت و کنترل تأثیر میگذارد و به همین روال، دستورات ارزشی در اسلام بر مدیریت اثر میگذارد. سوم به لحاظ اهداف. مهمترین تمایز در عملکرد مدیران، تعیین انگیزهها و اهداف است. انتخاب «هدایت بشر» به عنوان هدف نهایی که در دین اسلام مورد تأکید قرار گرفته است، تأثیر مهمّی در مدیریت دارد.
چهارم به لحاظ قوانین: مدیریت در اداره جامعه و حوزه فعالیت خود با قوانین سروکار دارد و تفاوت قوانین سکولار و قوانین اسلامی در مدیریت سکولار و مدیریت دینی تأثیر جدی میگذارد.
با این توضیح، میتوان چنین نتیجه گرفت که در مجلس خبرگان، حضور متخصصان در مدیریت اسلامی که در چهار رکن مذکور مدیریت، تخصص و اجتهاد ویژه دارند نیز لازم است و این افراد همانا اسلامشناسان خبره و مجتهدانی هستند که امام قدسسره وجود آنها را ضروری دانسته است.
پینوشتها
1 . صحیفه نور، ج21، ص129.
2 . روزنامه سلام، 22/9/1376؛ ص2؛ روزنامه رسالت، 8/6/1376، ص4.
3 . اکبر گنجی، «دولت دینی و دین دولتی»، کیان، ش 41، ص19-18.
4 . امام خمینی قدسسره ، ولایت فقیه، (تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376)، ص25-20.
5 . همان، ص21.
6 . امام خمینی قدسسره ، صحیفه نور، (تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1369)، ج1، ص235.
7 . همان، ج2، ص229.
8 . همان، ج2، ص332.
9 . همان، ج5، ص241.
10 . همان، ج21، ص176.
11 . همان، ج9، ص166.
12 . همان، ج2، ص20؛ ج14، ص233.
13 . همان، ص218.
14 . همان، ص218.
15 . ر.ک: عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، مقاله «معنا و مبنای سکولاریسم»، ص429.
16 . صحیفه نور، ج21، ص91.
17 . مدارا و مدیریت، مقاله «معنا و مبنای سکولاریسم»، ص431.
18 . صحیفه نور، ج14، ص9-268.
19 . ولایت فقیه، ص37.
20 . «دولت دینی و دین دولتی»، کیان، ش41، ص22.
21 . صحیفه نور، ج21، ص 98-47.
22 . «حکومت و حاکمان»، روزنامه سلام، تاریخ 11/6/1376، ص6-5.
23 . امام خمینی قدسسره ، شؤون و اختیارات ولی فقیه، (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1365)، ص47.
24 . صحیفه نور، ج17، ص103.
25 . ولایت فقیه، ص42.
26 . در جستجوی راه از کلام امام، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362)، دفتر ششم، ص136.
27 . صحیفه نور، ج10، ص174.
28 . کشف الاسرار، ص186 و 188 و 221 و 244.
29 . الرسائل، ج2، ص102-101.
30 . همان، ص104.
31 . همان، ص106.
32 . تحریرالوسیله، ج1، ص482.
33 . ولایت فقیه، ص40.
34 . همان، ص42.
35 . صحیفه نور، ج20، ص170.
36 . «دولت دینی و دین دولتی»، کیان، ش41، ص18.
37 . همان، ص19.
38 . همان.
39 . همان، ص20.
40 . ولایت فقیه، ص33.
41 . همان، ص40.
42 . صحیفه نور، ج21، ص98.
43 . همان.
44 . ولایت فقیه، ص115.
45 . صحیفه نور، ج17، ص202.
46 . «دولت دینی و دین دولتی»، کیان، ش41، ص22.
47 . همان، ص 25-24.
48 . صحیفه نور، ج18، ص246-245.
49 . همان، ج10، ص181.
50 . همان، ج4، ص212.
51 . همان، ج7، ص201.
52 . همان، ج3، ص9.
53 . همان، ص13.
54 . همان، ج21، در وصیتنامه الهی ـ سیاسی.
55 . همان، ج18، ص273.
56 . همان، ج21 در وصیتنامه الهی ـ سیاسی.
57 . همان، ج15، ص60؛ ج19، ص35؛ ج20، ص129؛ ج21، ص38.
58 . همان، ج13، ص70.
59 . همان، ج3، ص58؛ ج4، ص96.
60 . همان، ج4، ص100.
61 . همان، ج7، ص42.
62 . همان، ج2، ص130.
63 . همان، ج3، ص58.
64 . همان، ج5، ص238.
65 . همان، ج7، ص18.
66 . همان، ج4، ص39.
67 . همان.
68 . همان، ج5، ص130.
69 . همان، ج7، ص19.
70 . همان، ج21، ص47.
71 . همان، ج2، ص280.
72 . همان، ج4، ص259.
73 . همان، ج21، ص48.
74 . همان، ج20، ص170.
75 . همان، ج20، ص201.
76 . همان، ج17، ص267.
77 . همان، ج8، ص113؛ نیز بنگرید به: همان، ص144.
78 . همان، ص 213-210.
79 . همان، ج9، ص124.
جریان حکومت شیعی در جامعه اسلامی به گونهای دیگر ظهور کرد. شیعه به غیر از حکومت چهار سال و نه ماهه امام علی علیهالسلام و دوره کوتاه خلافت امام حسن مجتبی علیهالسلام و حکومت علویان در طبرستان، فاطمیان در مصر و آلبویه در ایران، حکومتی دینی، مبتنی بر اندیشه سیاسی شیعه را مشاهده نکرد. برخی از علمای شیعی نیز مانند خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، علامه مجلسی، شیخ بهایی و دیگران با نفوذ سیاسی، علمی و اجتماعی خود در دربار مغولان و دولت صفویه توانستند پارهای از عقاید و هنجارهای شیعی را تحقق بخشند. برخی دیگر از متفکران شیعی مانند شیخ مفید،سیّد مرتضی، محقق اردبیلی، صدر المتألهین شیرازی، ملا مهدی نراقی، شیخ محمّد حسن نجفی، شیخ انصاری و... در تألیفات فقهی، فلسفی و کلامی به فلسفه، فقه و کلام سیاسی پرداختند، ولی با این همه، اندیشه شیعی تنها توسط امام خمینی قدسسره به طور گسترده در صحنه اجتماعی حضور یافت و از مهجوریت صدها ساله، رها گردید.
امروزه پارهای از نویسندگان و جریانهای سیاسی به جای همراهی و همگامی با اندیشه سیاسی حضرت امام و رشد و بالندگی دادن به نظام جمهوری اسلامی و طرح جلسات بحث و گفتوگو در راستای حلّ معضلات تئوریکی و عملی حکومت دینی، با ارائه شبهات در جهت ایجاد بحرانهای سیاسی و اجتماعی تلاش میکنند. طرح مباحث «تفکیک دین از سیاست و حذف دین از صحنه اجتماع و به حاشیه راندن و اختصاص آن به جنبههای فردی»، «پذیرش حکومت دینی در قالب حکومت جامعه متدینان و حکومت ارزشها»، «تعارض ولایت مطلقه فقیه با حق انتقاد»، «آزادی و مشارکت سیاسی مردم»، «جایگاه قانونی ولایت فقیه»، «عدم انسجام فکری و اندیشه سیاسی امام خمینی»، «تلازم ولایت مطلقه فقیه با استبداد فقیه»، نمونههایی از این تلاشهای نافرجام است. این نوشتار ضمن تبیین دیدگاه امام خمینی، به پارهای از این شبهات پاسخ خواهد داد.
1 ـ مهمترین شبهات
بیشتر شبهاتی که درباره دیدگاه حضرت امام قدسسره مطرح شدهاند، در یک تقسیمبندی کلی به سه گروه قابل تقسیماند:
1 ـ گروه اول، کسانی هستند که دیدگاه امام قدسسره را «ولایت انتصابی فقیهان» میدانند. بر این اساس، مبنای مشروعیت و اعتبار «ولیّ فقیه»، «نصب الهی» است. به عبارت دیگر، جایگاه و شخص ولیّ فقیه مشروعیت خویش را تنها از طریق خداوند و نصب او میگیرد. این گروه، مباحث «مشارکت سیاسی»، «آزادی مردم» و «حق انتقاد» را در کلام امام قدسسره نادیده گرفتهاند و در یک جمعبندی کلی، این تفکر ناشی از عدم توانایی اینان در جمع میان «ولایت فقیه» و «حقوق اجتماعی» مردم است.
گروه دوم نیز همانند گروه اول از جمع میان «ولایت فقیه» و «حقوق اجتماعی مردم» ناتوان مانده و تنها توجه خود را به عبارات و سخنان امام قدسسره در زمینههای «آزادی»، «دموکراسی»، «حق انتقاد»، «مشارکت سیاسی ـ اجتماعی مردم»
معطوف داشته است. این گروه تا آن حد پیش رفتهاند که نظریه ولایت فقیه امام را به «ولایت صرفا انتخابی فقیه» تأویل بردهاند که مشروعیت آن ناشی از «انتخاب مردم» است.1
گروه سوم، کسانی هستند که از عدم انسجام فکری امام قدسسره در باب ولایت فقیه و حکومت دینی سخن گفتهاند. این گروه خود به دو دسته تقسیم میشوند:
دسته اول اندیشه حضرت امام قدسسره را به دو دوره قبل و بعد از تشکیل حکومت تقسیم میکنند و با توجه به عنایت امام قدسسره به آرای عمومی، مسأله انتخابات و نظایر آن، دیدگاه امام را پس از تشکیل حکومت (بعد از انقلاب) ناسخ نظریه امام خمینی قدسسره قبل از انقلاب میدانند. اینان برای امام قدسسره دو نظریه متناقض، یعنی «مشروعیت الهی» و «مشروعیت مردمی» قائل هستند که اولی مربوط به قبل از انقلاب و دومی مربوط به بعد از تشکیل جمهوری اسلامی است. نظریه اول در آثاری همچون کتاب ولایت فقیه به چشم میخورد و نظریه دوم در کتاب صحیفه نور موجود است.2
دسته دوم برای امام قدسسره دو قرائت مختلف از حکومت تحت عنوان «دولت دینی» و «دین دولتی» قائل شدهاند. «دولت دینی» نظریه اولیه امام قدسسره و «دین دولتی» نظر اخیر ایشان بوده است. براساس نظریه اول، فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع، از گهواره تا گور میباشد و دین جامع قوانین سعادت دنیا و آخرت است. حکومت دینی به معنای حکومتِ احکام فقهی است، بدین معنی که احکام تمام مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و... در فقه وجود دارد. بنابراین دیدگاه و قرائت، ولیّ فقیه به عنوان حاکم و مجری احکام و قانون شرع معرفی میشود.
اما بنابر قرائت و نظریه دوم، اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نمیباشد و فقه توانایی پاسخگویی به معضلات داخلی و خارجی را ندارد. امام قدسسره در این دیدگاه حکومت را در چارچوب احکام الهی نمیپذیرد، بلکه حکومت را یکی از احکام اولیه اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعی حتی نماز و روزه و حج میشمارد. ایشان با استناد به این که حکومت شعبهای از ولایت مطلقه رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله است، نظریه «ولایت مطلقه فقیه» را مطرح میسازد. در این دیدگاه، احکام حکومتی و ثانوی شاخص میشود.
نویسنده و طرّاح این شبهه، در ادامه بحث، تفاوت این دو رویکرد را در زمینه بودجه حکومت، اتکاء و عدم اتکاء به فقه، قلمرو فقه، حکومت مشروطه و مطلقه، مردمشناختی، شرایط رهبری، حکومت فقها و کارشناسان و... بیان میکند.3
2 ـ ریشهیابی اشکالات و شبهات
به نظر میرسد که منشأ تمام این تفاسیر از اندیشههای امام قدسسره ، به عدم روشمندی منطقی و علمی مفسران مزبور در تفسیر آراء امام قدسسره بازمیگردد. از اینرو ناچاریم به روش تفسیر و چگونگی فهم کلام امام قدسسره و تفکیک تفاسیر درست از نادرست بپردازیم. معرفتشناسان و آشنایان به هرمنوتیک، جهت رسیدن به فهم و معرفت ضابطهمند، مطالب عمیق و ارزشمندی را ارائه کردهاند. نویسندگانی که قائل به عدم انسجام فکری و اندیشه سیاسی امام میباشنتد، به یکی از دو شیوه نادرست در تفسیر گفتهها و نوشتههای امام قدسسره رو آوردهاند: اول گردآوری گزینشی مطالب (اکتفا به چند عبارت و جمله بدون توجه به سایر مطالب و عبارات) و دوم، پیشداوری و تأثیر باورهای شخصی در تفسیر نوشته و کلام امام قدسسره .
همین دو شیوه نادرست نیز منشأ پیدایش اختلافات فراوان و ایجاد جریانهای گوناگون اجتماعی پس از وفات پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله گردید و فرقهها و نحلههای فراوانی را پدید آورد. قبل از انقلاب نیز شاهد گروههای التقاطی و انحرافی متعددی بودیم که مفاهیمی چون مارکسیسم، سوسیالیسم، سرمایهداری وغیره را به اسلام پیوند میدادند. این پیوند نادرست، ناشی از برخورد گزینشی و یا پیشداوری و تأثیر باورهای پیشین آنان در تفسیر متون دینی بود. اکنون که فهم اندیشههای امام قدسسره از ضرورتهای نظام جمهوری اسلامی است، لازم است برای جلوگیری از اینگونه تشتت در آراء، نخست به روش درست «فهم متون» روآوریم. در ادامه، ویژگیهای این روش را برمیشمریم:
الف) برخورد نظاممند با موضوع
اگر بخواهیم دیدگاه امام قدسسره درباره حکومت دینی را بررسی کنیم، باید عبارات، جملات، نوشتارها و گفتارهای وی را با نگاه جامعنگرانه از آغاز تا انجام، پژوهش و بررسی نماییم و تا آن جا که ممکن است اجزاء و عناصر آن را به صورت منسجم و هماهنگ عرضه نماییم، مگر آن که تناقض آشکار، مانع از همبستگی آراء شود.
ب) توجه به مبانی فکری امام قدسسره
در آثار و تألیفات نظری و اجتهادی امام قدسسره ، مبانی و بنیانهای فکری ایشان بیان شده است. به عبارت دیگر، شناخت کامل نسبت به مبادی تصوری و تصدیقی اندیشه سیاسی اسلام و شناخت روش فقهی و اجتهادی امام قدسسره ، در فهم کلام
ایشان مؤثر است.
ج) به کارگیری قواعد زبانشناختی و
مباحث الفاظ
مواردی مانند تقدم خاص بر عام، نص بر ظاهر، مقید بر مطلق، محکم بر متشابه و نیز توجه به معانی مصطلح در زمان صدور کلام، به فهم کلام امام قدسسره کمک زیادی خواهد کرد. امام خمینی قدسسره در زمینه حکومت و اندیشه سیاسی، گفتارها و نوشتارهای فراوانی داشتهاند و کتاب کشفالاسرار نخستین اثر ایشان در این زمینه است. کتاب ولایت فقیه وی نیز حاصل تدریس در نجف اشرف در سال 1348 میباشد. سخنان امام قدسسره در صحیفه نور نیز تا زمان تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی در سال 1368، در زمینه حکومت دینی ادامه داشته است.
جامعنگری در فهم کلام امام قدسسره حاکی از انسجام، استحکام و هماهنگی اندیشه سیاسی و حکومت دینی در دیدگاه ایشان است. گرچه هر اندیشمندی در طول حیات علمیاش، سیر تکاملی را طی میکند و امام خمینی نیز از این قاعده مستثنا نبود، اما ایشان در تاریخ فعالیت علمی و تلاش اجرایی خویش توانست زوایای پنهان اندیشه سیاسی اسلام را بیان کند و کاملاً روشن است که پذیرش سیر تطوّر و تکامل یک اندیشه، غیر از ناهماهنگی و عدم انسجام در آن است.
3 ـ دیدگاههای امام قدسسره
تاکنون از روش درست فهم کلام امام قدسسره سخن گفتیم و اینک برای اثبات انسجام اندیشه سیاسی ایشان، ناچاریم با نگاه جامع به گفتار و نوشتار وی توجه نماییم:
یک. قلمرو اسلام
امام خمینی قدسسره در مباحث کتاب ولایت فقیه برای اسلام قلمروی وسیع قائل بودند و با توجه به ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و تنوع مقررات آن در حوزههای مالی، دفاعی، جزایی، احکام سیاسی، اقتصادی و غیره و پذیرش نظام کلی اجتماعی در شریعت اسلام، قائل به لزوم تشکیل حکومت اسلامی شدند.4
امام قدسسره قرآن مجید و سنت را شامل همه دستورات و احکامی میداند که بشر برای سعادت و کمال خود، به آنها نیاز دارد.5 ایشان جامعیت دین را در صحیفه نور به اشکال مختلف بیان کردهاند:
«اسلام و همین طور سایر حکومتهای الهی و دعوتهای الهی به تمام شؤون انسان از آن مرتبه درجه پایین تا هر درجهای که بالا برود، همه اینها رسروکار با آنها دارد... اسلام بسیاری از احکامش، احکام سیاسی است. یک احکام معنوی دارد... قبل از این که اصلاً تولدی در کار باشد و قبل از ازدواج، احکام دارد تا ازدواج و تا حمل و تا تولد و تا تربیت، در بچگی و تربیت بزرگتر، تا حد بلوغ و تا حد جوانی و تا حد پیری و تا مردن و در قبر و مابعد القبر.»6
امام قدسسره عنوان اسلامشناس را برای کسی به کار میبرد که در هر دو جنبه معنوی و ظاهری وارد شود و جهات معنوی و مادی اسلام را بشناسد. از نظر ایشان، بسیاری که طرف معنویت را گرفتهاند و طرف اجتماع را رها نمودهاند و یا به عکس عمل کردهاند، اسلامشناس نمیباشند.7
«احکامی که در اسلام آمده است، چه احکام سیاسی، چه احکامی که مربوط به حکومت است، چه احکامی که مربوط به اجتماع است، چه احکامی که مربوط به افراد است، احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی است، تمام اینها موافق با احتیاجات انسان است؛ یعنی هر مقداری که انسان احتیاج دارد، احتیاج به طبیعت دارد، احکام طبیعی هست. این احتیاجاتِ به ماورای طبیعت، که من و شما الآن از آن غافل هستیم، انسان دارد آن هم، احکام دارد.»8
«اسلام علاوه بر این که بشر را در روحیات غنی میکند، در مادیات غنی میکند. اسلام دین سیاست است، قبل از این که دین معنویات باشد. اسلام همانطوری که به معنویات نظر دارد و همان طوری که به روحیات نظر دارد و تربیت دینی میکند و تربیت نفسانی میکند و تهذیب نفس میکند، همانطور به مادیات نظر دارد و مردم را تربیت میکند در عالم که چطور از مادیات استفاده کنند.»9
امام خمینی قدسسره همین مضامین را ـ که سالها قبل از انقلاب بیان فرمودند ـ در وصیتنامه الهی ـ سیاسی خود نیز تکرار نمودند، تا آیندگان، عدم انسجام را به کلامِ ایشان نسبت ندهند:
«اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین میکند و قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند و مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیرتوحیدی در تمام شؤون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیارناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده است.»10
امام قدسسره از رهگذر آمیختگی میان سیاست و دیانت، دنیا و آخرت، مادیت و معنویت، تئوری سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی خود را ارائه میکند. ایشان برای رفع تعارض و ناسازگاری میان سنت و تجدد، علاوه بر بهرهوری از عنصر زمان و مکان، معیارهای دینی و مصالح اجتماعی را به کمک میگیرد. امام نه نو بودن و مدرنیته را معیار گزینش قرار میدهد و نه به صِرف ناسازگاریِ تجدد و سنت دست از آن میشوید و میفرماید:
«اسلام همه ترقیات و همه صنعتها را قبول دارد، با تباهیها مخالف است، با آن چیزهایی که تباه میکند جوانهای ما را، مملکت ما را، با آنها مخالف است، اما با همه ترقیات، همه تمدنها موافق است.»11
امام قدسسره با پذیرش صنعت و تکنولوژی زاییده عقلانیت ابزاری جدید، جوانان روحانی و دانشگاهی را به کسب تحصیلات علمی و جدید و فراگیری تخصص برای رهایی از بیگانگان، و مجهز شدن به سلاح علم و دین توصیه میکند.12
دو. تعریف سیاست
الف ـ معنای سلبی سیاست
امام در این زمینه میفرماید:
«البته سیاست به آن معنایی که اینها میگویند که دروغگویی، با دروغگویی، چپاول مردم، با حیله و تزویر و سایر جیزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد، این سیاست شیطانی است.»
ب ـ معنای ایجابی سیاست
سیاست درست از منظر امام از این قرار است:
«سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاحت ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آن به علمای بیدار اسلام.»13
سه ـ آمیختگی دین و سیاست
امام درباره پیوند دین و سیاست میفرماید:
«دیانت همان سیاستی است که مردم را از این جا حرکت میدهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه میبرد که صلاح مردم است، که همان صراط مستقیم است.»14
چهار ـ جدایی دین از سیاست
اصلیترین و اساسیترین هدف و انگیزه مهاجمان و مخالفان با نظام جمهوری اسلامی، طرح مسأله جداانگاری دین از سیاست است که با بهرهوری از راهکارهای گوناگون در جهت اثبات آن گام برمیدارند. برای نمونه، برخی از نویسندگان با تفسیر دین به تنظیمکننده رابطه انسان با خدا، دین را از صحنه سیاست رانده، در حد مسائل شخصی و فردی تقلیل میدهند، در حالی که این نویسندگان چنین تعریفی را با پیشفرض تفکیک دین و سیاست مورد پذیرش قرار دادهاند و بر محققان آشکار است که تاکنون کسی نتوانسته است تعریفی جامع و مانع با روش بیرونی از دین ارائه دهد. بنابراین، کاملترین و جامعترین تعریف آن است که از درون دین یعنی کتاب و سنت استخراج شود و در نتیجه، نگاه درون دینی به طور واضح حضور سیاست در بطن آموزههای دینی را اثبات میکند.
پارهای دیگر از نویسندگان بر این باورند که دینی شدن سیاست فقط وقتی ممکن است که فهمی غیر مقدس از دین را با شیوه علمی مدیریت، همنشین و عجین کنیم و گرنه دین مقدس را با سیاست غیرمقدس آمیختن، آب در هاون کوبیدن است.15
این سخن که از موالید نظریه قبض و بسط به شمار میرود، با تزلزل و ناپایداری آن نظریه متزلزل میگردد. به علاوه، با توجه به نفی نسبیت معرفتشناختی و تأکید بر ملاکهای درستی و نادرستی معارف دینی، مطابقت فهم دینی با حقایق دینی لزوما موجب سرایت تقدس دین به معرفت دینی میشود و میتوان از فهم دینی مقدس نیز سخن گفت. بنابراین، فهم دینی مقدس با سیاست نیز قابل جمع است؛ زیرا سیاست نه تنها با معرفت دینی که با حقایق دینی نیز درآمیخته است.
ناگفته نماند که دین اسلام به لحاظ کمال و توانایی و تحریفناپذیری و اعجاز متون دینیاش، میدان نقد و سنجش را به روی همه آنهایی که ابزار درست سنجش را در اختیار دارند باز نگه میدارد و سیره عملی پیشوایان دین اسلام در عرصه حیات فکری و اجتماعی و حضور آنها در جلسات مناظره و احتجاجات گوناگون با مخالفان خویش نیز بیانگر همین مدعاست، ولی باز کردن عرصه مناظره نه به معنای غیرمقدس بودن معرفت دینی است و نه مستلزم بطلان و زوال دین میباشد.
امام خمینی قدسسره ، شعار جدایی دین از سیاست را به عنوان توطئه اجانب برشمرده، میفرماید:
«اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است، تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد.»16
شایان ذکر است که منظور از حکومت یا سیاست دینی، تنها وقوع حکومت در جامعه دینی نیست، چنان که برخی ادعا کرده و تصریح نمودهاند که «حکومت تعریف معینی دارد و در تعریف آن دینی بودن یا سکولار بودن اخذ نشده است. اما در خارج و در مقام وقوع و وجود خارجی، حکومت، تابع جامعه و یکی از شؤون آن است. اگر جامعه دینی باشد حکومت هم رنگ دین به خود میگیرد و گرنه، نه.»17
البته این سخن، با نگاه جامعه شناسانه درست است؛ یعنی تا زمانی که جامعهای دینی نباشد، حکومت دینی تحقق نمییابد، ولی از منظر کلامی و درون دینی، حکومت و سیاست دینی دقیقا به تغذیه جنبه محتوایی حکومت از متون دینی نظر دارد، و این نکته ظریفی است که مؤلف محترم، از آن غفلت کرده است.
پنج ـ جامعه اسلامی
برخی در تعریف جامعه و کشور اسلامی تنها به مردم مسلمان ـ آن هم مسلمان شناسنامهای ـ توجه میکنند، در حالی که امام خمینی قدسسره حاکمیت قوانین اسلام را روح جامعه و کشور اسلامی میداند و میفرماید:
«در کشوری که قانون حکومت نکند، خصوصا قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمیتوانیم اسلامی حساب کنیم. کسانی که با قانون مخالفت میکنند اینها با اسلام مخالفت میکنند.»18
شش ـ مشروعیت حکومت
امام خمینی قدسسره از میان انواع تئوریهای مشروعیت حکومت و حاکم، مشروعیت الهی را میپذیرد و مشروعیت حاکم را به صفات موردنظر در اسلام همچون عدالت و علم به قانون، عقل و تدبیر میداند و میفرماید:
«دو شرایطی که برای زمامدار ضروریاست، مستقیما ناشی از طبیعت طرز حکومت اسلامی است. پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسی وجود دارد که عبارتند از علم به قانون و عدالت.»19
برخی از نویسندگان گمان کردهاند که امام خمینی قدسسره در رویکرد «دولت دینی» تنها به صفات عدالت و فقاهت اکتفا کرده است، ولی در رویکرد «دین دولتی» این شرایط را کافی ندانسته20 و شرط مهم اجتهاد را در مسائل اجتماعی و حکومتی، تشخیص مصلحت و آشنایی با روش برخورد با حیلهها و تزویرهایی فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست و حتّی سیاسیون و مانند آن لازم دانسته است.21 این فرقگذاری نادرست است؛ زیرا امام خمینی قدسسره در کتاب ولایت فقیه، علم به قانون و عدالت را تنها شرط ندانسته و شرایط عامه مثل عقل و تدبیر را نیز معتبر دانسته است.
یکی دیگر از نویسندگان در زمینه صفات حاکم، شبهه و اشکال دیگری کرده است. وی اندیشه سیاسی امام قدسسره و گفتار ایشان در بیان صفات عدالت و تقوا را سخنانی سست و خام پنداشته است. این نویسنده که با مأوا گرفتن در لانه اندیشههای کارلپوپر و برای نجات شیرازه فکر خود از فروپاشی، اندیشه دینی برگرفته از قرآن و سنت اهل بیت علیهمالسلام را رهانیده و صفات حاکم اسلامی یعنی عدالت، علم، ایمان، تقوا، مدیریت و غیره را ناکافی و مبهم دانسته، اجتهاد را گرهناگشای مسائل اجتماعی خوانده و سخن گفتن از روشهای حکومت را منشأ بستن سرچشمه شرور حکومتی میانگارد.22
این نویسنده، در اثر نداشتن نگاه فراگیر و توجه نکردن به تمام ابعاد و محورهای سیاسی اندیشههای امام قدسسره و نگاه گزینشگر به اینگونه مباحث، نسبت به صفات حاکم از جمله عدالت و تقوا بیاعتنا شده است، در حالی که بدون شک برای راهیابی به حکومت شایسته، علاوه بر بهکارگیری روشهای درست حکومت، توجه به ویژگیهای حاکمان نیز ضرورت دارد.
پرسش ما از این نویسنده این است که آیا دموکراسی غرب که از کلام الهی و متون دینی در اداره جامعه بهره نبرده است و تنها به روشهای تجربی حکومت پرداخته، تاکنون توانسته است حاکمیت عادلانهای را تحقق بخشد؟ آیا انسانمحوری به جای دین و خدامحوری توانسته است بشر و جامعه انسانی را از شرور حکومتی نجات دهد؟ آیا بیتوجهی به صفات حاکمان در نظامهای حکومتی و بیبندوباری و بیتقوایی حاکمان، مهمترین عامل در انحطاط و عقبماندگی معنوی جوامع بهشمار نمیرود؟
امام خمینی قدسسره در زمینه مشروعیت حاکم اسلامی، علاوه بر بیان صفات ویژه، منصوص بودن آن را مورد تأکید قرار میدهد و میفرماید:
«از نظرگاه مذهب تشیع، این از امور بدیهی است که مفهوم حجتِ خدا بودن امام قدسسره آن است که امام دارای منصبی الهی و صاحب ولایت مطلقه بر بندگان است و چنان نیست که او تنها مرجع بیان احکام الهی است. لذا میتوان از گفته آن حضرت که فرمود: انا حجةاللّه و هُم حجتی علیکم، دریافت که میفرماید هر آنچه از طرف خداوند به من واگذار شده است و من در مورد آنها حق ولایت دارم، فقها نیز از طرف من صاحب همان اختیارات هستند و روشن است که مرجع این حقوق جعل ولایت از جانب خداوند برای امام علیهالسلام و جعل ولایت از جانب امام برای فقیهان است.»23
امام قدسسره درباره مشروعیت حکومت، نظریه «مشروعیت الهی» را پذیرفته است و میفرماید:
«واضح است که حکومت به جمیع شؤون آن و ارگانهایی که دارد، تا از قِبَل شرع مقدس و خداوند تبارک و تعالی شرعیت پیدا نکند، اکثر کارهای مربوط به قوه مقننه و قضائیه و اجرائیه بدون مجوز شرعی خواهد بود و دست ارگانها که باید به واسطه شرعیت آن باز باشد، بسته میشود و اگر بدون شرعیت الهی کارها را انجام دهند، دولت به جمیع شؤون طاغوتی و محرم خواهد بود.»24
همین مضامین از کتاب ولایت فقیه ایشان نیز قابل استفاده است. ایشان در این زمینه مینویسد:
«لازم است که فقها اجتماعا یا انفرادا برای اجرای حدود و حفظ ثغور، نظام، حکومت شرعی تشکیل دهند. این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفایی است. در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمیشود، زیرا از جانب خدا منصوباند. اگر توانستند باید مالیات، زکات، خمس و خراج را بگیرند و در مصالح مسلمین صرف کنند و اجرای حدود کنند. اینطور نیست که حالا که نمیتوانیم حکومت عمومی و سراسری تشکیل بدهیم کنار بنشینیم، بلکه تمام امور که مسلمین محتاجاند و از وظایفی است که حکومت اسلامی باید عهدهدار شود، هر مقدار که میتوانیم باید انجام دهیم.»25امام خمینی قدسسره در روز پس از نصب مرحوم بازرگان به عنوان نخستوزیر دولت موقت، در یک کنفرانس مطبوعاتی فرمود:
«من باید یک تنبیه دیگری هم بدهم و آن این که من که ایشان را حاکم کردهام. یک نفر آدمی هستم که به واسطه ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم ایشان را قرار دادهام. ایشان واجبالاتباع است. ملت باید از او اتباع کنند.»26
امام قدسسره همین مطلب یعنی مشروعیت الهی حاکم «اسلامی» را در سخنرانی دیگر این چنین توضیح میدهد:
«پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که میخواست از دنیا تشریف ببرند جانشین و جانشینها را تا زمان غیبت تعیین کرد و همان جانشینها امام امت را هم تعیین کردند. تا ائمه هدی سلاماللّه علیهم بودند آنها بودند و بعد فقها.»27
شایان ذکر است که امام خمینی با پذیرش مشروعیت الهی حکومت و حاکم اسلامی، هیچ گاه مشروعیت به معنای جامعهشناسی سیاسی یعنی «مقبولیت مردمی» و توجه به رضایت و خواست و آرای عمومی و انتخاب مردم را نادیده نگرفت؛ زیرا در جامعه اسلامی که مردم مسلمان در آن زندگی میکنند، خواست و اراده آنان در طول اراده تشریعی خداوند است و مردم در مقام عمل، ملتزم به قوانین و احکام و دستورات الهی میباشند. بر این اساس تعارض میان اراده مردم و اراده الهی قابل تصور نیست؛ اگر چه همه انسانها به لحاظ تکوینی توان مخالفت با اوامر و نواهی الهی را دارند.
دیدگاه امام درباره مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم در پایان این نوشتار خواهد آمد.
هفت: ولایت مطلقه فقیه
امام خمینی قدسسره از آغاز اندیشه سیاسی تا پایان عمر شریفشان به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد داشت و اگر چه ولایت فقیه، دیدگاه ابتکاری و انحصاری معظمله به شمار نمیرود و فقها در تمام ادوار فقهی به آن توجه داشتهاند، ولی امتیاز امام خمینی قدسسره در طرح این مسأله ابتنای حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه بوده است.
از نظر تاریخی، امام در سال 1322 برای اولین بار در کتاب کشفالاسرار به بحثهای حکومت اسلامی پرداخته و بصراحت دامنه ولایتفقیه را از افتاء، قضاوت و ولایت بر محجورین فراتر دانسته است.28 در سال 1332 یعنی ده سال بعد در کتاب الرسائل، کلیه مسائل مربوط به حکومت، اعم از امور سیاسی و قضایی را جزء اختیارات فقیه دانسته است. وی در رساله «الاجتهاد و التقلید» پس از ذکر شؤون فقیه مینویسد:
«فاذا علم عدم اهمال جعل منصب الحکومة و القضاء بین الناس فالقدر المتیقن هو الفقیه العالم بالقضاء و السیاسات الدینیة العادل فی الرعیة خصوصا مع ما یری من تعظیم اللّه تعالی و رسوله الاکرم و الائمة علیهمالسلام .»29
معظمله ضمن بیان روایات، دیدگاه خود را در باب روش دروندینی مسأله ولایت فقیه چنین ابراز میکند:
«فان الخدشة فی کل واحد منها سندا أو دلالةً ممکنة لکن مجموعها یجعل الفقیه العادل قدر المتیقن کما ذکرنا.»30
سپس در تفسیر حدیث عمربن حنظله چنین مینگارد:
«ویدل قوله «فانی قد جعلته حاکما» علی ان للفقیه مضافا الی منصب القضاء منصب الحکومة. أیة حکومة کانت لان الحکومة مفهوما اعم من القضاء المصطلح و القضاء من شعب الحکومة والولایة و مقتضی المقبولة انه علیهالسلام جعل الفقیه حاکما و والیا و دعوی الانصراف غیر مسموعة فللفقیه الحکومة علی الناس فیما یحتاجون الی تخصیص الکبری الکلیة.»31
امام قدسسره با نگارش تحریرالوسیله بار دیگر دیدگاه خود را در باب ولایت سیاسی فقیه ابراز داشت و نواب عام ولی عصر(عج) را عهدهدار تصدّی امور سیاسی، قضایی و اقتصادی (بجز جهاد ابتدایی) دانسته، مینویسد:
«فی عصر غیبة ولیالامر و سلطان العصر عجلاللّه فرجه الشریف یقوم نوابه العامة ـ و هم الفقهاء الجامعون لشرایط الفتوی و القضاء ـ مقامه فی اجراء السیاسات و سائر مالللام علیهالسلام الا البدأة بالجهاد.»32
امام خمینی قدسسره به طور گسترده مبانی حکومت اسلامی را در سال 1348 در نجف اشرف در ضمن مباحث فقه المعامله بیان کرد و در کتاب البیع و سپس به صورت مستقل در کتاب ولایت فقیه منتشر ساخت و تفسیر و تبیین اینگونه مباحث را تا سال 1368 ادامه داد و در تمام این آثار علمی، خواه اندیشههای بیانی و خواه بنانی از ولایت مطلقه فقیه و اختیارات وسیع حاکم اسلامی دفاع نموده است. معظمله در کتاب ولایت فقیه مینویسد:
«اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت [علم به قانون و عدالت و البته شرایط عامه] باشد، به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در امر اداره جامعه داشت، دارا میباشد و بر همه ردم لازم است که از او اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بیشتر از حضرت امیر علیهالسلام بود یا اختیار حکومتی حضرت امیر علیهالسلام بیش از فقیه است، باطل و غلط است.»33
«در همین ولایتی که برای رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدی اداره هست، برای فقیه هم هست.»34
امام قدسسره در کتاب ولایتفقیه بر این مطلب که حکومت اسلامی عبارت است از «حاکمیت قوانین الهی بر مردم» تأکید میورزد و در همان کتاب و تألیفات دیگر، قانون را اعم از احکام فرعی الهی میشمارد و با تعمیمی که در اختیارات حکومتی قائل میشود، دایره قوانین اسلام را اعم از احکام حکومتی و احکام فرعی میشمارد:
«اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیّه است باید عرض حکومت الهیّه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبی اسلام صلیاللهعلیهوآله یک پدیده بیمعنی و محتوا باشد... حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله است، یکی از احکام اوّلیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است و حاکم میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی را که ضرار باشد در صورتی که دفع بدون تخریب نشود، خراب کند. قراردادهای شرعی را که با خود مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد، مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یکجانبه لغو کند و میتواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی است، که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن ـ مادامی که چنین است ـ جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج که از فرائض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند.»35
برخی از نویسندگان گمان کردهاند که امام قدسسره در اینباره دو تئوری متفاوت داشته است. در تئوری نخست، حکومت اسلام را حکومت قانون دانسته و در تئوری دوم، حکومت اختیارات وسیعتری دارد. تمام خطای این نویسنده در این است که تفسیر درستی از قانون و فقه نکرده و قانون را به احکام فقهی و فقه را به مجموعهای از احکام اولیه متعارفی که در اذهان عمومی است. تفسیر میکند؛36 در حالی که از کتاب ولایت فقیه و سایر نوشتههای امام استفاده میشود که قانون همان قوانین الهی است که دایره وسیعی از قوانین عبادی، معاملاتی و حکومتی و به طور کلی احکام اولی و ثانوی را شامل است و این احکام در درون خود به حاکم و محکوم، وارد و مورود و مقدم و مؤخر تقسیم میشوند. از نظرگاه امام قدسسره حکومت از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعی میباشد و نکته قابل توجه دیگر این که این نویسنده توسل به «مصلحت» و «ضرورت» را خارج از احکام و قوانین اسلام دانسته است،37 در حالی که هر شخصی که به طور مختصر با فقه شیعه آشنایی داشته باشد، به حضور جدی این دو عنوان در احکام ثانوی فقه اعتراف میکند.
نویسنده مزبور در ادامه به فقهای شیعه نسبت میدهد که تصور رایج فقها از فقه شبیه لباسی بوده است که به قامت کل بشریت برای تمام امکنه و ازمنه دوخته شده باشد، به گونهای که هیچ تغییری در آن میسر نباشد.38 این نسبت به فقهای شیعه نارواست؛ زیرا تاریخ تطور فقه، بخوبی تکامل و اجتهادپذیری مسائل مستحدثه و ربط احکام متغیر با احکام ثابت و توان پاسخدهی فقه به نیازها و مقتضیات هر زمان را گواهی میدهد.
با ذکر این مطالب، روشن میشود که امام قدسسره در آغاز به «حکومنت مشروطه» و در ادامه راه به «حکومت مطلقه» قائل نبوده است، به گونهای که دو اندیشه کاملاً متفاوت از وی ارائه شده باشد؛39 بلکه از همان آغاز، حکومت دینی از دیدگاه امام قدسسره هم مطلقه بوده و هم مشروطه؛ اما مطلقه بوده است؛ زیرا اختیارات حاکم اسلامی وسیع است و منحصر به احکام فرعی نمیباشد و نفس حکومت از احکام اولیه و مقدم بر سایر احکام میباشد، و اما مشروطه بوده است؛ زیرا مشروط به قوانین اسلام ـ که از جمله آن قوانین، احکام حکومتی است ـ میباشد. امام قدسسره این مطلب را بصراحت در کتاب ولایتفقیه بیان میکند و حکومت اسلامی را مشروط به احکام و قوانین اسلام میداند40 و البته در همان کتاب، تمام اختیارات حکومتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام را برای فقیه نیز قائل میشود. بنابراین، ولایت فقیه از نظر اسلام جایگاه قانونی دارد و یک قانون دینی و الهی است و بر این اساس به عنوان مهمترین اصل در قانون اساسی آمده است.
شبهه دیگری که برخی در باب ولایت فقیه مطرح میکنند این است که ولایت فقیه مستلزم دیکتاتوری است و یا این که جامعه را به استبداد دینی میکشاند. این شبهه نیز مورد توجه و نقد امام قدسسره قرار گرفته است و میفرماید:
«این حرفهایی که میزنند که خیر، اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیکتاتوری میشود، از باب این است که اینها ولایت فقیه را نمیفهمند چیست... ولایت فقیه میخواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد نه این که میخواهد دیکتاتوری بکند... اگر رئیس جمهوری باید با تصویب فقیه باشد با تصویب یک نفری که اسلام را بداند چیست، اگر درست شود نمیگذارد این رئیس جمهور یک کار خطا بکند، اینها این را نمیخواهند... اگر یک فقیهی که یک عمری را برای اسلام خدمت کرده، علاقه به اسلام دارد، با آن شرایطی که اسلام قرار داده است که نمیتواند یک کلمه تخلف کند، اسلام دین قانون است پیغمبر هم خلاف نمیتوانست بکند، نمیکردند البته، نمیتوانستند بکنند. خدا به پیغمبر میگوید که اگر یک حرف خلاف بزنی رگ وتینت را قطع میکنم. حکم قانون است. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس حکومت نیست، نه فقیه و نه غیر فقیه. همه تحت قانون عمل میکنند.»41
هشت ـ روششناسی محتوایی
حکومت دینی
امام قدسسره با این که حکومت دینی را حکومت قوانین الهی معرفی میکند و احکام حکومتی را بخش مهمی از قوانین الهی میشمارد و مصلحت و ضرورت را نیز زیربخش موضوعات احکام الهی قرار میدهد، ولی هیچگاه نسبت به روششناسی تفقه در دین و احکام الهی بیتوجهی ننمود. جامعیت اندیشه امام قدسسره در این بخش از مطالب آشکار میشود.
امام خمینی قدسسره روش تحصیل و تحقیق حوزهها را «اجتهاد جواهری» و «فقه سنتی» دانسته و تخلف از آن را جایز نمیداند،42 ولی قائل به تکامل این روش است:
«زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند. مسألهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند؛ بدان معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی میطلبد.»43
امام قدسسره در مقام حکمشناسی متون دینی. روش متعارف فهم دین را میپذیرد و میفرماید:
«میزان در فهم آیات و ظواهر الفاظ، عرف عام و فهم متعارف مردم است، نه تجزیه و تحلیلهای علمی و ما هم تابع فهم عرف هستیم. اگر فقیه بخواهد در فهم روایات، دقایق علمی را وارد کند، از بسیاری مطالب بازمیماند.»44
ولی در مقام موضوعشناسی و تشخیص مصلحت و ضرورت، «عقلانیت ابزاری» و «رأی متخصصان متعهد» را معتبر میداند و به نمایندگان مجلس شورای اسلامی توصیه میکند که «از کارشناسان متعهد و متدین در تشخیص موضوعات برای احکام ثانویه اسلام نظرخواهی شود که کارها به نحو شایسته انجام گیرد. این نکته نیز لازم است که تذکر داده شود که ردّ احکام ثانویه پس از تشخیص موضوع به وسیله عرف کارشناس، با ردّ احکام اولیه فرقی ندارد، چون هر دو احکام اللّه میباشند.»45
برخی از نویسندگان، در این بخش تخصصی نیز گرفتار سرگردانی شدهاند. اینان بر این باورند که امام در تئوری اول خود، حکومت دینی را حکومت احکام فقهی دانسته و تشخیص حکم را به فقها اختصاص داده است و بر این اساس ولایت فقیه ضرورت پیدا میکند، ولی در تئوری بعدی حکومت، پای ضرورت و مصلحت را به میان کشیده و با توجه به این که تشخیص ضرورت و مصلحت با کارشناسان است، نیاز به ولایت فقیه به مخاطره میافتد.46
در حالی که اولاً معنای حضور احکام ثانوی در جامعه دینی به معنای نابودی تمام احکام اولی در تمام ازمنه و امکنه نیست. بنابراین، با آمدن ضرورت و مصلحت، همچنان ولایت فقیه ضرورت پیدا میکند. ثانیا ضرورت و مصلحت از موضوعات احکام ثانوی است و استنباط احکام ثانوی ـ همانند احکام اولی ـ از وظایف فقیه جامع شرایط است.
این نویسنده، حکومت دینی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه را عقلایی و براساس مصلحت سنجی و ضرورتیابی و احکام سلطانیه دانسته و نتیجه گرفته است که چنین حکومتی تماما عرفی و دنیوی است. در نتیجه، حکومت سکولاریستی از عواقب ناخواسته ولایت مطلقه است.47
این ادعا نیز ناشی از عدم تخصص فقهی نویسنده محترم است؛ زیرا:
اولاً، مؤلف محترم این سخن را بدون ذکر منبع، از مقاله «فرآیند عرفی شدن فقه شیعی» نوشته جهانگیر صالحپور برگفته است و به پیامدها و لوازم نظریه مقلدانه خویش توجه نکرده است.
ثانیا، حکومت دینی ولایی همواره به لحاظ موضوعشناسی ـ آنجاکه از مصادیق مصلحت و ضرورت باشند ـ به متخصصان و عقلانیت ابزاری نیازمند است، ولی به لحاظ حکمشناسی و استنباط احکام کاملاً به متون و منابع دینی نیاز دارد.
ثالثا، عرفی شدن فقه شیعه با سکولار کردن دین به معنای انتقال از ساحت قدسی (Sacred realm) و دینی به ساحت عرفی (Secular realm) و به حاشیه راندن دین از متن زندگی متفاوت است. در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، وظیفه ولیّ فقیه تشخیص مصلحت و تقدم اهم بر مهم است و اقدام در جهت مصالح جامعه، در گرو رفض دین و ترک احکام الهی نیست و تعطیل موقت یک حکم شرعی نیز به هیچ وجه مستلزم تعطیلی دائمی کل دین نمیباشد.
رابعا، مصلحت در نظام اسلامی دقیقا مبتنی بر معیارها، مبانی و اهداف دینی است و کاملاً با مصلحت در نظامهای لیبرالیسم، اومانیسم و سکولاریزم متفاوت است. اگر غرب در دوران اصلاحطلبی اروپا سخن از مصلحت به میان آورد و با هدف حذف دین و محدود ساختن شریعت قدم مینهاد، ولی سخن گفتن از مصلحت در نظام مبتنی بر ولایت فقیه پاسخی برای حوادث اجتماعی مستحدثه و راهحلی جهت چالشهای احکام بر مبنای اهم و مهم میباشد و البته این راه حل مستندات درون دینی قوی دارد.
نُه ـ مشارکت سیاسی و اجتماعی
مردم
امام خمینی قدسسره بر «مشارکت مردمی» گسترده، در بخشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تأکید فراوان نموده است و انحصار فعالیت سیاسی به مجتهدان و نخبگان اجتماعی و کنار زدن مردم از صحنه انتخابات و مشارکت سیاسی مردم را توطئه معرفی میکند.48 ایشان در زمینه انتخابات بصراحت فرمودند:
«ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طوری رأی داد ما هم از آنها تبعیت میکنیم.»49
«آنچه مهم است ضوابطی است که در این حکومت باید حاکم باشد که مهمترین آنها عبارت است از این که اولاً متکی به آرای ملت باشد، به گونهای که تمام آحاد ملت در انتخاب فرد و یا افرادی که باید مسؤولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند و دیگر این که در مورد این افراد نیز خط مشی سیاسی و اقتصادی و سایر شؤون اجتماعی و کلیه قواعد و موازین اسلامی مراعات شود.»50
امام قدسسره در تبیین جمهوری اسلامی میفرماید:
«جمهوری اسلامی آن است که رژیم به احکام اسلامی و به خواست مردم عمل ند.»51
امام خمینی قدسسره دموکراسی را ـ نه به مفهوم غربی آن بلکه به معنای کارآمدی حکومت با اتکا بر خواست و تأیید اکثریت مردم ـ میپذیرد و بشدت با دموکراسی غربی مخالفت میکند و بصراحت میفرماید:
«میگویند ما میخواهیم یک مملکتی باشد دموکراسی باشد. شما حساب بکنید که ببینید که اسلام ـ ما حساب صدر اسلام را میخواهیم بکنیم که متن اسلام است. خود اسلام و متن اسلام است ـ ببینیم که آیا این حکومت اسلام و این رژیم اسلام، یک رژیم دموکراسی بوده است یا یک رژیم قلدری و استبداد بوده؟»52
«رژیمی که به جای رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژیم عادلانهای است که شبیه آن رژیم در دموکراسی غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن است دموکراسی مطلوب ما با دموکراسیهایی که در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموکراسیای که ما میخواهیم به وجود آوریم در غرب وجود ندارد. دموکراسی اسلام کاملتر از دموکراسی غرب است.»53
ده ـ جلوههای مشارکت سیاسی و
اجتماعی مردم
امام خمینی قدسسره جلوههای گوناگون مشارکت سیاسی مردم را بیان میکند:
* توصیه فراوان امام قدسسره به مردم برای شرکت گسترده آنان در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری.54
* قرار دادن مجلس شورای اسلامی در رأس تمام نهادهای نظام جمهوری اسلامی و «اسلامی ـ ملی» بودن آن. «اسلامی» به این معنی که تمام تلاشش در راه تصویب قوانین موافق با احکام مقدس اسلام باشد و «ملی» بودنش به این معناست که از متن ملت جوشیده و دست شرق و غرب از سرنوشت آن کوتاه است.55
البته امام قدسسره در جهت عدم مخالفت قوانین مجلس با احکام مقدس اسلام، نهاد دیگری به نام شورای نگهبان را پیشبینی مینماید.56
* نظارت مردم به عنوان تأمین کننده امنیت و آرامش جامعه.57
امام راحل در اینباره میفرماید:
«باید همه زنها و همه مردها در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی وارد باشند و ناظر باشند. هم به مجلس ناظر باشند، هم به کارهای دولت ناظر باشند.
اظهارنظر بکنند. ملت باید الآن همهشان ناظر امور باشند، اظهارنظر بکنند در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی، در مسائلی که عمل میکنند دولت؛ استفاده بکنند، اگر یک کار خلاف دیدند.»58
* تحقق آزادی، هدف مبارزه امام قدسسره 59 به عنوان بنیانگذار آزادی.60 امام خمینی قدسسره اصل آزادی را مطلوب همه انسانها معرفی میکند، ولی دو عنصر مهم «مصالح جامعه، حفظ ثبات نظام اجتماعی و سیاسی» و نیز «احکام اسلامی» را معیار محدودیت انواع آزادی میشمارد. ایشان آزادی را نعمت بزرگ الهی،61 حقوق اولیه بشریت،62 مبنای حکومت جمهوری اسلامی63 و مورد تأیید اسلام64 معرفی میکند و آن را غیر از توطئه میشمارد و البته در حدود قانون آن را پذیرا میشود.65
امام خمینی قدسسره در باب آزادی زنان، مطبوعات، اجتهاد و احزاب میفرماید:
«زنان در جامعه اسلامی آزادند و از رفتن آنان به دانشگاه و ادارات و مجلسین به هیچ وجه جلوگیری نمیشود. از چیزی که جلوگیری میشود فساد اخلاقی است که زن و مرد نسبت به آن مساوی هستند و برای هر دو حرام است.»66
«روزنامههایی که مضر به حال ملت نباشد و روزنامههایی که نوشتهشان گمراهکننده نباشد آزادند.»67
«روزنامهها خودشان را اصلاح کنند. خیانت نکنند به اسلام و مسلمین، خون مظلومان ما را هدر ندهند، تبلیغات سوء را منعکس نکنند؛ توطئهها را جلوگیری کنند.»68
«در روزنامهها آزادند مطالب بنویسند، مسائل بنویسند، اما (آیا) آزاد هستند که اهانت به مثلاً مقدسات مردم بکنند؟»69
«در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا میکند که نظرات اجتهادی ـ فقهی در زمینههای مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شوند و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد.»70
«هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازد، آزادند و اسلام در تمامی این شؤون حد و مرز آن را تعیین کرده است.»71
«همه مردم آزادند مگر حزبی که مخالف با مصلحت مملکت باشد.»72
«اگر در این نظام، کسی یا گروهی خدای نکرده بیجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط
خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پیش از آن که به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.»73
* امام خمینی قدسسره حق انتقاد را حق طبیعی مردم دانسته، آن را غیر از توطئه معرفی میکند و میفرماید:
«نباید ما گمان کنیم که هر چه میگوییم و میکنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسانها.»74
«دوستان در وزارت امور خارجه باید تحمل انتقاد را ـ چه حق و چه ناحق ـ داشته باشیم.»75
«هر چه میخواهند بگویند و هر چه میخواهند انتقاد کنند، انتقاد غیر توطئه است. لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد. انتقاد از اموری است که سازنده است.»76
* امام خمینی قدسسره یکی از جلوههای مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم را حضور در انتخابات نمایندگان مجلس خبرگان معرفی میکند و به این مناسبت، تأکیدات و توصیههای فراوانی را متذکر شده و ویژگیهای علم، تدین وخبره اسلامی بودن نمایندگان مزبور را در سخنرانیهای خویش مورد اشاره قرار داده است:
«من توصیه میکنم خبرگان خودتان را اشخاص متدین، اشخاص عالم، علمای بزرگ بلاد، اشخاصی که نه به راست و نه به چپ انحراف دارند، اشخاصی که به صراط مستقیم انسانیت، به صراط مستقیم اسلام، در صراط مستقیم اسلام هستند، اشخاص معتبر، اشخاص امین، اشخاص وطنخواه، اشخاص اسلامخواه، این اشخاص را تعیین کنید برای تعیین سرنوشت خودتان.»77
«مهم این است که خبرگان باید خبرگان اسلامی باشد. ما میخواهیم یک مملکت اسلامی درست بکنیم، یک مملکت غربی نمیخواهیم درست بکنیم. مملکت اسلامی، قانونش باید اسلامی باشد، باید آن کسانی را که تعیین میکنید برای بررسی، خبره اسلامی باشند؛ مثل این میماند که مثلاً ما بخواهیم یک کسی را معالجه کنیم، برویم یک فقیه را چون فقیه است بیاوریم برای معالجه... این باید طبیب باشد تا معالجه کند، فقیه هم هر چه فقیه باشد عقلش نمیرسد راجع به طب... خبرگان باید خبرگان اسلامی، امین، مسلمان، متوجه غرب و شرق، تحت تأثیر غربی و شرقی نباشند، تحت تأثیر مکتبهای انحرافی نباشند... مجلس خبرگان را که میخواهید درست بکنید باید افراد خبیر و دانشمند به احکام اسلام و اشخاصی که امین هستند و اشخاصی که تحت تأثیر مکتبهای انحرافی نیستند... اینها را باید تعیین بکنید.»78
معمولاً مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران با شیوههای مختلف علیه این نظام به مخالفت پرداخته و علاوه بر شبهات مذکور در سطور گذشته، شبهات دیگری را در خصوص مجلس خبرگان مطرح کرده و میکنند. امام قدسسره در پاسخ به این پرسشها میفرماید:
«چون آخوند خدمتگزار اسلام است، مردم از آنها حمایت میکنند و همه ناراحتیها این است. آخوند چطور است؟ به آخوندش خیلی کار ندارند. اگر آخوند هم مثل خود آنها بود هیچ کاری به او نداشتند، لکن از آخوند میفهمند که این دارد اسلام را پیاده میکند، از این جهت میگویند چرا در مجلس خبرگان همه آخوندند؟ خوب برای این که یک مملکت اسلامی است، مردم ببینند احکام اسلام دارد اجرا میشود.»79
شایان ذکر است که مدیریت دارای دو بخش مهارتی و معرفتی است. در بخش مهارتی، تجربه اجرایی شخص کفایت میکند، ولی در بُعد معرفتی باید توجه داشت که مدیریت دانشی مصرفکننده است که از سایر علوم انسانی از جمله روانشناسی و جامعهشناسی بهره میبرد، اما از این نکته مهم نیز نباید غفلت کرد که مدیریت از چند جهت با دین اسلام ارتباط دارد و بر این اساس مدیریت اسلامی از غیراسلامی متمایز میشود.
نخست از جهت مبانی؛ زیرا مدیریت یکی از علوم انسانی به شمار میرود و مبانی انسانشناسانه در جهتگیری این علوم اثر میگذارد. از اینرو، مکاتب گوناگونی در علوم انسانی تولید یافته است. دوم به لحاظ ارزشی. هنجارها و باید و نبایدهای ارزشی در بخشهای مختلف مدیریت علمی از جمله ارزشیابی، نظارت و کنترل تأثیر میگذارد و به همین روال، دستورات ارزشی در اسلام بر مدیریت اثر میگذارد. سوم به لحاظ اهداف. مهمترین تمایز در عملکرد مدیران، تعیین انگیزهها و اهداف است. انتخاب «هدایت بشر» به عنوان هدف نهایی که در دین اسلام مورد تأکید قرار گرفته است، تأثیر مهمّی در مدیریت دارد.
چهارم به لحاظ قوانین: مدیریت در اداره جامعه و حوزه فعالیت خود با قوانین سروکار دارد و تفاوت قوانین سکولار و قوانین اسلامی در مدیریت سکولار و مدیریت دینی تأثیر جدی میگذارد.
با این توضیح، میتوان چنین نتیجه گرفت که در مجلس خبرگان، حضور متخصصان در مدیریت اسلامی که در چهار رکن مذکور مدیریت، تخصص و اجتهاد ویژه دارند نیز لازم است و این افراد همانا اسلامشناسان خبره و مجتهدانی هستند که امام قدسسره وجود آنها را ضروری دانسته است.
پینوشتها
1 . صحیفه نور، ج21، ص129.
2 . روزنامه سلام، 22/9/1376؛ ص2؛ روزنامه رسالت، 8/6/1376، ص4.
3 . اکبر گنجی، «دولت دینی و دین دولتی»، کیان، ش 41، ص19-18.
4 . امام خمینی قدسسره ، ولایت فقیه، (تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376)، ص25-20.
5 . همان، ص21.
6 . امام خمینی قدسسره ، صحیفه نور، (تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1369)، ج1، ص235.
7 . همان، ج2، ص229.
8 . همان، ج2، ص332.
9 . همان، ج5، ص241.
10 . همان، ج21، ص176.
11 . همان، ج9، ص166.
12 . همان، ج2، ص20؛ ج14، ص233.
13 . همان، ص218.
14 . همان، ص218.
15 . ر.ک: عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، مقاله «معنا و مبنای سکولاریسم»، ص429.
16 . صحیفه نور، ج21، ص91.
17 . مدارا و مدیریت، مقاله «معنا و مبنای سکولاریسم»، ص431.
18 . صحیفه نور، ج14، ص9-268.
19 . ولایت فقیه، ص37.
20 . «دولت دینی و دین دولتی»، کیان، ش41، ص22.
21 . صحیفه نور، ج21، ص 98-47.
22 . «حکومت و حاکمان»، روزنامه سلام، تاریخ 11/6/1376، ص6-5.
23 . امام خمینی قدسسره ، شؤون و اختیارات ولی فقیه، (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1365)، ص47.
24 . صحیفه نور، ج17، ص103.
25 . ولایت فقیه، ص42.
26 . در جستجوی راه از کلام امام، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362)، دفتر ششم، ص136.
27 . صحیفه نور، ج10، ص174.
28 . کشف الاسرار، ص186 و 188 و 221 و 244.
29 . الرسائل، ج2، ص102-101.
30 . همان، ص104.
31 . همان، ص106.
32 . تحریرالوسیله، ج1، ص482.
33 . ولایت فقیه، ص40.
34 . همان، ص42.
35 . صحیفه نور، ج20، ص170.
36 . «دولت دینی و دین دولتی»، کیان، ش41، ص18.
37 . همان، ص19.
38 . همان.
39 . همان، ص20.
40 . ولایت فقیه، ص33.
41 . همان، ص40.
42 . صحیفه نور، ج21، ص98.
43 . همان.
44 . ولایت فقیه، ص115.
45 . صحیفه نور، ج17، ص202.
46 . «دولت دینی و دین دولتی»، کیان، ش41، ص22.
47 . همان، ص 25-24.
48 . صحیفه نور، ج18، ص246-245.
49 . همان، ج10، ص181.
50 . همان، ج4، ص212.
51 . همان، ج7، ص201.
52 . همان، ج3، ص9.
53 . همان، ص13.
54 . همان، ج21، در وصیتنامه الهی ـ سیاسی.
55 . همان، ج18، ص273.
56 . همان، ج21 در وصیتنامه الهی ـ سیاسی.
57 . همان، ج15، ص60؛ ج19، ص35؛ ج20، ص129؛ ج21، ص38.
58 . همان، ج13، ص70.
59 . همان، ج3، ص58؛ ج4، ص96.
60 . همان، ج4، ص100.
61 . همان، ج7، ص42.
62 . همان، ج2، ص130.
63 . همان، ج3، ص58.
64 . همان، ج5، ص238.
65 . همان، ج7، ص18.
66 . همان، ج4، ص39.
67 . همان.
68 . همان، ج5، ص130.
69 . همان، ج7، ص19.
70 . همان، ج21، ص47.
71 . همان، ج2، ص280.
72 . همان، ج4، ص259.
73 . همان، ج21، ص48.
74 . همان، ج20، ص170.
75 . همان، ج20، ص201.
76 . همان، ج17، ص267.
77 . همان، ج8، ص113؛ نیز بنگرید به: همان، ص144.
78 . همان، ص 213-210.
79 . همان، ج9، ص124.