سکولاریسم یا عرفی شدن دین و فقه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
اگر در غرب ایده سکولاریسم پدید آمد، یک رشته عوامل و بسترهای مناسب، آن را پدید آورد و طبعاً زادگاه این عوامل و تأثیرگذاری آنها مربوط به جهان غرب مسیحی و آیین کلیسا است و هیچ یک از این عوامل در آیین اسلام و محیط دینی و علمی اسلامی وجود نداشته و اکنون نیز وجود ندارد. طبعاً با فقدان چنین بستر، چنین فرزند نامشروعی در شرق اسلامی چشم به جهان نخواهد گشود. جای تأسف است که گروهی، این نتیجه نادرست را از بستر خود جدا کرده آن را بر بستر اسلام تحمیل کنند....
* برخی از نظریه پردازان این گروه، تلاش کرده که از گوشه و کنار آموزههای فقهی، دلایل به اصطلاح فقهی برای عرفی شدن فقه اقامه کند، امّا این دلایل آن قدر سست و بی پایه است که بیش از آن که عرفی شدن فقه را اثبات کند، دلیل بر ناآگاهی او از فقه و مبانی آن است!
1. در عصر حاضر که پژوهشهای دینی از رواج بیشتری در شرق و غرب برخوردار گشته، دو گروه پیشتاز این میدان میباشند:
الف. گروهی با آشنایی با مفاهیم عالی دین و با عقیده راسخ به حقانیت آن، به پژوهش پرداخته و دیدگاه خود را در چشم اندازهای مختلف آن، تبیین مینمایند. انگیزه این گروه، فهم گزارههای دینی است، بی آنکه بخواهند از پیش فرضهایی بهره بگیرند و واقعیت دین را در قالبهای نارسای غربی و یا شرقی بریزند.
کسی مدّعی نیست که این گروه، معصوم و پیراسته از خطا میباشند، چه بسا ممکن است همین گروه در تشریح گزارههای دینی دچار اشتباه شوند، ولی در فضیلت آنها کافی است که قاصد تسخیر قلّه فهم شریعت الهی هستند، هر چند ممکن است در نیمه راه از صعود به آن بازمانند.
ب. گروهی که هرگز ایمان قلبی به دین ندارند امّا از تظاهر به بی ایمانی خودداری میکنند، ولی برای نفی دین از مفاهیم دینی بهره میگیرند و با تحریف حقایق، دین را از محتوا خالی نموده و در نتیجه «ماتریالیسم» دیرینه را در قالب ماتریالیسم جدید، تبلیغ میکنند، و سرانجام میکوشند «مادیگری» را در قالب «سکولاریسم» عرضه کنند، زیرا در شرق اسلامی،از «ماتریالیسم» استقبال جدّی نمیشود، در حالیکه «سکولاریسم» تا حدّی برای روشنفکران ناآگاه جاذبه دارد، زیرا ماتریالیسم، الحاد پرور و نافی دین است، و به مادّه، اصالت بخشیده و فرا مادّه را منکر میشود، و این اندیشه در مذاق شرقی و حتی غربی طعم تلخی دارد در حالی که «سکولاریسم» اصل دین و ماوراء مادّه را در آغاز منکر نمیشود، تنها دایره دین را در ارتباط با خدا خلاصه میکند، و ماوراء را به دست خود مردم میسپارد، هر چند سرانجام به «مادیگری» محض میرسد.
2. گروهی با تلاشهای زیاد میخواهند ثابت کنند که اسلام نیز مانند مسیحیت غربی(نه مسیحیت واقعی) فقط در امور مربوط به «لاهوت»، سخن گفته و مسائل مربوط به «ناسوت»، را به خود مردم واگذار کرده است و از این جهت باید در تنظیم قوانین، در پرتو «چراغ عقل جمعی» قانون وضع کرد. اینان مدّعی هستند که خواسته اسلام نیز چنین است.این گروه در واقع به خاطر شرم از جامعه و واقعیات محسوس، معتقدند که اسلام در مورد نظامهای اجتماعی و سیاسی سخن گفته ولی به خاطر پیچیدگی نظام اجتماعی و سیاسی در عصر حاضر، باید با آنها وداع کرد و از عقل جمعی بهره گرفت.
3. راه صحیح پدید آوردن یک نظام سیاسی این است که نظریه پردازان قبلاً مبنای فکری آن را با اصول مسلّم علمی پیریزی کنند، آنگاه به نشر و تبلیغ و تطبیق آن نظام بپردازند، ولی اکنون در عصر ما که سیاست بازی همه چیز را تحت تأثیر قرار داده، رجال سیاسی، نظریه پردازان را به استخدام خود درآورده، و از آنها میخواهند که برای نظام سیاسی مورد نظر خود، مبنای فلسفی تنظیم کنند، و برای رو بنا که در اندیشه سیاستمداران هست، زیربنایی دست و پا نمایند.
در گذشته یادآور شدیم که نظریه عرفی شدن فقه یا دین به دو نوع تفسیر شده است. تفسیر یا معنای نخست آن با تمام تفصیلاتش در گذشته مطرح، و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و روشن شد که این تفسیر با ماهیت شرایع آسمانی بالأخص آیین خاتم کوچکترین سازگاری ندارد. و نظریه پرداز بدون آگاهی از واقعیت دین چنین تفیسر ناروایی را بر آن تحمیل کرده است.
اکنون وقت آن است که معنای دوم عرفی شدن دین را که همان «سکولاریسم» و تفکیک دین از سیاست یا نادیده گرفتن دین در مدیریت جامعه است مورد بررسی قرار دهیم:
این دو تفسیر هر چند به ظاهر دارای دو کاربرد متفاوت میباشندولی نتیجه هر دو یکسان و آن قطع ریشه دین در ساختار جامعه است.
نخست به بررسی سیر تاریخی اندیشه سکولاریسم میپردازیم و یادآور میشویم که عرفی شدن دین یکی از مراحل سیر این اندیشه غربی میباشد.توضیح این که سکولاریسم برای خود مراحلی داشته و در هر مرحلهای طرفدارانی:
1. تفکیک کشیشان از یکدیگر: در این معنا کشیشانی که با مردم ارتباط داشتند معروف به سکولار، در مقابل کشیشانی که با مردم ارتباط نداشتند غیر سکولار نامیده میشدند.
2. تفکیک دین و سیاست: یکی دیگر از معانی «سکولاریسم» جدایی دین از سیاست است یعنی حاکمیت و تدبیر اداره سیاسی و اجتماعی مردم، باید جدای از نهاد دین صورت گیرد.
3. تفوق دولت بر کلیسا: در این معنای سکولاریسم، دولت حتی بر کلیسا، فرمان میدهد، و کلیسا را تحت حاکمیت خود درمیآورد.
4. دگرگونی در معنای دین: در این تفسیر سکولاریسم، باورهای دینی به صورت برهانی نیندیشیده معرّفی میشود و آن را به صورت یک احساس و ذوق و سلیقه شخصی تفسیر مینماید.
5. طرد دین و آموزههای ماورای طبیعی: در این معنای سکولاریسم، آموزههای ماورای ماده کنار گذاشته میشود تا بشر به آموزههای طبیعی یا عقلانی رو آورد.
وجه اشتراکی که میتوان برای این معانی یا کاربردهای مختلف اندیشید این است که دین و یا فقه از عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی کنار زده میشود، و هر نوع حکومت و مدیریت و آموزش بر اساس «حذف دین» صورت میپذیرد. حتی کاربرد اخیر آن نوعی ماتریالیسم جدیدی است که در آستانه انکار خدا و ماورای طبیعت قرار میگیرد، امّا از آنجا که ماتریالیسم در جوامع با استقبال خوبی روبرو نمیباشد، آن را به شکل و قالب دیگری درآورده و نام سکولاریسم را بر آن گذاشتهاند، و الاّ اگر معنای سکولاریسم را تحلیل کنیم جز الحاد و نفی دین و ماورای طبیعت چیز دیگری نیست و در حقیقت به ماده اصالت بخشیدن و به فراموشی سپردن ماورای ماده است.
جای شگفت اینجاست که چنین حقیقتی را به نام دین و آموزههای دینی معرفی کنیم و با یک سلسله برداشتهای غیر واقع بینانه از ساختار سیاسی و اجتماعی اسلام، آن را جزء اسلام مطرح نماییم. چنانکه در آینده به چنین برداشتهایی اشاره خواهیم نمود.
معنای دوم عرفی شدن
در میان کاربردهای مختلف سکولاریسم، نظریه پردازان عرفی شدن دین، معنا و کاربرد دوم را برگزیده، چنین میگویند:
«معنای دوم عرفی شدن عبارت است از افتراق ساختاری میان ساخت سیاسی، از نهاد دین و به عبارت دیگر، عرفی شدن به این معناست که نهاد دین که در اعصار گذشته دارای کارکردهای گوناگونی بوده (آموزش و قضاوت و تدوین امور شهر و...) به علت پیجیده شدن مناسبات زندگی اجتماعی و تخصیص نقشها همچون سایر نهادها متمرکز شده و وظایف خود را واگذار میکند».(1)
اگر بخواهیم این نظریه را به بیان سادهتر بیان کنیم باید بگوییم: دین درگذشته در تمام ابعاد زندگی بشر حاکم بود و برنامه ساختار زندگی بشر را دین تنظیم میکرد و تمام مدیریتها زیر نظر آن انجام وظیفه میکردند. این نوع ساخت سیاسی در اعصار گذشته که زندگی، بسیط و ساده بود، بسیار مفید بود. امّا اکنون که زندگی بشر پیچیده شده و علم و دانش مراحل تکامل یافتهای را در اختیار بشر نهاده است، باید حکومت دین در ساختار زندگی بشر جز در موارد محدودی پایان پذیرد و زمام ساختار سیاسی ومدیریت در اختیار خود انسان قرار گیرد، و دین در رابطه شخصی انسان با خدا محدود شود واین حقیقتی است که طرفداران این نظریه آن را به صورت نظریه دوم عرفی شدن مطرح میکنند.
نکاتی چند
پیش از آن که نظریه اسلام را در باب سکولاریسم یادآور شویم و یا به تحلیل برخی از برداشتهای غیر صحیح از نظام سیاسی و اجتماعی اسلام بپردازیم، توجه فرهیختگان را به نکاتی جلب میکنیم:
1. طرفداران سکولاریسم تصور میکنند دین مزاحم سعادت و خوشبختی جامعه است و باید به تدریج زمینه حضور و سلطه آن را از جامعه محو کرد. و لذا اندیشه «سکولاریستی» را گام به گام پیش برده و سرانجام به مرز الحاد و مادیگرایی رسیدهاند. در حالی که این گروه باید در آموزههای دینی بیندیشند، اگر واقعاً آنها را از جانب خدا میدانند همه را بپذیرند و امّا اگر از دیدگاه دیگری به آن مینگرند باید آموزههای دینی را به دو بخش تقسیم کرده و آنچه را که از لحاظ خرد و عقل جمعی، پسندیدند، درتمام عرصهها حاکم سازند نه این که به یکبارگی بر تمامی آموزههای دینی خط بطلان بکشند.
بسیار جفاکاری است که انسان همه آموزههای دین را یکدست کنار زند و این حاکی از آن است که این گروه واقع گر
_______________________________
1. مجله کیان، شماره24، ص 19.
_______________________________
نبوده و دین را مزاحم تلقی میکنند و تلاش مینمایند ریشه آن را بزنند و در این مرحله به تدریج پیش میروند تا با استنکار جامعه مواجه نشوند.
2. طرفداران این نظریه به عقل جمعی اهمیت به سزایی میدهند. بهترین عقول جمعی، در سازمان ملل گرد آمده و قریب دویست کشور، عاقلترین و اندیشمندترین افراد خود را به این مرکز گسیل داشته تا معرف موقعیت کشور باشند.
این عقول جمعی در سال 2003 فرمان امام علیعلیه السلام به مالک اشتر را به عنوان الگو و ساختار سیاسی خود برگزیدند، زیرا آنان فهمیدند که نویسنده این فرمان از دیدگاهی فراتر از دیدگاه بشر برخوردار بوده و جز سعادت بشر، خواستار چیز دیگری نبوده است. بسیار جفا و به دور از عاطفه انسانی است که خود را از این تعالیم محروم سازیم و وبه اصطلاح«آنچه خود داریم از بیگانه تمنا کنیم».
3. حکومت دینی به معنای حکومت کلیسا و روحانیون بر مردم نیست که همه مدیریتها در اختیار عالمان دین قرار گیرد و غیر این صنف تنها نظارهگر مدیریتها باشند.
بلکه معنای حکومت دینی این است که برنامه زندگی در تمام ابعاد از جانب خدا به وسیله آموزگاران الهی که انبیاء و اولیاء باشند به مردم ابلاغ شده و علمای دین به تشریح و تبیین آن پرداخته و در اختیار همگان قرار دادهاند، آنگاه خود مردم به تناسب شرایط حاکم بر آنها، در پرتو این تعالیم دینی، مدیریتی جامع پدید آورند و نظام اجتماعی را ساماندهی کنند و ولایت فقیه در این مورد نظارهگر حکومت برخاسته از دل مردم است که مبادا از برنامههای الهی گام فراتر نهند.
در این نظریه، حاکم و مدیر، خود جامعه است و میزان گزینش، ایمان و تقوا و کارآمدی و آگاهی است و در این قسمت تفاوتی بین رجال دین و غیره نیست ولی همگان مکلفند در پرتو قوانین الهی حرکت کنند.
مسلماً این نوع حکومت، جز مردم سالاری دینی چیز دیگر نیست و با حکومت کشیشان صد در صد تفاوت ماهوی دارد. این خود باختگان همه چیز را از غرب گرفته حتی در تفسیر حکومت دینی الگو را حکومت کشیشان قرار میدهند.
4. قوانین اسلام، که به وسیله قرآن و سنت تبیین شده، گوهری و صدفی دارد. گوهر قوانین تا روز رستاخیز ثابت و پایدار است زیرا مطابق فطرت و آفرینش انسان است و تا انسان انسان است این قوانین با زندگی او هماهنگ بوده و سعادت آفرین میباشد. برای نمونه از دعوت به اقامه قسط و عدل، برنامههای زناشویی و تشکیل خانواده، و کسب و کار، دفاع از محرومان و مظلومان، جهاد در راه خدا برای برداشتن موانع تا پیام خدا به گوش مردم برسد، مسایل مربوط به تعلیم و تربیت و دهها مسائل دیگر، که گوهر دین را تشکیل میدهد، و مطابق آفرینش انسان است میتوان نام برد. و لذا دین را چنین تعریف میکند:
«فأقم وجْهک للدّین حَنیفاً فطرة الله الّتی لا تبدیلَ لخلق الله ذلک الدِّین القَیّم ولکن أکثر الناسِ لا یعلمون».(2)
«رو به آیین راست خدا آر، آیینی که هماهنگ با آفرینش انسان است و او را با فطرت دین آفریده و به خاطر هماهنگی با آفرینش انسان، برای آن دگرگونی نیست و این است آیین استوار و پایدار، هر چند بیشتر مردم از آن آگاه نیستند».
ولی لباس و به تعبیر دیگر صدف دین، تابع شرایط زمان و مکان است و پیچیدگی یا تکامل روابط انسانی، کوچکترین لطمهای بر گوهر دین واردنمیکند و اگر عنصر زمان و مکان در استنباط احکام موءثر است مربوط به این بخش از احکام الهی میباشد نه بخش نخست.
به عنوان نمونه:
1. اسلام پیوسته عزت و عظمت واستقلال مسلمین را خواهان است و این اصل در هیچ زمان تغییر پذیر نیست چنانکه میفرماید:«ولله العزّة ولرسوله وللموءمنین»:(3) «عزت از آن خدا و رسول او و موءمنان است».
_______________________________
2. روم/30.
3. منافقون/8.
_______________________________
ولی حفظ این اصل، قالبها و شکلهای مختلفی دارد، گاهی به صورت برقراری روابط با دولتهای کافر صورت میپذیرد و گاهی با گسستن روابط. و به تعبیر دیگر گاهی به صورت صلح و مسالمت صورت میپذیرد و احیاناً به صورت جهاد و دفاع.
2. اسلام پیوسته خواهان سعادت انسان را در سایه تعلیم و تربیت است ولی ابزار تعلیم و تربیت، مقدس نیست. نه قلم نی مقدس است و نه وسایل پیشرفتهای نظیر کامپیوتر، اساس آن را آیه «یرفع الله الّذین آمنوا منکم والَّذینَ اُوتوا العلم درجات»(4):«خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند، و کسانی را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمی میبخشد»، تشکیل میدهد حالا وسیله تحصیل علم چه باشد در اینجا اسلام نظر خاصی ندارد.
3. این گروه، از عامل اجتهاد و تلاش فقیه برای پیاده کردن احکام بر طبق لباسها و صدفهای زمان غافلند و تصور میکنند که اسلام یک سلسله احکام ثابت و غیر متغیر دارد که مسلماً در جامعه متغیر کارآمد نخواهد بود، ولی هرگز ثابت را از متغیر، پیوسته را از موقت، گوهر را از صدف جدا نمیسازند، محققان اسلامی در بحثهای خاتمیت در این زمینه به صورت گسترده سخن گفتهاند.(5)
عوامل و زمینههای بروز سکولاریسم در غرب
هر پدیده اجتماعی برخاسته از عامل یا عواملی است که به پیدایش آن منتهی میشود. پدیده سکولاریسم از این ضابطه مستثنا نیست و باید با عوامل پدید آورنده آن آشنا شویم و ما، در میان عوامل متعدد، به برخی از عوامل مهم آن اشاره میکنیم:
1. آموزههای کتاب مقدس
کتاب مقدس در طول زمان مورد تحریف واقع شده است و آنچه نقل میشود مربوط به انجیل کنونی است نه
_______________________________
4.مجادله/11.
5. به کتاب خاتمیت از دیدگاه قرآن و حدیث و عقل مراجعه بفرمایید.
_______________________________
انجیل واقعی که حضرت مسیح از جانب خدا آورده است . یکی از آموزههای کتاب مقدس جدایی حاکمیت خدا از حاکمیت دنیاست.طبق آنچه در انجیل کنونی آمده، حضرت مسیح در پاسخ به سوءال پلاطیس مبنی بر این که آیا تو پادشاه یهود هستی فرمود:
«پادشاهی من از این جهان نیست اگر پادشاهی من از این جهان میبود خدام من جنگ میکردند تا به یهود تسلیم نشوند حال اکنون پادشاهی من از این جهان نیست.(6)
و در مورد دیگر میگوید:
امّا عیسی چون دانست که میخواهند بیایند او را به زور پادشاه سازدند باز تنها به کوه آمد.(7)
وهمچنین در مورد دیگر میگوید:
مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.(8)
این جملهها که حاکی از بی اعتنایی عیسی به امور دنیوی است، خود زمینهساز اندیشه جدایی دین از حکومت، یا دین از دنیا گردید. بالأخص آنگاه که عوامل دیگر به آن ضمیمه گشت.
2. تفسیر متفکران و قدیسان مسیحی
یکی دیگر از عوامل زمینهساز پیدایش سکولاریسم در غرب، آموزههای مفسران و قدیسان مسیحی است، مثلاً آگوستین قدیس (354 430) رأی حواریین را چنین گزارش میکند«حواری مسیح به پیروان مسیح اندرز داد که برای سلامت شاهان و فرماندهان مقتدر دعا کنند».(9)
و باز در تعبیری نظریه دو شهر خدا و شهر دنیا را مطرح کرد که برای هر یک پادشاهی جداگانه در نظر گرفت.(10)
_______________________________
6.یوحنا، باب 19:36.
7.یوحنا، باب6:15.
8.متی، باب22، 122 18.
9و10. آگوستین، شهر خدا،فصل 19، بند26.
_______________________________
3. فقدان نظام اجتماعی سیاسی و اجتماعی در اناجیل
عامل سوم برای اندیشه جدایی دین و سیاست در غرب مسیحی، فقدان یک نظام اجتماعی و سیاسی گسترده در انجیل است . اناجیل کنونی نوعی زندگینامه حضرت مسیح است تا آنجا که دار زدن و زنده شدن او را در پایان انجیل آوردهاند. در این کتاب فقط نصایح و اندرزهایی به چشم میخورد در حالی که درباره نظام سیاسی و اجتماعی سخنی ندارد. در این صورت چگونه میتواند نظام سیاسی و اجتماعی را در درون دین قرار دهد و اگر هم روزی کلیسا بر جهان حکومت میکرد بر اساس پایه دین نبود.
پروفسور لطفی لدینان چنین میگوید:
مسیح هیچ وقت برای اجتماعات قانونهای موقتی که مشتمل بر پارهای اوامر و نواهی باشد تدوین و تنظیم نفرمود.(11)
میلر، مورخ معاصر در این باره میگوید:
خداوند مسیح، شریعتی چون شریعت موسی که در هر امر جزئی نیز تکلیفی از برای ما معین کند برقرار نفرموده و قوانینی از برای تقسیم ارث و عقوبت مجریان یا امور دیگر سیاسی که به مقتضیات هر دوره تغییر پذیر است، وضع ننموده است.(12)
4. فساد در دستگاه دینی کلیسا
عامل چهارمی که در زمینه سازی ظهور سکولاریسم نقش مهمی داشت فساد در دستگاه دینی کلیسا بود، یکی از مظاهر آن فروش آمرزش نامه و حراج بهشت از سوی کیشان بود و معنای آن این بود که کسانی که خود را در برابر خدا گنهکار میاندیشیدند با خریدن آمرزش نامه، از گناه پاک میگشتند. این سنت کلیسا خشم دانشمندان را برانگیخت و به قول ویل دورانت عامل نارضایتی و شکایتی که سرانجام چون جرقهای آتش انقلاب اصلاح دینی را برافروخت فروش آمروش نامه
_______________________________
11. لطفی لدینان، مذهب و متجد دین، ص 13.
12.میلر، تاریخ کلیسای قدیم، ص 29.
_______________________________
بود.(13)اگر مارتین لوتر علیه کلیسا قیام کرد یکی از علل آن، خشم او از این فروش آمرزش نامه بود. او میگوید: چرا ما آلمانیها باید اجازه بدهیم که دسترنج ما از راه دزدی و یغما به کیسه پاپ فرو ریزد، ما دزدان را به دار میکشیم و راهزنان را گردن میزنیم . حالا چگونه است که این هرزه روحی را به حال خود واگذاردهایم.(14)
گسترش فساد در دستگاه پاپ سبب شد که گروهی دست به اصلاحاتی بزنند و در رأس آنها مارتین لوتر بود. این گروه جنبش خود را جنبش اصلاح دینی و پروتستانیسم نامیدند. یکی از نتایج جنبش اصلاح دینی، خصوصی سازی دین و اختصاص قلمرو آن به رابطه انسان با خدا، و حذف دین از صحنه اجتماع بود به طوری که «لوتر» در آموزههای خود چنین میگوید:
انجیل در امور دنیوی دخالت نمیکند و با تسبیح نمیتوان بر جهان حکومت کرد.
لوتر همچنین میگفت: «موءمنین خود کشیش خویشند».
این عقیده بدان معناست که هر فرد قادر به درک مبانی و معارف و احکام دینی است و جامعه بی نیاز از کلیسا و روحانیت و دین شناسان است.
این جنبش در واقع موجب جدایی دین از سیاست شد.(15)
5.مخالفت با علم و دانش
مخالفت کلیسا با علم و دانش سابقه بس طولانی دارد. آنان هر نوع علم و فنی را که رنگ غیر دینی و غیر ارسطویی داشت ممنوع اعلام کرده و دارنده آن را ملحد میدانستند، و برای جلوگیری از رسوخ این فکر تشکیلاتی به نام «انگیزاسیون» پدید آورده بودند که برای خود داستانهای مفصلی دارد و کسانی که بخواهند از برخورد شقاوتمندانه کلیسا با ارباب علم و دانش آگاه شود میتواند به تاریخ تمدن «ویل دورانت» مراجعه کرده و
_______________________________
13.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ص 25.
14. همان، ج6، ص 422.
15. فاطمه رجبی، لیبرالیسم، ص 42.
_______________________________
بخش انگیزاسیون آن را مطالعه نمایند.(16) و محاکمه گالیله و توبه نامه او از سخن راندن درباره حرکت زمین چهره سیاه کلیسا را در مقاومت با علم و دانش به خوبی نشان میدهد.
این نوع برخوردها خشم و نفرت مردم را از رهبران دینی برانگیخته و سبب میشد که علم و دانش و امور اجتماعی و سیاسی از دست آنها باز پس گرفته شده، و فعالیت کلیسا به یک بخش کوچکی منحصر گردد.
6. علم گرایی بیش از حد
بازتاب برخورد ناپسند صاحبان کلیسا با دانشمندان سبب شد که اکثریت جامعه به علم و روش علمی گرایش پیدا کنند. و میزان بازشناسی حقیقت از اوهام، تجربه و آزمایش معرفی گردد. و هر چیزی که با این معیار سازگاری و یا قابلیت ارزیابی این معیار را نداشت از دایره شناخت بشری خارج گردد. و از آنجا که برخی از آموزههای کتاب مقدس با این روش افراطی در تضاد بود این مطلب سبب شد که یک نوع روگردانی از دستگاه کلیسا و مبانی عقیدتی آنها پدید آید و احیاناً این نوع روش افراطی به ماتریالیسم و مادی گرایی انجامید که خود بستر مناسبی بر جدایی دین از مدیریت اجتماعی و سیاسی گردید.
اینها یک رشته عوامل و بسترهای مناسبی بود که ایده «سکولاریسم» را پدید آورد و زادگاه این عوامل و تأثیرگذاری آنها مربوط به جهان غرب و آیین کلیسا است و هیچیک از این عوامل در آیین اسلام و محیط دینی و علمی اسلامی وجود نداشته، و اکنون نیز ندارد. طبعاً با فقدان چنین بستر، چنین فرزند نامشروعی در شرق اسلامی چشم به جهان نخواهد گشود.
ولی جای تأسف است که گروهی این نتیجه ناپسند را از بستر خود جدا کرده و میخواهند آن را بر بستر اسلام تحمیل کنند. و با برداشتهای غیر صحیح از یک رشته تعالیم دینی ایده «جدایی دین از سیاست» از روز نخست، یا به صورت
_______________________________
16. تاریخ تمدن، ویل دورانت.
_______________________________
تدریجی را، بر اسلام تحمیل مینمایند آنان تصور میکنند، که سیاست دینی، نباید ابزار مردمی در دست داشته باشد، و اگر در نقطهای مشاهده میکنند که اسلام بر آرای مردم تکیه کرده فوراً آن را نشانه «سکولاریزم» معرفی میکنند.
اینک ما، در این جا برخی اصول مدیریت اسلامی را یادآور میشویم تا روشنگر اشتباهات برخی از برداشتهای نادرست از برنامههای اسلام باشد.
سکولاریزم یا عرفی شدن دین
هر نوع داوری صحیح درباره هر آیینی بالأخص اسلام، بستگی به این دارد که پیش از هر مرجعی، به خود آن، مراجعه کنیم و با بررسی جهات مختلف آن، به پاسخگویی بپردازیم.
اکنون میخواهیم صحت و سقم «سکولاریزم» و یا عرفی شدن دین را با منابع اصیل اسلامی مانند قرآن و حدیث در میان بگذاریم، هرگاه پاسخ در این مرحله کاملاً منفی باشد دیگر تحمیل عقیده بر نظامی که خودش نافی آن عقیده است، کاملاً امری نامعقول میباشد.
«سکولاریزم» این است که دین از متن جامعه، به گوشه خانه و مسجد برود، و دست دین در تقنین و قانون گذاری، و اجرای احکام الهی، و داوری در کشمکشها، کوتاه شود، و دین جز یک رابطه معنوی فرد با خدای جهان، مفهوم دیگری نداشته باشد.
چنین تفسیری از دین که با سکولاریزم هماهنگ است، مورد پذیرش آیین اسلام نیست، زیرا، قوه مقننه در دو مرحله (تشریع احکام به وسیله وحی، و تبیین جزئیات به وسیله فقهاء) و قوه مجریه که از آنِ آمران به معروف و ناهیان از منکر است،و قوه قضائیه که کار آن فصل خصومتها به وسیله آگاهان از قوانین قضایی اسلام میباشد، جزء متن اسلام بوده و از پیکره آن جدا نمیباشد و آیات و روایاتی که پیرامون این سه قوه وارد شده نافی سکولاریزم و عرفی شدن دین است.
هرگاه فردی علاقمند است که دین عرفی شود، و در امور اجتماعی ، قضایی، و سیاسی مداخله نکند، مطلبی است وامّا این که اسلام یک چنین آیینی است، مطلب دیگری است و این دو را نباید به هم آمیخت، افراد واقع بین، خواستههای خود را بر واقعیات تحمیل نمیکنند، و از هر نوع پیش داوری پرهیز مینمایند.
کتابهای فقهی علمای اسلام که در طول چهارده قرن نگارش یافته، مملو از دلایل و شواهدی از آیات و روایات، بر وجود چنین سه قوه است، که نمیتوان آن را انکار کرد.
این نوع دستکاری و آرزوی خام یادآور آرزوی قهرمان پنبهای بود که میخواست تصویر شیری بر بازوانش کوبیده شود، امّا چون تاب فرو بردن سوزن را نداشت، پیوسته مانع از آن بود که خال کوب، تصویری از یال و شکم و دست و پای شیر را بر بدنش بکوبد، سرانجام استاد خال کوب به خشم در آمد و گفت:
شیر بی یال و دم و اشکم که دید
این چنین شیری خدا کی آفرید
اینک ما به نمونههایی از آیات و روایات که هر یک ناظر به یکی از این قوای سهگانه است اشاره میکنیم:
1.قانون گذاری از آن خداست
اسلام معتقد است که جعل قانون درباره فرد و اجتماع نیاز به ولایت دارد. و هیچ فردی بر فرد دیگر جز خدا ولایت ندارد. از آنجا که او خالق همگان است و مصالح همگان را بهتر از دیگران میداند قانون گذاری از آن او است و در این شعار اسلام« اِنِ الحُکْمُ اِلاّ للهِ اگمَرَ اگلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیّاه»(17):حکم از آن خداست، فرمان داده جز او را نپرستید.جمله «أمَرَ» حاکی از آن است که جمله «ان الحکم» مربوط به تقنین و تشریع است و این که هیچ مقامی حق جعل قانون ندارد .
متجاوز از هزار و چهارصد سال است که فقیهان اسلام کلیه احکام مربوط به زندگی انسان را در قلمروهای مختلف از کتاب و سنت استفاده کرده و کتابهای فقهی فزون از حد نگاشتهاند که گردآوری آنها در یک نقطه کتابخانه عظیمی را تشکیل میدهد. اکنون سوءال میشود که در برابر این فرهنگ غنی از نظر تقنین چگونه میتوان این قوه را از پیکر اسلام گرفت و
_______________________________
17. یوسف/40.
_______________________________
همه آیات و روایات را به دست فراموشی سپرد و در کنار سفره غربیان و یا عقول جمعی نشست؟!
امام باقرعلیه السلام میفرماید:انّ الله تعالی لم یَدَعْ شیئاً تحتاجُ إلیه الاُمة إلی یوم القیامة إلاّ أنزله فی کتابِه وبیّنه لرسوله.(18)
«خدا چیزی را که مردم به آن در زندگی نیاز دارند، فروگذار نکرد و آن را در کتاب خود فرو فرستاده و برای رسولش روشن ساخته است».
در طول چهارده قرن، قوانین اسلامی، امت اسلامی را در قلمروهای مختلف هدایت کرده و آنها را از هر نوع دست یازیدن به تقنین بیگانه مستغنی ساخته است.
قوانین خدا که خود تشریع کننده آنها است به وسیله وحی الهی در اختیار مردم قرار گرفته است، و فقیهان مکلفند که با تبیین و تفسیر آنها، به گسترش آنها بپردازند تا همگان در جریان احکام کلی الهی قرار گیرند.
ولی مع الوصف ، اسلام از عقول دستهجمعی بهره گرفته و مسأله «مشاوره» را مطرح کرده که نمونه آن میتواند، مجلس شورای اسلامی برای برنامهریزی باشد.
از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در مورد دور اندیشی سوءال شد، فرمود: مشاورةُ ذوی الرأی وإتّباعهم: مشورت با اندیشمندان و آنگاه عمل به رأی آنها.(19)
آیات و روایات درباره اهمیت مشاوره فزونتر از آن است که در اینجا بیاوریم ولی قلمرو اینها، مسایل اجتماعی و سیاسی و به اصطلاح برنامهریزی است و نه اصل تشریع زیرا تشریع الهی ما را از هر تشریعی بی نیاز کرده است و به تعبیر دیگر: در لباس قانون و کیفیت پیاده کردن آن نیاز به مشاوره است ولی در اصل حکم، پیرو وحی و ادله شرعی هستیم .
ما اگر بخواهیم تنها آیاتی را که بیانگر احکام اقتصادی و سیاسی و جزایی و حقوقی است در اینجا منعکس کنیم
_______________________________
18.وسائل الشیعه:ج 18، ص311.
19. وسائل الشییعه:ج18، ص224.
_______________________________
مسلماً سخن به طول میانجامد و اینچیزی نیست که بر یک فرد مسلمان مخفی باشد.
امضایی بودن برخی از قوانین
گاهی تصور میشود که یکی از دلایل دخالت عرف در احکام شرعی، تقسیم احکام به تأسیسی و امضایی است، زیرا امضای بخشی از قوانین بشری در اسلام گواه بر این است که اسلام بر بسیاری از عرفهای دوران جاهلیت صحّه گذاشته و امضا کرده است، و تنها در «فقه العبادة» به تأسیس احکام جدیدی دست یازیده است. با این حساب اگر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم در زمان ما ظهور کرده بود، به بسیاری از عرفهای موجود نیز صحّه میگذاشت، چرا که قوانین عرفی عصر ما قطعاً از «فقه الجاهلیة» پیشرفتهتر و انسانیتر است.(20)
تحلیل
پیش از آن که به تحلیل این ادّعا بپردازیم، نکاتی را یادآور میشویم:
1. احکام آیین اسلام، تابع مصالح و مفاسد است، و هرگز چیزی بیملاک، واجب ویا حرام نمیشود، زیرا جعل حکم بدون ملاک جز لغو و عبث چیزی نیست، و خداوند حکیم برتر از آن است که از او کار لغو سر بزند.
بنابراین، معنی وحیانی بودن دین این نیست که تشریع الهی، فاقد ملاک بوده و یا ملاک آن قابل درک نباشد، و لذا در بخشی از احکام علّت تشریع نیز بیان شده است. مثلاً قرآن درباره تحریم شراب و قمار میفرماید:
«اِنّما یُریدُ الشَّیْطان اگنْ یُوقع بَیْنکُمُ العَداوة وَالبغْضاء فِی الخَمْر وَالْمَیْسِر وَیصدّکُمْ عَنْ ذِکْرِ الله وَعَنِ الصَّلاة فَهَلْ اگنْتُمْ مُنْتَهُون»(21)
«شیطان میخواهد به وسیله شراب و قمار در میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد، آیا با این همه زیانها و مفاسد خودداری خواهید کرد؟».
امام هشتمعلیه السلام میفرماید:
_______________________________
20 مجله کیان، سال پنجم، شماره24، ص 20.
21. مائده/91.
_______________________________
إنّ الله تبارک وتعالی لم یُبح أکلاً ولا شُرباً إلاّ لما فیه المنفعةُ والصلاحُ ولم یُحرّم إلاّ ما فیه الضرر والتلفُ والفسادُ.(22)
«خدا هیچ خوردنی و یا آشامیدنی را حلال نکرده مگر آن که در آن سود و صلاحی هست، و چیزی را تحریم نکرده، مگر آن که در آن زیان و فساد است».
روایت در این مورد بیش از آن است که نقل گردد.
2. رابطه عقل و دین در اسلام، با رابطه عقل و دین در مسیحیت بسیار متفاوت است، در آیین کنونی مسیحیت، خرد جدا از دین است، در حالی که در آیین اسلام، دین آمیخته با عقل است، و اصولاً در اسلام اندیشهای و یا قانونی، نمیتوان جست که با خرد در چالش و تعارض باشد، و اگر هم روزی آیه و حدیثی با حکم خرد تعارض پیدا کرد، یا برداشت ما از دین غیر صحیح میباشد و یا در حکم خرد مغالطهای رخ داده است، و لذا یکی از مبانی استنباط، پس از کتاب وسنّت، عقل است. البته نه به این معنا که عقل در همه میادین و گسترهها، حق حاکمیت دارد، بلکه برای حاکمیت آن قلمرو خاصّی است که در محل خود بیان شده است، در حالی که جریان در آیین کنونی مسیحیت چنین نیست و اصولاً برای خرد مقامی، و برای دین مقام دیگری قائلند، و میان آن دو، دیوار عظیمی حائل است.
مرحوم دکتر قاسم غنی در کتاب خاطرات خود مینویسد: من در دانشگاه آمریکایی بیروت تحصیل میکردم. استادی داشتیم کشیش، و در رشته علوم طبیعی نیز برای ما تدریس مینمود، ولی در هفته یک روز هم مسائل مذهبی را مطرح میکرد و ما را تبلیغ مینمود.
روزی به استاد گفتم: سخن امروزی تو با آنچه درباره دین به ما گفتید کاملاً متناقض است، او در پاسخ گفت: پسرم من مغز خود را به دو قسمت تقسیم کردهام، بخشی برای عقل و خرد ، و بخشی برای وحی و دین، و میان این دو، دیوار عظیمی است که هرگز ارتباطی میان
_______________________________
22.مستدرک الوسائل:ج3، ص71، چاپ اوّل.
_______________________________
آن دو برقرار نیست.
3. بشر در طول زندگی خود، به یک سلسله قوانینی دست یافته که برخی به نفع جامعه و برخی دیگر به ضرر جامعه میباشد. اسلام، آنچه را که دارای ملاک بوده ، گذرا قرار داده، و امثال آن در قرآن زیاد است، و بخشی که مضرّ بوده رد کرده است.
4. کلّیه امور معاملاتی که اسلام امضا کرده، فقه جاهلی نبوده، بلکه فقه الهی بشری بود که شرایع سماوی پیشین نیز به تصویب آنها پرداخته و تجربه بشری نیز صلاحیت آنها را ثابت کرده است، و عرب جاهلی نیز از آنان اخذ کرده بود.
با توجه به این امور چهارگانه روشن میشود که در گفتار نویسنده تا چه اندازه مغالطه رخ داده است. او تصور میکند که معاملات اسلامی، همه و همه زاییده فکر عرب جاهلی بوده و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آنها را مورد امضا قرار داده است، در حالی که قسمت اعظم آنها مربوط به شرایع پیشین و تجارب انسانی بوده است.
پس معنی وحیانی بودن دین این نیست که کلیه احکام شرایع پیشین را نسخ کند و یا تجارب امم را نادیده بگیرد.
اصولاً از نظر جامعه شناسی، دین و تمدن با هم گره خورده، و از مضامین قرآن استفاده میشود که پیامبران بودند که راه تمدّن را به بشر نشان دادند، چنان که درباره حضرت داودعلیه السلام میخوانیم:
«وَعَلَّمْناهُ صَنْعَة لُبُوس لَکُم لتحصنکُمْ مِنْ بأسکُمْ فَهِل اگنْتُم شَاکرون».(23)
«ساختن زره را به خاطر شما به او آموختیم تا شما را در جنگها صیانت بخشد، آیا شکرگزار خدا هستید؟».
یکی از اشتباهات تاریخ نگاران این است که محور تاریخ را سلاطین و شاهان قرار دادهاند و در نتیجه، همه کمالات بشری به آنها منتسب گشته است در حالی که اگر بشر بتواند تاریخ را بر طبق حیات پیامبران تنظیم کند، در این صورت خدمات آنان به بشر روشنتر میشود.
منطقة الفراغ شرعی
گاهی تصور میشود که یکی از
_______________________________
23. انبیاء/80.
_______________________________
دلایل دخالت عرف در دین، مسأله منطقة الفراغ شرعی است، و در این باره چنین مینویسد:
«راه دیگری برای دخالت عرف، گسترش منطقة الفراغ شرعی است، یعنی پذیریش این معنی که حوزه مباحات، اساساً میدان جولان عقل عرفی است، و این میدان را میتوان به طرق گوناگون توسعه داد به قدری که حوزه واجب و حرام شرعی تنها محدوده اندکی از حقوق خصوصی را دربرگرفته و عمدتاً معطوف به شعایر و مناسکی گردد که به تنظیم رابطه انسان و خدا میپردازد.(24)
تحلیل
با این که نگارنده این سطور کوشش میکند که از هر نوع کلمه و جملهای که مایه بهانه جویی گردد، خودداری کند، ولی در اینجا با کمال اعتذار از خوانندگان یادآور میشویم که اصولاً نویسنده این بخش، عاری از آگاهی فقهی بوده، و اصولاً یکی از گرفتاریهای ما، در این کشور مداخله افراد ناآگاه در مسایل دینی است.
1. اصولاً احکام اسلامی به پنج نوع تقسیم میشود، مانند واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح، آن هم به خاطر ملاکات مخصوص است.
این تقسیم به اعتبار ملاکات مصلحت و مفسده است. هرگاه چیزی در انجام آن مصلحت الزامی یا غیر الزامی وجود داشته باشد، حکم آن به ترتیب واجب و مستحب است و اگر چیزی ترک آن مفسده الزامی و یا غیر الزامی داشته باشد، بهترتیب به حرام و مکروه توصیف میشود و هرگاه مصلحت و مفسده چیزی یکسان باشد، یعنی خالی از هر نوع رجحان گردد، حکم آن اباحه است. بنابراین در همان منطقه فراغ فرضی، شرع مقدس حکم دارد و اگر برخی از اصولیّین آن را به منطقة الفراغ توصیف کردهاند، مقصود فارغ از الزام است، نه فارغ از حکم و به تعبیر دیگر، مباح بودن چیزی به معنی «لا حکم» بودن آن نیست، بلکه حکم به تساوی است، و مقتضی «تساوی فعل و
_______________________________
24. مجله کیان، سال پنجم، شماره 24، ص 20.
_______________________________
ترک» است، نه لا اقتضاء نسبت به هر دو.
2. فرض کنیم بخشی از افعال انسان، منطقة الفراغ است یعنی شرع مقدس در آنجا حکمی ندارد، این چگونه سبب میشود که ما آن چهار منطقه را که شرع مقدس در آنجا احکامی به نام واجبات ومستحبات ومحرمات و مکروهات دارد، از حکم شرعی خالی کرده و بخش اعظم را به منطقة الفراغ ملحق سازیم؟ تا آنجا که حکم شارع منحصر به شعایر و مناسک عبادی یعنی رابطهی انسان و خدا گردد؟
در آیین مقدس اسلام، از هفتاد گناه کبیره نام برده شده، هر چند کبیره بودن اکثر آنها نسبی است، چگونه میشود حرمت زنا و قمار و شراب و لواط و غیبت و قتل نفس و نمیمه و حرامخواری و کم فروشی و... را به منطقة الفراغ ببریم و فقه اسلامی را به فقه عبادی منحصر کنیم؟!
امام صادقعلیه السلام میفرماید:
«ما من شیء إلاّ وفیه کتاب وسنّة».(25)
«چیزی نیست مگر این که حکم آن در کتاب و حدیث بیان شده است».
سماعه یکی از شاگردان امام کاظمعلیه السلام از او سوءال میکند:
«أکلّ شیء فی کتاب الله وسنّة نبیّه أو تقولون فیه؟ قالعلیه السلام: بل کلّ شیء فی کتاب الله وسنّة نبیّه».(26)
«آیا همه چیز درکتاب خدا و سنت پیامبر است؟ یا بخشی را از خودتان میگویید؟ امامعلیه السلام در پاسخ میفرماید:همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر است (و ائمه اهل بیتعلیهم السلام حافظان و وارثان سنّت پیامبر هست)».
تعیین احکام پول، توسط قوانین عرفی
گاهی تصور میشود که یکی از دلایل عرفی بودن دین، مسأله پول رایج است که به صورت اسکناس در دست مردم میباشد، در این باره میگویند:
«راه دیگر، بلا موضوع کردن احکام شرعی است مثلاً میدانیم که حرمت ربا بر اشیایی تعلّق میگیرد که فی نفسه و ذاتاً دارای ارزش حقیقی باشند، با این حساب
_______________________________
25و26.اصول کافی:ج1، ص59، باب الرد إلی الکتاب والسنة.
_______________________________
میتوان ادعا کرد که مقوله اعتباری «پول» اساساً وجوهراً مقوله مستحدثهای است و تفاوت ماهوی با «نقدین» و مسکوک و طلا و نقره دارد، لذا باید احکام مربوط به «پول» توسط قوانین عرفی تعیین شود، یعنی اساساً فقه در امر پول و بسیاری از مقولات عصر مدرن ساکت است. دامنه بلا موضوع کردن احکام شرعی به قدری وسیع است که میتوان کلیّت اقتصاد سرمایه داری : تنظیمات جامعه صنعتی و حتی خود انسان عصر مدرن را از حوزه دسترسی فقه به دور داشت».(27)
پاسخ
1. در این بخش نیز گفتار پیشین را به صورت محترمانه تکرار میکنیم. و یادآور میشویم که دخالت افراد ناوارد در فقه، جز مشوش کردن اذهان نتیجهای ندارد، به گواه این که نویسنده میان دو نوع ربای «قرضی» و «معاوضی» فرق نگذاشته است.
اصولاً ربا در اسلام به دو قسم تقسیم میشود:
1. ربای قرضی.
2. ربای معاوضی.
ربای قرضی، این است که چیزی را به طرف قرض بدهیم ولی در مقام پس گرفتن بیشتر بگیریم، خواه از جنس مقروض باشد، یا از غیر آن و در این قسمت،مکیل و موزون و معدود و مزروع یکسان است، و بیشترین ابتلای مردم به همین ربای قرضی است، بنابراین صد تومان اسکناس را نیز اگر به کسی قرض دادیم، درخواست افزایش بر سر مدت رباست و در این قسمت طلا و نقره مسکوک با اسکناس تفاوتی ندارند، خواه اسکناس را مستقلاً دارای ارزش بدانیم یا آن را نشانه قدرت خرید به شمار آوریم. این دو نظر در جریان ربا در اسکناس موءثر نیست.
آری در ربای معاوضی، تنها مکیل و موزون، مشمول حکم رباست، نه آن دو قسم دیگر یعنی در مقام معاوضه دو هم جنس مانند قند و شکر، زیادی حرام است. بنابراین حکم اسکناس، از نظر
_______________________________
27. مجله کیان، سال پنجم، شماره 24، ص 20.
_______________________________
قوانین اسلامی، روشن است، ربای قرضی آن حرام و ربای معاوضی آن صورت نمیپذیرد، زیرا معنا ندارد که یک فرد اسکناس صد تومانی را با صد و ده تومان اسکناس عوض کند.
2. نویسنده پس از مطرح کردن مسأله پول، یادآور میشود: دامنه بلا موضوع کردن احکام شرعی به قدری وسیع است که میتوان کلیّت اقتصاد عصر سرمایهداری، تنظیمات جامعه صنعتی و حتی خود انسان عصر مدرن را از حوزه دسترسی فقه به دور داشت.
در پاسخ یادآور میشویم: درست است قسمتی از اقتصاد عصر سرمایهداری در عصر نزول وحی وجود نداشته، ولی قوانین اسلام، آن چنان قوی و نیرومند و زایا و پویا است که در پرتو آن قوانین میتوان احکام آنها را بیان کرد.
امروز مسایلی از قبیل بیمه، شرکتهای ششگانه معروف و دیگر مسایل مستحدثه وحتی شبیه سازی انسان مشکلی در فقه اسلام پدید نیاورده، بلکه فقیهان اسلام در این چند سال اخیر به تبیین احکام آنها پرداخته و مشکلی در برابر خود نیافتهاند.
فقه اسلامی آن چنان قوی و نیرومند و پویا است که میتواند به تبیین حکم هر نوع قرارداد مستحدثی که در عصر نزول وحی نبوده بپردازد.
شگفت آنجاست که میگوید: انسان عصر مدرن از دسترسی فقه به دور است.
بنده تصور میکنم که نویسنده خواسته است گفتار خود را نمکین سازد لذا این جمله را گفته است. اگر مقصود از انسان عصر مدرن، حقوق بشر است، در مقابل اعلامیه حقوق بشر، اسلام، حقوق روشنی درباره انسان بیان کرده و فقها آنها را از مدارک اسلامی استخراج کردهاند، و اگر مقصود صحه گذاردن بر روابط نامشروع اجتماعی، اعم از صحنههای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی باشد، مسلماً اسلام آنها را ردّ کرده و تحریم نموده است.
یکی از تردستیها، محکوم کردن و تحقیر اندیشههای مخاطب میباشد، این نویسنده در این گفتار، جز تحقیر و کوچک شمردن فقه اسلام، چیز دیگری عرضه نمیکند، خواهشمندیم نویسنده باردیگر به کتابهایی که درباره حقوق بشر یا مسایل مستحدثه و یا حقوق بین الملل اسلامی نوشته شده، مراجعه کند و از این سخن خود که تحقیر یک امّت بزرگ است، عذرخواهی کند.
عمل به قیاس، نشانه عرفی بودن دین
نویسنده، یکی از دلایل عرفی بودن دین را عمل به قیاس در اهل سنت و تنقیح مناط فقیهان شیعه دانسته و میگوید:
«پذیرش هر درجه از قیاس و هر یک از اصناف آن، همواره مکانیزمی برای عرفی کردن دستگاه فقهی بوده است، و مشهور است که میگویند: الدین إذا قیست محقت. صحیح آن«السنة إذا قیست محق الدین». فقهای شیعه نیز علیرغم ضدیت مستمر با قیاس (که بیشتر بوی تقابل سیاسی و پرنشیب سازی علیه عامه را میدهد)، در عمل کما بیش آن را به کار بستهاند».
پاسخ
عاملان به قیاس، مدعی هستند که خود اسلام، چنین اجازهای را به آنها داده که حکم مشابه را از مشابه استخراج کنند، و میگویند که نمیشود حکم همه موضوعات نامتناهی را در کتابی بیان کرد، بلکه باید کلیاتی گفته شود و در سایه قیاس که استخراج حکم مشابه از مشابه است، به دیگر احکام پی ببریم، و این اسلام است که اجازه داده است، ما خودسرانه آن را انجام نمیدهیم.
فقیهان شیعه نیز که نافیان قیاس هستند، میگویند احادیث ائمه اهل بیتعلیهم السلام آن چنان وسیع و گسترده است که میتوان احکام همه موضوعات را از کتاب و سنّت و عقل استنباط کنیم، و نیازی به قیاس نیست. و لذا فقط در موردی به قیاس عمل میکنند که «علت » صریحاً در شریعت مقدسه بیان شده باشد، مثلاً بفرماید: «الخمر حرام لکونه مسکراً» از این جهت به حرمت هر نوع مسکری پی میبریم.
اتفاقاً عمل فقیهان اعم از عاملان و یا نافیان و کوشش برای بیان احکام همه موضوعات نشانه این است که اسلام در همه موارد حضور دارد، و «منطقة الفراغی» (به اصطلاح نویسنده) موجود نیست، زیرا بی جهت نبود که این همه رنج بکشند تا احکام هزاران موضوع را از کتاب و سنّت استخراج کنند.
شگفت اینجاست که نویسنده در ذیل همین بخش مینویسد: فلسفه احکام و قواعد کلّی مثل «قاعدة لا ضرر» نشانه عرفی بودن دین است.
در گذشته یادآور شدیم که احکام اسلامی آنچنان کلّی و پویا و زیباست که میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند و قاعده لا ضرر و لا حرج و دیگر قواعد فقهی از این مقوله است.
شایسته بود نویسنده به جای آن که عرف را توسعه بدهد، دین را توسعه میداد، زیرا ابزار دین، آنچنان پویا و زایاست که میتواند حکم هر موضوعی را صادر سازد.
ما در اینجا به دلایل عرفی بودن دین از نظر نویسنده پرداختیم امّا جزئیاتی در کلمات او هست که نیازی به نقد وپذیرش ندارد، ولی در پایان سخنی دارد که ناگزیر باید به تحلیل آن بپردازیم.
خاتمیت یا عرفی بودن دین؟
او مینویسد: پذیرش این تفسیر از «ختم نبوت»(و به گونه شیعی آن، فلسفه غیبت کبری)، که انقطاع وحی، علایمی از رشید شدن بشریت تحت تعالیم و تربیتهای پیامبران است، و از آن پس بشر قادر است به مدد چراغ عقل، راهی را ادامه دهد که انبیا آن را طی کرده و با گامهای خود هموار کردهاند؛ طریق دیگری برای عرفی شدن شریعت است.
پاسخ
معنی ختم نبوت این است که به وسیله آخرین سفیر الهی، دین کامل که قدرت اداره بشر را تا روز رستاخیز دارد، از جانب خدا برای او فرستاده شده است، و دیگر نیازی به شریعت مکمّل نیست، در حالی که شرایع پیشین هر چند یک شریعت کامل عصر خود بودند، ولی از کمال مطلق که بتواند بر تارک تمام اعصار بدرخشد، بیبهره بودند.
بنابراین، به حکم «علیها السلامأکْمَلْتُ لَکُمْ دینکُمْ»(28) و به حکم «حلال محمد حلال إلی یوم القیامة وحرامه حرام إلی یوم القیامة»(29) باید سایه به سایه شریعت پیش
_______________________________
28.مائده/6.
29. وسائل الشیعه:ج 19، ص124.
_______________________________
رفت، نه این که شریعت را به کنار نهاد و با چراغ عقل و عرف(غیر دینی) راه رفت.
روشنترین مصداق برای تصرف در معقولات، یک چنین تفسیر بیپایه برای ختم نبوت است. اگر معنی ختم نبوت همان است که وی میگوید، پس اسلام، باید بسیار نارساتر از آیین عهدین باشد، زیرا آن دو آیین لااقل برای مدّت محدودی نقشی داشتند، امّا شریعت پیامبر خاتم، این شانس را هم نداشت که برای مدّتی پس از خود، بر جای بماند، بلکه باید آن را بوسید و کنار نهاد و تنها با چراغ عرف پیش رفت!
ارزشیابی نظریه عرفی شدن دین
از مطالعه مقاله گسترده نویسنده برمیآید که او با عینک رنگینی به دین نگاه کرده و میخواهد دین را به رنگ عینک ببیند، او به انگیزه براندازی دین، و حذف آن از جامعه دست به قلم برده و به صورت دلسوزانه میخواهد ریشه دین را بزند، و نظام لائیک را به جای نظام الهی قرار دهد.
او در اقامه دلایل، آن چنان آسمان و ریسمان را به هم پیوند میدهد تا برای خود دلیل بر عرفی کردن دین پیدا کند که خواننده صاحب نظر را دچار شگفت میکند.
او بسیاری از قوانین اسلام را نشانه عرفی بودن دین گرفته، که اصلاً ارتباطی به آن ندارد، مثلاً این که امروز مسأله بردهداری وجود خارجی ندارد، نشانی از عرفی بودن دین است. آیا نبودن موضوع، نشانه عرفی بودن حکم است؟ ممکن است تشریع در دورهای فاقد موضوع باشد و در دوره دیگر موضوع پیدا کند.
مثلاً ولایت فقیه را نشانه عرفی بودن دین گرفته، در حالی که هیچ نوع ارتباطی با عرفی بودن دین (کنار نهادن دین از صحنه) ندارد، بلکه ولایت فقیه مایه حفظ اصول و فروع دین است و این ولایت در عصر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و ائمه طاهرینعلیهم السلام نیز برای اقامه دین وجود داشته و اکنون نیز برای همان است.
در اینجا دامن سخن را کوتاه میکنیم زیرا رسیدگی به جزئیات گفتار او ملال آور است و به قول گوینده:
اندکی با تو بگفتم غم دل، ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است
* برخی از نظریه پردازان این گروه، تلاش کرده که از گوشه و کنار آموزههای فقهی، دلایل به اصطلاح فقهی برای عرفی شدن فقه اقامه کند، امّا این دلایل آن قدر سست و بی پایه است که بیش از آن که عرفی شدن فقه را اثبات کند، دلیل بر ناآگاهی او از فقه و مبانی آن است!
1. در عصر حاضر که پژوهشهای دینی از رواج بیشتری در شرق و غرب برخوردار گشته، دو گروه پیشتاز این میدان میباشند:
الف. گروهی با آشنایی با مفاهیم عالی دین و با عقیده راسخ به حقانیت آن، به پژوهش پرداخته و دیدگاه خود را در چشم اندازهای مختلف آن، تبیین مینمایند. انگیزه این گروه، فهم گزارههای دینی است، بی آنکه بخواهند از پیش فرضهایی بهره بگیرند و واقعیت دین را در قالبهای نارسای غربی و یا شرقی بریزند.
کسی مدّعی نیست که این گروه، معصوم و پیراسته از خطا میباشند، چه بسا ممکن است همین گروه در تشریح گزارههای دینی دچار اشتباه شوند، ولی در فضیلت آنها کافی است که قاصد تسخیر قلّه فهم شریعت الهی هستند، هر چند ممکن است در نیمه راه از صعود به آن بازمانند.
ب. گروهی که هرگز ایمان قلبی به دین ندارند امّا از تظاهر به بی ایمانی خودداری میکنند، ولی برای نفی دین از مفاهیم دینی بهره میگیرند و با تحریف حقایق، دین را از محتوا خالی نموده و در نتیجه «ماتریالیسم» دیرینه را در قالب ماتریالیسم جدید، تبلیغ میکنند، و سرانجام میکوشند «مادیگری» را در قالب «سکولاریسم» عرضه کنند، زیرا در شرق اسلامی،از «ماتریالیسم» استقبال جدّی نمیشود، در حالیکه «سکولاریسم» تا حدّی برای روشنفکران ناآگاه جاذبه دارد، زیرا ماتریالیسم، الحاد پرور و نافی دین است، و به مادّه، اصالت بخشیده و فرا مادّه را منکر میشود، و این اندیشه در مذاق شرقی و حتی غربی طعم تلخی دارد در حالی که «سکولاریسم» اصل دین و ماوراء مادّه را در آغاز منکر نمیشود، تنها دایره دین را در ارتباط با خدا خلاصه میکند، و ماوراء را به دست خود مردم میسپارد، هر چند سرانجام به «مادیگری» محض میرسد.
2. گروهی با تلاشهای زیاد میخواهند ثابت کنند که اسلام نیز مانند مسیحیت غربی(نه مسیحیت واقعی) فقط در امور مربوط به «لاهوت»، سخن گفته و مسائل مربوط به «ناسوت»، را به خود مردم واگذار کرده است و از این جهت باید در تنظیم قوانین، در پرتو «چراغ عقل جمعی» قانون وضع کرد. اینان مدّعی هستند که خواسته اسلام نیز چنین است.این گروه در واقع به خاطر شرم از جامعه و واقعیات محسوس، معتقدند که اسلام در مورد نظامهای اجتماعی و سیاسی سخن گفته ولی به خاطر پیچیدگی نظام اجتماعی و سیاسی در عصر حاضر، باید با آنها وداع کرد و از عقل جمعی بهره گرفت.
3. راه صحیح پدید آوردن یک نظام سیاسی این است که نظریه پردازان قبلاً مبنای فکری آن را با اصول مسلّم علمی پیریزی کنند، آنگاه به نشر و تبلیغ و تطبیق آن نظام بپردازند، ولی اکنون در عصر ما که سیاست بازی همه چیز را تحت تأثیر قرار داده، رجال سیاسی، نظریه پردازان را به استخدام خود درآورده، و از آنها میخواهند که برای نظام سیاسی مورد نظر خود، مبنای فلسفی تنظیم کنند، و برای رو بنا که در اندیشه سیاستمداران هست، زیربنایی دست و پا نمایند.
در گذشته یادآور شدیم که نظریه عرفی شدن فقه یا دین به دو نوع تفسیر شده است. تفسیر یا معنای نخست آن با تمام تفصیلاتش در گذشته مطرح، و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و روشن شد که این تفسیر با ماهیت شرایع آسمانی بالأخص آیین خاتم کوچکترین سازگاری ندارد. و نظریه پرداز بدون آگاهی از واقعیت دین چنین تفیسر ناروایی را بر آن تحمیل کرده است.
اکنون وقت آن است که معنای دوم عرفی شدن دین را که همان «سکولاریسم» و تفکیک دین از سیاست یا نادیده گرفتن دین در مدیریت جامعه است مورد بررسی قرار دهیم:
این دو تفسیر هر چند به ظاهر دارای دو کاربرد متفاوت میباشندولی نتیجه هر دو یکسان و آن قطع ریشه دین در ساختار جامعه است.
نخست به بررسی سیر تاریخی اندیشه سکولاریسم میپردازیم و یادآور میشویم که عرفی شدن دین یکی از مراحل سیر این اندیشه غربی میباشد.توضیح این که سکولاریسم برای خود مراحلی داشته و در هر مرحلهای طرفدارانی:
1. تفکیک کشیشان از یکدیگر: در این معنا کشیشانی که با مردم ارتباط داشتند معروف به سکولار، در مقابل کشیشانی که با مردم ارتباط نداشتند غیر سکولار نامیده میشدند.
2. تفکیک دین و سیاست: یکی دیگر از معانی «سکولاریسم» جدایی دین از سیاست است یعنی حاکمیت و تدبیر اداره سیاسی و اجتماعی مردم، باید جدای از نهاد دین صورت گیرد.
3. تفوق دولت بر کلیسا: در این معنای سکولاریسم، دولت حتی بر کلیسا، فرمان میدهد، و کلیسا را تحت حاکمیت خود درمیآورد.
4. دگرگونی در معنای دین: در این تفسیر سکولاریسم، باورهای دینی به صورت برهانی نیندیشیده معرّفی میشود و آن را به صورت یک احساس و ذوق و سلیقه شخصی تفسیر مینماید.
5. طرد دین و آموزههای ماورای طبیعی: در این معنای سکولاریسم، آموزههای ماورای ماده کنار گذاشته میشود تا بشر به آموزههای طبیعی یا عقلانی رو آورد.
وجه اشتراکی که میتوان برای این معانی یا کاربردهای مختلف اندیشید این است که دین و یا فقه از عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی کنار زده میشود، و هر نوع حکومت و مدیریت و آموزش بر اساس «حذف دین» صورت میپذیرد. حتی کاربرد اخیر آن نوعی ماتریالیسم جدیدی است که در آستانه انکار خدا و ماورای طبیعت قرار میگیرد، امّا از آنجا که ماتریالیسم در جوامع با استقبال خوبی روبرو نمیباشد، آن را به شکل و قالب دیگری درآورده و نام سکولاریسم را بر آن گذاشتهاند، و الاّ اگر معنای سکولاریسم را تحلیل کنیم جز الحاد و نفی دین و ماورای طبیعت چیز دیگری نیست و در حقیقت به ماده اصالت بخشیدن و به فراموشی سپردن ماورای ماده است.
جای شگفت اینجاست که چنین حقیقتی را به نام دین و آموزههای دینی معرفی کنیم و با یک سلسله برداشتهای غیر واقع بینانه از ساختار سیاسی و اجتماعی اسلام، آن را جزء اسلام مطرح نماییم. چنانکه در آینده به چنین برداشتهایی اشاره خواهیم نمود.
معنای دوم عرفی شدن
در میان کاربردهای مختلف سکولاریسم، نظریه پردازان عرفی شدن دین، معنا و کاربرد دوم را برگزیده، چنین میگویند:
«معنای دوم عرفی شدن عبارت است از افتراق ساختاری میان ساخت سیاسی، از نهاد دین و به عبارت دیگر، عرفی شدن به این معناست که نهاد دین که در اعصار گذشته دارای کارکردهای گوناگونی بوده (آموزش و قضاوت و تدوین امور شهر و...) به علت پیجیده شدن مناسبات زندگی اجتماعی و تخصیص نقشها همچون سایر نهادها متمرکز شده و وظایف خود را واگذار میکند».(1)
اگر بخواهیم این نظریه را به بیان سادهتر بیان کنیم باید بگوییم: دین درگذشته در تمام ابعاد زندگی بشر حاکم بود و برنامه ساختار زندگی بشر را دین تنظیم میکرد و تمام مدیریتها زیر نظر آن انجام وظیفه میکردند. این نوع ساخت سیاسی در اعصار گذشته که زندگی، بسیط و ساده بود، بسیار مفید بود. امّا اکنون که زندگی بشر پیچیده شده و علم و دانش مراحل تکامل یافتهای را در اختیار بشر نهاده است، باید حکومت دین در ساختار زندگی بشر جز در موارد محدودی پایان پذیرد و زمام ساختار سیاسی ومدیریت در اختیار خود انسان قرار گیرد، و دین در رابطه شخصی انسان با خدا محدود شود واین حقیقتی است که طرفداران این نظریه آن را به صورت نظریه دوم عرفی شدن مطرح میکنند.
نکاتی چند
پیش از آن که نظریه اسلام را در باب سکولاریسم یادآور شویم و یا به تحلیل برخی از برداشتهای غیر صحیح از نظام سیاسی و اجتماعی اسلام بپردازیم، توجه فرهیختگان را به نکاتی جلب میکنیم:
1. طرفداران سکولاریسم تصور میکنند دین مزاحم سعادت و خوشبختی جامعه است و باید به تدریج زمینه حضور و سلطه آن را از جامعه محو کرد. و لذا اندیشه «سکولاریستی» را گام به گام پیش برده و سرانجام به مرز الحاد و مادیگرایی رسیدهاند. در حالی که این گروه باید در آموزههای دینی بیندیشند، اگر واقعاً آنها را از جانب خدا میدانند همه را بپذیرند و امّا اگر از دیدگاه دیگری به آن مینگرند باید آموزههای دینی را به دو بخش تقسیم کرده و آنچه را که از لحاظ خرد و عقل جمعی، پسندیدند، درتمام عرصهها حاکم سازند نه این که به یکبارگی بر تمامی آموزههای دینی خط بطلان بکشند.
بسیار جفاکاری است که انسان همه آموزههای دین را یکدست کنار زند و این حاکی از آن است که این گروه واقع گر
_______________________________
1. مجله کیان، شماره24، ص 19.
_______________________________
نبوده و دین را مزاحم تلقی میکنند و تلاش مینمایند ریشه آن را بزنند و در این مرحله به تدریج پیش میروند تا با استنکار جامعه مواجه نشوند.
2. طرفداران این نظریه به عقل جمعی اهمیت به سزایی میدهند. بهترین عقول جمعی، در سازمان ملل گرد آمده و قریب دویست کشور، عاقلترین و اندیشمندترین افراد خود را به این مرکز گسیل داشته تا معرف موقعیت کشور باشند.
این عقول جمعی در سال 2003 فرمان امام علیعلیه السلام به مالک اشتر را به عنوان الگو و ساختار سیاسی خود برگزیدند، زیرا آنان فهمیدند که نویسنده این فرمان از دیدگاهی فراتر از دیدگاه بشر برخوردار بوده و جز سعادت بشر، خواستار چیز دیگری نبوده است. بسیار جفا و به دور از عاطفه انسانی است که خود را از این تعالیم محروم سازیم و وبه اصطلاح«آنچه خود داریم از بیگانه تمنا کنیم».
3. حکومت دینی به معنای حکومت کلیسا و روحانیون بر مردم نیست که همه مدیریتها در اختیار عالمان دین قرار گیرد و غیر این صنف تنها نظارهگر مدیریتها باشند.
بلکه معنای حکومت دینی این است که برنامه زندگی در تمام ابعاد از جانب خدا به وسیله آموزگاران الهی که انبیاء و اولیاء باشند به مردم ابلاغ شده و علمای دین به تشریح و تبیین آن پرداخته و در اختیار همگان قرار دادهاند، آنگاه خود مردم به تناسب شرایط حاکم بر آنها، در پرتو این تعالیم دینی، مدیریتی جامع پدید آورند و نظام اجتماعی را ساماندهی کنند و ولایت فقیه در این مورد نظارهگر حکومت برخاسته از دل مردم است که مبادا از برنامههای الهی گام فراتر نهند.
در این نظریه، حاکم و مدیر، خود جامعه است و میزان گزینش، ایمان و تقوا و کارآمدی و آگاهی است و در این قسمت تفاوتی بین رجال دین و غیره نیست ولی همگان مکلفند در پرتو قوانین الهی حرکت کنند.
مسلماً این نوع حکومت، جز مردم سالاری دینی چیز دیگر نیست و با حکومت کشیشان صد در صد تفاوت ماهوی دارد. این خود باختگان همه چیز را از غرب گرفته حتی در تفسیر حکومت دینی الگو را حکومت کشیشان قرار میدهند.
4. قوانین اسلام، که به وسیله قرآن و سنت تبیین شده، گوهری و صدفی دارد. گوهر قوانین تا روز رستاخیز ثابت و پایدار است زیرا مطابق فطرت و آفرینش انسان است و تا انسان انسان است این قوانین با زندگی او هماهنگ بوده و سعادت آفرین میباشد. برای نمونه از دعوت به اقامه قسط و عدل، برنامههای زناشویی و تشکیل خانواده، و کسب و کار، دفاع از محرومان و مظلومان، جهاد در راه خدا برای برداشتن موانع تا پیام خدا به گوش مردم برسد، مسایل مربوط به تعلیم و تربیت و دهها مسائل دیگر، که گوهر دین را تشکیل میدهد، و مطابق آفرینش انسان است میتوان نام برد. و لذا دین را چنین تعریف میکند:
«فأقم وجْهک للدّین حَنیفاً فطرة الله الّتی لا تبدیلَ لخلق الله ذلک الدِّین القَیّم ولکن أکثر الناسِ لا یعلمون».(2)
«رو به آیین راست خدا آر، آیینی که هماهنگ با آفرینش انسان است و او را با فطرت دین آفریده و به خاطر هماهنگی با آفرینش انسان، برای آن دگرگونی نیست و این است آیین استوار و پایدار، هر چند بیشتر مردم از آن آگاه نیستند».
ولی لباس و به تعبیر دیگر صدف دین، تابع شرایط زمان و مکان است و پیچیدگی یا تکامل روابط انسانی، کوچکترین لطمهای بر گوهر دین واردنمیکند و اگر عنصر زمان و مکان در استنباط احکام موءثر است مربوط به این بخش از احکام الهی میباشد نه بخش نخست.
به عنوان نمونه:
1. اسلام پیوسته عزت و عظمت واستقلال مسلمین را خواهان است و این اصل در هیچ زمان تغییر پذیر نیست چنانکه میفرماید:«ولله العزّة ولرسوله وللموءمنین»:(3) «عزت از آن خدا و رسول او و موءمنان است».
_______________________________
2. روم/30.
3. منافقون/8.
_______________________________
ولی حفظ این اصل، قالبها و شکلهای مختلفی دارد، گاهی به صورت برقراری روابط با دولتهای کافر صورت میپذیرد و گاهی با گسستن روابط. و به تعبیر دیگر گاهی به صورت صلح و مسالمت صورت میپذیرد و احیاناً به صورت جهاد و دفاع.
2. اسلام پیوسته خواهان سعادت انسان را در سایه تعلیم و تربیت است ولی ابزار تعلیم و تربیت، مقدس نیست. نه قلم نی مقدس است و نه وسایل پیشرفتهای نظیر کامپیوتر، اساس آن را آیه «یرفع الله الّذین آمنوا منکم والَّذینَ اُوتوا العلم درجات»(4):«خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند، و کسانی را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمی میبخشد»، تشکیل میدهد حالا وسیله تحصیل علم چه باشد در اینجا اسلام نظر خاصی ندارد.
3. این گروه، از عامل اجتهاد و تلاش فقیه برای پیاده کردن احکام بر طبق لباسها و صدفهای زمان غافلند و تصور میکنند که اسلام یک سلسله احکام ثابت و غیر متغیر دارد که مسلماً در جامعه متغیر کارآمد نخواهد بود، ولی هرگز ثابت را از متغیر، پیوسته را از موقت، گوهر را از صدف جدا نمیسازند، محققان اسلامی در بحثهای خاتمیت در این زمینه به صورت گسترده سخن گفتهاند.(5)
عوامل و زمینههای بروز سکولاریسم در غرب
هر پدیده اجتماعی برخاسته از عامل یا عواملی است که به پیدایش آن منتهی میشود. پدیده سکولاریسم از این ضابطه مستثنا نیست و باید با عوامل پدید آورنده آن آشنا شویم و ما، در میان عوامل متعدد، به برخی از عوامل مهم آن اشاره میکنیم:
1. آموزههای کتاب مقدس
کتاب مقدس در طول زمان مورد تحریف واقع شده است و آنچه نقل میشود مربوط به انجیل کنونی است نه
_______________________________
4.مجادله/11.
5. به کتاب خاتمیت از دیدگاه قرآن و حدیث و عقل مراجعه بفرمایید.
_______________________________
انجیل واقعی که حضرت مسیح از جانب خدا آورده است . یکی از آموزههای کتاب مقدس جدایی حاکمیت خدا از حاکمیت دنیاست.طبق آنچه در انجیل کنونی آمده، حضرت مسیح در پاسخ به سوءال پلاطیس مبنی بر این که آیا تو پادشاه یهود هستی فرمود:
«پادشاهی من از این جهان نیست اگر پادشاهی من از این جهان میبود خدام من جنگ میکردند تا به یهود تسلیم نشوند حال اکنون پادشاهی من از این جهان نیست.(6)
و در مورد دیگر میگوید:
امّا عیسی چون دانست که میخواهند بیایند او را به زور پادشاه سازدند باز تنها به کوه آمد.(7)
وهمچنین در مورد دیگر میگوید:
مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.(8)
این جملهها که حاکی از بی اعتنایی عیسی به امور دنیوی است، خود زمینهساز اندیشه جدایی دین از حکومت، یا دین از دنیا گردید. بالأخص آنگاه که عوامل دیگر به آن ضمیمه گشت.
2. تفسیر متفکران و قدیسان مسیحی
یکی دیگر از عوامل زمینهساز پیدایش سکولاریسم در غرب، آموزههای مفسران و قدیسان مسیحی است، مثلاً آگوستین قدیس (354 430) رأی حواریین را چنین گزارش میکند«حواری مسیح به پیروان مسیح اندرز داد که برای سلامت شاهان و فرماندهان مقتدر دعا کنند».(9)
و باز در تعبیری نظریه دو شهر خدا و شهر دنیا را مطرح کرد که برای هر یک پادشاهی جداگانه در نظر گرفت.(10)
_______________________________
6.یوحنا، باب 19:36.
7.یوحنا، باب6:15.
8.متی، باب22، 122 18.
9و10. آگوستین، شهر خدا،فصل 19، بند26.
_______________________________
3. فقدان نظام اجتماعی سیاسی و اجتماعی در اناجیل
عامل سوم برای اندیشه جدایی دین و سیاست در غرب مسیحی، فقدان یک نظام اجتماعی و سیاسی گسترده در انجیل است . اناجیل کنونی نوعی زندگینامه حضرت مسیح است تا آنجا که دار زدن و زنده شدن او را در پایان انجیل آوردهاند. در این کتاب فقط نصایح و اندرزهایی به چشم میخورد در حالی که درباره نظام سیاسی و اجتماعی سخنی ندارد. در این صورت چگونه میتواند نظام سیاسی و اجتماعی را در درون دین قرار دهد و اگر هم روزی کلیسا بر جهان حکومت میکرد بر اساس پایه دین نبود.
پروفسور لطفی لدینان چنین میگوید:
مسیح هیچ وقت برای اجتماعات قانونهای موقتی که مشتمل بر پارهای اوامر و نواهی باشد تدوین و تنظیم نفرمود.(11)
میلر، مورخ معاصر در این باره میگوید:
خداوند مسیح، شریعتی چون شریعت موسی که در هر امر جزئی نیز تکلیفی از برای ما معین کند برقرار نفرموده و قوانینی از برای تقسیم ارث و عقوبت مجریان یا امور دیگر سیاسی که به مقتضیات هر دوره تغییر پذیر است، وضع ننموده است.(12)
4. فساد در دستگاه دینی کلیسا
عامل چهارمی که در زمینه سازی ظهور سکولاریسم نقش مهمی داشت فساد در دستگاه دینی کلیسا بود، یکی از مظاهر آن فروش آمرزش نامه و حراج بهشت از سوی کیشان بود و معنای آن این بود که کسانی که خود را در برابر خدا گنهکار میاندیشیدند با خریدن آمرزش نامه، از گناه پاک میگشتند. این سنت کلیسا خشم دانشمندان را برانگیخت و به قول ویل دورانت عامل نارضایتی و شکایتی که سرانجام چون جرقهای آتش انقلاب اصلاح دینی را برافروخت فروش آمروش نامه
_______________________________
11. لطفی لدینان، مذهب و متجد دین، ص 13.
12.میلر، تاریخ کلیسای قدیم، ص 29.
_______________________________
بود.(13)اگر مارتین لوتر علیه کلیسا قیام کرد یکی از علل آن، خشم او از این فروش آمرزش نامه بود. او میگوید: چرا ما آلمانیها باید اجازه بدهیم که دسترنج ما از راه دزدی و یغما به کیسه پاپ فرو ریزد، ما دزدان را به دار میکشیم و راهزنان را گردن میزنیم . حالا چگونه است که این هرزه روحی را به حال خود واگذاردهایم.(14)
گسترش فساد در دستگاه پاپ سبب شد که گروهی دست به اصلاحاتی بزنند و در رأس آنها مارتین لوتر بود. این گروه جنبش خود را جنبش اصلاح دینی و پروتستانیسم نامیدند. یکی از نتایج جنبش اصلاح دینی، خصوصی سازی دین و اختصاص قلمرو آن به رابطه انسان با خدا، و حذف دین از صحنه اجتماع بود به طوری که «لوتر» در آموزههای خود چنین میگوید:
انجیل در امور دنیوی دخالت نمیکند و با تسبیح نمیتوان بر جهان حکومت کرد.
لوتر همچنین میگفت: «موءمنین خود کشیش خویشند».
این عقیده بدان معناست که هر فرد قادر به درک مبانی و معارف و احکام دینی است و جامعه بی نیاز از کلیسا و روحانیت و دین شناسان است.
این جنبش در واقع موجب جدایی دین از سیاست شد.(15)
5.مخالفت با علم و دانش
مخالفت کلیسا با علم و دانش سابقه بس طولانی دارد. آنان هر نوع علم و فنی را که رنگ غیر دینی و غیر ارسطویی داشت ممنوع اعلام کرده و دارنده آن را ملحد میدانستند، و برای جلوگیری از رسوخ این فکر تشکیلاتی به نام «انگیزاسیون» پدید آورده بودند که برای خود داستانهای مفصلی دارد و کسانی که بخواهند از برخورد شقاوتمندانه کلیسا با ارباب علم و دانش آگاه شود میتواند به تاریخ تمدن «ویل دورانت» مراجعه کرده و
_______________________________
13.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ص 25.
14. همان، ج6، ص 422.
15. فاطمه رجبی، لیبرالیسم، ص 42.
_______________________________
بخش انگیزاسیون آن را مطالعه نمایند.(16) و محاکمه گالیله و توبه نامه او از سخن راندن درباره حرکت زمین چهره سیاه کلیسا را در مقاومت با علم و دانش به خوبی نشان میدهد.
این نوع برخوردها خشم و نفرت مردم را از رهبران دینی برانگیخته و سبب میشد که علم و دانش و امور اجتماعی و سیاسی از دست آنها باز پس گرفته شده، و فعالیت کلیسا به یک بخش کوچکی منحصر گردد.
6. علم گرایی بیش از حد
بازتاب برخورد ناپسند صاحبان کلیسا با دانشمندان سبب شد که اکثریت جامعه به علم و روش علمی گرایش پیدا کنند. و میزان بازشناسی حقیقت از اوهام، تجربه و آزمایش معرفی گردد. و هر چیزی که با این معیار سازگاری و یا قابلیت ارزیابی این معیار را نداشت از دایره شناخت بشری خارج گردد. و از آنجا که برخی از آموزههای کتاب مقدس با این روش افراطی در تضاد بود این مطلب سبب شد که یک نوع روگردانی از دستگاه کلیسا و مبانی عقیدتی آنها پدید آید و احیاناً این نوع روش افراطی به ماتریالیسم و مادی گرایی انجامید که خود بستر مناسبی بر جدایی دین از مدیریت اجتماعی و سیاسی گردید.
اینها یک رشته عوامل و بسترهای مناسبی بود که ایده «سکولاریسم» را پدید آورد و زادگاه این عوامل و تأثیرگذاری آنها مربوط به جهان غرب و آیین کلیسا است و هیچیک از این عوامل در آیین اسلام و محیط دینی و علمی اسلامی وجود نداشته، و اکنون نیز ندارد. طبعاً با فقدان چنین بستر، چنین فرزند نامشروعی در شرق اسلامی چشم به جهان نخواهد گشود.
ولی جای تأسف است که گروهی این نتیجه ناپسند را از بستر خود جدا کرده و میخواهند آن را بر بستر اسلام تحمیل کنند. و با برداشتهای غیر صحیح از یک رشته تعالیم دینی ایده «جدایی دین از سیاست» از روز نخست، یا به صورت
_______________________________
16. تاریخ تمدن، ویل دورانت.
_______________________________
تدریجی را، بر اسلام تحمیل مینمایند آنان تصور میکنند، که سیاست دینی، نباید ابزار مردمی در دست داشته باشد، و اگر در نقطهای مشاهده میکنند که اسلام بر آرای مردم تکیه کرده فوراً آن را نشانه «سکولاریزم» معرفی میکنند.
اینک ما، در این جا برخی اصول مدیریت اسلامی را یادآور میشویم تا روشنگر اشتباهات برخی از برداشتهای نادرست از برنامههای اسلام باشد.
سکولاریزم یا عرفی شدن دین
هر نوع داوری صحیح درباره هر آیینی بالأخص اسلام، بستگی به این دارد که پیش از هر مرجعی، به خود آن، مراجعه کنیم و با بررسی جهات مختلف آن، به پاسخگویی بپردازیم.
اکنون میخواهیم صحت و سقم «سکولاریزم» و یا عرفی شدن دین را با منابع اصیل اسلامی مانند قرآن و حدیث در میان بگذاریم، هرگاه پاسخ در این مرحله کاملاً منفی باشد دیگر تحمیل عقیده بر نظامی که خودش نافی آن عقیده است، کاملاً امری نامعقول میباشد.
«سکولاریزم» این است که دین از متن جامعه، به گوشه خانه و مسجد برود، و دست دین در تقنین و قانون گذاری، و اجرای احکام الهی، و داوری در کشمکشها، کوتاه شود، و دین جز یک رابطه معنوی فرد با خدای جهان، مفهوم دیگری نداشته باشد.
چنین تفسیری از دین که با سکولاریزم هماهنگ است، مورد پذیرش آیین اسلام نیست، زیرا، قوه مقننه در دو مرحله (تشریع احکام به وسیله وحی، و تبیین جزئیات به وسیله فقهاء) و قوه مجریه که از آنِ آمران به معروف و ناهیان از منکر است،و قوه قضائیه که کار آن فصل خصومتها به وسیله آگاهان از قوانین قضایی اسلام میباشد، جزء متن اسلام بوده و از پیکره آن جدا نمیباشد و آیات و روایاتی که پیرامون این سه قوه وارد شده نافی سکولاریزم و عرفی شدن دین است.
هرگاه فردی علاقمند است که دین عرفی شود، و در امور اجتماعی ، قضایی، و سیاسی مداخله نکند، مطلبی است وامّا این که اسلام یک چنین آیینی است، مطلب دیگری است و این دو را نباید به هم آمیخت، افراد واقع بین، خواستههای خود را بر واقعیات تحمیل نمیکنند، و از هر نوع پیش داوری پرهیز مینمایند.
کتابهای فقهی علمای اسلام که در طول چهارده قرن نگارش یافته، مملو از دلایل و شواهدی از آیات و روایات، بر وجود چنین سه قوه است، که نمیتوان آن را انکار کرد.
این نوع دستکاری و آرزوی خام یادآور آرزوی قهرمان پنبهای بود که میخواست تصویر شیری بر بازوانش کوبیده شود، امّا چون تاب فرو بردن سوزن را نداشت، پیوسته مانع از آن بود که خال کوب، تصویری از یال و شکم و دست و پای شیر را بر بدنش بکوبد، سرانجام استاد خال کوب به خشم در آمد و گفت:
شیر بی یال و دم و اشکم که دید
این چنین شیری خدا کی آفرید
اینک ما به نمونههایی از آیات و روایات که هر یک ناظر به یکی از این قوای سهگانه است اشاره میکنیم:
1.قانون گذاری از آن خداست
اسلام معتقد است که جعل قانون درباره فرد و اجتماع نیاز به ولایت دارد. و هیچ فردی بر فرد دیگر جز خدا ولایت ندارد. از آنجا که او خالق همگان است و مصالح همگان را بهتر از دیگران میداند قانون گذاری از آن او است و در این شعار اسلام« اِنِ الحُکْمُ اِلاّ للهِ اگمَرَ اگلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیّاه»(17):حکم از آن خداست، فرمان داده جز او را نپرستید.جمله «أمَرَ» حاکی از آن است که جمله «ان الحکم» مربوط به تقنین و تشریع است و این که هیچ مقامی حق جعل قانون ندارد .
متجاوز از هزار و چهارصد سال است که فقیهان اسلام کلیه احکام مربوط به زندگی انسان را در قلمروهای مختلف از کتاب و سنت استفاده کرده و کتابهای فقهی فزون از حد نگاشتهاند که گردآوری آنها در یک نقطه کتابخانه عظیمی را تشکیل میدهد. اکنون سوءال میشود که در برابر این فرهنگ غنی از نظر تقنین چگونه میتوان این قوه را از پیکر اسلام گرفت و
_______________________________
17. یوسف/40.
_______________________________
همه آیات و روایات را به دست فراموشی سپرد و در کنار سفره غربیان و یا عقول جمعی نشست؟!
امام باقرعلیه السلام میفرماید:انّ الله تعالی لم یَدَعْ شیئاً تحتاجُ إلیه الاُمة إلی یوم القیامة إلاّ أنزله فی کتابِه وبیّنه لرسوله.(18)
«خدا چیزی را که مردم به آن در زندگی نیاز دارند، فروگذار نکرد و آن را در کتاب خود فرو فرستاده و برای رسولش روشن ساخته است».
در طول چهارده قرن، قوانین اسلامی، امت اسلامی را در قلمروهای مختلف هدایت کرده و آنها را از هر نوع دست یازیدن به تقنین بیگانه مستغنی ساخته است.
قوانین خدا که خود تشریع کننده آنها است به وسیله وحی الهی در اختیار مردم قرار گرفته است، و فقیهان مکلفند که با تبیین و تفسیر آنها، به گسترش آنها بپردازند تا همگان در جریان احکام کلی الهی قرار گیرند.
ولی مع الوصف ، اسلام از عقول دستهجمعی بهره گرفته و مسأله «مشاوره» را مطرح کرده که نمونه آن میتواند، مجلس شورای اسلامی برای برنامهریزی باشد.
از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در مورد دور اندیشی سوءال شد، فرمود: مشاورةُ ذوی الرأی وإتّباعهم: مشورت با اندیشمندان و آنگاه عمل به رأی آنها.(19)
آیات و روایات درباره اهمیت مشاوره فزونتر از آن است که در اینجا بیاوریم ولی قلمرو اینها، مسایل اجتماعی و سیاسی و به اصطلاح برنامهریزی است و نه اصل تشریع زیرا تشریع الهی ما را از هر تشریعی بی نیاز کرده است و به تعبیر دیگر: در لباس قانون و کیفیت پیاده کردن آن نیاز به مشاوره است ولی در اصل حکم، پیرو وحی و ادله شرعی هستیم .
ما اگر بخواهیم تنها آیاتی را که بیانگر احکام اقتصادی و سیاسی و جزایی و حقوقی است در اینجا منعکس کنیم
_______________________________
18.وسائل الشیعه:ج 18، ص311.
19. وسائل الشییعه:ج18، ص224.
_______________________________
مسلماً سخن به طول میانجامد و اینچیزی نیست که بر یک فرد مسلمان مخفی باشد.
امضایی بودن برخی از قوانین
گاهی تصور میشود که یکی از دلایل دخالت عرف در احکام شرعی، تقسیم احکام به تأسیسی و امضایی است، زیرا امضای بخشی از قوانین بشری در اسلام گواه بر این است که اسلام بر بسیاری از عرفهای دوران جاهلیت صحّه گذاشته و امضا کرده است، و تنها در «فقه العبادة» به تأسیس احکام جدیدی دست یازیده است. با این حساب اگر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم در زمان ما ظهور کرده بود، به بسیاری از عرفهای موجود نیز صحّه میگذاشت، چرا که قوانین عرفی عصر ما قطعاً از «فقه الجاهلیة» پیشرفتهتر و انسانیتر است.(20)
تحلیل
پیش از آن که به تحلیل این ادّعا بپردازیم، نکاتی را یادآور میشویم:
1. احکام آیین اسلام، تابع مصالح و مفاسد است، و هرگز چیزی بیملاک، واجب ویا حرام نمیشود، زیرا جعل حکم بدون ملاک جز لغو و عبث چیزی نیست، و خداوند حکیم برتر از آن است که از او کار لغو سر بزند.
بنابراین، معنی وحیانی بودن دین این نیست که تشریع الهی، فاقد ملاک بوده و یا ملاک آن قابل درک نباشد، و لذا در بخشی از احکام علّت تشریع نیز بیان شده است. مثلاً قرآن درباره تحریم شراب و قمار میفرماید:
«اِنّما یُریدُ الشَّیْطان اگنْ یُوقع بَیْنکُمُ العَداوة وَالبغْضاء فِی الخَمْر وَالْمَیْسِر وَیصدّکُمْ عَنْ ذِکْرِ الله وَعَنِ الصَّلاة فَهَلْ اگنْتُمْ مُنْتَهُون»(21)
«شیطان میخواهد به وسیله شراب و قمار در میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد، آیا با این همه زیانها و مفاسد خودداری خواهید کرد؟».
امام هشتمعلیه السلام میفرماید:
_______________________________
20 مجله کیان، سال پنجم، شماره24، ص 20.
21. مائده/91.
_______________________________
إنّ الله تبارک وتعالی لم یُبح أکلاً ولا شُرباً إلاّ لما فیه المنفعةُ والصلاحُ ولم یُحرّم إلاّ ما فیه الضرر والتلفُ والفسادُ.(22)
«خدا هیچ خوردنی و یا آشامیدنی را حلال نکرده مگر آن که در آن سود و صلاحی هست، و چیزی را تحریم نکرده، مگر آن که در آن زیان و فساد است».
روایت در این مورد بیش از آن است که نقل گردد.
2. رابطه عقل و دین در اسلام، با رابطه عقل و دین در مسیحیت بسیار متفاوت است، در آیین کنونی مسیحیت، خرد جدا از دین است، در حالی که در آیین اسلام، دین آمیخته با عقل است، و اصولاً در اسلام اندیشهای و یا قانونی، نمیتوان جست که با خرد در چالش و تعارض باشد، و اگر هم روزی آیه و حدیثی با حکم خرد تعارض پیدا کرد، یا برداشت ما از دین غیر صحیح میباشد و یا در حکم خرد مغالطهای رخ داده است، و لذا یکی از مبانی استنباط، پس از کتاب وسنّت، عقل است. البته نه به این معنا که عقل در همه میادین و گسترهها، حق حاکمیت دارد، بلکه برای حاکمیت آن قلمرو خاصّی است که در محل خود بیان شده است، در حالی که جریان در آیین کنونی مسیحیت چنین نیست و اصولاً برای خرد مقامی، و برای دین مقام دیگری قائلند، و میان آن دو، دیوار عظیمی حائل است.
مرحوم دکتر قاسم غنی در کتاب خاطرات خود مینویسد: من در دانشگاه آمریکایی بیروت تحصیل میکردم. استادی داشتیم کشیش، و در رشته علوم طبیعی نیز برای ما تدریس مینمود، ولی در هفته یک روز هم مسائل مذهبی را مطرح میکرد و ما را تبلیغ مینمود.
روزی به استاد گفتم: سخن امروزی تو با آنچه درباره دین به ما گفتید کاملاً متناقض است، او در پاسخ گفت: پسرم من مغز خود را به دو قسمت تقسیم کردهام، بخشی برای عقل و خرد ، و بخشی برای وحی و دین، و میان این دو، دیوار عظیمی است که هرگز ارتباطی میان
_______________________________
22.مستدرک الوسائل:ج3، ص71، چاپ اوّل.
_______________________________
آن دو برقرار نیست.
3. بشر در طول زندگی خود، به یک سلسله قوانینی دست یافته که برخی به نفع جامعه و برخی دیگر به ضرر جامعه میباشد. اسلام، آنچه را که دارای ملاک بوده ، گذرا قرار داده، و امثال آن در قرآن زیاد است، و بخشی که مضرّ بوده رد کرده است.
4. کلّیه امور معاملاتی که اسلام امضا کرده، فقه جاهلی نبوده، بلکه فقه الهی بشری بود که شرایع سماوی پیشین نیز به تصویب آنها پرداخته و تجربه بشری نیز صلاحیت آنها را ثابت کرده است، و عرب جاهلی نیز از آنان اخذ کرده بود.
با توجه به این امور چهارگانه روشن میشود که در گفتار نویسنده تا چه اندازه مغالطه رخ داده است. او تصور میکند که معاملات اسلامی، همه و همه زاییده فکر عرب جاهلی بوده و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آنها را مورد امضا قرار داده است، در حالی که قسمت اعظم آنها مربوط به شرایع پیشین و تجارب انسانی بوده است.
پس معنی وحیانی بودن دین این نیست که کلیه احکام شرایع پیشین را نسخ کند و یا تجارب امم را نادیده بگیرد.
اصولاً از نظر جامعه شناسی، دین و تمدن با هم گره خورده، و از مضامین قرآن استفاده میشود که پیامبران بودند که راه تمدّن را به بشر نشان دادند، چنان که درباره حضرت داودعلیه السلام میخوانیم:
«وَعَلَّمْناهُ صَنْعَة لُبُوس لَکُم لتحصنکُمْ مِنْ بأسکُمْ فَهِل اگنْتُم شَاکرون».(23)
«ساختن زره را به خاطر شما به او آموختیم تا شما را در جنگها صیانت بخشد، آیا شکرگزار خدا هستید؟».
یکی از اشتباهات تاریخ نگاران این است که محور تاریخ را سلاطین و شاهان قرار دادهاند و در نتیجه، همه کمالات بشری به آنها منتسب گشته است در حالی که اگر بشر بتواند تاریخ را بر طبق حیات پیامبران تنظیم کند، در این صورت خدمات آنان به بشر روشنتر میشود.
منطقة الفراغ شرعی
گاهی تصور میشود که یکی از
_______________________________
23. انبیاء/80.
_______________________________
دلایل دخالت عرف در دین، مسأله منطقة الفراغ شرعی است، و در این باره چنین مینویسد:
«راه دیگری برای دخالت عرف، گسترش منطقة الفراغ شرعی است، یعنی پذیریش این معنی که حوزه مباحات، اساساً میدان جولان عقل عرفی است، و این میدان را میتوان به طرق گوناگون توسعه داد به قدری که حوزه واجب و حرام شرعی تنها محدوده اندکی از حقوق خصوصی را دربرگرفته و عمدتاً معطوف به شعایر و مناسکی گردد که به تنظیم رابطه انسان و خدا میپردازد.(24)
تحلیل
با این که نگارنده این سطور کوشش میکند که از هر نوع کلمه و جملهای که مایه بهانه جویی گردد، خودداری کند، ولی در اینجا با کمال اعتذار از خوانندگان یادآور میشویم که اصولاً نویسنده این بخش، عاری از آگاهی فقهی بوده، و اصولاً یکی از گرفتاریهای ما، در این کشور مداخله افراد ناآگاه در مسایل دینی است.
1. اصولاً احکام اسلامی به پنج نوع تقسیم میشود، مانند واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح، آن هم به خاطر ملاکات مخصوص است.
این تقسیم به اعتبار ملاکات مصلحت و مفسده است. هرگاه چیزی در انجام آن مصلحت الزامی یا غیر الزامی وجود داشته باشد، حکم آن به ترتیب واجب و مستحب است و اگر چیزی ترک آن مفسده الزامی و یا غیر الزامی داشته باشد، بهترتیب به حرام و مکروه توصیف میشود و هرگاه مصلحت و مفسده چیزی یکسان باشد، یعنی خالی از هر نوع رجحان گردد، حکم آن اباحه است. بنابراین در همان منطقه فراغ فرضی، شرع مقدس حکم دارد و اگر برخی از اصولیّین آن را به منطقة الفراغ توصیف کردهاند، مقصود فارغ از الزام است، نه فارغ از حکم و به تعبیر دیگر، مباح بودن چیزی به معنی «لا حکم» بودن آن نیست، بلکه حکم به تساوی است، و مقتضی «تساوی فعل و
_______________________________
24. مجله کیان، سال پنجم، شماره 24، ص 20.
_______________________________
ترک» است، نه لا اقتضاء نسبت به هر دو.
2. فرض کنیم بخشی از افعال انسان، منطقة الفراغ است یعنی شرع مقدس در آنجا حکمی ندارد، این چگونه سبب میشود که ما آن چهار منطقه را که شرع مقدس در آنجا احکامی به نام واجبات ومستحبات ومحرمات و مکروهات دارد، از حکم شرعی خالی کرده و بخش اعظم را به منطقة الفراغ ملحق سازیم؟ تا آنجا که حکم شارع منحصر به شعایر و مناسک عبادی یعنی رابطهی انسان و خدا گردد؟
در آیین مقدس اسلام، از هفتاد گناه کبیره نام برده شده، هر چند کبیره بودن اکثر آنها نسبی است، چگونه میشود حرمت زنا و قمار و شراب و لواط و غیبت و قتل نفس و نمیمه و حرامخواری و کم فروشی و... را به منطقة الفراغ ببریم و فقه اسلامی را به فقه عبادی منحصر کنیم؟!
امام صادقعلیه السلام میفرماید:
«ما من شیء إلاّ وفیه کتاب وسنّة».(25)
«چیزی نیست مگر این که حکم آن در کتاب و حدیث بیان شده است».
سماعه یکی از شاگردان امام کاظمعلیه السلام از او سوءال میکند:
«أکلّ شیء فی کتاب الله وسنّة نبیّه أو تقولون فیه؟ قالعلیه السلام: بل کلّ شیء فی کتاب الله وسنّة نبیّه».(26)
«آیا همه چیز درکتاب خدا و سنت پیامبر است؟ یا بخشی را از خودتان میگویید؟ امامعلیه السلام در پاسخ میفرماید:همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر است (و ائمه اهل بیتعلیهم السلام حافظان و وارثان سنّت پیامبر هست)».
تعیین احکام پول، توسط قوانین عرفی
گاهی تصور میشود که یکی از دلایل عرفی بودن دین، مسأله پول رایج است که به صورت اسکناس در دست مردم میباشد، در این باره میگویند:
«راه دیگر، بلا موضوع کردن احکام شرعی است مثلاً میدانیم که حرمت ربا بر اشیایی تعلّق میگیرد که فی نفسه و ذاتاً دارای ارزش حقیقی باشند، با این حساب
_______________________________
25و26.اصول کافی:ج1، ص59، باب الرد إلی الکتاب والسنة.
_______________________________
میتوان ادعا کرد که مقوله اعتباری «پول» اساساً وجوهراً مقوله مستحدثهای است و تفاوت ماهوی با «نقدین» و مسکوک و طلا و نقره دارد، لذا باید احکام مربوط به «پول» توسط قوانین عرفی تعیین شود، یعنی اساساً فقه در امر پول و بسیاری از مقولات عصر مدرن ساکت است. دامنه بلا موضوع کردن احکام شرعی به قدری وسیع است که میتوان کلیّت اقتصاد سرمایه داری : تنظیمات جامعه صنعتی و حتی خود انسان عصر مدرن را از حوزه دسترسی فقه به دور داشت».(27)
پاسخ
1. در این بخش نیز گفتار پیشین را به صورت محترمانه تکرار میکنیم. و یادآور میشویم که دخالت افراد ناوارد در فقه، جز مشوش کردن اذهان نتیجهای ندارد، به گواه این که نویسنده میان دو نوع ربای «قرضی» و «معاوضی» فرق نگذاشته است.
اصولاً ربا در اسلام به دو قسم تقسیم میشود:
1. ربای قرضی.
2. ربای معاوضی.
ربای قرضی، این است که چیزی را به طرف قرض بدهیم ولی در مقام پس گرفتن بیشتر بگیریم، خواه از جنس مقروض باشد، یا از غیر آن و در این قسمت،مکیل و موزون و معدود و مزروع یکسان است، و بیشترین ابتلای مردم به همین ربای قرضی است، بنابراین صد تومان اسکناس را نیز اگر به کسی قرض دادیم، درخواست افزایش بر سر مدت رباست و در این قسمت طلا و نقره مسکوک با اسکناس تفاوتی ندارند، خواه اسکناس را مستقلاً دارای ارزش بدانیم یا آن را نشانه قدرت خرید به شمار آوریم. این دو نظر در جریان ربا در اسکناس موءثر نیست.
آری در ربای معاوضی، تنها مکیل و موزون، مشمول حکم رباست، نه آن دو قسم دیگر یعنی در مقام معاوضه دو هم جنس مانند قند و شکر، زیادی حرام است. بنابراین حکم اسکناس، از نظر
_______________________________
27. مجله کیان، سال پنجم، شماره 24، ص 20.
_______________________________
قوانین اسلامی، روشن است، ربای قرضی آن حرام و ربای معاوضی آن صورت نمیپذیرد، زیرا معنا ندارد که یک فرد اسکناس صد تومانی را با صد و ده تومان اسکناس عوض کند.
2. نویسنده پس از مطرح کردن مسأله پول، یادآور میشود: دامنه بلا موضوع کردن احکام شرعی به قدری وسیع است که میتوان کلیّت اقتصاد عصر سرمایهداری، تنظیمات جامعه صنعتی و حتی خود انسان عصر مدرن را از حوزه دسترسی فقه به دور داشت.
در پاسخ یادآور میشویم: درست است قسمتی از اقتصاد عصر سرمایهداری در عصر نزول وحی وجود نداشته، ولی قوانین اسلام، آن چنان قوی و نیرومند و زایا و پویا است که در پرتو آن قوانین میتوان احکام آنها را بیان کرد.
امروز مسایلی از قبیل بیمه، شرکتهای ششگانه معروف و دیگر مسایل مستحدثه وحتی شبیه سازی انسان مشکلی در فقه اسلام پدید نیاورده، بلکه فقیهان اسلام در این چند سال اخیر به تبیین احکام آنها پرداخته و مشکلی در برابر خود نیافتهاند.
فقه اسلامی آن چنان قوی و نیرومند و پویا است که میتواند به تبیین حکم هر نوع قرارداد مستحدثی که در عصر نزول وحی نبوده بپردازد.
شگفت آنجاست که میگوید: انسان عصر مدرن از دسترسی فقه به دور است.
بنده تصور میکنم که نویسنده خواسته است گفتار خود را نمکین سازد لذا این جمله را گفته است. اگر مقصود از انسان عصر مدرن، حقوق بشر است، در مقابل اعلامیه حقوق بشر، اسلام، حقوق روشنی درباره انسان بیان کرده و فقها آنها را از مدارک اسلامی استخراج کردهاند، و اگر مقصود صحه گذاردن بر روابط نامشروع اجتماعی، اعم از صحنههای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی باشد، مسلماً اسلام آنها را ردّ کرده و تحریم نموده است.
یکی از تردستیها، محکوم کردن و تحقیر اندیشههای مخاطب میباشد، این نویسنده در این گفتار، جز تحقیر و کوچک شمردن فقه اسلام، چیز دیگری عرضه نمیکند، خواهشمندیم نویسنده باردیگر به کتابهایی که درباره حقوق بشر یا مسایل مستحدثه و یا حقوق بین الملل اسلامی نوشته شده، مراجعه کند و از این سخن خود که تحقیر یک امّت بزرگ است، عذرخواهی کند.
عمل به قیاس، نشانه عرفی بودن دین
نویسنده، یکی از دلایل عرفی بودن دین را عمل به قیاس در اهل سنت و تنقیح مناط فقیهان شیعه دانسته و میگوید:
«پذیرش هر درجه از قیاس و هر یک از اصناف آن، همواره مکانیزمی برای عرفی کردن دستگاه فقهی بوده است، و مشهور است که میگویند: الدین إذا قیست محقت. صحیح آن«السنة إذا قیست محق الدین». فقهای شیعه نیز علیرغم ضدیت مستمر با قیاس (که بیشتر بوی تقابل سیاسی و پرنشیب سازی علیه عامه را میدهد)، در عمل کما بیش آن را به کار بستهاند».
پاسخ
عاملان به قیاس، مدعی هستند که خود اسلام، چنین اجازهای را به آنها داده که حکم مشابه را از مشابه استخراج کنند، و میگویند که نمیشود حکم همه موضوعات نامتناهی را در کتابی بیان کرد، بلکه باید کلیاتی گفته شود و در سایه قیاس که استخراج حکم مشابه از مشابه است، به دیگر احکام پی ببریم، و این اسلام است که اجازه داده است، ما خودسرانه آن را انجام نمیدهیم.
فقیهان شیعه نیز که نافیان قیاس هستند، میگویند احادیث ائمه اهل بیتعلیهم السلام آن چنان وسیع و گسترده است که میتوان احکام همه موضوعات را از کتاب و سنّت و عقل استنباط کنیم، و نیازی به قیاس نیست. و لذا فقط در موردی به قیاس عمل میکنند که «علت » صریحاً در شریعت مقدسه بیان شده باشد، مثلاً بفرماید: «الخمر حرام لکونه مسکراً» از این جهت به حرمت هر نوع مسکری پی میبریم.
اتفاقاً عمل فقیهان اعم از عاملان و یا نافیان و کوشش برای بیان احکام همه موضوعات نشانه این است که اسلام در همه موارد حضور دارد، و «منطقة الفراغی» (به اصطلاح نویسنده) موجود نیست، زیرا بی جهت نبود که این همه رنج بکشند تا احکام هزاران موضوع را از کتاب و سنّت استخراج کنند.
شگفت اینجاست که نویسنده در ذیل همین بخش مینویسد: فلسفه احکام و قواعد کلّی مثل «قاعدة لا ضرر» نشانه عرفی بودن دین است.
در گذشته یادآور شدیم که احکام اسلامی آنچنان کلّی و پویا و زیباست که میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند و قاعده لا ضرر و لا حرج و دیگر قواعد فقهی از این مقوله است.
شایسته بود نویسنده به جای آن که عرف را توسعه بدهد، دین را توسعه میداد، زیرا ابزار دین، آنچنان پویا و زایاست که میتواند حکم هر موضوعی را صادر سازد.
ما در اینجا به دلایل عرفی بودن دین از نظر نویسنده پرداختیم امّا جزئیاتی در کلمات او هست که نیازی به نقد وپذیرش ندارد، ولی در پایان سخنی دارد که ناگزیر باید به تحلیل آن بپردازیم.
خاتمیت یا عرفی بودن دین؟
او مینویسد: پذیرش این تفسیر از «ختم نبوت»(و به گونه شیعی آن، فلسفه غیبت کبری)، که انقطاع وحی، علایمی از رشید شدن بشریت تحت تعالیم و تربیتهای پیامبران است، و از آن پس بشر قادر است به مدد چراغ عقل، راهی را ادامه دهد که انبیا آن را طی کرده و با گامهای خود هموار کردهاند؛ طریق دیگری برای عرفی شدن شریعت است.
پاسخ
معنی ختم نبوت این است که به وسیله آخرین سفیر الهی، دین کامل که قدرت اداره بشر را تا روز رستاخیز دارد، از جانب خدا برای او فرستاده شده است، و دیگر نیازی به شریعت مکمّل نیست، در حالی که شرایع پیشین هر چند یک شریعت کامل عصر خود بودند، ولی از کمال مطلق که بتواند بر تارک تمام اعصار بدرخشد، بیبهره بودند.
بنابراین، به حکم «علیها السلامأکْمَلْتُ لَکُمْ دینکُمْ»(28) و به حکم «حلال محمد حلال إلی یوم القیامة وحرامه حرام إلی یوم القیامة»(29) باید سایه به سایه شریعت پیش
_______________________________
28.مائده/6.
29. وسائل الشیعه:ج 19، ص124.
_______________________________
رفت، نه این که شریعت را به کنار نهاد و با چراغ عقل و عرف(غیر دینی) راه رفت.
روشنترین مصداق برای تصرف در معقولات، یک چنین تفسیر بیپایه برای ختم نبوت است. اگر معنی ختم نبوت همان است که وی میگوید، پس اسلام، باید بسیار نارساتر از آیین عهدین باشد، زیرا آن دو آیین لااقل برای مدّت محدودی نقشی داشتند، امّا شریعت پیامبر خاتم، این شانس را هم نداشت که برای مدّتی پس از خود، بر جای بماند، بلکه باید آن را بوسید و کنار نهاد و تنها با چراغ عرف پیش رفت!
ارزشیابی نظریه عرفی شدن دین
از مطالعه مقاله گسترده نویسنده برمیآید که او با عینک رنگینی به دین نگاه کرده و میخواهد دین را به رنگ عینک ببیند، او به انگیزه براندازی دین، و حذف آن از جامعه دست به قلم برده و به صورت دلسوزانه میخواهد ریشه دین را بزند، و نظام لائیک را به جای نظام الهی قرار دهد.
او در اقامه دلایل، آن چنان آسمان و ریسمان را به هم پیوند میدهد تا برای خود دلیل بر عرفی کردن دین پیدا کند که خواننده صاحب نظر را دچار شگفت میکند.
او بسیاری از قوانین اسلام را نشانه عرفی بودن دین گرفته، که اصلاً ارتباطی به آن ندارد، مثلاً این که امروز مسأله بردهداری وجود خارجی ندارد، نشانی از عرفی بودن دین است. آیا نبودن موضوع، نشانه عرفی بودن حکم است؟ ممکن است تشریع در دورهای فاقد موضوع باشد و در دوره دیگر موضوع پیدا کند.
مثلاً ولایت فقیه را نشانه عرفی بودن دین گرفته، در حالی که هیچ نوع ارتباطی با عرفی بودن دین (کنار نهادن دین از صحنه) ندارد، بلکه ولایت فقیه مایه حفظ اصول و فروع دین است و این ولایت در عصر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و ائمه طاهرینعلیهم السلام نیز برای اقامه دین وجود داشته و اکنون نیز برای همان است.
در اینجا دامن سخن را کوتاه میکنیم زیرا رسیدگی به جزئیات گفتار او ملال آور است و به قول گوینده:
اندکی با تو بگفتم غم دل، ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است