آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

کعبه از آغازِ پیدایش انسان در زمین، محلّ آمد و شد انسان های مؤمن و مشتاقی است که به آهنگ راه یافتن به حریم دوست، از دور و نزدیک به آن جا می شتابند. در این میان، پیامبران الهی، پیشتازان این سفر معنوی و پربرکت به شمار می آیند که هنوز هم مسیر آنان در سرزمین مقدسِ حجاز، به «طریق الأنبیاء» معروف است.
دیگر اماکن و مواقف موجود در کعبه، مسجدالحرام و مکه و پیرامون آن؛ مانند حجرالأسود، حطیم، حِجر اسماعیل، مقام ابراهیم، زمزم، صفا و مروه، عرفات و مشعر و منا نیز هر یک جایگاه عملی از اعمال اسوه ها والگوهای راستین بوده است که کمال اخلاص و عبودیت و اطاعت خویش را در آن ها به منصه ظهور رسانیده اند و بر همین اساس اعمال آن ها برای همیشه در تاریخ به عنوان سنتی حسنه و پویا برای همه حج گزاران باقی مانده و همه ساله به تأسّی از آنان، انجام می پذیرد و «ملتزم» از آن جمله است، با این تفاوت که به دلیل ارتباط آن با حضرت آدم علیه السلام ، از پیشینه تاریخی بیشتری نسبت به برخی از موارد یاد شده، برخوردار است.
«ملتزم» در لغت
«ملتزم» از «التزام» گرفته شده و در لغت به معنای «اعتناق و در برگرفتن» است؛ «وَ سُمِّیَ الْمُلْتَزَمُ بِهِ لاِءَنَّ النّاسَ یَعْتَنِقُونَهُ أَی یَضُمُّونَهُ إِلی صُدُورِهِمْ»؛(1) «و ملتزم از آن رو به این نام خوانده شد که مردم آن را دربرمی گیرند و به سینه می چسبانند.»
نام های دیگرِ «ملتزم»:
در روایات شیعه و سنی از ملتزم به نام های دیگر نیز یاد شده است که عبارتند از:
1 ـ مُتَعَوَّذ:(2) «سُمِّیَ الْمُلْتَزَمُ بِهِ، لاِءَنَّهُ یُتَعَوَّذُ عِنْدَهُ مِنَ النّارِ»؛(3) «نام گذاری ملتزم به متعوّذ، بدین جهت است که (زائر کعبه) نزد آن، از آتش جهنم (به خداوند) پناه می برد.»
چنانکه در دعای مربوط به آن آمده است:
«هَذَا مَکَانُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ».(4)
«این جا مکان پناه جویی به تو از آتش دوزخ است.»
2 ـ مُستجار:(5) «لاِءَنَّهُ یُطْلَبُ عِنْدَهُ اْلإجارَة مِنَ الْعذابِ وَ الرَّوْحَ وَ الرّاحَةَ»؛(6) «این نامگذاری به جهت آن است که در آن جا پناه از عذاب و رحمت و آسایش از خداوند، درخواست می گردد.»
3 ـ مدعی:(7) در روایات اهل سنت از آن به عنوان «مدعی» یاد شده؛ زیرا که آن جا محلّ دعا است.
ملتزم کجاست؟
مکان ملتزم به گفته روایات
روایاتی که به گونه ای صریح، دلالت می کند بر اینکه ملتزم نزدیک رکن یمانی است:
الف: احادیث اهل سنت:
در مجامع رواییِ اهل سنت، احادیثی که درباره محلّ ملتزم آمده است همگی به محلّ واحدی اشاره ندارند:
عبداللّه محمدبن ابی شیبه کوفی (م 235) در کتاب خود، پنج حدیث در باره التزام بعضی از اصحاب و تابعین در فاصله میان حجرالأسود و درِ کعبه و نُه حدیث درباره التزام گروهی از آن ها در پشت کعبه نقل کرده است.
آن دسته از روایاتی که با عنوان «مَنْ کانَ یَلْتَزِمُ دُبُرَ الْکَعْبَةِ» آمده است، عبارتند از:
1 ـ عن أبی اسحاق قال: «رأیتُ عَمرو بن مَیمُون یَلْتَزِمُ دُبُرَ الْکَعْبَةِ».
2 ـ عن ابن أبی ملیکة، عن عمر بن عبدالعزیز «أَنَّهُ أَتی دُبُرَ الْکَعْبَةِ یَسْتَعِیذُ».
3 ـ عن محمد بن صالح قال: «رَأَیْتُ الْقاسِمَ (بن محمّد) یَلْتَزِمُ خَلْفَ الْکَعْبَةِ».
4 ـ عن حنظلة قال: «رَأَیْتُ الْقاسِمَ یَتَعَوَّذُ فِی دُبُرِ الْکَعْبَةِ وَ یَقُولُ: أَلّلهُمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ بَأسِکَ وَ نِقْمَتِکَ وَ سُلْطانِکَ».
5 ـ عن خالد بن أبی بکرة قال: رَأَیْتُ عُبَیدِاللّه َ بْنَ عَبْدِاللّه ِ یَلْتَزِمُ خَلْفَ الْکَعْبَةِ».
6 ـ عن أبی اسحاق قال: «رَأَیْتُ عَمْرَو بْنَ مَیمُون قَدْ اِلْتَزَمَ الْکَعْبَةَ وَ أَلْصَقَ بَطْنَهُ مِنْ مؤخَّرِها مِنَ الْجانِبِ الَّذِی یَلِی الرُّکْنَ الْیَمَانِیَّ».
7 ـ عن عبدالرَّحمن بن الأسود: «أَنَّ أَباهُ کانَ یَلْتَزِمُ دُبُرَ الْکَعْبَةِ».
8 ـ عن الأعمش قال: «رَأَیْتُ أَبابَکْرَ بْن عَبدِالرَّحمنِ یَلْتَزِمُ مُؤَخّر الْکَعْبَةِ».(8)
9 ـ عن ثابت بن قیس قال: «رَأَیْتُ النّافِعَ بْنَ جُبَیْر یَلْتَزِمُ ما بَیْنَ الْحَجَر وَ الْباب وَ خَلْفَ الْکَعْبَةِ، کُلٌّ قَدْ رَأَیْتُهُ».(9)
فاسی (م832) نیز می نویسد: «اَلْمُسْتَجارُ هُوَ ما بَیْنَ الرُّکْنَ الْیَمَانِیَّ إِلیَ الْبابِ الْمَسْدُود... وَ یُقالُ لَهُ: المُتَعَوَّذُ، وَ یُقالُ لَهُ اَلْمُلْتَزَمُ» و در پایان می افزاید: «وَ کانَ یَقِفُ لِلدُّعاءِ وَ التَّعَوَّذِ فِیهِ جَماعَةٌ مِنْ کِبارِ السَّلَفِ فَهُمْ عُمَربن عَبدالْعَزِیز وَ قاسم بن محمد».(10)
ازرقی نیز بعضی از این احادیث را تحت عنوان: «ما جاءَ فِی الْمُلْتَزَمِ وَ الْقِیامُ ظَهْرَ الْکَعْبَةِ» ذکر کرده است.(11)
ب: احادیث اهل بیت علیهم السلام :
در مجامع روایی شیعه نیز روایاتی در باره مکان ملتزم، به نام های مختلف آمده است و آن ها عبارتند از:
1 ـ مُتَعَوَّذ:
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام : «إِذَا کُنْتَ فِی الطَّوَافِ السَّابِعِ فَائْتِ الْمُتَعَوَّذَ وَ هُوَ إِذَا قُمْتَ فِی دُبُرِ الْکَعْبَةِ حِذَاءَ الْبَابِ».(12)
عبداللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود، هنگامی که در دور هفتم طواف بودی، به مُتَعوَّذ درآی، و آن جایی است که وقتی پشت کعبه بایستی، محاذی در قرار دارد.
متعوَّذ از جمله نام های ملتزم است که برخی، از جمله صاحب جواهر به آن تصریح نموده(13) و از اهل سنت نیز ازرقی(14) و مالک بن عبدالبرّ بر این نظریه اند.(15)
2 ـ مستجار:
«عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی سَمَّالٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ثُمَّ تَطُوفُ بِالْبَیْتِ سَبْعَةَ أَطْوَافٍ ـ إلی أن قال ـ فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَی مُوءَخَّرِ الْکَعْبَةِ وَ هُوَ الْمُسْتَجَارُ دُونَ الرُّکْنِ الْیَمَانِیِّ بِقَلِیلٍ فِی الشَّوْطِ السَّابِعِ فَابْسُطْ یَدَیْکَ عَلَی الاْءَرْضِ وَ أَلْصِقْ خَدَّکَ وَ بَطْنَکَ بِالْبَیْتِ ثُمَّ قُلْ: اَللَّهُمَّ الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هَذَا مَکَانُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ».(16)
در روایت دیگرِ معاویة بن عمّار، گرچه جمله: «بحذاء المستجار» در آن احتمالاتی را ایجاد کرده لیکن هیچ تردیدی در جای تعیین شده مستجار به وسیله روایات پیشین، به وجود نمی آورد؛ چرا که محل التزام در این روایت نیز «مؤخَّرالکعبة دون الرکن الیمانی بقلیلٍ» است.
در این روایت آمده است: «إذا فَرَغْتَ مِنْ طَوافِکَ وَبَلَغْتَ مُؤَخَّرَ الکَعْبةِ وَهُوَ بِحِذاءِ المُسْتَجارِ دُونَ الرُّکْنَ الیَمانِیّ بِقَلِیلٍ...».(17)
محمّدتقی مجلسی قدس سره درباره «بِحذاء المستجار می گوید: أی بحذاء الحطیم ویسمّی بالمستجار أیضا».(18) بنابراین، منظور از مستجار در این روایت حطیم است. نه مستجار موردنظر که نام دیگر آن ملتزم می باشد و مرحوم علاّمه مجلسی نیز می گوید: «وَیَحْتَمِلُ أیضا أن یکون المراد بالمستجار الحطیم، فإنّه محلّ الاستجارة والدعاء بتوسّع فی المجازات».(19) و سپس احتمال دومّی ذکر می کند که آن را اظهر می داند و می گوید: «یحتمل أن یکون المراد إذا بلغت الموضع الذی یحاذی المستجار من المطاف».(20)
بدین ترتیب مقصود، رسیدن طواف کنده به نقطه ای است که مستجار محاذی آن نقطه می باشد.
موقعیت ملتزم از دیدگاه علما و دانشمندان اسلامی
علمای اسلام نیز، با استفاده از روایات پیش گفته، محلّ ملتزم را نزدیک رکن یمانی دانسته اند.
مرحوم محقق اردبیلی می فرماید:
«وَ یَدُلُّ عَلی اِطلاق المُستجار عَلیَ المُلتَزَم صریحاً ما فی روایة عبداللّه بن سنان، عن أبی عبداللّه علیه السلام ».(21)
«آن چه در روایت عبداللّه بن سنان آمده است، به صراحت دلالت بر این دارد که به ملتزم، مستجار گفته می شود.»
مرحوم طریحی می نویسد: «الملتزم دُبُرِ الْکَعْبَةِ».(22)
به گفته مرحوم قاضی نعمان مغربی: «الملتزم حیال الباب یلتزمه الطائف فیالطواف السّابع».(23)
علامه مجلسی رحمه الله دربیان حدیثی که درباره طواف کعبه ذکرکرده، می گوید: «الملتزم: المستجار مقابل باب الکعبة» و سپس با تعبیر: «قیل» به نادرستی نظریه ای که ملتزم را در فاصله میان حجرالأسود و باب کعبه دانسته است، اشاره می کند و می گوید:
«و بالجملة هذه التفاسیر نشأت من عدم الأنس بالأخبار».(24)
«این گونه تفسیرها و برداشت ها از احادیث، نشأت گرفته از عدم انس و آشنایی با اخبار (اهل بیت علیهم السلام ) می باشد.»
و صاحب جواهر رحمه الله در آداب مستحبی طواف می گوید:
«از جمله آنها التزام در مستجار است که از آن در روایات به عنوان ملتزم و متعوّذ یاد شده است»؛ «و منها التزام المستجار المسمّی فی النصوص بالملتزم و المتعوذ».
آنگاه با استناد به روایات این باب می فرماید: «وقَدْ ظَهَرَ لَکَ أنَّ المستجار هو بحذاء الباب مؤخّر الکعبة».(25)
ملتزم در سیره
آدم و حوّا در کنار ملتزم
حضرت آدم علیه السلام و همسرش حوا، به دنبال اشتباه خویش، زبان به اقرار و اعتراف گشوده، عرضه داشتند:
رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ .(26)
«پروردگارا ! به خویشتن ستم رواداشتیم و اگر ما را نبخشی و مورد رحمت خویش قرار ندهی، از زیانکاران خواهیم شد.»
هنگامی هم که به زمین آمدند، آدم علیه السلام در کنار ملتزم زبان به اقرار گناه گشود، امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
«لَمَّا طَافَ آدَمُ بِالْبَیْتِ وَانْتَهَی إِلَی الْمُلْتَزَمِ، قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ: یَا آدَمُ، أَقِرَّ لِرَبِّکَ بِذُنُوبِکَ فِی هَذَا الْمَکَانِ ـ إِلَی أَنْ قَالَ ـ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا آدَمُ قَدْ غَفَرْتُ لَکَ ذَنْبَکَ».(27)
«هنگامی که آدم علیه السلام به طواف کعبه پرداخت و به ملتزم رسید، جبرئیل علیه السلام به او گفت: ای آدم، در پیشگاه پروردگارت، به گناهانت اقرار کن (پس از اقرار آدم) خدای عزّ و جلّ به او وحی فرمود که گناهت را آمرزیدم. آدم عرضه داشت: گناه فرزندانم را؟ خداوند ـ عزّوجلّ ـ به او وحی کرد: ای آدم، هرکس از آنان به این جایگاه در آید و به گناهانش اقرار کند، او را هم چون تو می بخشم.»
ابوعبداللّه علیه السلام در کنار ملتزم
شیخ طوسی در تهذیب روایتی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت در ضمن آداب ملتزم فرموده است:
«ثُمَّ أَقِرَّ لِرَبِّکَ بِمَا عَمِلْتَ مِنَ الذُّنُوبِ...».(28)
«سپس به گناهانی که انجام داده ای، برای پروردگارت اقرار کن...»
«فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لِغِلْمَانِهِ: «أَمِیطُوا عَنِّی حَتَّی أُقِرَّ لِرَبِّی بِمَا عَمِلْتُ».(29)
همانا ابو عبداللّه علیه السلام به غلامانش فرمود: «از پیرامون من دور شوید (یا به سخنان من گوش فرا ندهید) تا به آن چه کرده ام (نزد خداوند) اقرار کنم.»
مرحوم شوشتری در کتاب «اخبار الدّخیله» می نویسد: از شیوه نقل این روایت به وسیله شیخ، چنین برمی آید که منظور از «ابا عبداللّه » در این حدیث، امام حسین علیه السلام است.(30) ولی در کافی چنین آمده است:
«عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ کَانَ إِذَا انْتَهَی إِلَی الْمُلْتَزَمِ قَالَ لِمَوَالِیهِ أَمِیطُوا عَنِّی حَتَّی أُقِرَّ لِرَبِّی بِذُنُوبِی فِی هَذَا الْمَکَانِ».(31)
امام سجاد علیه السلام در ملتزم
ابان از امام صادق علیه السلام روایت می کند: هنگامی که علی بن الحسین (امام سجاد علیه السلام ) کنار ملتزم می آمد به درگاه الهی عرضه می داشت:
«اللَّهُمَّ إِنَّ عِنْدِی أَفْوَاجاً مِنْ ذُنُوبٍ وَ أَفْوَاجاً مِنْ خَطَایَا وَ عِنْدَکَ أَفْوَاجٌ مِنْ رَحْمَةٍ وَ أَفْوَاجٌ مِنْ مَغْفِرَةٍ یَا مَنِ اسْتَجَابَ لاَِبْغَضِ خَلْقِهِ إِلَیْهِ إِذْ قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (32) اسْتَجِبْ لِی وَ افْعَلْ بِی کَذَا [ وَ کَذَا ] ».(33)
«خداوندا ! مرا انبوهی از گناهان و انبوهی از لغزش ها است و تو را انبوهی از رحمت و بخشش بی حد. ای آن که خواستِ منفورترین آفریده ات را آن گاه که عرضه داشت: «پس مرا تا روز رستاخیز مهلت ده» اجابت کردی، دعایم را اجابت کن و درباره ام چنین و چنان کن.»
امام باقر علیه السلام در کنار ملتزم
حَبابه والبیّه گوید: مردی را در مکه به هنگام عصر در کنار ملتزم (یا در فاصله میان درِ کعبه و حجرالأسود) بر فراز قسمت بلندی از زمین دیدم که میان خویش را با عمامه بسته (آنچنان شکوهمند) که می پنداشتی خورشیدی است بر فراز کوه ها و یا تاجی بر تارک مردان (حاضر در آن جا)، دست و دیده به آسمان گشوده و به دعا و نیایش پرداخته بود، سپس مردم به سویش شتافتند و حل مسائل پیچیده علمی و مسائل مشکل خود را از او می پرسیدند و او تا به هزار سؤال آنان پاسخ نگفت، از آن جا نرفت، سپس برخاست وآهنگ رفتن کرد. ابوبصیر می گوید: شخصی باصدای رسابانگ برداشت که:
«أَلا إنَّ هذا باقِر عِلْم الرّسل، وَ هذا مُبین السُّبُل، هذا خیر من رسخ فی أصلاب أصحاب السفینة، هذا ابن فاطمة الغراء العذراء الزهراء، هذا بقیّة اللّه فی أرضه، هذا ناموس الدّهر، هذا ابن محمّد و خدیجة و علی و فاطمة، هذا منار الدین القائمة».(34)
«بدانید که این مرد شکافنده (مشکلات) علوم پیامبران، روشنگر راه ها(ی رستگاری)، بهترین زاده سکانداران کشتی نجات، فرزند فاطمه، حجّت باقی مانده الهی در زمین، مخزن و محرم اسرار خدا، پور حضرت محمد، خدیجه، علی و فاطمه (صلوات اللّه علیهم اجمعین)، مشعل ماندگار هدایت دین است.»
امام کاظم علیه السلام در کنار ملتزم
سعدان بن مسلم می گوید: حضرت ابوالحسن (امام کاظم علیه السلام ) را دیدم که در آخرین دور هفتم طوافش، دستش را گشوده و التزام کرده بود.(35)
امام هادی علیه السلام در کنار ملتزم
علی بن مهزیار می گوید: ابوجعفر ثانی (امام هادی علیه السلام ) در سال 225 هجری دیدم که هنگام بالا آمدن خورشید، به طواف وداع پرداخته بود...
«ثُمَّ خَرَجَ إِلَی دُبُرِ الْکَعْبَةِ إِلَی الْمُلْتَزَمِ فَالْتَزَمَ الْبَیْتَ وَ کَشَفَ الثَّوْبَ عَنْ بَطْنِهِ ثُمَّ وَقَفَ عَلَیْهِ طَوِیلاً یَدْعُو ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَابِ الْحَنَّاطِینَ وَ تَوَجَّهَ قَالَ فَرَأَیْتُهُ فِی سَنَةِ سَبْعَ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ وَدَّعَ الْبَیْتَ لَیْلاً یَسْتَلِمُ الرُّکْنَ الْیَمَانِیَّ وَ الْحَجَرَ الاْءَسْوَدَ فِی کُلِّ شَوْطٍ فَلَمَّا کَانَ فِی الشَّوْطِ السَّابِعِ الْتَزَمَ الْبَیْتَ فِی دُبُرِ الْکَعْبَةِ قَرِیباً مِنَ الرُّکْنِ الْیَمَانِیِّ وَ فَوْقَ الْحَجَرِ الْمُسْتَطِیلِ وَ کَشَفَ الثَّوْبَ عَنْ بَطْنِهِ...».(36)
«آن گاه به سوی ملتزم، پشت کعبه رفته و التزام بیت نمود و جامه از روی شکم بالا زد و زمانی دراز به التزام ایستاد و دعا کرد. در سال 217 او را دیده بودم که شبانگاهان که وداع بیت اللّه کرد، رکن یمانی و حجرالأسود را استلام نمود و چون به دور هفتم طواف رسید، در پشت کعبه، نزدیک رکن یمانی، التزام کرد و لباس از بالای شکم بالا زد و بر روی سنگ مستطیل (آن جا چسبانید).
آداب ملتزم
از ویژگی های بسیاری از عباداتِ واجب و مستحب، داشتن نظم و ترتیبی حساب شده است؛ به این معنا که در چه زمان و در کجا باشد و چگونه انجام شود. در این میان ملتزم نیز آدابی دارد که در روایات به آن ها اشاره شده است:
1 ـ زمان التزام:
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إِذَا کُنْتَ فِی الطَّوَافِ السَّابِعِ فَائْتِ الْمُتَعَوَّذَ».(37)
«آن گاه که در دور هفتم طواف قرار داشتی، به متعوّذ درآی.»
2 ـ چگونگی التزام:
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«فَابْسُطْ یَدَیْکَ عَلَی الْبَیْتِ وَ أَلْصِقْ بَطْنَکَ وَ خَدَّکَ بِالْبَیْتِ».(38)
«دو دست خویش را بگشای و بر خانه گذار، و بدن و گونه ات را بر آن بچسبان.»
شعیب از شیوه التزام عبداللّه بن عمرو، از رجال اهل سنت، روایتی بدین گونه نقل می کند:
«ثُمَّ وَضَعَ صَدْرَهُ وَ وَجْهَهُ وَ ذِراعَیْهِ وَ کَفَّیْهِ بَسْطاً وقال: هکذا رأیتُ رسول اللّه صلی اللّه علیه [وآله] وسلم یَفْعَلُ».(39)
«او سینه، صورت، ساق های دست و دو کف دستان را ـ که گشوده بود ـ بر کعبه نهاد و گفت: پیامبر خدا صلی اللّه علیه [وآله] وسلم را دیدم که چنین التزام می کرد.»
3 ـ اقرار به گناه:
قرآن کریم درباره ابو لبابه و چند تن دیگر از مسلمانان، که از رفتن به جنگ تبوک تخلّف کردند و سرانجام از این گناه خویش پشیمان شدند، چنین یاد می کند:
وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّه ُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ .(40)
«گروه دیگر به گناهانشان اعتراف و اقرار کردند. آنان کارهای نیک و بد را به هم آمیخته بودند، باشد که خداوند توبه شان را بپذیرد!»
آنان خود را به ستونی در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله ـ که به «ستون توبه» یا «ابولبابه» معروف است ـ بستند و بدین وسیله به گناه خویش اقرار نمودند و سرانجام توبه آنان پذیرفته شد.
در روایات نیز از اقرار به گناه به عناوین زیر یاد شده است:
الف : رهایی بخش از گناه:
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«وَ اللَّهِ مَا یَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلاَّ مَنْ أَقَرَّ بِهِ».(41)
«به خداوند سوگند، از کیفر و آثار سوء گناه رهایی نمی یابد، مگر کسی که (در محضر خداوند) به آن اقرار کند.»
ب : شفیع گنهکار:
امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:
«شَافِعُ الْمُذْنِبِ إِقْرَارُهُ...».(42)
شفیع و میانجی گر گنه کار برای آمرزش، اقرار او به گناهان است.»
ج : توبه از گناه: و نیز در روایت دیگری از آن حضرت آمده است که: «الْمُقِرُّ بِالذَّنْبِ تَائِبٌ»؛(43) «کسی که به گناه خویش اقرار می کند، از توبه کنندگان است.»
بدیهی است اقرار به گناه، در کنار ملتزم که پیامبران الهی علیهم السلام و پیشوایان معصوم علیهم السلام ، و پیشاپیش همه، حضرت آدم علیه السلام در آن جا به اقرار و اعتراف پرداختند، زیباتر و پسندیده تر است.
زیرا خداوند متعال در پاسخ آدم علیه السلام ، آنگاه که در ملتزم برای گناهان فرزندانش درخواست آمرزش کرد، چنین وعده داد:
«یَا آدَمُ مَنْ جَاءَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ إِلَی هَذَا الْمَکَانِ وَأَقَرَّ بِذُنُوبِهِ وَ تَابَ کَمَا تُبْتَ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غَفَرْتُ لَهُ».(44)
«ای آدم! هرکس از فرزندانت به این جا (ملتزم) بیاید و مانند تو، به گناهانش اقرار و از آن ها توبه و استغفار کند، او را می بخشم.»
و خداوند در سوره های مختلفی از قرآن کریم به تخلف ناپذیری وعده و وعیدهایش اشاره فرموده است و از آن جمله در سوره مبارکه حج می فرماید:
«وَ لَنْ یُخْلِفَ اللّه ُ وَعْدَهُ»؛(45) «خداوند هرگز از وعده خویش تخلّف نمی کند.»
و با توجه به همین حقیقت است که امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
«أَقِرُّوا عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ بِمَا حَفِظْتُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ مَا لَمْ تَحْفَظُوا فَقُولُوا وَ مَا حَفِظَتْهُ عَلَیْنَا حَفَظَتُکَ وَ نَسِینَاهُ فَاغْفِرْهُ لَنَا فَإِنَّهُ مَنْ أَقَرَّ بِذُنُوبِهِ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ وَ عَدَّهُ وَ ذَکَرَهُ وَ اسْتَغْفَرَ مِنْهُ کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَغْفِرَ لَهُ».(46)
«در کنار ملتزم، به گناهان به یاد مانده و از یاد رفته خویش اعتراف کنید که هرکس در آن جا اقرار به معاصی کند، آن ها را بشمارد و یاد کند و استغفار نماید، بر خداوند عزّوجلّ است که او را بیامرزد (زیرا که خود وعده آمرزش داده است).»
امام صادق علیه السلام نیز در آداب ملتزم می فرماید:
«ثُمَّ أَقِرَّ لِرَبِّکَ بِمَا عَمِلْتَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُوءْمِنٍ یُقِرُّ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ فِی هَذَا الْمَکَانِ إِلاَّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ».(47)
به آن چه کرده ای در محضر پروردگارت اقرار کن، همانا بنده ای در آن جا اقرار به گناهانش نکند، جز آن که خداوند او را ـ إن شاءاللّه ـ بیامرزد.»
اسلام بر خلاف آئین کلیسا ـ که پیروان خود را وامی دارند تا برای آمرزش گناهان خویش، نزد یکی از مقامات کلیسا، اقرار به گناه کنند ـ به مسلمانان توصیه می کند که تنها در محضر پروردگار خویش، اعتراف و اقرار به گناه کنند.
اصبغ بن نباته می گوید: مردی نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیر مؤمنان، من آلوده به زنا شده ام، با اجرای حکم الهی درباره ام، از این گناه پاکم کن. حضرت از او روگردانید و به او دستور داد که بنشیند، سپس خطاب به حاضران فرمود:
«أَ یَعْجِزُ أَحَدُکُمْ إِذَا قَارَفَ هَذِهِ السَّیِّئَةَ أَنْ یَسْتُرَ عَلَی نَفْسِهِ کَمَا سَتَرَ اللَّهُ عَلَیْهِ».(48)
«آیا نمی تواند فردی از شما که مرتکب این گناه شده، آن را در دل خود پنهان دارد، همچنان که خداوند آن را در حق او مخفی داشته است؟!»
از این روایت چنین برمی آید که اقرار به گناه ـ جز در موارد استثنایی ـ نزد مخلوق پسندیده نیست و تنها راه تطهیر از گناه و رهایی از تبعات و آثار دو جهانی آن، اقرار به گناه نزد خداوند است.
شرایط آمرزش
بدیهی است هر گناه و خطایی، با اقرار آمرزیده نمی شود، بلکه دستورات و واجبات عمل نشده الهی؛ مانند نماز، روزه و... باید قضا شود و حقوق مالی؛ مانند خمس و زکات، واجب است پرداخت گردد و حق الناس به آنان بازگردانده شود، وگرنه حج گزاری که با مال حرام حج کند، میهمان ناخوانده ای است که وزر و وبال حج نیز بر گناهان پیشینش افزوده می شود. در روایت است که امام صادق علیه السلام فرمود:
«إِنَّ ضَیْفَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَجُلٌ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ فَهُوَ ضَیْفُ اللَّهِ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَی مَنْزِلِهِ».(49)
«مردی که حج و عمره گزارد، میهمان خدای عزّ و جلّ است، تا آن گاه که به منزلش بازگردد.»
روشن است که این روایت در باره همه حج گزاران مصداق ندارد و آنان را در ملتزم و دیگر اماکن مقدس، به حکم میهمان نوازی، بر سر سفره غفران و اکرام خویش نمی نشاند! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
«إذا أَخْرَجَ الْحاجُّ بِنَفَقَةٍ طَیِّبَةٍ وَ وَضَعَ رِجْلَهُ فِی الْغَرْزِ فَنادی لَبَّیْکَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ ، ناداهُ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ ، زادُکَ حَلالٌ وَ راحِلَتُکَ حَلالٌ وَ حَجُّکَ مَبْرُورٌ غَیْرُ مَأْزُورٍ وَ إذا أَخْرَجَ بِالنَّفَقَةِ الْخَبِیثَةِ فَوَضَعَ رِجْلَهُ فِی الْغَرْزِ، فَنادی لَبَّیْکَ ، ناداهُ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: لا لَبَّیْکَ وَ لا سَعْدَیْکَ ، زادُکَ حَرامٌ وَ نَفَقَتُکَ حَرامٌ وَ حَجُّکَ مَأْزُورٌ غَیْرُ مَبْرُورٍ».(50)
هرگاه حج گزار با زاد و توشه پاکیزه، از خانه اش (برای سفر حج) بیرون رود و پای در رکاب نهد و بگوید: «لَبَّیْکَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ»، از آسمان پاسخ «لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ» بشنود و به او گفته شود که ره توشه و مرکب سواری ات حلال است، پس این حجّ تو مقبول است و وزر و وبالی بر تو نیست. و هرگاه با زاد و توشه ناپاک عزم سفر کند و پای در رکاب نهد و ندای «لَبَّیْکَ» سر دهد، از آسمان ندا رسد که «لا لَبَّیْکَ وَ لا سَعْدَیْکَ»، زاد و توشه ات حرام و حج تو گناه و مأزور است نه مقبول.»
با بدهکاری هایت چه کردی؟
وقتی عبدالرحمان بن سَیابه، صحابی بزرگوار امام صادق علیه السلام از دنیا رفت، فرزندش نقل کرد که: یکی از دوستان پدرم نزد من آمد و پس از تسلیت درگذشت پدرم، از من پرسید: آیا پدرت از خود ارثی باقی گذاشت؟ گفتم: خیر. وی کیسه ای که در آن هزار درهم بود به من داد و گفت: این پول را سرمایه کسب وتجارتت قرار ده و از درآمد آن برای زندگی ات هزینه کن و وقتی سرمایه ای یافتی، قرضت را ادا نما. من چنین کردم و خداوند به کار من خیر و برکت داد تا اینکه موسم حج فرا رسید. قصد حج بیت اللّه کردم و تصمیم خود را با مادرم درمیان گذاشتم. مادرم توصیه کرد که نخست قرضم را ادا کنم و من چنان کردم و آنگاه حج گزاردم.
در بازگشت از سفر حج، در مدینه محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، حضرت پرسید:
«فَمَا فَعَلْتَ فِی الاْءَلْفِ، قَالَ: قُلْتُ رَدَدْتُهَا عَلَی صَاحِبِهَا قَالَ: فَقَالَ لِی: قَدْ أَحْسَنْتَ».(51)
«با آن هزار درهم بدهکاریت چه کردی؟ عرض کردم: آن را به صاحبش بازگرداندم. فرمود: آفرین بر تو، راستگو و امانت دار باش تا شریک مال مردم شوی.»(52)
4 ـ دعا:
گرچه دعا همیشه و همه جا مطلوب پروردگار است و او خود بندگانش را با این تعبیر زیبا، تشویق به آن کرده و فرموده است: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ...»؛(53) «بگو (ای پیامبر) اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما ندارد.» ولی همه اوقات و اماکن برای این کار یکسان نیست و مسجدالحرام و کنار ملتزم از همین اماکن ویژه است و از این رو در روایات به دعای در کنار ملتزم توصیه شده و دعاهایی نیز برای آن جا تعلیم داده شده است. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:
«فَقُولُوا وَ مَا حَفِظَتْهُ عَلَیْنَا حَفَظَتُکَ وَ نَسِینَاهُ فَاغْفِرْهُ لَنَا».(54)
« (خداوندا!) آن چه را که حافظان و کاتبان تو (از گناهانمان) به خاطر سپرده و ثبت کرده اند و ما آن را فراموش کرده ایم، بر ما ببخش.»
و امام صادق علیه السلام می فرماید: (پس از التزام) بگو:
«اَللَّهُمَّ الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هَذَا مَکَانُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ».(55)
(و بعد از اقرار به گناه) بگو:
«اَللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِکَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافِیَةُ، اَللَّهُمَّ إِنَّ عَمَلِی ضَعِیفٌ فَضَاعِفْهُ لِی وَ اغْفِرْ لِی مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنِّی وَ خَفِیَ عَلَی خَلْقِکَ».(56)
«خداوندا ! از سوی تو رحمت و فرج و عافیت به ما ارزانی می گردد، خداوندا، به درستی که عمل من اندک است (ثواب) آن را برایم مضاعف کن، آن چه (گناهانی) را که از من بر تو آشکار و بر آفریده هایت پنهان است، ببخش.»
البته می توان در آن جا هر دعای دیگری را هم خواند؛ زیرا امام باقر علیه السلام هفت جا و از جمله آن ها ملتزم را از مکان هایی می شمارد که دعای مخصوصی در آن جا لازم نیست قرائت شود(57) و از این رو امام صادق علیه السلام پس از ذکر دعایی که برای ملتزم در ادامه حدیث فوق ذکر می کند، می فرماید:
«وَتَخَیَّرُلِنَفْسِکَ مِنَ الدُّعَاءِ»؛(58) «وخود دعایی(برای خواندن درآن جا) برگزین.»
در دعائم الاسلام نیز همین مسأله آمده است.(59)
5 ـ مکان:
گرچه آداب یادشده، همه از اعمال استحبابی طواف است، ولی از آن جا که یکی از ثمرات بزرگ حج، آمرزش و تطهیر انسان از گناه است و ملتزم به عنوان بخشی از کعبه مکرمه، جایی که برگزیدگان الهی در آن جا به التزام ایستاده و سفارش ها برای انجام اعمال در آن جا کرده اند، بی تردید برای رسیدن به آن فیوضات و غفران نباید از کنار آن به سادگی گذشت، همچنان که اولیای الهی، چنانچه خواهیم دید، نگذشته اند و آنان با تعبیراتی که نشانگر خصوصیت و اهمیت آن جا می باشد، مکان دقیق آن را چنانچه دیدیم در گفتار و عمل ارائه داده اند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1 . مجمع البحرین، ج3، ص119، ماده «لزم».
2 . کافی، ج2، ص410، ح3، «فأت المُتَعَوَّذ».
3 . مرآة العقول، ج18، ص27، باب الملتزم و الدعاء عنده.
4 . تهذیب الأحکام، ج5، ص104
5 . وسائل، ج13، ص347، ح17917، «و هو المُستجار».
6 . مرآة العقول، ج18، ص27
7 . ازرقی، اخبار مکه.
8 . ج4، صص318، 319
9 . مصنف ابن أبی شیبه، ج1، صص318، 319
10 . شفاءالغرام، ج1، صص373 و 374
11 . ازرقی، تاریخ مکه، ج1، صص350 ـ 347
12 . کافی، ج4، ص410
13 . جواهر، ج19، ص353
14 . تاریخ مکه، ج1، ص347
15 . هدایة السالک، ج1، ص71
16 . تهذیب الأحکام، ج5، ص104
17 . کافی، ج4، ص411، ح5
18 . روضة المتقین، ج5، ص249
19 . مرآة العقول، ج18، ص28؛ ملاذ الاخبار، ج7، ص391
20 . همان.
21 . مجمع الفائده، ج7، ص104
22 . مجمع البحرین، ماده «لزم».
23 . دعائم الإسلام، ج1، ص314
24 . بحارالأنوار، ج71، ص327، ذیل حدیث 97
25 . جواهر، ج19، صص353 ـ 356
26 . اعراف: 23
27 . وسائل الشیعه، ج13، ص346 ؛ تهذیب، ج5، ص104، ح339؛ کافی، ج4، ص194، ح3 ؛ به طریق دیگر و با تفاوتی اندک، قصص الأنبیاء، ص47 ؛ بحارالأنوار، ج11، ص179، ح29 و ج99، ص203، ح11 ؛ مستدرک، ج9، ص392، ح11155
28 . تهذیب الأحکام، ج5، ص104
29 . تهذیب، ج5، ص121، ح339 و تعلیقه.
30 . کافی، ج4، ص410، ح4
31 . کافی، ج4، ص410
32 . اعراف: 14
33 . تفسیر عیاشی، ج2، ص241، ح12؛ تفسیر برهان، ج2، ص343، ح4؛ بحارالانوار، ج21، ص44 و ج99، ص196، ح9؛ مستدرک، ج9، ص393، ح11156
34 . مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص182؛ بحارالانوار، ج46، ص259، ح60؛ العوالم ج19، ص890، ح2
35 . قرب الإسناد، ص131 ؛ وسائل، ج13، ص348، ح17918
36 . کافی، ج4، ص532، ح3 ؛ تهذیب، ج5، ص281، ح958 ؛ وسائل الشیعه، ج14، ص289، ح1922 ؛ حلیة الأبرار، ج4، ص618، ح5 ؛ مرآة العقول، ج18، ص229، ح3
37 . کافی، ج4، ص410
38 . الکافی، ج4، ص411 ؛ وسائل، ج13، ص345، ح17912
39 . اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص347
40 . توبه : 102
41 . الکافی، ج2، ص426
42 . مستدرک الوسائل، ج12، ص116 ؛ غررالحکم، ص195
43 . مستدرک الوسائل، ج12، ص116
44 . کافی، ج4، ص194
45 . حج: 22
46 . وسائل الشیعه، ج13، ص347 ؛ خصال، ص617 ؛ وسائل ج13، ص347، ح17916 ؛ تحف العقول، صص107 و 108
47 . کافی، ج4، ص411
48 . وسائل الشیعه، ج28، ص38 ؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص31
49 . وسائل الشیعه، ج14، ص586 ؛ خصال، ص127 ؛ بحار، ج10، ص113 و ج99 صص 18 ـ 17
50 . الدرّالمنثور، ج2، ص63
51 . کافی، ج5، ص134
52 . سفینة البحار، ج2، ص117، ماده «عبد».
53 . فرقان: 77
54 . وسائل الشیعه، ج13، ص347 ؛ خصال، ص617
55 . الکافی، ج4، ص411
56 . الکافی، ج4، ص411
57 . بحارالانوار، ج96، ص214، ح5؛ خصال، ص169
58 . الکافی، ج4، ص411
59 . دعائم الاسلام، ج1، ص314

تبلیغات