آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّه ِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْیَ وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا...(1)
«ای ایمان آورندگان، شعائر الهی (مراسم حجّ) را محترم بشمارید و مخالفت با آنها را حلال ندانید و نه ماهِ حرام را و نه قربانی های بی نشان و نشان دار و نه آنان که به قصدِ خانه خدا، برای به دست آوردن فضل خدا و خشنودی خدا می آیند...»
در این آیه، ایمان آورندگان، مخاطب هستند؛ زیرا که از دیگران احرام و به جاآوردنِ حج صحیح نیست.
«اِحلال؛ التهاون بحرمتها وترکه علی وجه الحلّیه».
در واقع گفته شده است: «لا تجعلو محرّمات اللّه حلالاً ومُباحا ولا العکس» أی: «لا تتعدّوا حدوده».(2)
شعائر جمع شعیره (وقیل واحدها شعارة) شامل مناسک و برنامه های حج است؛ از وقوفِ به عرفات ومشعر و منا و رمی جمرات و طوافِ سعی و دیگر اعمال، در واقع «الشعائر = المعالم»؛ «لأنّها علامات الحجّ».
اشتقاق کلمه از: «شعر فلان بهذا الأمر»؛ «إذا علم به».(3)
قَلاَئِدَ؛ خَیْلٌ یفتله.
وَلاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ...؛ یعنی قاصدین البیت. این آهنگ کنندگان، ممکن است مسلمان باشند وممکن است کافر. گفتنی است کفّار نیز در جاهلیّت حج بجا می آوردند. یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا جمله ای است که صفت واقع شده، برایِ «آمّین البیت».
بعضی گفته اند: منظور از «فضلاً» رزقِ دنیاوی است در تجارت.
ومنظور از «رضوانا» رضا و خشنودیِ اُخروی است.(4)
در آیه مورد بحث چند دستور مربوط به حجّ و زیارت کعبه هست ولی در این میان، برخی از دستورات، از ویژگیِ خاصّی برخوردار است؛ مثلاً آنجا که خدا گفته است: ... وَلاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا.
در واقع خدا گفته است: باید تمام زائرانِ کعبه، از آزادی کامل بهره مند باشند و نباید آنان که به قصد زیارتِ خانه خدا می آیند، مورد مزاحمت قرار گیرند.
و نیز دستورِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ(5) شَنَآنُ(6) قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا، که بخشی از همین آیه 2 از سوره مائده است. حائز اهمّیت می باشد و انسان ساز و برای تعالی روح و فکرِ انسان ها بسیار ضروری؛ زیرا که خدا می گوید: مسلمان نباید کینه توز باشد و حوادثِ گذشته را در فکر خود احیا کند و در صدد انتقام برآید. معنای این بخش از آیه چنین است:
«مبادا به خاطر دشمنی با گروهی که شما را (در سال حدیبیّه) از آمدنِ به مسجد الحرام مانع شدند، وادار به تجاوز و تعدّی شوید.»
و جالب اینکه: در بخش پایانیِ آیه، برای تکمیل دستور قبلی، خدا می گوید:
وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الاْءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّه َ إِنَّ اللّه َ شَدِیدُ الْعِقَابِ(7)
«در راه نیکی و تقوا، تعاون داشته باشید و در راه گناه و تعدّی همکاری نکنید و از خدا بپرهیزید که مجازات او شدید است.»
طبق این اصل ـ یعنی اصل تعاون ـ یک مسلمان، موظّف است که در کارهای نیک، تعاون داشته باشد و نه در کارهای نادرست، نه در اعمال ستمگرانه و ظالمانه.
متأسّفانه، این اصل در جاهلیّت قرن بیستم وجود ندارد؛ زیرا در مناسبات بین المللی، غالبا کشورهای هم پیمان و کشورهایی که با یکدیگر منافع مشترک دارند، در مسائل مهمّ به حمایت یکدیگر برمی خیزند، بدون اینکه اصلِ عدالت را رعایت کنند و بدون اینکه ظالم و مظلوم را از یکدیگر تفکیک کنند و بدون اینکه محقّق و غیر محقّق را تشخیص دهند ـ ولی اسلام به تعاونی دستور می دهد و آن همکاری یی را می پسندند که در کارهایخوب باشد، نه در کارهایِ نادرست و برنامه های ظالمانه و ستمگرانه.
اسلام به تعاونی که در برنامه هایِ مُفید باشد، دستور می دهد و نه در تعاونِ بر گناه و تعدّی و تجاوز.
و چه خوب است که این اصلِ اسلامی رعایت شود و جوامع با کسانی که در کارهای مُفید گام برمی دارند همکاری کنند نه با ستمگران و تجاوز کنندگان.
ابن عربی در بحث از آیه دو، سوره مائده، نوشته است:(8)
«شعائر»، بر وزن فعائل، مُفرد آن «شعیره» به دو معنا آمده است:
1 ـ هُدی و قربانی. 2 ـ هر عبادتگاه.
وهدی هم یعنی: «کلّ حیوان یُهدی الی اللّه فی بیته
وحقیقته الهدی کلّ مُعطی لم یذکر معهُ عِوَضٌ».
«قلائد»؛ هدایایی که دارای علامت باشد تا مشخّص شود که برای خدایِ سبحان است. (قربانی نشان دار).(9)
«آمِّینَ الْبَیْتَ»؛ یعنی قاصدین له. از فعل «أممت کذا» یعنی: قَصَدْتُه. آمّین البیت عامّ است و هر کسی را که قصد خانه کند برای عبادت، شامل می شود ولی این آیه به آیه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ...(10) نسخ شده است.
فاضل مقداد هم ذیل بحث از ...وَلاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ... نوشته است:(11)
«آمّین: یعنی قاصدین البیت وهو أعمّ من أن یکونوا مسلمین أو کفّارا».
کفّار هم در جاهلیّت حجّ به جا می آوردند و به مسجد الحرام رفت و آمد می کردند ولی با آیه ...فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم... و آیه 28 سوره برائت: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا...نسخ شد.
و فاضل مقداد گفته است:
«... یَبْتَغُونَ ...» تا آخر، جمله ای است وَصفی برای «آمّین البیت» یعنی قصد کنندگانی که برایِ درخواست سودِ بازرگانی و رضوان از خدا، به سوی خانه می آیند.
در آیات 95 و 97 سوره مائده نیز از بعضی از احکام حجّ بحث شده است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ...(12)
«ای ایمان آورندگان، در حال احرام، صید را نکشید...»
مورد خطاب ایمان آورندگان است؛ زیرا که احرام از دیگران صحیح نیست.
«الصید»: ممکن است مصدر باشد و می تواند اسم باشد به معنای «مصید» و در اینجا، همین معنی مورد نظر است.(13)
«حُرُم» جمع حرام است و مصدر می باشد ولی در اینجا، مجازا به معنایِ وصفی «مُحرم» به کار رفته است.
«لا تقتلوا»: در آیه «لا تقتلوا» به کار رفته، نه «لا تذبحوا» یا «لا تذکوا»؛ زیرا اوّلاً: از فعل «لا تقتلوا» گناه و معصیت استنباط می شود و قتل مُحرّم به شمار می آید و نه تذکیه و ذبح. و صید هم در صورتِ قتل، در حکم میته است و به اعتقادِ بعضی، این حیوان صید شده به دست مُحرم، نه تنها خوردنِ گوشت آن بر مُحرم حرام است، بلکه مُحلّ هم نمی تواند از آن گوشت بخورد و پوست آن هم در حکمِ پوستِ میته(14) است و با دباغت، طاهر نمی شود و در واقع، حکم سایر میته ها را دارد.(15)
نکته جالبِ توجّه اینکه قرآن مجید در هر مورد که پیش آید و سخن اقتضا کند، در صدد است که انسان ها را بسازد ومردم را اداره کند و نکته مورد نیاز جامعه را بگوید؛ مثلاً در همین مورد که اگر کسی در حال احرام حیوانی را کشت، در مورد جزا و کیفر آن ...یَحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْکُمْ... یعنی: دو مرد مؤمنِ عادل حکم می کنند.
جارّ و مجرور «منکم» در اینجا اهمّیت دارد؛ یعنی آن دو مردِ عادل باید از شما مسلمانان باشند و نه از غیر مسلمان ها.(16)
آیه 97 سوره مائده، چنین است:
جَعَلَ اللّه ُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاما لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ....
«خدا، کعبه را بیت الحرام قرار داد، برای اصلاح امور دنیاوی و اخروی مردم و نیز خدا، ماهِ حرام را حرمت داد (برای آسایش از جنگ و ترک کارزار)...»
اولاً: باید دانست که: خدا آن را «بیت الحرام» نامیده و نه مردم و خداوند، این خانه را بیت گفت: زیرا که حقیقت بیت بودن به علّت داشتن سقف و دیوار، بر آن مصداق دارد، هر چند که کسی در آن ساکن نیست.
«قیاما للناس»؛ قیام الشیء: قوامه وملاکه. ای: یقومون به قیاما.
ابن عربی نوشته است: «قال سعید بن جبیر: قیاما للناس؛ أی صلاحا. بعضی هم گفته اند: «قیاما للناس؛ أی أمنا».
وگفته اند که قیاما للنّاس(17) یعنی: وسیله معاش مردم است و مردم از اجتماع در آنجا سود می برند و علی بن ابراهیم از ائمه علیهم السلام ، روایت کرده است:(18)
«قال: ما دامتِ الکعبة یحجّ النّاس إلیها لم یهلکوا، فإذا هدمت أو ترکوا الحجّ هلکوا».
فاضلِ مقداد درباره «الشهر الحرام» نوشته است:(19)
ماه های حرام چهار ماه است: «ثلاثة سردٌ وهو ذوالقعدة وذوالحجّة والمحرّم وواحد فردٌ وهو رجب»؛ «سه ماه حرام پشت سر هم است، یعنی ماه ذوقعده وذوحجّه و محرّم و یک ماه حرام جداست که رجب باشد».
در آیه 36 سوره توبه که خدا گفته است: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّه ِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرا فِی کِتَابِ اللّه ِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ... به ماه های حرام، اشاره شده است.
«وسمّیت بذلک، لتحریمهم القتال فیه...».(20)
اینک بحث خود را درباره بخشی از آیه 3 سوره برائت (توبه) دنبال می کنیم:
وَأَذَانٌ مِنْ اللّه ِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاْءَکْبَرِ أَنَّ اللّه َ بَرِی ءٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ...
«واعلامی است از طرف خدا و رسولش در روز حجّ اکبر (روز عید قربان) به این که خدا و پیامبرش از مشرکان بپردازند.»
خدا می خواهد، پیام بزرگی را ابلاغ کند و به همه مردم که در سرزمین مکّه حاضر بودند، این پیام رسانده شود، لذا روز بزرگی را که روز عید قربان باشد؛ انتخاب کرد و تعبیر «اِلَی الناس» به جای «اِلَی المُشرکین» به ما می فهماند که این پیام به همه مردم ابلاغ شده تا غیر مشرکان هم گواه باشند و شکستن پیمان با مشرکان و اعلان جنگ با آنان به گوش همه آشکارا برسد و در روزی باشد که همه حج گزاران در منا جمع شده باشند تا کمال دادگری در حقّ دشمنان و پاکی و پاکیزگی و درخشندگی اسلام، هویدا گردد تاگفته نشود که اسلام ما را غافلگیر کرد و ناجوانمردانه به ما حمله کرد؛ زیرا اسلام دشمن ذاتی و کینه شخصی با مشرکان ندارد.(21)
وَأَذَانٌ مِنْ اللّه ِ وَرَسُولِهِ اَذان؛ یعنی اعلام. ومنه اذان الصلاة، انّما هو اعلام بها».
اذانِ نماز هم اعلام و آگاهی است برای رسیدن وقت نماز.
معنای کلّی به قول نویسنده تفسیر الخازن:(22) «واعلامٌ صادق من اللّه ورسوله، واصل الی الناس یوم الحجّ الأکبر.
نویسنده تفسیر الخازن از قول امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، روایت کرده که از پیامبر پرسیدم: «یوم الحجّ الاکبر» چه روزی است؟
پیامبر در پاسخ گفت: «یوم النحر» و بعضی هم گفته اند: منظور تمام ایّامی است که «حاجّ» در منا به سرمی برد؛ گاهی از «یوم» مطلقِ زمان و حین اراده می شود، همان طور که گفته اند:
یوم صفین ـ یوم الجمل. می دانیم که دو جنگ مزبور روزهایی ادامه داشت و برخی هم گفته اند: منظور از «یوم الحجّ الاکبر» حجّی است که در آن پیامبر نیز حجّ گزارد.(23)
بیضاوی، یوم الحجّ الاکبر را روز عید(24) دانسته است؛ زیرا که مُعظم اعمال حجّ در آن روز تمام می شود و روایتی هم نقل کرده است که مضمون آن چنین است:
پیامبر خدا روز عید قربان، در مقابلِ ستون جمرات ایستاد، در حجّة الوداع، «فقال: هذا یوم الحجّ الاکبر».
سیّد هاشم بحرانی (بحرینی) نوشته است:(25)
درباره «یوم الحجّ الاکبر» روایات مختلفی نقل شده که یکی از آن روایات از امام علی علیه السلام است که گفت:
«إنّما سُمّی الأکبر لأنّها کانت سنة حجّ فیها المسلمون والمشرکون ولم یحتجّ المشرکون بعد تلک السنة».
ابن عربی هم نوشته است:(26) در مورد روز «حجّ الاکبر» اختلاف هست. برخی همچون مجاهد گفته اند: الحجّ الاکبر: القِران، «الجمع بین الحجّ والعمرة» والحجّ الأصغر: العمرة.(27)
اکنون برخی از آیات سوره حجّ را، مورد بحث قرار می دهیم:
إِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّه ِ وَالْمَسْجِدِالْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ.(28)
«آنان که کفر ورزیدند و مردم را از راهِ دینِ خدا و مسجد الحرام باز می دارند ـ مسجدی که ما آن را برای همه مردم پرستشگاه قرار دادیم ـ و بومی و غیر بومی(29) هم در آن یکسانند، (اینان باید بدانند) که ما به هر کس از ایشان که بخواهد در آنجا سمتی بکند، به او عذاب دردناکی می چشانیم.»
در این آیه، خدا مزاحمت و مخالفتی که کفّار برای مؤمنان از مسجد الحرام فراهم می کردند و مردم را از اطاعت خدا و مسجد الحرام که عبادتگاه مردم است، باز می داشتند، بیان می کند و کیفر این کار اینان را با توجّه نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ شرح می دهد.
در این آیه، خدا مسجد الحرا را خانه مردم می خواند ...وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً... وکسی نمی تواند از مردم جلوگیری کند، با توجّه به این که این نمازگاه و این محلّ عبادت و این جایگاه که محلّ برگزاری اعمال حجّ هم هست، بومی و غیر بومی، شهری و بیابانی، خودی و غریبه دارای حقّ مشترک هستند و کسی نمی تواند خود را صاحب اختیار مسجد بداند؛ زیرا که سَواءً الْعاکِف(30) فِیهِ وَالْباد، بومی و غیر بومی حق دارند که در آن مسجد عبادت کنند.
سیّد قطب نوشته است:(31) مسجد الحرام بیت اللّه است و برای همه بندگان خدا است و کسی را نرسد که ادّعای امتیاز کند.
«فهو بیت اللّه الذی یتساوی فیه عباد اللّه فلا یملکه أحدٌ منهم ولا یمتاز أحدٌ منهم».
قرآن کریم آن کسی را که از این راهِ روشن منحرف شود و در او اعوجاجی باشد عذاب دردناکی می چشاند.
در جمله وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِاِلْحادٍ... حذفِ مفعول فعل «یُرد» اِفاده عموم(32) می کند و به طور کلّی، اگر در جمله ای، متعلّق مورد نیازِ فعلی، حذف شده باشد و متعلّق آن فعل در جمله ذکر نشود، حذف ان متعلّق، علامت عمومیّتِ مطلب است؛ به عبارت دیگر، حذف متعلّق را افاده عموم می کند.(33)
در اینجا هم به قول عکبری(34) جمله چنین بوده است و کلمه «تعدّیا» حذف شده؛ یعنی وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِاِلْحادٍ....
و در جلد ششم، صفحه 152 تفسیر منهج الصادقین نوشته شده: مفعول فعل «یرد» محذوف است تا شامل امور منهیّه باشد.
از نکات بلاغی، این است که خبر «إنّ» در جمله «إنّ الذین کفروا...» به قرینه بخش دوم آیه، حذف شده و این حذف اهمّیت بیشتری را می رساند و اصل جمله چنین بوده است: «إنّ الذین کفروا... معذّبون».(35)
نکته دیگر این که: جلوگیری و ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد، تعدّی به حقّ خدا است؛ زیرا در آیه، کلمه «سبیل» به «اللّه » اضافه شده و چنین استنباط می شود: «آن کسی که انسان ها را از عبادت در مسجد الحرام باز دارد و مانع گردد، آنان را از راه خدا، بازداشته و به حقّ خدا، تعدّی کرده است».(36)
در این آیه فعل مضارع «تصدّون» بر فعل ماضیِ «کفروا» عطف شده است، برای بیان استمرار و مراد از فعل «یصدّون» حال و استقبال نیست بلکه استمرار صَدّ است از راهِ خدا و لذا عطف آن بر فعل ماضیِ «کفروا» مستحسن است.(37)
شیخ طوسی نوشته است:(38) فعل مضارع «یصدّون» بر فعل ماضی «کفروا» عطف شده؛ زیرا که می خواهد بفهماند «ومن شأنهم الصدّ» نظیر آیه 20 سوره رعد: الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّه ِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّه ِ....
ابوالبرکات، ابن الأنباری نوشته است:(39) اگر «واو» در «ویصدّون» حرف عطف باشد، در این صورت عطف فعل مضارع بر ماضی، حمل بر معنی می شود و تقدیر آن چنین است: «إنّ الکافرون والصادّین».
وچنانچه «واو حالیّه» باشد تقدیر جمله چنین خواهد بود: «إنّ الذین کفروا صادّین عن سبیل اللّه ».(40)
زمخشری هم ذیل این آیه، در بحث از ...وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّه ِ نوشته است:(41) «أی: الصدود منهم مستمرٌّ دائمٌ».
ومثلاً وقتی می گوییم: فلان یحسن الی الفقراء، منظور حال و استقبال نیست، بلکه قصد گوینده، استمرارِ احسان است از او.
قرطبی هم، در تفسیر خود نوشته است:(42) برخی گفته اند که «واو» در فعل مضارع «یصدّون» زاید است و «یصدّون» خبر إنّ است؛ یعنی: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّه ِ ولی خود وی این عقیده را نادرست می داند و معتقد است که خبر «إنّ» فعل «خسروا» می باشد که مقدّر است.
و فعل مضارع «یصدّون» بر استمرار(43) دلالت می کند و تقدیر آیه چنین است: «إنّ الذین کفروا من شأنهم الصدّ...»؛ همچون الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّه ِ...(44)
بیضاوی نیز گفته است:(45) در فعل مضارع «یصدّون» حال و استقبال مورد نظر نیست، بلکه استمرار و دوام مور نظر است و روی همین اصل هم، عطف آن بر فعل ماضی درست است. خبر «إنّ» هم محذوف است که «معذّبون» باشد.»
نظیر همین سخن را ابی السعود در تفسیر خود نوشته است، یعنی: منظور استمرار «صدّ» است. و لذلک حَسُنَ عطفه علی الماضی. و افزوده است که بعضی گفته اند:
جمله حال است از ضمیر «کفروا» یعنی و «هم یصدّون» الخازن نیز نوشته است:(46)
«إن الذین کفروا» بما جاء به محمّد صلی الله علیه و آله «ویصدّون عن سبیل اللّه » یعنی بالمنع من الهجرة والاسلام «والمسجد الحرام» یعنی ویصدّون عن المسجد الحرام اَلَّذِی جَعَلْناهُ لِلنّاسِ...؛ یعنی «قبلةً لصلاتهم ومنسکا ومتعبّدا».
فاضل مقداد،(47) ضمن ابراز عقیده قدما افزوده است که برخی گفته اند: «کافر شدند کَفَرُوا در زمان گذشته و باز می دارند و منع می کند ایشان، هم اکنون در سال حدیبیّه، یعنی یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّه ِ... در زمان حال و آینده.»
نویسنده «اقصی البیان» هم همین گفته را تکرار کرده است؛(48) یعنی: «کفروا فی الماضی وهم الآن یصدّون» که اشاره است به صدّ و صنع کفّار در سال حدیبیّه، پیامبر صلی الله علیه و آله را.
درباره «مسجد الحرام» که در آیه هست: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّه ِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، یعنی گفته اند: منظور مسجد الحرام است، به دلیل آن که ظاهر قرآن، بر این معنی دلالت می کند و بعضی هم عقیده دارند که تمامِ حرم منظور نظر است؛ زیرا مشرکان، پیامبر صلی الله علیه و آله را در سال حدیبیّه، از حرَم منع کردند و پیامبر در خارج نزول کرد.(49)
آیه 25 سوره فتح هم، ناظر به همین معنی است: هُمْ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ... یعنی منظور تمام مکّه است و این گفته را آیه 1 سوره الاسراء (اسری) سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الاْءَقْصَی...تأیید می کند؛ زیرا می دانیم که اسراء از مکّه بوده، چون پیامبر صلی الله علیه و آله ، در خانه خدیجه و یا خانه ام هانی و یا شعب بوده است.(50)
آیه 25 سوره فتح هم، ناظر به همین معنی است:
هُمْ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...، یعنی منظور تمام مکّه است و این گفته را آیه 1 سورة الاسراء (اسری) سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلی الْمَسْجِدِ الأقْصی... تأیید می کند؛ زیرا می دانیم که اِسراء از مکّه بوده، چون پیامبر صلی الله علیه و آله ، در خانه خدیجه و یا خانه امّ هانی و یا شِعب بوده است.(51)
در بحث از «... سواءً العاکِفُ فِیه وَ الْبادِ...»(52) بعضی کلمه «سَواء» را مرفوع خوانده اند، بنابراین که خبر مقدّم است؛ یعنی «العاکِفُ و البادی سَواءٌ» و بعضی هم منصوب خوانده اند، بنابراین که مفعولِ دومِ فعل «جَعَل» باشد و یا حال باشد برای ضمیر «جَعَلْنا».
و در این صورت «العاکف» هم رفعش به «سواء» خواهد بود؛ زیرا که «سواء» مصدر است و عمل اسم فاعل را انجام می دهد و به معنای «مستور» هم می باشد.(53)
قرطبی کلمه «العاکف» را المقیم الملازم و کلمه «البادی» را اهل البادیه و من یقدم علیهم، معنی کرده و گفته است:(54)
«... فلیس اهل مکّة أحقّ من النازح الیه».
ابوالفتوح رازی هم، نوشته است: «عاکف»، آن بود که در آن جا مُقیم بود و «بادی» آن که از بادیه آن جا، آید. و تقدیر جمله سَواء العاکف(55) فیه و البادِ چنین است: «العاکف و البادی فیه مستویان» و درباره این جمله، چه زیبا گفته است خواجه عبداللّه انصاری:(56)
«در حرم من چه شهرنشین و چه بادیه نشین هردو یک حال دارند و یک مقام».
در بحث از وَ مَنْ یُرِد فِیهِ باِلحادٍ بظلمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ ألیم گفته اند: «وَ مَنْ یُرد» فعل شرط است و جواب آن «نذقه من عذاب ألیم» می باشد. اِلحاد(57) هم یعنی: میل و به قول قرطبی،(58) خدا خواسته است بگوید: کسی که میل به ظلم در او باشد نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ ألیم.
فاضل مقداد درباره «بالحاد بظلم» نوشته است: دو صنف می باشند برای مفعول محذوف؛ یعنی «مَنْ یُرد فیه امراً بالحاد بظلم».
ابوالفتوح رازی هم ضمن این که «باء» را در کلمه «اِلحاد» زاید دانسته، عبارت را چنین معنی کرده است:(59) «همّت کند که آن جا، جز خدای را بپرستد».
ابی السعود، نوشته است:(60) بالحاد: بِعُدُول عن القصد. بظلم: بغیر حقّ. و هُما حالانِ مترادفان.
زمخشری نیز این دو کلمه را دو حال مترادف دانسته است.(61)
ابن قتیبه، در بحث از وَ مَنْ یُرِد فِیهِ باِلحادٍ نوشته است:(62) «اَی: مَن یرد فیه الحاداً. و هو الظلم و المیل عن الحق. («با» هم زاید است).
نویسنده کتاب «اقصی البیان» نوشته است که می توانیم: کلمه «سواء» را مرفوع بخوانیم، بنابراین که خبر مقدّم باشد و در این صورت معنای عبارت چنین است: «العاکِف(63) فِیهِ وَ الْباد(64) سَواءٌ» یعنی کسی حق ندارد که به سرزمین حرم ادّعای مالکیت کند.
وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَنْ لاَ تُشْرِکْ بِی شَیْئا وَطَهِّرْ بَیْتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ.
«(ای پیامبر به یادآر)(65) آن زمانی را که ابراهیم را در جای این خانه، جا دادیم (و مقرّر داشتیم و گفتیم به او) که چیزی را شریک و انباز من قرار نده و خانه ام را برای طواف کنندگان و حاجیان و نمازگزاران، پاک و پاکیزه دار.»
در بخش نخستین آیه، خداوند کعبه را جایگاهِ ابراهیم برای عبادت قرار داده تا عبادت کنندگان بدانند این خانه محلّ عبادت است و از طرفی، خانه را به خود نسبت داده و «طَهِّر بیتی» گفته تا بفهماند که این خانه از آنِ خداست و همگان می توانند در آن جا به عبادت مشغول شوند و اختصاص به طبقه خاصّ و کشور ویژه ای ندارد و معنایِ واقعیِ تطهیر مَعْبد، پاکیِ معنوی از پلیدی هاست؛ یعنی عبادات باید، خالصاً برایِ خدا باشد و هیچ شائبه ای در آن نباشد.
به قول سیّد قطب، با قرار گرفتن ابراهیم علیه السلام در این خانه و جاگرفتن وی در بیت اللّه اساسِ توحید در بیت اللّه با دستور أَنْ لاَ تُشْرِکْ بِی شَیْئا پایه ریزی شد و از عبارت وَطَهِّرْ بَیْتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ نیز استنباط می شود که این خانه و این مکان مقدّس برای چنین افرادی بنا شده، نه برای مُشرکان و نه برای آنان که قبله شان جز خدا، جای دیگر و کس دیگر است.
یعنی به قول سید قطب:(66)
«البیتُ اُنْشِی ءَ للطّائفینَ و القائِمینَ و الرّکّع السّجود لمن یشرکون باللّه و یتوجّهون بالعباد الی سواه».
ملاّ فتح اللّه کاشانی نوشته است:(67)
وَإِذْ بَوَّأْنَا(68) لاِءِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ... یعنی: جا دادیم ابراهیم را در موضعِ خانه کعبه.
یقال: بوّء فلاناً إذا اقامه و أقعده. از مادّه بَوْء: رُجُوع. و منه قوله یتعالی «فقد باءَ بغضب» ای رجع.
پس از این توضیح لغوی، ملا فتح اللّه کاشانی در ترجمه آیه گفته است:
خانه کعبه را پاکیزه دار از اصنام، تا آن را طواف کنند و در آن نماز گزارند و این قول به لسان اهل علم است. امّا به زبان اهل اشاره؛ یعنی ای ابراهیم دل خود را که دارالملکِ کبریایِ من است، از همه چیز پاک کن و غیری را بر آن راه مَدِه که او پیمانه محبّت است. «القلوبُ اوانی اللّه فی الأرض فاحبّ الأوانی إلی اللّه اَصفاها».(69)
نویسنده «مسالک الأفهام» در ترجمه «و إذ بَوَّأنا لإبراهیم...» نوشته است:(70)
یعنی: به یادآر آن زمانی را که ما خانه را مرجع برای عبادت قرار دادیم.
و افزوده است که «آن» در أَنْ لاَ تُشْرِکْ بِی شَیْئا مفسرّه است برای فعلی که «بوّأنا مکان البیت» باشد و درواقع گفته شده است:
«اَمرنا، اَن لا تشرک بی شیئاً فی العبادة فیه».
در بخش پایانیِ آیه هم، به جای لفظ صلاة و نماز، از ارکان صلاة که قیام و رکوع و سجود باشد، سخن گفته است.
قرطبی در بحث از آیه مزبور نوشته است:(71)
وَإِذْ بَوَّأْنَا(72) لاِءِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ... یعنی: اُذْکُره إذ بوّأنا لإبراهیمَ... .
بوّأته منزلاً و بوّأتُ لَهُ: مکّنتک و مکّنت لَهُ. (یعنی بوّأت، ممکن است دو مفعولی باشد و یا یک مفعول داشته باشد).
در «طهّر بیتی» قرطبی گفته است: تطهیر بیت عام است از کفر و بدعت ها و تمام ناپاکی ها و افزوده است که قبایل جُرْهُم و عَمالقه، بُت هایی در اطراف خانه داشتند و ابراهیم مأمور شده که بت ها را از میان ببرد و درواقع خانه از بت پرستی پاک شود.(73)
ابوالبرکات، ابنُ الأنباری هم گفته است: ممکن است «لام» در «لإبراهیم» زاید باشد و «بوّأنا» دومفعولی باشد؛ یعنی «ابراهیم» مفعول اوّل و «مکان» مفعول دوّم و ممکن است «لام» زاید نباشد و فعل «بوّأنا» به معنای «جعلنا» باشد و تقدیر عبارت چنین می شود:
«جعلنا لإبراهیم مکان البَیْتِ منزلاً» که «مکان البیت» ظرف باشد و «منزلاً» مفعولِ محذوف باشد.
خلاصه این که: کعبه محلّ عبادت مسلمانان جهان است و در آن جا باید منحصراً خدایِ یکتا را پرستش کرد و اعتقاد به توحید هم باید از هر جهت خالص و پاک و بی ریب و ریا باشد.
وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ(74) رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ.(75)
«در میان مردم ندای حجّ دِه تا مردم، پیاده و سواره، بر مرکب های لاغر شده از راه های دور، به سوی تو و به مکّه آیند.»
لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الاْءَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ.
«تا که منافع خود را ببینند و نام خدا را در روزهای معلوم یاد کنند، به جهت این که چهارپایان را به آنان روزی دادیم. پس، از گوشت آنها بخورید و گرسنه فقیر را هم اِطعام کنید.»
پس از این که ابراهیم علیه السلام به دستور خداوند از ساختن خانه فراغت یافت و فرمانِ تطهیر بیت را از سویِ خدا دریافت کرد، خدا به او دستور داد که با صدایِ بلند به مردم ندا درده تا مناسک حجّ به جا آرند و قصد خانه کنند و همان طور که علی علیه السلام و ابن عباس گفته اند خِطاب فعلِ «اَذِّن» به ابراهیم است. سیاق عبارت هم ایجاب می کند که مخاطب، ابراهیم علیه السلام باشد و نه حضرت رسول صلی الله علیه و آله پس از اعلام حجّ در آیه بعدی، خداوندمنافع حجّ را برمی شمارد ومی گوید:
تنها فیوضاتِ معنوی نصیب نمی شود، بلکه سودهای مادّی هم دارد؛ یعنی اگر اعلام کنی به سوی تو می آیند تا منافع خود را ببینند.
کلمه «منافع» در آیه، نکره است و به صورت جمع و به طور مطلق ذکر شده است پس بنابراین از لحاظ فنّ معانی، اِفاده عموم می کند و می تواند هم منافع دنیاوی را شامل شود که حوائج گوناگون و نیازمندی های همگانی را دربر می گیرد؛ چه اقوام مختلف گِرد می آیند، اقوامی که معبود همه شان، یکی است و افکار همه یکسان است. قبله همه کعبه است. وحدت فکری دارند. وحدتِ کلمه دارند. درنتیجه اتّحاد می توانند در حلّ مشکلاتِ اقتصادی یکدیگر یاور هم باشند و مشکلات همدیگر را حلّ کنند و درنتیجه بهره های مادّی نصیب ملّت های گوناگونِ مسلمان شود.
و همچنین منظور از «منافع» می تواند منافع اخروی باشد؛ زیرا عبادت ها معنویت ایجاد می کند و انسان می سازد و اثرش در گفتارها و کردارها نمودار می گردد و انسان ها به سوی فلاح و رستگاری می روند.(76)
این است که قرآن به طور کلّی و مطلق گفته است:
لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم. تا هر گروهی به حَسَب استعداد و نیاز و دریافت خود بهره می گیرند.(77)
فعل اَمر «اَذِّن» خطاب به ابراهیم است تا برای حجّ ندا دردهد و در میان مردم اعلامِ حج کند، بانگ حج دردهد تا با پای پیاده و بر پشت مرکبِ لاغر از دوردست صحراهای عمیق به سوی خدا آیند.(78)
در این جا نکته ای وجود دارد و آن نکته این است که، گفته شده: «یأتوک» و نه «یأتوالبیت». در صورتی که غرض اصلی زیارتِ خانه است و مردم می روند و خانه را طواف می کنند و مناسک حجّ به جای می آورند، چه ربطی به ابراهیم دارد تا به سوی او بیایند و فعل به صورت «یأتوک» گفته شود؟!
شاید در جواب بتوان گفت که: مقصود اصلی از تشریع حج، زیارت دل است و زیارت صاحب دل، نه زیارتِ سنگ و گِل؛ «تا بتوانی زیارت دلها کن».
بخشی از آیه 37 سوره ابراهیم (= 14) نیز، تقریباً چنین مطلبی را گفته است:
...فاجْعَلْ اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوی إلَیْهِم....
«ای خدا، تو دل های مردمان را به سوی خودشان مایل گردان...»
«یأتوک رِجالاً» رِجالاً جمع راجل است؛ یعنی پیاده. و به قول ملافتح اللّه کاشانی تقدیم «رجالاً» به جهت افضلیّت ماشی است و نشان می دهد که سیمای اَشرافیّت ندارد؛ زیرا در درجه اول پیاده هایند و در درجه دوم سواره هایی که لاغری مرکّبشان از طبقه راکبشان حکایت می کند.
این عربی در بحث از «یأتوک رجالاً» نوشته است:(79) از تقدّم ذکر «رجالاً» برخی چنین درک کرده اند که حجّ «راجل» افضل از حجّ «راکب» است. در کشف الأسرار هم نوشته شده است در ذیل بحث از ...یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ...(80) پیادگان و سوارگان به سوی خانه تو آیند، خداوند پیادگان راه حج را بر سواران مقدّم داشت و رتبت بهشتی داد... شگفت تر آن که در ذکرِ سوارانِ راه، آنان را که به مرکوب یادکرد نه به راکب، از بهر آن که رنج راه با مرکوب است نه با راکب... .
مکی بن ابی طالب قیسی، در بحث از: ...وَ عَلی کُلِّ ضامرٍ یأتینَ... نوشته است:(81) «ضامر» به معنای «ضوامر» است که جمع می باشد، باتوجه به اینکه کلمه «کُلّ» هم بر عمومیت دلالت می کند و روی همین اصل است که فعل «یأتین» به اعتبارِ معنای جمع آمده است.
در تفسیر جلالین هم، ذیل کلمه «یأتین»(82) نوشته شده:(83)
«ای الضوامر حملاً علی المعنی».
و جمله «و علی کلّ ضامر...» نیز در موضع حال است و محلاً منصوب؛ یعنی و رُکباناً و به قول زمخشری:(84) «کانّه قال: رِجالاً و رُکباناً»
«یأتین»؛ ابن عربی در بحث از این کلمه «یأتین» نوشته است:(85) ضمیر فعل مضارع «یأتین» به شتر برمی گردد، از باب کرامت آن حیوان؛ زیرا آن حیوان هم با صاحبش به حجّ آمده است. کرامت قائل شدن برای حیوانی در قرآن هست، همچون قول خدا وَالْعادِیاتِ ضَبْحاً(86) از باب کرامت که در خیل جهادکنندگان فعالیت کرده است. خدا به اسبانی که نفسشان به شماره افتاده، سوگند یاد کرده است.
ابوالفتوح در ذیل بحث از آیه مزبور گفته است:(87)
جزم فعلِ «یأتوک رجالاً» بنابراین است که در جواب فعل امرِ «اَذِّن» است.
«رجالاً» هم منصوب است؛ زیرا حال از فاعل است. رِجال جمع راجل است همچون: قِیام و قائم و صِیام و صائم و صِحاب و صاحب.
«فجٍّ عَمیق»؛ عمیق به معنای دوری در مسافت آمده است. همچون: «یَقْطَعْنَ بَعْدَ النازح العمیق»؛ «شتران، درازی راه بعید دو را قطع کردند و بریدند و طی کردند.»
قرطبی، در تفسیر خود،(88) ضمن این که نقل کرده مخاطب فعل «اَذِّن» ممکن است ابراهیم علیه السلام باشد ولی خود ترجیح داده که مخاطب شخص حضرت رسول صلی الله علیه و آله باشد؛ زیرا قرآن، بر پیامبر اکرم نازل شده و فعل هم مخاطب است و ابراهیم غایب.
درباره «یأتوک رجالاً» گفته است: لازم بود گفته شود «یأتون الکعبة» ولی چون ندادهنده انسان است، لذا «یأتوک» گفته شده و در واقع بدین وسیله مقام ندادهنده را بالا برده است.
درباره ...یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ نوشته است:
جمله ای است که سبب ضُمور(89) را بیان می کند؛ یعنی طول سفر در شتر اثر می گذارد. ضمیر در فعل «یأتین» هم به «ابل» برمی گردد، به جهت کرامت شتر، که با صاحبش به حجّ آمده است همچون «وَالعادیات ضبحاً».(90)
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ مائده : 2
2 ـ مسالک الافهام، ج2، ص281 و282
3 ـ مسالک الافهام، ج2، ص281 واقصی البیان، ج1، ص406
4 ـ اقصی البیان، ج1، ص408
5 ـ «ولا یجرمنّکم» ؛ ای «یحملنّکم = وادار نکند» فصل یجرمنّ موکّد به نون تأکید است. وریشه آن «جَرَمَ» و در آیه دو مفعول دارد ؛ مفعول اوّل ضمیر مخاطب «کم» و مفعول دوّم «أنْ تَعتَدوا».
6 ـ «شَنْآن»، به فتح نون و سکونها. مصدرٌ أضیف الی الفاعل أو المفعول شدّة بغُضُهم وعداوتهم. (تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص310)
7 ـ برای آگاهی بیشتر از نکات بلاغی و لغوی و نحوی و تفسیری آیه دو سوره مائده، نک : تفسیر التبیان، ج3، ص418 تا 428، وتفسیر مجمع البیان، ج3، صص152 تا 155 و تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص310 وکشاف زمخشری، ج1، صص591 و 592 وتفسیر جلالین، ص140 وتفسیر سیّد عبداللّه شبّر، ص88 ، وتفسیر صافی، ج2، ص418 وتفسیر المنار، ج6، صص125 تا 133 وفی ظلال القرآن، ج2، صص644 تا 647 وتفسیر کشف الحقایق، ج1، ص443
8 ـ احکام القرآن، ج2، ص534 و 535
9 ـ بر شتر و یا حیوانی دیگر، کفل یا چیز دیگری، برای تمیز و تشخیص از دیگر حیوانات بیاویزند تا که معلوم شود این حیوان برای قربانی است.
10 ـ برائت : 5
11 ـ کنز العرفان، ج1، ص332
12 ـ مائده : 95
13 ـ به دلیل اینکه در آیه پیش (مائده : 94) گفته شده است: یا أیّها الذین آمنوا لیبلونّکم اللّه بشیء من الصید تناله أیدیکم ورماحُکم... ؛ «الصید»؛ در اینجا معنای «المصید» است، به قرینه و دلالت «تناله أیدیکم ورماحکم» زیرا اگر صید مصدر باشد، مصدر حدث است؛ فلا یوصف نبیل الید والرمح. نک : اقصی البیان، ج1، ص397
14 ـ طبق دستور صریح آیه 3 سوره مائده، خوردن گوشت میته و منخنقة (حیوان خفه شده) و موقوذة (حیوانی که با چوب زدن بمیرد) و متردّیة (حیوانی که از بلندی افکنده شود و نطیحة (حیوانی که با شاخ زدن به یکدیگر بمیرد) حرام است.
15 ـ کنز العرفان، ج1، ص323 و مسالک الإفهام، ج2، ص255
16 ـ کنز العرفان، ج1، ص325
17 ـ شیخ طبرسی در جلد یکم، صفحه 354 تفسیر جوامع الجامع نوشته است: «قیاما للناس»؛ ای لمعایش الناس ومکاسبهم لیستقیم به أمور دینهم و دنیاهم...
18 ـ کنز العرفان، ج1، ص330 و در جلد 3، ص247 تفسیر مجمع البیان هم این روایت نقل شده است: «ورواه علی بن ابراهیم عنهم علیهم السلام قال ما دامت الکعبة «... الخ».
19 ـ کنز العرفان، ج1، ص330
20 ـ برای آگاهی بیشتر درباره لغات و نکات نحوی و تفسیری و بلاغیِ آیات 95 و 97 مائده، رجوع شود به: تفسیر التبیان، ج3، صص23 و30 ؛ تفسیر مجمع البیان، ج3، صص245 و246 و247 ؛ تفسیر جوامع، ج1، الجامع، صص352 و 354 ؛ کشّاف زمخشری، ج1، صص644، 646 ؛ تفسیر جلالین، صص162 و163 ؛ تفسیر شبّر، ص146 ؛ تفسیر منهج الصادقین، ج3، صص311 و319 ؛ تفسیر صافی، ج2، صص490 و491 ؛ تفسیر المنار، ج7، صص100 و116 ؛ فی ظلال القرآن، ج3، صص44 و45 وتفسیر کشف الحقایق، ج1، صص516 و517 و518
21 ـ فی ظلال القرآن، ج4، ص135
22 ـ تفسیر غریب القرآن، ص182 وتفسیر الخازن، ج3، ص49
23 ـ تفسیر الخازن، ج3، ص50
24 ـ تفسیر بیضاوی، ج2، ص275
25 ـ تفسیر البرهان، ج2، ص103
26 ـ احکام القرآن، ج2، ص886
27 ـ برای آگاهی بیشتر درباره نکات بلاغی و جنبه های تفسیری و لغوی آیه 3 براءة، رجوع شود به: تفسیر التبیان، ج5، صص170 و171 ؛ تفسیر مجمع البیان، ج5، صص4 و5 ؛ تفسیر جوامع الجامع، ج2، صص37 و38 ؛ تفسیر ابوالفتوح، ج5، صص454 و455 ؛ تفسیر منهج الصادقین، ج4، ص221 ؛ تفسیر صافی، ج2، صص682 و683 ؛ تفسیر جلالین، ص247 ؛ تفسیر المنار، ج10، ص153 به بعد ؛ تفسیر کشف الحقایق، ج1، ص781 وتفسیر فی ظلال القرآن، ج4، ص113
28 ـ حج : 25
29 ـ برخی دو کلمه «عاکف» و «باری» را شهری و بیابانی و غریب و جوی ترجمه کرده اند. ابن عربی نوشته است: بنا به گفته سیوطی در ص119 اسباب النزول این آیه در سال 6 هجری نازل شده وقتی که پیامبر اکرم برای غزوه حدیبیّه از مدینه در آمده بود و مشرکان مانع شدند که پیامبر به بیت اللّه درآید و در همان مکان عمره بجا آورد و شتر قربانی کرد و سرتراشید. نک : احکام القرآن، ج4، ص129
30 ـ العاکف : الساکن بمکّة. والباد : الجانب. نک : ج2، ص421 تفسیر مجاهد.
31 ـ فی ظلال القرآن، ج5، ص591
32 ـ زمخشری نوشته است: مفعول «یرد» حذف شده تا عمومیّت داشته باشد و هر چیزی را شامل شود. نک : کشاف، ج3، ص10 و بیضاوی نوشته است: مفعول آن حذف شده تا «یتناول کلّ متناول». نک : تفسیر بیضاوی، ج3، ص206، وابی مسعود در بحث از: «من یرد فیه» نوشته است. مفعول حذف شده: لیتناول کلّ متناول کأنّه یقول: «ومن یرد فیه مراءا ما» نک : ج4، ص10 تفسیر ابی السعود.
33 ـ همچنانکه در آیه یک سوره حجرات (49) مفعولِ فعلِ «لا تقدّموا» حذف شده و چون مفعول محذوف است می توانیم بگوییم که این حذف، افاده عموم می کند و هر چیزی که احترام پیامبر در آن ملحوظ شده باشد می تواند مفعول جمله باشد. آیه این است: یا ایّها الذین آمنوا لا تقدّموا بین یدی اللّه ورسوله...(حجرات : 1)
34 ـ التبیان فی اعراب القرآن، ج2، ص939
35 ـ همان مأخذ، ج2، ص937
36 ـ فی ظلال القرآن، ج5، صص591 و592
37 ـ منهج الصادقین، ج6، ص150
38 ـ تفسیر التبیان، ج7، ص271 و 272
39 ـ البیان، ج2، ص173
40 ـ مکّی بن ابی طالب قیسی نوشته است: فعل مضارع «یصدّون» که بر فعل ماضی «کفروا» عطف شده، عطف بر معنی است و نه عطف بر لفظ ؛ زیرا تقدیر عبارت چنین است: «إنّ الکافرین والصادّین». بعضی نیز گفته اند: «واو» زاید است و فعل مضارع «یصدّون» خبر إنّ است و تقدیر چنین می شود: «إنّ الذین کفروا یصدّون...». نک : ج2، ص95، مشکل اعراب القرآن.
41 ـ کشّاف، ج3، ص10
42 ـ تفسیر الجامع لأحکام القرآن، ج12، ص31
43 ـ فرّاء گفته است: علّت این که با فعل مضارع «یصدّون» بیان شده، این است که خواسته است بفهماند که صدّ و منع انان دایمی ومستمرّ است. نک : معالی القرآن، فرّاء، ج2، ص220
44 ـ رعد : 30
45 ـ تفسیر بیضاوی، ج3، ص205
46 ـ تفسیر الخازن، ج3، ص10
47 ـ کنز العرفان، ج1، ص334
48 ـ اقصی البیان، ج1، ص411. البته دیگر عقیده ها را هم گفته است.
49 ـ زمخشری در بحث از کلمه «الناس» در این مورد نوشته است: هر که بر او نام «مردم» اطلاق شود ؛ خواه شهری باشد یا بیابانی و خواه مقیم باشد یا غیر مقیم. نک : کشاف، ج3، ص10
ابی السعود در تفسیر الذی جعلناه للنّاس نوشته است: «ای کأنّها من کان مِن غیر فرق بین مکیّ وآفاقیٍّ». نک : ج4، ص10 تفسیر ابی السعود.
50 ـ تفسیر جامع الاحکام
51 ـ تفسیر جامع لاَحکام القرآن، قرطبی، ج12، ص32 ؛ کنزالعرفان، ج1، ص335 ؛ أقصی البیان، ج1، ص412
52 ـ مکّی بن ابی طالب، در تفسیر این جمله نوشته است: این خود دلیل است بر این که حَرَم مِلک کسی نیست؛ زیرا که خدا، میان مقیم و غیرمقیم، فرقی قائل نشده است. نک : مشکل اعراب القرآن، ج2، ص95
53 ـ تفسیر جامع لاَحکام، ج12، ص34
54 ـ تفسیر جامع لاَحکام، ج12، ص32، و غریب القرآن، ص291
55 ـ نویسنده کتاب «لسان التنزیل» عاکف را «باشنده ؛ یعنی شهری» و بادی را بیابانی آن که از جایی آمده باشد، معنی کرده است. نک : لسان التنزیل، ص122
56 ـ خلاصه کشف الاسرار، ج2، ص89
57 ـ اِلحاد: المیل عن المقصد و منه اللحد لأنّه مایل عن سمت القبر. نک : کنزالعرفان، ج1، ص335
58 ـ تفسیر جامع لاَحکام القرآن، ج12، ص34
59 ـ تفسیرابوالفتوح رازی، ج8، ص87
60 ـ تفسیر ابی السعود، ج4، ص10 ؛ تفسیر بیضاوی، ج3، ص206
61 ـ کشاف زمخشری، ج3، ص10
62 ـ تفسیر غریب القرآن، ص291
63 ـ «العاکف»؛ المقیم الملازم للمکان. «البادی»؛ از بَدَأ یبدأ: إذا ظَهَرَ. و «البدء»؛ خلاف الحضر.
ابن عربی در بحث از سواء العاکف فیه و الباد نوشته است: مقیم و واردشونده، در حق و حُرمت مساوی باشند. نک : احکام القرآن، ج3، ص1263
64 ـ فرّاء گفته است: فالعاکف، مَن کان مِن أهل مکّة. و الباد، مَن نزح الیه بحجّ أو عمرةٍ. نک : معانی القرآن، فرّاء، ج2، ص221
65 ـ «و إذ بوّأنا...»، «اِذ» ظرف است و متعلّق به فعل مقدّر که «اُذکُره» باشد. در واقع گفته شده: «اُذکره وقت...» نک : التبیان، ج2، ص939
66 ـ فی ظلال القرآن، ج5، ص593
67 ـ تفسیر منهج الصّادقین، ج6، ص153
68 ـ بوّأنا : وَ طأنا یعنی جایگاه دادیم (= هیّئنا له).
(مکان البیت)، مراد از بیت، خانه کعبه است. و در جمله «أن لا تُشرک بی شیئاً» حذفی هست و تقدیر آن: «وَ أوحینا إلیه أن لا تشرک بی شیئاً» می باشد. نک : تفسیر ابوالفتوح رازی، ج8، ص88
69 ـ همان مأخذ، ج6، ص154
70 ـ مَسالک الافهام، ج2، ص117 و 118
71 ـ تفسیر جامع لأحکام القرآن، ج12، ص37
72 ـ بوّأنا: وَ طأنا یعنی جایگاه دادیم (= هیّئنا له).
(مکان البیت)، مراد از بیت، خانه کعبه است. و در جمله «أن لا تُشرک بی شیئاً» حذفی هست و تقدیر آن: «وَ أوحینا إلیه أن لا تشرک بی شیئاً» می باشد. نک : تفسیر ابوالفتوح رازی، ج8، ص88
73 ـ برای آگاهی بیشتر از جنبه های بلاغی و نحوی و نکات تفسیری و لغوی آیه 26 سوره حج رجوع شود به: تفسیر التبیان، ج7، ص274 و 275 ؛ تفسیر کشّاف زمخشری، ج3، ص10 و 11 ؛ تفسیر ثعالبی، ج3، ص76 ؛ تفسیر جلالین، ص443 ؛ تفسیر سید عبداللّه شبّر، ص325 ؛ تفسیر صافی، ج2، ص119 و تفسیر کشف الحقائق، ج2، ص478
74 ـ یأتوک رجالاً: ای مُشاة علی ارجلهم. رِجال جمع راجل مثل صِحاب و صاحب و قیام و قائم.
75 ـ حج : 27
76 ـ منافع را، نکره آوردند، تا بر کثرت دلالت کند؛ یعنی هم منافع دنیاوی را شامل شود و هم اَجْر اخروی، همچون عفو و مغفرت را. باتوجّه به این که حدیثی در این باره از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام نقل شده است. نک : کنزالعرفان، ج1، ص269
77 ـ فی ظلال القرآن، ج5، ص595
78 ـ احکام القرآن، ج3، ص1266
79 ـ احکام القرآن، ج3، ص1267 و 1268
80 ـ ضامر : ای بعیر مهزول و هو یطلق علی الذکر و الأنثی. نک : تفسیر جلالین، ص443
81 ـ مشکل اعراب القرآن، ج2، ص97
82 ـ یأتین؛ صفة کلّ ضامر، لأنّه بمعنی الجمع. نک : تفسیر سید عبداللّه شبّر، ص325
83 ـ تفسیر جلالین، ص443
84 ـ کشاف، ج3، ص11
85 ـ احکام القرآن، ج3، ص1268
86 ـ عادیات : 1
87 ـ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج8، ص89
88 ـ تفسیر الجامع لأحکام القرآن، ج12، ص38
89 ـ ضُمور به ضمّ ضاد، مصدری است که صفت آن (ضامر) در آیه مورد بحث ذکر شده است.
ضامر؛ البعیر المهزول الذی اتعبه السفر. یقال: ضمر، یضمر، ضموراً (لاغر میان شدند).
90 ـ این همان سخنی است که ابن عربی هم گفته است؛ یعنی قرآن نیز از باب کرامت و بزرگ شمردن، به دونده های شتابان یعنی اسبان مجاهدین، آنگاه که به سوی دشمن به تاخت و تاز درمی آیند، سوگند یاد کرده است.

تبلیغات