سکوت روحانیت در مبارزه با خرافات
آرشیو
چکیده
متن
پیامبر اکرم(ص) به (یضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم) متصف بود. او با جهل و خرافه ستیز داشت و حتى در پیشبرد مقاصد عالى, به اوهام متصل نشد. در دوران کودکى, توصیه دایه خویش را در حرز بندهاى مرسوم روزگار پذیرا نگشت و در عهد رسالت, شایعه کسوف خورشید را در سوگ فرزندش ابراهیم, قاطعانه رد کرد و آن را سکوى ازدیاد ایمان عوام قرار نداد.
روحانیت, در مسند چونان پیامبرى قرار دارد و نیابت از چنان شخصیتى را عهده دار است. و اینک در برابر امواج خرافه هاى سنتى و مدرن, کهن و نوپیدا, دینى و قومى و… این پرسش اساسى مطرح است که آیا حوزه و روحانیت, به مسؤولیت اساسى خویش در این زمینه آگاه است؟ و آیا در برابر این طوفان سهمگین, مواجهه اى درخور و شایسته را از خود نشان داده است؟
این جُستار, به علل و زمینه ها و بسترهایى اشاره مى دارد که حضور روحانیت را در این جهاد فکرى, کم رنگ کرده و در عمل زمینه هاى بروز و فعالیت جبهه خرافه سازان را فراهم تر ساخته است. قبل از پرداخت به این پرسشهاى اساسى, از باب مقدمه, اشاره اى به جایگاه و اهمیت موضوع خواهیم داشت.
گستره خرافات
زوایا و اعماق خرافات در جامعه اسلامى ـ ایرانى, احساس خطر را در مقامات مسؤول, روشن اندیشان و جامعه شناسان کشور پدید آورده است. دامنه خرافات, بسیار متنوع و گسترده اند. از بسترها و شرایط مختلف اجتماعى, بهره ورى داشته و دارند. به عنوان نمونه, به این آگهى توجه کنید:
(تاکنون کسانى که این برنامه را از ما دریافت کرده اند, تک تک آنها بدون استثنا در کنکور و براى دانشگاه هاى دولتى قبول شده اند. جهت تهیه این برنامه مى توانید مبلغ 70 هزار تومان به شماره حساب… واریز کنید تا دستور قرآنى و دعا توسط… به آدرس شما ارسال شود.)1
این مورد, نمونه اى از هزاران نمونه خرافه پردازى و سوء استفاده از ایمان مذهبى جامعه ایرانى است.
با یک نگاه سریع به طبقه بندى زیر, از انواع خرافات در جامعه ایرانى مى توان دست یافت:
الف. خرافات دینى ـ مذهبى: علایق ریشه دار اسلامى ـ شیعى در جامعه ایرانى, زمینه اى براى سوء استفاده و ترویج خرافات دینى ـ آیینى است. ظهور و بروز آن, در موضوعات زیر بیش تر خود را مى نمایاند:
*مناسک عزادارى: خرافات در آیینهاى عزادارى از مسائل جدى و مطرح از دیرزمان بوده و هست. از مرحوم نورى در لؤلؤ و مرجان تا استاد شهید مطهرى در نگاشته هاى متنوع و متعدد خود, در مورد تحریفات و انحرافات در عزادارى حسینى سخن گفته اند.
ییکى از ناهنجارترین رفتارها در مناسک عزادارى (قمه زنى) است که در دوره قاجارى رواج یافت. و به روایت مستوفى, آن را مرحوم دربندى در عزادارى وارد, یا عمومى کرد و ترکان عوام آن را پذیرفتند و ذکر (شاخسین و واخسین) یا (حیدر, صفدر) که قبل از تیغ زنى مى گفتند, ذکر ترکى بود.2
جهانگردان خارجى از همان دوره قاجار, توصیف ناپسندى از قمه زنى را در سفرنامه ها و نگاشته هاى خویش ارائه کردند و با تعابیرى چون این بى شعورها (فووریه) یا مالیخولیاى مقدس (جکسن) منظره دلخراش و تاثرآور که هرگز نمى توان آن را از یاد برد. (بنجامن) و… از آن یاد کرده اند.3 این رفتار ناشایست, هم چنان مورد تبلیغ رسانه اى علیه تشیع و مناسک عزادارى شیعى است.
در دهه هاى اخیر, به خرافات عزادارى, موارد انبوه دیگر افزوده شده است. در هیأتهاى عوام پسند مذهبى, در مناسک عزا, مفاهیم و ارزشهاى زیر تبلیغ و ترویج مى شوند:
* محبت اهل بیت (و بروز و ظهور آن) در مدار عشق است و بیرون از قواعد عقل و دین.
* محبت اهل بیت و بروز و ظهور آن, اصل محورى دین است و شریعت و احکام دین, جزء زواید و فروع.
* ارائه اطوار شبه صوفیانه و لاابالى گرایانه چونان ریش بلند, انگشتر هاى درشت و….
* تساهل و آسان گیرى در تعبد و التزام هاى فقهى.
* کپى بردازى و عاریت گیرى از قطعات موسیقى غیرمذهبى.
* ایجاد فضاى پرتحرک با استفاده از باندهاى قوى صوتى و سبکهاى باشور و پرریتم در سینه زنى.
* روضه خوانى هاى غیراستنادى و تبدیل مقتل به داستان سرایى.
* ادبیات مخلوط به غلو و اغراق در ستایش اهل بیت (ع).
* تأکید بر جنون مندى و ارائه ادبیات تحقیرآمیز.
* تأکید بر پهلوانى و قدرت جسمانى اهل بیت(ع) (بویژه امام على(ع) و حضرت عباس).
* اغراق در زیبایى ظاهرى اهل بیت(ع).4
* مهدویت: اعتقاد به حضور امام عصر(ع) و انتظار ظهور ایشان, از باورهاى بنیادین شیعه امامى است. همین باور اساسى, بسترها و زمینه هایى را نیز براى خرافه سازان پدید آورده است. پاره اى از این خرافات, سابقه اى تاریخى دارند و پاره اى, نوظهورند. از جمله, مى توان به موارد زیر اشاره داشت:
* ادعاهاى دروغین نیابت, بابیت و….
* دعاوى ارتباط با امام زمان(ع) در خواب یا بیدارى براى پاسخ به پرسشها, حل مشکلات و بیماریها و….
* پیش بینى هایى براى زمان ظهور و مقدمات ظهور.
* فرقه سازى براى یاران امام(ع).
* دعاوى ارتباطات نسبى ـ سببى با امام(ع).
و…
* زیارتگاه ها و مکانهاى مذهبى: مزارات غیرمستند, سابقه اى بس قدیمى و کهن داشته و عوامل متعددى در این مساله دخیل بوده اند. در دهه هاى اخیر, در پرتو فضاى دینى ـ معنوى در کشور, صدها مکان متروک و غیرمستند, بازسازى و نوسازى شده اند و ده ها مکان نوظهور خود را نمایانیده اند و گاه رونقى درخور یافته اند.
* ادعیه و اذکار: دعا و نیایش, روح ادیان ابراهیمى است, اما در تمامى این ادیان و مذاهب ـ و از جمله اسلام و تشیع ـ ادعیه و اذکار مجهول راه یافته اند. خرافه گرایان, به جاى بهره ورى از خوان سرشار ادعیه ها ى ماندگار, چونان صحیفه سجادیه و… به اذکار و اورادى مجهول و وهم آلود رو مى آورند و منابع مکتوب و غیرمکتوبى را با عنوان دعا و ذکر و ورد براى سلوک معنوى یا رفع مشکلات مادى و یا… ترویج مى کنند. کتابهایى که سالیانى است در ردیف کتابهاى پرفروش کشور جاى گرفته اند.
* کشف و کرامات: متفکران مسلمان, باورمندند که اولیاى خداوند (علاوه بر پیامبران و امامان) از قدرتهاى خارق العاده برخوردارند. این باور, چونان باورهاى صادق و مسلم پیشین, بسترى را براى گزافه گویان و مدعیان دروغین فراهم ساخته و مى سازد. دروغ پردازانى که به دعاوى ناروا, خود را بر سکوى ولایت مى نشانند و از کشف و کرامات سخن مى رانند و خلقى را به دنبال خویش مى کشانند و به سوء استفاده هاى گوناگون مى پردازند.
ب. خرافات معنوى ـ عرفانى: تمایل طبیعى انسان به عرفان و معنویت, زمینه سازى براى انبوهى از خرافات معنوى را فراهم ساخته است. زمینه هاى تاریخى جامعه ایرانى در گرایش به عرفان و معنویت, در اقبال به این گونه خرافات تأثیر جدى داشته و دارد. افزون بر این عامل, رویکرد معنوى حاصل از انقلاب اسلامى ایران, شرایط نامساعد اقتصادى و اجتماعى و عوامل دیگر در تشدید این اقبال مؤثر بوده اند.
هم اکنون در جامعه ایرانى, هم خرافات فرقه هاى دروغین کهن, معنوى ـ عرفانى, رواج یافته است و هم فرقه هاى نوظهور عرفانى, به خرافات جدیدى روآورده و آن را گسترش داده اند.
در این جریانهاى خرافى, انحرافها و کژراهه هاى زیر مورد توجه و تأکیدند:
* تکریم, ستایش, تقدیس و اغراق در مورد رهبر یا رهبران فرقه هاى عرفانى.
* ترویج کتابها و محافل ساحرى و جادوگرى, طالع بینى, غیب گویى, ارتباط با ارواح, رابطه با موجودات سیارات و….
* تبلیغ تکنیک هاى روان شناختى که گاه از آن با تعبیر معنویت مدرن نیز یاد مى شود.
* مجال آفرینى براى روشهاى درمانى خرافى غیر از درمان دانش پزشکى, روشهاى درمانى از قبیل ورزشهاى معنوى, معالجه با مواد بلورین و….
* بازسازى و نوخوانى باورهاى خرافى ادیان خاموش و باستانى.
* طرح و تبلیغ نمادهاى خرافى چون عدد 666 (در شیطان پرستى) و یا نماد پنتاگرام یا ستاره 5 پر در فرقه کابالا یا چرخ خورشید و صدها نماد دیگر که در قالب نگین انگشتر, گردنبند, تصاویر روى دستبند, پیراهن, شلوار, کفش, ادکلن, ساعت و… عرضه و ارائه مى گردد.
ج. خرافات ملى ـ منطقه اى: کشور پرسابقه و پهناور ایران, چونان ملل بزرگ و تاریخ مند از سنتهاى اصیل و ارزش مندى برخوردار است. عید نوروز, یکى از این سنتهاى افتخارآمیز است. اما این سابقه طولانى تاریخى, سنتها و آداب خرافى و غیرمعقول را نیز به همراه داشته است. پاره اى از این موارد, فراگیر و عمومى ترند, چونان چهارشنبه سورى و پاره اى منطقه اى تر و قومى ترند. در دسته اخیر صدها و هزاران رسم و رسوم خرافى را در ازدواج, زایمان, مرگ, سفر, عیادت, نقل و انتقال و… مى توان خواند و دید.
د. خرافات وارداتى: گسترش ارتباطات با اقوام و ملل دیگر, به اخذ دانشها و تجارب مثبت ایشان انجامیده است اما در جوار آن, گاه و بى گاه خرافات اقوام دیگر در میان جامعه ما نیز راه یافته است. در سده اخیر, در ارتباطات فیزیکى ـ مجازى با مغرب زمین, بخش وسیعى از خرافات آن جوامع در جامعه ایرانى ره یافته اند و چون نمایه اى از غربزدگى را نیز به همراه داشته اند و نمایى از مدرن زیستى نیز تلقى گشته اند. مواردى از قبیل فال قهوه, نحوست سیزده, طالع تولد و… نمونه هایى از این قبیل اند.
محورهاى چهارگانه بالا و… نشانگر حجم گسترده ى خرافات در جامعه اسلامى ـ ایرانى ماست. به پرسش نخست جستار باز مى گردیم که چرا روحانیت شیعى, مواجهه اى درخور و شایسته با این پدیده ندارد. به گوشه هایى از عوامل و بسترها, اشاراتى خواهیم داشت.
توجیه سکوت
در مواردى, مسامحه هاى روحانیت در برابر تحریفها و خرافه هاى دینى, بر پایه ى مبانى نظرى است که به آن فلسفه و استدلال مى بخشد. به عبارتى, پایگاه شرعیت و مشروعیت براى ترک امر به معروف و نهى از منکر مى شود و همراهى با خرافات ـ یا سکوت در برابر آن را ـ به وجود مى آورد.
به دو نمونه از این موارد اشاره مى کنیم:
1. اتکاء به تسامح در ادله سنن, از این مبانى است. برابر روایات (من بلغ) ـ که از آن قاعده تسامح در ادله سنن برخاسته است ـ هرکس به او برسد که عملى ثواب دارد و آن را به امید وصول به ثواب انجام دهد, آن ثواب به او خواهد رسید, هرچند معصوم آن را نفرموده باشد.5 بخش مهمى از مسامحه ها, در برابر مناسک و رفتار تحریفى ـ خرافى, با این توجیه اتفاق مى افتد که مردم, به اعتقاد ثواب, عملى را انجام مى دهند و خداوند هم برابر با نیت و خلوص شان به آنان ثواب خواهد داد. در نتیجه دلیلى براى رویارویى با آن نیست.
در نقد و تحلیل این نگرش, بایستى به نکته هاى زیر اشاره داشت:
نخست آن که: مفاد روایات (من بلغ) در مواردى است که دست کم خبر ضعیفى منتسب به معصوم(ع) وجود داشته باشد, در حالى که در بسیارى از خرافات رائج, دریغ از یک خبر ضعیف!
دو دیگر: همان گونه که بسیارى از دانشوران اشاره داشته اند, اخبار یاد شده, شرایط حجیت خبر را در باب مستحبات ساقط نمى کند. به عبارتى روشن تر: این گونه نیست که در روایاتى که در مورد واجبات و محرمات سخن مى گویند, شراط عدالت و وثاقتِ راوى معتبر باشد; اما در روایتى که در مورد مستحبات باشد, چونان شرایطى براى راوى لازم نباشد.6
سه دیگر: بى گمان اخبار (من بلغ) در موردى هستند که عموم یا اطلاق ادله, به حرمت آن عمل دلالت نکند. اگر روایت ضعیف, عملى را مستحب بشمرد; اما عمومات قرآنى, یا روایات معتبر, آن را ناروا بشمرند, قطع تعبدى به حرمت, راه را براى عمل به امید ثواب خواهد بست.7
چهار دیگر: سیدمصطفى خمینى, مفاد روایات را براساس برداشتى ـ عقلى ـ عقلائى تبیین مى کند که روایات ناظر به آن است که شارع از یک سو پاره اى از راه هاى عقلایى چون حجیت ظواهر, خبر واحد (با شرایط عقلایى) و… را تأیید کرده و آن را در مسیر اثبات پیامهاى شرعى پذیرفته است, از سوى دیگر در مواردى ـ نه چندان اندک ـ این راه ها با واقعیت تطابق پیدا نمى کند و خلاف واقع درمى آید. حال شارع در برابر دو راه قرار دارد:
نخست آن که آن راه ها را غیر معتبر بشمارد و در تمامى موارد احتیاط را لازم بداند. در این صورت گرچه خلاف واقع رخ نمى دهد; اما به مشقت و هرج و مرج اجتماعى مى انجامد.
و یا راه دیگر آن که, آن راه هاى عقلائى را معتبر بداند, اما در صورت نابرابرى با واقع, برابر با نیت و تلاش, ثواب عمل را دریغ نکند.8
با این برداشت, روشن مى نماید که اخبار (من بلغ) ارتباطى به تسامح در مستحبات ندارند و از درون آن قاعده تسامح درا دله سنن برنمى خیزد, بلکه تنها راهکارى عقلى براى ترمیم طرق عقلایى است که در راستاى انتقال و دریافت پیامهاى شرعى پذیرفته شده اند.
2. بخش دیگرى از مسامحه هاى روحانیت, با این استدلال ارائه مى شود که مصادیق خرافى ـ انحرافى, در زمره تعظیم و احیاى شعائر دینى و یا مذهبى اند و چون در این مجموعه مى گنجد, نباید با آن مخالفت و یا آن را تضعیف کرد.
در بررسى این ادعا باید گفت: شعایر, جمع (شعیره) به معناى علامت است و در قرآن کریم, در موارد متعدد, از تعظیم شعایر سخن به میان آمده است. از جمله: (ومن یعظم شعائراللّه فانها من تقوى القلوب. )9
منظور از شعایر الهى در فرهنگ قرآنى, یا صرفاً علایم و مناسک حج است و یا مراد از آن کلیه حدود الهى و اوامر و نواهى خداوندى است.10
برابر با هریک از دو تفسیر, مراد از تعظیم شعائر الهى, شعائرى است که شرعیت آن ثابت شده باشد و انسان با اهتمام ورزى, در مقام اجرا بکوشد و به پاسداشت آن همت گمارد. بنابراین, این تفسیر عوامانه که در شعائر, خداوند راه را بر مردم باز گذارده است که هرگونه که مى پسندند به تعظیم روى آورند, ربطى به فرهنگ اسلامى ـ قرآنى ندارد. اگر چونان برداشتى مجال یابد, پس بایستى بتوان براى ذوق عرف در تعظیم شعائرى چونان حج, اذان, مقررات نماز جمعه و جماعت و… نیز چونان جایگاهى قائل شد و برابر با سلایق و مذاق, به تعظیم خود ساخته پرداخت؟
موضوع شناسى ناقص
روحانیت, در مبارزه با خرافات, شناخت کافى در موضوعات ندارد. این نقیصه, موجب مى شود که فتاوى کلى و یا پیامهاى چندپهلو صادر شود و خرافه سازان در ترویج مرام و رفتار, در امنیت به سر برند. این نکته, در مقولاتى چونان (قمه زنى), قفل بر بدن زدن و… به روشنى خود را مى نمایاند.
در موارد یاد شده سه ساحت فقهى وجود دارد:
ساحَتِ اوّل: آن که حکم اولیه این موضوعات چیست؟
ساحت دوم آن که: اگر موارد یاد شده ضررآفرین باشند, چه حکمى دارند؟
و ساحت سوم آن که: اگر به وهن مذهب و امامان تشیع بینجامد, حکم شرعى چیست؟
در مثالهاى یاد شده, اگر دو بخش نخست مورد اختلاف فقهى باشند, بخش اخیر مورد توافق و اجماع فقیهان است. بى گمان, عنوان (وهن به مذهب) مى تواند حتى از عمل واجب بازدارد و آن را به (فعل حرام) تبدیل کند.
حال مساله مورد ابتلا و رسانه اى قمه زنى, چرا از این بعد مورد کاوش قرار نمى گیرد؟ امروزه با وسائل ارتباطى, ابزارهاى نظرسنجى و ده ها وسیله و روش کارآمد و مطمئن و عقلایى دشوار نمى نماید که پاسخ این پرسش به دست آید که آیا قمه زنى, وهن شیعه و تشیع است یا خیر؟ اما متأسفانه, مراجع و مبلغان دینى, از دو حکم کلى سخن مى گویند که حکم اولیه قمه زنى این است و دیگر آن که اگر موجب وهن به مذهب شد, حرام است.
حال اگر هزاران عوام شیعه, فهم دقیق و درستى از وهن به تشیع نداشت, طبعاً به اتکاى این حکم کلى, عمل خویش را نه تنها مشروع, بلکه مورد عنایت ویژه خداوند و اهل بیت(ع) مى داند!
مراجع و حوزه هاى دینى, با بى اعتنایى به قلمرو موضوعات, در عمل دشواریهایى بس سنگین براى متدینان ایجاد کرده و مى کنند. در بسیارى از موارد, با تفصیل شقوق و ایجاد اما و اگرهاى فرضى, راه دیندارى را بس دشوار مى کنند. همچنین در مواردى ـ از جمله مورد سخن ـ زمینه را براى سوء استفاده و یا برداشتهاى غلط فراهم مى سازند.
به نظر مى رسد که دست کم در پاره اى از مسائل مهم و مورد اعتنا, حوزه و مراجع مى توانند با تعیین کارشناسان معتمد, به اطمینان نسبى در موضوع شناسى احکام دست یابند و پس از اطمینان عقلایى, بیان تنجیزى (و نه تعلیقى) داشته باشند.
ضعف مطالعات تاریخى
دانش تاریخ در حوزه هاى دینى, دانشى فقیر و رنجور است. شاید قوى ترین شعبه دانش تاریخى در حوزه ها, دانش رجال است که به احوال راویان مى پردازد. اما شاخه هاى دیگر دانش تاریخ, مورد توجه و اهتمام حوزه نبوده و نیست و در این میان, آموزه هاى تاریخى در حیطه آداب و رسوم دینى ـ مذهبى, به طور کامل از دایره مطالعات جدى برون مانده است. بى گمان دریافت پاره اى از تحریفها و خرافه ها در صورتى رخ مى نماید که دانش تاریخ ارج خود را در حوزه هاى دینى بازیابند. پاره اى از موضع گیریهاى مصلحانه شیعى معاصر, وامدار این نوع نگرشهاى تاریخى است. به عنوان نمونه, شهید مطهرى ابراز مى کند که طبل, شیپور و… از عادات و رسومات ارتدوکس هاى قفقاز است که به میان مراسم مذهبى ما راه یافته است.
ییا مقام معظم رهبرى, تصریح دارند که قمه زنى سابقه اى در عصر ائمه(ع) و زمانهاى بعد از آن ندارد.11
دغدغه ها و مطالعات تاریخى, چند افق مهم را فرادید قرار مى دهند:
* مطالعات تاریخى, زمان آغاز هنجارها و سنتها را آشکار مى سازند. گاه پاره اى از رفتارها, چنان دیرین مى نماید که گویا تا زمان معصومان(ع) امتداد داشته اند. این تصور, هاله اى از قداست بر آن مى افکند و رودررویى را دشوار مى سازد. اما در پرتوى آغازینه شناسى رفتارها و سنتها, مى توان از چونان توهم افسونگر فاصله یافت و با آن برخوردى نقادانه داشت.
* مطالعات تاریخى, تأثیر و تأثرات فرهنگى ـ تمدنى را باز مى نمایند. از این رو, با شفافیت بیش تر مى توان از خلوص رفتار و مناسک دینى سخن به میان آورد. به عنوان نمونه, در مورد علامت یا نخل, چهارچوب اصلى صلیب گون, چراغ هاى نصب شده, مجسمه هاى رنگارنگ و متنوع گرداگرد علم و… به طور طبیعى این پرسش تاریخى را ایجاد مى کند که این علامت, با چه فرهنگ ها و آداب و رسوم نسبت پیدا مى کند؟
* مطالعات تاریخى, شواهد و قراءت کذب در دعاوى و منفولات را آشکار مى سازد. به عنوان نمونه تأملات تاریخى شهید مطهرى در نقد تحریفات عاشورا, از این گونه به شمار مى آید. ایشان و معدود بزرگانى چون وى, کوشیده اند با پرداخت دقیق تر تاریخى به رخدادها و حوادث, بخشى از ناسره هاى مذهبى را افشا کنند.
* مطالعات تاریخى, انگیزه هاى گوناگون را در جعل و تحریف برملا مى کند و از جاعلان و دروغ گویان پرده برمى دارد. این حجم وسیع, انسان را به تأمل و تحفظ در اعتقاد به منقولات و مسموعات فرا مى خواند و شتابزدگى در نقل را از وى دور مى کند.
سکوت برخى روحانیون در برابر تحریفها و خرافه ها ـ و یا حتى پرداخت و ترویج آن توسط ایشان ـ به این نکته دقیق باز مى گردد که هر منبع مکتوب (و گاه شفاهى) در میان ایشان, به منبعى معتمد و موثق تبدیل مى شود. و کاوشهاى تاریخى در میزان وثاقت و اعتماد به آن, صورت نمى گیرد.
تجربه هاى ناگوار
شاید بخشى از مسامحه هاى روحانیت در رویارویى با خرافه ها, از حافظه تاریخى حوزه برخاسته است. در سده معاصر, روشن اندیشان و مصلحان حوزوى با رخدادهایى تلخ در مبارزه با تحریفها و انحرافها رویارو شدند. غوغاسالاران, در درون و برون حوزه برایشان تاختند و هتک حیثیت ها داشتند. این وقایع ناخوشایند, هماره در فرادید است و داستانهاى آن نقل محافل و مجالس!
از برخوردهایى از این گونه با مشاهیر دانش حوزه, به دو نمونه بسنده مى کنیم:
1. سیدمحسن امین جبل عاملى (نویسنده اثر ارجمند اعیان الشیعه و ده ها تالیف دیگر) به نگارش رساله اى با عنوان (التنزیه) پرداخت و در آن بدعتها و خرافات سوگوارى را مورد نقد و ایراد قرار داد.
او در آغاز رساله یاد شده, نگاشت:
(خداوند, نهى از منکر را به مقدار توان واجب کرده است, مبارزه اى با سویداى جان یا دست و زبان. از مهم ترین منکرات, آن است که بدعت, سنت نشود و سنت, به بدعت تبدیل گردد و این تغییر و تبدیل, مورد تبلیغ و ترویج قرار گیرد. )12
سپس ایشان در این رساله, نمونه هاى فراوان از نکات و آداب ناروا در مراسم سوگوارى سالار شهیدان(ع) را یادآور مى شود و از آن جمله:
ـ دروغ هایى که در منابر و محافل ارائه مى شود و ریشه اى در روایات معتبر و کتابهاى معتمد ندارد و دروغ از گناهان کبیره است. بویژه اگر دروغ بر خدا, رسول و امامان(ع) باشد.
ـ اضرار به جان با قمه زنى و زنجیرهاى آهنین و… که با مفاهیم عقلى و احکام شرعى ناسازگار است.
ـ فریادها و صیحه هاى ناشایست.
ـ طبل کوبى و صداى سنج و.. در مواکب عزادارى.
و بالاخره هر آن چه که موجب هتک و شناعت به مذهب شیعه تلقى مى شود.12
وى, در همین رساله, یادآور مى شود که این گونه رفتار ناشایست را, در نمایشنامه ها و روزنامه ها و… مطرح مى کنند و موجب تنقیص تشیع را فراهم مى آورند. با آن که امامان به ما دستور داده اند :
(کونو زینالنا ولا تکونو شیناً علینا)
و نیز امام صادق(ع) توصیه مان فرمود که به گونه اى رفتار کنید که معاشران تان بگویند:
(رحم اللّه جعفر بن محمد ما احسن ما ادب اصحابه)14
سیدمحسن امین, در این رساله که در تداوم نگاشته هاى اصلاحى ایشان چون (المجالس السنیّه) و… بود, به روشنى خواستار محو بدعتها و خرافات در مناسک عزادارى شیعى شد.
پس از انتشار این رساله, غوغاها برخاست. خطیب توان مند آن روزگار, سیدصالح حلى, به خطابه هاى شورآفرین علیه او پرداخت و مردمان را بر او برآشوباند. به گونه اى که به تعبیر استاد جعفر خلیلى (مدیر روزنامه هاتف عراقیه) مردم, به دو گروه تقسیم شدند: امویان و علویان! امویان, لقبى بود که غوغاسالاران به موافقان مرحوم سیدمحسن امین دادند و آنان, در مجموع اندک دیده مى شدند, چه این که اکثریت موافقان او, از ترس غوغاگران, باور خود را اظهار نمى کردند. بازار تهمت و افترا چندان گسترده شد که به حوزه مرجعیت پرنفوذ زمان یعنى سیدابوالحسن اصفهانى نیز کشیده شد چه این که او نیز با قمه زنى مخالفت کرده بود و فرموده بود:
(قمه زنى, به کارگیرى ابزار آهنین, طبل و شیپور و… که در مواکب عزاى عاشورا مرسوم شده, حرام و غیرمشروع است.)
این بازار پرهیاهو, تنها با اتهامات بیانى و نوشتارى محدود نشد, به ضرب و شتم ها انجامید و حتى به تهدید به قتل و… منتهى شد.
جعفر خلیلى ـ که به گفته خود در زمره مدافعان سیدمحسن امین در نجف بود و با مقالات, با نام مستعار, از آن افکار حمایت مى کرد ـ مى نویسد:
(در مواردى بسیار, دو نامه ـ و گاه بیش تر به من مى رسید که به زیر درافکنده شده و من را تهدید به قتل کرده بودند.)16
در همان سال, شهر نجف و برخى از شهرهاى دیگر, تحت تأثیر غوغاسالاران, به گونه اى دیگر درآمد:
(در آن سال عدد قمه زنان و به کاربران طبل, سنج, شیپور و… افزایش یافت و در ضمن نوحه ها, مطالبى را علیه اصلاح گران بر زبان مى راندند. به گونه اى که به تعبیر آن روز, امویان (پیروان سیدمحسن امین و… ) ترسیدند و از خیابانها گریختند. )15
در این مجال مختصر, قصد آن نیست که به تفصیل آن واقعه غم انگیز روایت شود. اما همین اشارات کوتاه, نشان مى دهد که نشر یک اثر علمى مستدل, از سوى یکى از برجستگان و مفاخر حوزه هاى دینى, چگونه سالیان سال, تحریکات پیوسته بلواسازان را در پى داشت؟
2. از رسومات شیعیان در مناطق مختلف, آن بود که مردگان خویش را به عتبات مى بردند. این رسم, با آفات و پیامدهایى همراه بود. انتقال جنازه با وسائل آن روز, در هواى گرم مناطق عربى ـ و از جمله عراق ـ از یک سو موجب درهم ریختگى جسد میت مسلمان مى شد و هتک آن را به همراه داشت و از سوى دیگر زمینه اى براى نقل و انتقال بیماریها بود.
سید هبةالدین شهرستانى, با صدور فتوایى در 1911 م. تحریم نقل جنازه را اعلام کرد و اظهار داشت:
(مردگان را نقل و انتقال مى دهند, هرچند در این جابه جایى, اجزاء و رگ و پى آن درهم ریزد و فروپاشد و پیکره اش فاسد گردد و به مسلمانان مناطقى که جنازه از آن عبور مى کند, ضرر برسد. جنازه اى که با بوى ناخوشایندش, در هوا و فضاى آن مناطق, انواع وبا, مرض و… را مى پراکند…. )17
این فتوا, نیز چونان مورد پیشین, غوغاهایى را برانگیخت و فضایى سخت و سهمگینى را علیه آن عالم روشن بین پدید آورد.18
دو مورد یاد شده, نمونه اى از موارد متعدد در سده اخیر است. و همان گونه که مى بینید, هر دو شخصیت, از ناموران فقاهت و دانش دینى به شمار رفته و در میان حوزه ها, از جایگاه و مقبولیت برخوردار بوده اند. اما در عین حال, چون با خرافات و بدعتها درآویختند, مورد هجمه هاى عوام ـ به پشتیبانى زرّاد خانه خواص حوزوى ـ قرار گرفتند.
این وقایع تلخ, تابلوى حافظه تاریخى حوزویان است و چونان علایم هشدار دهنده, محافظه کارى و مسامحه را در برابر موج خرافات توصیه و تبلیغ مى کند.
تساهل بزرگان
پاره اى از بزرگان حوزه, در نقل شفاهى و کتبى, اهل تسامح اند. به منقولات ضعیف اعتماد مى کنند و یا حداقل از نقل آن خوددارى نمى ورزند. این شیوه براى نیم سوادان و کم سوادان حجیت درست مى کند که نه تنها آن منقولات بى سند را نقل کنند, بلکه صدها و هزاران چون آن ـ با مراتبى موهون تر و سست تر ـ را نیز بر منابر بخوانند و در نگاشته ها سیاهه کنند.
در روزگار ما, در برخى از اعلام و مفاخر حوزه, چونان مسامحه هایى دیده مى شود. به عنوان نمونه, به کتاب (روح مجرد) از سیدمحمدحسین حسینى تهرانى اشارت مى شود. همان گونه که خوانندگان فاضل آگاهى دارند, این کتاب به خامه ایشان در توصیف حاج سیدهاشم موسوى حداد نگاشته شده و آن را به عنوان روح مجرد, یادنامه موحد عظیم و عارف کبیر حاج سیدهاشم موسوى حداد, افاض اللّه علینا من برکات تربته, تدوین و منتشر ساخته است. این کتاب نخستین بار در 1414 ق نشر یافته است و به واسطه جایگاه مؤلف و نوع اثر, نشرهاى مکرر یافته و مخاطبان فراوان داشته است.
فقیه ارج مند, سیدکاظم حائرى, از مفاخر شاگردان شهید صدر, مکتوب اخلاقى با عنوان (تزکیة النفس) نگاشته است. در این اثر ارزش مند همان روح و نگرش تربیتى استاد فقیدشان نمایان است. وى, قبل از پرداخت به مباحث عملى تزکیه نفس (که در 31 فصل آنها را بیان مى کند) دو مقدمه مفصل را ارائه مى دارد: در مقدمه اول, مباحث مقدماتى نظرى تزکیه نفس و در مقدمه دوم, مباحث مقدماتى عملى در تزکیه نفس. در بخش اخیر, به پنج موضوع مى پردازد و محور پنجم را, علامات بازشناخت عارفان حقیقى از مدعیان دروغین عرفان قرار مى دهد.
در این فصل (که حدود 80 صفحه را دربر مى گیرد) مطالب مهمى در این باره ارائه مى دهد از جمله: در مواردى بسیار, به نقد محتوایى کتاب روح مجرد مى پردازد. ایشان, داستانها و نقلهاى بسیار از این کتاب یاد مى کند و آنها را با شواهد روشن عقلى, مخدوش مى داند.
به عنوان نمونه, دو داستان از کتاب و نقدهاى ایشان را یادآور مى شویم:
1. (حداد, در سفر از کربلا به کاظمین, با پنج نفر مسافرت مى کرد. راننده مطالبه اجرت داشت. و از حداد پرسید: چند نفرید؟ او گفت پنج نفر. راننده گفت: خیر, شش نفرید. حداد بار دیگر شمرد و گفت: خیر, همان پنج نفریم. این مطلب چندبار بین آن دو, رد و بدل شد. تا آن که راننده گفت: تو, خودت را حساب نمى کنى. همسفران مى گفتند: شگفت آن بود که حداد, چونان فانى از خود شده بود که خود را به حساب نمى آورد. حتى بعد از آن سخن راننده و…. )
آقاى حائرى, در نقد این داستان سخنانى از این قبیل دارد:
(اگر حداد, چنان فنایى در وحدت داشت, که فقط خدا را مى دید و بس! چرا همراهان را مى دید؟ چرا نگفت: اصلاً کسى در ماشین نیست؟ و لذا مطالبه اجرت معنایى ندارد. این که در وادى فنا, خود را فراموش کند اما دیگران را به شمارش آورد, توجیهى براى آن نمى توان یافت. 19
2. (حداد, به همدان آمد. باغى در خارج شهر براى او اجاره کردند. روزها در آن بود و شبها به خانه محمدحسین بیاتى مى آمد. روزى به (بهار) همدان آمد و مزار شیخ محمد بهارى را زیارت کرد. حداد به من گفت: شنیده بودم که شیخ انصارى در ایام اقامت در همدان, فراوان به مزار شیخ محمد بهارى مى آمد و گاه پیاده این راه را مى پیمود. اکنون که من به این جا آمدم, براى من آشکار شد که زیارات شیخ انصارى براى استمداد از روح مرحوم بهارى و معنویت او نبود. آن مرحوم چونان مقامى را نداشت که شیخ, استمداد از او جوید و گمشده اش را در نزد او بیابد. بلکه او من را تفحص و بوى من را استشمام مى کرده است ـ براساس این که من در این ساعت به این مکان آمده ام. )
نویسنده کتاب تزکیه النفس اظهار مى دارد:
(اگر واقعاً شیخ انصارى, به دنبال رائحه حداد بود, على القاعده بایستى مکانهایى را که ایشان در آن حضور بیش ترى داشت, مثل آن باغ در خارج همدان, و یا خانه محمدحسین بیاتى را دنبال مى کرد که روزها و شبهایى (ونه لحظات) را در آن به سر برده بود. )20
ایشان, به موارد دیگرى نیز اشارت مى کند که مجال پرداخت آنها نیست.
به نظر مى رسد که این گونه گفت وگوهاى انتقادى در فضاى علمى حوزه, مى تواند فضاى غیرفقهى حوزه را چونان فضاى فقاهتى متقن تر و روش مندتر سازد. همان گونه که فقیهان ضابطه مند, در استنباط و ارائه فتاوى در احکام فقهى, با مشاهده یک روایت, (و بدون بررسیهاى سندى, دلالى, معارضات و… ) به فتوا رو نمى آورند, در مفاهیم اعتقادى, اخلاقى, تفسیرى و… که گاه پیامدهایى بس گسترده تر از ابعاد فقهى دارند, با چونان تسرّع و شتابى به نقل احادیث و حکایت نخواهند پرداخت.
شجاعت سوزى
عالمان اخلاق, از فضیلت ارج مندى به نام (شجاعت) سخن مى گویند و آن را یکى از فضایل چهارگانه نفسانى برمى شمرند. این فضیلت اخلاقى, تنها در قوت بازو و قدرت شمشیر تفسیر نمى شود, بلکه جوهره آن را در ثبات و استقامت در انجام وظایف و مواجهه هاى ارتباطى مى توان دید.
امام مجتبى(ع) در توصیف یکى از یاران ایمانى خویش, فرمود:
(کان ضعیفاً مستضعفاً فاذا جاء الجدّ کان لیثاً عادیاً)
لاغر بود. مردم ناتوانش مى انگاشتند. ولى چون پاى مردى به میان مى آمد, شیر جهنده [گردن فراز] بود.
به نظر مى رسد که سده هاى متوالى است که تربیت فضیلت شجاعت, در اهداف و سرفصل هاى نهادهاى آموزشى و تربیتى چندان جایگاهى ندارد. فضائلى چونان عقلانیت, عدالت و… جاى پا در نظام آموزشى, تربیتى دارند, چه سنتى و چه مدرن, اما اساساً براى تثبیت و رشد فضیلت شجاعت چه مکانیزمى در نهادهایى چون خانواده, مدرسه, دانشگاه, حوزه و… دیده مى شود؟
به نظر مى رسد بخشى از نابسامانى در گونه مقابله با خرافه, و تحریفها به کمبود عنصر شجاعت در جامعه روحانى کشور باز مى گردد. بزرگمردانى چونان شهید مدرس, امام خمینى, نواب صفوى و… نادر مردان خود ساخته بودند; اما آیا نظام آموزشى, تربیتى و اخلاقى حوزه براى تکمیل و تکامل خوى شجاعت در حوزویان تدبیر و مکانیزمى اندیشیده است؟
به نظر مى رسد که نه تنها چونان تربیت اخلاقى, اتفاق نیفتاده است, بلکه در مواردى تربیت معکوس خود را مى نمایاند. و از جمله مى توان, به نکات زیر اشارت داشت:
* نظام آموزشى حوزه, ذهن گرایانه است. با (ان قلت) و (فتامل) سر و کار دارد. احتمالهاى قریب و بعید را در نظر دارد. این پرس و جوگرایى ذهنى, طبعاً به وسوسه و وسواس در نتایج و پیامدها مى کشاند و این تعبیر حکیمان را محقق مى کند که فرموده اند:
(من اکثر فکره فى العواقب لم یشجع)21
کسى که در عواقب مسائل سخت بیاندیشد, از دلیرى و شجاعت بازماند.
به نظر مى رسد که بخشى از ترس نهفته در جامعه حوزوى, برخاسته از همین تاملات ذهنى است. عاقبت نگریهاى وسواس گونه که در عمل, روح شهامت و حضور بهنگام در حوادث زمان را سلب کرده اند.
اکنون در برابر صدها و هزاران خرافه, چه کهن و چه نوپدید, ده ها (فتامل) رخ مى نماید و جوهره جدیت را باز مى ستاند. پرسشهایى از این قبیل که آیا با نقد و برخورد, اصل ایمان غیبى و عقاید مذهبى تضعیف نمى شود؟ آیا به شیوع و گسترش نمى انجامد؟
و آیا…
این پرسش زاییهاى ذهنى, به مرور روح و روحیه مضطرب, بزدل و وسواس گون را در برابر وقایع اجتماعى (و از جمله بدعتها و خرافه ها) پدید مى آورد و جسارت و شجاعت در رویارویى و برخورد را, به شدت کم رنگ مى سازد.
* تفسیرهاى غلط از ارزشهاى اخلاقى چونان ادب, مدارا با مردم, حسن معاشرت و… در عمل, دریچه اى دیگر براى محافظه کارى اخلاقى و سلب عنصر شجاعت شده اند. معلمان اخلاق در حوزه نسبت این مفاهیم ارزش مند را با مفاهیم دیگر, چونان وجوب امر به معروف و نهى از منکر, وجوب ابراز عقیده در برابر بدعت و… تبیین نکرده اند. در نتیجه, در نظامواره اخلاقى طلبه متدین, سربزیرى و سر به راهى و سکوت, ارزشهاى مبنى تلقى شده اند.
* بزرگ نمایى مناصبى چونان مرجعیت, تدریس موفق و… از اهواء و آمال حوزوى است که سدّ تربیت شجاعانه مى شود. دانشوران اخلاق, گرایشهاى نفسانى را سکوى بزدلى و ترس دانسته اند و گفته اند: آدمیان, شجاعت را در پاى خواسته هاى حقیرشان قربانى مى کنند.
بخش وسیعى از مسامحه ها در برابر خرافه ها و بدعتها, ملاحظات برخاسته از اهواء و آمال حوزوى است. قبله سازى مناصبى چونان مناصب یاد شده موجب مى شود که سالکان مرجعیت, استادى, خطیب شهیر و… از بیم درخطر افتادن آن مناصب, از همت و اهتمام لازم در مقابله با خرافه پردازان دریغ ورزند و سکوت را پیشه سازند و یا حتى گاه و بى گاه از همراهى هایى نیز برخوردارشان کنند.
هیمنه عوام
عوام, گرچه به ظاهر مقلد و تابع اند, اما عوامل گوناگونى این مجموعه ى پیرو را تأثیرگذار مى کند, مهم ترین تأثیرات این مجموعه را, در ابعاد ذیل مى توان دریافت.
1. عوام شیعى, با پرداخت وجوهات شرعى به روحانیت و عالمان دین, امکان معیشت و تداوم فعالیتهاى علمى ـ ترویجى ایشان را فراهم مى کند. استاد شهید مطهرى, در نوشتار معروف خویش, به این نقطه تمایز روحانیت شیعه اشاره دارد و آن را, زمینه بروز عوام زدگى در این گروه دانسته است.
مطالعات نظرى ـ میدانى, گواه این نکته است که منابع مالى نهادها, سازمانها, مؤسسات اجتماعى و اشخاص حقیقى, به گونه اى مستقیم یا غیرمستقیم در گرایشها, نگرشها, کنشها و واکنشهاى روحانیت, اثرگذار است. این اصل مسلم, خواه, ناخواه در رویارویى روحانیون با خرافه ها و انحرافهاى دینى عوام بى تأثیر نبوده و نیست.
2. جوامع دینى, سرمایه گذاریهایى براى تبلیغ و ترویج دین مى کنند. هزینه هایى چونان اوقاف, صدقات, خیرات, نذورات و… امکان فعالیتهاى آموزشى, پژوهشى, تبلیغى را براى ادیان فراهم مى سازند. به دیگر سخن, بخش وسیعى از زیرساختهاى مادى فعالیت دینى در تمامى ادیان, توسط جامعه عوام متدین ساخته و پرداخته مى شود. و این نکته, نه منحصر به تشیع بلکه در تمامى مذاهب اسلامى بلکه ادیان بشرى است.
این نکته جامعه متخصص و نخبه ادیان را, به ملاحظات در برابر امیال و اهواء مجموعه عوام مى کشاند. چه این که بخشى از رونق ادیان, به سرمایه گذاریهاى ایشان وابسته مى نماید.
3. روحانى شیعه, چونان روحانیون تمامى ادیان و مذاهب, تافته اى جدابافته از جامعه نیست, از دل آن برمى آید, در سنتهاى آن زندگى مى کند و با مردم خویش رفت و شد مى دارد. این سنت طبیعى ـ اجتماعى, خواسته و ناخواسته, او را در چهارچوبهاى ارزشها و هنجارهاى اجتماعى خویش قرار مى دهد, حساسیت خویش را در برابر عرف اجتماعى از دست مى دهد و مقبولات آن را مى پذیرد و منکرات آن را, خلاف شرع… و ـ یا دست کم مروت… ـ مى انگارد و از آن پرهیز مى کند. بدین گونه, مستقیم یا غیرمستقیم, در چنبره قضاوت عرف قرار مى گیرد و آن را پذیرا مى گردد.
4. هویت صنفى روحانیت, به تبلیغ و ترویج دین وابسته است. روحانیون, پیام آوران آموزه هاى ادیان اند, از این رو, روحانیت چونان یک بنگاه تبلیغى است که به گستره و نفوذ پیام مى اندیشد و به آن اهتمام مى ورزد. مطالعات حوزه ارتباطات, تأکید مى دارد که (پیام رسانى) فرایندى یک سویه نیست, بلکه تعاملى دو سویه میان (فرستنده ـ گیرنده) است. فرستنده, نمى تواند ـ و نباید ـ به ذوق و سلیقه و گرایش مخاطب بى اعتنایى کند, بلکه بایستى آن را در مدار توجه در ارسال پیام قرار دهد.
نگرش رسانه اى به تبلیغ دین, همگامى ـ و یا دست کم پرهیز از ناهمسازى ـ با ذوق و سلیقه مخاطب عوام دینى را توصیه مى کند و به پیام رسان دین, فاصله یابى از حقیقت محض و حضور در جوار سفره مشهورات عوام را رهنمود مى دهد.
نکته هاى چهارگانه بالا, و نکته هاى دیگر, نشانگر آنند که نفوذ (عوام) جدى است و نباید آن را در گستره ادیان نادیده گرفت. این گونه نیست که نخبگان ادیان, باورها و ارزشهاى دینى را بگویند و بنگارند و غیرمتخصصان, آن را پذیرا گردند و سر به آن فرا نهند. به دیگر سخن, قدرت عوام ادیان, کم تر از نخبگان نبوده و نیست و بخش مهم از (دین مدارى) جوامع بر پایه ذوق و سلیقه عوام است و خواص به عللى که از آن یاد شد, نقش پیروى قهرى را دارند و با آن موج, همراه هستند.
سخن آخر
فرازهاى پیشین, ارزیابى سریع و گذرا در پاسخ به این پرسش بود که چرا روحانیت, در رویارویى با خرافه ها, رویارویى اثرگذار و فراگیر از خود نشان نمى دهد. همان گونه که در این آسیب شناسى شتابزده ملاحظه شد, زمینه هاى گوناگون روانى, تاریخى, اخلاقى, اجتماعى و… در این پدیده تأثیر داشته و دارند.
کارآمد سازى حوزه و روحانیت در ایفاى رسالت, به چاره جویى و رفع این بسترها و زمینه هاست در پرتوى محورهاى یاد شده, به ترتیب, موضوعات زیر اهمیت مى یابند:
1. بررسیهاى منطقى و نقد و ارزیابى دقیق از فلسفه هاى توجیه و تسامح, اهمیت مى یابد.
بایستى در رسانه هاى حوزوى, تمامى ادله و یا شبه ادله اى که براى توجیه سکوت در برابر خرافه ها مطرح شده و مى شود, مورد نقد و بررسى عالمانه قرار گیرد تا زمینه هرگونه شبهه سازى از بین برود.
2. مطالعات موضوع شناسانه در مورد ماهیت و پیامدهاى خرافات دینى, معنوى, ملى, قومى, وارداتى و… در حوزه ها گسترش یابد و آثار ناگوار آن مورد تبیین و تحلیل وسیع تر قرار گیرد.
3. با تقویت و غنى سازى مطالعات تاریخى در حوزه هاى دینى, نگرش واقع گرایانه و نقادانه در منقولات تاریخى ارتقا یابد.
4. حافظه تاریخى حوزه هاى دینى, تنها معطوف به تلخیها و ناکامیها در مقابله با خرافه ها نباشد, بلکه با یادکرد اسوه هاى مقابله و نتایج کارکردى ایشان, اعتماد به نفس را در قلمرو مبارزه با تحریفها افزایش دهد.
5. با تقویت حساسیت بزرگان حوزه در مورد نقل و اعتماد به خرافه ها و اخبار ضعیف, زمینه هاى الگوپذیرى غلط منتفى شود.
6. تربیت شجاعانه طلاب در فرایند آموزش, مورد اهتمام قرار گیرد تا دانش آموختگان حوزوى به هنگام تبلیغ و ترویج, با سست عنصرى و محیط زدگى, از ایفاى رسالت باز نمانند.
7. با مطالعات عمیق و علمى, تلاش جدى براى تقلیل نقش عوام در فهم و ترویج دین صورت گیرد. ره آورد این مطالعات, بایستى معطوف به آن باشد که (دین باورى) و (دین گسترى) به (اهل ذکر) منتهى مى شود.
این نکته ها و نکته هایى چون آنها مى تواند دستاورد مطالعات علل شناختى در پدیده سکوت روحانیت در مبارزه با خرافه ها باشد. مطالعاتى که در فرض تأمل و تعمق, به (دین دارى عالمانه) رهگشا خواهد بود.
پى نوشتها:
1. به نقل از سایت نرم افزار جعبه لایتنر ماندگار.
2. شرح زندگانى من, مستوفى, ج /276 ـ 277.
3. رسانه شیعه, محسن حسام مظاهرى/109, سازمان تبلیغات اسلامى, 1387.
4. همان, فصل هفتم, هیأتهاى عامه پسند.
5. وسائل الشیعه, ج 1/80 ـ 28, کتاب الطهارة, ابواب مقدمة العبادات, باب 18.
6. مصباح الاصول, سید ابوالقاسم خوئى, ج 2/219, مکتبة الداورى, قم.
7. همان/221.
8. تحریرات فى الاصول, سیدمصطفى خمینى, ج 7/235, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
9. سوره حج, آیه 22.
10. الکشاف, زمخشرى, ج 1/601; مجمع البیان, محمدامین طبرسى, ج 3 ـ 4/ 227; المیزان, علامه محمدحسین طباطبائى, ج 5/162.
11. اجوبة الاستفتاءات, مسأله 1461.
21. اعیان الشیعه, سیدمحسن امین, ج 10, 373, دارالتعارف بیروت.
31. همان/373 ـ 374.
41. همان.
51. همان/379.
61. همان.
71. الاختلاف والنقد ثم الاصلاح, مختار اسدى/173, مؤسسة الاعراف, 8/14.
81. همان.
91. تزکیة النفس, سیدکاظم حائرى/148 ـ 150, مؤسسة الفقه والطباعه, قم 1421.
20. همان/150.
21. اخلاق محتشمى, خواجه نصیرالدین طوسى/224.