شیوه هاى دست یابى به فتواى قدما از نگاه سه خوانسارى (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
تتبع راه تنفس و تغذیه فقه است این راه بر فقه بىتتبع بسته است خوشههاى اجماع و شهرت که از همنشینى دانههاى زرین فتاواى قدما پدید آمده و بر شاخههاى فقاهت آویختهاند طعم اصول متلقات از امامان(ع) را در کام متتبع مىنشانند. باید اذعان نمود امروز مسیرى فراخ را در تتبع اقوال گذشتگان پیش روى نداریم تنها کوره راههایى به چشم مىآید که گاه طى آنها بىنتیجه یا کم نتیجه است. صعود بر قله تتبع بدون ابزارى لازم نامیسر است تتبع موثر به روشى مدون، مسیرى روشن وآگاهى از ضوابط و قواعدى بستگى دارد که ما را به فراز و نشیب گلوگاههاى اندیشه گذشتگان آشنا سازند. غبار زمان در قرنهاى متمادى شیوهها و هنجارهاى کتابنویسى گذشتگان را پوشیده ساخته است رجوعى مجدد و نگاهى موثر و تازه به این کتابها در چارچوب قواعدى کارآمد ضرورتى اجتنابناپذیر است. جمع آورى، جمع بندى و ساماندهى ضوابط و قواعدى اینچنین به فرایند تحقیق در چگونگى دستیابى به فتاواى قدما شتابى محسوس مىبخشد و نیاز استنباط را در این زمینه پاسخ مىدهد. در این راه آشنائى با اندیشههاى متتبعان زبده تاریخ فقه ضرورتى تام و تمام مىیابد. برخى از خطوط برجسته تتبع در فقه را باید در امتداد اندیشههاى فقیهان خوانسار بویژه آقا جمال خوانسارى پىگرفت. ویژگیهاى غور علمى برخى از خوانساریها در اقوال گذشتگان راهگشا است. در این نوشتار به دیدگاههاى دو فقیه نامدار گذشته یعنى آقا حسین خوانسارى و آقا جمال خوانسارى و یک فقیه محقق از دوران معاصر یعنى آیه اللّه سید احمد خوانسارى خواهیم پرداخت. بحث در دو فراز کلى سامان مى گیرد:
- دستیابى مستقیم به آراء قدما
در این فراز به ماهیت شناسى چهار کتاب(من لایحضره الفقیه، مقنعه، تهذیب و نهایه) مىپردازیم. نسبت به هر کتاب دو سوال را مطرح مىکنیم 1- آیا کتاب فتوایى است؟ 2-درصورت فتوایى بودن ضوابط برگرفتن فتوا از آن چیست؟ در پاسخ به هر سوال ابتدا ابعاد موضوع و دیدگاهها عالمان را ذکر مىکنیم سپس به دیدگاههاى خوانساریها مىپردازیم تا در سایه این مقایسه ابعاد مساله و میزان غور خوانساریها هرچه بیشتر کشف گردد.
- دستیابى غیر مستقیم به آراء قدما
در اینجا نیز آراء خوانساریها را بعد از ارائه توضیحاتى ذکر خواهیم کرد.
1 -دستیابى مستقیم به آراء قدما:
من لایحضره الفقیه
1-آیا این کتاب فتوایى است؟
به اتفاق همه، تدوین این کتاب با توجه به سخن صدوق در مقدمه کتاب() به قصد افتاء آغاز شده است ولى باقى ماندن صدوق بر این قصد تا پایان کتاب به موضوعى اختلافى بدل شده و دو دیدگاه بروز یافته است.
دیدگاه اول: بازگشت صدوق از تصمیم خود،
طرفداران این دیدگاه معتقدند صدوق پس از آغاز تالیف کتاب از سخن خود در مقدمه سرباز زده، و کتاب را با کنار نهادن تصمیمى که گرفته بود به پایان رسانده است. مرحوم مجلسى و صاحب جواهر و جمعى دیگر داراى این دیدگاه بودندصاحب جواهر مىگوید: وقد یشهد له التتبع لکتابه. تتبع در کتاب صدوق بر بازگشت او از سخنى که در اول کتاب گفته گواهى مىدهد. با پذیرش این دیدگاه نمىتوان اذعان نمود به صرف ورود یک مرسل در کتاب فقیه، صدوق به مضمون آن افتاء کرده است. ایراد الصدوق(ره) للمرسل فى کتابه لا یدل على اعتقاده بمضمونه لانه عدل عما ذکر فى صدر کتابه کما عن المجلسى.
دیدگاه دوم: عدم بازگشت صدوق از تصمیم خویش:
این دیدگاه را بیشتر فقیهان پذیرفتهاند این فقیهان ذکر روایت و از جمله روایتهاى مرسل را در کتاب فقیه به معناى فتواى صدوق به مضمون آن مىدانند و معتقدند صدوق خود تضمین داده است در کتاب، تنها به روایاتى بپردازد که به آنها فتوا خواهد داد. مرحوم حکیم براى اثبات این دیدگاه اندیشه عدول را بىپایه معرفى مىکند و مىگوید: یشکل ذلک بان الواجب التنبیه منه على ذلک لئلا یکون تدلیسا وهو بعید عن مقامه الاقدس مع ان حصول البداء له فى ذلک مستبعد جدا.() پذیرش بازگشت صدوق از بناى اولى خویش مشکل مىنماید چه آنکه اگر او عدول مىنمود به آن اشاره مىکرد تا تدلیس- که از مقام مقدس او بعید مىنماید- پیش نباید و نمىتوان هم گفت براى او بعدا بداء حاصل آمده است چه آنکه این نیز بعید مىنماید. ناگفته نماند برخى از فقیهان معتقد به این دیدگاه در پارهاى از موارد ذکر روایت را در فقیه فتوا قلمداد نمىکنند از دید اینان در این موارد صدوق با تکیه بر یک قرینه ما را از فتوا ندادن خویش آگاه کرده است. این ادعاى آنان به معناى قرار گرفتنشان در سلک معتقدان به اندیشه (بازگشت صدوق از تصمیم خویش) نیست بلکه به این معنا است که صدوق با گنجاندن قرینههایى مبنى بر عدم علاقه به فتوادهى در مواردى مشخص، حساب آن موارد را از روند کلى افتاء در کتاب جدا مى سازد و مخاطب را در جریان استثناء این موارد از آن روند پایدار قرار مىدهد اشاره به نام این گروه و توضیح قرائنى که از دیدگاه اینان صدوق بر آنها تکیه کرده به بحث(حدود و ضوابط دریافت فتوا از کتاب فقیه) مربوط است که خواهد آمد.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
ایشان هر چند سخنى به صراحت در موضوع عدول صدوق یا عدم آن نگفته ولى تصریح کرده است که داب صدوق در فقیه نقل مضمون روایت به عنوان فتوا بوده است از این سخن اعتقاد نداشتن او به عدول صدوق از تصمیم خویش استفاده مىشود.
ب) آقا جمال خوانسارى،
ایشان نیز به عدول صدوق از تصمیم خویش معتقد نیست او مىگوید: ذکر فى اول الفقیهانه لم یقصدفیه قصد المصنفىن فى ایراد جمیع ما ورد بل قصد الى ایراد ما یفتى به ویحکم بصحته ویعتقدفیه انه حجه بینه وبین ربه تقدس ذکره. صدوق در اول کتاب فقیه گفته است در این کتاب نمىخواهد همانند دیگران به ذکر آنچه وارد شده، دست زند بلکه قصد دارد تنها روایاتى را ذکر کند که به مضمون آنها فتوا مىدهد و به صحتشان حکم مىکند و آنها را حجت میان خود و خداى متعال مىداند. آقا جمال خوانسارى از جمله فقیهانى است که فتوا دادن صدوق به مضمون روایت را در مواردى مىبینند که صدوق قرینهاى بر عدم افتاء ارائه نکرده باشد قرائن عدم افتاء از نظر ایشان بعدا(در بحث حدود و ضوابط) خواهد آمد.
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
ایشان عدول را مىپذیرد و از آن به تخلف صدوق از آنچه در مقدمه کتاب گفته یاد مىکند ولى معتقد است از آنجا که موارد این تخلف اندک است ما نعى بر سر راه برگرفتن فتوا و تکیه کرد بر آن نمىشود. او مىگوید: ... ذکر الصدوق قدس سره من بنائه على ذکر الاخبار التى یعتمد علیها والتخلف عن هذا البناء نادرا لایضر فلا مانع من الاخذ بها.صدوق به بناى خویش بر ذکر اخبار مورد اعتماد تصریح کرده است. تخلف اندک او از این تصمیم، زیانى نمىرساند و مانعى ایجاد نمىکند.
2- حدود وضوابط دریافت فتوا از من لایحضره الفقیه
شناخت و دریافت فتاواى صدوق از اهمیت ویک نقش کار بردى جدى دراستنباط برخوردار است چه آنکه: 1- باتعیین وتشخیص فتواهاى او مىتوان دیدگاههاى مدرسه قمیها که در عهد غیبت صغرى آغاز و تا اوائل عصر غیبت کبرى امتداد یافت رابهتر شناخت وروشن است که شناخت دیدگاههاى این مدرسه و فقیهان آن بر چند وچون ارزیابى نسبت به اجماعها سایه مى گستراند آنان که دغدغه دستیابى به احکام دست به دست گشته از دوران امامان(ع) رادارند باید شناخت فتاواى ققمیون را جدى بگیرند در این میان گاه فتواهاى صدوق نقشى کلیدى جهت شناخت فتاواى این مدرسه را ایفاء مىکند. 2- گاه تعیین حکم یک مساله د ر گرو پذیرش روایتى است که صدوق در کتاب خود ذکرکردهاست وازطرف دیگر پذیرش روایت او در گرو احراز عمل و فتواى صدوق به آن روایت است گفتنى است مواجه شدن فقیه بامواردى از این دست د راستنباط فراوان انجام مى گیرد . آنچه قابل توجه است اینکه دریافت و شناخت فتواهاى صدوق دشوارتر از دستیابى به فتواهاى سایر متقدمین است به همین جهت فقیهان در بسیارى از موارد با احتیاط و درحد استنباطها(فتواهاى صدوق را شناسایى و اعلام مىکنند از این رو ضرورى است با بررسىهاى عالمانه دقیق ضوابط ىىىىبرگرفتن فتوا را از کتب صدوق به ویژه کتاب فقیه، کشف و شناسایى کنیم. ارائه قواعد زیر تلاشى است در راستاى تحقق بخشیدن به این هدف: 1- از ذکر روایتى عام یا خاص یا مطلق و مقید در کتاب فقیه نمىتوان راه به فتواى صدوق به عموم، خصوص، اطلاق و تقیید برد. همچنین در موارد ذکر روایتهاى متعارض فتواهاى او بدست نمىآید. این ضابطه را امام خمینى ارائه داده است. وى مىگوید: انه نقلفیه المطلق والمقید والعام والخاص والمتعارضین ولایعقل الفتوى بعموم العام واطلاق المطلق وبما یقابلهما ولا بالمتعارضین.()
صدوق در کتاب خود، مطلق، مقید، عام، خاص و گاه دو روایت متعارض را نقل کرده است فتوا دادن به عموم روایت عام و اطلاق روایت مطلق و آنچه مقابل این دو است- یعنى خاص و مقید- معقول نیست همانطور که فتوا دادن به دو روایت متعارض بىمعنا است. امام خمینى سپس بدست آوردن فتواى صدوق در این موارد را هنگامى ممکن مىشمرد که صدوق بعد از ذکر روایتهایى از این دست به جمع کردن میانشان دست زند و یا یکى را ترجیح دهد. بدیهى است فتواى صدوق در این هنگام حاصل جمعى است که ارائه مىدهد یا مضمون روایتى است که ترجیح مىدهد. 2- اگر صدوق مرسل را با(قدروى) ارائه کند قرینهاى بر عدم عمل و افتاى او به مضمون مرسل است. این قاعده را برخى از فقیهان و از جمله امام خمینى ارائه کردهاند اینان معتقدند در صورتى مىتوان از ذکر مرسل فتواى صدوق را بدست آورد که وى به صورت محکم روایت را به امام(ع) نسبت دهد.
دیدگاه خوانساریها،
ا) آقا حسین خوانسارى:
مىتوان از کلمات او دو قاعده را برگرفت: 1. (هرگاه صدوق، سخن پدر خود را نقل کند و به رد آن نپردازد به آن فتوا داده است.) او در یک مساله مىگوید: والظاهر ان ابنه الصدوق ایضا قائل به حیث نقل کلام ابیه فى الفقیه ولم ینکره. 2-(قاعده نامعلوم بردن فتواى قدما نسبت به تفصیلى که متاخرین در یک مساله احداث کردهاند) این قاعده نسبت به همه قدما و از آن جمله صدوق در من لایحضره الفقیه جارى است. براساس آن اگر در مسالهاى متاخرین تفاصیلى را طرح کنند و فتواى قدما در آن به صورت مطلق مشاهده شود نمىتوان فتواى آنان را نسبت به آن تفاصیل دریافت این قاعده را مىتوان از عبارتى در مشارق فهمید.
ب) آقا جمال خوانسارى،
چهار قاعده را از کلمات ایشان مىتوان استفاده کرد:
قاعده اول:
(آنجا که صدوق سخن پدر را نقل کند و به رد آن نپردازد به آن فتوا داده است قاعدهاى که آقا حسین خوانسارى نیز آن را ارائه داده است و گذشت)
قاعده دوم:
(هنگامى که صدوق روایاتى متعارض را ذکر کند و به جمع و تاویل دستنزند فتواى او بدست نمىآید) او مىگوید: ابن بابویه رحمه اللّه در من لایحضره الفقیه... بسیار نقل کرده احادیث متعارض و متناقض را و متعرض جمع و تاویل نشد چنانکه به تتبع آن کتاب ظاهر مىشود پس به مجرد نقل حدیثى را ظاهر... نمىشود که او عمل کرده به آن... .() همانگونه که پیداست این قاعده بخشى از قاعدهاى است که در کلمات امام خمینى وارد شده و گذشت.
قاعده سوم:
(نپرداختن صدوق به شرائط یک مساله در کتاب فقیه به معناى فتواى ایشان به عدم اعتبار این شرائط نیست) ایشان با تکیه بر این قاعده به رد کسانى مىپردازد که در بحث وجوب نماز جمعه گفتهاند فتواى صدوق، وجوب نماز جمعه به صورت مطلق است زیرا به شرط بودن حضور امام و یا نائب آن نپرداخته است.
قاعده چهارم:
(هرگاه صدوق بعد از ذکر روایت سخنى در قدح روایت گوید یا آن را تاویل کند یا فتواى خاصى در مخالفت با آن ارائه دهد نقل روایت بیانگر فتواى او نیست.) سخن فوق را مىتوان از مجموع دو عبارت زیر بدست آورد:
عبارت اول:
در شرح خود بر شرح لمعه مىگوید: ان نقل الصدوق الروایات بدون تعرض لقدح فیها او تاویل ظاهره العمل بها... .() اگر صدوق در موارد نقل روایت به قدح روایت نپردازد. و به تاویل آن نیز دست نزند این نقل بیانگر عمل او به روایت است.
عبارت دوم:
در رساله نماز جمعه در مقام رد کسانى که صدوق را به خاطر آوردن روایتى در یک مساله، مخالف در آن مساله گرفتهاند، به سخنى از صدوق- که بعد از روایت آورده- اشاره کرده و مىگوید: شیخ صدوق رحمه اللّه که در اول کتاب گفته که آنچه من در این کتاب نقل مى کنم، عمل مىکنم به آن و حجت است میان من و خدا، اشاره کرده که این حدیث از آن جمله نیست. و با وجود این، استدلال به آن ضعیف گردد و این ظاهر است.()
قاعده پنجم:
(توجه به مشى عملى فقیه براى درک فتواى او) آقا جمال به این قاعده تصریح یا حتى اشاره نکرده است اما مشى او در مواردى منطبق بر قاعده است. به عبارت دیگر قاعده منسوب به او نیست توجیهگر مشى او است. بهر حال، او براى رد کسانى که به عبارتى از کتب صدوق و از جمله من لایحضر الفقیه تمسک جستهاند تا اثبات کنند صدوق قائل به وجوب عینى نماز جمعه بوده است مىگوید: چگونه تجویز توان کرد که او جمعه را وجوب عینى مىدانسته باشد و ترک مىکرد. باشد با همه اعزاز و احترامى که او نزد سلاطین داشته و عدم خوف و تقیه از احدى، حتى اینکه نقل کردهاند که سلطان رکن الدوله دیلمى او را در مجلس در پهلوى خود جاى مىداده و با او از روى کمال ادب گفتگو مىکرده و تصدیق مىکرده به حقیت مذهب امامیه و صدق آنچه او مىفرموده، و با صاحب بن عباد چنان وزیرى به استقلال(کذا) شیعى کمال ربط و مصاحبت داشته، با این همه اعتبار او و کمال استیلاى شیعه در آن زمان چگونه جایز بوده بر او ترک نماز جمعه با قول به وجوب عینى آن؟ و اگر مىگذارده و ترک نمىکرده چگونه پوشیده مانده بوده این معنى و شیخ طائفه با وجود قرب زمان او و شاگردى شیخ مفید که شاگرد او بوده تا اینکه دعوى کرده تا زمان او هیچ کس نماز جمعه نگزارده بغیر از خلفاء و امراء و کسانىکه نصب شدهاند از براى نماز.()
مقنعه شیخ مفید
1- آیا این کتاب فتوایى است؟
بیشتر فقیهان بر این باورند که مقنعه کتابى فتوایى است، چه آنکه براى دستیابى به فتاوى شیخ مفید به این کتاب استناد مىکنند در مقابل، ابن ادریس اعتقاد دارد این کتاب با هدف ارائه فتاوى تدوین نشده است.
دیدگاه خوانساریها
ا) آقا حسین خوانسارى،
وى آنگونه که از استنادهاى مکرر و فراوان او به مقنعه برمىآید این کتاب را فتوایى مىدیده است. مراجعه به مشارق الشموس این حقیقت را آشکار مىسازد.
ب) آقا جمال خوانسارى،
ایشان برخلاف آقا حسین خوانسارى اعتقاد داشت:نمىتوان از هر عبارت مقنعه فتواى مفید را برگرفت. او در رساله نماز جمعه هنگام بررسى عینى بودن یا نبودن وجوب نماز جمعه، عبارتى از مفید را- که برخى از آن وجوب عینى استفاده کردهاند - ذکر مىکند سپس مىگوید: به مجرد عبارت مقنعه مذهب شیخ مفید معلوم نمىشود.( او در اثبات این مدعى به دیدگاه ابن ادریس و سخن او اشاره مىکند و مىگوید: شیخ فاضل محمد بن ادریس رحمه اللّه در کتاب سرائر به تقریب اینکه ذکر کرده که اصحاب ما بسیار است که ذکر مىکنند حکمى را و اعتقادى ایشان نیست بلکه روایتى بر آن وجه وارد شد. و غرض ایشان ایراد آنست بر وجه روایت، نه از براى عمل به آن، نقل کرده که مسائلى سوال کرده از شیخ مفید رحمه اللّه که چقدر مىنشیند نفساء از نماز و چند است مبلغ ایام او، شما در کتاب احکام نساء گفتهاید که یازده روز است و در رساله مقنعه هجده روز و در کتاب اعلام بیست و یک روز به کدام یک باید عمل کرد؟ پس جواب فرموده که واجب بر نفساء این است که بنشیند ده روز و من در کتاب خود ذکر نکردهام مگر آنچه روایت شده از نشستن او هجده روز و آنچه روایت شده از اول استظهار به بیست و یک روز و عمل من برده روز است به جهت قول حضرت صادق علیه السلام که نمىباشد خون نفاس زمانش بیشتیر از زمان حیض.()
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
وى در این زمینه سخنى به صراحت نگفته است ولى با مطالعه جامع المدارک به دست مىآید که به مقنعه به چشم کتابى فتوایى نگاه مىکرده است.()
2- حدود و ضوابط برگرفتن فتوى از مقنعه:
الف) آقا حسین خوانسارى،
همان قاعده عامى که از ایشان در بحث از کتاب من لایحضره الفقیه گذشت اینجا نیز جارى است.
ب) آقا جمال خوانسارى،
ایشان براى رد کسانى که به سخنى در مقنعه تمسک جستهاند تا ثابت کنند مفید قائل به وجوب عینى نماز جمعه است، به مشى عملى مفید توجه نشان مى دهد شبیه به چیزى که از ایشان نسبت به صدوق گذشت(و ما از آن تحت (عنوان قاعده توجه به مشى عملى فقیه براى درک فتواى او) یاد کردیم.) در این زمینه مىگوید: شیخ مفید رحمه اللّه که در زمان خود در نهایت شهرت و اعتبار بوده در مجالس و محافل با علماى اهل سنت و اکابر ایشان در امامت و غیرآن گفتگو مىکرده و ایشان را الزامهاى بلیغ مىداد. و اثبات حقیت مذهب امامیه مىنموده و نزد سلاطین آل بویه که مایل به تشیع بودهاند نهایت عزت و احترام داشته... چه تقیه ضرور بوده او را در اقامت نماز جمعه که در میان اهل سنت شایع و متعارف است و نهایت مواظبت بر آن مىکنند؟ و بر تقدیرى که تقیه بوده و ظاهرا نمىتوانسته بکند چگونه تجویز توان کرد که با آن همه خواص و اصحاب و تلامذه مانند شیخ فقیه محمد بن حسن بن حمزه که خلیفه او بوده و شیخ طائفه و سید جلیل سید مرتضى و سید بزرگوار سید رضى الدین و شیخ نجاشى و سلار بن عبدالعزیز دیلمى و امثال ایشان نمىتوانستند که خفىه نیز با چهار کس از ایشان اقامت این نماز تواند کرد؟ و اگر مىکرد چگونه بر شیخ و امثال او تمام پنهان مانده و هیچ کس نقل نکرده آن را و خلاف آن را دعوى نمودهاند
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
از ایشان سخنى در این باب بدست نیامد.
تهذیب
1. آیا تهذیب یک کتاب فتوائى است؟
شاید براى بسیارى تهذیب به خاطر صبغه چشمگیر روایتگرى، بیگانه با عالم فتوا به نظر آید ولى واقعیت این است فقیهان بسیارى بخشى از فتاواى شیخ را از همین کتاب برگرفتهاند() گرچه باید اذعان نمود بیشتر به بعد روایتگرى کتاب توجه کردهاند تا به جنبه فتوائى آن. مىتوان این کتاب را به دو دلیل کتابى متضمن فتاوى به حساب آورد:
دلیل اول:
تهذیب شرحى است که در مستدل سازى آراء متن، بىطرف نمىماند تهذیب با این هدف تدوین شده است که به ذکر ادله احکامى بپردازد که مفید در مقنعه ارائه کرده است ولى آیا تنها به ذکر این ادله پرداخته، یا نظر خویش را نیز نسبت به آنها آشکار کرده است؟ شواهد سهگانهاى فرض دوم را ثابت مىکنند:
1 . مقدمه کتاب،
شیخ در مقدمه از اتخاذ موضع در برابر ادله سخن به میان آورده است به این صورت: آنجا که دلیل بودن یک روایت را براى راى مفید نمىپسندد به تاویل آن دستمىزند و روایت را حمل بر معناى دیگرى مىکند.
2 . نام کتاب،
نام تهذیب الاحکام از رویکرد شیخ در این کتاب به مشخص کردن آراى مورد قبول در نظر خویش حکایت مىکند.
3 -مطالعه کتاب،
جاى جاى تهذیب گواهى روشن بر این واقعیت است که شیخ دست و پاى خویش را در مواجهه با آراى مفید نبسته است او ضمن پایبندى به ذکر و بسط دلایل آراى مفید در مواردى که راى خود را با اعتقاد نگارنده مقنعه ناسازگار مىیابد سکوت را مىشکند و به تاویل یا تخصیص روایات همت مىگمارد.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
مراجعات ایشان به تهذیب، بیشتر از زاویه اخذ روایت انجام گرفته است تا اخذ فتوى تنها در مواردى اندک تعابیرى را بکار برده است که دست کم ثابت مىکند وى کلماتى از شیخ که در مواردى به دنبال نقل روایت به چشم مىخورند را حاکى از فتواى او تلقى کرده است. تعابیرى از قبیل:(الظاهر من کلام التهذیب )،(ما یفهم ظاهرا من التهذیب ) و( عباره التهذیب مشعره ).
ب) آقا جمال خوانسارى،
وى این دیدگاه را مطرح مىکند که عادت شیخ در موارد مخالف بودن با راى مفید آن بوده که بعد از ذکر احادیث دال بر کلام مفید متعرض تاویل یا تخصیص شود و آنجا که متعرض نشود ظهور در موافقت دارد. ایشان در صفحاتى بعد این قاعده را به صورت فراگیر- و براى همه موارد -نمىپسندد(که در بحث حدود و ضوابط برگرفتن فتوا از تهذیب توضیح داده خواهد شد).
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
ایشان نیز در این زمینه شانى همسان با شان آقا حسین خوانسارى دارد یعنى بیشتر به بعد روایتگرى تهذیب توجه نشان داده است مراجعه به جامع المدارک به وضوح این موضوع را آشکار مى کند.
2 -حدود و ضوابط برگرفتن فتوا از تهذیب:
هر چند فتوائى بودن تهذیب مسلم است ولى اذعان باید نمود ابعاد این موضوع یکسره روشن و شفاف نیست. با غور در تهذیب و برخورد فقیهان با آن، حیطه برگرفتن فتوا از این کتاب را پرچالش و بحثانگیز مىیابیم و آن را به تحقیقى بایسته نیازمند مىبینیم. برخى از سوالات مطرح در این زمینه عبارتند از: 1 . آیا ترک تاویل(توسط شیخ نسبت به مدرک قول مفید) را در همه جا باید نشانه موافقت او با قول مفید انگاشت؟ 2 . آیا دست زدن شیخ به تاویل مدرک را باید در همه جا نشانه مخالفت او با مفید تلقى کرد؟ 3- آیا هر جمع کردنى میان روایات توسط شیخ، فتواى او را مشخص مىکند؟ در ارتباط با این سوال گفتنى است جمع کردن شیخ میان روایات گاه در راستاى اثبات قول مفید قرار مىگیرد در این صورت این سوال و سوال اول به یکدیگر گره مىخورند و مجموع آن دو این سوال را تشکیل مىدهند: آیا اگر شیخ از تاویل مدرک مفید سرباز زد بلکه در راستاى اثبات قول او میان روایات جمع نمود مى1توان فتواى او را موافق با مفید تلقى کرد؟ گاهى هم جمع کردن شیخ در راستاى نظرى مخالف با قول مفید انجام مىگیرد در این صورت، سوال یاد شده- سوال 3 -زیر مجموعه سوال دوم مىشود چه آنکه جمع کردنى اینچنین، از مصادیق دست زدن به تاویل مدرک قول مفید تلقى مىشود. 4 -آیا شیخ آنجا که دلیلى بىربط را براى قول مفید ذکر کند خواسته است با مفید از این طریق مخالفت ورزد؟(مخالفتى مودبانه) طرح این سوالات براى توجه به زوایاى موضوع است تا آنگاه که سخنان خوانساریها یا فقهاى دیگر را ذکر کردیم بدست آید به کدام زاویه نظر داشتهاند وگرنه آنچه در اینجا مىآوریم در واقع نگاهى به ابعادى از موضوع و ذکر پاسخ برخى از این سوالها است تحقیق کامل را به مجالى دیگر وامىگذاریم: 1 . صاحب حدائق سخنى در پاسخ به سوال سوم، دارد که مىتوان از آن، قاعده زیر را فراگرفت: (نمىتوان از تمام مواردى که شیخ به جمع کردن میان روایات دست زده، فتواى او را برگرفت، چه آنکه در پارهاى از این موارد او تنها خواسته احتمالهایى را در جمع کردن میان روایات ارائه دهد.) صاحب حدائق دلیل مطلب را چنین ذکر مى کند: ومثله لوعد مذهبا له لم تنحصر مذاهبه.() اگر بخواهیم مثل چنین جمع کردنى را حاکى از فتواى او بگیریم، باید به وجود فتواهاى بىحد و حصر براى او تن در دهیم. 2 . علامه مجلسى در یک مساله دلیلى را که شیخ براى راى مفید ذکر کرده بىارتباط با آن دانسته و در آخر چنین نتیجه گرفته است: لعل غرض الشیخ فى امثال هذه المواضع انه لم یصل الینا فى هذا الباب غیر هذا الخبر فىکون ایرادا على المفید مع رعایه غایه الادب.() چه بسا غرض شیخ در امثال این موارد که براى راى مفید دلیل و روایتى غیر مرتبط را ذکر مىکند آن است که بگوید به ما در این باب چیزى جز این روایت نرسیده تا از این رهگذر بر مفید با رعایت نهایت ادب اعتراض کرده باشد.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
1 -ایشان نیز به مطلبى که از کلام صاحب حدائق بر گرفتیم- و به سوال سوم پاسخ مىداد- اعتقاد داشته است.() چنین مىنماید صاحب حدائق مطلب را از آقا حسین گرفته است، زیرا به طرح مطلب در مسالهاى پرداخته که آقا حسین پرداخته است. افزون بر این، عبارت صاحب حدائق تقریبا نزدیک به عبارت مشارق است. . قاعدهاى که از ایشان در بحث کتاب من لایحضره الفقیه ذکر کردیم قاعده نامعلوم بودن فتاواى قدما نسبت به تفاصیلى که متاخرین احداث کردهاند اینجا نیز مىآید(مراجعه شود).
ب) آقا جمال خوانسارى،
در کلمات ایشان مىتوان پاسخ سوال اول را بدست آورد وى مىگوید: شیخ در تهذیب همه جا متصدى بیان این نشده که چه چیز موافق است با مذهب او و چه چیز مخالف است و تاویل باید کرد بلکه در بسیارى از جاها اکتفا کرده به نقل احادیث بىآنکه متعرض مذهب خود شود.
نهایه شیخ
1 . آیا نهایه یک کتاب فتوائى است؟
دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اول:
نهایه کتابى فتوایى است. این، دیدگاه کسانى است که کوشیدهاند با استناد به نهایه فتاواى شیخ را بدست آورده و گفتههاى او را در این کتاب فتوا بخوانند بیشتر فقیهان این دیدگاه را دارند.
دیدگاه دوم:
نهایه براى فتوادهى تدوین نیافته است. ابن ادریس بر این دیدگاه سخت پاى فشرده است به گفته او مسائل نهایه ایرادا(و با انگیزه نقل و خبر دهى) صادر شدهاند نه اعتقادا(و به منظور فتوادهى ). در سرائر در چند مورد پیرامون نهایه به جمله انه کتاب خبر لا کتاب بحث و نظر بر مىخوریم به اعتقاد او شیخ در نهایه یا به ارائه مضامین روایى همت گماشته است(). یا کوشیده تا از مسائل مطرح در مصنفات اصحاب خبر دهد.() در جاى دیگرى مىگوید: کثیرا ما یوردفیه اشیاء غیر معمول علیها. در موارد بسیارى احکامى در نهایه وارد شده که مورد عمل قرار نگرفتهاند. مقصود او از عدم عمل به این احکام، عمل نکردن خود شیخ به آنها است به این موضوع در مواردى چند با عبارتهایى از قبیل) و مما لایعمل علیه تصریح کرده است.( تصریح کرده است. ابن ادریس براى اثبات مدعاى خود دو دلیل ذکر کرده است:
دلیل اول:
اعتراف شیخ طوسى، او مىگوید: قد افصح عن ذلک وابان واعتذر لنفسه فى خطبه مبسوط. شیخ طوسى خود در مقدمه مبسوط از این موضوع پرده برداشته و از در پیش گرفتن این روش اعتذار جسته است.
دلیل دوم:
وجود فتواهاى بسیار از شیخ برخلاف مسائل مطرح در نهایه در این زمینه مىگوید: انه رحمه اللّه قد رجع فى کتبه کتب البحث عن معظم ما ذکره فى نهایته مثل مسائل خلافه و مبسوطه و غیر ذاک من کتبه.شیخ در کتابهاى استدلالى خویش همچون خلاف و مبسوط و غیر آن، قسمت معظمى از مسائل مطرح در نهایه را وانهاده و برخلاف آن فتوا داده است.
بازتاب دیدگاه ابن ادریس
ابن ادریس بر پرسشى انگشت نهاده که حکایت از دقت او دارد باید دید فقیهانى که بعد از او آمدهاند با دیدگاه وى چگونه بر خورد کردهاند؟ مىتوان به دو دسته اشاره کرد: 1 . فقیهانى که معترضانه به نقل سخن او پرداختهاند همچون علامه()، بحرانى() و برخى دیگر. این گروه در برابر سخن ابن ادریس موضعگیرى کردهاند البته با استدلالهاى اینان تنها ثابت مىشود که برخى از مسائلى که ابن ادریس عملشیخ به آنها را نفى کرده مورد عمل شیخ بوده است و نه بیشتر یعنى به صورت کلان ثابت نمىکنند که شیخ کتاب را براى افتاء نوشته و به مسائل مطرح در آن عمل کرده است.(براى آگاهى بیشتر، به سخنان این دسته مراجعه شود.() ) این سوال مطرح است که این فقیهان چرا اصل نظریه ابن ادریس را بىپاسخ گذاشته و دلایل او را جواب ندادهاند؟ آیا به عمق نظریه او تفطن نیافتهاند یا تفسیر خاصى را از سخنان ابن ادریس در نظر داشتهاند و یا آنکه اصلا توانائى پاسخگوئى نداشتهاند؟ آنچه مسلم است اینان نهایه را کتابى فتوایى مىشمردهاند- همانطور که گذشت.- 2. فقیهانى که دیدگاه ابن ادریس را پذیرفتهاند: مىتوان از جمله اینان فقیهان زیر را نام برد: الف) صاحب جواهر، او مىگوید: ان النهایه لیست کتابا معداللفتوى والعمل بل کثیر منها مضامین اخبار بصوره الفتوى کما لایخفى على الخبیر الممارسه نهایه براى فتوى دادن و عمل کردن تدوین نگشته است بلکه بسیارى از آن، مضامین روایات را تشکیل مىدهد که به صورت فتوا ظاهر شده است این نکته بر انسان آگاهى که در مراجعه به کتاب ممارست داشته، پوشیده نیست. ایشان دیدگاه ابن ادریس را در برخى از موارد طرح، و آن را تایید کرده است ب) مرحوم حکیم، در مستمسک مىگوید: (والظاهر من النهایه کونها مضمون روایات لافتاواى3) از نهایه بر مىآید که مضمون روایات است نه دربردارنده فتاوى. ج) مرحوم اراکى؟ در کتاب الطهاره مى گوید: ان النهایه مسوقه للجمع بین الاخبار دون ذکر الفتاوى.نهایه کتابى است که به منظور جمع کردن میان اخبار تدوین شده نه ذکر فتاوى.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
ایشان نهایه را کتابى فتوائى مىشمرد چه آنکه جهت استخراج و تعیین فتاوى شیخ به کتاب نهایه استناد جسته است. وى در یک مورد هنگام طرح این ادعا که شیخ در نهایه به مساله فتوا داده به نفى ابن ادریس نسبت به این موضوع اشاره مىکند و آن را نقد مىنماید() این نقد نیز همچون سایر نقدهاى دیگران به ابن ادریس تنها عمل شیخ را به مسائلى در نهایه ثابت مىکند و نه بیشتر- یعنى به صورت کلان ثابت نمىکند که کتاب شیخ کتابى فتوایى بوده است.-
ب) آقا جمال خوانسارى،
ایشان-آنگونه که تتبع نشان مىدهد- سخنى در این زمینه نگفته است ولى از برخورد او با نهایه چنین برمىآید که کتاب را فتوایى مىشمرده و سخن نهایه را مذهب شیخ مىخوانده است نگاهى گذرا به کتاب التعلیقات على شرح اللمعه و سایر مباحث فقهى ایشان()، این موضوع را آشکار مىکند.
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
ایشان نهایه را کتاب فتوى و سخن مطرح در آن را فتواى شیخ بشمار آورده است. او در یک مورد نسبت به مسالهاى چنین مىگوید: وعن الشیخ فى النهایه الفتوى به.()
2. حدود و ضوابط برگرفتن فتوى از نهایه:
وضعیت کتب غیر تفریعى عالمانى مانند صدوق، کلینى، یا حتى مفید با کتاب غیر تفریعى شیخ طوسى- یعنى نهایه- تفاوتى ویژه دارد که سایه آن برچند وچون قضاوت پیرامون فتاواى این عالم وارسته پهن شده است. شیخ طوسى پس از تالیف نهایه دست به تالیف کتابهایى همچون مبسوط و استبصار و... زد. در این کتابها بویژه مبسوط به فتاواى بسیارى بر مىخوریم که با مسائل مطرح در نهایه تغایر دارند. سوال این است کدامیک را باید ترجیح داد و مذهب و فتواى او بشمار آورد؟ آنان که فتوایى بودن نهایه را از اساس نفى مىکنند با دغدغهاى این چنین مواجه نیستند چه آنکه اساسا سخن شیخ را در نهایه فتوى نمىدانند. پرسش یاد شده فراروى کسانى قرار دارد که به فتوایى بودن نهایه تن در دادهاند. میان اینان دو دیدگاه وجود دارد: تعدادى از عالمان که بر نظریه انعکاس اصول ماثوره در کتب غیر تفریعى پاى مىفشرند چه بسا راى مطرح در نهایه را مهمتر ببینند و آن را در مقام تحصیل اجماع یا شهرت، کاربردىتر و قابل اعتمادتر بدانند اینان بر این باورند که در این کتاب شیخ زبانافتاء به احکامى گشوده که نسبت به آنها این دغدغه وجود دارد اصولى برگرفته از امامان(ع) باشند. 2 . گروهى دیگر از عالمان() با توجه به تاخر زمانى کتاب مبسوط موضوع دست کشیدن شیخ از فتواى نهایه را به میان مىکشند و سخن آخر او را دقیقتر و فتواى نهائى- که به منزله رفع ید از فتواى نهایه است- تلقى مىکنند.() اگر این دیدگاه را پذیرفتیم قاعدهاى این چنین فراروى ما قرار مىگیرد در مواردیکه شیخ در کتب بعدى خود بر خلاف نهایه فتوا داده است سخن نهایه فتواى نهایى نیست.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
1 . ایشان براى فتواى نهایه در صورت رجوع شیخ از آن در کتابهاى بعدى اعتبار قائل نیست.() 2 . قاعده معلوم نبودن فتواى قدما در تفاصیلى که متاخرین احداث کردهاند که گذشت(رجوع شود به بحث کتاب من لایحضره الفقیه)
ب) آقا جمال خوانسارى،
سخنى از ایشان به دست نیامد.
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى:
وى نیز سخن مطرح در کتابهاى متاخر را بر فتواى مطرح در نهایه ترجیح مىدهد و فتواى نهائى شیخ تلقى مىکند.
2 . دستیابى غیر مستقیم به آراى قدما:
تاریخ با حرکت زمان راههاى تازه را مىپیماید اما با دور شدن از هر برهه قسمتى از گذشته به تاریکى مىرود برهههایى که در قرون نزدیک به ما رسیدهاند شفافتر در دیدگان تاریخ پژوه ما انعکاس مىیابند تا قطعههایى از تاریخ که در فرا سوى قرنهاى معاصر و نزدیک به ما گم شدهاند. تحلیلگر تاریخ براى شناخت گذشتههاى دور مانده و تاریک راهى فراختر از پیمودن اندیشههاى گذشته کاو- که در گذشته مىزیستهاند- در پیش ندارد اندیشههایى که در انتهاى دوره تاریک و آغاز دوره روشن تاریخ تجلى یافتهاند. بر پایه این حقیقت مىتوان نظریه علمى زیر را ارائه داد: تعدادى از فقیهان هم عصر با قدما- همچون شیخ طوسى- یا نزدیک به دوره آنان -همچون محقق و علامه- مىکوشیدند تا فتاوى قدما را بدست آورند از آنجا که این فقیهان از طرفى در فضاى هنجارى پیشینیان و از طرف دیگر در دوره اجتهاد تفریعى زیستهاند تلاششان براى درک اندیشههاى آنها دقیق و نتیجه بخش بوده است. و مىتوان از گذراینان به فتاواى قدما دست یافت. این در حالى است که گاه براى ما دستیابى مستقیم به فتاواى قدما دشوار مىنماید آنها گاهى در کتب خویش سخنى را بىآنکه در مقام افتاء باشند گفتهاند و گاهى نیز فتواى خود را در میان قرائن مخفى از دیدگان کاوشگر امروز ولى آشکار در دوران خود ارائه کردهاند و گاه نیز اصلا فتواى خود را به رشته تحریر در نیاوردهاند بلکه تنها بر زبان آوردهاند و شاگردان و معاصران را از آن با خبر کردهاند در مثل شیخ طوسى نسبت به مسالهاى مىگوید: ما این را از شیوخ مذاکره شنیدهایم.() اینچنین، گفتهها، اظهار نظرها و نقل قولهاى عالمان دوره نزدیک به عصر قدما یا معاصران آنها راه پژوهش در اندیشههاى پیشینیان را به روى ما مىگشایند. این عالمان چهرهاى پر رنگ از گذشته را در امتداد تاریخ بر ما آشکار مىکنند. شاید بتوان پذیرش نقل اجماع شخصیتهایى همچون شیخ طوسى یا محقق و علامه را از سوى فقیهان دوره بعد ناشى از وجود چنین دیدگاهى دانست به نظر آنها اظهار نظرها، نقل اجماعها و نقل قولهاى عالمان نزدیک به عصر قدما پلى است که مىتواند فقیه را به فتاواى پیشینیان مرتبط کند. با تتبع در کلمات برخى از فقیهان به سخنانى برمىخوریم که از این دیدگاه حکایت مىکنند البته به کسانى نیز مىتوان برخورد که هر چند این دیدگاه را داشتهاند ولى در عین حال به دلائلى به نقل اجماع چندان وقعى نمىنهادهاند بلکه بیشتر به نقل قولهاى صریح عالمان نزدیک به قدما و یا شرح و تفسیرهایشان از اقوال آنها- قدما- بها مىدادهاند شاید بتوان علامه کاظمى را از زمره این دسته- که در عین اعتقاد به دیدگاه یاد شده چندان به نقل اجماع وقعى نمىنهند- دانست او مىگوید: هو- اى المحقق- لسان متقدمى الاصحاب و ترجمانهم ومحقق مافاتهم ومظهر ما خفى عنهم.() محقق حلى زبان متقدمین، ترجمان افکار، تحقیق کننده از دست رفتهها و آشکار کننده اندیشههاى پنهان آنها است. در این بحث بیشتر به کلماتى که پیرامون سه شخصیت- شیخ طوسى، محقق حلى و علامه حلى- ذکر شده، اشاره مىکنیم. در مورد این سه شخصیت سوالات قابل طرح عبارتند از: 1 . آیا اینان در پى دستیابى به آراى پیشینیان خود بودهاند؟ 2 . آیا جهت دستیابى به آراى آنان تتبع و دقت مىکردهاند؟ 3. نزدیک بودن به عصر قدما تا چه اندازه تتبع آنها را جهت دستیابى به فتاواى قدما با موفقیت مقرون نمود؟ 4 . آیا مىتوان گفت اینان آراى خاصى از قدما را در اختیار داشتند که در کتب آنها- قدما - ذکر نشده است؟ 5 . آیا در آینه نقل اجماع این سه تن مىتوان آراى قدما را دید؟ بحث حاضر درصدد بررسى کامل و دقیق سوالات فوق نیست- که آن مجالى دیگر مىطلبد- این سوالات را از آن جهت طرح نمودیم که زوایاى بحث از یکدیگر تفکیک یافته و بازشناخته شوند تا آنگاه که کلمات خوانساریها را ذکر کردیم بدست آید به چه زاویههایى از بحث نظر داشتهاند.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
ایشان در رساله اجماع بدون اشاره به شیخ یا محقق و علامه به صورت کلى به کسانى که درگذشته نقل اجماع کردهاند اشاره مىکند و به این مضمون مىگوید: مدعیان اجماع در تتبع اقوال و تفحص آراء کوششى سخت به خرج مىدادند تا آنجا که از ذکر قول شاذ هم دریغ نمىکردند؟ در کتاب شارق نسبت به محقق و علامه مىگوید: ...العلامه والمحقق من المتتبعین لاقوال العلماء العارفین بتفاصیل فتاویهم واختلافاتهم العالمین بداب الناقلین واستنادهم فى النقل.علامه و محقق از تتبع کنندگان در اقوال عالمان به شمار مىروند تتبع کنندگانى که آشنا به تفاصیل و اختلافهاى فتاوى بودند و عالم به داب نقل کنندگان اجماع و مستندات آنها در نقل.
ب) آقا جمال خوانسارى،
. ایشان برال نقل اجماع شیخ اهمیتى بسزا قائل است در رساله نماز جمعه سخن برخى که فتواى صدوق را در یک مساله مخالف با ادعاى اجماع از سوى شیخ قلمداد کردهاند رد مىکند و مىگوید: چگونه تجویز توان کرد که شیخ طائفه چنان بىدین باشد که با این همه بىخبرى و عدم اطلاع بر احوال مثل صدوق با قرب عهد چنین دعوى کند و این بسیار ظاهر است. ایشان در دفاع از شیخ تا آنجا پایبندى نشان داده که حتى اگر علامه هم به ادعاى او بىتوجهى نشان دهد به دفاع از شیخ مىپردازد. وى در یک مورد که علامه شیخ را به محاکمه مىکشاند و از او مستند مىطلبد مىگوید: ان الاجماع الذى اعتقده یکفى مستندا له.در مساله، اجماعى که شیخ به آن اعتقاد دارد براى مستند بودن نزد او کافى است. 2 . به اعتقاد آقا جمال محقق و علامه در ادعاى اجماع به (نهایت احتیاط) پایبند بودهاند
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
وى نقل اجماع توسط شیخ را جابر ضعف روایت مىداند
تتبع راه تنفس و تغذیه فقه است این راه بر فقه بىتتبع بسته است خوشههاى اجماع و شهرت که از همنشینى دانههاى زرین فتاواى قدما پدید آمده و بر شاخههاى فقاهت آویختهاند طعم اصول متلقات از امامان(ع) را در کام متتبع مىنشانند. باید اذعان نمود امروز مسیرى فراخ را در تتبع اقوال گذشتگان پیش روى نداریم تنها کوره راههایى به چشم مىآید که گاه طى آنها بىنتیجه یا کم نتیجه است. صعود بر قله تتبع بدون ابزارى لازم نامیسر است تتبع موثر به روشى مدون، مسیرى روشن وآگاهى از ضوابط و قواعدى بستگى دارد که ما را به فراز و نشیب گلوگاههاى اندیشه گذشتگان آشنا سازند. غبار زمان در قرنهاى متمادى شیوهها و هنجارهاى کتابنویسى گذشتگان را پوشیده ساخته است رجوعى مجدد و نگاهى موثر و تازه به این کتابها در چارچوب قواعدى کارآمد ضرورتى اجتنابناپذیر است. جمع آورى، جمع بندى و ساماندهى ضوابط و قواعدى اینچنین به فرایند تحقیق در چگونگى دستیابى به فتاواى قدما شتابى محسوس مىبخشد و نیاز استنباط را در این زمینه پاسخ مىدهد. در این راه آشنائى با اندیشههاى متتبعان زبده تاریخ فقه ضرورتى تام و تمام مىیابد. برخى از خطوط برجسته تتبع در فقه را باید در امتداد اندیشههاى فقیهان خوانسار بویژه آقا جمال خوانسارى پىگرفت. ویژگیهاى غور علمى برخى از خوانساریها در اقوال گذشتگان راهگشا است. در این نوشتار به دیدگاههاى دو فقیه نامدار گذشته یعنى آقا حسین خوانسارى و آقا جمال خوانسارى و یک فقیه محقق از دوران معاصر یعنى آیه اللّه سید احمد خوانسارى خواهیم پرداخت. بحث در دو فراز کلى سامان مى گیرد:
- دستیابى مستقیم به آراء قدما
در این فراز به ماهیت شناسى چهار کتاب(من لایحضره الفقیه، مقنعه، تهذیب و نهایه) مىپردازیم. نسبت به هر کتاب دو سوال را مطرح مىکنیم 1- آیا کتاب فتوایى است؟ 2-درصورت فتوایى بودن ضوابط برگرفتن فتوا از آن چیست؟ در پاسخ به هر سوال ابتدا ابعاد موضوع و دیدگاهها عالمان را ذکر مىکنیم سپس به دیدگاههاى خوانساریها مىپردازیم تا در سایه این مقایسه ابعاد مساله و میزان غور خوانساریها هرچه بیشتر کشف گردد.
- دستیابى غیر مستقیم به آراء قدما
در اینجا نیز آراء خوانساریها را بعد از ارائه توضیحاتى ذکر خواهیم کرد.
1 -دستیابى مستقیم به آراء قدما:
من لایحضره الفقیه
1-آیا این کتاب فتوایى است؟
به اتفاق همه، تدوین این کتاب با توجه به سخن صدوق در مقدمه کتاب() به قصد افتاء آغاز شده است ولى باقى ماندن صدوق بر این قصد تا پایان کتاب به موضوعى اختلافى بدل شده و دو دیدگاه بروز یافته است.
دیدگاه اول: بازگشت صدوق از تصمیم خود،
طرفداران این دیدگاه معتقدند صدوق پس از آغاز تالیف کتاب از سخن خود در مقدمه سرباز زده، و کتاب را با کنار نهادن تصمیمى که گرفته بود به پایان رسانده است. مرحوم مجلسى و صاحب جواهر و جمعى دیگر داراى این دیدگاه بودندصاحب جواهر مىگوید: وقد یشهد له التتبع لکتابه. تتبع در کتاب صدوق بر بازگشت او از سخنى که در اول کتاب گفته گواهى مىدهد. با پذیرش این دیدگاه نمىتوان اذعان نمود به صرف ورود یک مرسل در کتاب فقیه، صدوق به مضمون آن افتاء کرده است. ایراد الصدوق(ره) للمرسل فى کتابه لا یدل على اعتقاده بمضمونه لانه عدل عما ذکر فى صدر کتابه کما عن المجلسى.
دیدگاه دوم: عدم بازگشت صدوق از تصمیم خویش:
این دیدگاه را بیشتر فقیهان پذیرفتهاند این فقیهان ذکر روایت و از جمله روایتهاى مرسل را در کتاب فقیه به معناى فتواى صدوق به مضمون آن مىدانند و معتقدند صدوق خود تضمین داده است در کتاب، تنها به روایاتى بپردازد که به آنها فتوا خواهد داد. مرحوم حکیم براى اثبات این دیدگاه اندیشه عدول را بىپایه معرفى مىکند و مىگوید: یشکل ذلک بان الواجب التنبیه منه على ذلک لئلا یکون تدلیسا وهو بعید عن مقامه الاقدس مع ان حصول البداء له فى ذلک مستبعد جدا.() پذیرش بازگشت صدوق از بناى اولى خویش مشکل مىنماید چه آنکه اگر او عدول مىنمود به آن اشاره مىکرد تا تدلیس- که از مقام مقدس او بعید مىنماید- پیش نباید و نمىتوان هم گفت براى او بعدا بداء حاصل آمده است چه آنکه این نیز بعید مىنماید. ناگفته نماند برخى از فقیهان معتقد به این دیدگاه در پارهاى از موارد ذکر روایت را در فقیه فتوا قلمداد نمىکنند از دید اینان در این موارد صدوق با تکیه بر یک قرینه ما را از فتوا ندادن خویش آگاه کرده است. این ادعاى آنان به معناى قرار گرفتنشان در سلک معتقدان به اندیشه (بازگشت صدوق از تصمیم خویش) نیست بلکه به این معنا است که صدوق با گنجاندن قرینههایى مبنى بر عدم علاقه به فتوادهى در مواردى مشخص، حساب آن موارد را از روند کلى افتاء در کتاب جدا مى سازد و مخاطب را در جریان استثناء این موارد از آن روند پایدار قرار مىدهد اشاره به نام این گروه و توضیح قرائنى که از دیدگاه اینان صدوق بر آنها تکیه کرده به بحث(حدود و ضوابط دریافت فتوا از کتاب فقیه) مربوط است که خواهد آمد.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
ایشان هر چند سخنى به صراحت در موضوع عدول صدوق یا عدم آن نگفته ولى تصریح کرده است که داب صدوق در فقیه نقل مضمون روایت به عنوان فتوا بوده است از این سخن اعتقاد نداشتن او به عدول صدوق از تصمیم خویش استفاده مىشود.
ب) آقا جمال خوانسارى،
ایشان نیز به عدول صدوق از تصمیم خویش معتقد نیست او مىگوید: ذکر فى اول الفقیهانه لم یقصدفیه قصد المصنفىن فى ایراد جمیع ما ورد بل قصد الى ایراد ما یفتى به ویحکم بصحته ویعتقدفیه انه حجه بینه وبین ربه تقدس ذکره. صدوق در اول کتاب فقیه گفته است در این کتاب نمىخواهد همانند دیگران به ذکر آنچه وارد شده، دست زند بلکه قصد دارد تنها روایاتى را ذکر کند که به مضمون آنها فتوا مىدهد و به صحتشان حکم مىکند و آنها را حجت میان خود و خداى متعال مىداند. آقا جمال خوانسارى از جمله فقیهانى است که فتوا دادن صدوق به مضمون روایت را در مواردى مىبینند که صدوق قرینهاى بر عدم افتاء ارائه نکرده باشد قرائن عدم افتاء از نظر ایشان بعدا(در بحث حدود و ضوابط) خواهد آمد.
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
ایشان عدول را مىپذیرد و از آن به تخلف صدوق از آنچه در مقدمه کتاب گفته یاد مىکند ولى معتقد است از آنجا که موارد این تخلف اندک است ما نعى بر سر راه برگرفتن فتوا و تکیه کرد بر آن نمىشود. او مىگوید: ... ذکر الصدوق قدس سره من بنائه على ذکر الاخبار التى یعتمد علیها والتخلف عن هذا البناء نادرا لایضر فلا مانع من الاخذ بها.صدوق به بناى خویش بر ذکر اخبار مورد اعتماد تصریح کرده است. تخلف اندک او از این تصمیم، زیانى نمىرساند و مانعى ایجاد نمىکند.
2- حدود وضوابط دریافت فتوا از من لایحضره الفقیه
شناخت و دریافت فتاواى صدوق از اهمیت ویک نقش کار بردى جدى دراستنباط برخوردار است چه آنکه: 1- باتعیین وتشخیص فتواهاى او مىتوان دیدگاههاى مدرسه قمیها که در عهد غیبت صغرى آغاز و تا اوائل عصر غیبت کبرى امتداد یافت رابهتر شناخت وروشن است که شناخت دیدگاههاى این مدرسه و فقیهان آن بر چند وچون ارزیابى نسبت به اجماعها سایه مى گستراند آنان که دغدغه دستیابى به احکام دست به دست گشته از دوران امامان(ع) رادارند باید شناخت فتاواى ققمیون را جدى بگیرند در این میان گاه فتواهاى صدوق نقشى کلیدى جهت شناخت فتاواى این مدرسه را ایفاء مىکند. 2- گاه تعیین حکم یک مساله د ر گرو پذیرش روایتى است که صدوق در کتاب خود ذکرکردهاست وازطرف دیگر پذیرش روایت او در گرو احراز عمل و فتواى صدوق به آن روایت است گفتنى است مواجه شدن فقیه بامواردى از این دست د راستنباط فراوان انجام مى گیرد . آنچه قابل توجه است اینکه دریافت و شناخت فتواهاى صدوق دشوارتر از دستیابى به فتواهاى سایر متقدمین است به همین جهت فقیهان در بسیارى از موارد با احتیاط و درحد استنباطها(فتواهاى صدوق را شناسایى و اعلام مىکنند از این رو ضرورى است با بررسىهاى عالمانه دقیق ضوابط ىىىىبرگرفتن فتوا را از کتب صدوق به ویژه کتاب فقیه، کشف و شناسایى کنیم. ارائه قواعد زیر تلاشى است در راستاى تحقق بخشیدن به این هدف: 1- از ذکر روایتى عام یا خاص یا مطلق و مقید در کتاب فقیه نمىتوان راه به فتواى صدوق به عموم، خصوص، اطلاق و تقیید برد. همچنین در موارد ذکر روایتهاى متعارض فتواهاى او بدست نمىآید. این ضابطه را امام خمینى ارائه داده است. وى مىگوید: انه نقلفیه المطلق والمقید والعام والخاص والمتعارضین ولایعقل الفتوى بعموم العام واطلاق المطلق وبما یقابلهما ولا بالمتعارضین.()
صدوق در کتاب خود، مطلق، مقید، عام، خاص و گاه دو روایت متعارض را نقل کرده است فتوا دادن به عموم روایت عام و اطلاق روایت مطلق و آنچه مقابل این دو است- یعنى خاص و مقید- معقول نیست همانطور که فتوا دادن به دو روایت متعارض بىمعنا است. امام خمینى سپس بدست آوردن فتواى صدوق در این موارد را هنگامى ممکن مىشمرد که صدوق بعد از ذکر روایتهایى از این دست به جمع کردن میانشان دست زند و یا یکى را ترجیح دهد. بدیهى است فتواى صدوق در این هنگام حاصل جمعى است که ارائه مىدهد یا مضمون روایتى است که ترجیح مىدهد. 2- اگر صدوق مرسل را با(قدروى) ارائه کند قرینهاى بر عدم عمل و افتاى او به مضمون مرسل است. این قاعده را برخى از فقیهان و از جمله امام خمینى ارائه کردهاند اینان معتقدند در صورتى مىتوان از ذکر مرسل فتواى صدوق را بدست آورد که وى به صورت محکم روایت را به امام(ع) نسبت دهد.
دیدگاه خوانساریها،
ا) آقا حسین خوانسارى:
مىتوان از کلمات او دو قاعده را برگرفت: 1. (هرگاه صدوق، سخن پدر خود را نقل کند و به رد آن نپردازد به آن فتوا داده است.) او در یک مساله مىگوید: والظاهر ان ابنه الصدوق ایضا قائل به حیث نقل کلام ابیه فى الفقیه ولم ینکره. 2-(قاعده نامعلوم بردن فتواى قدما نسبت به تفصیلى که متاخرین در یک مساله احداث کردهاند) این قاعده نسبت به همه قدما و از آن جمله صدوق در من لایحضره الفقیه جارى است. براساس آن اگر در مسالهاى متاخرین تفاصیلى را طرح کنند و فتواى قدما در آن به صورت مطلق مشاهده شود نمىتوان فتواى آنان را نسبت به آن تفاصیل دریافت این قاعده را مىتوان از عبارتى در مشارق فهمید.
ب) آقا جمال خوانسارى،
چهار قاعده را از کلمات ایشان مىتوان استفاده کرد:
قاعده اول:
(آنجا که صدوق سخن پدر را نقل کند و به رد آن نپردازد به آن فتوا داده است قاعدهاى که آقا حسین خوانسارى نیز آن را ارائه داده است و گذشت)
قاعده دوم:
(هنگامى که صدوق روایاتى متعارض را ذکر کند و به جمع و تاویل دستنزند فتواى او بدست نمىآید) او مىگوید: ابن بابویه رحمه اللّه در من لایحضره الفقیه... بسیار نقل کرده احادیث متعارض و متناقض را و متعرض جمع و تاویل نشد چنانکه به تتبع آن کتاب ظاهر مىشود پس به مجرد نقل حدیثى را ظاهر... نمىشود که او عمل کرده به آن... .() همانگونه که پیداست این قاعده بخشى از قاعدهاى است که در کلمات امام خمینى وارد شده و گذشت.
قاعده سوم:
(نپرداختن صدوق به شرائط یک مساله در کتاب فقیه به معناى فتواى ایشان به عدم اعتبار این شرائط نیست) ایشان با تکیه بر این قاعده به رد کسانى مىپردازد که در بحث وجوب نماز جمعه گفتهاند فتواى صدوق، وجوب نماز جمعه به صورت مطلق است زیرا به شرط بودن حضور امام و یا نائب آن نپرداخته است.
قاعده چهارم:
(هرگاه صدوق بعد از ذکر روایت سخنى در قدح روایت گوید یا آن را تاویل کند یا فتواى خاصى در مخالفت با آن ارائه دهد نقل روایت بیانگر فتواى او نیست.) سخن فوق را مىتوان از مجموع دو عبارت زیر بدست آورد:
عبارت اول:
در شرح خود بر شرح لمعه مىگوید: ان نقل الصدوق الروایات بدون تعرض لقدح فیها او تاویل ظاهره العمل بها... .() اگر صدوق در موارد نقل روایت به قدح روایت نپردازد. و به تاویل آن نیز دست نزند این نقل بیانگر عمل او به روایت است.
عبارت دوم:
در رساله نماز جمعه در مقام رد کسانى که صدوق را به خاطر آوردن روایتى در یک مساله، مخالف در آن مساله گرفتهاند، به سخنى از صدوق- که بعد از روایت آورده- اشاره کرده و مىگوید: شیخ صدوق رحمه اللّه که در اول کتاب گفته که آنچه من در این کتاب نقل مى کنم، عمل مىکنم به آن و حجت است میان من و خدا، اشاره کرده که این حدیث از آن جمله نیست. و با وجود این، استدلال به آن ضعیف گردد و این ظاهر است.()
قاعده پنجم:
(توجه به مشى عملى فقیه براى درک فتواى او) آقا جمال به این قاعده تصریح یا حتى اشاره نکرده است اما مشى او در مواردى منطبق بر قاعده است. به عبارت دیگر قاعده منسوب به او نیست توجیهگر مشى او است. بهر حال، او براى رد کسانى که به عبارتى از کتب صدوق و از جمله من لایحضر الفقیه تمسک جستهاند تا اثبات کنند صدوق قائل به وجوب عینى نماز جمعه بوده است مىگوید: چگونه تجویز توان کرد که او جمعه را وجوب عینى مىدانسته باشد و ترک مىکرد. باشد با همه اعزاز و احترامى که او نزد سلاطین داشته و عدم خوف و تقیه از احدى، حتى اینکه نقل کردهاند که سلطان رکن الدوله دیلمى او را در مجلس در پهلوى خود جاى مىداده و با او از روى کمال ادب گفتگو مىکرده و تصدیق مىکرده به حقیت مذهب امامیه و صدق آنچه او مىفرموده، و با صاحب بن عباد چنان وزیرى به استقلال(کذا) شیعى کمال ربط و مصاحبت داشته، با این همه اعتبار او و کمال استیلاى شیعه در آن زمان چگونه جایز بوده بر او ترک نماز جمعه با قول به وجوب عینى آن؟ و اگر مىگذارده و ترک نمىکرده چگونه پوشیده مانده بوده این معنى و شیخ طائفه با وجود قرب زمان او و شاگردى شیخ مفید که شاگرد او بوده تا اینکه دعوى کرده تا زمان او هیچ کس نماز جمعه نگزارده بغیر از خلفاء و امراء و کسانىکه نصب شدهاند از براى نماز.()
مقنعه شیخ مفید
1- آیا این کتاب فتوایى است؟
بیشتر فقیهان بر این باورند که مقنعه کتابى فتوایى است، چه آنکه براى دستیابى به فتاوى شیخ مفید به این کتاب استناد مىکنند در مقابل، ابن ادریس اعتقاد دارد این کتاب با هدف ارائه فتاوى تدوین نشده است.
دیدگاه خوانساریها
ا) آقا حسین خوانسارى،
وى آنگونه که از استنادهاى مکرر و فراوان او به مقنعه برمىآید این کتاب را فتوایى مىدیده است. مراجعه به مشارق الشموس این حقیقت را آشکار مىسازد.
ب) آقا جمال خوانسارى،
ایشان برخلاف آقا حسین خوانسارى اعتقاد داشت:نمىتوان از هر عبارت مقنعه فتواى مفید را برگرفت. او در رساله نماز جمعه هنگام بررسى عینى بودن یا نبودن وجوب نماز جمعه، عبارتى از مفید را- که برخى از آن وجوب عینى استفاده کردهاند - ذکر مىکند سپس مىگوید: به مجرد عبارت مقنعه مذهب شیخ مفید معلوم نمىشود.( او در اثبات این مدعى به دیدگاه ابن ادریس و سخن او اشاره مىکند و مىگوید: شیخ فاضل محمد بن ادریس رحمه اللّه در کتاب سرائر به تقریب اینکه ذکر کرده که اصحاب ما بسیار است که ذکر مىکنند حکمى را و اعتقادى ایشان نیست بلکه روایتى بر آن وجه وارد شد. و غرض ایشان ایراد آنست بر وجه روایت، نه از براى عمل به آن، نقل کرده که مسائلى سوال کرده از شیخ مفید رحمه اللّه که چقدر مىنشیند نفساء از نماز و چند است مبلغ ایام او، شما در کتاب احکام نساء گفتهاید که یازده روز است و در رساله مقنعه هجده روز و در کتاب اعلام بیست و یک روز به کدام یک باید عمل کرد؟ پس جواب فرموده که واجب بر نفساء این است که بنشیند ده روز و من در کتاب خود ذکر نکردهام مگر آنچه روایت شده از نشستن او هجده روز و آنچه روایت شده از اول استظهار به بیست و یک روز و عمل من برده روز است به جهت قول حضرت صادق علیه السلام که نمىباشد خون نفاس زمانش بیشتیر از زمان حیض.()
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
وى در این زمینه سخنى به صراحت نگفته است ولى با مطالعه جامع المدارک به دست مىآید که به مقنعه به چشم کتابى فتوایى نگاه مىکرده است.()
2- حدود و ضوابط برگرفتن فتوى از مقنعه:
الف) آقا حسین خوانسارى،
همان قاعده عامى که از ایشان در بحث از کتاب من لایحضره الفقیه گذشت اینجا نیز جارى است.
ب) آقا جمال خوانسارى،
ایشان براى رد کسانى که به سخنى در مقنعه تمسک جستهاند تا ثابت کنند مفید قائل به وجوب عینى نماز جمعه است، به مشى عملى مفید توجه نشان مى دهد شبیه به چیزى که از ایشان نسبت به صدوق گذشت(و ما از آن تحت (عنوان قاعده توجه به مشى عملى فقیه براى درک فتواى او) یاد کردیم.) در این زمینه مىگوید: شیخ مفید رحمه اللّه که در زمان خود در نهایت شهرت و اعتبار بوده در مجالس و محافل با علماى اهل سنت و اکابر ایشان در امامت و غیرآن گفتگو مىکرده و ایشان را الزامهاى بلیغ مىداد. و اثبات حقیت مذهب امامیه مىنموده و نزد سلاطین آل بویه که مایل به تشیع بودهاند نهایت عزت و احترام داشته... چه تقیه ضرور بوده او را در اقامت نماز جمعه که در میان اهل سنت شایع و متعارف است و نهایت مواظبت بر آن مىکنند؟ و بر تقدیرى که تقیه بوده و ظاهرا نمىتوانسته بکند چگونه تجویز توان کرد که با آن همه خواص و اصحاب و تلامذه مانند شیخ فقیه محمد بن حسن بن حمزه که خلیفه او بوده و شیخ طائفه و سید جلیل سید مرتضى و سید بزرگوار سید رضى الدین و شیخ نجاشى و سلار بن عبدالعزیز دیلمى و امثال ایشان نمىتوانستند که خفىه نیز با چهار کس از ایشان اقامت این نماز تواند کرد؟ و اگر مىکرد چگونه بر شیخ و امثال او تمام پنهان مانده و هیچ کس نقل نکرده آن را و خلاف آن را دعوى نمودهاند
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
از ایشان سخنى در این باب بدست نیامد.
تهذیب
1. آیا تهذیب یک کتاب فتوائى است؟
شاید براى بسیارى تهذیب به خاطر صبغه چشمگیر روایتگرى، بیگانه با عالم فتوا به نظر آید ولى واقعیت این است فقیهان بسیارى بخشى از فتاواى شیخ را از همین کتاب برگرفتهاند() گرچه باید اذعان نمود بیشتر به بعد روایتگرى کتاب توجه کردهاند تا به جنبه فتوائى آن. مىتوان این کتاب را به دو دلیل کتابى متضمن فتاوى به حساب آورد:
دلیل اول:
تهذیب شرحى است که در مستدل سازى آراء متن، بىطرف نمىماند تهذیب با این هدف تدوین شده است که به ذکر ادله احکامى بپردازد که مفید در مقنعه ارائه کرده است ولى آیا تنها به ذکر این ادله پرداخته، یا نظر خویش را نیز نسبت به آنها آشکار کرده است؟ شواهد سهگانهاى فرض دوم را ثابت مىکنند:
1 . مقدمه کتاب،
شیخ در مقدمه از اتخاذ موضع در برابر ادله سخن به میان آورده است به این صورت: آنجا که دلیل بودن یک روایت را براى راى مفید نمىپسندد به تاویل آن دستمىزند و روایت را حمل بر معناى دیگرى مىکند.
2 . نام کتاب،
نام تهذیب الاحکام از رویکرد شیخ در این کتاب به مشخص کردن آراى مورد قبول در نظر خویش حکایت مىکند.
3 -مطالعه کتاب،
جاى جاى تهذیب گواهى روشن بر این واقعیت است که شیخ دست و پاى خویش را در مواجهه با آراى مفید نبسته است او ضمن پایبندى به ذکر و بسط دلایل آراى مفید در مواردى که راى خود را با اعتقاد نگارنده مقنعه ناسازگار مىیابد سکوت را مىشکند و به تاویل یا تخصیص روایات همت مىگمارد.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
مراجعات ایشان به تهذیب، بیشتر از زاویه اخذ روایت انجام گرفته است تا اخذ فتوى تنها در مواردى اندک تعابیرى را بکار برده است که دست کم ثابت مىکند وى کلماتى از شیخ که در مواردى به دنبال نقل روایت به چشم مىخورند را حاکى از فتواى او تلقى کرده است. تعابیرى از قبیل:(الظاهر من کلام التهذیب )،(ما یفهم ظاهرا من التهذیب ) و( عباره التهذیب مشعره ).
ب) آقا جمال خوانسارى،
وى این دیدگاه را مطرح مىکند که عادت شیخ در موارد مخالف بودن با راى مفید آن بوده که بعد از ذکر احادیث دال بر کلام مفید متعرض تاویل یا تخصیص شود و آنجا که متعرض نشود ظهور در موافقت دارد. ایشان در صفحاتى بعد این قاعده را به صورت فراگیر- و براى همه موارد -نمىپسندد(که در بحث حدود و ضوابط برگرفتن فتوا از تهذیب توضیح داده خواهد شد).
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
ایشان نیز در این زمینه شانى همسان با شان آقا حسین خوانسارى دارد یعنى بیشتر به بعد روایتگرى تهذیب توجه نشان داده است مراجعه به جامع المدارک به وضوح این موضوع را آشکار مى کند.
2 -حدود و ضوابط برگرفتن فتوا از تهذیب:
هر چند فتوائى بودن تهذیب مسلم است ولى اذعان باید نمود ابعاد این موضوع یکسره روشن و شفاف نیست. با غور در تهذیب و برخورد فقیهان با آن، حیطه برگرفتن فتوا از این کتاب را پرچالش و بحثانگیز مىیابیم و آن را به تحقیقى بایسته نیازمند مىبینیم. برخى از سوالات مطرح در این زمینه عبارتند از: 1 . آیا ترک تاویل(توسط شیخ نسبت به مدرک قول مفید) را در همه جا باید نشانه موافقت او با قول مفید انگاشت؟ 2 . آیا دست زدن شیخ به تاویل مدرک را باید در همه جا نشانه مخالفت او با مفید تلقى کرد؟ 3- آیا هر جمع کردنى میان روایات توسط شیخ، فتواى او را مشخص مىکند؟ در ارتباط با این سوال گفتنى است جمع کردن شیخ میان روایات گاه در راستاى اثبات قول مفید قرار مىگیرد در این صورت این سوال و سوال اول به یکدیگر گره مىخورند و مجموع آن دو این سوال را تشکیل مىدهند: آیا اگر شیخ از تاویل مدرک مفید سرباز زد بلکه در راستاى اثبات قول او میان روایات جمع نمود مى1توان فتواى او را موافق با مفید تلقى کرد؟ گاهى هم جمع کردن شیخ در راستاى نظرى مخالف با قول مفید انجام مىگیرد در این صورت، سوال یاد شده- سوال 3 -زیر مجموعه سوال دوم مىشود چه آنکه جمع کردنى اینچنین، از مصادیق دست زدن به تاویل مدرک قول مفید تلقى مىشود. 4 -آیا شیخ آنجا که دلیلى بىربط را براى قول مفید ذکر کند خواسته است با مفید از این طریق مخالفت ورزد؟(مخالفتى مودبانه) طرح این سوالات براى توجه به زوایاى موضوع است تا آنگاه که سخنان خوانساریها یا فقهاى دیگر را ذکر کردیم بدست آید به کدام زاویه نظر داشتهاند وگرنه آنچه در اینجا مىآوریم در واقع نگاهى به ابعادى از موضوع و ذکر پاسخ برخى از این سوالها است تحقیق کامل را به مجالى دیگر وامىگذاریم: 1 . صاحب حدائق سخنى در پاسخ به سوال سوم، دارد که مىتوان از آن، قاعده زیر را فراگرفت: (نمىتوان از تمام مواردى که شیخ به جمع کردن میان روایات دست زده، فتواى او را برگرفت، چه آنکه در پارهاى از این موارد او تنها خواسته احتمالهایى را در جمع کردن میان روایات ارائه دهد.) صاحب حدائق دلیل مطلب را چنین ذکر مى کند: ومثله لوعد مذهبا له لم تنحصر مذاهبه.() اگر بخواهیم مثل چنین جمع کردنى را حاکى از فتواى او بگیریم، باید به وجود فتواهاى بىحد و حصر براى او تن در دهیم. 2 . علامه مجلسى در یک مساله دلیلى را که شیخ براى راى مفید ذکر کرده بىارتباط با آن دانسته و در آخر چنین نتیجه گرفته است: لعل غرض الشیخ فى امثال هذه المواضع انه لم یصل الینا فى هذا الباب غیر هذا الخبر فىکون ایرادا على المفید مع رعایه غایه الادب.() چه بسا غرض شیخ در امثال این موارد که براى راى مفید دلیل و روایتى غیر مرتبط را ذکر مىکند آن است که بگوید به ما در این باب چیزى جز این روایت نرسیده تا از این رهگذر بر مفید با رعایت نهایت ادب اعتراض کرده باشد.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
1 -ایشان نیز به مطلبى که از کلام صاحب حدائق بر گرفتیم- و به سوال سوم پاسخ مىداد- اعتقاد داشته است.() چنین مىنماید صاحب حدائق مطلب را از آقا حسین گرفته است، زیرا به طرح مطلب در مسالهاى پرداخته که آقا حسین پرداخته است. افزون بر این، عبارت صاحب حدائق تقریبا نزدیک به عبارت مشارق است. . قاعدهاى که از ایشان در بحث کتاب من لایحضره الفقیه ذکر کردیم قاعده نامعلوم بودن فتاواى قدما نسبت به تفاصیلى که متاخرین احداث کردهاند اینجا نیز مىآید(مراجعه شود).
ب) آقا جمال خوانسارى،
در کلمات ایشان مىتوان پاسخ سوال اول را بدست آورد وى مىگوید: شیخ در تهذیب همه جا متصدى بیان این نشده که چه چیز موافق است با مذهب او و چه چیز مخالف است و تاویل باید کرد بلکه در بسیارى از جاها اکتفا کرده به نقل احادیث بىآنکه متعرض مذهب خود شود.
نهایه شیخ
1 . آیا نهایه یک کتاب فتوائى است؟
دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اول:
نهایه کتابى فتوایى است. این، دیدگاه کسانى است که کوشیدهاند با استناد به نهایه فتاواى شیخ را بدست آورده و گفتههاى او را در این کتاب فتوا بخوانند بیشتر فقیهان این دیدگاه را دارند.
دیدگاه دوم:
نهایه براى فتوادهى تدوین نیافته است. ابن ادریس بر این دیدگاه سخت پاى فشرده است به گفته او مسائل نهایه ایرادا(و با انگیزه نقل و خبر دهى) صادر شدهاند نه اعتقادا(و به منظور فتوادهى ). در سرائر در چند مورد پیرامون نهایه به جمله انه کتاب خبر لا کتاب بحث و نظر بر مىخوریم به اعتقاد او شیخ در نهایه یا به ارائه مضامین روایى همت گماشته است(). یا کوشیده تا از مسائل مطرح در مصنفات اصحاب خبر دهد.() در جاى دیگرى مىگوید: کثیرا ما یوردفیه اشیاء غیر معمول علیها. در موارد بسیارى احکامى در نهایه وارد شده که مورد عمل قرار نگرفتهاند. مقصود او از عدم عمل به این احکام، عمل نکردن خود شیخ به آنها است به این موضوع در مواردى چند با عبارتهایى از قبیل) و مما لایعمل علیه تصریح کرده است.( تصریح کرده است. ابن ادریس براى اثبات مدعاى خود دو دلیل ذکر کرده است:
دلیل اول:
اعتراف شیخ طوسى، او مىگوید: قد افصح عن ذلک وابان واعتذر لنفسه فى خطبه مبسوط. شیخ طوسى خود در مقدمه مبسوط از این موضوع پرده برداشته و از در پیش گرفتن این روش اعتذار جسته است.
دلیل دوم:
وجود فتواهاى بسیار از شیخ برخلاف مسائل مطرح در نهایه در این زمینه مىگوید: انه رحمه اللّه قد رجع فى کتبه کتب البحث عن معظم ما ذکره فى نهایته مثل مسائل خلافه و مبسوطه و غیر ذاک من کتبه.شیخ در کتابهاى استدلالى خویش همچون خلاف و مبسوط و غیر آن، قسمت معظمى از مسائل مطرح در نهایه را وانهاده و برخلاف آن فتوا داده است.
بازتاب دیدگاه ابن ادریس
ابن ادریس بر پرسشى انگشت نهاده که حکایت از دقت او دارد باید دید فقیهانى که بعد از او آمدهاند با دیدگاه وى چگونه بر خورد کردهاند؟ مىتوان به دو دسته اشاره کرد: 1 . فقیهانى که معترضانه به نقل سخن او پرداختهاند همچون علامه()، بحرانى() و برخى دیگر. این گروه در برابر سخن ابن ادریس موضعگیرى کردهاند البته با استدلالهاى اینان تنها ثابت مىشود که برخى از مسائلى که ابن ادریس عملشیخ به آنها را نفى کرده مورد عمل شیخ بوده است و نه بیشتر یعنى به صورت کلان ثابت نمىکنند که شیخ کتاب را براى افتاء نوشته و به مسائل مطرح در آن عمل کرده است.(براى آگاهى بیشتر، به سخنان این دسته مراجعه شود.() ) این سوال مطرح است که این فقیهان چرا اصل نظریه ابن ادریس را بىپاسخ گذاشته و دلایل او را جواب ندادهاند؟ آیا به عمق نظریه او تفطن نیافتهاند یا تفسیر خاصى را از سخنان ابن ادریس در نظر داشتهاند و یا آنکه اصلا توانائى پاسخگوئى نداشتهاند؟ آنچه مسلم است اینان نهایه را کتابى فتوایى مىشمردهاند- همانطور که گذشت.- 2. فقیهانى که دیدگاه ابن ادریس را پذیرفتهاند: مىتوان از جمله اینان فقیهان زیر را نام برد: الف) صاحب جواهر، او مىگوید: ان النهایه لیست کتابا معداللفتوى والعمل بل کثیر منها مضامین اخبار بصوره الفتوى کما لایخفى على الخبیر الممارسه نهایه براى فتوى دادن و عمل کردن تدوین نگشته است بلکه بسیارى از آن، مضامین روایات را تشکیل مىدهد که به صورت فتوا ظاهر شده است این نکته بر انسان آگاهى که در مراجعه به کتاب ممارست داشته، پوشیده نیست. ایشان دیدگاه ابن ادریس را در برخى از موارد طرح، و آن را تایید کرده است ب) مرحوم حکیم، در مستمسک مىگوید: (والظاهر من النهایه کونها مضمون روایات لافتاواى3) از نهایه بر مىآید که مضمون روایات است نه دربردارنده فتاوى. ج) مرحوم اراکى؟ در کتاب الطهاره مى گوید: ان النهایه مسوقه للجمع بین الاخبار دون ذکر الفتاوى.نهایه کتابى است که به منظور جمع کردن میان اخبار تدوین شده نه ذکر فتاوى.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
ایشان نهایه را کتابى فتوائى مىشمرد چه آنکه جهت استخراج و تعیین فتاوى شیخ به کتاب نهایه استناد جسته است. وى در یک مورد هنگام طرح این ادعا که شیخ در نهایه به مساله فتوا داده به نفى ابن ادریس نسبت به این موضوع اشاره مىکند و آن را نقد مىنماید() این نقد نیز همچون سایر نقدهاى دیگران به ابن ادریس تنها عمل شیخ را به مسائلى در نهایه ثابت مىکند و نه بیشتر- یعنى به صورت کلان ثابت نمىکند که کتاب شیخ کتابى فتوایى بوده است.-
ب) آقا جمال خوانسارى،
ایشان-آنگونه که تتبع نشان مىدهد- سخنى در این زمینه نگفته است ولى از برخورد او با نهایه چنین برمىآید که کتاب را فتوایى مىشمرده و سخن نهایه را مذهب شیخ مىخوانده است نگاهى گذرا به کتاب التعلیقات على شرح اللمعه و سایر مباحث فقهى ایشان()، این موضوع را آشکار مىکند.
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
ایشان نهایه را کتاب فتوى و سخن مطرح در آن را فتواى شیخ بشمار آورده است. او در یک مورد نسبت به مسالهاى چنین مىگوید: وعن الشیخ فى النهایه الفتوى به.()
2. حدود و ضوابط برگرفتن فتوى از نهایه:
وضعیت کتب غیر تفریعى عالمانى مانند صدوق، کلینى، یا حتى مفید با کتاب غیر تفریعى شیخ طوسى- یعنى نهایه- تفاوتى ویژه دارد که سایه آن برچند وچون قضاوت پیرامون فتاواى این عالم وارسته پهن شده است. شیخ طوسى پس از تالیف نهایه دست به تالیف کتابهایى همچون مبسوط و استبصار و... زد. در این کتابها بویژه مبسوط به فتاواى بسیارى بر مىخوریم که با مسائل مطرح در نهایه تغایر دارند. سوال این است کدامیک را باید ترجیح داد و مذهب و فتواى او بشمار آورد؟ آنان که فتوایى بودن نهایه را از اساس نفى مىکنند با دغدغهاى این چنین مواجه نیستند چه آنکه اساسا سخن شیخ را در نهایه فتوى نمىدانند. پرسش یاد شده فراروى کسانى قرار دارد که به فتوایى بودن نهایه تن در دادهاند. میان اینان دو دیدگاه وجود دارد: تعدادى از عالمان که بر نظریه انعکاس اصول ماثوره در کتب غیر تفریعى پاى مىفشرند چه بسا راى مطرح در نهایه را مهمتر ببینند و آن را در مقام تحصیل اجماع یا شهرت، کاربردىتر و قابل اعتمادتر بدانند اینان بر این باورند که در این کتاب شیخ زبانافتاء به احکامى گشوده که نسبت به آنها این دغدغه وجود دارد اصولى برگرفته از امامان(ع) باشند. 2 . گروهى دیگر از عالمان() با توجه به تاخر زمانى کتاب مبسوط موضوع دست کشیدن شیخ از فتواى نهایه را به میان مىکشند و سخن آخر او را دقیقتر و فتواى نهائى- که به منزله رفع ید از فتواى نهایه است- تلقى مىکنند.() اگر این دیدگاه را پذیرفتیم قاعدهاى این چنین فراروى ما قرار مىگیرد در مواردیکه شیخ در کتب بعدى خود بر خلاف نهایه فتوا داده است سخن نهایه فتواى نهایى نیست.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
1 . ایشان براى فتواى نهایه در صورت رجوع شیخ از آن در کتابهاى بعدى اعتبار قائل نیست.() 2 . قاعده معلوم نبودن فتواى قدما در تفاصیلى که متاخرین احداث کردهاند که گذشت(رجوع شود به بحث کتاب من لایحضره الفقیه)
ب) آقا جمال خوانسارى،
سخنى از ایشان به دست نیامد.
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى:
وى نیز سخن مطرح در کتابهاى متاخر را بر فتواى مطرح در نهایه ترجیح مىدهد و فتواى نهائى شیخ تلقى مىکند.
2 . دستیابى غیر مستقیم به آراى قدما:
تاریخ با حرکت زمان راههاى تازه را مىپیماید اما با دور شدن از هر برهه قسمتى از گذشته به تاریکى مىرود برهههایى که در قرون نزدیک به ما رسیدهاند شفافتر در دیدگان تاریخ پژوه ما انعکاس مىیابند تا قطعههایى از تاریخ که در فرا سوى قرنهاى معاصر و نزدیک به ما گم شدهاند. تحلیلگر تاریخ براى شناخت گذشتههاى دور مانده و تاریک راهى فراختر از پیمودن اندیشههاى گذشته کاو- که در گذشته مىزیستهاند- در پیش ندارد اندیشههایى که در انتهاى دوره تاریک و آغاز دوره روشن تاریخ تجلى یافتهاند. بر پایه این حقیقت مىتوان نظریه علمى زیر را ارائه داد: تعدادى از فقیهان هم عصر با قدما- همچون شیخ طوسى- یا نزدیک به دوره آنان -همچون محقق و علامه- مىکوشیدند تا فتاوى قدما را بدست آورند از آنجا که این فقیهان از طرفى در فضاى هنجارى پیشینیان و از طرف دیگر در دوره اجتهاد تفریعى زیستهاند تلاششان براى درک اندیشههاى آنها دقیق و نتیجه بخش بوده است. و مىتوان از گذراینان به فتاواى قدما دست یافت. این در حالى است که گاه براى ما دستیابى مستقیم به فتاواى قدما دشوار مىنماید آنها گاهى در کتب خویش سخنى را بىآنکه در مقام افتاء باشند گفتهاند و گاهى نیز فتواى خود را در میان قرائن مخفى از دیدگان کاوشگر امروز ولى آشکار در دوران خود ارائه کردهاند و گاه نیز اصلا فتواى خود را به رشته تحریر در نیاوردهاند بلکه تنها بر زبان آوردهاند و شاگردان و معاصران را از آن با خبر کردهاند در مثل شیخ طوسى نسبت به مسالهاى مىگوید: ما این را از شیوخ مذاکره شنیدهایم.() اینچنین، گفتهها، اظهار نظرها و نقل قولهاى عالمان دوره نزدیک به عصر قدما یا معاصران آنها راه پژوهش در اندیشههاى پیشینیان را به روى ما مىگشایند. این عالمان چهرهاى پر رنگ از گذشته را در امتداد تاریخ بر ما آشکار مىکنند. شاید بتوان پذیرش نقل اجماع شخصیتهایى همچون شیخ طوسى یا محقق و علامه را از سوى فقیهان دوره بعد ناشى از وجود چنین دیدگاهى دانست به نظر آنها اظهار نظرها، نقل اجماعها و نقل قولهاى عالمان نزدیک به عصر قدما پلى است که مىتواند فقیه را به فتاواى پیشینیان مرتبط کند. با تتبع در کلمات برخى از فقیهان به سخنانى برمىخوریم که از این دیدگاه حکایت مىکنند البته به کسانى نیز مىتوان برخورد که هر چند این دیدگاه را داشتهاند ولى در عین حال به دلائلى به نقل اجماع چندان وقعى نمىنهادهاند بلکه بیشتر به نقل قولهاى صریح عالمان نزدیک به قدما و یا شرح و تفسیرهایشان از اقوال آنها- قدما- بها مىدادهاند شاید بتوان علامه کاظمى را از زمره این دسته- که در عین اعتقاد به دیدگاه یاد شده چندان به نقل اجماع وقعى نمىنهند- دانست او مىگوید: هو- اى المحقق- لسان متقدمى الاصحاب و ترجمانهم ومحقق مافاتهم ومظهر ما خفى عنهم.() محقق حلى زبان متقدمین، ترجمان افکار، تحقیق کننده از دست رفتهها و آشکار کننده اندیشههاى پنهان آنها است. در این بحث بیشتر به کلماتى که پیرامون سه شخصیت- شیخ طوسى، محقق حلى و علامه حلى- ذکر شده، اشاره مىکنیم. در مورد این سه شخصیت سوالات قابل طرح عبارتند از: 1 . آیا اینان در پى دستیابى به آراى پیشینیان خود بودهاند؟ 2 . آیا جهت دستیابى به آراى آنان تتبع و دقت مىکردهاند؟ 3. نزدیک بودن به عصر قدما تا چه اندازه تتبع آنها را جهت دستیابى به فتاواى قدما با موفقیت مقرون نمود؟ 4 . آیا مىتوان گفت اینان آراى خاصى از قدما را در اختیار داشتند که در کتب آنها- قدما - ذکر نشده است؟ 5 . آیا در آینه نقل اجماع این سه تن مىتوان آراى قدما را دید؟ بحث حاضر درصدد بررسى کامل و دقیق سوالات فوق نیست- که آن مجالى دیگر مىطلبد- این سوالات را از آن جهت طرح نمودیم که زوایاى بحث از یکدیگر تفکیک یافته و بازشناخته شوند تا آنگاه که کلمات خوانساریها را ذکر کردیم بدست آید به چه زاویههایى از بحث نظر داشتهاند.
دیدگاه خوانساریها
الف) آقا حسین خوانسارى،
ایشان در رساله اجماع بدون اشاره به شیخ یا محقق و علامه به صورت کلى به کسانى که درگذشته نقل اجماع کردهاند اشاره مىکند و به این مضمون مىگوید: مدعیان اجماع در تتبع اقوال و تفحص آراء کوششى سخت به خرج مىدادند تا آنجا که از ذکر قول شاذ هم دریغ نمىکردند؟ در کتاب شارق نسبت به محقق و علامه مىگوید: ...العلامه والمحقق من المتتبعین لاقوال العلماء العارفین بتفاصیل فتاویهم واختلافاتهم العالمین بداب الناقلین واستنادهم فى النقل.علامه و محقق از تتبع کنندگان در اقوال عالمان به شمار مىروند تتبع کنندگانى که آشنا به تفاصیل و اختلافهاى فتاوى بودند و عالم به داب نقل کنندگان اجماع و مستندات آنها در نقل.
ب) آقا جمال خوانسارى،
. ایشان برال نقل اجماع شیخ اهمیتى بسزا قائل است در رساله نماز جمعه سخن برخى که فتواى صدوق را در یک مساله مخالف با ادعاى اجماع از سوى شیخ قلمداد کردهاند رد مىکند و مىگوید: چگونه تجویز توان کرد که شیخ طائفه چنان بىدین باشد که با این همه بىخبرى و عدم اطلاع بر احوال مثل صدوق با قرب عهد چنین دعوى کند و این بسیار ظاهر است. ایشان در دفاع از شیخ تا آنجا پایبندى نشان داده که حتى اگر علامه هم به ادعاى او بىتوجهى نشان دهد به دفاع از شیخ مىپردازد. وى در یک مورد که علامه شیخ را به محاکمه مىکشاند و از او مستند مىطلبد مىگوید: ان الاجماع الذى اعتقده یکفى مستندا له.در مساله، اجماعى که شیخ به آن اعتقاد دارد براى مستند بودن نزد او کافى است. 2 . به اعتقاد آقا جمال محقق و علامه در ادعاى اجماع به (نهایت احتیاط) پایبند بودهاند
ج) آیه اللّه سید احمد خوانسارى،
وى نقل اجماع توسط شیخ را جابر ضعف روایت مىداند