آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

اشاره: در کتاب نقد(1)، از جمله، دو مقاله با عناوین"دلایل پیدائى و پایائى سکولاریزم" و "عرف و مصلحت درترازوى حکومت اسلامى" به چاپ رسیده بود. آنچه ذیلاآمده، نقدى است از یک خواننده که متوجه آن مقالات‏مى‏باشد. پاسخ این نقد را در شماره آینده کتاب نقد خواهیدخواند، ان‏شاءا....
بدینوسیله "کتاب نقد"، براى چاپ هرگونه نقد مستدل‏از مضمون نشریه، اعلام آمادگى مى‏کند.
نویسنده مقاله «دلایل پیدایى و پایایى سکولاریزم‏» (1) ارتباط وثیقى بین «عقل مدارى وخرد بسندگى‏» با ایدئولوژى سکولاریزم دیده‏اند. در اینجا در مقام آن نیستیم که ببینیم‏این ادعاى نویسنده تا چه حد صحت دارد. عجالتا فرض مى‏کنیم که چنین ارتباط وثیقى‏وجود دارد و «عقل مدارى و خرد بسندگى‏» از زیر ساخت‏ها و ریشه‏هاى این مرام‏مى‏باشد.
حال مى‏خواهیم ببینیم که اگر فرضا «عقلگرایى‏» یکى از مبانى سکولاریزم‏باشد آیا این مبناى سکولاریزم در مورد فرهنگ اسلامى و مؤلفه‏هاى مختلف آن کاربرددارد یا نه؟
در ابتدا باید معین کنیم که منظور از عقلگرایى چیست. منظور از عقلگرایى، استفاده‏از کلیه توانائیهاى فکرى بشر و کلیه اطلاعات بشرى به منظور دست‏یابى به «حقیقت‏»مى‏باشد. این عبارت دست‏یابى به «حقیقت‏» نقش بسیار اساسى در تعریف عقلگرایى‏دارد یعنى براى دست‏یابى به حقیقت، از کلیه توانائیهاى فکرى بشرى استفاده مى‏کند.البته التزام او به «فکر» و «چون و چرا طلبى او» همچون خصوصیات جسمى و بیولوژیک‏او تقریبا ذاتى است. یعنى این سئوال که چرا او «چون و چرا طلب است‏» و چرا «حقیقت‏جواست‏»، پاسخى درخور ندارد همچنان که این سئوال که چرا چشم و گوش و ... دارد،پاسخى درخور و راضى کننده ندارد و این امور مربوط به ساختار آفرینش مى‏باشد.بنابراین در جهت‏حقیقت جویى، به خود حق مى‏دهد که هر امرى را مورد کاوش قراردهد ولو آنکه به نتیجه عینى و ملموسى نرسد. براى او مهم نیست که اگر فرضا یک‏مجموعه مقدس مثل دین را مورد کاوش و پرسش قرار دهد ممکن است در طى این‏کاوش و بررسى، تقدس و حرمت‏خطوط قرمز ادعایى در دین زیر سئوال رود و حتى‏احیانا به انهدام فکر دینى بیانجامد. براى او این امور مطلقا مهم نیست.
حال باتوجه به تعریفى که از عقلگرایى ارائه دادیم روشن مى‏شود که ادعاى نویسنده‏مقاله «عرف و مصلحت در ترازوى حکومت اسلامى‏» که در شماره اول «کتاب نقد» درج‏شده است مبنى بر اینکه: (ما با مقوله‏اى بنام «عقل دینى‏» مواجهیم که با «عقل سکولار»تغایرهاى اصولى در پیش فرضهاى کلامى و فلسفى و ... در روش و در آمال و اهداف‏دارد) (2) کاملا نادرست جلوه مى‏کند. ما «عقل دینى‏» و «عقل سکولار» نداریم. ما فقط یک‏نوع عقل داریم که به «پیش‏فرضهاى کلامى و فلسفى و ...» و دیگر خطوط قرمز، متعهدنشده است. پرواى هیچ چیز را ندارد، هیچ چیز. و از کلیه دستاوردهاى فکرى بشراستفاده مى‏کند، خواه نتیجه آن به «دین مدارى‏» و یا به «سکولاریزم‏» بینجامد. نتیجه‏براى او مطلقا مهم نیست. و اینطور نیست که «چون و چراطلبى‏» خود را مطابق اهداف ونتایج، تعدیل کند. یک عقلگراى واقعى، به هیچ وجه، تعهدى در برابر نتایج‏حاصله‏ندارد.
حال باتوجه به تعریفى که راجع به عقلگرایى ارائه نمودیم به دو مورد از مهمترین‏دعاوى مقاله «دلایل پیدایى و پایایى سکولاریسم‏» که بیشتر به مساله عقلگرایى مربوط‏است، مى‏پردازیم:
1) نویسنده محترم ادعا کرده است که "عقیده به حجیت عقل در اسلام، سبب ظهورمکاتب فلسفى بسیار غنى و مشارب کلامى بس استوارى گردیده که پشتوانه استدلالى‏رخنه ناپذیرى براى عقائد دینى شده و توهم تقابل دین و عقل را در فرهنگ اسلامى ازاذهان زدوده است." (3) .
این صفت «رخنه‏ناپذیرى‏» که براى کلام و فلسفه اسلامى قائل شده‏اند، جاى بحث‏دارد.
براى روشن‏تر شدن موضوع، یکى از مهمترین و بنیادى ترین مسائل در کلام و فلسفه‏اسلامى یعنى مساله «اثبات وجود خدا» را مورد توجه قرار مى‏دهیم. باتوجه به سیرى که‏براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب داشته‏اند و نقادیهایى که از این براهین شده‏است، ادعاى «رخنه ناپذیرى اثبات وجود خدا»، ادعاى بزرگى است. همین جا قبل ازادامه مطلب، باید بگویم که آنچه در فلسفه قرون وسطى و الهیات مسیحى، راجع به‏براهین اثبات وجود خدا مطرح گشته است، با آنچه در فلسفه اسلامى، راجع به اثبات‏وجود خدا مطرح شده شباهت زیادى دارد و بسیارى از استدلالات "توماس اکویناس" فیلسوف مسیحى معروف قرن 13 میلادى، شباهت‏بسیار با همان استدلالات فلاسفه معروف اسلامى مثل ابن سینا و فارابى دارد. بنابر این ادعاى اینکه آنچه در غرب موردنقد قرار گرفته، مربوط به «فلسفه مسیحى‏» است‏بى‏اساس است. بنابراین مى‏توان گفت‏که تقریبا تمام نقدهایى که فلاسفه معاصر غربى راجع به براهین اثبات وجود خدا مطرح‏مى‏کنند، در مورد آنچه که در فلسفه اسلامى راجع به خدا مطرح شده است نیز وارداست. به عنوان مثال یکى از بنیادى‏ترین نقدها در مورد برهان وجوب و امکان و یا به‏قول فلاسفه غربى، برهان جهان شناختى، (Cosmological argument) که دردائرة‏المعارف فلسفه ویراسته "پل ادواردز" مطرح شده است این است که براهین اثبات‏وجود خدا و بویژه برهان وجوب و امکان، هر چقدر هم که در ظاهر، مقبول جلوه کننداما هیچگاه «قاطعیت عقلى نظامهاى منطقى و ریاضى‏» (4) را نخواهند داشت و این مساله‏در فلسفه معاصر غرب، به وضوح نشان داده شده و ما هم در اینجا قصد تکراراستدلالهاى آنها را نداریم (5) . اما هدف از مطرح کردن این مساله، نشان دادن آن است که‏آن «رخنه‏ناپذیرى‏» که نویسنده مقاله مذکور، مطرح کرده و البته تنها نظر ایشان نیست ودر آثار فلسفى علامه طباطبائى و آیة‏الله مطهرى هم چنین ادعایى مطرح شده است و آن‏مرحومان نیز فکر مى‏کردند که استحکام استدلالهاى راجع به وجود خدا، در حد همان‏قضایاى ریاضى و منطقى است و به همان اندازه هم تخلف ناپذیر مى‏باشد، باپیشرفتهایى که در فلسفه و بویژه فلسفه تحلیلى پیدا شده، قابل دفاع نمى‏باشد.
البته منظور اینجانب از مطرح کردن مساله فوق این نیست که امروزه «وجود خدا» ازمنظر عقلگرایان قابل دفاع نیست. بلکه در همین نیمه دوم قرن بیستم، فیلسوفان متعددى‏که در سنت فلسفه تحلیلى هم پرورش یافته‏اند، براهین و استدلالات قابل قبولى ازدیدگاه عقلى راجع به «اثبات وجود خدا» مطرح کرده‏اند که براى اینجانب هم به عنوان‏یک عقلگرا اعتبار آنها محفوظ است. منتها با این شرط که آن استحکام و تخلف ناپذیرى‏استدلالات ریاضى را از این براهین انتظار نداشته باشیم و البته لزومى هم ندارد که هرچه‏معقول است، اعتبارش به همان شیوه معقولیت قضایاى ریاضى و منطقى مطرح باشد.درهر حال، هدف از مطرح کردن مساله «وجود خدا» که از اساسى‏ترین قضایا در کلام وفلسفه اسلامى است، این است که نشان داده شود که برخلاف نظر نویسنده مقاله «دلایل‏پیدایى و پایایى سکولاریزم‏»، فلسفه اسلامى از گزند انتقادات فلسفه‏هاى معاصر درامان نیست و ایرادها و اشکالاتى که در فلسفه‏هاى قرون وسطى و مسیحیت موجود بوده‏است، در مورد فلسفه اسلامى هم مطرح است و اگر دنبال دفاع از قضایایى مثل «خداوجود دارد»، هستیم، باید به همان شیوه‏هاى جدید که در فلسفه‏هاى معاصر مطرح‏است‏روى بیاوریم و تکرار سخنان پیشینیان که ضعف آنهامعلوم و مشخص‏است،دردى‏را دوا نخواهدکرد.
2) نویسنده محترم در ارتباط با «سنت‏» نوشته‏اند که «سنت پیامبر اسلام (ص) وروایات موثق بسیارى که از رهبران دینى در دسترس مى‏باشد، ضامن اتقان و سلامت‏عقائد مسلمین و مانع خرافه‏گروى در باورداشتهاى دینى آنان است‏» (6) و در ادامه گفته‏اندکه «عقیده به ضرورت فهم اجتهادى دین مشوق مسلمانان در پذیرش عالمانه عقائداسلامى و مانع جدى رواج باورهاى سست و رکود به اعتقادات مى‏رسند و رکود تفکردینى در میان آنان است‏» (7) .
در اینجا هم باز دقیقا مشخص نکرده‏اند که چه اعتقادات، خرافه و چه باورهایى سست است که فرضا وجود «سنت اجتهاد» مانع رواج آنها شده است. بخصوص که‏کلمات خرافه و سست‏بسته به اینکه متولد در چه عصرى و یا متعلق به چه فرقه اسلامى‏باشیم، مى‏تواند معانى متفاوت و گاه متضادى داشته باشد.!
درهر حال، راه تشکیک و نقد در «سنت‏» و «اجتهاد» نیز همچنان که در دیگر امور بازاست، در این موارد نیز باز است و به هر نتیجه که در راه جستجوى «حقیقت‏» بدست‏آید، تن باید داد. گرچه عده‏اى از قبل، هدف از تحقیق را معین کرده‏اند و براى آن حد وحدود و «خطوط قرمز» قائل شده‏اند و چنین نوشته‏اند(مقاله عرف و مصلحت درترازوى جکومت اسلامى):
«راه اصلاحات متدیک و نظریات جدید در «اصول فقه‏» (بشرطى که منطقى باشد وبه انکار یا تحریف مبانى و متون دینى یا ترک آنها نیانجامد) همچنان مفتوح است‏» (8) یعنى‏در اینجا هم اگر فرضا در طى مطالعات و تحقیقات به این نتیجه رسیدیم که لزومى نداردفلان عمل براساس متن دینى انجام شود چون نتیجه، مستلزم ترک یا انکار آن متن دینى‏است، بنابراین باید تعصب بورزیم و آن مطالعات را نادیده بگیریم! مثلا اگر به این نتیجه‏رسیدیم که هرچه ائمه(ع) گفته‏اند الزاما در همه زمانها و مکانها کاربرد ندارد و مخاطبان‏ایشان در موارد قابل توجهى مردم هم عصرشان بوده‏اند و مثلا اگر سن بلوغ دختران را 9سال قمرى ذکر کرده‏اند این به دلیل شرایط اقلیمى و نژادى مردم هم عصر و هم مکان‏آنها بوده است و مخاطب آنان هم در چنان احادیثى مردم حجاز بوده‏اند این نتیجه را ولوآنکه دلایل متعددى در رابطه با گرایش به آن وجود داشته باشد باید نادیده گرفت زیرادر غیر این صورت بخشى از احادیث صحیح را که جزء متون دینى هستند، انکار و ترک‏کرده‏ایم.!
در حقیقت، استنتاج احکام از «سنت‏» برپایه پیش فرضهاى کلامى و انسان شناختى وجامعه شناختى و .... خاصى است که بسیارى از آنها مى‏تواند به راحتى مورد نقد وتشکیک قرار گیرد (9) و آنچه که دستاوردهاى بشرى در رابطه با تحقیقات و نقد تاریخى‏است در مورد این متون اسلامى هم همچون متون دینى مسیحیت و یا دیگر متون‏تاریخى، کاملا قابل کاربرد و مطرح شدن است.
البته در اینجا نیز مثل مساله «اثبات وجود خدا»، تحلیل پیش فرضهاى کلامى و انسان‏شناختى و جامعه شناختى و ... مربوط به احکام فقهى، الزاما به انهدام فقه و دانش‏حدیث و .... و کلا اسلام نخواهد انجامید کما اینکه منجر به نابودى مسیحیت نشده‏است. همیشه مى‏توان دفاعهاى عقل پسندى از مسائل بنیادى دینى ارائه داد ولى نکته‏حائز اهمیت آن است که صورتهاى جدید این نوع دین شناسى‏ها، با تصورات سنتى‏دینى، اختلافات عمده‏اى خواهند داشت زیرا این دیدگاههاى سنتى، از منظر عقلگرایانه‏و حقیقت طلبانه، دیگر قابل دفاع نیستند.
بنابراین، باتوجه به آنچه که گفته شد، اگر «عقل گرایى‏» یکى از مبانى سکولاریسم‏باشد (که البته ممکن است‏خود این امر، قابل مناقشه باشد) اسلام و فرهنگ سنتى‏اسلامى هم، بدون شک با این وجهه سکولاریسم وارد چالش خواهد شد و مصونیتى ازاین لحاظ ندارد و بنابراین از این جهت‏بین اسلام و مسیحیت فرق عمده‏اى وجود ندارد.
پى‏نوشتها:
1- کتاب نقد - شماره اول - مقاله "دلایل پیدایى و پایایى سکولاریزم" - على اکبر رشاد
2- همان - مقاله "عرف و مصلحت در ترازوى حکومت اسلامى" - حسن رحیم پورازغدى ص 114
3- همان - مقاله "دلایل پیدایى و پایایى سکولاریزم" - ص 80
4- "خدا در فلسفه" (برهانهاى فلسفى اثبات وجود بارى) - برگرفته از دائرة‏المعارف فلسفه ویراسته پل‏اداوردز ترجمه بهاءالدین خرمشاهى - مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)1371- ص 74
5- به عنوان نمونه مى‏توان به کتاب ذیل مراجعه کرد که با دیدگاه تحلیلى در فلسفه دین نگاشته شده است وحاوى نظرات فیلسوفان قرون وسطى و فلاسفه معاصر راجع به اثبات وجود خدا، صفات خدا و ومطالب متنوع کلامى دیگر مى‏باشد. البته کتاب در زمینه فلسفه دین، زیاد است ولى اهمیت این کتاب‏در این است که نظرات فلاسفه قرون وسطى، مثل توماس آکویناس را که شباهت زیادى به فلسفه‏اسلامى دارد را هم عینا از متن کتابهاى آنان نقل کرده است:
Reading in the philosoghy of religion (An analutic a pproach) - Baruch A. Brodu - 1974
این کتاب در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است.
6- کتاب نقد - شماره اول - مقاله "دلایل پیدایى و پایایى سکولاریزم" - ص 79
7- همان
8- همان - مقاله "عرف و مصلحت در ترازوى حکومت اسلامى" - ص 147
9- بخش اول کتاب «هرمنوتیک، کتاب و سنت‏» به پیشفرضهاى متعدد فقها و مفسرین درهنگام افتاء وتفسیر پرداخته است: هرمنوتیک، کتاب و سنت - محمد مجتهد شبسترى - طرح نو - 1375

تبلیغات