بر اساس نظریه وضع الفاظ بر ارواح معانی یا به اختصار، نظریه «روح معنا»، الفاظ بر روح معنای مشترک بین مصادیق گوناگون وضع شده اند و خصوصیات مصادیق در وضع الفاظ دخالتی ندارد. طبق این دیدگاه، مراد از الفاظ متشابهی چون عرش، کرسی، لوح، قلم و... در کتاب و سنت، نه معنای ظاهری آن هاست و نه معنای مجازی آن ها، بلکه معنای آن ها چنان گسترده است که شامل مصادیق غیرمادی هم می شود. نظریه روح معنا در اصل برای توجیه الفاظ متشابه قرآن مطرح شده است؛ ولی می توان آن را به طور کلی آن را در دسته نظریه های کلان در لغت شناسی طبقه بندی نمود. این دیدگاه را برای نخستین بار غزالی مطرح کرد و پس از او بسیاری از بزرگان اندیشه اسلامی آن را پذیرفته اند. این نظریه در سده اخیر و در حوزه علمیه قم مجال طرح مجددی یافته است و به این منظور، به طور ویژه دیدگاه سه عالم برجسته در حوزه علمیه قم یعنی امام خمینی، علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی درباره این نظریه، از منظرها و با رویکردهای گوناگون شایسته بررسی است. در این مقاله تقریر هر یک از این سه بزرگوار از این نظریه و شباهت ها و تفاوت های تقریر آنان و امتیاز و برجستگی دیدگاه آنان در طرح این نظریه مورد بررسی قرار گرفته است.
نظریه روح المعنی من منظار علماء القرن الأخیر فی الحوزه العلمیه بقم (مع التأکید علی وجهات نظر الإمام الخمینی والعلامه الطباطبائی وآیهالله جوادی آملی)