در دوره های اخیر، نقد خواننده محور، نقد سنتی و مؤلّف محور را به چالش کشیده و با اهمیت بخشیدن به جایگاه خواننده، رویکرد مطلق گرای آن را به ماهیتی نسبی گرا تغییر داده است. «ولفگانگ ایزر» بر این باور است که هر خواننده، معنای جدیدی را از متن به دست می آورد که این امر بیانگر نسبی بودن معناست. او خواندن ادبیات داستانی را به فعالیتی تبدیل می کند که حاصل آن، شکل گرفتن «متن ادبی» به عنوان ساختاری پدیدارشناسانه در ذهن خواننده است. در ایران معاصر و تحت تأثیر جنگ تحمیلی، متون متعددی به موضوع جنگ پرداخته اند؛ از آن جمله رمان پرخواننده «شطرنج با ماشین قیامت» از حبیب احمدزاده، با رویکرد و نگاه نو و متفاوت خود توانسته است جایگاه خوبی در این حوزه بیابد. پژوهش حاضر به بررسی نسبی گرایی گفتمان جنگ در این رمان بر پایه نظریه نقد خواننده محور وُلفگانگ ایزِر می پردازد و نشان می دهد که گفتمان رمان که نتیجه هم کنشِ متن و خواننده است، برهم کنشی و نسبی گراست. یافته های این تحقیق نشان می دهد که هرچند یک سویه این رمان، گفتمانی جهادمحور را ارائه می کند، سویه دیگر آن، گفتمانی تجدیدنظرطلب را پرورش می دهد که می خواهد خواننده با کاربست آن از دریچه جدیدی به جنگ بنگرد. همچنین رمان در جذب خواننده و تعامل با او موفق عمل می کند و خواننده می تواند با استدلال و استنتاج، فضاهای تهی متن را که اغلب پنهان هم هستند، خود پر کند.