آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


در این مقاله به رابطه دین و سیاست از منظر امام خمینی خواهیم پرداخت. در ابتدا بحث نظری راجع به امتزاج دین و سیاست و تئوری‌های مطرح در جهان اسلام و در نزد حکمای اسلامی پرداخته می‌شود:
امتزاج دین و سیاست
بدون شک اسلام سیاسی‌ترین دین از ادیان توحیدی است. البته این ادعا مبتنی بر اصیل‌ترین متون اسلامی یعنی کتاب قرآن و احادیث نبوی از یک طرف و سیره و روش عملی رهبران اسلام در طول تاریخ بوده است.
حمید عنایت در زمینة سیاسی بودن دین اسلام و مسلمانان می‌نویسد:
«در دل و درون مسلمانان گرایش خاصی نسبت به سیاست نهفته است که مستقیماً از روح تعالیم اسلام نشأت می‌گیرد ولی این گرایش که غالباً در پس و پشت حالتی از تسلیم و سر براهی یا بی‌حسی و بی‌اعتنایی سیاسی یا هر دو نهفته است...» 1
پیشاپیش لازم است به سوءتفاهمی که در زمینة پیوند دین و سیاست در فرهنگ اسلامی وجود دارد اشاره کنیم. منشأ این سوءتفاهم آن است که اکثر مسلمانان در بخش زیادی از تاریخ خود تحت حکومت رژیم‌هایی به سر برده‌اند که قانون شریعت را فقط تا حدّی رعایت می‌کرده‌اند و به قول حمید عنایت رعایت قانون شریعت از طرف حکومت‌های اسلامی و حاکمان آنها فقط به این علّت بود که: «قدرت آنان را در چشم مؤمنان مشروع جلوه دهد.» 2
تقدیس حاکمان اسلامی از طرف مسلمانان تا آنجا که آنان را به «ظلّ الله» توصیف نموده‌اند به این جنبه از رفتار حکومت‌های اسلامی برمی‌گردد و الاّ در تاریخ اسلامی، حاکمان اسلامی نه قانون‌دان شریعت بودند و نه خود را صددرصد ملزم به رعایت قوانین شریعت می‌دانستند.
عناصر نظری یا بالقوة سیاسی شدن ذهن مسلمانان
حمید عنایت در این‌باره به عناصری می‌پردازد که آنها را عناصر نظری یا بالقوه سیاسی شدن ذهن مسلمانان می‌نامد. ما در اینجا به علت وجود این عناصر در اندیشه سیاسی امام خمینی به آنها می‌پردازیم. آن عناصر را حمید عنایت چنان برمی‌شمارد که تصور می‌شود با توجه به بیانات امام خمینی تئوری‌پردازی کرده است:
1. قرآن از مؤمنان می‌خواهد که از سرمشق والا یا به اصطلاح اسوة حسنة حضرت محمد(ص) پیروی کنند. 3
2. از آنجا که توفیق اصلی پیامبر در بنا نهادن حکومتی بر مبنای تعالیم اسلام بود، مسلمانان هم وظیفه دارند از سرمشق او در این زمینه پیروی کند.
3. دلیل ساده‌تری هم برای همبستگی اسلام با سیاست به عنوان هنر حکومت وجود دارد: اجرای تعدادی از وظایف جمعی یا امور واجب کفایی مسلمانان که بهتر از همه «امر به معروف و نهی از منکر» است.
4. دفاع از دارالاسلام فقط در سایه حکومتی ممکن است که اگر سراپا متعهد به اسلام نیست، لااقل نسبت به اهداف آن علاقه و هواخواهی نشان دهد. بدین ترتیب هر مسلمان که در تحت حکومت رژیم متعهد یا متمایل به اسلام به سر می‌برد باید فعالانه برای بقای آن بکوشد.
و برعکس هر مسلمانی که تحت حکومت رژیم متخاصم با اسلام به سر می‌برد باید هر وقت که فرصت مناسب دست می‌دهد در برانداختن آن مبارزه کند.
5 ـ بحث اینکه «کی باید حکومت کند؟ و چرا ما باید از حکّام اطاعت کنیم اساس سیاست است.»
6ـ اگر جان و جوهر سیاست همان هنر زیستن و کار کردن با دیگران است در این صورت از هر پنج رکن اسلام (نماز، روزه، زکات، حج، و شهادتین) [شهادت به وحدانیت خدا و نبوت محمد(ص)] چهار رکن مناسب با اعتلای روحیة همکاری و انسجام گروهی در میان پیروان آن است.
7ـ جهاد که بعضی از مسلمانان ششمین رکن می‌شمارندش، نیروی نهفتة بیشتری برای ایجاد همان روح و روحیه در خود دارد. 4
یواخیم واخ، در تلاش برای طبقه‌بندی ادیان جهانی، اذعان می‌نماید که اسلام یک دین سیاسی بی‌همانند است. گیت هم اعتقاد دارد که از نظر پیامبر اسلام، غرض عمده از بعثت انبیاء همین تشکیل دولت دینی بوده است. 5
از پیوند دین و سیاست در اسلام، نتایجی به بار می‌نشیند که این دین را در حوزه اندیشه و نظر و در عرصة عملی، و همچنین در عرصة میدان‌های فردی و اجتماعی از سایر ادیان توحیدی متمایز می‌سازد.
بعضی از این ویژگی‌ها عبارتند از:
1ـ در مقابل تمایز و تغایر دین و سیاست در سنت مسیحی، پیوند دین و سیاست در اسلام یک پیش‌فرض مسلم دینی است. تعبیر به پیوند دین و سیاست همان سیاسی بودن اسلام است که عناصر نظری و بالقوة سیاسی شدن آن بیان شد. در دنیای مسیحیت جدایی انگاری امور لاهوتی از ناسوتی یک تعهد دوگانه و در عین حال دین‌دارانه در اندیشه و عمل فرد مسیحی است و مسأله جداناپذیری این دو در اسلام یک نوع اعتقاد الزامی است که سرپیچی از آن تخطی از نوامیس الهی قلمداد می‌شود و از این ادغام و آمیختگی نوع خاص از سیاست شکل می‌گیرد که نه فقط التزام عملی بلکه نوعی خلوص و حتی شهادت را در راه آن طلب می‌کند.
فعالگری سیاسی و جداماندگی از سیاست6
این نوع سیاست خاص موجب دو رویکرد کاملاً متضاد در میان مسلمانان شده است. یکی رویکرد فعالگری سیاسی و دیگری رویکرد جداماندگی از سیاست است، این دو رویکرد را می‌توان در بیانات امام خمینی جستجو کرد. تعبیر به اسلام ناب، اسلام آمریکایی، اسلام مرفهین بی‌درد، و اسلام سرمایه‌داری،... و حتی به تعبیر دکتر علی شریعتی، تشیع علوی در مقابل تشیع صفوی، یا اسلام ابوذری و اسلام کعب الاحبار، نشان از این دو رویکرد در بین مسلمانان دارد.
با ظهور این دو رویکرد در عالم اسلام، دو مشرب فکری ـ کلامی در اندیشه سیاسی شکل گرفت که در سیر حوادث و تحولات تاریخی و ضرورت‌های اجتماعی در قالب دو گرایش مذهبی متعارض متبلور گردید. این دو مذهب و گرایش کلامی به تدوین و تکوین مبانی معرفت‌شناسی دو رویکرد «فعال‌گرایی سیاسی» و «جداماندگی از سیاست» انجامید. این دو مذهب به اشعری و معتزله یا عدلیه معروف هستند.
در ادامه به تئوری‌های مطرح در تعامل دین و سیاست پرداخت می‌شود.
تعامل دین و سیاست در نزد مسلمانان
یکی از اسناد بجای مانده از دورة ساسانیان دربارة مسائل اجتماعی و سیاسی نامه «تنسر» است که، اعلام می‌کند:
«تعجب نکنید که رفاه جهان فانی را پیش شرطی برای تقویت و ماندگاری احکام مذهبی تلقی می‌کنم. مذهب و حکومت توأمان متولد می‌شوند و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد».7
سه تئوری در پیوند دین و سیاست
با کنکاش در متون اسلامی و بویژه در آثار بجا مانده از فلاسفه و حکمای مسلمانان در رابطه با تعامل و پیوند دین و سیاست، سه تئوری مورد توجه است. در یک تقسیم‌بندی می‌تواند چنین نوشت:
تئوری اول: مبنای استقلال عقل و شرع در سیاست.
تئوری دوم: مبنای شرعی سیاست / دولت.
تئوری سوم: جدایی دین و سیاست / دین و دولت. 8
نظریه اول منسوب به فارابی (متوفای 9/257 هـ . ق.) و فلاسفه غرب اسلامی بخصوص ابن رشد (متوفای 594 هـ . ق.) می‌باشد. این دو اندیشه‌مند مسلمان معتقد به راه‌های «دوگانه حقیقت» هستند.
تئوری دوم از ابن سینا شروع می‌شود و بعد از او به جهان اسلام سرایت کرده و دانشمندان و فلاسفه و فقیهان بزرگی همچون امام محمد غزالی و صدرالمتألهین و امام خمینی آن را اقتفاء نموده‌اند.
این گروه از اندیشه‌مندان سعی نموده‌اند که بین نبوت و سیاست تعامل ایجاد نمایند و در نظر آنان اندماج سیاست با نبوت (شرع) امری جداناپذیر تلقی شده است.
مبنای شرعی سیاست / دولت در نظریة امام خمینی
جایگاه سیاست در طبقه‌بندی علوم از نظر امام خمینی
امام خمینی با تمسک به حدیثی از پیامبر گرامی اسلام علوم را به سه قسم دسته‌بندی می‌کند:
«انما العلم ثلاثة: آیة محکمة، او فریضة عادلة، او سنّةٌ قائمة، و ما خلاهنّ فهو فضل»9 «همانا علم منحصر است به سه چیز: آیه محکمه، یا فرضیه عادله، با سنت قائمه (نشانه استوار یا واجب راست یا سنت پابرجا) و غیر از اینها زیادت است».
اشاره به این نکته ضروری است که امام خمینی انسان را دارای سه نشئه، و صاحب سه مقام می‌داند10 و به نحوی این سه مقام را با آن سه نوع علم تطبیق می‌دهد که در ادامه به آن پرداخته می‌شود.
£ دفاع از دارالاسلام فقط در سایه حکومتی ممکن است که اگر سراپا متعهد به اسلام نیست، لااقل نسبت به اهداف آن علاقه و هواخواهی نشان دهد
البته امام خمینی در تقسیم‌بندی دیگری علوم را به سه دسته، (علوم نافع، علوم مضر، علوم نه مضر و نافع) 11 تقسیم می‌کند و با توجه به این تقسیم‌بندی، علوم مورد اشاره در حدیث پیامبر گرامی اسلام(ص) را جز علوم نافعه می‌داند.
«کلیه علوم نافعه منقسم شود به این سه علم، یعنی علمی که راجع است به کمالات عقلیه و وظایف روحیه علمی که راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است، و علمی که راجع به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است».12
اما علومی که تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را کند، علم و ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال، و علم به عوالم غیبیة تجردیه، از قبیل ملائکه و اصناف آن، از اعلی مراتب جبروت اعلی و ملکوت اعلی تا اخیرة ملکوت اسفل و ملائکه ارضیه و جنود حق جل و علا، و علم به انبیا و اولیاء و مقامات و مدارج آنها، و علم به کتب منزله و کیفیت نزول‌دهی و تنزل ملائکه و روح، و علم به نشئه آخرت و کیفیت رجوع موجودات به عالم غیب و حقیقت عالم برزخ و قیامت و تفاصیل آنها، و بالجمله، علم به مبدأ وجود و حقیقت و مراتب آن و بسط و قبض و ظهور و رجوع آن. متکفل این علم پس از انبیاء و اولیاء(ع)، فلاسفه و اعاظم از حکما و اصحاب معرفت و عرفان هستند و علومی که راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است، علم به منجیات و مهلکات خلقیه است، یعنی، علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شکر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوی دو دیگر از محاسن اخلاق، و علم به کیفیت تحصیل آنها و اسباب حصول آنها و مبادی و شرایط آنها، و علم به نتایج اخلاق، از قبیل حسد و کبر و ریا و حقد و غش و حبّ ریاست و حبّ دنیا و نفس و غیر آن و علم به مبادی وجود آنها و علم به کیفیت تنزه از آنها، و متکفل این نیز پس از انبیاء و اوصیاء(ع)، علمای اخلاق و اصحاب ریاضات و معارف‌اند، و علوم که راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آن است علم فقه و مبادی آن و علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مُدُن، که متکفل آن علمای ظاهر و فقها و محدثین هستند پس از انبیاء و اوصیاء. 13
گرچه مطلب قدری به درازا کشید ولی برای منظوری که این تحقیق به دنبال آن است ضروری بود. در اینجا اگر بخواهیم بر اساس مشی علمای سلف و حکمای قدیم، در تقسیم‌بندی علوم بپردازیم باید بگوییم که این تقسیم‌بندی امام خمینی اشاره به همان تقسیم‌بندی علوم به حکمت نظری و حکمت عملی دارد. یعنی قسم اول را حکمت نظری و قسم دوم و سوم را حکمت عملی بنامیم، البته آنچه که با دقت نظر در این تقسیم‌بندی بدست می‌آید آن است که تمایز بین حکمت نظری و حکمت عملی، وجود ندارد بلکه «در هر دو عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی برمی‌گردد».14
در ادامه بحث به تقسیم‌بندی حکمت عملی و نظری در اندیشه امام خمینی پرداخته می‌شود ولی قبل از آن به ادامه تفصیل امام خمینی درباره حدیث پیامبر گرامی(ص) می‌پردازیم.
امام خمینی در چهل حدیث با اشاره به حدیث فوق می‌نویسد:
«بدانکه «آیه محکمه» عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه و «فریضة عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفیة قلوب. و «سنت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه».15
امام خمینی در جای دیگر به این حدیث شریف کافی اشاره می‌کند که علم را منحصر در سه چیز می‌داند در آنجا از «آیه محکمه» تعبیر به «علم عقاید» می‌کند. 16
امام خمینی معرفت الله و حصول حقیقت توحید را اصل و اساس همه معارف می‌داند و «جمیع علوم شرعیه را مقدمه معرفت الله» می‌داند... غایت امر آن که بعضی مقدمه قریبه و بعضی بعیده و بعضی بلا واسطه و بعضی مع‌الواسطه است17 علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادی، خود مقدمة حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است18 و آن شعبه از علم فقه، که در سیاست مُدُن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد و تنظیم عباد است، نیز مقدمة آن اعمال است که آنها دخالت تام و تمام در حصول توحید و معارف دارند که تفصیل آن از حیطة این مختصر خارج است. 19 و به همین نحو، علم به منجیات و مهلکات در علم اخلاق، مقدمه [است] برای تهذیب نفوس، که آن مقدمه است برای حصول حقایق معارف و لیاقت نفس برای جلوة توحید. 20
آنچه که در این تقسیم‌بندی بدست می‌آید آن است که امام خمینی سیاست را زیرمجموعه علم فقه می‌داند.
علم نظری و علم عملی در نظر امام خمینی
گفته‌اند: برای انسان یک عقل نظری است که آن را ادراک است و یک عقل عملی است که کارهای معقوله را عملی می‌کند. ولی ما می‌گوییم: در هر دو، عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی برمی‌گردد، چنانکه عقل عملی هم به عقل نظری برمی‌گردد، و در نظری هم که درک و علم است عمل لازم است. 21
«بالجمله... عقل عملی همان ارجاع کثرت به وحدت عملاً و خارجاً است لذا کمال انسان به عقل عملی اوست نه عقل نظری»22 و با توجه به نظریه امام به بازگشت این دو علم به یکدیگر «علوم مطلقاً عملی هستند، حتی علوم معارف که یک نحوه عملی در آنها نیز هست».23
پیوند و عقل (نبوت و عقل) در نظریه سیاسی امام خمینی
انبیاء و مرسلین کسانی هستند که با قوت وجود و شرح صدری که دارند می‌توانند در عین حال که عالم غیب را مشاهده می‌کنند، عالم شهادت را هم مشاهده نمایند. وحدت و بساطتی که آنها از عالم غیب مشاهده می‌کنند، وحدت و بساط حقیقی است نه وحدت بساطت مفهومی، و کثراتی را هم که آنها به نحو تفصیل توجه دارند ما نمی‌توانیم با صفحة قلب نیز با آن تفصیل بیابیم.24
البته مقام نبوت یک جعلی اعتباری و قراردادی نسبت این منصوب یک منصب حقیقی است.
امام خمینی در این رابطه می‌نویسد:
«پس نبوت، یک امر مجعول و منصب جعلی به آن نحو که برای وُلات جعل می‌کنند نیست مثل اینکه در عرض بنشینند و مشورت و مصلحتی باشد که از بین این مردم به کسی منصب نبوت بدهیم؟ بلکه این منصب به عین حقیقت آن نبی قائم است چون باید کسی باشد که بتواند حقایق را از عالم غیب مشاهده کرده و گرفته و در معالم شهود و کثرت بسط دهد و به دیگران برساند و این بدون اینکه هر دو وجهه قلب به طرف شهادت و غیب باز باشد تحقیق نمی‌پذیرد».25
حضرت امام در ادامه این بحث با استناد به آیه «انی جاعلٌ فی الارض خلیفة» می‌گوید منظور از جعل در آیه، همان جعل حقیقی است نه اینکه جعل خلافت اعتباری باشد، در جعل اعتباری چه بسا افرادی را منصوب کنند با اینکه هیچ وجه قابلیت خلافت نداشته باشند، ولی در جعل خلافت برای انبیاء جعل حقیقی است.
«چون حقیقت و ماهیت نبوت و ولایت کشف‌الحقایق و بسط الحقایق است هر که این‌طور باشد و قلب صاف و محکم و قوی داشته باشد نبی است و هر کسی در این کشف و بسط حقایق کامل‌تر باشد، نبوتش هم کامل‌تر است».26
بنابراین:
«مقام نبوت و امامت یک مقام تعارفی اعتباری و منصب جعلی اعتباری، نیست که مشورت کنند چه کسی نبی باشد و چه کسی ولی، بلکه حقیقت نبوت کشف‌الحقایق و بسط‌الحقایق است».27
در روایات اسلامی و همچنین در مباحث حکما آمده است که انسان با عنایت الهی از دو نوع مربی بهره‌مند است، یکی «مربی باطنی» که همان (قوة عقل و ادراک) است و دیگر «مربی خارجی) که همان انبیاء الهی و راهنمایان طریق سعادت باشند. امام خمینی به همین پیشینة علمی مسلمین اشاره می‌کند:
«چون عنایت حق تعالی و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود دو نوع از مربی و مهذّب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزلة دو بال است از برای بنی‌آدم که می‌تواند به واسطة آنها از حضیض جهل و نقص و زشتی و تفاوت به اوج علم و معرفت و کمال و جمال و سعادت پرواز نماید و خود را از تنگنای ضیق طبیعت به فضای وسیع ملکوت اعلی رساند و این دو یکی «مربی باطنی» که «قوة عقل و تمییز» است؛ و دیگری «مربی خارجی» که «انبیاء» و
£ از پیوند دین و سیاست در اسلام نتایجی به بار می‌نشیند که این دین را از سایر ادیان توحیدی متمایز می‌سازد
راهنمایان طریق سعادت و شقاوت می‌باشند و این دو هیچ کدام بی‌دیگری انجام این مقصد ندهند».28
امام خمینی در بحثی دربارة مراتب درجات انسان و قوایی که در او وجود دارد می‌گوید:
«قوایی که انسان دارد، به مراتب در او حاصل شده است که جلوتر از همه قوة شهوت است و بعد از آن قوة غضب و قوة واهمه... که این قوا همه شریف و لازمند ولی اگر [این] قوا، آزادی داشته باشند و بدون قیدی از قیود کار کنند، فساد به دنبال دارند پس لازم است تحت یک میزان صحیح وارد شوند و در هر اقتضائی که دارند و به هر چیزی که مایلند با اجازه و رخصت وارد شوند، چون اینها قدرت تمیز ندارند که بفهمند از مقتضیات در بعضی از موارد ترتب فساد و اختلال نظام و اقتحام در مهلکه است. در نتیجه، قوة دیگری لازم است که قوة ناصحه و عاقله و ممیزه است و این قوه در مملکت بدن، بعد از اینها حاصل می‌شود و چون بعد حاصل می‌شود غلبه‌اش برای قوا سخت است...»
بنابراین:
«قوة تمییز و عقل به تنهایی کافی نیست لذا حضرت احدیت انبیاء و مرسلین و اولیاءالله و علماء بالله را برای اعتضاد این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را لجام کنند و تحت فرمان عقل، بلکه عقل کلی و دستور شرع درآورند...» 29
البته به نظر امام خمینی:
«این سلسلة جلیله مثل منظّمین عالم نیستند که همّ اینها فقط در تنظیم این عالم است... البته معلوم است نظر انبیاء علاوه بر انتظام عالم طبیعت که به طور الیق ملاحظه کرده‌اند به نظم عالم آخرت بیشتر است».30
امام خمینی در ادامه به تفاوت قانون، از نگاه پیامبران الهی و قوانین قانون‌دانان دنیا می‌پردازد و معتقد است که قانون‌دانان دنیا، هدفشان از قانون این است که عالم منظم باشد و سلطنت‌شان دچار هرج و مرج نشود ولی برای زندگی شخصی اشخاص و انتسانیتشان دلسوزی ندارند که شخصیت هر فردی چطور استقامت و صفا و کمال داشته باشد، ولی انبیاء طالب سعادت ذاتی بشر اعم از سعادت فردی و اجتماعی و سعادت دنیایی و آخرتی می‌باشند. بلکه جلوتر از انعقاد نطفه، سعادت بشر را در نظر داشته‌اند... انبیاء از اول طفولیت تا نزول به قبر در هر فعلی با انسان سر و کار دارند. 31
امام در تفاوت و تمایز بین دو نوع قانون (الهی و بشری) معتقد است که تفاوت این دو در غایت سیاست است. در نظام‌های بشری، غایت سیاست و کار ویژه آن همواره این بوده است که همه دولت‌ها خود را مسئول حفظ نظم و امنیت و تأمین نوعی عدالت و دفاع از کشور در مقابل حملات خارجی می‌دانسته‌اند. البته این از وظایف پیامبران الهی هم بوده است ولی علاوه بر آن توجه به نظم عالم آخرت و سعادت اخروی انسان است که قوانین بشری بدنبال آن نیستند بلکه این از کار ویژه‌های سیاست در منظر انبیاء الهی است، بنابراین، این تمایز و تفاوت به معنای عموم دخالت انبیاء در سیاست نیست بلکه «مسأله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاء است. مسأله جنگ مسلحانه با اشخاص که آدم نمی‌شوند و می‌خواهند ملت را تباه کنند در رأس برنامه‌های انبیاء بوده است. ما همة تعلیمات انبیاء را کنار گذاشتیم، فقط به آن تعلیماتی که با دخالت نکردن در سیاست و دخالت نکردن در جامعه، اینها همینش را گرفته‌ایم و باقی را رها کردیم...» 32
امام خمینی در بیان دیگر با اشاره به ابعاد مختلف انسان، به بعد مادی آن می‌پردازد و تأسیس دولت را از اموری می‌داند که فقط بعد مادی انسان را تأمین می‌کند، و معتقد است که دین اسلام به جنبه‌های مادی انسان هم پرداخته است او در این‌باره می‌گوید:
«یکی از ابعاد انسان، بعدی است که در این دنیای مادی می‌خواهد معاشرت بکند، در این دنیای مادی می‌خواهد تأسیس دولت بکند، در این دنیای مادی می‌خواهد تأسیس مثلاً سایر چیزهایی که مربوط به مادیتش هست بکند. اسلام این را دارد. آنقدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه می‌کنید هفت، هشت تایش کتابی است که مربوط به عبادات است، باقی‌اش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و اینطور چیزهاست. ما همة آنها را گذاشتیم کنار و یک بعد را، بعد ضعیفش را گرفتیم. اسلام را همچو بد معرفی کرده‌اند به ما، که ما هم باورمان آمده است که اسلام به سیاست چه؟ سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند!! محراب هم نمی‌گذارند برای ما باشد. اسلام دین سیاست است، حکومت دارد».33
در اسلام توجه به هر دو جنبة حیات انسان است: «اسلام یک حکومتی است که یک جنبه‌اش حکومت معنوی، یعنی دو طرف دارد انسان، دو وضع دارد انسان، دو رو دارد انسان، یک روی مادی، ‌[که] اسلام در این روی مادی در همة جهاتش احکام دارد؛ یک روی معنوی، که اصلاً مطرح نیست در رژیم‌ها که انسان را تربیت‌های معنوی و تهذیبی بکند. 34
بحث یا موضوع پیوند عقل و نبوت [دین و عقل] که همواره مورد اهتمام حکماء و اندیشه‌مندان مسلمان بوده است و همچنان مورد توجه است، در اندیشه سیاسی امام خمینی جایگاهی خاص یافته است و توانسته است از این رابطه به رابطه نبوت و سیاست پیوند بزند، البته پیوند سیاست و نبوت در نظریه امام خمینی برخاسته از نوع انسان‌شناسی اوست، و از این انسان‌شناسی نتایج با اهمیتی را در اندیشه سیاسی خود بر جای گذاشته است. او انسان را دارای دو بعد مادی و معنوی می‌داند و بر همین اساس هم رابطه بین سیاست و نبوت را استنباط می‌کنند و سیاست را از مجرای قانون و شریعت که واضع آن پیامبران و اولیاء و علما دین است قابل طرح می‌داند. استدلال امام خمینی بر وجود رابطه بین سیاست و نبوت آن است که انسان علاوه بر جنبه مادی دارای جنبه معنوی و ملکوتی است، حکومت‌ها و قوانین بشری فقط درصدد تأمین بعد مادی انسان که همان تأمین امنیت و مسکن و خوراک آنها است می‌باشند و به جنبه‌های معنوی و روحانی آن کاری ندارند.
لذا انبیاء آمده‌اند تا این جنبه‌ را با وضع قوانین الهی به سر منزل مقصود که همان سعادت دنیا و آخرت است برسانند. در اینجاست که به سیاست نبوی نیاز پیدا می‌کنیم.
تعریف سیاست از نظر امام خمینی
امام خمینی در جاهای مختلف و به مناسبت‌های مختلف به تعریف سیاست پرداخته است. نظریه سیاسی امام خمینی و معرفت‌شناسی او بر انسان‌شناسی خاص او، مبتنی است. او انسان را دارای دو جنبه مادی و معنوی می‌داند، و هدف بعثت انبیاء هم آن است که بتواند انسان را با توجه به این دو جنبه به سعادت دنیوی و اخروی راهنمایی نماید و اساس همه کمالات انسان منوط به شناخت او نسبت به «معرفت الله» است و اساساً هدف اصلی بعثت انبیاء معرفی و شناخت خداوند است برای جوامع انسانی، و بقیه مقوله‌ها مانند قسط و عدالت... همه جنبه غیر استقلالی و فرعی دارند. امام خمینی در تألیفات و بیانات خود کراراً به این موضوع پرداخته است. تعریف امام خمینی از نبی، انسان کامل، وحی، معرفت الله و انسان، پیوندی سیستم‌وار است و این ارتباط چنان وثیق و استوار است که تفکیک بین آنها را جداً ناممکن می‌کند.
دو تعریف از سیاست در اندیشه امام خمینی وجود دارد. سیاست به معنای خاص و سیاست به معنای عام.
سیاست به معنای خاص
«سیاست به معنای اینکه جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آنجایی که صلاح جامعه و صلاح افراد هست این در روایات ما برای نبی اکرم بالفظ «سیاست» ثابت شده است و در دعا و زیارت جامعه ظاهراً هست که «سیاسة العباد» هم هست، در آن روایت هم هست که پیغمبر اکرم مبعوث شد که سیاست امّت را متکفل باشد.» 35
امام خمینی در جای دیگر تعریف عام‌تری را از سیاست ارائه می‌دهد که به نظر می‌رسد با بعضی از تعاریف از سیاست در دوران مدرن36 سازگار باشد. او ابتدا به صورت پرسش مطرح می‌کند که: «مگر سیاست چی است؟» و بعد آن را چنین تعریف می‌کند: «روابط مابین حاکم و ملت، روابط مابین حاکم با سایر حکومت‌ها»37
با مقایسه این دو تعریف از سیاست، به نظر می‌آید که تعریف اول خاص، و
تعــریف دوم عــام اســــــت، تعــــــــریف اول به جــامعــه‌ای خــاص کــه همان جامعة اسلامی
است توجه دارد لذا امام خمینی در اینجا بر روایات و نصوص اسلامی تأکید دارد، و شاید اشاره به تأمین بعد معنوی سیاست هم باشد. ولی در تعریف دوم، سیاست معنای عام‌تری دارد و شامل سیاست در جامعه اسلامی و غیراسلامی
هر دو می‌شود. و این همان سیاستی است که مشترکاً موردنظر سیاستمداران و قانون‌دانان بشری و انبیاء است.
کارگزاران سیاست در نظریه امام خمینی
امام خمینی برای سیاست نوع اول سه نوع کارگزار را برمی‌شمارد. ایشان کارگزاران سیاست را انبیاء، اولیاء و علماء دین می‌داند و برای خلفا و سلاطین و ملوک نه تنها هیچ‌گونه مشروعیتی
قائل نمی‌شود بلکه «سلطنت و ولایتعهدی همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده»38 سلطنت ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهداء(ع) برای جلوگیری از برگزاری آن قیام فرمود و شهید شد. 39 لذا سیاست را فقط حق انبیاء و اولیاء و علماء می‌داند.
امام خمینی در این زمینه می‌گوید:
«باید عرض کنم که سیاست برای روحانیون و برای انبیاء و برای اولیای خدا حقی است. لکن سیاستی که آنها دارند [سیاستمداران دروغین] دامنه‌اش با سیاسی که اینها [انبیاء و اولیاء و علماء] دارند فرق دارد».40
مراتب کارگزاران از دیدگاه امام خمینی
اولویت سیاست و مرتبه اول بودن سیاست در نظر امام خمینی برای همه پیامبران الهی است و مختص به پیامبر گرامی اسلامی نیست و در مرحله بعد سیاست برای اولیاء که همان ائمه معصومین(ع) هستند می‌باشد و در مرحله آخر سیاست برای علما است و منظور از علما در کلام امام خمینی «همان فقها است» امام در کتاب ولایت فقیه با تمسک به روایتی از پیامبر گرامی اسلامی می‌نویسد:
«جای تردید نیست که روایت «اللهم ارحم خلفائی» شامل راویان حدیثی که حکم کاتب را دارند نمی‌شود، و یک کاتب و نویسنده نمی‌تواند خلیفه رسول‌الله(ص) باشد. منظور از «خلفا» فقهای اسلامند».41
و همچنین، دلالت حدیث شریف بر «ولایت فقیه»: نباید جای تردید باشد، زیرا خلافت همان جانشین در تمام شئون نبوت است42 و فقهای اسلامی کسانی هستند که: «نشر و بسط احکام و تعلیم و تربیت مردم [با آنها] است».43
به نظر امام خمینی «اگر فقیه نباشد نمی‌توانند بفهمند که فقه چیست و حکم اسلام کدام».44
اما عهده‌دار شدن حکومت در نظریه امام خمینی فی حد ذاته شأن و مقام نیست بلکه وسیلة انجام وظیفة اجرای احکام و برقراری نظام عادلانة اسلام است و نقش حاکم شدن و فرمانروایی وسیله‌ای بیش نیست، و بدیهی است تصدی حکومت به دست آوردن یک وسیله است نه اینکه یک مقام معنوی باشد، زیرا اگر مقام معنوی بود کسی نمی‌توانست آن را غصب کند یا رها سازد.
هرگاه حکومت و فرماندهی وسیلة اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانة اسلام شود، قدر و ارزش پیدا می‌کند، و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیشتر می‌شود. بعضی از مردم چون دنیا چشمشان را پر کرده خیال می‌کنند که ریاست و حکومت فی‌نفسه برای ائمه(ع) شأن و مقامی است، که اگر برای دیگر ثابت شد دنیا به هم می‌خورد...
ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صرف حکومت برای آنان جز رنج و
£ امام خمینی معرفت الله و حصول حقیقت توحید را اصل و اساس همه معارف می‌داند
£ امام خمینی: «حقیقت نبوت کشف‌الحقایق و بسط‌الحقایق است»
زحمت چیزی ندارد منتها چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند، موضوع «ولایت فقیه» مأموریت و انجام وظیفه است. 45
و خلاصه اینکه ولایت داشتن فقیه عادل، به معنای این، هم مقام بودن آنها با مقام ائمه(ع) و رسول اکرم(ص) نیست. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. «ولایت» یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر «ولایت» مورد بحث یعنی حکومت و اجرا و اداره، برخلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه‌ای خطیر است. «ولایت فقیه» از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد. 46
امام خمینی جایگاه خاصی را برای سیاست ملوک و پادشاهان حتی عادل قرار نمی‌دهد و به نفی سیاست سلاطین می‌پردازد و فقهای عادل را جایگزین سلاطین و خلفا می‌کند، او در این باره می‌گوید:
«ممکن است هزاران روایت را نشر بدهند که از عمال ظلمه و آخوندهای درباری در تعریف سلاطین جعل شده است به طوری که ملاحظه می‌کنید با دو روایت ضعیف چه بساطی راه انداخته‌اند و آن را در مقابل قرآن داده‌اند، قرآن که جدیت دارد بر ضد سلاطین قیام کنید و موسی را به قیام علیه سلاطین وا می‌دارد. علاوه بر قرآن مجید، روایات بسیاری در مبارزه با ستمگران و کسانی که در دین تصرف می‌کنند وارد شده است. تنبل‌ها اینها را کنار گذاشته، آن دو روایت ضعیف را که شاید «وعاظ السلاطین» جعل کرده‌اند، در دست گرفته و مستند قرار داده‌اند که باید با سلاطین ساخت و درباری شد».47
امام خمینی در پیامی که به مناسبت برگزاری مراسم حج در بهمن 1349 برابر با 1290 هـ . ق. در نجف خطاب به زایران بیت‌الله الحرام صادر کرد فرمود:
«اساساً اسلام با اساس شاهنشاهی مخالف است. هر کسی سیرة رسول خدا را در وضع حکومت ملاحظه کند می‌فهمد اسلام آمده است این کاخ‌های ظلم شاهنشاهی را خراب کند. شاهنشاهی از کثیف‌ترین و ننگین‌ترین نمونه ارتجاع است».48
و در جای دیگر به نفی نظام شاهنشاهی و سیاست مَلِکُ الملوکی که آن را منفورترین کلمات می‌داند می‌پردازد و می‌گوید:
از اول تاریخ بشر تا حالا، دولت‌های جائر را مقابل شان انبیاء ایستاده بودند و علما ایستاده بودند. آنها عقلشان نمی‌رسید؟! خدای تبارک و تعالی که موسی را می‌فرستد که این شاهنشاه را از بین ببر، خدای تبارک و تعالی مثل ما و شما نمی‌دانست قضیه را که نباید با شاه مخالفت کرد؟! در روایت است، [از] «طبری» نقل می‌کند یا از «ابن اثیر» روایت است که «ملک الملوک» پیغمبر فرموده است که منفورترین کلمات است پیش من، یعنی مال خداست. از اولی که بساط انبیاء بوده تا زمان رسول اکرم، تا بعدها زمان ائمه(ع) مرتب مقابله کردند. تو حبس هم [که] بودند مقابله کردند. موسی بن جعفر تو حبس هم مقابله می‌کرد. حضرت ابی‌عبدالله با آن تقیّه کذایی، آن «روایت مقبوله» را می‌فرماید و مقابله می‌کند با آنها».49
به طور کلی امام خمینی، سیاست شاهنشاهی رژیم سلطنتی را اصلاً غلط می‌داند و آن را خلاف قوانین انسانی می‌داند50 و آن را مطلبی خلاف عقل و خلاف شعور انسانی51 تلقی می‌کند. شاه و پادشاه در تقسیم‌بندی کارگزاران از دیدگاه امام خمینی هیچ جایگاهی ندارد و در مقابل آن علماء و فقها جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کنند.
انواع سیاست از نظر امام خمینی
امام خمینی یک تقسیم‌بندی هم از سیاست ارائه می‌دهد که راستای همان کارگزاران سیاست می‌باشد. سیاست یا صحیح است و یا شیطانی، سیاست صحیح از نظر امام خمینی همان سیاستی است که کارگزاران آن همان انبیاء و اولیاء و علماء هستند که به دو جنبه مادی و معنوی سیاست می‌پردازند و البته کارگزاران سیاست صحیح ممکن است غیر از این سه طایفه باشند، و آن سیاستی است که صحیح اجرا بشود و در جهت خیر و صلاح ملت‌ها باشد یعنی بتواند، معاش و نظم و امنیت جامعه را حفظ کند، البته این نوع سیاست خود بُعدی از سیاستی است که برای انبیاء و اولیاء و علماء بوده است و این نوع از سیاست که فقط بعدی از ابعاد انسان را تأمین می‌کند به نوعی سیاست شیطان هم هست چون فقط بعد حیوانی انسان را تقویت می‌کند. بنابراین سیاست صحیح آن سیاسی است که به دو جنبه مادی و معنوی، انسان‌ها، بپردازد، و این همان سیاستی است که فقط از عهدة انبیاء و اولیاء و علماء برمی‌آید.
«ما اگر فرض کنیم که یک فردی هم پیدا بشود که سیاست صحیح اجرا کند، نه به آن معنای شیطانی فاسدش، یک حکومتی، یک رئیس جمهوری دولتی سیاست صحیح را هم اجرا کند و به خیر و صلاح ملت باشد این سیاست یک بُعد از سیاستی است که برای انبیاء بوده است و برای اولیاء و حالا برای علمای اسلام. انسان یک بُعد ندارد، جامعه هم یک بُعد ندارد، انسان فقط یک حیوانی نیست که خوردن و خوراک همة شئون او باشد. سیاست‌های شیطانی و سیاست‌های صحیح اگر هم باشد امت را در یک بُعد هدایت می‌کند و راه می‌برد و آن بُعد حیوانی است، بُعد اجتماعی مادی است و این سیاست یک جزء ناقص از سیاستی است که در اسلام برای انبیاء برای اولیاء ثابت است. آنها می‌خواهند ملت را ملت‌ها را، اجتماع را افراد را هدایت کنند، راه ببرند در همة مصالحی که از برای انسان متصور است، از برای جامعه متصور است، همانی که در قرآن «صراط مستقیم» گفته می‌شود. و «اهدنا الصراط المستقیم» ما در نماز می‌گوئیم، ملت را، اجتماع را، اشخاص را راه ببرد به یک صراط مستقیمی که از اینجا شروع می‌شود و به آخرت ختم می‌شود، الی الله است. سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند، این مختص به انبیاء و اولیاء است. شماها سیاست‌تان، سیاست صحیحتان هم یک سیاست حیوانی است، آنهایی که فاسدند سیاستشان سیاست شیطانی است، آنهایی که صحیح راه می‌برند باز سیاستی است که راجع به مرتبة حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتی که در این عالم هست راه می‌برند لکن انبیاء، هم این عالم را و هم آن عالم را (و اینجا راه است برای آنجا) اینها هدایت می‌کنند مردم را به این راه و آنچه که صلاح ملت است صلاح جامعه است، اینها آنها را به صلاح دعوت می‌کنند و صلاح مادی و معنوی از مرتبه اول تا آخری که انسان مراتب کمال دارد، سیاستمداران اسلامی، سیاستمداران روحانی، انبیا(ع) شغلشان سیاست است. دیانت همان سیاستی است که مردم را از اینجا حرکت می‌دهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه می‌برد که صلاح مردم است، که همان صراط مستقیم است».52
پیوند دین و سیاست در نظریه امام خمینی
پیوند دین و سیاست از مقوله‌هایی است که امام خمینی به انحای مختلف به آن پرداخته است. در برخی بیانات امام خمینی به عنوان رابطه سیاست با صدر اسلام، و بعض دیگر به عنوان رابطه رهبری سیاسی و دینی در صدر اسلام و گاهی به عنوان رابطه احکام و عبادات با سیاست به موضوع پیوند دین و سیاست اشاره شده است. البته امام خمینی در یک مورد هم به توأمان بودن دین و سیاست صراحت دارد. در ذیل به برخی از سخنان امام خمینی در این رابطه اشاره می‌شود:
«امروز همه فهمیدند این را... که این مسأله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیاء برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن مگر می‌شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملت‌ها، کسی بدون اینکه دخالت کند، قیام بالقسط باشد؟ «یقوم الناس بالقسط» باشد».53
و در ادامه می‌گوید:
«کدام روز پیغمبر خالی از این مسائل سیاسی و اجتماعی بوده، از جنگ بود، پیغمبر نمی‌دانست اگر در احُد اینقدر کشته می‌شود و در فلان، اینهمه عزیزان از بین می‌روند؟ لکن تکلیف بود، خدا گفته بود این را، پیغمبر هم نمی‌توانست تخلف کند، امر خدا بود. خدا بینات فرستاده و حدید فرستاد. «لیقوم الناس بالقسط» اگر شد با بینات، با میزان با موازین هرچه هست اگر نشد حدید است، تو سر مردم با حدید زد تا اینکه اینها را آدم کرد تا جامعه را جامعة صحیح کرد».54
در نظریه امام خمینی توأم بودن دین و سیاست جای هیچ‌گونه شک و تردید ندارد صراحتاً به آن اشاره می‌کند ولی در توأم بودن دین و سلطان، امام خمینی به مناقشه زیادی پرداخته و هیچ زاویه‌ای را در دین برای سلطان و سلطنت باز نگذاشته و صراحتاً به نفی آن پرداخته است.
امام خمینی با اشاره به سیاست در صدر اسلام آن را یک سیاست جهانی می‌داند و با استناد
£ انبیاء طالب سعادت ذاتی بشر اعم از سعادت فردی و اجتماعی و سعادت دنیایی و آخرتی می‌باشند
£ نظریة سیاسی امام خمینی و معرفت‌شناسی او، بر انسان‌شناسی ایشان مبتنی است که انسان را دارای دو جنبه مادی و معنوی می‌داند
به نامه‌های پیامبر گرامی اسلام(ص) به پادشاهان و دعوت آنها به اسلام به توأم بودن دین و سیاست اشاره می‌کند:
«سیاستی که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانی بود. پیغمبر اسلام دستش را دراز کرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت می‌کرد به اسلام و دعوت می‌کرد به سیاست اسلامی و حکومت تشکیل داد و خلفای بعد حکومت تشکیل دادند. در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی که انحراف در کار نبود سیاست و دیانت توأم بودند».55
همانطوری که اشاره شد در کلمات امام این عبارت با مضامین مختلف بارها و بارها مطرح شده است. «والله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کرده‌اند، سیاست مُدن از اسلام سرچشمه می‌گیرد».56
و در جای دیگر با اشاره به همراهی رهبر اسلام با سیاست، می‌گوید: «رسول‌الله پایة سیاست را در دیانت گذاشته است».57
مگر زمان پیغمبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده‌ای روحانی بودند و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر(ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرف‌ها را استعمارگران و عمّال سیاسی آنها درست کرده‌اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند. در این صورت می‌توانند بر مردم مسلط شده و ثروت‌های ما را غارت کنند. منظور آنها همین است. 58
در عبارت بالا امام خمینی به دو مطلب اشاره می‌کند یکی جدایی دین از سیاست، که با نفی جدایی، پیوند دین و سیاست را اثبات می‌کند، دوم به منشأ جدایی دین و سیاست و اهداف آن می‌پردازد که این نشانگر آن است که شعار جدایی دین از سیاست مربوط به دوران معاصر و حیلة استعمارگران است.
رابطه احکام و عبادات با سیاست
آخرین بحث ما در رابطه با پیوند دین و سیاست در نظریه امام خمینی بحث رابطه احکام فقهی با سیاست است.
«اسلام بزرگ، دین توحید و شکنندة شرک و کفر و بت‌پرستی‌ها و خودپرستی‌هاست. دین فطرت و رهایی‌بخش از قید و بندهای طبیعت و وسواس شیاطین جن و انس در نهان و ظاهر است و دین سیاست مُدن و راهنمای صراط مستقیم لاشرقیه و لاغربیه است. دینی است که عباداتش توأم با سیاست و سیاستش عبادی است.» 59
و در جای دیگر همه احکام اسلامی مانند نماز، حج و زکات و خمس را مخلوط با سیاست می‌داند: «[اسلام] همة احکامش یک احکام مخلوط به سیاست است... نمازش مخلوط به سیاست است، حجش مخلوط به سیاست است، زکاتش سیاست، ادارة مملکت است، خمسش برای اداره مملکت است».60
به نظر امام خمینی حتی احکام عبادی اسلام منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است. در این زمینه می‌گوید: «و بسیاری از احکام عبادی اسلام منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است عبادت‌های اسلامی اصولاً توأم با سیاست و تدبیر جامعه است».61
نتیجه‌ای که از بحث پیوند دین و سیاست در اندیشه امام خمینی می‌توان گرفت آن است که توجه امام خمینی به امر «سیاست» نتیجه اهمیتی است که او برای عمل قائلست. در نظر او سیاست همچون علوم دیگر، چون کلام، فقه و اخلاق، بخش مستقلی را تشکیل نمی‌دهند بلکه سیاست تابع اجتهادات و استنباطات شرعی فقیهان می‌باشد.
نتیجه‌گیری
به طور کلی در رابطه با تعامل دین و سیاست سه تئوری وجود دارد، تئوری اول که به استقلال عقل و شرع در سیاست معتقد است که متعلق به فارابی فیلسوف شرق اسلامی و ابن رشد،
£ شعار جدایی دین از سیاست مربوط به دوران معاصر و حیلة استعمارگران است
فیلسوف غرب اسلامی است. این دو فیلسوف مسلمان معتقد به نظر اثنینتی حقیقت (راه‌های دوگانه حقیقت) هستند. به نظر آنها علم مدنی / دانش سیاسی در تمدن اسلامی خاستگاهی دوگانه دارد، یک خاستگاه در حوزه عقل و یک خاستگاه در حوزة شرع.
تئوری دوم معتقد به مبنای شرعی سیاست است. در این مبنا سیاست تحت سیطره علوم شرعی واقع می‌شود و دیگر اثری از هم سنگی و موزانة عقل و شرع در زندگی سیاسی، بدان‌گونه که در اندیشه‌های فارابی و ابن رشد قائل بودند به نظر نمی‌آید.
این نظر از ابن سینا شروع می‌شود و غزالی آن را تقویت می‌کند و ملاصدرا آن را ادامه می‌دهد و بعد از ملاصدرا باز تولید آن را باید در اندیشة فقهاء و اندیشه‌مندانی همچون امام خمینی جستجو کرد.
در این مقاله تلاش بر آن بود تا با توجه به مبانی معرفتی امام خمینی، جایگاه سیاست، تعریف و انواع آن و عاملان و کارگزاران سیاست و مراحل آن و پیوند دین و سیاست تبیین شود. در نظر امام خمینی اساس همة معارف «معرفة الله» است و همواره بر اصول اعتقادات تأکید داشتند. در نظر او سیاست، علمی است که دارای قوانین خاص است که بر الهیات (اصول دین)، قواعد منطقی و قواعد فقهی استوار است.
در نظر امام خمینی، سیاست دارای دو معنای عام و خاص می‌باشد. عاملان سیاست عبارتند از:‌ انبیاء، اولیاء و علماء و اعلی مراتب سیاست، سیاست انبیاء، بعد از آن سیاست اولیاء و در آخر سیاست فقها است. امام معتقد به یگانگی دین و سیاست هستند به این معنا که سیاست تحت‌تأثیر شریعت است.
پی‌نوشتها:
1. عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، چاپ دوم، تهران: خوارزمی، 1365، ص 17 ـ 16.
2. همان، ص 17 ـ 16.
3. سوره احزاب، آیه 21.
4. اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص 18 ـ 17.
5. شجاعی زند، علیرضا، مشروعیت دین و دولت و اقتدار سیاسی دین، چاپ اول، تهران، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1376، ص 114.
6. اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص 56 ـ 55.
7. هانتر، شیرین، آینده اسلام و غرب، ترجمه همایون مجد، چاپ اول، تهران، نشر فروزان، 1380، ص 69.
8. در این مقاله به تئوری دوم و سوم پرداخته نمی‌شود. تئوری دوم در جهان اسلام سابقه تاریخی ندارد و می‌توان آنرا به اندیشمندانی چون علی عبدالرازق در کتاب «الاسلام و اصول الحکم» و مهندس بازرگان در کتاب «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء» نسبت داد.
9. خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، چاپ 23، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1370، ص 385.
10. همان، ص 386.
11. همان، ص 396.
12. همان، ص 386.
13. همان، ص 378.
14. اردبیلی، عبدالغنی، تقریرات درس فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 341.
15. چهل حدیث، پیشین، ص 391.
16. خمینی، روح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چاپ 5، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380، ص 8.
17. همان، ص 10.
18. همان.
19. همان.
20. همان.
21. تقریرات درس فلسفه امام خمینی، چاپ اول، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1381، ص 341.
22. همان، ص 354.
23. شرح چهل حدیث، پیشین، ص 527.
24. تقریرات فلسفه، ص 350.
25. همان، ص 351.
26. همان، ص 351.
27. همان، ص 352.
28. چهل حدیث، پیشین، ص 237.
29. تقریرات فلسفه، ج 3، ص 366 ـ 365.
30. همان، ص 346.
31. همان.
32. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 15، ص 214.
33. همان، ج 6، ص 43 ـ 42.
34. همان، ج 6، ص 201.
35. همان، ج13، ص 431.
36. بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی (مبانی علم سیاست نظری)، چاپ دوم، تهران: مؤسسه نگاه معاصر، 1380.
37. صحیفه امام، ج 3، ص 227.
38. خمینی، روح‌الله، ولایت فقیه، چاپ 10، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379، ص 13.
39. همان، ص 14.
40. صحیفه امام، پیشین، ج 13، ص 431.
41. ولایت فقیه، پیشین، ص 63.
42. همان، ص 65.
43. همان، ص 63.
44. همان، ص 64.
45. ولایت فقیه، پیشین، ص 55 ـ 54.
46. همان، ص 51.
47. ولایت فقیه، ص 65 ـ 64.
48. صحیفه امام، ج 2، ص 326؛ لازم به توضیح است که این چند سطر از پیام قبل از اینکه زیر چاپ برود به دستور حضرت امام از پیام حذف شده است برای توضیح بیشتر به همین آدرس در پاورقی صحیفه امام مراجعه شود.
49. صحیفه امام، ج 2، پیشین، ص 371 ـ 370.
50. همان، ج 5، ص 507.
51. همان، ص 508.
52 همان، ج 13، ص 433 ـ 431.
53. همان، ج 15، ص 215.
54. همان، ج 15، ص 217 ـ 216.
55. همان، ج 17، ص 204.
56. همان، ج 1، ص 270.
57. همان، ج 17، ص 204.
58. ولایت فقیه، ص 22.
59. صحیفه امام، ج 10، ص 158.
60. همان، ج 10، ص 18.
61. عنایت، حمید، مفهوم نظریه ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی، ترجمه سعید محبی، کیان، سال ششم، شماره 34، دی و بهمن 1357، ص 8، به نقل از نامه‌ای از امام موسوی کاشف‌الغطا، ص 174.

تبلیغات