با وجود تفاوت های مشهودی که در موضوع، بینش، روش و بازده «پژوهش های باستان شناختی» و «پروژه های عمرانی» یا «طرح های توسعه» سراغ داریم و اصولاً به رغم تباین های آشکاری که میان مبانی و مبادی، اسم و رسم، ذات و عَرَض و خط و جهت آن ها می توان برشمرد، شباهت های بارزی را هم از لحاظ جستارهای نظری و عملی، کار گروهی، سازمان و سازماندهی، طراحی و برنامه ریزی، آماد و پشتیبانی، بحث و داوری، خاستگاه های حاکمیتی، قرار های ملّی، الگوهای فراملّی، سرآغازهای اداری، روندهای مدیریتی، نگرش های تخصص محور، پایبندی های کارشناختی و بهره برداری های عمومی از این دو رویکرد «پیشین پژوهانه» و «تحول خواهانه» می توان بازگفت. به نظر می رسد ارزیابی ناهمگونی ها و مقایسه همانندی ها میان توسعه گری و باستان شناسی و تأویل اندرکنش هایشان در پرتو دیدگاهی بینامتنی چارچوبی نظری و سندی راهبردی را برای بررسی روشمندِ راهکارهای همکنش ساز میان «باستان شناسی» و «توسعه پایدار» فراهم کند. در ورای جبرِ مقررات، حکم آیین نامه ها و الزام بخشنامه ها و به طور کلی جدا از ایجادها و ایجاب ها، به منظور انگیزش شخصی و پویایی سیستمی باید به درک اصول و مفاهیم، شناختِ روش ها و کنش ها و مشاهده پیامدها و دستاوردها روی آورد و اقناع و ترغیب را اگر نه جایگزین مصوبه ها، دست کم مکمل تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها قرار داد. با چنین دیدگاهی و باتوجه تلویحی به سرزمین و جامعه ایرانی، این مقاله به خوانش تحلیلیِ معنا، مضمون و دلالت های «توسعه پایدار» و «باستان شناسی» و بازتاب استنباطی تفسیری درون مایه و قصد و آهنگ این دو و نسبت و اهمیت دو رویکرد مبتنی بر «بهینه سازی مطلوب های حال و آینده» و «شناخت هویت و حفاظت آثار گذشته» در قاب هندسه فرهنگ، جبر تحول و ریاضی عمران می پردازد.