پاسدار مشروطیت
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
فریدون آدمیت را پس از مرگ، دوباره زنده باید کرد. تاریخنگاری که تاریخ رسمی ننوشت و آنگاهی که تاریخ غیررسمی نوشتن سهل و آسان نبود، عطای علاقه و سوابق طلایی خود در تاریخنگاری را به لقای حاکمان بخشید و خانهنشینی انتخاب کرد پیش از آنکه حتی خانهنشین شود و این از عجایب روزگار بود که برخی در نهادهای امنیتی اما چنین مردی را رهایی نمیپسندیدند و به تهدید و تطمیع، همکاری او را طلب میکردند. او را به اتاقی در هتل فرامیخواندند و با او به مذاکره پیاپی مینشستند که تاریخنگار رسمی باشد و تاریخ را آنگونه که «باید» بنویسد.
و چه ماجرای غریبی است که تاریخنگار بزرگ ما را فشارها و مطالباتی از این دست، چنان سخت آمد که تصمیم وداع با زندگی گرفت و یک چندی در اندیشه مردن فرو رفت. تا آنکه خبر به یکی از مقامات مسوول رسید و پیگیریهای او و انتقال ماجرا به ریاستجمهوری، سدی بر فعالیتهای آن نهاد شد. فریدون آدمیت در این سالها همیشه ساکت بود و سخن حتی به اضطرار هم نگفت و در دیداری با آن مقام مسوول که حلال مشکل او شد نیز صرفا گفت که شرح دیدارهای اجباریاش با فردی که به نمایندگی از نهادی خاص به دیدار او میآمده و همکاری و تاریخنویسی رسمی از او طلب میکرده را نوشته و برای آیندگان به یادگار گذاشته است.
این برگی از داستان پرماجرا و نشنیده و ناخوانده سالهای خانهنشینی فریدون آدمیت است. اما چرا خانهنشینی؟ چرا آدمیت خانهنشین شد پیش از آنکه خانهنشیناش سازند و خود به انتخاب خویش مهر سکوت بر لب زد؟ ماجرا از چه قرار بود؟
آدمیت نسبتی با آشفتگی در فکر تاریخی نداشت و در سالهای آشفته 59 و 60 در انتقاد از دیدگاههای روشنفکری و سیاسی زمانه «آشفتگی در فکر تاریخی» را نوشت و جسارتش آنقدر بود که در فضای حاکم بر آن سالها، در انتقاد از جلال آلاحمد بنویسد و منتقد احمد فردید شود پیش از آنکه نفاق نهفته در سخن فردید شهره آفاق شود.
به این ترتیب فریدون آدمیت به معنی واقعی کلمه یک روشنفکر پیشرو بود. سخنان فردید در باب مشروطیت را که گفته بود «ماسونیتزدگی و یهودیزدگی از لوازم ذات مشروطه و انقلاب مشروطه بود» به حیرت بازگو کرد و در حاشیه آن نوشت که فردید در طرح این سخنان آزاد است همچنان که فاشیستها هم میتوانند آزادی را زهر مهلک اجتماعی و دموکراسی را بدترین نظامهای جمهوری شمارند.
در زمانهای که جلال آلاحمد و شریعتی و گفتمان التقاطی آنها سکه رایج زمانه بود، سکوت را ترجیح نداد و کتاب غربزدگی را به استناد و منطق، نوشتهای «پریشان و سستمایه» خواند و «روشنفکران» جلال را نیز جنگی از چیزهای پراکنده و ناجور: «در آن از کیومرث میخوانیم تا ترجمه متن مقالهای از گرامشی نویسنده توانای مارکسیست. زنبیل حاج فرهاد میرزا معتمدالدوله، یکدستتر و مربوطتر است تا آن دفتر خیانت روشنفکران روسیاه ما... غربزدگی و کتاب روشنفکران چیزی نیست، مگر ورزش کردن در بیدانشی و ظلمت بیحرکت.»
جلال گفته بود که «جنجال مشروطیت را شرکت انگلیسی نفت به راه انداخت» و آدمیت به او یادآور میشد که اولا مشروطیت «جنجال» نبود و «جنبش» بود و ثانیا با وصله و پینه هم نمیتوان آن را به شرکت انگلیسی نفت متصل کرد.
آدمیت به جلال هم بسنده نکرد و از مهدی بازرگان نیز انتقاد کرد که چرا میگوید «ما مصرفکننده فاضلاب اروپا، چه غرب و چه شرق بودهایم».
پیش از آنکه بساط حزب توده توسط حاکمیت برچیده شود در همان مقاله «آشفتگی در فکر تاریخی» در خردادماه 60، فریاد برآورد که سیاستمداران مستقر در این حزب از سیاست تنها «ابنالوقت بودن به شیوه ماکیاولیسم کهنه و کثیف استالینی» را آموختهاند. فریدون آدمیت در دوران رشد و گسترش ادبیات انقلابی و در زمانهای که امتسازی جان ملتسازی را گرفته و انقلابیگری راه خود را از مشروطهخواهی جدا میکرد، پاسدار مشروطیت باقی ماند و به خانه خود رفت و درها را به روی خود بست و گوشه عزلت گزید تا برچیدن بساط مشروطیت را شاهد نباشد و چشم بر آنچه بر طفل اندیشهاش میرود، بسته باشد. آدمیت پاسدار مشروطیت بود؛ اگرچه در سکوت، اگرچه در عزلت.
و چه ماجرای غریبی است که تاریخنگار بزرگ ما را فشارها و مطالباتی از این دست، چنان سخت آمد که تصمیم وداع با زندگی گرفت و یک چندی در اندیشه مردن فرو رفت. تا آنکه خبر به یکی از مقامات مسوول رسید و پیگیریهای او و انتقال ماجرا به ریاستجمهوری، سدی بر فعالیتهای آن نهاد شد. فریدون آدمیت در این سالها همیشه ساکت بود و سخن حتی به اضطرار هم نگفت و در دیداری با آن مقام مسوول که حلال مشکل او شد نیز صرفا گفت که شرح دیدارهای اجباریاش با فردی که به نمایندگی از نهادی خاص به دیدار او میآمده و همکاری و تاریخنویسی رسمی از او طلب میکرده را نوشته و برای آیندگان به یادگار گذاشته است.
این برگی از داستان پرماجرا و نشنیده و ناخوانده سالهای خانهنشینی فریدون آدمیت است. اما چرا خانهنشینی؟ چرا آدمیت خانهنشین شد پیش از آنکه خانهنشیناش سازند و خود به انتخاب خویش مهر سکوت بر لب زد؟ ماجرا از چه قرار بود؟
آدمیت نسبتی با آشفتگی در فکر تاریخی نداشت و در سالهای آشفته 59 و 60 در انتقاد از دیدگاههای روشنفکری و سیاسی زمانه «آشفتگی در فکر تاریخی» را نوشت و جسارتش آنقدر بود که در فضای حاکم بر آن سالها، در انتقاد از جلال آلاحمد بنویسد و منتقد احمد فردید شود پیش از آنکه نفاق نهفته در سخن فردید شهره آفاق شود.
به این ترتیب فریدون آدمیت به معنی واقعی کلمه یک روشنفکر پیشرو بود. سخنان فردید در باب مشروطیت را که گفته بود «ماسونیتزدگی و یهودیزدگی از لوازم ذات مشروطه و انقلاب مشروطه بود» به حیرت بازگو کرد و در حاشیه آن نوشت که فردید در طرح این سخنان آزاد است همچنان که فاشیستها هم میتوانند آزادی را زهر مهلک اجتماعی و دموکراسی را بدترین نظامهای جمهوری شمارند.
در زمانهای که جلال آلاحمد و شریعتی و گفتمان التقاطی آنها سکه رایج زمانه بود، سکوت را ترجیح نداد و کتاب غربزدگی را به استناد و منطق، نوشتهای «پریشان و سستمایه» خواند و «روشنفکران» جلال را نیز جنگی از چیزهای پراکنده و ناجور: «در آن از کیومرث میخوانیم تا ترجمه متن مقالهای از گرامشی نویسنده توانای مارکسیست. زنبیل حاج فرهاد میرزا معتمدالدوله، یکدستتر و مربوطتر است تا آن دفتر خیانت روشنفکران روسیاه ما... غربزدگی و کتاب روشنفکران چیزی نیست، مگر ورزش کردن در بیدانشی و ظلمت بیحرکت.»
جلال گفته بود که «جنجال مشروطیت را شرکت انگلیسی نفت به راه انداخت» و آدمیت به او یادآور میشد که اولا مشروطیت «جنجال» نبود و «جنبش» بود و ثانیا با وصله و پینه هم نمیتوان آن را به شرکت انگلیسی نفت متصل کرد.
آدمیت به جلال هم بسنده نکرد و از مهدی بازرگان نیز انتقاد کرد که چرا میگوید «ما مصرفکننده فاضلاب اروپا، چه غرب و چه شرق بودهایم».
پیش از آنکه بساط حزب توده توسط حاکمیت برچیده شود در همان مقاله «آشفتگی در فکر تاریخی» در خردادماه 60، فریاد برآورد که سیاستمداران مستقر در این حزب از سیاست تنها «ابنالوقت بودن به شیوه ماکیاولیسم کهنه و کثیف استالینی» را آموختهاند. فریدون آدمیت در دوران رشد و گسترش ادبیات انقلابی و در زمانهای که امتسازی جان ملتسازی را گرفته و انقلابیگری راه خود را از مشروطهخواهی جدا میکرد، پاسدار مشروطیت باقی ماند و به خانه خود رفت و درها را به روی خود بست و گوشه عزلت گزید تا برچیدن بساط مشروطیت را شاهد نباشد و چشم بر آنچه بر طفل اندیشهاش میرود، بسته باشد. آدمیت پاسدار مشروطیت بود؛ اگرچه در سکوت، اگرچه در عزلت.