درباره پرونده میرزا کوچکخان
آرشیو
چکیده
متن
یکی از خوانندگان با نام فریدون شایسته، مطلبی را در نقد پرونده میرزاکوچکخان جنگلی ارسال کرده که در ادامه میخوانید:
جناب آقای رضا خجستهرحیمی در مقالهای تحت عنوان: “سایه لنین بر سر میرزا” در مورد شخصیت میرزاکوچک و ماهیت نهضت جنگل تحلیلهایی را ارائه کرده است که به دیدگاه نگارنده فاقد دیدگاه تاریخی و برآمده از مطالعه تمامی اسناد نهضت جنگل است. به احتمال قریب به یقین مطالعه کتاب زخم میلاد آقای خسرو شاکری، نامبرده را به این سمت و سوگیری شتابآمیز واداشته است. نویسنده مقاله نوشته است: “قصه پرغصه جنبش جنگل، داستان مکرر تحولطلبی ناکام ایرانی است، آنگاهی که رهبران و پیشگامان، خود راه تحول را به بیراهه میبرند و فرصتهای پیشروی را طعمه حریق بیبرنامگی خویش میسازند و امیدها را ناامید میکنند.” (شهروند، 28، ص 43).
نگارنده مقاله مشخص نمیکند که میرزاکوچک چگونه راه تحول را به بیراهه برده است و فرصتهای پیشروی را طعمه حریق بیبرنامگی خویش ساخته بود. قیام میرزاکوچک و تشکیل نهضت جنگل به دنبال اهداف سلبی و ایجابی بود علاوه بر آن برای تحقق اهداف دوگانه برنامه هم داشت؛ طرد و اخراج بیگانگان و رهایی مملکت از چنگ عوامل خارجی و... خاندانهای اشرافی کهن و حافظ وضعیت موجود هدف سلبی او و نهضتش بود. نگارنده میرزا کوچک را در کنار دکتر مصدق قربانیان و ناکامان “اصلاحات بیبرنامه” میداند. این سخن دارای پایه و مبنای تاریخی نیست زیرا هر دو دارای برنامه بودند. در جستوجوی ناکامی دو نهضت گرچه باید عوامل داخلی را هم مقصر دانست ولی از وجود استعمارگران خارجی هم نباید غافل ماند. آقای خجسته رحیمی در ادامه مینویسد: “میرزاکوچکخان پیش و بیش از هر چیز یک “منجی تمامعیار” بود نه به واسطه آنکه ایدئولوژی و برنامهای برای نجات داشته باشد...” باز میتوان این داوری را هم مخدوش دانست.
به عقیده اینجانب آغوش باز و گرمی که میرزاکوچک برای رهبران انقلابی روسیه گشوده بود با مطالعه کارنامه استعماری و خیانت آنان که به مدت 70 سال طول کشید اسباب نگاه انتقادی امروز است در حالی که آن زمان این افراد در چهره ظاهرالصلاح خود را حامی نهضتهای آزادیبخش ضدامپریالیسم میدانستند. به علت مواضعی که رهبران انقلاب روسیه اتخاذ کرده بودند، فضای عمومی ایران کم و بیش نسبت به انقلاب اکتبر روسیه و مواضعی که لنین و تروتسکی گرفته بودند، خوشبین به نظر میرسید و این مساله را برای استقلال ایران گامی مثبت تلقی میکردند و به رهبران انقلاب روسیه به دیده احترام مینگریستند. نگارنده دو انتقاد دیگر را هم به میرزا کوچک و نهضت جنگل وارد کرده است: 1- میرزاکوچک در انتخاب نوع حکومت طرفداری از سلطنت و یا اعلام جمهوری مردد بود. 2- میرزاکوچک فردمحور بود و در واقع باید نهضت جنگل را “میرزامحور” دانست. در پاسخ باید گفت: میرزا یک انسان سادهاندیش و خوشباور نبود تا جایی که نتواند صداقت دوستان، کیددشمنان و عروسکگردانیهای خیمهشببازان را در دربار قاجار و سفارت انگلیس تشخیص ندهد.
زمانی که هنوز سلطان احمدشاه قاجار خود را موافق اهداف مشروطه مطرح میساخت حمایت نهضت جنگل از اساس سلطنت مبتنی بر مشروطیت منطقی به نظر میرسید ولی از زمانی که شاه در مقابل تنظیم قرارداد 1919 به مبارزه علنی نپرداخت. نهضت جنگل با انصراف از طرح و ایده “حمایت از سلطنت مشروطه” به ایده “برقراری جمهوری” تغییر وضعیت داد. اما درباره اینکه نهضت جنگل “میرزامحور” بود باید گفت نهضت توسط یک گروه 27نفره تحت عنوان هیات اتحاد اسلام اداره میشد. برای عدم اطاله کلام و دوری از زوال حوصله خوانندگان باید گفت نهضت جنگل مورد حمایت همه آگاهان ایرانی بود و بارقه نوری در شب ظلمانی و یلدای استبداد ترسناک به شمار میآمد. آیا اگر جنگ جهانی اول به سود سران متفقین یعنی روسیه و انگلیس به پایان نمیرسید و به جای آنها متحدین به پیروزی میرسیدند نهضت جنگل به راحتی دچار اضمحلال و فروپاشی میشد؟!
همچنین نامههای سعید منافی، خسرو حامدزاده، یوسف رحمانی و حامد پورخورشیدی به دستمان رسید.
جناب آقای رضا خجستهرحیمی در مقالهای تحت عنوان: “سایه لنین بر سر میرزا” در مورد شخصیت میرزاکوچک و ماهیت نهضت جنگل تحلیلهایی را ارائه کرده است که به دیدگاه نگارنده فاقد دیدگاه تاریخی و برآمده از مطالعه تمامی اسناد نهضت جنگل است. به احتمال قریب به یقین مطالعه کتاب زخم میلاد آقای خسرو شاکری، نامبرده را به این سمت و سوگیری شتابآمیز واداشته است. نویسنده مقاله نوشته است: “قصه پرغصه جنبش جنگل، داستان مکرر تحولطلبی ناکام ایرانی است، آنگاهی که رهبران و پیشگامان، خود راه تحول را به بیراهه میبرند و فرصتهای پیشروی را طعمه حریق بیبرنامگی خویش میسازند و امیدها را ناامید میکنند.” (شهروند، 28، ص 43).
نگارنده مقاله مشخص نمیکند که میرزاکوچک چگونه راه تحول را به بیراهه برده است و فرصتهای پیشروی را طعمه حریق بیبرنامگی خویش ساخته بود. قیام میرزاکوچک و تشکیل نهضت جنگل به دنبال اهداف سلبی و ایجابی بود علاوه بر آن برای تحقق اهداف دوگانه برنامه هم داشت؛ طرد و اخراج بیگانگان و رهایی مملکت از چنگ عوامل خارجی و... خاندانهای اشرافی کهن و حافظ وضعیت موجود هدف سلبی او و نهضتش بود. نگارنده میرزا کوچک را در کنار دکتر مصدق قربانیان و ناکامان “اصلاحات بیبرنامه” میداند. این سخن دارای پایه و مبنای تاریخی نیست زیرا هر دو دارای برنامه بودند. در جستوجوی ناکامی دو نهضت گرچه باید عوامل داخلی را هم مقصر دانست ولی از وجود استعمارگران خارجی هم نباید غافل ماند. آقای خجسته رحیمی در ادامه مینویسد: “میرزاکوچکخان پیش و بیش از هر چیز یک “منجی تمامعیار” بود نه به واسطه آنکه ایدئولوژی و برنامهای برای نجات داشته باشد...” باز میتوان این داوری را هم مخدوش دانست.
به عقیده اینجانب آغوش باز و گرمی که میرزاکوچک برای رهبران انقلابی روسیه گشوده بود با مطالعه کارنامه استعماری و خیانت آنان که به مدت 70 سال طول کشید اسباب نگاه انتقادی امروز است در حالی که آن زمان این افراد در چهره ظاهرالصلاح خود را حامی نهضتهای آزادیبخش ضدامپریالیسم میدانستند. به علت مواضعی که رهبران انقلاب روسیه اتخاذ کرده بودند، فضای عمومی ایران کم و بیش نسبت به انقلاب اکتبر روسیه و مواضعی که لنین و تروتسکی گرفته بودند، خوشبین به نظر میرسید و این مساله را برای استقلال ایران گامی مثبت تلقی میکردند و به رهبران انقلاب روسیه به دیده احترام مینگریستند. نگارنده دو انتقاد دیگر را هم به میرزا کوچک و نهضت جنگل وارد کرده است: 1- میرزاکوچک در انتخاب نوع حکومت طرفداری از سلطنت و یا اعلام جمهوری مردد بود. 2- میرزاکوچک فردمحور بود و در واقع باید نهضت جنگل را “میرزامحور” دانست. در پاسخ باید گفت: میرزا یک انسان سادهاندیش و خوشباور نبود تا جایی که نتواند صداقت دوستان، کیددشمنان و عروسکگردانیهای خیمهشببازان را در دربار قاجار و سفارت انگلیس تشخیص ندهد.
زمانی که هنوز سلطان احمدشاه قاجار خود را موافق اهداف مشروطه مطرح میساخت حمایت نهضت جنگل از اساس سلطنت مبتنی بر مشروطیت منطقی به نظر میرسید ولی از زمانی که شاه در مقابل تنظیم قرارداد 1919 به مبارزه علنی نپرداخت. نهضت جنگل با انصراف از طرح و ایده “حمایت از سلطنت مشروطه” به ایده “برقراری جمهوری” تغییر وضعیت داد. اما درباره اینکه نهضت جنگل “میرزامحور” بود باید گفت نهضت توسط یک گروه 27نفره تحت عنوان هیات اتحاد اسلام اداره میشد. برای عدم اطاله کلام و دوری از زوال حوصله خوانندگان باید گفت نهضت جنگل مورد حمایت همه آگاهان ایرانی بود و بارقه نوری در شب ظلمانی و یلدای استبداد ترسناک به شمار میآمد. آیا اگر جنگ جهانی اول به سود سران متفقین یعنی روسیه و انگلیس به پایان نمیرسید و به جای آنها متحدین به پیروزی میرسیدند نهضت جنگل به راحتی دچار اضمحلال و فروپاشی میشد؟!
همچنین نامههای سعید منافی، خسرو حامدزاده، یوسف رحمانی و حامد پورخورشیدی به دستمان رسید.