آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۷

چکیده

متن


این نوشتار بر آن است تا علل و چگونگى روى‏آوردن علویان به طبرستان تا تشکیل دولت علوى (250 ق) را بررسى کند. منطقه طبرستان به دلیل موقعیت جغرافیایى و سیاسى، اهمیت ویژه‏اى داشت و همواره پناهگاه مخالفان رسمى دستگاه خلافت بود. ویژگى‏هاى منطقه طبرستان، آن را محل مناسبى براى علویان ساخته بود تا دور از دستگاه خلافت آرزوهاى خود را عملى سازند.
واژگان کلیدى: علویان، طبرستان، تسامح، قیام، شیعه.

مقدمه
علویان، فرزندان و نوادگان امام على علیه‏السلام بودند که در دوره‏هاى مختلف، به طبرستان روى آوردند. دلایل روى آوردنِ سادات علوى به بخش‏هاى مختلف ایران بسیار است که مهم‏ترین آن‏ها عبارت است از:
1. به دلیل امنیتى که در سرزمین ایران بود و آنان به‏طور نسبى دور از دست‏رس حکومت‏هایى بودند که مراکز آن‏ها در شام یا عراق قرار داشت.
2. رفاهى که شهرهاى ایران مى‏توانست براى آن‏ها داشته باشند.
3. امکان جذب نیرو در ایران از سوى علویان؛ زیرا مردم ایران یک بار به هنگام قیام عباسیان، امتحان خوبى داده بودند و مى‏توانستند بار دیگر چنان کنند.
در این پژوهش، علل ورود علویان به طبرستان بررسى مى‏شود. هدف مقاله آن است که با تحلیل علل ورود علویان به طبرستان، خوانندگان را با چگونگى شکل‏گیرى یک دولت متمرکز علوى در طبرستان آشنا سازد. همچنین برخى از مهم‏ترین مهاجرت‏هاى علویان به طبرستان شناسایى شود.

علل ورود علویان به طبرستان
الف) موقعیت طبیعى طبرستان
نگارنده حدودالعالم، محدوده طبرستان را از ناحیه دیلمان در قرن چهاردهم هجرى از چالوس تا تمیشه مى‏داند.1 تمیشه در انتهاى مرز شرقى طبرستان و در شانزده فرسخى سارى2 و در سر راه استرآباد قرار دارد و به نوعى کردکوى کنونى است. از این رو، طبرستان شامل دشت و کوه و ساحل دریا بود که از ناحیه دیلمان تا مرز تمیشه وسعت داشت. شهرهاى مهم مناطق جلگه‏اى آن عبارت بودند از: سارى، آمل، تمیشه، ناتل و چالوس. همچنین شهرهاى کلار، کجور و فریم از مهم‏ترین شهرهاى مناطق کوهستانى به شمار مى‏رفتند.3
سرزمین طبرستان از نظر جغرافیاى طبیعى داراى هواى معتدل، آب فراوان، زمین حاصل‏خیز و جنگل‏هاى انبوه است. باران‏هاى پى‏درپى و رطوبت و گرمى هوا در تابستان، گیاهان و درختان را چندان نیرومند مى‏ساخت که به مناطق زیر خط استوا شباهت دارد.4 اما آب آن به سبب رطوبت زیاد ناگوار و هواى آن بسیار وخیم و ناسازگار است.5 با تمام این ویژگى‏ها، شهرهاى آن پرجمعیت و ده‏هاى آن بسیار آباد بود.6 کشاورزى رکن اساسى اقتصاد طبرستان بود و حتى بخشى از تولید خود را به خارج از این منطقه صادر مى‏کردند.
وجود کوه‏هاى سخت‏گذر، رودهاى متعدد، جنگل‏ها و باتلاق‏هاى بسیار در سرزمین طبرستان، از موانع طبیعى در ایجاد شبکه راه‏هاى ارتباطى بوده است. در داخل طبرستان، مهم‏ترین راه‏ها از شهر مرکزى آن یعنى آمل منشعب مى‏گردید.
یک راه از آمل به طرف غرب در جهت ساحل تا ناتل و چالوس و از آنجا تا کوهستان دیلمان امتداد مى‏یافت. این راه تا چالوس از مناطق هموار مى‏گذشت و سپس از مسیر کوه، شهرهاى کلار و کجور را به دیگر مناطق متصل مى‏ساخت.7
راه دیگر از آمل به طرف شرق مى‏رفت و از شهرهاى مامطیر (بابل) و سارى مى‏گذشت و به تمیشه مى‏رسید. تقریباً تمام راه از میان دشت‏هاى هموار مى‏گذشت و از نظر وجود رودها و مسیل‏هاى متعدد این مسیر، پل‏هاى بسیارى در نقاط مختلف میان راه ساخته شده بود که در برقرارى ارتباط این مناطق با یکدیگر نقش مهمى داشت.
دو راه، طبرستان را به نقاط خارج از این منطقه مرتبط مى‏ساخت: یکى از آن‏ها در امتداد راه آمل به تمیشه تا استرآباد و گرگان کشیده مى‏شد. دیگرى راه آمل به رى بود. این راه با وجود اینکه از کم‏ارتفاع‏ترین معابر مى‏گذشت، از نظر کوهستانى بودن بسیار سخت‏گذر بود و براى عبور کاروان‏هاى تجارى به ویژه دسته‏هاى نظامى مناسب نبود.8
از دیگر ویژگى‏هاى طبیعى طبرستان، وجود دریا و سواحل آن است و این، به‏دلیل ناآشنایى با فنون دریانوردى و کشتى‏رانى، یکى از عوامل حفاظ طبیعى منطقه در مقابل دشمنان بود. رطوبت زیاد حاصل از نزدیکى دریا، در آب و هواى منطقه و زندگى آنجا تأثیرهاى زیادى مى‏گذاشت.
شهرها و روستاهاى منطقه میان دریا و دامنه کوه واقع‏اند. این امر، موقعیتى طبیعى و استثنایى را در طبرستان از نظر اقتصادى و سیاسى فراهم مى‏کرد تا در موقع اضطرارى از کوه و دریا براى فرار از دست دشمنان مقتدر خود استفاده کنند. پراکندگى جغرافیایى، غناى اقتصادى و شرایط سیاسى این منطقه، موجب مى‏گشت تا شمار بسیارى از قبیله‏ها که با انگیزه‏هاى متفاوت به این سرزمین کوچ کرده بودند، بتوانند به زندگى خود در آنجا ادامه دهند. چون طبرستان با دریا و کوه محصور شده است، کمتر از دیگر مناطق مى‏توانست در مناقشه‏هاى سیاسى نقش داشته باشد. از این رو، طبرستان در انزواى سیاسى به سر مى‏برد و از سرزمین‏هاى پیرامون، تأثیر اندکى مى‏پذیرفت و به همان نسبت، در مسائل آن‏ها، تأثیر اندکى مى‏گذاشت. مجموع این عوامل، زمینه‏هاى استقلال نسبى طبرستان را از روزگاران بسیار دور فراهم آورده بود و هرگاه حکومت مرکزى در ایران ضعیف مى‏شد، حاکمان طبرستان به صورت مستقل عمل مى‏کردند و مشکلاتى براى حکومت‏ها ایجاد مى‏کردند.9 یعقوبى نیز به مستقل بودن سرزمین طبرستان اشاره کرده است.10 به نقل از زکریاى قزوینى، چریکان حاکم طبرستان در جنگاورى مهارت داشتند و کسى مأموریت سرکوبى یاغیان خطه طبرستان را به عهده نمى‏گرفت.11
زندگى مردم در سرزمین‏هاى کوهستانى و پستى و بلندى آن، آنان را نیرومند و ورزیده ساخته بود. گذشته از آن، قبیله‏هاى متعدد در آن به علت رقابت و فزون‏طلبى معمولاً با هم در نزاع و جنگ بودند و همین امر، روحیه جنگاورى را در میان آنان پرورش مى‏داد. به طورى که بخش عمده پیاده‏نظام سپاهیان حکومت‏هاى مختلف را تشکیل مى‏دادند.
نزاع‏هاى مداوم میان قبیله‏ها و حکومت‏هاى محلى و علاقه به آزادى از سلطه حکومت‏هاى غیر بومى و حفاظت سرزمین‏شان در برابر هجوم اقوام دیگر، ضرورت داشتن بعضى از استحکامات و قلعه‏هاى متعدد را در مناطق مختلف موجب مى‏گردید.12 یعقوبى نیز در توصیف طبرستان مى‏نویسد: سرزمینى داراى دژهاى بسیار است.13
در نتیجه منطقه طبرستان تا مدت‏ها به پذیرش سلطه اعراب حاضر نشده بود و دور از دست‏رس حکومت‏هایى بود که مرکز آن‏ها در شام یا عراق قرار داشت. به همین دلیل، منطقه امنى براى مهاجرت ساداتى بود که تحت فشار امویان و عباسیان قرار داشتند. حاکمان محلى این نواحى هم از دشمنان خلافت اموى و عباسى بودند. سادات علوى در برابر فشار منصور عباسى و پس از آن مهدى و هارون‏رشید عباسى به این منطقه کوچ کردند.

کوچ‏هاى سادات علوى به طبرستان و دیلم
وارد شدگان به دیلم از فرزندزادگان حسن بن على علیه‏السلام هستند و از جمله آن‏ها، یحیى بن محمد بن عبداللّه‏ بن حسن بن حسن علیهماالسلام و یحیى بن عبداللّه‏ بن حسن بن حسن علیهماالسلام مى‏باشند.14
از فرزندزادگان زید بن حسن بن على علیهماالسلام و از میان منتقل‏شدگان از کوفه به دیلم، عبدالرحمن بن محمد بن عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى است.15 همچنین از اولاد عمر اشرف فرزند على زین‏العابدین علیه‏السلام، ابومحمد حسن بن على بن حسن بن على‏اکبر بن عمر اشرف است.16
برخى از مهاجران علویان به طبرستان از میان فرزندزادگان حسن بن على علیهماالسلامعبارت‏اند از ابوعبداللّه‏ محمد اکبر و از مهاجران کوفه به طبرستان، عبداللّه‏ بن حسن اعور و ابوالعباس احمد بن حسن بن محمد کابلى هستند.17
همچنین قاسم بن ابراهیم از نسل ابراهیم اشتر و از اولاد ابراهیم غمر، از جمله آن‏ها ابوالحسین یحیى هادى صغیر و ابوعبداللّه‏ محمد بن على بن سلیمان و ابوعبداللّه‏ محمد بن على بن سلیمان بن قاسم رسى هستند.18
از فرزندزادگان حسین بن على علیهماالسلام و از اولاد محمدباقر علیه‏السلامو از فرزندزادگان موسى کاظم علیه‏السلام افراد زیادى به طبرستان کوچ کردند. از جمله آن‏ها، ابوجعفر محمد بن قاسم اشج و برخى از اولاد قاسم بن حمزة بن موسى کاظم علیه‏السلامو برخى از فرزندان حسین بن موسى بن اسماعیل بن موسى کاظم علیه‏السلامهستند.19
از فرزندزادگان زید شهید و محمد بن حنفیه و عباس بن على علیه‏السلام و جعفر بن طیار و عقیل بن ابى‏طالب نیز به طبرستان کوچ کردند که مؤف منتقل‏الطالبیه نام‏هاى ایشان آورده است.20
از فرزندزادگان حسن بن على علیهماالسلام و از جمله از فرزندان عبداللّه‏ بن حسن بن حسن، برخى به چالوس کوچ کردند که از جمله آن‏ها عبداللّه‏ بن حسن بن قاسم کابلى و مهدى بن حسن بن قاسم کابلى هستند.21 از اولاد عیسى بن زید شهید در چالوس، عبداللّه‏ بن حسین بن محمد است.22
از فرزندزادگان حسن بن على علیهماالسلام و از اولاد حسن بن حسن و ابراهیم بن غمر بن حسن بن حسن، به آمل کوچ کردند.23 همچنین از فرزندزادگان حسین بن على علیهماالسلام و برخى از فرزندزادگان محمدباقر بن على بن حسین علیهم‏السلام از جمله على بن قاسم بن محمد به آمل کوچ کردند.24 از فرزندزادگان محمد بن زید شهید، احمد بن على بن احمد سکّین است.25
ب) قیام سادات علوى
یکى از نخستین کوچ‏ها که به قیام انجامید، آمدن یحیى بن عبداللّه‏ بن حسن بن حسن علیهماالسلام به دیلم بود.26 دیلم ناحیه کوهستانى بالاى سرزمین‏هاى ساحل گیلان است.27 به قولى میان طبرستان، جبال، گیلان و دریاى خزر قرار دارد.28 در سده‏هاى اولیه اسلامى شامل منطقه کوهستانى شرق سفیدرود و کوهپایه مشرف بر سرزمین‏هاى ساحل گیلان است. امروزه دیلمان شامل ناحیه کوچک سیاهکل در دشت و ناحیه کوهستانى دیلمان در جنوب آن است.29
یحیى بن عبداللّه‏ به روایتى جزو همراهان حسین بن على صاحب فخ بود. چون او و یارانش کشته شدند، یحیى بن عبدالله مخفى شد و به‏صورت ناشناس از شهرى به شهرى دیگر مى‏رفت تا پناهگاهى بیابد.30 یحیى از سال 170ق فعالیت خود را آغاز کرد. گفته‏اند شمار فراوانى از مردمان حجاز و تهامه و یمن با وى بیعت کردند.31 او مدتى را در یمن و مصر و مغرب سپرى کرد. پس از مرگ هادى عباسى، در زمانى که هارون به قدرت رسید، به بغداد بازگشت. هارون سخت در پى او بود تا آنکه به رى آمد و از آنجا به ماوراءالنهر (فرارود) رفت. در آنجا تحت حمایت خاقان ترک قرار گرفت. هارون از وى خواست تا یحیى را تحویل دهد، ولى او نپذیرفت. پس از دو سال و اندى، یحیى که نزدیک به یک‏صد و هفتاد نفر از یارانش از بصره و کوفه و خراسان همراهش بودند، به طبرستان و دیلم رفت. حرکت یحیى نخستین قیام شیعى در منطقه دیلم بود و سرآغاز حرکت گسترده سادات به طبرستان و دیلم شد.32
رفتن علویان و دیگر مخالفان عباسى به منطقه طبرستان و دیلم مى‏توانست به نوعى به معناى بهره‏بردارى از دشمن مشترک، یعنى عباسیان باشد. ابن طقطقى در تاریخ فخرى درباره این قیام مى‏نویسد: "در آنجا مردم معتقد شدند که وى استحقاق پیشوایى دارد، پس با او بیعت کردند و گروهى از مردم شهرها گرد وى جمع شدند و رفته‏رفته کار او بالا گرفت.33"
هارون رشید از رفتن یحیى بن عبداللّه‏ به دیلم آگاه شد و فضل بن یحیى را به حکومت شرق گماشت و مأمور سرکوبى یحیى بن عبداللّه‏ کرد. دستور داد هر گونه که مى‏تواند یحیى بن عبداللّه‏ را آرام کند و اگر بپذیرد از بخشیدن هرگونه مال و جایزه‏اى در حق او دریغ نورزد. فضل در پى مأموریت خود رفت و نامه‏اى براى استمالت به یحیى نوشت. یحیى چون پراکندگى و تفرقه همراهان و اختلاف آراى آن‏ها را دید، دعوت فضل را پذیرفت.34
ولى به آن وعده‏ها و شرط‏هایى که فضل نوشته بود و گواهانى که او گماشته بود، راضى نشد. خود شرایطى جداگانه براى تسلیم نوشت و آن‏ها را براى فضل فرستاد. فضل نیز آن‏ها را براى هارون رشید فرستاد و او همه شرایط و خواسته‏هاى یحیى را پذیرفت.35 وقتى یحیى به بغداد آمد، هارون مقدمش را گرامى داشت و هدایاى بسیار به او داد. اما هارون مى‏کوشید تا نقشه‏اى بکشد و یحیى را به مخالفت با خویشتن متهم سازد. سرانجام به اتهام شکستن پیمان بیعت با هارون، زندانى شد و در زندان درگذشت.36
قیام یحیى نشان مى‏دهد که مناطق طبرستان و دیلم از نظر جغرافیایى و سیاسى مى‏توانست براى یک نهضت شیعى، آمادگى داشته باشد. کمتر از هشتاد سال پس از یحیى، این تجربه با موفقیت انجام گرفت. وقتى از یحیى پرسیدند: چرا دیلم را برگزیده است، او گفت: «ان للدیلم معنا خرجة فطمعتُ ان تکون معى؛ من شنیده بودم که در دیلم خروجى براى ما خواهد بود، من دل بستم که من همان خروج‏کننده باشم».37
این حرکت دو نکته را نشان مى‏دهد: یکى وجود شمارى از علویان در طبرستان و دیگر، توجه ویژه دیلمیان به علویان. یکى از علل اساسى یکپارچگى سادات و مردم، مشترک بودن دشمن یعنى عباسیان بود. این دشمنى سبب مى‏شد تا مردم دیلم و طبرستان، علویان را به دشمن تحویل ندهند. حتى علویان براى جذب نیروى قیام، به مهاجرت به این مناطق تشویق مى‏شدند. آنچه علویان در این دیار به‏جا گذاشتند و باعث محبوبیت و علاقه بیشتر مردم این مناطق به آن‏ها شد، تقوا و دین‏دارى آن‏ها بود. چنان‏که ابن اسفندیار مى‏نویسد: "آنچه سیرت مسلمانى است با سادات است.38"
اسلام علویان با اسلام خلفاى عباسى تفاوت داشت. آنان سخت وفادار به اسلام بودند و کسى نمى‏توانست آن‏ها را به بى‏دینى متهم کند. همین ویژگى آن‏ها، سبب افزایش نفوذ و محبوبیت آن‏ها شد و سرانجام در ورود سادات به منطقه اثرگذار بود.

ج) ولى‏عهدى امام رضا علیه‏السلام و تسامح اولیه مأمون درباره علویان
عامل دیگر درباره ورود علویان به طبرستان، به زمان مأمون برمى‏گردد. او پس از آنکه بر امین پیروز شد، کوشید تا پایگاهى در جامعه به دست آورد. بدان علت که عناصر و خاندان عباسى بر امین تکیه مى‏کردند. براى ایجاد این پایگاه، مى‏توانست حمایت مردم را که علاقه به علویان داشتند، جذب کند و از آن به عنوان ابزارى براى سرکوب قیام‏هایى بسازد که به نام علویان صورت مى‏گرفت.
افزون بر آن مأمون مى‏دانست که علویان در زمان پدرش دردسرهاى زیادى براى او ایجاد کردند. از این رو، براى جلوگیرى از نارضایتى آن‏ها سیاست جدیدى در پیش گرفت و موضوع ولى‏عهدى امام رضا علیه‏السلام و هوادارى از علویان را در پیش گرفت. با انتخاب امام رضا علیه‏السلام به ولى‏عهدى و آمدن ایشان به ایران، گروه‏هاى فراوانى از سادات راهى ایران شدند. تسامح مأمون در برابر علویان در مقایسه با سخت‏گیرى پدر و اجدادش در رفت و آمد سادات به ایران تأثیر بسزایى داشت. مولانا اولیاءاللّه‏ آملى مى‏نویسد: چون خبر ولى‏عهدى امام رضا علیه‏السلام در جهان فاش شد، سادات علوى از اطراف شام و حجاز و عراق و یمن و مدینه و هرجا که بودند، روى به خراسان نهادند تا به امام رضا بپیوندند.39
سیدظهیرالدین مرعشى و اولیاءاللّه‏ آملى یادآور شده‏اند وقتى مأمون، امام رضا علیه‏السلام را به شهادت رساند، سادات به ناچار براى رهایى از این مهلکه به کوهستان‏هاى دیلم و طبرستان پناه بردند.40 بعضى از آن‏ها در این منطقه شهید شدند و مزارشان باقى است و زیارتگاه مردمان شد و برخى نیز در آنجا ماندند.41
در نتیجه آزار و تعقیب علویان و مظلومیت آن‏ها و قیام و شهادت آن‏ها به دست عاملان خلفاى عباسى، گرایش مردم به علویان افزایش یافت و سرانجام در ورود سادات به منطقه طبرستان تأثیر داشت.

د) اسفهبدان طبرستان و پذیرش اسلام
از سوى دیگر، چون اسفهبدان طبرستان و ملوک باوند اسلام را پذیرفته بودند و حتى به روایت منابع، گرایش تشیع داشتند،42 سادات راحت‏تر مى‏توانستند در این مناطق زندگى کنند. این از علل دیگر ورود سادات به طبرستان است. سیدظهیرالدین مرعشى در تأیید آن مى‏نویسد: "چون اسفهبدان مازندران در اوایل که اسلام قبول کردند، شیعه بودند و با اولاد رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملک مقام آسان‏تر بود.43"

ه ) قیام یحیى بن عمر
پس از مرگ متوکل، میان فرزندانش بر سر خلافت اختلاف افتاد و این سبب شد فرصتى براى علویان فراهم آید تا قیام بکنند.44 از جمله آن‏ها یحیى بن عمر بن یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین بن على علیهم‏السلام بود. مسعودى در مروج‏الذهب نسب او را از تبار عبداللّه‏ بن جعفر طیار مى‏داند.45 یحیى بن عمر نخست در زمان متوکل در خراسان خروج کرد. عبداللّه‏ بن طاهر او را دست‏گیر ساخت. متوکل دستور داد او را به عمر بن فرج رخجى بسپارد. مدتى در خانه یحیى بن خاقان زندانى بود تا اینکه آزاد شد.46 به بغداد رفت، مدتى در آنجا بود، سپس به کوفه رفت و مردم را به رضا از خاندان محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فراخواند. او در رفتار خود با مردم از روى عدالت و خوش‏سلوکى عمل مى‏کرد و مردى شجاع و جنگ‏جو و نیرومند بود.47
وقتى یحیى براى بار دوم در زمان مستعین تصمیم به خروج گرفت، نخست به زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام آمد و براى زوارى که در آنجا بودند، تصمیم خود را آشکار ساخت. جمعى از حاضران دعوتش را پذیرفتند و اطراف او را گرفتند. یحیى به کوفه آمد و بسیارى با او بیعت کردند.48 مسعودى علت قیام وى را در ستم و جفایى مى‏داند که از ترکان و متوکل دیده بود.49 چون خبر قیام یحیى بن عمر به بغداد رسید، محمد بن عبداللّه‏ بن طاهر، والى بغداد عموزاده‏اش حسین بن اسماعیل را براى دفع یحیى مأمور ساخت. یاران یحیى بن عمر او را به جنگ حسین بن اسماعیل برانگیختند. در میان آن‏ها مردى به نام هیضم بن علاء عجلى بود که با گروهى از خویشان خود به یارى یحیى آمده بود، ولى افراد آن‏ها به سبب پیمودن راه زیاد خسته بودند. هنگامى که جنگ شروع شد، نخستین کسانى که فرار کردند، همین هیضم بن علاء و همراهان او بودند.50 یحیى در میدان جنگ ایستاد و جنگید تا به شهادت رسید. سرش را نزد حسین بن اسماعیل آوردند. مردم کوفه قتل یحیى بن عمر را باور نمى‏کردند و حتى به فرستاده حسین بن اسماعیل دشنام دادند. اما وقتى یکى از برادران مادرى یحیى بن عمر به نام على بن محمد نزد مردم کوفه آمد و خبر قتل یحیى را داد، مردم با دیدن او، یقین به شهادت یحیى کردند.51 درباره شخصیت یحیى گفته‏اند او مردى دین‏دار و نسبت به عوام و خواص مهربان و نیکوکار بود.52
ساداتى که در این میدان رهایى یافتند، براى نجات جان خود به کوهستان‏هاى عراق روى آوردند و از آنجا به ایران و کوهستان‏هاى طبرستان و دیلم آمدند.53
مرعشى در این باره مى‏نویسد: ساداتى که در آن مهلکه رهایى یافتند، به کوهستان عراق روى آوردند و سپس به کوهستان طبرستان و دیلم آمدند و در آنجا به سختى به سر مى‏بردند. چون بنى‏امیه و بنى‏عباس به مدت دویست سال حاکم بودند و در قلع و قمع سادات کوشش زیاد مى‏کردند.54 در نتیجه یکى از علل دیگر ورود سادات به طبرستان، فرار یاران و پیروان یحیى بن عمر از دست مأموران خلیفه عباسى پس از شهادتش است. از این زمان، تعقیب و آزار مأموران عباسى نسبت به سادات شدت یافت و شمار بسیارى از آن‏ها به طبرستان آمدند.55
و ) زهد و پارسایى علویان
مردمان طبرستان به زهد و علم و پرهیزگارى سادات علوى معتقد بودند و آن‏ها با رفتار و گفتار خود اسلام را به مردم معرفى مى‏کردند. اهل طبرستان به نقل ابن اسفندیار از ستم و ناجوان‏مردى حاکمان خلیفه به ویژه محمد بن اوس که از سوى طاهریان در این منطقه بود، به ستوه آمده بودند. هر زمانى ساداتى به نواحى آن‏ها مى‏آمدند، به او مى‏گراییدند و به زهد و علم و ورع آن‏ها اعتقاد داشتند و معتقد بودند آنچه سیرت مسلمانى است، با سادات است.56
طبرستان در این زمان زیر سلطه حاکمان طاهرى بود و ستم طاهریان و برخى از حاکمان محلى در گرایش مردم به علویان تأثیر زیادى داشت. در سال 227 ق قارن بن شهریار باوندى که به پیروزى طاهریان در منطقه کمک کرده بود و به پاداش خدمتش دوباره به حکومت کوه‏هاى شروین رسید، اسلام را پذیرفت. در این ایام، روند پذیرش اسلام از سوى جمعیت بومى طبرستان روندى شتاب‏آهنگ داشت. بیشترین مردم مذهب سنت و فقه شافعى را برگزیدند.57 اما دیرى نگذشت که تشیع در طبرستان به‏خاطر عملکرد سادات انتشار یافت. امامیه به ویژه در آمل و مشرق طبرستان یعنى گرگان طرفدارانى یافت. پیروان قاسم بن ابراهیم الرسى علوى (متوفى به 246ق) در رویان و کلار مذهب شیعه زیدیه را تبلیغ مى‏کردند. یکى از مهم‏ترین ناشران آموزه‏هاى قاسم، جعفر بن محمد النیروسى، از مردم نیروس رویان بود.58 در نتیجه یکى از علل گسترش تشیع امامیه و زیدیه در منطقه طبرستان، زهد و پارسایى سادات علوى بود.

ز) ستم حاکم طاهرى طبرستان
در سال 237 هجرى قمرى، سلیمان بن عبداللّه‏ به حکومت طبرستان گماشته شد. او فردى بى‏کفایت و ضعیف‏النفس بود. پس از مدتى که دوباره به حکومت طبرستان رسید، محمد بن اوس بلخى راکه آدمى بى‏تدبیر بود، براى اداره امور طبرستان گماشت. حکومت آمل و رویان و چالوس در دست محمد بن اوس بود. محمد پسر خود، احمد را به حکومت چالوس و کلار نشاند.59 او به همراه پسرانش بر اهالى طبرستان ستم‏هاى بسیار کردند.60 به طورى که ابن اسفندیار مى‏نویسد: "ظلم و استهزا و استخاف به جایى رسانیدند که مردم جمله املاک بفروختند و کسانى که ثروتى داشتند خانه‏ها بازگذاشتند و به ولایات دیگر نقل کرده، هر سال سه خراج ستدندى، یکى براى محمد بن اوس و یکى براى پسر او و دیگرى براى مجوسى که وزیر ایشان بود".61
چون ستم محمد بن اوس در رویان به غایت رسید، مردم آن دیار نزد سادات تظلم‏خواهى مى‏کردند تا آن‏ها را از دست این ظالم خلاص کنند. سرانجام نزد محمد بن ابراهیم از سادات حسنى در کجور رفتند و گفتند ما از دست ستم جماعت محمد بن اوس به جان آمدیم و مقتداى اهل اسلام همیشه شما و آبا و اجداد شما بودند. ما مى‏خواهیم که سید عالى را بر خود حاکم گردانیم، تا در میان ما به عدالت رفتار کند. باشد که با تو بیعت کنیم تا به برکت تو از ستم حاکم طاهرى رهایى یابیم.62
محمد بن ابراهیم که تمامى منابع او را به دیانت معرفى کرده‏اند، خود را اهلیت این کار ندانست و سرانجام داماد خود را در رى به نام حسن بن زید براى این کار معرفى کرد و سرانجام دولت علوى در سال 250 ق به دست او در طبرستان تشکیل شد.63 تشکیل یک دولت شیعه از سادات علوى صرف‏نظر از امامى یا زیدى بودن آن‏ها، یک تشکل منسجم از سادات علوى بود و سادات نواحى دیگر ایران و مناطق اسلامى را به مهاجرت به این منطقه تشویق کرد. آن‏ها در این منطقه از امنیت و آسودگى و احترام و محبوبیت برخوردار شدند. از همین رو، داراى یک قدرت سیاسى شدند. در پایان به سخن مولانا اولیاءاللّه‏ استناد مى‏کنیم که مى‏نویسد: "سادات علویه از اطراف عالم بدو پیوستند و هرگاه که پاى در رکاب کردى، سیصد علوى شمشیرزن برنشستندى".64

نتیجه‏گیرى
منطقه طبرستان به دلیل موقعیت جغرافیایى و سیاسى، اهمیت ویژه‏اى دارد. به همین دلیل، تا مدت‏ها از سلطه حاکمان اموى و عباسى به دور بود و پناهگاه مخالفان رسمى دستگاه خلافت شده بود. از جمله گروه‏هایى که به طبرستان روى آوردند، علویان بودند که به دلایل بسیار و در مراحل مختلف وارد این منطقه شدند که به اختصار عبارت‏اند از:
1. قیام یحیى بن عبداللّه‏، در شمال و به ویژه دیلم که سرآغاز مهاجرت گسترده علویان به طبرستان شد.
2. مخالفت و مقاومت حکام محلى طبرستان در برابر حکومت‏هاى اموى و عباسى سبب توجه سادات به این مناطق شد.
3. محبوبیت و مظلومیت علویان و قیام آن‏ها در برابر عباسیان، باعث نفوذ آن‏ها در میان مردم منطقه شد.
4. تقوا و دین‏دارى علویان باعث توجه مردم طبرستان به آن‏ها شد و مردم اسلام راستین را در آن‏ها مى‏دیدند.
5. نرمش مأمون و سیاست تسامح اولیه او در برابر علویان و ولى‏عهدى امام رضا علیه‏السلامو آمدن ایشان به ایران.
6. تغییر سیاست مأمون و به شهادت رساندن امام رضا علیه‏السلام و تعقیب و آزار علویان، باعث ورود سادات به طبرستان شد.
7. پذیرش اسلام از سوى اسفهبدان طبرستان و حتى گرایش آن‏ها به تشیع.
8. پس از قیام یحیى بن عمر و شهادت ایشان، سادات بسیارى براى نجات خود به کوهستان‏هاى طبرستان پناه آوردند.
9. قیام علویان در طبرستان و تشکیل حکومت علوى به رهبرى حسن بن زید.
10. پس از تشکیل یک حکومت شیعى و علوى، آن‏ها داراى انسجام و هماهنگى شدند و این امر در افزایش مهاجرت آن‏ها به طبرستان تأثیرگذار بود.

منابع
1. آملى، مولانا اولیاءالله، تاریخ رویان، تصحیح: عباس خلیلى، تهران، اقبال، 1313.
2. ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه: حمیدرضا آژیر، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1381.
3. ابن اسفندیار، بهاءالدین، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح: عباس اقبال، تهران، خاور، چاپ دوم، 1366.
4. ابن طباطبا، ابواسماعیل ابراهیم بن ناصر، مهاجران آل ابوطالب، ترجمه: محمدرضا عطایى، مشهد، آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1372.
5. اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه: سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1380.
6. اعتمادالسلطنه، محمدحسن‏خان، التدوین فى احوال جبال شروین، تصحیح و پژوهش: مصطفى احمدزاده، تهران، فکر روز، چاپ اول، 1373.
7. پرگارى، صالح و پروین ترکمنى‏آذر، تاریخ تحولات سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى ایران در دوره صفاریان و علویان، تهران، سمت، چاپ اول، 1378.
8. ، حدودالعالم من المشرق الى المغرب، تصحیح: دکتر منوچهر ستوده، تهران، طهورى، 1362.
9. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم، انصاریان، چاپ اول، 1375.
10. حقیقت، عبدالرفیع، جنبش زید در ایران، تهران، فلسفه، چاپ دوم، 1363.
11. رابینو، مازندران و استرآباد، ترجمه: غلامعلى وحید مازندرانى، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1365.
12. ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارآباد، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، چاپ دوم، 1374.
13. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1354.
14. فخرى، محمد بن على طباطبا، تاریخ فخرى، ترجمه: محمدوحید گلپایگانى، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1367.
15. فراى، ریچارد، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ترجمه: حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1363.
16. قزوینى، زکریا بن محمد بن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه: عبدالرحمن شرفکندى، تهران، اندیشه جوان، چاپ اول، 1366.
17. کیاگیلانى، سیداحمد، سراج الانساب، تحقیق: سیدمهدى رجایى، قم، کتابخانه مرعشى نجفى، چاپ اول، 1409 ق.
18. لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمین‏هاى خلافت شرقى، ترجمه: محمود عرفان، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1367.
19. مرعشى، سیدظهیرالدین، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، به کوشش: محمد تسبیحى، تهران، شرق، چاپ سوم، 1368.
20. مرعشى، نجفى، کشف‏الارتیاب، ضمیمه کتاب مهاجران آل ابوطالب، ترجمه: محمدرضا عطایى، مشهد، آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1373.
21. مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، تاریخ مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1370.
22. یاقوت حموى، شهاب‏الدین ابى‏عبداللّه‏، معجم‏البلدان، جلد 4، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995.
23. یعقوبى، احمد بن ابى‏یعقوب، البلدان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1347.
24. ، تاریخ یعقوبى، ترجمه: محمدابراهیم آیتى، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1366.

--------------------------------------------------------------------------------

1. حدود العالم من المشرق الى المغرب، تصحیح: دکتر منوچهر ستوده، ص 144.2. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 14.
3. همان.4. اعتمادالسلطنه، التدوین فى احوال جبال شروین، ص 68.
5. قزوینى، آثار البلاد و اخبار العباد، ص 176.6. همان، ص 44؛ حدودالعالم، همان، ص 144 ـ 146.
7. پرگارى، تاریخ تحولات سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى ایران در دوره صفاریان و علویان، ص112.8. همان.
9. همان، ص 113 ـ 114.10. یعقوبى، البلدان، ص 52.
11. زکریاى قزوینى، همان، ص 182.12. پرگارى، همان، ص 114.
13. یعقوبى، همان.14. ابن طباطبا، مهاجران آل ابوطالب، ص 217 ـ 219.
15. همان، ص 218.16. همان.
17. همان، ص 284 ـ 285.18. همان، ص 285.
19. همان، ص 289.20. همان، ص 290-295.
21. همان، ص 270.22. همان، ص 271.
23. همان، ص 107.24. همان، ص 112.
25. همان.براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: منتقل‏الطالبیه.
26. مسعودى، تاریخ مروج الذهب، ج 2، ص 347؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ص 412؛ فخرى، تاریخ فخرى، ص 265.27. مرعشى نجفى، کشف الارتیاب، ص 469.
28. حدود العالم من الشمرق الى المغرب، ص 148.29. لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمین‏هاى خلافت شرقى، ص 186؛ منوچهر ستوده، از آستارا تا استارآباد، ج 2، ص 13 ـ 14.
30. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 447.31. جعفریان، همان، ج 2، ص 287.
32. عبدالرفیع حقیقت، جنبش زیدیه در ایران، ص 55.33. ابن طقطقى فخرى، همان.
34. ابوالفرج، اصفهانى، همان، ص 451.35. همان.
36. همان، ص 453 ـ 454؛ سیداحمد کیاگیلانى، سراج الانساب، ص 58 ـ 59.37. اصفهانى، همان، ص 452.
38. بهاءالدین محمد بن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ص 228.39. مولانا اولیاءاللّه‏، تاریخ رویان، ص 61.
40. سیدظهیرالدین، مرعشى، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص 127؛ آملى، همان، ص 62.41. مرعشى؛ رابینو، مازندران و استرآباد، ص 36.
42. مرعشى، همان؛ آملى، همان، ص 63.43. مرعشى، همان.
44. ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 9، ص 4167 ـ 4168؛ طبرى، تاریخ طبرى، ج 14، ص 6095 ـ 6097.45. مسعودى، مروج‏الذهب، ج 2، ص 553.
46. اصفهانى، همان، ص 606.47. همان.
48. همان، ص 607.49. مسعودى، همان.
50. همان، ص 608.51. همان، ص 609.
52. مسعودى، همان، ص 554.53. ابن اسفندیار، همان، ص 228.
54. مرعشى، همان، ص 128.55. اولیاءاللّه‏ آملى، همان، ص 64.
56. ابن اسفندیار، همان، ص 228.57. فراى، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ج 4، ص 179.
58. همان.59. ابن اسفندیار، همان، ص 222 ـ 223.
60. طبرى، همان، ص 6134 ـ 6135.61. ابن اسفندیار، همان، ص 223 ـ 224.
62. همان، ص 228؛ آملى، همان، ص 64 ـ 65؛ مرعشى، همان، ص 129.63. ابن اسفندیار، همان، ص 228 ـ 230؛ آملى، همان، ص 65 ـ 66؛ مرعشى، همان، ص 129 ـ 130.
64. آملى، همان، ص 69.

تبلیغات