علل ورود علویان به طبرستان تا تشکیل دولت علوى 250ق (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
این نوشتار بر آن است تا علل و چگونگى روىآوردن علویان به طبرستان تا تشکیل دولت علوى (250 ق) را بررسى کند. منطقه طبرستان به دلیل موقعیت جغرافیایى و سیاسى، اهمیت ویژهاى داشت و همواره پناهگاه مخالفان رسمى دستگاه خلافت بود. ویژگىهاى منطقه طبرستان، آن را محل مناسبى براى علویان ساخته بود تا دور از دستگاه خلافت آرزوهاى خود را عملى سازند.
واژگان کلیدى: علویان، طبرستان، تسامح، قیام، شیعه.
مقدمه
علویان، فرزندان و نوادگان امام على علیهالسلام بودند که در دورههاى مختلف، به طبرستان روى آوردند. دلایل روى آوردنِ سادات علوى به بخشهاى مختلف ایران بسیار است که مهمترین آنها عبارت است از:
1. به دلیل امنیتى که در سرزمین ایران بود و آنان بهطور نسبى دور از دسترس حکومتهایى بودند که مراکز آنها در شام یا عراق قرار داشت.
2. رفاهى که شهرهاى ایران مىتوانست براى آنها داشته باشند.
3. امکان جذب نیرو در ایران از سوى علویان؛ زیرا مردم ایران یک بار به هنگام قیام عباسیان، امتحان خوبى داده بودند و مىتوانستند بار دیگر چنان کنند.
در این پژوهش، علل ورود علویان به طبرستان بررسى مىشود. هدف مقاله آن است که با تحلیل علل ورود علویان به طبرستان، خوانندگان را با چگونگى شکلگیرى یک دولت متمرکز علوى در طبرستان آشنا سازد. همچنین برخى از مهمترین مهاجرتهاى علویان به طبرستان شناسایى شود.
علل ورود علویان به طبرستان
الف) موقعیت طبیعى طبرستان
نگارنده حدودالعالم، محدوده طبرستان را از ناحیه دیلمان در قرن چهاردهم هجرى از چالوس تا تمیشه مىداند.1 تمیشه در انتهاى مرز شرقى طبرستان و در شانزده فرسخى سارى2 و در سر راه استرآباد قرار دارد و به نوعى کردکوى کنونى است. از این رو، طبرستان شامل دشت و کوه و ساحل دریا بود که از ناحیه دیلمان تا مرز تمیشه وسعت داشت. شهرهاى مهم مناطق جلگهاى آن عبارت بودند از: سارى، آمل، تمیشه، ناتل و چالوس. همچنین شهرهاى کلار، کجور و فریم از مهمترین شهرهاى مناطق کوهستانى به شمار مىرفتند.3
سرزمین طبرستان از نظر جغرافیاى طبیعى داراى هواى معتدل، آب فراوان، زمین حاصلخیز و جنگلهاى انبوه است. بارانهاى پىدرپى و رطوبت و گرمى هوا در تابستان، گیاهان و درختان را چندان نیرومند مىساخت که به مناطق زیر خط استوا شباهت دارد.4 اما آب آن به سبب رطوبت زیاد ناگوار و هواى آن بسیار وخیم و ناسازگار است.5 با تمام این ویژگىها، شهرهاى آن پرجمعیت و دههاى آن بسیار آباد بود.6 کشاورزى رکن اساسى اقتصاد طبرستان بود و حتى بخشى از تولید خود را به خارج از این منطقه صادر مىکردند.
وجود کوههاى سختگذر، رودهاى متعدد، جنگلها و باتلاقهاى بسیار در سرزمین طبرستان، از موانع طبیعى در ایجاد شبکه راههاى ارتباطى بوده است. در داخل طبرستان، مهمترین راهها از شهر مرکزى آن یعنى آمل منشعب مىگردید.
یک راه از آمل به طرف غرب در جهت ساحل تا ناتل و چالوس و از آنجا تا کوهستان دیلمان امتداد مىیافت. این راه تا چالوس از مناطق هموار مىگذشت و سپس از مسیر کوه، شهرهاى کلار و کجور را به دیگر مناطق متصل مىساخت.7
راه دیگر از آمل به طرف شرق مىرفت و از شهرهاى مامطیر (بابل) و سارى مىگذشت و به تمیشه مىرسید. تقریباً تمام راه از میان دشتهاى هموار مىگذشت و از نظر وجود رودها و مسیلهاى متعدد این مسیر، پلهاى بسیارى در نقاط مختلف میان راه ساخته شده بود که در برقرارى ارتباط این مناطق با یکدیگر نقش مهمى داشت.
دو راه، طبرستان را به نقاط خارج از این منطقه مرتبط مىساخت: یکى از آنها در امتداد راه آمل به تمیشه تا استرآباد و گرگان کشیده مىشد. دیگرى راه آمل به رى بود. این راه با وجود اینکه از کمارتفاعترین معابر مىگذشت، از نظر کوهستانى بودن بسیار سختگذر بود و براى عبور کاروانهاى تجارى به ویژه دستههاى نظامى مناسب نبود.8
از دیگر ویژگىهاى طبیعى طبرستان، وجود دریا و سواحل آن است و این، بهدلیل ناآشنایى با فنون دریانوردى و کشتىرانى، یکى از عوامل حفاظ طبیعى منطقه در مقابل دشمنان بود. رطوبت زیاد حاصل از نزدیکى دریا، در آب و هواى منطقه و زندگى آنجا تأثیرهاى زیادى مىگذاشت.
شهرها و روستاهاى منطقه میان دریا و دامنه کوه واقعاند. این امر، موقعیتى طبیعى و استثنایى را در طبرستان از نظر اقتصادى و سیاسى فراهم مىکرد تا در موقع اضطرارى از کوه و دریا براى فرار از دست دشمنان مقتدر خود استفاده کنند. پراکندگى جغرافیایى، غناى اقتصادى و شرایط سیاسى این منطقه، موجب مىگشت تا شمار بسیارى از قبیلهها که با انگیزههاى متفاوت به این سرزمین کوچ کرده بودند، بتوانند به زندگى خود در آنجا ادامه دهند. چون طبرستان با دریا و کوه محصور شده است، کمتر از دیگر مناطق مىتوانست در مناقشههاى سیاسى نقش داشته باشد. از این رو، طبرستان در انزواى سیاسى به سر مىبرد و از سرزمینهاى پیرامون، تأثیر اندکى مىپذیرفت و به همان نسبت، در مسائل آنها، تأثیر اندکى مىگذاشت. مجموع این عوامل، زمینههاى استقلال نسبى طبرستان را از روزگاران بسیار دور فراهم آورده بود و هرگاه حکومت مرکزى در ایران ضعیف مىشد، حاکمان طبرستان به صورت مستقل عمل مىکردند و مشکلاتى براى حکومتها ایجاد مىکردند.9 یعقوبى نیز به مستقل بودن سرزمین طبرستان اشاره کرده است.10 به نقل از زکریاى قزوینى، چریکان حاکم طبرستان در جنگاورى مهارت داشتند و کسى مأموریت سرکوبى یاغیان خطه طبرستان را به عهده نمىگرفت.11
زندگى مردم در سرزمینهاى کوهستانى و پستى و بلندى آن، آنان را نیرومند و ورزیده ساخته بود. گذشته از آن، قبیلههاى متعدد در آن به علت رقابت و فزونطلبى معمولاً با هم در نزاع و جنگ بودند و همین امر، روحیه جنگاورى را در میان آنان پرورش مىداد. به طورى که بخش عمده پیادهنظام سپاهیان حکومتهاى مختلف را تشکیل مىدادند.
نزاعهاى مداوم میان قبیلهها و حکومتهاى محلى و علاقه به آزادى از سلطه حکومتهاى غیر بومى و حفاظت سرزمینشان در برابر هجوم اقوام دیگر، ضرورت داشتن بعضى از استحکامات و قلعههاى متعدد را در مناطق مختلف موجب مىگردید.12 یعقوبى نیز در توصیف طبرستان مىنویسد: سرزمینى داراى دژهاى بسیار است.13
در نتیجه منطقه طبرستان تا مدتها به پذیرش سلطه اعراب حاضر نشده بود و دور از دسترس حکومتهایى بود که مرکز آنها در شام یا عراق قرار داشت. به همین دلیل، منطقه امنى براى مهاجرت ساداتى بود که تحت فشار امویان و عباسیان قرار داشتند. حاکمان محلى این نواحى هم از دشمنان خلافت اموى و عباسى بودند. سادات علوى در برابر فشار منصور عباسى و پس از آن مهدى و هارونرشید عباسى به این منطقه کوچ کردند.
کوچهاى سادات علوى به طبرستان و دیلم
وارد شدگان به دیلم از فرزندزادگان حسن بن على علیهالسلام هستند و از جمله آنها، یحیى بن محمد بن عبداللّه بن حسن بن حسن علیهماالسلام و یحیى بن عبداللّه بن حسن بن حسن علیهماالسلام مىباشند.14
از فرزندزادگان زید بن حسن بن على علیهماالسلام و از میان منتقلشدگان از کوفه به دیلم، عبدالرحمن بن محمد بن عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى است.15 همچنین از اولاد عمر اشرف فرزند على زینالعابدین علیهالسلام، ابومحمد حسن بن على بن حسن بن علىاکبر بن عمر اشرف است.16
برخى از مهاجران علویان به طبرستان از میان فرزندزادگان حسن بن على علیهماالسلامعبارتاند از ابوعبداللّه محمد اکبر و از مهاجران کوفه به طبرستان، عبداللّه بن حسن اعور و ابوالعباس احمد بن حسن بن محمد کابلى هستند.17
همچنین قاسم بن ابراهیم از نسل ابراهیم اشتر و از اولاد ابراهیم غمر، از جمله آنها ابوالحسین یحیى هادى صغیر و ابوعبداللّه محمد بن على بن سلیمان و ابوعبداللّه محمد بن على بن سلیمان بن قاسم رسى هستند.18
از فرزندزادگان حسین بن على علیهماالسلام و از اولاد محمدباقر علیهالسلامو از فرزندزادگان موسى کاظم علیهالسلام افراد زیادى به طبرستان کوچ کردند. از جمله آنها، ابوجعفر محمد بن قاسم اشج و برخى از اولاد قاسم بن حمزة بن موسى کاظم علیهالسلامو برخى از فرزندان حسین بن موسى بن اسماعیل بن موسى کاظم علیهالسلامهستند.19
از فرزندزادگان زید شهید و محمد بن حنفیه و عباس بن على علیهالسلام و جعفر بن طیار و عقیل بن ابىطالب نیز به طبرستان کوچ کردند که مؤف منتقلالطالبیه نامهاى ایشان آورده است.20
از فرزندزادگان حسن بن على علیهماالسلام و از جمله از فرزندان عبداللّه بن حسن بن حسن، برخى به چالوس کوچ کردند که از جمله آنها عبداللّه بن حسن بن قاسم کابلى و مهدى بن حسن بن قاسم کابلى هستند.21 از اولاد عیسى بن زید شهید در چالوس، عبداللّه بن حسین بن محمد است.22
از فرزندزادگان حسن بن على علیهماالسلام و از اولاد حسن بن حسن و ابراهیم بن غمر بن حسن بن حسن، به آمل کوچ کردند.23 همچنین از فرزندزادگان حسین بن على علیهماالسلام و برخى از فرزندزادگان محمدباقر بن على بن حسین علیهمالسلام از جمله على بن قاسم بن محمد به آمل کوچ کردند.24 از فرزندزادگان محمد بن زید شهید، احمد بن على بن احمد سکّین است.25
ب) قیام سادات علوى
یکى از نخستین کوچها که به قیام انجامید، آمدن یحیى بن عبداللّه بن حسن بن حسن علیهماالسلام به دیلم بود.26 دیلم ناحیه کوهستانى بالاى سرزمینهاى ساحل گیلان است.27 به قولى میان طبرستان، جبال، گیلان و دریاى خزر قرار دارد.28 در سدههاى اولیه اسلامى شامل منطقه کوهستانى شرق سفیدرود و کوهپایه مشرف بر سرزمینهاى ساحل گیلان است. امروزه دیلمان شامل ناحیه کوچک سیاهکل در دشت و ناحیه کوهستانى دیلمان در جنوب آن است.29
یحیى بن عبداللّه به روایتى جزو همراهان حسین بن على صاحب فخ بود. چون او و یارانش کشته شدند، یحیى بن عبدالله مخفى شد و بهصورت ناشناس از شهرى به شهرى دیگر مىرفت تا پناهگاهى بیابد.30 یحیى از سال 170ق فعالیت خود را آغاز کرد. گفتهاند شمار فراوانى از مردمان حجاز و تهامه و یمن با وى بیعت کردند.31 او مدتى را در یمن و مصر و مغرب سپرى کرد. پس از مرگ هادى عباسى، در زمانى که هارون به قدرت رسید، به بغداد بازگشت. هارون سخت در پى او بود تا آنکه به رى آمد و از آنجا به ماوراءالنهر (فرارود) رفت. در آنجا تحت حمایت خاقان ترک قرار گرفت. هارون از وى خواست تا یحیى را تحویل دهد، ولى او نپذیرفت. پس از دو سال و اندى، یحیى که نزدیک به یکصد و هفتاد نفر از یارانش از بصره و کوفه و خراسان همراهش بودند، به طبرستان و دیلم رفت. حرکت یحیى نخستین قیام شیعى در منطقه دیلم بود و سرآغاز حرکت گسترده سادات به طبرستان و دیلم شد.32
رفتن علویان و دیگر مخالفان عباسى به منطقه طبرستان و دیلم مىتوانست به نوعى به معناى بهرهبردارى از دشمن مشترک، یعنى عباسیان باشد. ابن طقطقى در تاریخ فخرى درباره این قیام مىنویسد: "در آنجا مردم معتقد شدند که وى استحقاق پیشوایى دارد، پس با او بیعت کردند و گروهى از مردم شهرها گرد وى جمع شدند و رفتهرفته کار او بالا گرفت.33"
هارون رشید از رفتن یحیى بن عبداللّه به دیلم آگاه شد و فضل بن یحیى را به حکومت شرق گماشت و مأمور سرکوبى یحیى بن عبداللّه کرد. دستور داد هر گونه که مىتواند یحیى بن عبداللّه را آرام کند و اگر بپذیرد از بخشیدن هرگونه مال و جایزهاى در حق او دریغ نورزد. فضل در پى مأموریت خود رفت و نامهاى براى استمالت به یحیى نوشت. یحیى چون پراکندگى و تفرقه همراهان و اختلاف آراى آنها را دید، دعوت فضل را پذیرفت.34
ولى به آن وعدهها و شرطهایى که فضل نوشته بود و گواهانى که او گماشته بود، راضى نشد. خود شرایطى جداگانه براى تسلیم نوشت و آنها را براى فضل فرستاد. فضل نیز آنها را براى هارون رشید فرستاد و او همه شرایط و خواستههاى یحیى را پذیرفت.35 وقتى یحیى به بغداد آمد، هارون مقدمش را گرامى داشت و هدایاى بسیار به او داد. اما هارون مىکوشید تا نقشهاى بکشد و یحیى را به مخالفت با خویشتن متهم سازد. سرانجام به اتهام شکستن پیمان بیعت با هارون، زندانى شد و در زندان درگذشت.36
قیام یحیى نشان مىدهد که مناطق طبرستان و دیلم از نظر جغرافیایى و سیاسى مىتوانست براى یک نهضت شیعى، آمادگى داشته باشد. کمتر از هشتاد سال پس از یحیى، این تجربه با موفقیت انجام گرفت. وقتى از یحیى پرسیدند: چرا دیلم را برگزیده است، او گفت: «ان للدیلم معنا خرجة فطمعتُ ان تکون معى؛ من شنیده بودم که در دیلم خروجى براى ما خواهد بود، من دل بستم که من همان خروجکننده باشم».37
این حرکت دو نکته را نشان مىدهد: یکى وجود شمارى از علویان در طبرستان و دیگر، توجه ویژه دیلمیان به علویان. یکى از علل اساسى یکپارچگى سادات و مردم، مشترک بودن دشمن یعنى عباسیان بود. این دشمنى سبب مىشد تا مردم دیلم و طبرستان، علویان را به دشمن تحویل ندهند. حتى علویان براى جذب نیروى قیام، به مهاجرت به این مناطق تشویق مىشدند. آنچه علویان در این دیار بهجا گذاشتند و باعث محبوبیت و علاقه بیشتر مردم این مناطق به آنها شد، تقوا و دیندارى آنها بود. چنانکه ابن اسفندیار مىنویسد: "آنچه سیرت مسلمانى است با سادات است.38"
اسلام علویان با اسلام خلفاى عباسى تفاوت داشت. آنان سخت وفادار به اسلام بودند و کسى نمىتوانست آنها را به بىدینى متهم کند. همین ویژگى آنها، سبب افزایش نفوذ و محبوبیت آنها شد و سرانجام در ورود سادات به منطقه اثرگذار بود.
ج) ولىعهدى امام رضا علیهالسلام و تسامح اولیه مأمون درباره علویان
عامل دیگر درباره ورود علویان به طبرستان، به زمان مأمون برمىگردد. او پس از آنکه بر امین پیروز شد، کوشید تا پایگاهى در جامعه به دست آورد. بدان علت که عناصر و خاندان عباسى بر امین تکیه مىکردند. براى ایجاد این پایگاه، مىتوانست حمایت مردم را که علاقه به علویان داشتند، جذب کند و از آن به عنوان ابزارى براى سرکوب قیامهایى بسازد که به نام علویان صورت مىگرفت.
افزون بر آن مأمون مىدانست که علویان در زمان پدرش دردسرهاى زیادى براى او ایجاد کردند. از این رو، براى جلوگیرى از نارضایتى آنها سیاست جدیدى در پیش گرفت و موضوع ولىعهدى امام رضا علیهالسلام و هوادارى از علویان را در پیش گرفت. با انتخاب امام رضا علیهالسلام به ولىعهدى و آمدن ایشان به ایران، گروههاى فراوانى از سادات راهى ایران شدند. تسامح مأمون در برابر علویان در مقایسه با سختگیرى پدر و اجدادش در رفت و آمد سادات به ایران تأثیر بسزایى داشت. مولانا اولیاءاللّه آملى مىنویسد: چون خبر ولىعهدى امام رضا علیهالسلام در جهان فاش شد، سادات علوى از اطراف شام و حجاز و عراق و یمن و مدینه و هرجا که بودند، روى به خراسان نهادند تا به امام رضا بپیوندند.39
سیدظهیرالدین مرعشى و اولیاءاللّه آملى یادآور شدهاند وقتى مأمون، امام رضا علیهالسلام را به شهادت رساند، سادات به ناچار براى رهایى از این مهلکه به کوهستانهاى دیلم و طبرستان پناه بردند.40 بعضى از آنها در این منطقه شهید شدند و مزارشان باقى است و زیارتگاه مردمان شد و برخى نیز در آنجا ماندند.41
در نتیجه آزار و تعقیب علویان و مظلومیت آنها و قیام و شهادت آنها به دست عاملان خلفاى عباسى، گرایش مردم به علویان افزایش یافت و سرانجام در ورود سادات به منطقه طبرستان تأثیر داشت.
د) اسفهبدان طبرستان و پذیرش اسلام
از سوى دیگر، چون اسفهبدان طبرستان و ملوک باوند اسلام را پذیرفته بودند و حتى به روایت منابع، گرایش تشیع داشتند،42 سادات راحتتر مىتوانستند در این مناطق زندگى کنند. این از علل دیگر ورود سادات به طبرستان است. سیدظهیرالدین مرعشى در تأیید آن مىنویسد: "چون اسفهبدان مازندران در اوایل که اسلام قبول کردند، شیعه بودند و با اولاد رسول صلىاللهعلیهوآله حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملک مقام آسانتر بود.43"
ه ) قیام یحیى بن عمر
پس از مرگ متوکل، میان فرزندانش بر سر خلافت اختلاف افتاد و این سبب شد فرصتى براى علویان فراهم آید تا قیام بکنند.44 از جمله آنها یحیى بن عمر بن یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین بن على علیهمالسلام بود. مسعودى در مروجالذهب نسب او را از تبار عبداللّه بن جعفر طیار مىداند.45 یحیى بن عمر نخست در زمان متوکل در خراسان خروج کرد. عبداللّه بن طاهر او را دستگیر ساخت. متوکل دستور داد او را به عمر بن فرج رخجى بسپارد. مدتى در خانه یحیى بن خاقان زندانى بود تا اینکه آزاد شد.46 به بغداد رفت، مدتى در آنجا بود، سپس به کوفه رفت و مردم را به رضا از خاندان محمد صلىاللهعلیهوآله فراخواند. او در رفتار خود با مردم از روى عدالت و خوشسلوکى عمل مىکرد و مردى شجاع و جنگجو و نیرومند بود.47
وقتى یحیى براى بار دوم در زمان مستعین تصمیم به خروج گرفت، نخست به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام آمد و براى زوارى که در آنجا بودند، تصمیم خود را آشکار ساخت. جمعى از حاضران دعوتش را پذیرفتند و اطراف او را گرفتند. یحیى به کوفه آمد و بسیارى با او بیعت کردند.48 مسعودى علت قیام وى را در ستم و جفایى مىداند که از ترکان و متوکل دیده بود.49 چون خبر قیام یحیى بن عمر به بغداد رسید، محمد بن عبداللّه بن طاهر، والى بغداد عموزادهاش حسین بن اسماعیل را براى دفع یحیى مأمور ساخت. یاران یحیى بن عمر او را به جنگ حسین بن اسماعیل برانگیختند. در میان آنها مردى به نام هیضم بن علاء عجلى بود که با گروهى از خویشان خود به یارى یحیى آمده بود، ولى افراد آنها به سبب پیمودن راه زیاد خسته بودند. هنگامى که جنگ شروع شد، نخستین کسانى که فرار کردند، همین هیضم بن علاء و همراهان او بودند.50 یحیى در میدان جنگ ایستاد و جنگید تا به شهادت رسید. سرش را نزد حسین بن اسماعیل آوردند. مردم کوفه قتل یحیى بن عمر را باور نمىکردند و حتى به فرستاده حسین بن اسماعیل دشنام دادند. اما وقتى یکى از برادران مادرى یحیى بن عمر به نام على بن محمد نزد مردم کوفه آمد و خبر قتل یحیى را داد، مردم با دیدن او، یقین به شهادت یحیى کردند.51 درباره شخصیت یحیى گفتهاند او مردى دیندار و نسبت به عوام و خواص مهربان و نیکوکار بود.52
ساداتى که در این میدان رهایى یافتند، براى نجات جان خود به کوهستانهاى عراق روى آوردند و از آنجا به ایران و کوهستانهاى طبرستان و دیلم آمدند.53
مرعشى در این باره مىنویسد: ساداتى که در آن مهلکه رهایى یافتند، به کوهستان عراق روى آوردند و سپس به کوهستان طبرستان و دیلم آمدند و در آنجا به سختى به سر مىبردند. چون بنىامیه و بنىعباس به مدت دویست سال حاکم بودند و در قلع و قمع سادات کوشش زیاد مىکردند.54 در نتیجه یکى از علل دیگر ورود سادات به طبرستان، فرار یاران و پیروان یحیى بن عمر از دست مأموران خلیفه عباسى پس از شهادتش است. از این زمان، تعقیب و آزار مأموران عباسى نسبت به سادات شدت یافت و شمار بسیارى از آنها به طبرستان آمدند.55
و ) زهد و پارسایى علویان
مردمان طبرستان به زهد و علم و پرهیزگارى سادات علوى معتقد بودند و آنها با رفتار و گفتار خود اسلام را به مردم معرفى مىکردند. اهل طبرستان به نقل ابن اسفندیار از ستم و ناجوانمردى حاکمان خلیفه به ویژه محمد بن اوس که از سوى طاهریان در این منطقه بود، به ستوه آمده بودند. هر زمانى ساداتى به نواحى آنها مىآمدند، به او مىگراییدند و به زهد و علم و ورع آنها اعتقاد داشتند و معتقد بودند آنچه سیرت مسلمانى است، با سادات است.56
طبرستان در این زمان زیر سلطه حاکمان طاهرى بود و ستم طاهریان و برخى از حاکمان محلى در گرایش مردم به علویان تأثیر زیادى داشت. در سال 227 ق قارن بن شهریار باوندى که به پیروزى طاهریان در منطقه کمک کرده بود و به پاداش خدمتش دوباره به حکومت کوههاى شروین رسید، اسلام را پذیرفت. در این ایام، روند پذیرش اسلام از سوى جمعیت بومى طبرستان روندى شتابآهنگ داشت. بیشترین مردم مذهب سنت و فقه شافعى را برگزیدند.57 اما دیرى نگذشت که تشیع در طبرستان بهخاطر عملکرد سادات انتشار یافت. امامیه به ویژه در آمل و مشرق طبرستان یعنى گرگان طرفدارانى یافت. پیروان قاسم بن ابراهیم الرسى علوى (متوفى به 246ق) در رویان و کلار مذهب شیعه زیدیه را تبلیغ مىکردند. یکى از مهمترین ناشران آموزههاى قاسم، جعفر بن محمد النیروسى، از مردم نیروس رویان بود.58 در نتیجه یکى از علل گسترش تشیع امامیه و زیدیه در منطقه طبرستان، زهد و پارسایى سادات علوى بود.
ز) ستم حاکم طاهرى طبرستان
در سال 237 هجرى قمرى، سلیمان بن عبداللّه به حکومت طبرستان گماشته شد. او فردى بىکفایت و ضعیفالنفس بود. پس از مدتى که دوباره به حکومت طبرستان رسید، محمد بن اوس بلخى راکه آدمى بىتدبیر بود، براى اداره امور طبرستان گماشت. حکومت آمل و رویان و چالوس در دست محمد بن اوس بود. محمد پسر خود، احمد را به حکومت چالوس و کلار نشاند.59 او به همراه پسرانش بر اهالى طبرستان ستمهاى بسیار کردند.60 به طورى که ابن اسفندیار مىنویسد: "ظلم و استهزا و استخاف به جایى رسانیدند که مردم جمله املاک بفروختند و کسانى که ثروتى داشتند خانهها بازگذاشتند و به ولایات دیگر نقل کرده، هر سال سه خراج ستدندى، یکى براى محمد بن اوس و یکى براى پسر او و دیگرى براى مجوسى که وزیر ایشان بود".61
چون ستم محمد بن اوس در رویان به غایت رسید، مردم آن دیار نزد سادات تظلمخواهى مىکردند تا آنها را از دست این ظالم خلاص کنند. سرانجام نزد محمد بن ابراهیم از سادات حسنى در کجور رفتند و گفتند ما از دست ستم جماعت محمد بن اوس به جان آمدیم و مقتداى اهل اسلام همیشه شما و آبا و اجداد شما بودند. ما مىخواهیم که سید عالى را بر خود حاکم گردانیم، تا در میان ما به عدالت رفتار کند. باشد که با تو بیعت کنیم تا به برکت تو از ستم حاکم طاهرى رهایى یابیم.62
محمد بن ابراهیم که تمامى منابع او را به دیانت معرفى کردهاند، خود را اهلیت این کار ندانست و سرانجام داماد خود را در رى به نام حسن بن زید براى این کار معرفى کرد و سرانجام دولت علوى در سال 250 ق به دست او در طبرستان تشکیل شد.63 تشکیل یک دولت شیعه از سادات علوى صرفنظر از امامى یا زیدى بودن آنها، یک تشکل منسجم از سادات علوى بود و سادات نواحى دیگر ایران و مناطق اسلامى را به مهاجرت به این منطقه تشویق کرد. آنها در این منطقه از امنیت و آسودگى و احترام و محبوبیت برخوردار شدند. از همین رو، داراى یک قدرت سیاسى شدند. در پایان به سخن مولانا اولیاءاللّه استناد مىکنیم که مىنویسد: "سادات علویه از اطراف عالم بدو پیوستند و هرگاه که پاى در رکاب کردى، سیصد علوى شمشیرزن برنشستندى".64
نتیجهگیرى
منطقه طبرستان به دلیل موقعیت جغرافیایى و سیاسى، اهمیت ویژهاى دارد. به همین دلیل، تا مدتها از سلطه حاکمان اموى و عباسى به دور بود و پناهگاه مخالفان رسمى دستگاه خلافت شده بود. از جمله گروههایى که به طبرستان روى آوردند، علویان بودند که به دلایل بسیار و در مراحل مختلف وارد این منطقه شدند که به اختصار عبارتاند از:
1. قیام یحیى بن عبداللّه، در شمال و به ویژه دیلم که سرآغاز مهاجرت گسترده علویان به طبرستان شد.
2. مخالفت و مقاومت حکام محلى طبرستان در برابر حکومتهاى اموى و عباسى سبب توجه سادات به این مناطق شد.
3. محبوبیت و مظلومیت علویان و قیام آنها در برابر عباسیان، باعث نفوذ آنها در میان مردم منطقه شد.
4. تقوا و دیندارى علویان باعث توجه مردم طبرستان به آنها شد و مردم اسلام راستین را در آنها مىدیدند.
5. نرمش مأمون و سیاست تسامح اولیه او در برابر علویان و ولىعهدى امام رضا علیهالسلامو آمدن ایشان به ایران.
6. تغییر سیاست مأمون و به شهادت رساندن امام رضا علیهالسلام و تعقیب و آزار علویان، باعث ورود سادات به طبرستان شد.
7. پذیرش اسلام از سوى اسفهبدان طبرستان و حتى گرایش آنها به تشیع.
8. پس از قیام یحیى بن عمر و شهادت ایشان، سادات بسیارى براى نجات خود به کوهستانهاى طبرستان پناه آوردند.
9. قیام علویان در طبرستان و تشکیل حکومت علوى به رهبرى حسن بن زید.
10. پس از تشکیل یک حکومت شیعى و علوى، آنها داراى انسجام و هماهنگى شدند و این امر در افزایش مهاجرت آنها به طبرستان تأثیرگذار بود.
منابع
1. آملى، مولانا اولیاءالله، تاریخ رویان، تصحیح: عباس خلیلى، تهران، اقبال، 1313.
2. ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه: حمیدرضا آژیر، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1381.
3. ابن اسفندیار، بهاءالدین، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح: عباس اقبال، تهران، خاور، چاپ دوم، 1366.
4. ابن طباطبا، ابواسماعیل ابراهیم بن ناصر، مهاجران آل ابوطالب، ترجمه: محمدرضا عطایى، مشهد، آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1372.
5. اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه: سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1380.
6. اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، التدوین فى احوال جبال شروین، تصحیح و پژوهش: مصطفى احمدزاده، تهران، فکر روز، چاپ اول، 1373.
7. پرگارى، صالح و پروین ترکمنىآذر، تاریخ تحولات سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى ایران در دوره صفاریان و علویان، تهران، سمت، چاپ اول، 1378.
8. ، حدودالعالم من المشرق الى المغرب، تصحیح: دکتر منوچهر ستوده، تهران، طهورى، 1362.
9. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم، انصاریان، چاپ اول، 1375.
10. حقیقت، عبدالرفیع، جنبش زید در ایران، تهران، فلسفه، چاپ دوم، 1363.
11. رابینو، مازندران و استرآباد، ترجمه: غلامعلى وحید مازندرانى، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1365.
12. ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارآباد، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، چاپ دوم، 1374.
13. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1354.
14. فخرى، محمد بن على طباطبا، تاریخ فخرى، ترجمه: محمدوحید گلپایگانى، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1367.
15. فراى، ریچارد، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ترجمه: حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1363.
16. قزوینى، زکریا بن محمد بن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه: عبدالرحمن شرفکندى، تهران، اندیشه جوان، چاپ اول، 1366.
17. کیاگیلانى، سیداحمد، سراج الانساب، تحقیق: سیدمهدى رجایى، قم، کتابخانه مرعشى نجفى، چاپ اول، 1409 ق.
18. لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه: محمود عرفان، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1367.
19. مرعشى، سیدظهیرالدین، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، به کوشش: محمد تسبیحى، تهران، شرق، چاپ سوم، 1368.
20. مرعشى، نجفى، کشفالارتیاب، ضمیمه کتاب مهاجران آل ابوطالب، ترجمه: محمدرضا عطایى، مشهد، آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1373.
21. مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، تاریخ مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1370.
22. یاقوت حموى، شهابالدین ابىعبداللّه، معجمالبلدان، جلد 4، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995.
23. یعقوبى، احمد بن ابىیعقوب، البلدان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1347.
24. ، تاریخ یعقوبى، ترجمه: محمدابراهیم آیتى، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1366.
--------------------------------------------------------------------------------
1. حدود العالم من المشرق الى المغرب، تصحیح: دکتر منوچهر ستوده، ص 144.2. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 14.
3. همان.4. اعتمادالسلطنه، التدوین فى احوال جبال شروین، ص 68.
5. قزوینى، آثار البلاد و اخبار العباد، ص 176.6. همان، ص 44؛ حدودالعالم، همان، ص 144 ـ 146.
7. پرگارى، تاریخ تحولات سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى ایران در دوره صفاریان و علویان، ص112.8. همان.
9. همان، ص 113 ـ 114.10. یعقوبى، البلدان، ص 52.
11. زکریاى قزوینى، همان، ص 182.12. پرگارى، همان، ص 114.
13. یعقوبى، همان.14. ابن طباطبا، مهاجران آل ابوطالب، ص 217 ـ 219.
15. همان، ص 218.16. همان.
17. همان، ص 284 ـ 285.18. همان، ص 285.
19. همان، ص 289.20. همان، ص 290-295.
21. همان، ص 270.22. همان، ص 271.
23. همان، ص 107.24. همان، ص 112.
25. همان.براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: منتقلالطالبیه.
26. مسعودى، تاریخ مروج الذهب، ج 2، ص 347؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ص 412؛ فخرى، تاریخ فخرى، ص 265.27. مرعشى نجفى، کشف الارتیاب، ص 469.
28. حدود العالم من الشمرق الى المغرب، ص 148.29. لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ص 186؛ منوچهر ستوده، از آستارا تا استارآباد، ج 2، ص 13 ـ 14.
30. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 447.31. جعفریان، همان، ج 2، ص 287.
32. عبدالرفیع حقیقت، جنبش زیدیه در ایران، ص 55.33. ابن طقطقى فخرى، همان.
34. ابوالفرج، اصفهانى، همان، ص 451.35. همان.
36. همان، ص 453 ـ 454؛ سیداحمد کیاگیلانى، سراج الانساب، ص 58 ـ 59.37. اصفهانى، همان، ص 452.
38. بهاءالدین محمد بن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ص 228.39. مولانا اولیاءاللّه، تاریخ رویان، ص 61.
40. سیدظهیرالدین، مرعشى، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص 127؛ آملى، همان، ص 62.41. مرعشى؛ رابینو، مازندران و استرآباد، ص 36.
42. مرعشى، همان؛ آملى، همان، ص 63.43. مرعشى، همان.
44. ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 9، ص 4167 ـ 4168؛ طبرى، تاریخ طبرى، ج 14، ص 6095 ـ 6097.45. مسعودى، مروجالذهب، ج 2، ص 553.
46. اصفهانى، همان، ص 606.47. همان.
48. همان، ص 607.49. مسعودى، همان.
50. همان، ص 608.51. همان، ص 609.
52. مسعودى، همان، ص 554.53. ابن اسفندیار، همان، ص 228.
54. مرعشى، همان، ص 128.55. اولیاءاللّه آملى، همان، ص 64.
56. ابن اسفندیار، همان، ص 228.57. فراى، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ج 4، ص 179.
58. همان.59. ابن اسفندیار، همان، ص 222 ـ 223.
60. طبرى، همان، ص 6134 ـ 6135.61. ابن اسفندیار، همان، ص 223 ـ 224.
62. همان، ص 228؛ آملى، همان، ص 64 ـ 65؛ مرعشى، همان، ص 129.63. ابن اسفندیار، همان، ص 228 ـ 230؛ آملى، همان، ص 65 ـ 66؛ مرعشى، همان، ص 129 ـ 130.
64. آملى، همان، ص 69.