آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

به نام آنکه چهره تیره و مستور از گناهم،در مقابل وجه زیبایش به خاک می‌افتد و در سجود یک حقیر به وجود یک عظیم می‌اندیشم و در برابر آن همه بزرگی بر خود می‌لرزم و فریاد می‌کنم اللّه اکبر.
عرش چه شده؟چه همهمه غریبی؟چه آواز خوشی.چه نوری، ملائک حیرت زده‌اند،همه منتظر،از آسمان گرد آمده‌اند،پیامبران ایستاده‌اند،صف در صف،انتظاری در نگاه‌ها،پلک نمی‌زنند،گشوده خاطر اما شگفت زده از هم می‌پرسند،عرش چه شده؟ملائکه تسبیح گویان و هروله کنان بر گرد هم می‌چرند،در انتظار کدام مأموریتند.
از خداوند پیامی می‌رسد که ای جبرئیل بال و پر خود را بیارای، جبرئیل بال و پر آراسته، پیشاپیش،چون حرکت مواج نور،در پیشگاه فرشتگان می‌ایستد، حوران بهشتی با انواع لباس‌های سندس و استبرق زیبا و با شکوه و در اوج ملاحتی بی‌نظیر بر کنگره‌های بهشت هلهله می‌کنند و تسبیح می‌گویند و قندیل‌های نور را در هفت آسمان می‌گسترانند و همه منتظر پیام از جانب پروردگار دو عالمند،جبرئیل هم شگفت زده گوش به فرمان رب العرش سپرده که ای جبرئیل لجام براق را در دست گیر و آن را در سلسبیل بشوی و بر حبیب ما وارد شو و اسرافیل و میکائیل مبهوت از اینکه حبیب پروردگار جهانیان کیست؟
این چه ندایی است که با جبرئیل(هو حبیبی و انا محبه) خداوند چه کسی را مخاطب قرارداده؟امشب عالم چه خبره؟عرش انتظار کدامین میهمان را می‌کشد.برّاق را بگو که با ندای (ارکب یا محمد) لوحی از زر و حریر را نشان می‌دهد و محمد چه زیبا و با شکوه و چه با جذبه.
ای محمد برخیز، خدایت تو را طلب کرده است،آسمان‌ها و فرشتگان در انتظار قدومت لحظه شماری می‌کنند و اینک«سبحانک الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا» محمد غرق در حیرت و شگفت از چهره‌ای زیبا، به آنچه که پیش رو داشت می اندیشیدو صخره‌عروج،انتظار قدم محمد(ص) را می‌کشید،نردبان نور و نیز هم.
حکایت این عروج چه بود؟اسرارش به کدام زبان باید منتقل می‌شد؟آسمان را نقطه‌ای خالی از ملک نبود.عجب انواری، چه رنگ‌هایی، چه شکوهی،تا چشم کار می‌کرد نور بود نور، او محمد زیر لب می‌گفت اللّه اکبر.چه عظمتی.ای محمد تو در آن شب چه کردی که بعد از بهشت و جهنم و هفت آسمان هنوز قرب پروردگار انتظار تو را می کشید«و هو بالافق الاعلی ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی»
ای احمد ساق عرش را بنگر.سرت را بلند کن و نزدیک‌تر بیا، نزدیک‌تر بیا احمد.ای احمد در آن معارجت چند لبیک گفتی.نمی‌دانم با کدامین لهجه گلهای نیلوفری سخن گفتی که ایزد ازلی اذن نظارتی تمام رموز هستی را به تو یاد داد.
ای مدار کهکشان و هفت افلاک آسمان،در آن شب چه نشانت دادند که قایق پرتلاطم سینه هامان به ساحل آگاهی نشست.ای لیلای عشق چه کردی با دل‌های مجنون ما که هنوز هم آشفته‌ معراج توییم.
ای خاتم رسل، پنجره کوچک قلبمان را به سوی بیکرانت گشودیم و شال سبز محبتت را بر گردن می‌بندیم تا نوازشگر شانه‌های لرزانمان باشد.
ای ساحل آرامش و ای خزانه‌دار دانش ایزدی و ای وارث یوسف صدیق و ای مسیحادم، ای کاش هیچ وقت خورشید چشمانت غروب نمی‌کرد.ای محمد، باز، بازآ در پاسخ آبی‌ترین موج تمنای دلمان بگو از آنچه که در آن شب دیدی، بگو چه شوری و چه شوقی داشتی،بگو آن دست عظمت و قدرتی که تو را به کهکشان نور برد پرتویی از آن نور لایزال را بر ما بتاباند.
اگر قرآن کریم،کلام تشریعی حضرت حق
است.پیامبر اکرم(ص) کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا است.اگر قرآن کتابی است با حقایق جاودانه و همیشگی،پیامبر نیز حقیقتی عینی و جاودانه است.اگر قرآن بطون و لایه‌های معنایی و مصداقی عمیق و گسترده‌ای دارد،که تلاش برای کشف آن حقایق باید استمرار داشته باشد؛پیامبر نیز ذخیره‌ای تمام نشدنی و حقیقتی است عینی و انسانی، که شناخت ابعاد مختلف شخصیت ایشان و دستیابی به عمق سیره، سلوک و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است.اگر نیاز بشریت به قرآن هرگز پایان نمی‌یابد و تکامل علمی و اجتماعی انسان، نیاز او را به حقایق قرآن نه تنها کاهش نمی‌دهد که روزافزون می‌سازد؛نیاز انسان امروز و فردا به پیامبر و درس‌ها و آموزه‌های ایشان پایان ناپذیر است و اگر اسلام خاتم ادیان و قرآن خاتم کتب آسمانی است.پیامبر خاتم انبیاء و قله رفیع کمال انسانی است و خلیفه الله و واسطه ابدی نزول فیض الهی است.

تبلیغات