لویه جرگه از دو قرن پیش به عنوان یکی از مهم ترین و تاثیرگزارترین مجالس بزرگ ملی در تاریخ معاصر افغانستان شناخته شده است. این مجلس با قانون اساسی افغانستان رابطه ناگسستنی دارد؛ به گونه ای که از هشت بخش قانون اساسی، هفت بخش آن توسط لویه جرگه ها تصویب شده اند و از شش فصل قانون اساسی یک فصل کامل به لویه جرگه اختصاص یافته است. این درحالی است که این نهاد همواره از طرف برخی پژوهشگران و نو اندیشان جامعه افغانستانی مورد نقد قرار گرفته و با نگاه سلبی به آن نگریسته اند. در این مقاله، با رویکرد توصیفی-تحلیلی و در جهت تبیین بازتاب تاریخ نگارانه جایگاه و کارکرد لویی جرگه ها در ساختار سیاسی- اجتماعی افغانستان معاصر، بررسی مفهوم، محتوا و تبار آن مورد نظر قرار گرفته و در ادامه نگرش های سلبی و ایجابی جریان های سه گانه تاریخ نگاری معاصرافغانستان (ملی گرا، چپ گرا و اسلام گرا) بدین سنت آمده است. حاصل پژوهش حاکی از این است که تأثیرپذیری جریان های تاریخ نگاری معاصر از شرایط سیاسی و دیرپایی لویه جرگه ها درتوجیه قدرت سیاسی حاکمان وقت، موجب شده است که جریان های مذکور، علیرغم نقد ریشه های قومی تاثیرگذار بر ماهیت کارکردی آنها، در رقم خوردن تحولات اساسی جایگاه مهمی برای آن قائل شوند.