مسأله ادراک حسّی از جمله مسائل مهم در مباحث نفس و علم است. حس، محسوس و احساس در اندیشه فیلسوفان یونان باستان از زمان افلاطون به صورت جدی مطرح بوده است. ارسطو شاگرد و منتقد افلاطون تبیین استاد از ادراک حسّی را کافی نمی دانست، از این رو در مجموعه آثار خود به ویژه در دو اثر درباره نفس و حس و محسوس به تبیین ادراک حسّی پرداخته است. فیلسوفان مسلمان نیز به ادراک حسّی توجه کرده اند. ابن سینا و ملاصدرا در کتب مختلف خود به ادراک حسّی اشاره کرده و کیفیت و انواع آن را مورد بررسی قرار داده اند. برای هر سه فیلسوف نفس و قوای آن در تبیین ادراک اهمیّت ویژه ای دارد و ادراک حقیقی را از آن نفس می دانند. آنها قوا را به ظاهری و باطنی تقسیم می کنند. ارسطو، ابن سینا و ملاصدرا قوای ظاهری را همان حواس پنج گانه و از بین قوای باطنی آنچه برای تبیین ادارک حسّی مهم است را حس مشترک می دانند. در این مقاله با توجه به گستردگی که بحث ادراک حسّی دارد تنها به سه مسأله خواهیم پرداخت: 1 اهمیّت، جایگاه و تعریف ادراک حسّی؛ 2 بررسی حواس ظاهری؛ 3 معرفت بخشی حواس. می توان گفت مباحث ابن سینا و ملاصدرا نسبت به ارسطو در این زمینه ها گستردگی بیشتر و نظم بهتری دارد. با توجه به سه محور یاد شده برآنیم تا به بررسی ادراک حسّی از دیدگاه ارسطو، ابن سینا و ملاصدرا بپردازیم و اختلافات و شباهت های این سه اندیشمند در موارد پیش گفته را بیان کنیم.