نوشتار پیش رو نقش مفاهیم دستوری شدگی و بینافردیت را در تعیین سرچشمه دسته ای افعال کمکی در زبان های ایرانی بررسی کرده است. عناصر مورد نظر براساس رویکرد ناتس (2005 و پس از آن) مسئول انتقال نقش های وجه نمای الزام تکلیفی، امکان معرفتی و الزام پویا هستند که در اینجا به منظور سهولت ارجاع، معادل بایستن درنظر گرفته شده اند. برمبنای رویکرد سنّتی دستوری شدگی این عناصر باید از افعال واژگانی مشتق شده باشند. درحالی که براساس نظریه بینافردیت افعالی با معنای ارادی، ریشه در مفاهیم وجه نما و مقوله های هم رده با آن دارند. هردو مفهوم دستوری شدگی سنّتی و این خوانش از بینافردیت یک سویه و در بسیاری از موارد تأییدکننده مسیر تاریخی شکل گیریِ افعال کمکیِ وجه نما هستند؛ امّا در گونه های کهنگی، وفسی، تاتی و سمنانی که افعال کمکی وجه نمای معادل بایستن هم ریشه با فعل ارادیِ معادل خواستن در این زبان ها هستند، اکتفا به دستوری شدگی منجر به نقض بینافردیت و بالعکس، دنبال کردن رویکرد بینافردیت، باعث تخطّی از مسیر دستوری شدگی سنّتی می شود. در پژوهش حاضر، پیشنهاد می شود که این افعال کمکی هیچ یک ریشه در افعال ارادی در این زبان ها ندارند؛ بلکه درعوض، هردو گروه، به طور موازی از عنصر سومی در ایرانی باستان مشتق شده اند.