بسیاری از پیام های رسانه های جمعی، فرهنگ مدرن را تسخیر نموده اند. بسیاری از این پیام ها، با توجه به علایق و یا اهداف دریافت کننده ایجاد نمی شوند (پاتر، 2008). رسانه های جمعی خدمات عمومی ارایه نمی کنند. این کسب و کار بزرگ است. تصمیمات روزانه به طور فزاینده ای به توانایی "سواد اطلاعاتی" وابسته است تا بتواند دقت، ارزیابی، و تکمیل پیام های رسانه ای را به طور موثر افزایش دهد. اما امروزه فقدان مهارت های سواد اطلاعاتی - انتقادی به طرز شگفت آوری حس می شود (آشر و دوک، 2012). یکی از بررسی های اخیر نشان می دهد که مهارت های سواد اطلاعاتی می تواند به طور مؤثر از طریق آموزش در زمینه سواد رسانه ای توسعه پیدا نماید (وان و وورد، 2010). این پژوهش در تلاش است تا ارتباط بین سواد اطلاعاتی و سواد رسانه ای را مجددا بازبینی نماید. گذشته از بررسی های صورت گرفته توسط وان و وورد، نظریه رسانه شناسی (Media Ecology)، که توسط مک لوهان پیشنهاد شده و توسط پست من توسعه یافته است، برای این کار بسیار مناسب است. علاوه بر این، در این پژوهش اظهارات مک کومبس، برنامه های شاو، و نظریه ها نوئل- نیومن نیز به عنوان مرجع شناخته شده اند. از طرفی دیگر، تحقیقات پاتر در سواد رسانه ای؛ مک چسنی در اقتصاد رسانه ای؛ و دوک و آسیر در سواد اطلاعاتی نیز پایه و اساس این پژوهش را تشکیل داده اند. لازم به ذکر است که پژوهش های کمی برای این بررسی، تنها با استفاده از یک تحقیق مبتنی بر اینترنت صورت گرفته اند. داده های تجربی جمع آوری شده نیز در یک تحلیل از همبستگی آماری بین سواد اطلاعاتی و سواد رسانه ای مورد استفاده قرار گرفته اند. نتایج آزمون نشان می دهد که این دو متغیر، شواهد آماری بسیار ضعیفی از این موضوع را نشان می دهند. ضعف همبستگی و محدودیت های ذاتی در روش های آزمون نشان داده است که اجرای مطالعات اضافی خالی از لطف نخواهد بود. این دسته از تحقیقات مازاد می توانند با استفاده از روش های متناوب آزمون اجراء شوند. در نهایت امر، مقایسه ی بیشتری بین روش های متفاوتی (که به طور سنتی در تدریس دو ادعای مختلف مورد استفاده قرار می گیرند) پیشنهاد شده است.