قواعد حقوقی و اخلاقی در روابط افراد خانواده
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
برخلاف آنچهبعضیها تصور کردهاند، خانواده تنها یک سازمان حقوقى نیست و قانون توانائى ایجادنظم را در آن ندارد. خانواده سازمانى است مخلوط از قواعد حقوقى و اخلاقى کهنمىتوان آن دو را از هم جدا ساخت. در این اختلاط نیز غلبه با اخلاق است.زیرا نه تنها بیشتر قوانین راجع به آن ضمانت اجراى موثر ندارد، بلکه آنچه هستاز اخلاق مذهبى و اجتماعى ناشى شده و در مقررات دولتى نفوذ کرده است (1) .
در تنظیم روابط زن و شوهر اخلاق بیش از حقوق حکومت مىکند. در این رابطه سخن ازعواطف انسانى و عشق و صمیمیت و وفادارى است و حقوق براى حکومت کردن بر آنهاناتوان است. به زور اجرائیه نه مرد را مىتوان به حسن معاشرت با زن واداشت، نهزن را به اطاعت از شوهر و وفادارى به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوى تنهااخلاق مىتواند حکومت کند و حقوق ناگزیر استبه جاى اتکاء به قدرت دولت، دست نیازبه سوى اخلاق دراز کند (2) .
قرآن مجید هدف از مزاوجت زن و شوهر را سکون و آرامش تعیین کرده است و فرموده:
(و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودهو رحمه...) (3) .
«از جمله آیات الهى این است که از جنس خود شما همسرانى براى شما آفرید تا درکنار آنها آرامش بیابید».
و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا. و در میان همه انسانهاعموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مىکند:
«و در میان شما مودت و رحمتبرقرار ساخته است».
به راستى وجود همسران با این ویژگیها براى انسانها که مایه آرامش زندگىآنهاست، یکى از مواهب بزرگ الهى محسوب مىشود. این آرامش از اینجا ناشى مىشود کهاین دو جنس مکمل یکدیگر و مایه شکوفائى و نشاط و پرورش یکدیگر مىباشند بهطورىکه هر یک بدون دیگرى ناقص است و طبیعى است که میان یک موجود و مکمل وجود اوچنین جاذبه نیرومندى وجود داشته است.
و در آیه دیگر مىفرماید: (هن لباس لکم و انتم لباس لهن) (4) .
«زنان براى شما لباسند و شما براى آنان لباس هستید».
مراد این است که زن و مرد مانند لباس، مانع از ظاهر شدن صفات زشت و خصالناپسند یکدیگر مىشوند و همچنان که لباس بدن را از سرما و گرما و عوارض خارجىحفظ مىکند، زن و مرد هم حافظ یکدیگر در مقابل حوادث خارجى هستند و عفاف یکدیگررا محفوظ مىدارند و باید مایه آرامش یکدیگر باشند.
بنابراین فلسفه نکاح در مرحله اول، تولید نسل است. لکن ازدواج تنها مبتنى براین فلسفه نیست چه حتى اگر زن یا مرد یا هر دو عقیم باشند، باز استقرار علاقهزوجیت موجب حفظ عفاف و تشکیل خانوده وایجاد همفکرى و مصاحبت تواند بود.
به تعبیر استاد شهید «مطهرى»: «قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقمند بهیکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقهاى که به اشیاء دارند. علاقهاى کهانسان به اشیاء دارد از خودخواهى او ناشى مىشود، یعنى انسان اشیاء را براى خودمىخواهد به چشم ابزار به آنها نگاه مىکند، مىخواهد آنها را فداى خود و آسایشخود کند، اما علاقه زوجیتبه این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگرىرا مىخواهد، از گذشت و فداکارى درباره دیگرى لذت مىبرد» (5) .
دانشمند سویسى «مارسل بوازار» درباره «برابرى و حقوق زن» مىنویسد:
«اسلام هم به مردان و هم به زنان توجه دارد و با آنان به صورتى «تقریبابرابر» رفتار مىکند. عموما هدف مشخص شریعت اسلام، حمایت است.شریعت تعریفهاىدقیقى از حقوق زن به دست مىدهد و به تضمین آن توجه فراوان مبذول مىدارد، قرآنکریم و سنن نبوى دستور مىدهد که با زوجه با عدالت و مهربانى و حسن نیت رفتارشود، بدین ترتیب از ازدواج مفهومى اخلاقىتر را اراده مىکنند و سرانجام با اعطاىبعضى مزایاى حقوقى به اعتلاى مقام زن مسلمان مىپردازد بنابر حدیث نبوى حقوق زن«مقدس» است و ذاتا مشتمل استبر برابرى در مقابل قانون، مالکیتشخصى خصوصى وحق وراثت» (6) .
در میان هر ملت، خانواده نماینده و مظهر اخلاق عمومى است. احساسات پاک انسانىو درندگیهاى حیوانى، هر دو در این کانون به اوج خود مىرسند. آنچه در خا نوادهباید به وجود آید، عشق و مهربانى و حسن نیت است، و هیچ نیروئى جز اخلاق و ایماننمىتواند بر این عواطف حکومت کند. الزام مرد به تامین معاش خانواده و تربیتفرزندان و تکلیف زن و فرزندان نسبتبه خوشروئى بامرد و اطاعت او، از قواعداخلاقى است که حقوق به عاریت گرفته. اخلاق حکم مىکند که زن پس از فوت شوهر، بهاحترام یادگارهاى او، مدتى عده نگه دارد. و به مرد فرمان مىدهد که در ادارهخانواده با زن همکارى کند و این کانون را بیهوده ترک نگوید (7) .
غرض، محیط خانواده کانون احساسات و عواطف است و طبعا مقیاسى که در این محیطباید به کار رود، با مقیاس سایر محیطها متفاوت است، یعنى همانگونه که در«دادگاههاى جنائى» نمىتوان با مقیاس محبت و عاطفه کار کرد، در محیط خانوادهنیز نمىتوان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بىروح گام برداشت، در اینجا بایدحتىالامکان اختلافات را از طریق اخلاقى و عاطفى حل کرد و لذا قرآن مجید دستورمىدهد که (و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها انیریدا اصلاحا یوفق الله بینهما) (8) .
«اگر ترس از پیدایش شقاق و اختلاف بسیار بین زن و شوهر داشته باشید، یک داوراز جانب خانواده شوهر و یک داور از جانب خانواده زن معین کنید، تا به اختلافرسیدگى کند، اگر زن و شوهر یا دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خداوند میان آنانسازگارى و توفیق برقرار مىسازد».
در محاکم قضاى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هرگونه اسرارى که دارند،فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه اسرار زناشوئى رافاش سازند، احساسات یکدیگر را آنچنان جریحهدار مىکنند که اگر به اجبار دادگاهبه منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیت و محبتسابق خبرى نخواهد بود وهمانند دو فرد بیگانه مىشوند که به حکم اجبار باید وظائفى را انجام دهند. ولىدر محکمه صلح فامیلى یا اینگونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمىشود و یا اگربشود چون در برابر آشنایان و محرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.
بیشتر فقها نظر حکمین را تنها در مورد سازش و رفع اختلاف میان دو همسر،لازمالاجراء دانستهاند و حتى معتقدند اگر حکمین شرائطى بر زن یا شوهر بکنند،اخلاقا لازمالاجراء است اما در مورد جدائى، حکم آنها به تنهاى نافذ نیست (9) .
سرپرستى در نظام خانواده در قرآن مجید مىخوانیم که : (الرجال قوامون علىالنساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتاتحافظات للغیب بما حفظ الله...) (10) .
«مردان به جهت فضیلت طبیعى که نوعا دارند، و به واسطه آن که نفقه و هزینهزندگانى زن را متعهدند، بر زنان سرپرست هستند. یعنى حق سلطه و وظیفه حمایتدارند. شایسته زنانى هستند که مطیع بوده و در غیاب شوهر حافظ عفتخود و مالشوهران خویش باشند که حفظ آنها را خداوند خواسته است...».
از این آیه شریفه چند حکم استفاده مىشود:
الف ) ریاستخانواده با مردان است و این حق براى مردان از جهت نوعى فضیلتجسمانى و روانى و همچنین از جهت وجوب تکلیف انفاق لازم گردیده است. در ذیل اینآیه، احادیث زیادى وارد شده است که به موجب آنها زنان باید نسبتبه شوهران خودفرمانبردار باشند و برخلاف اذن آنان هیچ عملى جز افعال واجب نمىتوانند انجامدهند.
ب ) براى زنان شایسته، دو صفت مذکور است: یکى اطاعت کامل که از آن به«فتوت» که به معنى خضوع و نهایت فروتنى است، تعبیر شده و دیگر حفظ غیب درحدیثى از پیامبر اکرم(ص) روایتشده است که :
«ما استفاد امرء مسلم بعد الاسلام فائده اعظم من امراه مسلمه تسره اذا نظرالیها و تطیعه اذا امرها و تحفظه فى نفسها و ماله اذا غاب عنها» (11) .
«براى مرد مسلمانى پس از افتخار تدین به دین اسلام، هیچ فائدهاى بزرگتر ازفائده زن مسلمان نیست که هرگاه به او نظر افکند با نگریستن در روى او وبامعاشرت وى خوشحال شود و چون به او فرمان دهد، اطاعت نماید و چون از او دورباشد نفس و عفتخود و مال شوهرش را حفظ کند».
ج ) نفقه زن بر عهده مرد است و باید مناسب با وسع خود هزینه زندگى او رابپردازد.
د ) بنابر مطالب مندرج در آیه شریفه و حدیثشریف، زن طبعا در مرد، جویاىحمایت و قدرت نمائى و سخاوت و محبت است. مرد هم از زن نشاط و اطاعت و عفاف وحفظ مال مىخواهد. اگر هر یک از زن و مرد چهار هدف خود را منظور دارند، بنیانخانواده محکم و استوار مىماند و اگر هرکدام بعضى از این هدفها را ملحوظ ندارد،صلح و صفا از خانواده رختبر مىبندد و هر دو ناراضى مىشوند و نفرت و گریز، جاىسازش و حسن معاشرت را مىگیرد. مخصوصا نبودن روح اطاعت در زن و مسلط بودن زن برمرد، موجب نافرمانى فرزندان نسبتبه پدر و مادر مىشود افراد خانواده که ضعف پدررا در سلطه حس کنند، مادر را صالح براى فرماندهى نمىشناسند و د رنتیجه طغیانمىکنند و علیه مصالح خویش و منافع خانواده قیام مىنمایند یا کانون خانواده راترک مىگویند. به همین دلیل در روایات، از زن سلیطه یعنى مسلط بر مرد بسیارنکوهش شده است (12) .
در مواردى که حقوق دستورهاى کلى مىدهد مثلا به موجب مواد 1103 و 1104 قانونمدنى، زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند و باید در تشیید مبانى خانوادهو تربیت اولاد خود همکارى کنند و یا بر طبق ماده 1177 «طفل باید مطیع ابوین خودبوده و در هر سنى که باشد باید به آنها احترام کند» مصادیق آن نوعى الزاماخلاقى است.
ولى آیا تکلیف زن را در پرستارى از شوهر بیمارش، یا الزام مرد را در رساندنفرزندانش به مدرسه، مىتوان تنها الزام حقوقى دانست؟ بدون شک انجام این کارهالازمه حسن معاشرت و همکارى صمیمیانه زن و شوهر در تربیت اولاد است، اما براىالزام به هر یک از آنها نمىتوان در دادگاه اقامه دعوى کرد. همچنین اگر طفلى پاساحترام پدر را نگه نداشت و از فرمان او خوددارى کرد، چگونه حقوق مىتواند اجراىآن را تضمین کند؟ و برفرض که از لحاظ نظرى بتوان از قواى عمومى در چنین مواردىیارى خواست، آیا عملا نیز قدرت دولت مىتواند روابط بین زن و شوهر یا پدر و فرزندرا بهطور شایسته منظم کند؟
پس در اینگونه امور، جنبه اخلاقى بر آثار حقوقى آنها غلبه دارد. پس در خانوادهنمىتوان حقوق و اخلاق را از هم جدا ساخت و مرز بین قواعد آن دو را به دقت ترسیمکرد (13) .
پىنوشتها:
1- فلسفه حقوق، ج1، ص 417.
2- فلسفه حقوق، ج1، ص 417، دکتر کاتوزیان.
3- سوره روم، آیه 21.
4- سوره بقره: 187.
5- نظام حقوق زن در اسلام، ص 9 - 17.
6- انساندوستى در اسلام، ص 81 و 82.
7- فلسفه حقوق، ج1، ص 418.
8- سوره نساء: 34.
9- تفسیر نمونه، ج3، ص 376.
10- سوره نساء: 34.
11- با کمى تفاوت، کنزالعمال، ج16، ص 272، ح 44410.
12- خزائلى، احکام قرآن، ص 65 و 66.
13- فلسفه حقوق، ج1، ص 418 و 419.
در تنظیم روابط زن و شوهر اخلاق بیش از حقوق حکومت مىکند. در این رابطه سخن ازعواطف انسانى و عشق و صمیمیت و وفادارى است و حقوق براى حکومت کردن بر آنهاناتوان است. به زور اجرائیه نه مرد را مىتوان به حسن معاشرت با زن واداشت، نهزن را به اطاعت از شوهر و وفادارى به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوى تنهااخلاق مىتواند حکومت کند و حقوق ناگزیر استبه جاى اتکاء به قدرت دولت، دست نیازبه سوى اخلاق دراز کند (2) .
قرآن مجید هدف از مزاوجت زن و شوهر را سکون و آرامش تعیین کرده است و فرموده:
(و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودهو رحمه...) (3) .
«از جمله آیات الهى این است که از جنس خود شما همسرانى براى شما آفرید تا درکنار آنها آرامش بیابید».
و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا. و در میان همه انسانهاعموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مىکند:
«و در میان شما مودت و رحمتبرقرار ساخته است».
به راستى وجود همسران با این ویژگیها براى انسانها که مایه آرامش زندگىآنهاست، یکى از مواهب بزرگ الهى محسوب مىشود. این آرامش از اینجا ناشى مىشود کهاین دو جنس مکمل یکدیگر و مایه شکوفائى و نشاط و پرورش یکدیگر مىباشند بهطورىکه هر یک بدون دیگرى ناقص است و طبیعى است که میان یک موجود و مکمل وجود اوچنین جاذبه نیرومندى وجود داشته است.
و در آیه دیگر مىفرماید: (هن لباس لکم و انتم لباس لهن) (4) .
«زنان براى شما لباسند و شما براى آنان لباس هستید».
مراد این است که زن و مرد مانند لباس، مانع از ظاهر شدن صفات زشت و خصالناپسند یکدیگر مىشوند و همچنان که لباس بدن را از سرما و گرما و عوارض خارجىحفظ مىکند، زن و مرد هم حافظ یکدیگر در مقابل حوادث خارجى هستند و عفاف یکدیگررا محفوظ مىدارند و باید مایه آرامش یکدیگر باشند.
بنابراین فلسفه نکاح در مرحله اول، تولید نسل است. لکن ازدواج تنها مبتنى براین فلسفه نیست چه حتى اگر زن یا مرد یا هر دو عقیم باشند، باز استقرار علاقهزوجیت موجب حفظ عفاف و تشکیل خانوده وایجاد همفکرى و مصاحبت تواند بود.
به تعبیر استاد شهید «مطهرى»: «قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقمند بهیکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقهاى که به اشیاء دارند. علاقهاى کهانسان به اشیاء دارد از خودخواهى او ناشى مىشود، یعنى انسان اشیاء را براى خودمىخواهد به چشم ابزار به آنها نگاه مىکند، مىخواهد آنها را فداى خود و آسایشخود کند، اما علاقه زوجیتبه این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگرىرا مىخواهد، از گذشت و فداکارى درباره دیگرى لذت مىبرد» (5) .
دانشمند سویسى «مارسل بوازار» درباره «برابرى و حقوق زن» مىنویسد:
«اسلام هم به مردان و هم به زنان توجه دارد و با آنان به صورتى «تقریبابرابر» رفتار مىکند. عموما هدف مشخص شریعت اسلام، حمایت است.شریعت تعریفهاىدقیقى از حقوق زن به دست مىدهد و به تضمین آن توجه فراوان مبذول مىدارد، قرآنکریم و سنن نبوى دستور مىدهد که با زوجه با عدالت و مهربانى و حسن نیت رفتارشود، بدین ترتیب از ازدواج مفهومى اخلاقىتر را اراده مىکنند و سرانجام با اعطاىبعضى مزایاى حقوقى به اعتلاى مقام زن مسلمان مىپردازد بنابر حدیث نبوى حقوق زن«مقدس» است و ذاتا مشتمل استبر برابرى در مقابل قانون، مالکیتشخصى خصوصى وحق وراثت» (6) .
در میان هر ملت، خانواده نماینده و مظهر اخلاق عمومى است. احساسات پاک انسانىو درندگیهاى حیوانى، هر دو در این کانون به اوج خود مىرسند. آنچه در خا نوادهباید به وجود آید، عشق و مهربانى و حسن نیت است، و هیچ نیروئى جز اخلاق و ایماننمىتواند بر این عواطف حکومت کند. الزام مرد به تامین معاش خانواده و تربیتفرزندان و تکلیف زن و فرزندان نسبتبه خوشروئى بامرد و اطاعت او، از قواعداخلاقى است که حقوق به عاریت گرفته. اخلاق حکم مىکند که زن پس از فوت شوهر، بهاحترام یادگارهاى او، مدتى عده نگه دارد. و به مرد فرمان مىدهد که در ادارهخانواده با زن همکارى کند و این کانون را بیهوده ترک نگوید (7) .
غرض، محیط خانواده کانون احساسات و عواطف است و طبعا مقیاسى که در این محیطباید به کار رود، با مقیاس سایر محیطها متفاوت است، یعنى همانگونه که در«دادگاههاى جنائى» نمىتوان با مقیاس محبت و عاطفه کار کرد، در محیط خانوادهنیز نمىتوان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بىروح گام برداشت، در اینجا بایدحتىالامکان اختلافات را از طریق اخلاقى و عاطفى حل کرد و لذا قرآن مجید دستورمىدهد که (و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها انیریدا اصلاحا یوفق الله بینهما) (8) .
«اگر ترس از پیدایش شقاق و اختلاف بسیار بین زن و شوهر داشته باشید، یک داوراز جانب خانواده شوهر و یک داور از جانب خانواده زن معین کنید، تا به اختلافرسیدگى کند، اگر زن و شوهر یا دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خداوند میان آنانسازگارى و توفیق برقرار مىسازد».
در محاکم قضاى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هرگونه اسرارى که دارند،فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه اسرار زناشوئى رافاش سازند، احساسات یکدیگر را آنچنان جریحهدار مىکنند که اگر به اجبار دادگاهبه منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیت و محبتسابق خبرى نخواهد بود وهمانند دو فرد بیگانه مىشوند که به حکم اجبار باید وظائفى را انجام دهند. ولىدر محکمه صلح فامیلى یا اینگونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمىشود و یا اگربشود چون در برابر آشنایان و محرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.
بیشتر فقها نظر حکمین را تنها در مورد سازش و رفع اختلاف میان دو همسر،لازمالاجراء دانستهاند و حتى معتقدند اگر حکمین شرائطى بر زن یا شوهر بکنند،اخلاقا لازمالاجراء است اما در مورد جدائى، حکم آنها به تنهاى نافذ نیست (9) .
سرپرستى در نظام خانواده در قرآن مجید مىخوانیم که : (الرجال قوامون علىالنساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتاتحافظات للغیب بما حفظ الله...) (10) .
«مردان به جهت فضیلت طبیعى که نوعا دارند، و به واسطه آن که نفقه و هزینهزندگانى زن را متعهدند، بر زنان سرپرست هستند. یعنى حق سلطه و وظیفه حمایتدارند. شایسته زنانى هستند که مطیع بوده و در غیاب شوهر حافظ عفتخود و مالشوهران خویش باشند که حفظ آنها را خداوند خواسته است...».
از این آیه شریفه چند حکم استفاده مىشود:
الف ) ریاستخانواده با مردان است و این حق براى مردان از جهت نوعى فضیلتجسمانى و روانى و همچنین از جهت وجوب تکلیف انفاق لازم گردیده است. در ذیل اینآیه، احادیث زیادى وارد شده است که به موجب آنها زنان باید نسبتبه شوهران خودفرمانبردار باشند و برخلاف اذن آنان هیچ عملى جز افعال واجب نمىتوانند انجامدهند.
ب ) براى زنان شایسته، دو صفت مذکور است: یکى اطاعت کامل که از آن به«فتوت» که به معنى خضوع و نهایت فروتنى است، تعبیر شده و دیگر حفظ غیب درحدیثى از پیامبر اکرم(ص) روایتشده است که :
«ما استفاد امرء مسلم بعد الاسلام فائده اعظم من امراه مسلمه تسره اذا نظرالیها و تطیعه اذا امرها و تحفظه فى نفسها و ماله اذا غاب عنها» (11) .
«براى مرد مسلمانى پس از افتخار تدین به دین اسلام، هیچ فائدهاى بزرگتر ازفائده زن مسلمان نیست که هرگاه به او نظر افکند با نگریستن در روى او وبامعاشرت وى خوشحال شود و چون به او فرمان دهد، اطاعت نماید و چون از او دورباشد نفس و عفتخود و مال شوهرش را حفظ کند».
ج ) نفقه زن بر عهده مرد است و باید مناسب با وسع خود هزینه زندگى او رابپردازد.
د ) بنابر مطالب مندرج در آیه شریفه و حدیثشریف، زن طبعا در مرد، جویاىحمایت و قدرت نمائى و سخاوت و محبت است. مرد هم از زن نشاط و اطاعت و عفاف وحفظ مال مىخواهد. اگر هر یک از زن و مرد چهار هدف خود را منظور دارند، بنیانخانواده محکم و استوار مىماند و اگر هرکدام بعضى از این هدفها را ملحوظ ندارد،صلح و صفا از خانواده رختبر مىبندد و هر دو ناراضى مىشوند و نفرت و گریز، جاىسازش و حسن معاشرت را مىگیرد. مخصوصا نبودن روح اطاعت در زن و مسلط بودن زن برمرد، موجب نافرمانى فرزندان نسبتبه پدر و مادر مىشود افراد خانواده که ضعف پدررا در سلطه حس کنند، مادر را صالح براى فرماندهى نمىشناسند و د رنتیجه طغیانمىکنند و علیه مصالح خویش و منافع خانواده قیام مىنمایند یا کانون خانواده راترک مىگویند. به همین دلیل در روایات، از زن سلیطه یعنى مسلط بر مرد بسیارنکوهش شده است (12) .
در مواردى که حقوق دستورهاى کلى مىدهد مثلا به موجب مواد 1103 و 1104 قانونمدنى، زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند و باید در تشیید مبانى خانوادهو تربیت اولاد خود همکارى کنند و یا بر طبق ماده 1177 «طفل باید مطیع ابوین خودبوده و در هر سنى که باشد باید به آنها احترام کند» مصادیق آن نوعى الزاماخلاقى است.
ولى آیا تکلیف زن را در پرستارى از شوهر بیمارش، یا الزام مرد را در رساندنفرزندانش به مدرسه، مىتوان تنها الزام حقوقى دانست؟ بدون شک انجام این کارهالازمه حسن معاشرت و همکارى صمیمیانه زن و شوهر در تربیت اولاد است، اما براىالزام به هر یک از آنها نمىتوان در دادگاه اقامه دعوى کرد. همچنین اگر طفلى پاساحترام پدر را نگه نداشت و از فرمان او خوددارى کرد، چگونه حقوق مىتواند اجراىآن را تضمین کند؟ و برفرض که از لحاظ نظرى بتوان از قواى عمومى در چنین مواردىیارى خواست، آیا عملا نیز قدرت دولت مىتواند روابط بین زن و شوهر یا پدر و فرزندرا بهطور شایسته منظم کند؟
پس در اینگونه امور، جنبه اخلاقى بر آثار حقوقى آنها غلبه دارد. پس در خانوادهنمىتوان حقوق و اخلاق را از هم جدا ساخت و مرز بین قواعد آن دو را به دقت ترسیمکرد (13) .
پىنوشتها:
1- فلسفه حقوق، ج1، ص 417.
2- فلسفه حقوق، ج1، ص 417، دکتر کاتوزیان.
3- سوره روم، آیه 21.
4- سوره بقره: 187.
5- نظام حقوق زن در اسلام، ص 9 - 17.
6- انساندوستى در اسلام، ص 81 و 82.
7- فلسفه حقوق، ج1، ص 418.
8- سوره نساء: 34.
9- تفسیر نمونه، ج3، ص 376.
10- سوره نساء: 34.
11- با کمى تفاوت، کنزالعمال، ج16، ص 272، ح 44410.
12- خزائلى، احکام قرآن، ص 65 و 66.
13- فلسفه حقوق، ج1، ص 418 و 419.