آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

بر اساس باور رایجی از سال­های دهه 1960 میلادی، متأثّر از نظریه­های توسعه قطبی و تعادل اقتصادی نئوکلاسیک، نظام­های فضایی ملّی در تحوّلی پوینده و همگام با رشد و توسعه اقتصادی، تا تحقّق یک سلسله­مراتب متعادل و کارا از اندازه شهرها، پنداشته شده­اند. به­این­صورت که، در مراحل نخستین توسعه، رشد اقتصادی یک کشور منجر به تمرکز منابع و جمعیت در معدود شهرهای اصلی (موسوم به «نخست­شهرها») می­گردد و پس از تجربه تمرکز شهری فزاینده، مرحله بعدی توسعه آغاز می­گردد که طی آن، رشد و بزرگی اقتصاد ملّی تا حدّ مکفی و مطلوب، همراه با زیان­های اقتصادی ناشی از تجمّع بیش از حد، ازدحام، و اثرات ­بیرونیِ نامطلوب در نخست­شهرها منجر به کاهش تدریجی شدّت تمرکز و «نخست­شهری» می­شود. پژوهش­های سری­زمانی و میان­کشوری متعدّدی، بر اساس این مدل غیرخطّی (به شکل U وارونه) و مدل یکسویه منفی پیشنهاد شده توسط برخی از پژوهشگران، با استفاده از متغیّرهای مختلفی به عنوان شاخص­های نخست­شهری و توسعه اقتصادی، صحّت وجود مدل­های مزبور را مورد بررسی و آزمون قرار داده­اند. لیکن ماحصل این پژوهش­ها، تاکنون متناقض و بی­نتیجه بوده است. این مطالعه سعی در واکاوی این موضوع و بررسی هر دو مدل مزبور دارد. بدین منظور، جهت کنترل اعوجاجات ناشی از تنوّع شاخص­های نخست­شهری و توسعه که در مطالعات پیشین مورد استفاده قرار گرفته­اند، از 8 شـاخص نخست­شهری و 3 شاخص توسعه 67 کشور جهان در سال 2000 میلادی بهره گرفته شده است. مجموعه نتایج آزمون­های آماری و مدل­های رگرسیونی این مطالعه، حاکی از آن است که دلیلِ آماری معنی­داری در تأیید وجود رابطه میان­کشوری بین نخست­شهری و توسعه اقتصادی وجود ندارد.

تبلیغات