رسول اعظم(ص) کاملترین الگو براى بشریت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام پیامبرشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن تاریخ وسیره پیامبران در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره حضرت محمد(ص)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی الگوها و عبرتهای شخصیتی و رفتاری
آرشیو
چکیده
متن
شرف و جلال پیمبران بود از جلال محمّدى
سبب وجود جهانیان، همه از کمال محمّدى
نرسد خرد به کمال او نه بشر به کنه جلال او
شرف و صبر و یقین و رضا نَمى از خصال محمّدى
بهترین اسوه
اصل «محاکات» و همرنگ شدن با دیگران مخصوصاً افراد پر نفوذ و با شخصیت و انسانهایى که از صفات کمالى و معنوى والایى برخورداراند یکى از اصول مسلّم روانى است. مطابق این اصل انسان کششى در وجود خود به سوى هماهنگى و همرنگى با دیگران، مخصوصاً با قهرمانان و پاکان، احساس مىکند و به همین علّت به سوى اعمال و صفات آنان جذب مىشود و تلاش مىکند در رفتار و اوصاف، همرنگ آنان گردد. این کشش روانى اگر همراه با محبوبیّت و مجذوبیّت شود در رساندن انسان به صفات عالى انسانى سخت مؤثر است و در مدّت کمى مىتواند از مِس وجود انسان عادى طلاى ناب بسازد.
قرآن با توجه به این نکته ا ست که در هر بخش انسانهاى نمونه را معرّفى نموده است و در هر زمان اسوههایى را معرّفى نموده است. امّا آن اسوه و الگوى که براى ابد مىتواند (همچون دین و شریعت اسلامى) به عنوان الگو مطرح بماند و تمام بشریت را به سوى خود جذب نماید، عصاره هستى ، و برترین انسان در عالم وجود یعنى حضرت محمّد بن عبداللّه(ص)، خاتم پیامبران و جامع کمالات انسانى است، به این جهت قرآن کریم مىفرماید:
«ولکم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الآخر؛(1) مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.»
آیه فوق بخوبى نشان مىدهد که هر کس در پى سعادت ابدى در تمام جهات و رفتارهاست، پیغمبراکرم(ص) بهترین الگو مىتواند باشد. آنچه پیش رو دارید، حرکتى است در این مسیر، که نشان دهد پیامبر اکرم(ص) بهترین الگوى براى تمامى بشریت است در تمام ابعاد.
الف: الگو در اخلاق نیک
اخلاق نیکو از برترین صفات کمالى انسان است چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، لذا شدیداً احساس نیاز مىشود که فردى داراى اخلاق جامع باشد تا مردم به پیروى از او دنیا و آخرت خویش را با نشاط و آرامش تأمین نماید. قرآن کریم در این بخش پیامبر اکرم(ص) را به عنوان الگو معرّفى نموده، مىفرماید: «و انّک لعلى خلق عظیم؛(2) و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى.»
على(ع) درباره اخلاق نیک مىفرماید: «پیغمبر سخىترین مردم از نظر انفاق، شجاعترین مردم، راستگوترین مردم، وفا کنندهترین آنان به وعده، و نرمترین آنها از نظر خوى و بزرگوارترین آنها از نظر برخورد بود، هر کس در ابتدا او را مىدید، ابهتش او را مىگرفت، و کسى که با او برخورد داشت و او را مىشناخت به او عشق مىورزید، «لم ار قبله و لابعده مثله؛(3) هرگز مانند او را قبل و بعد از او ندیدم.»
برخى افراد در جامعه از اخلاق خوبى برخورداراند ولى در درون منزل و با اهل و عیال خویش اخلاق نیکو ندارند، امّا حضرت ختمى مرتبت در همه جا داراى اخلاق نیک و رفتار انسانى بود. از عایشه سؤال شد که اخلاق پیامبر در خانه (و با خانواده چگونه بود) در جواب گفت: «کان احسن النّاس خلقاً، لم یکن فاحشاً...؛(4)نیکوترین مردم از نظر اخلاق (در خانواده) بود هرگز بد زبانى نمىکرد»
در جاى دیگر جواب داد: «کان الین النّاس و اکرم النّاس و کان رجلاً من رجالکم الّا انّه کان ضحّاکاً بسّاماً؛(5)پیغمبر نرمخوترین مردم و بزرگوارترین مرم بود، و او (مانند) مردى از مردان شما جز آن که او بسیار خنده رو و متبسّم بود.»
به این نکته توجّه شود که این پاسخ از طرف کسى است که آزار و اذیت کمى نسبت به پیامبر اکرم(ص) نداشته، و قطعاً جا داشته که حضرت با او در مواردى تند برخورد کند، ولى خلق نیک او اجازه چنین کارى را نداده است.
عبداللّه بن حارث نیز مىگوید: «ما رأیت احداً اکثر تبسّماً من رسول اللّه(ص)؛(6) هیچ کسى را مانند رسول خدا متبسّم ندیدم.»
پیامبر اکرم(ص) نه تنها خود داراى اخلاق ستوده و کامل بود که اساساً بر این باور بود که فلسفه اصلى بعثت او براى تکمیل اخلاق است و مىفرمود: «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق؛(7) همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوثشدهام.»
در میان اخلاقیات آن حضرت برخى از آنها خیلى برجسته است که قرآن نیز روى آن تکیه کرده است:
1- نرمخویى راز موفقیّت آن حضرت.
از شاخصترین صفات اخلاقى آن حضرت نرمخویى و «الین» بودن آن حضرت بود تا آنجا که قرآن کریم رمز و راز موفقیّت آن حضرت را در هدایت جامعه آن روز همین امر مىداند، لذا فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک؛(8) به برکت رحمت الهى در برخورد با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.»
2- دلسوزى براى هدایت مردم.
رهبران و عالمانى که درد و سوز هدایت مردم را دارند، دلسوزانه مردم را به سوى حق و حقیقت دعوت مىکنند و براى تحقق این مسئله از هیچ تلاشى فروگذار نمىکنند، و هیچ مانعى هم نمىتواند آنها را از این تلاشها باز دارد. پیامبر خاتم از جمله رهبرانى است که این صفت را در حد کمالش داراست، قرآن کریم در این باره مىفرماید: «لقد جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم؛(9) همانا فرستادهاى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»
دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود که گاهى از شدّت غصّه خود را در معرض خطر قرار مىداد، و غصّه او اختصاص به انحرافات مسلمانان نداشت بلکه بر گمراهى کافران نیز غصّه مىخورد، قرآن در اینباره مىفرماید: «فلعلّک باخعٌ نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً؛(10) گویى مىخواهى به خاطر اعمال (نارواى) آنان اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنى.»
حضرت مردم مکّه و اطراف آنرا به سوى توحید و خداپرستى و ترک بت پرستى دعوت مىکرد، گاه آن مردم نادان او را سنگ باران مىکردند، حضرت مجبور مىشد که مکّه راترک گوید، خدیجه به دنبال حضرت، وقتى او را مىیافت زخمهاى پاى او را پانسمان مىکرد ولى حضرت در همان حال در حق قومش دعا مىکرد، و هرگز نفرین نمىنمود، و عرضه مىداشت: «اللهم اغفر لقومى فانّهم لایعلمون؛(11) خدایا قومم را ببخش زیرا آنها نادانند (و از مقامم و منزلت من آگاهى ندارند.»
3- امانت دارى
امانتدارى حضرت به حدّى معروف بود که در زمان قبل از بعثت در بین مشرکین مکّه معروف به محمّد «امین» بود. خود آن بزرگوار درباره امانتدارى خود مىفرماید: «اما واللّه انّى لامینٌ فى السّماء و امینٌ فى الارض؛(12) بخدا سوگند به حقیقت من در آسمان و زمین امانتدارم.»
ابن اسحاق در این باره مىگوید: «قریش رسول خدا(ص) را قبل از نزول وحى "امین" نامیدند.» بخاطر همین امانت دارى او بود که خدیجه بنت خویلد وقتى متوجّه راستگویى و امانتدارى او شد فردى را دنبال او فرستاد و از او خواست که کاروان تجارتى او رابه سوى شام همراهى کند، حضرت قبول فرمود: و بعد از برگشت طبق گزارش همراهان امانتدارى او بیشتر براى خدیجه ظاهر گشت(13) و همین امر نیز در انتخاب آن حضرت به عنوان همسر دخیل بود.
حتى بعد از بعثت، مشرکان مکّه با همه دشمنىهایى که با پیامبر اکرم(ص) داشتند امانتهاى خویش را نزد او مىگذاردند، به این جهت و برخى موراد دیگر على(ع) را هنگام مهاجرت نماینده خویش قرار داد تا علاوه بر انجام کارهاى دیگر امانات را به صاحبان آنها برگرداند. از همه اینها بالاتر امانتدارى اودر حفظ و تبلیغ وحى از بارزترین نشانههاى امانتدارى آن حضرت بود.
4- زهد و بى رغبتى به دنیا
بر حصیرى مىخوابید که اثر او در پهلوانش آشکار بود، به او گفته شد بهتر نیست فرشى بهتر براى خود انتخاب کنى؟ فرمود: «مالى وللدّنیا؟! ما مثلى و مثل الدنیا الّا کراکب سار فى یومٍ سائف فاستظلّ تحت شجرةٍ ساعةً من نهارٍ ثمّ راح و ترکها؛(14) مرا به دنیا چه کار؟ مَثَلِ من نسبت به دنیا مَثَلِ سوارى است که در روز صاف حرکت مىکند، پس (براى فرار از گرما) ساعتى را زیر سایه درخت استراحت مىکند و بعد آنجا را ترک مىکند (حالت من نسبت به دنیا نیز چنین است).» امام باقر(ع) درباره زهد و بى اعتنایى پیامبر اکرم(ص) نسبت به دنیا و ما فیها فرمود: «انّ رسول اللّه لم یورّث دیناراً ولا درهماً و لاعبدا ولا ولیدةً و لاشاة و لا بعیراً، و لقد قبض و انّ درعه مرهونة عند یهودىٍ من یهود المدینة بعشرین صاعاً من شعیر استلفها نفقةً لاهله؛(15) براستى رسول خدا(ص) نه درهم و دینارى و نه بنده و کنیزى و نه گوسفند و شترى به ارث نگذاشت، در حالى قبض روح شد که زرهاش در نزد یهودى از یهودیان مدینه در مقابل بیست من جو که به عنوان معامله سلف براى نفقه خانواده گرفته بود گرو بود.»
ابن خولى مىگوید: ظرفى از شیر و عسل براى پیامبر اکرم(ص) بردم، امتناع کرد که بنوشد، پس فرمود: دو نوشیدنى با هم و دو ظرف(غذا) در یک ظرف؟ لذا از نوشیدن امتناع کرد و فرمود: من آن را حرام نمىدانم(براى مردم حلال است) ولکن فخر فروشى(از این که چنین غذایى خوردم) و حساب پس دادن در مقابل مازاد (بر ضرورت) دنیا را فردا(ى قیامت) مکروه و ناپسند مىدانم. و دوست مىدارم فروتنى در مقابل خداوند را، براستى کسى که براى خدا فروتنى کند خدا او را بالا مىبرد.»(16) این زهد براى همه مخصوصاً مسؤولان مىتواند الگو قرار گیرد.
5 - غضب براى خدا
از آنجا که پیامبر خاتم (ص) کاملترین انسان هستى است و تمام کارها و فعالیتهاى او بر محور رضایت الهى بود، حتّى غضبش نیز براى خدا بود.
ابن شهر آشوب نقل نموده که: «کان النبى...یغضب لربّه و لا یغضب لنفسه؛(17) همیشه این گونه بود که پیامبر براى خدا غضب مىکرد و(هرگز) براى نفس خود غضب نمىکرد.»
عایشه مىگوید: هرگز رسول خدا(ص) چیزى را با دستش نزد، و همین طور زن و خادمى را نزد مگر (زدنى که براى خدا بود) لذا در راه خدا جهاد مىکرد.
6- با حیا
از دیگر صفات اخلاقى آن حضرت حیاء بود، در نهایت دلاورى و شجاعت از بالاترین درجه حیاء برخوردار بود. ابو سعید خدرى درباره حیاى آن حضرت مىگوید: «کان اشدّ حیاءً من العذراء فى خدرها؛(18) حیاى او(پیامبر) از دختران پشت پرده، بیشتر و شدیدتر بود.»
و نیز از ابوسعید خدرى نقل شده که: «حضرت آن قدر حیاء داشت که چیزى از او درخواست نمىشد مگر این که عنایت مىکرد.»(19)
7- متواضع و فروتن
خود آن بزرگوار فرمود: «خمس لاادعهن حتى الممات: الاکل على الحضیض مع العبید، و رکوبى الحمار مؤکفاً و حلبى العنز بیدى، و لبس الصّوف و التسلیم على الصبیان لتکون سنّةً من بعدى؛(20) پنج چیز را تا دم مگر رها نمىکنم: 1- خوردن بر روى زمین با بردگان. 2- سوار شدن الاغ در حالى که فقط عرق گیر داشت. 3- دوشیدن شیر بز با دستان خویش 4- پوشیدن جامه پشمى 5- سلام نمودن بر کودکان تا بعد از من سنّت و رسم شود.»
ابومسعود مىگوید: مردى خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید، هنگام سخن گفتن بدنش مىلرزید. حضرت فرمود: آرام باش من شاه نیستم من فرزند زنى هستم که قدید (گوشت خشک شده) مىخورد.(21)
حمزة بن عبداللّه بن عتبه مىگوید: «در پیامبر اکرم(ص) خصلت هایى بود که در جبّاران نیست، 1- همیشه این گونه بود که سرخ پوست و سیاه پوست او را مىخواند اجابت مىکرد، خرمایى که در مسیر راه افتاده بود برمىداشت و مىخورد، و همیشه الاغ را برهنه سوار مىشد.»(22)
امام باقر(ع) درباره تواضع و انتخاب آن از طرف پیامبر فرمود: «و لقد اتاه جبرئیل بمفاتیح خزائن الارض ثلاث مرّاتٍ یخیّره من غیر ان ینقصه اللّه تبارک و تعالى ممّا اعدّ اللّه له یوم القیامة شیئاً فیختار التّواضع لربّه جلّ و عزّ؛(23) جبرئیل سه نوبت کلیدهاى خزانههاى زمین را در اختیار او (پیامبر) قرار داد که انتخاب کند، بدون آن که از (مقامات آخرتى او و) آنچه براى او در قیامت آماده کرده است خداى تبارک و تعالى کم کند، پس او (پیامبر(ص)) فروتنى در مقابل پروردگار عزیز و جلیل را انتخاب نمود.»
8 - شجاعت و دلیرى
شجاعت و دلاورى آن حضرت نیز زبانزد خاص و عام بود، آن حضرت این گونه نبوده که دیگران را به شجاعت و جنگ و جهاد تشویق کند ولى خود در صحنه حضور نداشته باشد، بلکه او در جنگها همیشه در خط مقدّم حضور داشت و هیچگاه در جنگ عقب نشینى نکرد، از شجاعت اوست که با تمام قدرت نامههاى دعوت به اسلام به تمام سران و ابرقدرتهاى دوران خویش آنهم، همزمان فرستاد، از ابرقدرت روم و ایران گرفته تا شاه حبشه و یمن. و هیچ واهمه به خود راه نداد. امیرمؤمنان على(ع) درباره شجاعت آن حضرت چنین مىفرماید: «کنّا اذا احمرّ البأس ولقى القوم القوم اتّقینا برسول اللّه فما یکون احداً اقرب الى العدوّ منه؛(24) همیشه این گونه بود که وقتى تنور جنگ داغ مىشد و سختى به نقطه اوج خود مىرسید، و گروه (مسلمانان) با گروه (کفار) مقابل هم قرار مىگرفتند و درگیرى آغاز مىشد ما به رسول خدا پناه مىبردیم هیچ کس مانند او به دشمن نزدیکتر نبود.»
براءبن عاذب مىگوید: هرگاه تنور جنگ داغ مىشدو درگیرى شدت مىگرفت ما خود را با وجود رسول خدا محافظت مىکردیم، و شجاع و دلیر فرد کسى به حساب مىآمد که (در جنگ و درگیرى) محاذى و در کنار رسول خدا قرار داشت.»(25)
و انس بن مالک مىگوید: پیغمبر اکرم(ص) زیباترین، سختىترین آنها، و شجاعترین مردم بود (از نشانه شجاعت او این است که) مردم مدینه شبى از صداى وحشتناکى ترسیدند، عدّهاى به سوى آن صدا حرکت کردند در حالى که پیامبر اکرم(ص) بر همه پیشى گرفت و زودتر از همه به آن صوت رسیده بود، وقتى برگشت با جمعیّت برخورد نمود در حالى که بر اسب برهنهاى ابى طلحه سوار بود و شمشیر بر گردنش (حمایل) بود.»(26)
9- صبر و بردبارى
از دیگر اوصاف آن حضرت که واقعاً مىتواند به عنوان الگوى زندگى قرار گیرد صبر و بردبارى آن حضرت است، او در مقابل رنجهاى بىشمارى چون کوه استقامت ورزید، در مقابل تهمتهاى فراوان، جنگهاى متعدد، محاصره اقتصادى، رنج و زحمت هجرت، از دست دادن فرزندان و...چون کوه استقامت ورزید، و خود آن بزرگوار فرمود: «ما اوذى احدٌ مثل ما اوذیت فى اللّه؛(27)هیچ فردى همانند من در راه خدامورد اذیت قرار نگرفت.»
و در جاى دیگر فرمود: «براستى در راه خدا آنقدر اذیت شدم که هیچ کس مانند من اذیت نشد و در راه خدا آن قدر مورد خوف و ترس قرار گرفتم که احدى آنچنان نترسید، گاهى مىشد که سىشبانه روز مىگذشت من و بلال اصلاً غذایى نداشتیم که بخوریم...»(28)
اسماعیل بن عبّاش نقل کرده که: «کان رسول اللّه اصبر النّاس على اوزارالنّاس؛(29) رسول خدا(ص) بردبارترین مردم در مقابل آزار مردم بود».
استاد مطهرى در زمینه صبر آن حضرت مىگوید: «اراده و استقامتش بى نظیر بود دوره 23 سال بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است، او در تاریخ زندگىاش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از هر جا قطع مىشد، ولى او یک لحظه تصوّر شکست را در مخیّلهاش راه نداد ایمان نیرومندش به موفقیّت، یک لحظه متزلزل نشد.»(30)
راز این مسئله هم این بود که حضرت بخوبى مىدانست پیروزى در درون همان صبرها و استقامتها قرار دارد، و گشایش همراه با رنجهاست.
آن حضرت فرمود: «انّ النّصر مع الصّبر، و الفرج مع الکرب، انّ مع العسر یسراً؛ پیروزى در صبر است و گشایش همراه سختى و رنج، و براستى با سختى و آسانى است.» و حقاً باید گفت که پیامبر اکرم(ص) و برخى یارانش مصداق حقیقى این آیه بود که خداوند مىفرماید: «چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مىرسید، سست و ناتوان نشدند(و تن به تسیلم ندادند) و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.»(31)
و خداوند متعال نیز براى تقویت روحیه صبر و استقامت پیامبرش با او سخن مىگفت و مىفرمود: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل؛(32) پس صبر و بردبارى پیشه کن آنچنان که پیامبران اولواالعزم صبر کردند.»
و با همین استقامتها بود که پیروزى نهایى را بدست آورد، و بر دشمنان خویش چیره گشت، امیرمؤمنان(ع) آن استقامت و نتایج آن را این گونه ستود: «اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله دعا الى طاعته و قاهر اعداءه جهاداً عن دینه. لایثنبه عن ذلک اجتماعٌ على تکذیبه و التماسٌ لاطفاء نوره؛(33) گواهى مىدهم که محمد بنده و فرستاده اوست، (انسانها را) به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نموده و مغلوبشان کرد. هرگز همداستانى و دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را از آن (دعوت به حق و تلاش در راه دین) باز نداشت و تلاش آنان براى خاموش کردن نور رسالت نتیجه نداد.»
بر پیروان پیامبر اکرم(ص) است که در سختى و گرفتاریها، رنجها و زحمتها، در عین تلاش و کوشش از صبر و بردبارى بهره گیرند، امام صادق(ع) با توجّه به این نکته است که فرمود: «علیک بالصّبر فى جمیع امورک فانّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمداً(ص) فامره بالصّبر و الرفق...؛(34) باید در تمام کارهاى خود صبر کنى، زیرا خداى عزیز، محمد(ص) را که به پیامبرى مبعوث نمود، به او دستور داد که صبر و مدارا را پیشه خود سازد.»
ب: الگو در بندگى و عبادت
پیامبر اکرم(ص) خود آورنده قرآن براى جامعه بشرى بود، و قرآن با صدایى به بلنداى ابدیت هدف از آفرینش و خلقت انسان را رسیدن به قلّه کمال بندگى مىداند آنجا که مىفرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(35) من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند.»
و از زبان على(ع) نقل شده است که فرمود: «فبعث اللّه محمّداً صلى اللّه علیه و آله بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الى عبادته ؛(36) براستى خداوند محمد را مبعوث کرد تا بندگان را از پرستش بتها بیرون آورده به بندگى خداوند درآورد»
کسى که آن هدف را براى آفرینش ترسیم نموده و هدف بعثت خویش را هماهنگ با هدف خلقت دعوت به سوى بندگى خدا مىداند، هرگز نمىتواند آرام باشد و براى رسیدن به آن هدف تلاش نکند، او حتى قبل از بعثت اهل عبادت و بندگى بود، و تلاش مىکرد جاى خلوتى براى عبادت خویش بجوید.
چون مکّه کفر اندود بود
هم درون کعبه شرک آلود
مصطفى بیرون شدى از آن مکان
رو سوى غار حرا درآن زمان
لذا غار «حِرا» را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب نمود. او شبها و روزهاى پیش از بعثت و رسالت را در آنجا سپرى مىکرد و این نقطه دور از غوغاى زمان و زمانه را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضانها را در این نقطه مىگذراند و در غیر این ماه نیز ایّامى را در آنجا سپرى مىکرد و حتّى همسر عزیزش مىدانست هرگاه حضرت به خانه نیاید، به طور قطع در غار «حرا» مشغول عبادت است. و هر موقع کسانى را دنبال او مىفرستاد، او را در آن نقطه در حال تفکّر و عبادت پیدا مىکردند و آن عبادتها و شب نشینیهاى غار حِرا بود که حضرت را به مدال ختم رسالت رساند.
اربعینها گریه و زارى کند
بهر آنکه روح را صافى کند
نیمه شبها با خدایش راز کرد
خود رها از دست نفس و آز کرد
و با رسیدن به بعثت، عبادت و بندگى او شدّت بیشترى گرفت چرا که از یک طرف خداوند نماز شب و عبادت در آن را بر او لازم نمود چنان که فرمود: «یا ایها المزّمّل قم اللیل الّا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلاً، اوزد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً؛(37) اى جامه به خود پیچیده! شب را جز کمى به پاخیز! نیمى از شب را یا کمى از آن کم کن یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با تامّل بخوان!»
اى مزمل خیز در آناى لیل
بهر راز و ذکر همگام سهیل
نیمه شبها با خدایت راز کن
درب رحمتها به سویت بازکن
و آنگاه آثار و راز نیاز شب را براى او بیان مىدارد «(چرا که) ما به زودى سخنى سنگین را بر تو القاء مىکنیم، مسلّماً برنامه (عبادت) شبانه پابرجاتر و با استقامتتر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت.»(38) و براى نجات امّت و رهایى از مشکلات سخت به نماز شب و عبادتهاى شبانه نیازمندى، از آن بالاتر رسیدن به مقام محمود و شفاعت کبرى در گروى نمازهاى شبانه است که فرمود: «و من اللیل فتهجّد به نافلةً لک عسى ان یبعثک ربک مقاماً محموداً؛(39) و (پاسى) از شب را (از خواب برخیز) و تهجّد و نماز شب داشته باش! این یک وظیفه اضافى براى توست تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد»
گر مقام محمودت در دل بود
با عبادات و دعا حاصل بود
عبادت مستمر و مداوم
عبادت پیامبراکرم(ص) فصلى و مخصوص به دوران خاصى نبود بلکه در طول عمرش لحظهاى از عبادت و بندگى خسته نشد و آنى از آن دست برنداشت. ام سلمه مىگوید: رسول اکرم(ص) در نیمه شبها همیشه این چهار دعا را مىخواند و ناله مىکرد: «اللّهم لاتنزع صالح ما اعطیتنى ابداً،اللّهم لاتشمت بى عدوّاً ولاحاسداً ابداً، اللّهم لاتردّنى فى سوءٍ استنقذتنى اللّهم لاتکلنى الى نفسى طرفة عین ابداً؛(40) خدایا! آنچه از امور صالحه به من دادهاى، باز پس نگیر! بار خدایا! هیچگاه دشمن را و آنهایى را که نسبت به من حسد مىورزند، شاد نکن! خدایا! از آن بدى که نجاتم دادهاى، دوباره به آن برم نگردان! خدایا! یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار.»
گاه برخى از همسران پیامبر به آن حضرت اعتراض مىکردند، که چرا این همه ناله و عبادت و شب زنده دارى مىکنى در حالى که قرآن درباره شما فرموده است: «لیغفر لک اللّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؛(41) تا خداوند گناهان گذشته و آیندهات را (که به تو نسبت مىدادند) ببخشد.»
یعنى این که شما عذاب و عقاب ندارى، حضرت مىفرمود: مگر همه عبادتها و شب زنده داریها براى نجات از عذاب است، «افلا اکون عبداً شکوراً؛(42) آیا نباید من یک بنده شکرگزار باشم.»
آن حضرت نه تنها در دورانهاى عادى و آرام، اهل مناجات و نماز شب و عبادت بود، بلکه در سختترین لحظه و درگیریها نیز مناجات و عبادت شبانه را ترک نمىکرد.
از على بن ابىطالب(ع) نقل شده است که فرمود: «شبى که فرداى آن، واقعه بدر رخ داد، باران بارید و ما در زیر درخت و سپرهاى خود پناه گرفتیم و رسول خدا(ص) شب را بیتوته کرد و نماز مىخواند و مردم را بر قتال دعوت مىکرد و در میان ما تنها مقداد اسب سوار بود. در آن شب به هرکس نگاه کردم، خفته بود، مگر رسول خدا(ص) که در زیر درخت نماز مىگزارد و گریه مىکرد تا این که صبح شد.»
ابن کثیر مىگوید: «شب جنگ بدر، شب جمعه و شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت بود و رسول خدا(ص) آن شب را در کنار درختى نماز مىگزارد و در سجده و ذکر «یا حىّ یا قیّوم» را مىگفت و تکرار مىکرد.»(43)
و قرآن کریم نیز مقام عبودیت و بندگى او را امضاء کرد لذا خداوند در موارد متعددى او را به جاى «رسول اللّه» و «خاتم النبیین» بنده خویش خوانده است از جمله فرمود:
1- «و ان کنتم فى ریبٍ ممّا نزّلنا على عبدنا فأتوا بسورةٍ من مثله؛(44) و اگر در آنچه که به بنده خودمان نازل کردهایم شک دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید.»
2- «تبارک الّذى نزّل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیراً؛(45) بزرگوار و پر برکت است آن خداوند که قرآن را بر بنده(خاص) خود نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.»
3- «فاوحى الى عبده ما اوحى؛(46) آنچه را که وحى کردنى بود (در شب معراج) به بندهاش وحى نمود.»
بر پیروان آن پیامبرعظیم الشأن است که در حد قدرت و توان خویش به او اقتدا نمایند و عبادت و شب زندهدارى را در درون زندگى خویش جا داده، و آن را با نور عبادت روشن و با نشاط نمایند، حضرت امام صادق(ع) به شیعیان این چنین سفارش فرمود: «علیکم بصلاة اللّیل فانّها سنّة نبیّکم؛(47) بر شما باد به نماز شب، زیرا نماز شب سنّت پیامبر شماست.»
ج: الگو در عدالت خواهى
اسلام و پیامبر اکرم(ص) اوّلین تأثیرى که بر مردم گذاشت، تأثیر دو اندیشه و تفکرات بود به این معنى که ارزشها را بالا، پایین آورد، ارزشهایى که در حد صفر بود، مانند تقوا در درجه اَعلى قرار داد و بهاى فوق العاده سنگینى براى آنها تعیین کرد و ارزشهاى خیلى بالا را از قبیل قوم و قبیله و نژاد و زبان و ثروتمندى و غیر آن را پایین آورد و تا سر حد صفر تنزّل داد.
عدالت یکى از مسائلى است که به وسیله اسلام و تعلیمات پیامبر اکرم(ص)حیات و زندگى را از سر گرفت و ارزش و عظمت فوق العاده یافت، خوب است این مطلب را از زبان بزرگترین شاگرد مکتب وحیانى پیامبر اکرم(ص) و تربیت شده در دامن او، یعنى امیرمؤمنان على(ع) بشنویم. شخصى باهوش و نکته سنج از آن حضرت پرسید: «العدل افضل ام الجود؛آیا عدالت برتر است یا جود و بخشندگى» اگر انسان با معیارهاى اخلاقى و فردى قضیّه را بسنجد به راحتى مىتواند پاسخ دهد که جود و بخشندگى بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران است و جود نثار حقوق مسلّم خویش به دیگران، جود بیش از عدالت معرّف و نشانه کمال نفس و ترقى و رشد روح است. امّا شاگرد مکتب پیامبر اکرم(ص) بر عکس فرمود: به دو دلیل عدل از جود بهتر است:
1- «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ عدل جریانها را در مجراى طبیعى خود قرار مىدهد، ولى جود جریانها را از مجراى طبیعى خارج مىسازد»
2- «العدل سائس عامٌ و الجود عارضٌ خاصٌ؛ عدالت یک تدبیر (و قانون) عمومى است (که همه اجتماع را زیر بال مىگیرد)امّا بخشش (یک حالت استثنائى و غیر کلّى است که) گروه خاصى را شامل مىشود» بعد از این دو دلیل نتیجه مىگیرد که «فالعدل اشرفها و افضلها؛(48)پس عدالت شریفتر و برتر آن دو مىباشد.»
و در جاى دیگر فرمود: «فانّ فى العدل سعةٌ و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق؛(49) پس راستى در عدالت (گنجایشى خاص است که) فراگیرى و عمومیت دارد، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم براى او سختتر است.»
پیامبر اکرم(ص) براى ایجاد چنان بینش و اندیشه و اجراى عدالت از طریق قرآن کریم و کلمات خود که برگرفته از وحى بود چند امر را تبیین فرمود:
1- عدالت خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران است
چنان که قرآن کریم مىفرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛(50) ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب (آسمانى) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»
نکته قابل ذکر در آیه این است که هرچند همه پیامبران براى برپایى عدالت آمدهاند، ولى اجراى آن با اجبار و زور امکان ندارد، بلکه باید اندیشه و تفکر مردم را عوض کرد تا خود براى قسط و عدالت قیام کنند و زمینه را براى عدالت فراگیر و عمومى فراهم نمایند.
2- مأموریت ویژه من براى اجراى عدالت
علاوه بر این که رسالت عمومى پیامبران اندیشه سازى براى ایجاد عدالت بود، پیامبر خاتم، مأموریت ویژه داشت که عدالت را عملاً بین مردم اجرا نماید، لذا قرآن از زبان آن حضرت چنین مىفرماید: «و امرت لاعدل بینکم؛(51) من براى اجراى عدالت در میان شما (به مأموریت ویژهاى) مأمور شدهام».
3- عدالت مرز نژاد را به رسمیّت نمىشناسد
پیامبر عدالت را در محور انسانیّت و بشریت مطرح کرد نه در محدوده قومیّت و نژاد و زبان، روزى یکى از اصحاب عرب حضرت، سلمان فارسى را بخاطر غیر عرب بودن تحقیر کرد حضرت در سخنان حکیمانه و عدالت ساز خود فرمود:
«انّ النّاس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربى على العجمى و لا للاحمر على الاسود الّا بالتّقوى؛(52) مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانههاى شانه( مساوى و برابر) هستند عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوا.»
در جاى دیگر فرمود: «اى مردم! بدانید که خداى شما یکى است و پدرتان یکى است، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاه پوست بر گندم گون و نه گندم گون بر سیاه پوست مگر به تقوا (آنگاه فرمود) آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آرى. فرمود: حاضران این سخن را به غایبان برسانند.»(53)
4- عدالت حتّى نسبت به خویشاوندان
پیامبراکرم(ص) مأمور به اجراى عدالت بود، هرگز در زندگى خویش در تقسیم غنائم و یا آزادى اسرا خلاف عدالت و قانون الهى رفتار نکرد اگر افرادى چنان تقاضایى مىکردند سخت حضرت آزرده خاطر مىشد. چنان که نقل شده برخى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب (خندق) در مورد تقسیم غنائم جنگى از آن بزرگوار درخواست سهم بیشتر نمودند، حضرت نه تنها زیر بار این درخواست ناعادلانه نرفت که به شدت ناراحت شد و 29 روز از تمامى آنان فاصله گرفت،(54) خداوند آیاتى را در این زمینه نازل فرموده از جمله فرمود: «یا ایّها النّبى قل لازواجک ان کنتنّ تردن الحیوة الدّنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحاً جمیلاً؛(55) اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیایید(به هدیهاى) شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویى رها سازم.»
5 - توسعه عدالت در حیطه سخن
یکى از کارهاى رسول اکرم(ص) در حیطه اندیشه سازى عدالت این بود که مفهوم آن را در تمام زوایاى زندگى انسان نفوذ داد و گستره آن را به گفتار و رفتار و روابط انسانها، معاملات، خانواده، دوستان و فرزندان کشاند، لذا قرآن کریم مىفرماید: «و اذا قلتم فاعدلوا؛(56) و هنگامى که سخنى مىگویید، عدالت را رعایت نمایید.» و خود آن حضرت فرمود: «کسى که با مردم معامله کند و ظلم نورزد، و با آنها سخن بگوید پس دروغ نگوید، و آنها را وعده دهد، وعده خلافى نکند، این فرد کسى است که مروتش کامل شده، و عدالتش ظاهر و آشکار گشته است...»(57)
پیامبر اکرم(ص) آنچنان به مسئله عدالت اهمیت مىداد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مىکرد، امام صادق(ع) فرمود: «کان رسول اللّه یقسّم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسّویّة؛(58) رسول خدا نگاه خود را در میان اصحاب بطور مساوى تقسیم مىکرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مىکرد.»
این گونه برخوردها بود که دلهاى همه را مجذوب او کرد، بر پیروان آن حضرت مخصوصاً مسئولان و بزرگان و رهبران جامعه است که چنین روشى را پیشه خود سازند، و چنین عدالتى را در حق مردم روا دارند تا مردم صادقانه به دور آنان حلقه زنند، و امر همه اصلاح شود.
پىنوشتها: -
1- سوره احزاب، آیه 21.
2- سوره قلم، آیه 4.
3- بحارالانوار، ج 16، ص 231.
4- طبقات، ج 1، ص 365.
5- همان.
6- طبقات، همان، ص 372؛ و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497 روایت 6053.
7- همان، ص 170، حدیث 1948 ؛ مکارم الاخلاق، ص 8 فتح البارى، ج 6، ص 419.
8- سوره آل عمران، آیه 159.
9- سوره توبه، آیه 128.
10- سوره کهف، آیه 6.
11- منتخب میزان الحکمه، همان، ص 499، حدیث 6074.
12- کنزالعمّال، حدیث 32147 و منتخب میزان الحکمه، ص 497.
13- سیره ابن هشام، ج 1، ص 199.
14- منتخب میزان الحکمه، ص 499؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 64، حدیث 65.
15- بحارالانوار، ج 16، ص 219 و قرب الاسناد، ص 91، حدیث 304.
16- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 79 و 124.
17- المناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 145 - 146.
18- کنزالعمّال، حدیث 17817.
19- الطبقات الکبرى، ج 1، ص 370 به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 498.
20- امالى شیخ صدوق، ص 68، حدیث 2.
21- سنن ابن ماجه، حدیث 3312.
22- الطبقات الکبرى، ج 1، ص 370.
23- الکافى، ج 8، ص 130، حدیث 100 و منتخب میزان الحکمه، ص 498.
24- کنزالعمّال، حدیث 35347.
25- صحیح مسلم، حدیث 2307 به نقل از منتخب میزان الحکمه، همان، ص 498.
26- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55، حدیث 34.
27- همان، ص 499 و کنزالعمّال روایت: 16678، کشف الغمّه، ج 2، ص537.
28- منتخب میزان الحکمه، ص 499.
29- همان، و الطبقات الکبرى، ج 1، ص 378.
30- مرتضى مطهرى، مقدمّهاى بر جهان بینى اسلامى، وحى و نبوت، ج 3، ص 137.
31- سوره آل عمران، آیه 146.
32- سوره احقاف، آیه 35.
33- نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 190، ص 372.
34- جامع السعادات، ج 3، ص 234.
35- سوره ذاریات، آیه 56.
36- نهج البلاغه، خطبه 147.
37- سوره مزمل، آیه 1 - 4.
38- سوره مزمل، آیه 5 - 8.
39- سوره اسراء، آیه 79.
40- تفسیر سوره نجم، دستغیب شیرازى، ص 100.
41- سوره فتح، آیه 2.
42- کحل البصر، ص 78.
43- البدایة و النهایه، ابن کثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 3، ص 326.
44- سوره بقره، آیه 23.
45- سوره فرقان، آیه 1.
46- سوره النجم، آیه 10.
47- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 472.
48- نهج البلاغه، محمد دشتى، ص 734، حکمت 437 و سیرى در نهج البلاغه، ص 110 - 112.
49- همان، ص 58، خطبه 15 و سیرى در نهج البلاغه، ص 114.
50- سوره حدید، آیه 25.
51- سوره شورى، آیه 15.
52- میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 89.
53- تفسیر قرطبى، ج 9، ص 61 - 62 به نقل از تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، ج 22، ص 201.
54- تفسیر الصافى، فیض کاشانى،مؤسسه الاعلمى، ج 4، ص 185.
55- سوره احزاب، آیه 28.
56- سوره انعام، آیه 152.
57- منتخب میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ص 330، روایت 4020و خصال صدوق، ص 308، روایت 28.
58- بحارالانوار، ج 16، ص 260، الکافى، ج 8، ص 268 و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497.
سبب وجود جهانیان، همه از کمال محمّدى
نرسد خرد به کمال او نه بشر به کنه جلال او
شرف و صبر و یقین و رضا نَمى از خصال محمّدى
بهترین اسوه
اصل «محاکات» و همرنگ شدن با دیگران مخصوصاً افراد پر نفوذ و با شخصیت و انسانهایى که از صفات کمالى و معنوى والایى برخورداراند یکى از اصول مسلّم روانى است. مطابق این اصل انسان کششى در وجود خود به سوى هماهنگى و همرنگى با دیگران، مخصوصاً با قهرمانان و پاکان، احساس مىکند و به همین علّت به سوى اعمال و صفات آنان جذب مىشود و تلاش مىکند در رفتار و اوصاف، همرنگ آنان گردد. این کشش روانى اگر همراه با محبوبیّت و مجذوبیّت شود در رساندن انسان به صفات عالى انسانى سخت مؤثر است و در مدّت کمى مىتواند از مِس وجود انسان عادى طلاى ناب بسازد.
قرآن با توجه به این نکته ا ست که در هر بخش انسانهاى نمونه را معرّفى نموده است و در هر زمان اسوههایى را معرّفى نموده است. امّا آن اسوه و الگوى که براى ابد مىتواند (همچون دین و شریعت اسلامى) به عنوان الگو مطرح بماند و تمام بشریت را به سوى خود جذب نماید، عصاره هستى ، و برترین انسان در عالم وجود یعنى حضرت محمّد بن عبداللّه(ص)، خاتم پیامبران و جامع کمالات انسانى است، به این جهت قرآن کریم مىفرماید:
«ولکم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الآخر؛(1) مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.»
آیه فوق بخوبى نشان مىدهد که هر کس در پى سعادت ابدى در تمام جهات و رفتارهاست، پیغمبراکرم(ص) بهترین الگو مىتواند باشد. آنچه پیش رو دارید، حرکتى است در این مسیر، که نشان دهد پیامبر اکرم(ص) بهترین الگوى براى تمامى بشریت است در تمام ابعاد.
الف: الگو در اخلاق نیک
اخلاق نیکو از برترین صفات کمالى انسان است چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، لذا شدیداً احساس نیاز مىشود که فردى داراى اخلاق جامع باشد تا مردم به پیروى از او دنیا و آخرت خویش را با نشاط و آرامش تأمین نماید. قرآن کریم در این بخش پیامبر اکرم(ص) را به عنوان الگو معرّفى نموده، مىفرماید: «و انّک لعلى خلق عظیم؛(2) و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى.»
على(ع) درباره اخلاق نیک مىفرماید: «پیغمبر سخىترین مردم از نظر انفاق، شجاعترین مردم، راستگوترین مردم، وفا کنندهترین آنان به وعده، و نرمترین آنها از نظر خوى و بزرگوارترین آنها از نظر برخورد بود، هر کس در ابتدا او را مىدید، ابهتش او را مىگرفت، و کسى که با او برخورد داشت و او را مىشناخت به او عشق مىورزید، «لم ار قبله و لابعده مثله؛(3) هرگز مانند او را قبل و بعد از او ندیدم.»
برخى افراد در جامعه از اخلاق خوبى برخورداراند ولى در درون منزل و با اهل و عیال خویش اخلاق نیکو ندارند، امّا حضرت ختمى مرتبت در همه جا داراى اخلاق نیک و رفتار انسانى بود. از عایشه سؤال شد که اخلاق پیامبر در خانه (و با خانواده چگونه بود) در جواب گفت: «کان احسن النّاس خلقاً، لم یکن فاحشاً...؛(4)نیکوترین مردم از نظر اخلاق (در خانواده) بود هرگز بد زبانى نمىکرد»
در جاى دیگر جواب داد: «کان الین النّاس و اکرم النّاس و کان رجلاً من رجالکم الّا انّه کان ضحّاکاً بسّاماً؛(5)پیغمبر نرمخوترین مردم و بزرگوارترین مرم بود، و او (مانند) مردى از مردان شما جز آن که او بسیار خنده رو و متبسّم بود.»
به این نکته توجّه شود که این پاسخ از طرف کسى است که آزار و اذیت کمى نسبت به پیامبر اکرم(ص) نداشته، و قطعاً جا داشته که حضرت با او در مواردى تند برخورد کند، ولى خلق نیک او اجازه چنین کارى را نداده است.
عبداللّه بن حارث نیز مىگوید: «ما رأیت احداً اکثر تبسّماً من رسول اللّه(ص)؛(6) هیچ کسى را مانند رسول خدا متبسّم ندیدم.»
پیامبر اکرم(ص) نه تنها خود داراى اخلاق ستوده و کامل بود که اساساً بر این باور بود که فلسفه اصلى بعثت او براى تکمیل اخلاق است و مىفرمود: «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق؛(7) همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوثشدهام.»
در میان اخلاقیات آن حضرت برخى از آنها خیلى برجسته است که قرآن نیز روى آن تکیه کرده است:
1- نرمخویى راز موفقیّت آن حضرت.
از شاخصترین صفات اخلاقى آن حضرت نرمخویى و «الین» بودن آن حضرت بود تا آنجا که قرآن کریم رمز و راز موفقیّت آن حضرت را در هدایت جامعه آن روز همین امر مىداند، لذا فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک؛(8) به برکت رحمت الهى در برخورد با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.»
2- دلسوزى براى هدایت مردم.
رهبران و عالمانى که درد و سوز هدایت مردم را دارند، دلسوزانه مردم را به سوى حق و حقیقت دعوت مىکنند و براى تحقق این مسئله از هیچ تلاشى فروگذار نمىکنند، و هیچ مانعى هم نمىتواند آنها را از این تلاشها باز دارد. پیامبر خاتم از جمله رهبرانى است که این صفت را در حد کمالش داراست، قرآن کریم در این باره مىفرماید: «لقد جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم؛(9) همانا فرستادهاى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»
دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود که گاهى از شدّت غصّه خود را در معرض خطر قرار مىداد، و غصّه او اختصاص به انحرافات مسلمانان نداشت بلکه بر گمراهى کافران نیز غصّه مىخورد، قرآن در اینباره مىفرماید: «فلعلّک باخعٌ نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً؛(10) گویى مىخواهى به خاطر اعمال (نارواى) آنان اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنى.»
حضرت مردم مکّه و اطراف آنرا به سوى توحید و خداپرستى و ترک بت پرستى دعوت مىکرد، گاه آن مردم نادان او را سنگ باران مىکردند، حضرت مجبور مىشد که مکّه راترک گوید، خدیجه به دنبال حضرت، وقتى او را مىیافت زخمهاى پاى او را پانسمان مىکرد ولى حضرت در همان حال در حق قومش دعا مىکرد، و هرگز نفرین نمىنمود، و عرضه مىداشت: «اللهم اغفر لقومى فانّهم لایعلمون؛(11) خدایا قومم را ببخش زیرا آنها نادانند (و از مقامم و منزلت من آگاهى ندارند.»
3- امانت دارى
امانتدارى حضرت به حدّى معروف بود که در زمان قبل از بعثت در بین مشرکین مکّه معروف به محمّد «امین» بود. خود آن بزرگوار درباره امانتدارى خود مىفرماید: «اما واللّه انّى لامینٌ فى السّماء و امینٌ فى الارض؛(12) بخدا سوگند به حقیقت من در آسمان و زمین امانتدارم.»
ابن اسحاق در این باره مىگوید: «قریش رسول خدا(ص) را قبل از نزول وحى "امین" نامیدند.» بخاطر همین امانت دارى او بود که خدیجه بنت خویلد وقتى متوجّه راستگویى و امانتدارى او شد فردى را دنبال او فرستاد و از او خواست که کاروان تجارتى او رابه سوى شام همراهى کند، حضرت قبول فرمود: و بعد از برگشت طبق گزارش همراهان امانتدارى او بیشتر براى خدیجه ظاهر گشت(13) و همین امر نیز در انتخاب آن حضرت به عنوان همسر دخیل بود.
حتى بعد از بعثت، مشرکان مکّه با همه دشمنىهایى که با پیامبر اکرم(ص) داشتند امانتهاى خویش را نزد او مىگذاردند، به این جهت و برخى موراد دیگر على(ع) را هنگام مهاجرت نماینده خویش قرار داد تا علاوه بر انجام کارهاى دیگر امانات را به صاحبان آنها برگرداند. از همه اینها بالاتر امانتدارى اودر حفظ و تبلیغ وحى از بارزترین نشانههاى امانتدارى آن حضرت بود.
4- زهد و بى رغبتى به دنیا
بر حصیرى مىخوابید که اثر او در پهلوانش آشکار بود، به او گفته شد بهتر نیست فرشى بهتر براى خود انتخاب کنى؟ فرمود: «مالى وللدّنیا؟! ما مثلى و مثل الدنیا الّا کراکب سار فى یومٍ سائف فاستظلّ تحت شجرةٍ ساعةً من نهارٍ ثمّ راح و ترکها؛(14) مرا به دنیا چه کار؟ مَثَلِ من نسبت به دنیا مَثَلِ سوارى است که در روز صاف حرکت مىکند، پس (براى فرار از گرما) ساعتى را زیر سایه درخت استراحت مىکند و بعد آنجا را ترک مىکند (حالت من نسبت به دنیا نیز چنین است).» امام باقر(ع) درباره زهد و بى اعتنایى پیامبر اکرم(ص) نسبت به دنیا و ما فیها فرمود: «انّ رسول اللّه لم یورّث دیناراً ولا درهماً و لاعبدا ولا ولیدةً و لاشاة و لا بعیراً، و لقد قبض و انّ درعه مرهونة عند یهودىٍ من یهود المدینة بعشرین صاعاً من شعیر استلفها نفقةً لاهله؛(15) براستى رسول خدا(ص) نه درهم و دینارى و نه بنده و کنیزى و نه گوسفند و شترى به ارث نگذاشت، در حالى قبض روح شد که زرهاش در نزد یهودى از یهودیان مدینه در مقابل بیست من جو که به عنوان معامله سلف براى نفقه خانواده گرفته بود گرو بود.»
ابن خولى مىگوید: ظرفى از شیر و عسل براى پیامبر اکرم(ص) بردم، امتناع کرد که بنوشد، پس فرمود: دو نوشیدنى با هم و دو ظرف(غذا) در یک ظرف؟ لذا از نوشیدن امتناع کرد و فرمود: من آن را حرام نمىدانم(براى مردم حلال است) ولکن فخر فروشى(از این که چنین غذایى خوردم) و حساب پس دادن در مقابل مازاد (بر ضرورت) دنیا را فردا(ى قیامت) مکروه و ناپسند مىدانم. و دوست مىدارم فروتنى در مقابل خداوند را، براستى کسى که براى خدا فروتنى کند خدا او را بالا مىبرد.»(16) این زهد براى همه مخصوصاً مسؤولان مىتواند الگو قرار گیرد.
5 - غضب براى خدا
از آنجا که پیامبر خاتم (ص) کاملترین انسان هستى است و تمام کارها و فعالیتهاى او بر محور رضایت الهى بود، حتّى غضبش نیز براى خدا بود.
ابن شهر آشوب نقل نموده که: «کان النبى...یغضب لربّه و لا یغضب لنفسه؛(17) همیشه این گونه بود که پیامبر براى خدا غضب مىکرد و(هرگز) براى نفس خود غضب نمىکرد.»
عایشه مىگوید: هرگز رسول خدا(ص) چیزى را با دستش نزد، و همین طور زن و خادمى را نزد مگر (زدنى که براى خدا بود) لذا در راه خدا جهاد مىکرد.
6- با حیا
از دیگر صفات اخلاقى آن حضرت حیاء بود، در نهایت دلاورى و شجاعت از بالاترین درجه حیاء برخوردار بود. ابو سعید خدرى درباره حیاى آن حضرت مىگوید: «کان اشدّ حیاءً من العذراء فى خدرها؛(18) حیاى او(پیامبر) از دختران پشت پرده، بیشتر و شدیدتر بود.»
و نیز از ابوسعید خدرى نقل شده که: «حضرت آن قدر حیاء داشت که چیزى از او درخواست نمىشد مگر این که عنایت مىکرد.»(19)
7- متواضع و فروتن
خود آن بزرگوار فرمود: «خمس لاادعهن حتى الممات: الاکل على الحضیض مع العبید، و رکوبى الحمار مؤکفاً و حلبى العنز بیدى، و لبس الصّوف و التسلیم على الصبیان لتکون سنّةً من بعدى؛(20) پنج چیز را تا دم مگر رها نمىکنم: 1- خوردن بر روى زمین با بردگان. 2- سوار شدن الاغ در حالى که فقط عرق گیر داشت. 3- دوشیدن شیر بز با دستان خویش 4- پوشیدن جامه پشمى 5- سلام نمودن بر کودکان تا بعد از من سنّت و رسم شود.»
ابومسعود مىگوید: مردى خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید، هنگام سخن گفتن بدنش مىلرزید. حضرت فرمود: آرام باش من شاه نیستم من فرزند زنى هستم که قدید (گوشت خشک شده) مىخورد.(21)
حمزة بن عبداللّه بن عتبه مىگوید: «در پیامبر اکرم(ص) خصلت هایى بود که در جبّاران نیست، 1- همیشه این گونه بود که سرخ پوست و سیاه پوست او را مىخواند اجابت مىکرد، خرمایى که در مسیر راه افتاده بود برمىداشت و مىخورد، و همیشه الاغ را برهنه سوار مىشد.»(22)
امام باقر(ع) درباره تواضع و انتخاب آن از طرف پیامبر فرمود: «و لقد اتاه جبرئیل بمفاتیح خزائن الارض ثلاث مرّاتٍ یخیّره من غیر ان ینقصه اللّه تبارک و تعالى ممّا اعدّ اللّه له یوم القیامة شیئاً فیختار التّواضع لربّه جلّ و عزّ؛(23) جبرئیل سه نوبت کلیدهاى خزانههاى زمین را در اختیار او (پیامبر) قرار داد که انتخاب کند، بدون آن که از (مقامات آخرتى او و) آنچه براى او در قیامت آماده کرده است خداى تبارک و تعالى کم کند، پس او (پیامبر(ص)) فروتنى در مقابل پروردگار عزیز و جلیل را انتخاب نمود.»
8 - شجاعت و دلیرى
شجاعت و دلاورى آن حضرت نیز زبانزد خاص و عام بود، آن حضرت این گونه نبوده که دیگران را به شجاعت و جنگ و جهاد تشویق کند ولى خود در صحنه حضور نداشته باشد، بلکه او در جنگها همیشه در خط مقدّم حضور داشت و هیچگاه در جنگ عقب نشینى نکرد، از شجاعت اوست که با تمام قدرت نامههاى دعوت به اسلام به تمام سران و ابرقدرتهاى دوران خویش آنهم، همزمان فرستاد، از ابرقدرت روم و ایران گرفته تا شاه حبشه و یمن. و هیچ واهمه به خود راه نداد. امیرمؤمنان على(ع) درباره شجاعت آن حضرت چنین مىفرماید: «کنّا اذا احمرّ البأس ولقى القوم القوم اتّقینا برسول اللّه فما یکون احداً اقرب الى العدوّ منه؛(24) همیشه این گونه بود که وقتى تنور جنگ داغ مىشد و سختى به نقطه اوج خود مىرسید، و گروه (مسلمانان) با گروه (کفار) مقابل هم قرار مىگرفتند و درگیرى آغاز مىشد ما به رسول خدا پناه مىبردیم هیچ کس مانند او به دشمن نزدیکتر نبود.»
براءبن عاذب مىگوید: هرگاه تنور جنگ داغ مىشدو درگیرى شدت مىگرفت ما خود را با وجود رسول خدا محافظت مىکردیم، و شجاع و دلیر فرد کسى به حساب مىآمد که (در جنگ و درگیرى) محاذى و در کنار رسول خدا قرار داشت.»(25)
و انس بن مالک مىگوید: پیغمبر اکرم(ص) زیباترین، سختىترین آنها، و شجاعترین مردم بود (از نشانه شجاعت او این است که) مردم مدینه شبى از صداى وحشتناکى ترسیدند، عدّهاى به سوى آن صدا حرکت کردند در حالى که پیامبر اکرم(ص) بر همه پیشى گرفت و زودتر از همه به آن صوت رسیده بود، وقتى برگشت با جمعیّت برخورد نمود در حالى که بر اسب برهنهاى ابى طلحه سوار بود و شمشیر بر گردنش (حمایل) بود.»(26)
9- صبر و بردبارى
از دیگر اوصاف آن حضرت که واقعاً مىتواند به عنوان الگوى زندگى قرار گیرد صبر و بردبارى آن حضرت است، او در مقابل رنجهاى بىشمارى چون کوه استقامت ورزید، در مقابل تهمتهاى فراوان، جنگهاى متعدد، محاصره اقتصادى، رنج و زحمت هجرت، از دست دادن فرزندان و...چون کوه استقامت ورزید، و خود آن بزرگوار فرمود: «ما اوذى احدٌ مثل ما اوذیت فى اللّه؛(27)هیچ فردى همانند من در راه خدامورد اذیت قرار نگرفت.»
و در جاى دیگر فرمود: «براستى در راه خدا آنقدر اذیت شدم که هیچ کس مانند من اذیت نشد و در راه خدا آن قدر مورد خوف و ترس قرار گرفتم که احدى آنچنان نترسید، گاهى مىشد که سىشبانه روز مىگذشت من و بلال اصلاً غذایى نداشتیم که بخوریم...»(28)
اسماعیل بن عبّاش نقل کرده که: «کان رسول اللّه اصبر النّاس على اوزارالنّاس؛(29) رسول خدا(ص) بردبارترین مردم در مقابل آزار مردم بود».
استاد مطهرى در زمینه صبر آن حضرت مىگوید: «اراده و استقامتش بى نظیر بود دوره 23 سال بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است، او در تاریخ زندگىاش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از هر جا قطع مىشد، ولى او یک لحظه تصوّر شکست را در مخیّلهاش راه نداد ایمان نیرومندش به موفقیّت، یک لحظه متزلزل نشد.»(30)
راز این مسئله هم این بود که حضرت بخوبى مىدانست پیروزى در درون همان صبرها و استقامتها قرار دارد، و گشایش همراه با رنجهاست.
آن حضرت فرمود: «انّ النّصر مع الصّبر، و الفرج مع الکرب، انّ مع العسر یسراً؛ پیروزى در صبر است و گشایش همراه سختى و رنج، و براستى با سختى و آسانى است.» و حقاً باید گفت که پیامبر اکرم(ص) و برخى یارانش مصداق حقیقى این آیه بود که خداوند مىفرماید: «چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مىرسید، سست و ناتوان نشدند(و تن به تسیلم ندادند) و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.»(31)
و خداوند متعال نیز براى تقویت روحیه صبر و استقامت پیامبرش با او سخن مىگفت و مىفرمود: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل؛(32) پس صبر و بردبارى پیشه کن آنچنان که پیامبران اولواالعزم صبر کردند.»
و با همین استقامتها بود که پیروزى نهایى را بدست آورد، و بر دشمنان خویش چیره گشت، امیرمؤمنان(ع) آن استقامت و نتایج آن را این گونه ستود: «اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله دعا الى طاعته و قاهر اعداءه جهاداً عن دینه. لایثنبه عن ذلک اجتماعٌ على تکذیبه و التماسٌ لاطفاء نوره؛(33) گواهى مىدهم که محمد بنده و فرستاده اوست، (انسانها را) به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نموده و مغلوبشان کرد. هرگز همداستانى و دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را از آن (دعوت به حق و تلاش در راه دین) باز نداشت و تلاش آنان براى خاموش کردن نور رسالت نتیجه نداد.»
بر پیروان پیامبر اکرم(ص) است که در سختى و گرفتاریها، رنجها و زحمتها، در عین تلاش و کوشش از صبر و بردبارى بهره گیرند، امام صادق(ع) با توجّه به این نکته است که فرمود: «علیک بالصّبر فى جمیع امورک فانّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمداً(ص) فامره بالصّبر و الرفق...؛(34) باید در تمام کارهاى خود صبر کنى، زیرا خداى عزیز، محمد(ص) را که به پیامبرى مبعوث نمود، به او دستور داد که صبر و مدارا را پیشه خود سازد.»
ب: الگو در بندگى و عبادت
پیامبر اکرم(ص) خود آورنده قرآن براى جامعه بشرى بود، و قرآن با صدایى به بلنداى ابدیت هدف از آفرینش و خلقت انسان را رسیدن به قلّه کمال بندگى مىداند آنجا که مىفرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(35) من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند.»
و از زبان على(ع) نقل شده است که فرمود: «فبعث اللّه محمّداً صلى اللّه علیه و آله بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الى عبادته ؛(36) براستى خداوند محمد را مبعوث کرد تا بندگان را از پرستش بتها بیرون آورده به بندگى خداوند درآورد»
کسى که آن هدف را براى آفرینش ترسیم نموده و هدف بعثت خویش را هماهنگ با هدف خلقت دعوت به سوى بندگى خدا مىداند، هرگز نمىتواند آرام باشد و براى رسیدن به آن هدف تلاش نکند، او حتى قبل از بعثت اهل عبادت و بندگى بود، و تلاش مىکرد جاى خلوتى براى عبادت خویش بجوید.
چون مکّه کفر اندود بود
هم درون کعبه شرک آلود
مصطفى بیرون شدى از آن مکان
رو سوى غار حرا درآن زمان
لذا غار «حِرا» را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب نمود. او شبها و روزهاى پیش از بعثت و رسالت را در آنجا سپرى مىکرد و این نقطه دور از غوغاى زمان و زمانه را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضانها را در این نقطه مىگذراند و در غیر این ماه نیز ایّامى را در آنجا سپرى مىکرد و حتّى همسر عزیزش مىدانست هرگاه حضرت به خانه نیاید، به طور قطع در غار «حرا» مشغول عبادت است. و هر موقع کسانى را دنبال او مىفرستاد، او را در آن نقطه در حال تفکّر و عبادت پیدا مىکردند و آن عبادتها و شب نشینیهاى غار حِرا بود که حضرت را به مدال ختم رسالت رساند.
اربعینها گریه و زارى کند
بهر آنکه روح را صافى کند
نیمه شبها با خدایش راز کرد
خود رها از دست نفس و آز کرد
و با رسیدن به بعثت، عبادت و بندگى او شدّت بیشترى گرفت چرا که از یک طرف خداوند نماز شب و عبادت در آن را بر او لازم نمود چنان که فرمود: «یا ایها المزّمّل قم اللیل الّا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلاً، اوزد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً؛(37) اى جامه به خود پیچیده! شب را جز کمى به پاخیز! نیمى از شب را یا کمى از آن کم کن یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با تامّل بخوان!»
اى مزمل خیز در آناى لیل
بهر راز و ذکر همگام سهیل
نیمه شبها با خدایت راز کن
درب رحمتها به سویت بازکن
و آنگاه آثار و راز نیاز شب را براى او بیان مىدارد «(چرا که) ما به زودى سخنى سنگین را بر تو القاء مىکنیم، مسلّماً برنامه (عبادت) شبانه پابرجاتر و با استقامتتر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت.»(38) و براى نجات امّت و رهایى از مشکلات سخت به نماز شب و عبادتهاى شبانه نیازمندى، از آن بالاتر رسیدن به مقام محمود و شفاعت کبرى در گروى نمازهاى شبانه است که فرمود: «و من اللیل فتهجّد به نافلةً لک عسى ان یبعثک ربک مقاماً محموداً؛(39) و (پاسى) از شب را (از خواب برخیز) و تهجّد و نماز شب داشته باش! این یک وظیفه اضافى براى توست تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد»
گر مقام محمودت در دل بود
با عبادات و دعا حاصل بود
عبادت مستمر و مداوم
عبادت پیامبراکرم(ص) فصلى و مخصوص به دوران خاصى نبود بلکه در طول عمرش لحظهاى از عبادت و بندگى خسته نشد و آنى از آن دست برنداشت. ام سلمه مىگوید: رسول اکرم(ص) در نیمه شبها همیشه این چهار دعا را مىخواند و ناله مىکرد: «اللّهم لاتنزع صالح ما اعطیتنى ابداً،اللّهم لاتشمت بى عدوّاً ولاحاسداً ابداً، اللّهم لاتردّنى فى سوءٍ استنقذتنى اللّهم لاتکلنى الى نفسى طرفة عین ابداً؛(40) خدایا! آنچه از امور صالحه به من دادهاى، باز پس نگیر! بار خدایا! هیچگاه دشمن را و آنهایى را که نسبت به من حسد مىورزند، شاد نکن! خدایا! از آن بدى که نجاتم دادهاى، دوباره به آن برم نگردان! خدایا! یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار.»
گاه برخى از همسران پیامبر به آن حضرت اعتراض مىکردند، که چرا این همه ناله و عبادت و شب زنده دارى مىکنى در حالى که قرآن درباره شما فرموده است: «لیغفر لک اللّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؛(41) تا خداوند گناهان گذشته و آیندهات را (که به تو نسبت مىدادند) ببخشد.»
یعنى این که شما عذاب و عقاب ندارى، حضرت مىفرمود: مگر همه عبادتها و شب زنده داریها براى نجات از عذاب است، «افلا اکون عبداً شکوراً؛(42) آیا نباید من یک بنده شکرگزار باشم.»
آن حضرت نه تنها در دورانهاى عادى و آرام، اهل مناجات و نماز شب و عبادت بود، بلکه در سختترین لحظه و درگیریها نیز مناجات و عبادت شبانه را ترک نمىکرد.
از على بن ابىطالب(ع) نقل شده است که فرمود: «شبى که فرداى آن، واقعه بدر رخ داد، باران بارید و ما در زیر درخت و سپرهاى خود پناه گرفتیم و رسول خدا(ص) شب را بیتوته کرد و نماز مىخواند و مردم را بر قتال دعوت مىکرد و در میان ما تنها مقداد اسب سوار بود. در آن شب به هرکس نگاه کردم، خفته بود، مگر رسول خدا(ص) که در زیر درخت نماز مىگزارد و گریه مىکرد تا این که صبح شد.»
ابن کثیر مىگوید: «شب جنگ بدر، شب جمعه و شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت بود و رسول خدا(ص) آن شب را در کنار درختى نماز مىگزارد و در سجده و ذکر «یا حىّ یا قیّوم» را مىگفت و تکرار مىکرد.»(43)
و قرآن کریم نیز مقام عبودیت و بندگى او را امضاء کرد لذا خداوند در موارد متعددى او را به جاى «رسول اللّه» و «خاتم النبیین» بنده خویش خوانده است از جمله فرمود:
1- «و ان کنتم فى ریبٍ ممّا نزّلنا على عبدنا فأتوا بسورةٍ من مثله؛(44) و اگر در آنچه که به بنده خودمان نازل کردهایم شک دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید.»
2- «تبارک الّذى نزّل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیراً؛(45) بزرگوار و پر برکت است آن خداوند که قرآن را بر بنده(خاص) خود نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.»
3- «فاوحى الى عبده ما اوحى؛(46) آنچه را که وحى کردنى بود (در شب معراج) به بندهاش وحى نمود.»
بر پیروان آن پیامبرعظیم الشأن است که در حد قدرت و توان خویش به او اقتدا نمایند و عبادت و شب زندهدارى را در درون زندگى خویش جا داده، و آن را با نور عبادت روشن و با نشاط نمایند، حضرت امام صادق(ع) به شیعیان این چنین سفارش فرمود: «علیکم بصلاة اللّیل فانّها سنّة نبیّکم؛(47) بر شما باد به نماز شب، زیرا نماز شب سنّت پیامبر شماست.»
ج: الگو در عدالت خواهى
اسلام و پیامبر اکرم(ص) اوّلین تأثیرى که بر مردم گذاشت، تأثیر دو اندیشه و تفکرات بود به این معنى که ارزشها را بالا، پایین آورد، ارزشهایى که در حد صفر بود، مانند تقوا در درجه اَعلى قرار داد و بهاى فوق العاده سنگینى براى آنها تعیین کرد و ارزشهاى خیلى بالا را از قبیل قوم و قبیله و نژاد و زبان و ثروتمندى و غیر آن را پایین آورد و تا سر حد صفر تنزّل داد.
عدالت یکى از مسائلى است که به وسیله اسلام و تعلیمات پیامبر اکرم(ص)حیات و زندگى را از سر گرفت و ارزش و عظمت فوق العاده یافت، خوب است این مطلب را از زبان بزرگترین شاگرد مکتب وحیانى پیامبر اکرم(ص) و تربیت شده در دامن او، یعنى امیرمؤمنان على(ع) بشنویم. شخصى باهوش و نکته سنج از آن حضرت پرسید: «العدل افضل ام الجود؛آیا عدالت برتر است یا جود و بخشندگى» اگر انسان با معیارهاى اخلاقى و فردى قضیّه را بسنجد به راحتى مىتواند پاسخ دهد که جود و بخشندگى بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران است و جود نثار حقوق مسلّم خویش به دیگران، جود بیش از عدالت معرّف و نشانه کمال نفس و ترقى و رشد روح است. امّا شاگرد مکتب پیامبر اکرم(ص) بر عکس فرمود: به دو دلیل عدل از جود بهتر است:
1- «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ عدل جریانها را در مجراى طبیعى خود قرار مىدهد، ولى جود جریانها را از مجراى طبیعى خارج مىسازد»
2- «العدل سائس عامٌ و الجود عارضٌ خاصٌ؛ عدالت یک تدبیر (و قانون) عمومى است (که همه اجتماع را زیر بال مىگیرد)امّا بخشش (یک حالت استثنائى و غیر کلّى است که) گروه خاصى را شامل مىشود» بعد از این دو دلیل نتیجه مىگیرد که «فالعدل اشرفها و افضلها؛(48)پس عدالت شریفتر و برتر آن دو مىباشد.»
و در جاى دیگر فرمود: «فانّ فى العدل سعةٌ و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق؛(49) پس راستى در عدالت (گنجایشى خاص است که) فراگیرى و عمومیت دارد، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم براى او سختتر است.»
پیامبر اکرم(ص) براى ایجاد چنان بینش و اندیشه و اجراى عدالت از طریق قرآن کریم و کلمات خود که برگرفته از وحى بود چند امر را تبیین فرمود:
1- عدالت خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران است
چنان که قرآن کریم مىفرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛(50) ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب (آسمانى) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»
نکته قابل ذکر در آیه این است که هرچند همه پیامبران براى برپایى عدالت آمدهاند، ولى اجراى آن با اجبار و زور امکان ندارد، بلکه باید اندیشه و تفکر مردم را عوض کرد تا خود براى قسط و عدالت قیام کنند و زمینه را براى عدالت فراگیر و عمومى فراهم نمایند.
2- مأموریت ویژه من براى اجراى عدالت
علاوه بر این که رسالت عمومى پیامبران اندیشه سازى براى ایجاد عدالت بود، پیامبر خاتم، مأموریت ویژه داشت که عدالت را عملاً بین مردم اجرا نماید، لذا قرآن از زبان آن حضرت چنین مىفرماید: «و امرت لاعدل بینکم؛(51) من براى اجراى عدالت در میان شما (به مأموریت ویژهاى) مأمور شدهام».
3- عدالت مرز نژاد را به رسمیّت نمىشناسد
پیامبر عدالت را در محور انسانیّت و بشریت مطرح کرد نه در محدوده قومیّت و نژاد و زبان، روزى یکى از اصحاب عرب حضرت، سلمان فارسى را بخاطر غیر عرب بودن تحقیر کرد حضرت در سخنان حکیمانه و عدالت ساز خود فرمود:
«انّ النّاس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربى على العجمى و لا للاحمر على الاسود الّا بالتّقوى؛(52) مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانههاى شانه( مساوى و برابر) هستند عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوا.»
در جاى دیگر فرمود: «اى مردم! بدانید که خداى شما یکى است و پدرتان یکى است، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاه پوست بر گندم گون و نه گندم گون بر سیاه پوست مگر به تقوا (آنگاه فرمود) آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آرى. فرمود: حاضران این سخن را به غایبان برسانند.»(53)
4- عدالت حتّى نسبت به خویشاوندان
پیامبراکرم(ص) مأمور به اجراى عدالت بود، هرگز در زندگى خویش در تقسیم غنائم و یا آزادى اسرا خلاف عدالت و قانون الهى رفتار نکرد اگر افرادى چنان تقاضایى مىکردند سخت حضرت آزرده خاطر مىشد. چنان که نقل شده برخى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب (خندق) در مورد تقسیم غنائم جنگى از آن بزرگوار درخواست سهم بیشتر نمودند، حضرت نه تنها زیر بار این درخواست ناعادلانه نرفت که به شدت ناراحت شد و 29 روز از تمامى آنان فاصله گرفت،(54) خداوند آیاتى را در این زمینه نازل فرموده از جمله فرمود: «یا ایّها النّبى قل لازواجک ان کنتنّ تردن الحیوة الدّنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحاً جمیلاً؛(55) اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیایید(به هدیهاى) شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویى رها سازم.»
5 - توسعه عدالت در حیطه سخن
یکى از کارهاى رسول اکرم(ص) در حیطه اندیشه سازى عدالت این بود که مفهوم آن را در تمام زوایاى زندگى انسان نفوذ داد و گستره آن را به گفتار و رفتار و روابط انسانها، معاملات، خانواده، دوستان و فرزندان کشاند، لذا قرآن کریم مىفرماید: «و اذا قلتم فاعدلوا؛(56) و هنگامى که سخنى مىگویید، عدالت را رعایت نمایید.» و خود آن حضرت فرمود: «کسى که با مردم معامله کند و ظلم نورزد، و با آنها سخن بگوید پس دروغ نگوید، و آنها را وعده دهد، وعده خلافى نکند، این فرد کسى است که مروتش کامل شده، و عدالتش ظاهر و آشکار گشته است...»(57)
پیامبر اکرم(ص) آنچنان به مسئله عدالت اهمیت مىداد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مىکرد، امام صادق(ع) فرمود: «کان رسول اللّه یقسّم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسّویّة؛(58) رسول خدا نگاه خود را در میان اصحاب بطور مساوى تقسیم مىکرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مىکرد.»
این گونه برخوردها بود که دلهاى همه را مجذوب او کرد، بر پیروان آن حضرت مخصوصاً مسئولان و بزرگان و رهبران جامعه است که چنین روشى را پیشه خود سازند، و چنین عدالتى را در حق مردم روا دارند تا مردم صادقانه به دور آنان حلقه زنند، و امر همه اصلاح شود.
پىنوشتها: -
1- سوره احزاب، آیه 21.
2- سوره قلم، آیه 4.
3- بحارالانوار، ج 16، ص 231.
4- طبقات، ج 1، ص 365.
5- همان.
6- طبقات، همان، ص 372؛ و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497 روایت 6053.
7- همان، ص 170، حدیث 1948 ؛ مکارم الاخلاق، ص 8 فتح البارى، ج 6، ص 419.
8- سوره آل عمران، آیه 159.
9- سوره توبه، آیه 128.
10- سوره کهف، آیه 6.
11- منتخب میزان الحکمه، همان، ص 499، حدیث 6074.
12- کنزالعمّال، حدیث 32147 و منتخب میزان الحکمه، ص 497.
13- سیره ابن هشام، ج 1، ص 199.
14- منتخب میزان الحکمه، ص 499؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 64، حدیث 65.
15- بحارالانوار، ج 16، ص 219 و قرب الاسناد، ص 91، حدیث 304.
16- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 79 و 124.
17- المناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 145 - 146.
18- کنزالعمّال، حدیث 17817.
19- الطبقات الکبرى، ج 1، ص 370 به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 498.
20- امالى شیخ صدوق، ص 68، حدیث 2.
21- سنن ابن ماجه، حدیث 3312.
22- الطبقات الکبرى، ج 1، ص 370.
23- الکافى، ج 8، ص 130، حدیث 100 و منتخب میزان الحکمه، ص 498.
24- کنزالعمّال، حدیث 35347.
25- صحیح مسلم، حدیث 2307 به نقل از منتخب میزان الحکمه، همان، ص 498.
26- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55، حدیث 34.
27- همان، ص 499 و کنزالعمّال روایت: 16678، کشف الغمّه، ج 2، ص537.
28- منتخب میزان الحکمه، ص 499.
29- همان، و الطبقات الکبرى، ج 1، ص 378.
30- مرتضى مطهرى، مقدمّهاى بر جهان بینى اسلامى، وحى و نبوت، ج 3، ص 137.
31- سوره آل عمران، آیه 146.
32- سوره احقاف، آیه 35.
33- نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 190، ص 372.
34- جامع السعادات، ج 3، ص 234.
35- سوره ذاریات، آیه 56.
36- نهج البلاغه، خطبه 147.
37- سوره مزمل، آیه 1 - 4.
38- سوره مزمل، آیه 5 - 8.
39- سوره اسراء، آیه 79.
40- تفسیر سوره نجم، دستغیب شیرازى، ص 100.
41- سوره فتح، آیه 2.
42- کحل البصر، ص 78.
43- البدایة و النهایه، ابن کثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 3، ص 326.
44- سوره بقره، آیه 23.
45- سوره فرقان، آیه 1.
46- سوره النجم، آیه 10.
47- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 472.
48- نهج البلاغه، محمد دشتى، ص 734، حکمت 437 و سیرى در نهج البلاغه، ص 110 - 112.
49- همان، ص 58، خطبه 15 و سیرى در نهج البلاغه، ص 114.
50- سوره حدید، آیه 25.
51- سوره شورى، آیه 15.
52- میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 89.
53- تفسیر قرطبى، ج 9، ص 61 - 62 به نقل از تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، ج 22، ص 201.
54- تفسیر الصافى، فیض کاشانى،مؤسسه الاعلمى، ج 4، ص 185.
55- سوره احزاب، آیه 28.
56- سوره انعام، آیه 152.
57- منتخب میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ص 330، روایت 4020و خصال صدوق، ص 308، روایت 28.
58- بحارالانوار، ج 16، ص 260، الکافى، ج 8، ص 268 و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497.