ارتداد: آزادی اندیشه و آزادی بیان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پس از بحث پیرامون ماهیت ارتداد و شرایط مرتد و رابطهی ارتداد با مسألهی آزادی اندیشه، اینک نوبت به آن رسیده است که پیرامون رابطهی ارتداد با آزادی بیان سخن بگوییم. در این حوزه، گاه این سوءال و اشکال مطرح میشود که :
«چرا نباید به محقّقی که مدتها در مسایل اساسی دین اندیشه ورزیده است، اجازه سخن گفتن داد؟ خواه محقّق مورد نظر بر وفق عقیدهی دینداران به نتیجه رسیده باشد و خواه ناموافق با عقاید آنان، باید نتیجهی تلاش علمی خود را بیان دارد تا دیگران از حاصل تلاش علمی او بهره برند و یا با ردّ و نقض آن به تکاپوی اندیشهها و حرکت کاروان علم و اندیشه مدد رسانند. بنا نیست تنها موافقان دینمدار در سخنگفتن و ابراز اندیشه آزاد باشند که در این صورت دیالوگ علمی رخ نخواهد داد. خود گفتن و خود شنیدن و یا یک تنه به نزد قاضی رفتن، البته که برای صاحب صدا و مدّعی خرسند کننده است، امّا گرهی از معضلات علمی و دعواهای حقوقی باز نخواهد کرد. باید مذاکرات علمی دو یا چند جانبه برگزار کرد تا هم گویندگان عقدههای علمی خود را بگشایند و هم شنوندگان از این رهگذر کام یابند و بهترین سخن را دریابند و به کار گیرند. آن چنان که قرآن کریم «خردمندان» را توصیف نموده است:
«فَبَشِّر عِباد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَول فَیَتَّبِعُون اگحْسَنه اُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ الله وَاُولئکَ هُمْ اُولُوا الاگلْباب».(1)
« پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند، آنان کسانیاند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند».
بنابراین، گرچه شنیدن نوای مخالف مرتد برای دیندارانی که سخت به عقاید دینی معتقدند، تلخ وناگوار است، امّا برای کمک به پیشبرد کاروان علم و اندیشه باید این تلخی را به جان خرید و بر تحمل اندیشههای ناموافق شکیبا بود».
ماهیت آزادی
ابتدا بنگریم که مراد و منظور ما از «آزادی» چیست؟ آیا آزادی به معنای «رهایی مطلق» از هر قید و بند و محدودیتی است یا به معنای «رهایی نسبی»؟
در صورتی که آزادی به معنای رهایی مطلق باشد، هیچکس و هیچ چیز، یارای محدود کردن ارادهی آدمی را ندارد و انسان طبق سلیقهی خود،هرگونه که خواست میتواند بیندیشد و رفتار کند. امّا آیا چنین مرتبهای از آزادی معقول و ممکن است یا نه؟
الف: لیبرالیسم و آزادی
در جوامع لیبرال که فلسفهی لیبرالیسم به عنوان مبنای نظم اجتماعی پذیرفته شده است، انسان در ابعاد مختلف زندگی آزاد است، امّا آزادی او محدود به دو چیز است:
1. رعایت حقوق انسانهای دیگر.
2.رعایت حقوق جامعه.
هر کسی میتواند تا جایی که باعث مزاحمت برای سایر شهروندان نیست، هر طور که میخواهد بیندیشد و رفتار کند و در این میان تفاوتی بین دیندار و بیدین نیست.
از حقوق تک تک انسانها به عنوان شهروندان جامعه لیبرال که بگذریم، رفتار اجتماعی هر کس نباید آسیبی به حقوق «اجتماع» به عنوان یک کل، وارد کند، چه
_______________________________
1. زمر/17و18.
_______________________________
بسا رفتار کسی، آسیبی به حقوق هیچ شهروندی به عنوان یک فرد انسان نرساند، امّا اساس اجتماع و موجودیت آن جامعه و ارکان حکومت و نظام را متزلزل سازد. افشای اسرار و اطلاعات نظامی، اقتصادی و سیاسی جامعه، گرچه به طور مستقیم به هیچ یک از شهروندان جامعه آسیبی نمیرساند و در زندگی خصوصی آنان رخنهای ایجاد نمیکند، امّا چه بسا باعث هجوم بیگانگان به مرزهای جغرافیایی یا ساقط کردن حکومت و ... گردد. از این روی در همین جوامع که به عنوان نماد حکومتهای آزاد مطرحند آزادی فردی انسانها، به معنای «رهایی مطلق» نیست و آزادی هر فرد، محدود به حقوق فردی سایر شهروندان و نیز حقوق جامعه به عنوان یک کل است.(2)
ب: اسلام و آزادی
میافزاییم که در نگاه اسلام تنها رعایت حقوق دیگر انسانها و جامعه کافی نیست، بلکه در مرتبهی بالاتر و درجهی نخست، رعایت «حق آفریدگار یکتا» بر بندگان امری بایسته و لازم است.
اگر بپذیریم که مرز آزادی هر فرد «حقوق دیگران» است، چه کسی سزاوارتر از خدای یکتا و روزی دهندهی آدمیان است که رعایت حقوق او بر بندگانش لازم و ضروری باشد. پروردگار بزرگ به عنوان خالق و روزی دهنده و تدبیر کنندهی کار آدمیان و جهانیان حقوقی بر گردن ما انسانها دارد، که آنها را در قالب«بایدها و نبایدها» یا اوامر و نواهی منعکس نموده است.
رعایت بایدها و نبایدهای الهی نه تنها از سوی فرد فرد شهروندان الزامی است، بلکه بر حاکمان و دولتمردان نیز لازم و بایسته است. در این نگاه، حاکم و محکوم و شهروند و دولتمرد، همگی به عنوان بندگان خدا، باید حقوق الهی را پاس بدارند و ارادهی حق را در جامعه عملی سازند.
از مرتبهی حقوق الهی پایینتر، باید شهروندان حقوقی که در مقابل جامعه برعهده دارند پاس دارند و حاکمان نیز، به
_______________________________
2.ر.ک: عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، ص 452.
_______________________________
عنوان نماد حکومت و ارادهی جامعه، در مقابل شهروندان به رعایت حقوق آنان همت گمارند.
در مرتبهای نازلتر، شهروندان نیز در بین خود باید حقوق یکدیگر را مراعات کنند تا همگی در حیطهی خود،با آرامش و آسودگی زندگی کنند. بنابراین در این نگاهِ کلان حقوقی، آزادی هر فرد محدود به حدود سهگانه است:
1. حقوق خداوند بر انسانها.
2. حقوق جامعه بر شهروندان.
3. حقوق شهروندان بر یکدیگر.
ارتداد و آزادی
اکنون بر اساس این نگاه حقوقی، باید به مسألهی مورد بحث بازگردیم و رابطهی فرد مرتد را با حقوق الهی و جامعه بررسی کنیم.
الف: مرتد و حقوق خداوند
بر اساس حقّی که خداوند بر انسانها دارد (که در قالب بایدها و نبایدها آنها را به وسیلهی قرآن و روایات ائمهی معصومعلیهم السلام بیان داشته است)، فرد مرتد نباید به ابراز و اظهار عقاید الحادی خود در بین عوام مردم بپردازد و از این رهگذر موجب انحراف فکری آنان گردد، فرد مرتد تا جایی که به اظهار و تبلیغ عقاید خود نپرداخته است و تنها در فضای اندیشه و فکر خود از عقاید اسلامی روگردانده و به عقاید الحادی گراییده است، تنها به لحاظ کلامی (علم کلام) مرتد شده است.
در بخش پیشین مقاله در مورد حکم چنین فردی به تفصیل سخن گفته شد.
امّا وقتی به ابراز و اظهار عقاید الحادی میپردازد، علاوه بر ارتداد کلامی، به ارتداد فقهی نیز دچار شده است و بدین لحاظ مشمول نواهی فقهی قرار میگیرد.
اشکال نگیریم که «اکنون که فرد به ارتداد گراییده است و از اساس، موجودی به نام خداوند را نمیشناسد، سخن از حقوق الهی گفتن با او و لزوم رعایت و پاسداشت حقوق خداوند، سخنی لغو و بیهوده است»؛ چرا که روی سخن ما در این مرحله با فرد مرتد نیست تا بخواهیم او را قانع کنیم و به رعایت حقوق خداوند توصیه نماییم، بلکه سخن ما با مسلمانانی است که به خداوند بزرگ اعتقاد دارند و او را صاحب حقی گران بر خود میدانند، امّا پیرامون حکم ارتداد و آزادی بیان به سوءال و اشکال پرداختهاند. در مقام اقناع این گروه پرسشگر و معتقد میتوان گفت: همچنان که اقامهی نماز و گرفتن روزه و پرهیز از غیبت و دروغ از دستورهای خداوند به ما است و رعایت حقوق الهی به معنای عمل کردن به این دستورها است، جلوگیری از شیوع الحاد و بیدینی نیز از دستورهای همان خداوند است که عمل به این دستور از جمله حقوق خداوند بر ما است. همچنان که به دلیل «آزادی عمل» نمیتوان از اقامهی نماز و روزه گرفتن خودداری کرد، به دلیل «آزادی بیان» نیز نمیتوان به فرد مرتد اجازهی نشر الحاد در بین مسلمانان را داد.
ب: مرتد وحقوق جامعه
از حقوق الهی که بگذریم، «حق جامعه» و اجتماع مسلمانان ایجاب میکند که از هر گونه ترویج الحاد و بیدینی در جامعه جلوگیری شود. مگر نه این است که هر جامعهای در مقابل تجاوز به آب و خاک و هرگونه حادثهای که منافع ملّی آنان را خدشهدار میکند، حساسیت نشان میدهد و در مقابل آن میایستد؟ مگر نه این است که هر جامعه سرمایههای مادی و معنوی خود را پاس میدارد و در مقابل هر کسی که این سرمایهها را تهدید کند ایستادگی میکند؟ مگر غیر از این است که هر جامعهای «میراث فرهنگی» خود را ارج مینهد و در مقابل تاراج میراث فرهنگی خود عکسالعمل نشان میدهد؟ حال قضاوت کنیم که از بین سرمایههای مادی و معنوی جامعه اسلامی کدام یک مهمتر است؟ آیا حفظ معادن نفت و گاز و آهن مهمتر است یا حفظ هویت دینی و فرهنگی؟ آیا از دست دادن مجسمهای سنگی یا قطعه طلایی باستانی برای جامعه اسلامی زیانبارتر است، یا از دست دادن اندیشه و ایدئولوژی اسلامی که مردم مسلمان تمامی اعمال فردی و اجتماعی خود را از بدو تولد تا هنگام مرگ بر اساس آن تنظیم کردهاند؟ انصاف دهیم که دین و آیین مردم مسلمان که جهت بخش زندگی روزمره، وحدت بخش دلها و جانها، اساس هویت تاریخی و ملّی، سرمایهی معنوی زندگی دنیوی و اخروی آنان است، کمتر از چند کیلومتر خاک، مجسمهای باستانی، طلا و نقرهای تاریخی یا دست نوشتهای قدیمی است؟ اگر از دستگاه انتظامی و پلیسی جامعه میخواهیم که این گونه سرمایهها را حفظ کرده، از آسیب رسانیدن به آنها جلوگیری کنند، از مرزبانان عقیدتی نیز بخواهیم که دین و آیین جامعه را حفاظت کنند و از آسیب رسیدن به اعتقادات اسلامی مردم جلوگیری نمایند. شهید مطهری در این زمینه کلامی نغز و دلنشین دارد:
«...بله اسلام یک مطلب را از آنِ بشریت میداند، اسلام هر جا که توحید به خطر بیافتد برای نجات توحید میکوشد. چون توحید عزیزترین حقیقت انسانی است....
اگر کسی از جان خودش دفاع بکند، آیا این دفاع را صحیح میدانید یا غلط؟ همچنین اگر ناموس کسی مورد تجاوز واقع شد باید دفاع بکند، اگر مال و ثروت کسی مورد تجاوز قرار گرفت، باید دفاع بکند. اگر سرزمین مردمی مورد تجاوز واقع شد باید دفاع بکنند. تا این جا کسی بحث ندارد، اگر کسی برای دفاع از علم بجنگد چطور؟ همینطور است. برای نجات صلح بجنگد چطور؟ همینطور است.
توحید حقیقتی است که مال من و شما نیست، مال بشریت است.[لذا اگر توحید به خطر بیافتد دستور اقدام میدهد] ولی این معنایش این نیست که میخواهد به زور توحید را وارد قلب مردم کند. بلکه عواملی را که سبب شده است توحید از بین برود، از بین میبرد؛ آن عوامل که از بین رفت فطرت انسانی به سوی توحید گرایش پیدا میکند. مثلاً وقتی تقالید، تلقینات، بتخانهها و بتکدهها و چیزهایی را که وجود آنها سبب میشود که انسان اصلاً در توحید فکر نکند، از بین رود فکر مردم آزاد میشود. همانکاری که حضرت ابراهیمعلیه السلام انجام داد».(3)
قرآن کریم نیز در آیه 72 سورهی آل عمران از توطئهای خبر میدهد که گروهی از اندیشهمندان اهل کتاب، برای سست
_______________________________
3. سیرهی نبوی، شهید مطهری، ص 249 250.
_______________________________
کردن عقاید مردم مسلمان و بی اعتبار ساختن عقاید اسلامی، با یکدیگر قرار گذاشتند که صبحگاهان به محضر پیامبر روند و اسلام آورند، و عصر همان روز از اسلام برگردند و اظهار کفر کنند، تا چنین وانمود شود که عالمان و اندیشمندان، بیش از یک روز نتوانستند عقاید اسلامی را تحمّل کنند، پس شما مردم عادی چرا مسلمان ماندهاید و از اسلام رو برنمیگردانید.
«وَقالَتْ طائِفَة مِنْ اگهْلِ الکِتابِ آمِنُوا بِالّذی أنزلَ عَلی الَّذینَ آمنوا وَجه النَّهار واکفُروا آخره لعلّهم یرجِعُون».(4)
«و جمعی از اهل کتاب ( یهود) گفتند: [بروید به ظاهر] به آنچه بر موءمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید؛ و در پایان روز کافر شوید! شاید آنها [از آیین خود] باز گردند!».
حلّ جدولی حقوق
حال که سخن از رعایت حقوق الهی و حفظ حقوق عقیدتی مردم و جامعه اسلامی به میان رفت، این اشکال مطرح میشود که:
« بلی، یکی از حقوق مردم حفظ عقیدهی آنان است و این یکی از مقاصد شریعت نیز هست. امّا این تنها حق محترم مردم نیست، یکی دیگر از حقوق مردم هم این است که میتوانند با تحقیق، انتخاب و اتخاذ عقیده کنند و یا با تحقیق، تغییر عقیده دهند، و یکی دیگر از حقوق انسانها این است که باید جان و آبرویشان محفوظ بماند. و یکی دیگر از حقوق آنها این است که آزادیشان در مقام کشف و بیان حقیقت مورد تعرّض قرار نگیرد. بنابراین ما فقط با یک حقّ واحد (مثل حق حفظ عقیدهی عوام الناس) مواجه نیستیم. ما با مجموعهای از حقوق انسانی رو به روییم که باید همه را با هم حفظ کنیم و لزوماً هیچ یک بر دیگری برتری ندارد و اگر هم برتری داشته باشد باید دلایل آن برتری به نحو روشن و منقّح مطرح شود. معمولاً در این گونه استدلالات، حل جدولی حقوق و حقایق فراموش میشود و موافق آوردن خانههای افقی و عمودی از نظر دور
_______________________________
4. آل عمران/72.
_______________________________
میماند و فقط به پر کردن یک خانه همت گماشته میشود».(5)
اضافه کنیم که چرا وقتی پای سخن مخالفی به میان میآید، صحبت از توطئهی عقیدتی و به تاراج بردن میراث فرهنگی میکنید؟ چرا رویهی مثبت سکه را نظر نمیکنید که در اثر این مخالفتها، کاروان علم و اندیشه به جنبش در میآید و عقل جمعی بشری رو به کمال میآورد؟
آزادی علمی
تردیدی نیست که گفتمان علمی و دیالوگ دو یا چند جانبه، برای پیشبرد قافلهی علوم، امری لازم و ضروری است و این امر نه تنها مورد قبول و امضای پیشوایان دینی بوده، بلکه مورد توصیه و سفارش آنان نیز قرار گرفته است. امام علیعلیه السلام در توصیهای عالمانه، همگان را به گفتمان علمی دعوت میکنند:
«اضربوا بعض الرأی ببعضٍ حتّی یتولّد منه الصواب».(6)
«نظرهایتان را به هم عرضه کنید تا از آن نظریهای صحیح و حق، زاده شود».
شیخ بهایی در کشکول خود ضمن بیان تمثیلی نغز، پرسش و پاسخ را همچون مذکر و موءنثی میداند که از تناکح آنان، فرزند فرخندهی دانش متولد میشود.
شهید مطهری در زمینهی لزوم بیان شبهات و سوءالات میگویند:
«آیا اگر کسی واقعاً به فکرش از نظر منطقی یک چیزی میرسد در باب خدا، در باب قیامت، در باب نبوت، فکر میکند و یک اشکال به ذهنش میرسد، حق دارد این اشکال را به دیگران بگوید که برا ی من در این مسئله شبههای پیدا شده است، بیایید این شبهه را برا ی من حل بکنید؟ البته آزاد است، اشکالش باید حل بشود. سوءال کردن در مسایل اصول دین، امر واجب و لازمی است. از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم سوءال میکردند، از علیعلیه السلام سوءال میکردند، و از ائمهعلیهم السلام سوءال میکردند و آنها هم جواب میدادند...تا وقتی انسان
_______________________________
5. مجله کیان، شمارهی 46، ص 16، مقالهی فقه در ترازو از آقای دکتر سروش.
6. غرر الحکم، ص 442، حدیث 10063(ناشر دفتر تبلیغات 1366ش).
_______________________________
روحش روح تحقیق و کاوش است، و انگیزهاش واقعاً تحقیق و کاوش و فکر کردن است، اسلام میگوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سوءال کنی و هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت میرسی».(7)
در بخش نخست این مقاله نیز آنجا که از ماهیت ارتداد سخن گفتیم، به نمونههایی از گفتار و رفتار پیشوایان معصوم دین در زمینهی تحمّل اندیشهی مخالف و بحث و مناظرهی علمی با او، بدون هیچگونه تحقیر و توهین اشاره کردیم.(8)
اکنون ضمن یادآوری مطالبی که در بخشهای پیشین مقاله و بخش حاضر پیرامون آزادی علمی محققان بیان کردیم، به طور خلاصه محورهای عمدهی مباحث مطرح شده را برمیشمریم:
1. مذموم نبودن پرسش و تحقیق فرد مسلمان در زمینهی معارف دینی و آزادی کامل او برای طرح پرسش و انجام تحقیق.
2. آزادی کامل غیر مسلمانان برای تحقیق پیرامون اسلام با حفظ کامل حرمت آنان.
3. برگزاری دیالوگهای علمی متعدّد و فراوان توسط امامان معصومعلیهم السلام با غیر مسلمانان که کتب «احتجاج» بخشی از این مناظرهها را گردآوری کرده است.
4. تشویق و تربیت شاگردانی چون هاشم بن حکم، هشام بن سالم، مفضّل و... توسط امامان معصومعلیهم السلام برای انجام مناظرههای علمی با مخالفان دینی.
با توجه به نکات فوق و سایر مطالبی که در طی مقالات گذشته بیان شد، در مییابیم که در زمینهی طرح پرسش، تحقیق و کشف حقیقت، کوچکترین مانعی برای هیچ محقق مسلمان یا غیر مسلمانی وجود ندارد و کمترین تعرّض و بیاحترامی نسبت به او مجاز نیست. هیچ آیه و روایتی و نیز هیچ فتوای فقهی وجود ندارد که تعرّض به آبرو یا جان محقّق مسلمان یا غیر مسلمان را مجاز شمرده باشد، بلکه بر عکس، آیات و روایات و کلمات عالمان دینی
_______________________________
7. پیرامون جمهوری اسلامی، شهید مطهری، ص 96.
8.مجلهی تخصصی کلام اسلامی، شمارهی 40، ص 74، با عنوان «برخورد علمی با مخالفان دینی».
_______________________________
سراسر مملوّ از تشویق دانش پژوهان به تعمق و تدبّر و طرح سوءال و پرسش است.
آزادی علمی در مجامع علمی
حلّ جدولی حقوق مربوط به فرد فرد انسانها و جامعه اسلامی پذیرفتنی است و در عمل به این راه حلّ، باید گفت: اصل بیان اشکال و سوءال پذیرفتنی است امّا کجا و چگونه؟ آیا در بین همه کس و همه جا میتوان از «حقّ» طرح سوءال و اشکال استفاده کرد؟ آیا رواست که در مورد مهمترین مباحث هستیشناسی و عمدهترین مباحث دینی، در بین عوام مردم به ایراد و اشکال پرداخت و از آنان انتظار داوری بین سخنان درست و نادرست و پیروی از سخنان درست را داشت؟
مگر نه این است که برای راهیابی قرص یا آمپولی شفابخش به بازار دارو و جا گرفتن آن در قفسهی داروخانهها، راه پرپیچ و خم آزمایشگاهها و مراکز تحقیقاتی باید طی شود و نظرات علمی آکادمیهای معتبر و متخصصان مربوط خواسته شود تا در نهایت مردم عادی و عامی بتوانند از آن قرص و آمپول با اطمینان خاطر استفاده کنند؟ مگر نه این است که هر تولید کنندهی مواد غذایی نمیتواند بدون نظارت مراکز بهداشتی متاع خود را به بازار مصرف عرضه کند؟ چه بسا عدّهای سودجو و یا حدّاقل ناآشنا به نکات بهداشتی، متاعی زیبا و جذّاب به بازار عرضه کنند که حاصلی جز بیماری مصرف کنندگان نداشته باشد. از مردمان کوی و برزن نمیتوان انتظار داشت که بر اساس اطلاعات محدود پزشکی و بهداشتیشان، در مواجهه با هر دارو یا فراوردهی غذایی، داروی موءثر را از غیرموءثر و فراوردهی غذایی بهداشتی را از غیربهداشتی تشخیص دهند.
اگر در حوزهی سلامت تن و جسم لازم میدانیم که هر فراوردهی دارویی و غذایی قبل از آن که به بازار مصرف پاگذارد، از فیلتر مجوّز متخصّصان اهل فن بگذارد، در حوزهی سلامت روح و روان نیز لازم بدانیم که مباحث علمی دینی که بار معنایی فراتری از فهم عرف مردم عادی دارد، در مجامع اهل فن و متخصصان مربوط طرح شود، تا پس از پختگی و نقّادی لازم در بازار مصرف محصولات فرهنگی راه یابد. اصولاً در هر رشتهای، عدّهی تولید کنندگان کماند و شمار مصرف کنندگان فراوان، و بیشتر مصرف کنندگان از قدرت تشخیص کافی برای داوری مناسب و کامل برخوردار نیستند. این مدیران کارگاهها و متخصّصان هستند که میتوانند داوری کامل و صحیح را انجام دهند.
در حوزهی مباحث دینی، طرح هر سوءال و جوابی باید متناسب با حوصلهی حاضران و مخاطبان باشد. تا جایی که حوصلهی علمی و طاقت عقلی مستمعان و خوانندگان اجازه میدهد، هیچ باکی از طرح سوءال و اشکال و ارایهی جواب آن نیست. طبیعی است هر چه مباحث دینی و سوءالات و اشکالات عمیقتر و پرمایهتر میشود، شنوندگان و مخاطبان آن در دایرهی کوچکتری قرار میگیرند و از تعداد کمتری برخوردارند .
حاصل آن که، طرح هیچ اشکال و سوءالی در جمع متخصّصان معارف اسلامی و صاحب نظران و اندیشهمندان این حوزه، ممنوع نیست. افراد ملحد و مرتد نیز میتوانند در این گونه مجامع به طرح اشکال و سوءال بپردازند و با حاضران و مخاطبان به بحث و گفتگو بنشینند.
آنها میتوانند در این گونه مجامع علمی، عقاید الحادی را بیان کنند و به اقامهی دلیل و برهان بپردازند. ابراز عقاید الحادی و ضدّ دینی در این گونه مجامع آزاد است و هیچگونه تعرّض آبرویی و جانی در پی نخواهد داشت.
به راستی کدام فقیهی تاکنون، فتوای تعرّض به چنین فردی را داده است؟ فقهای ما، آنجا که از «حرمت کتب ضالّه»(گمراه کننده) بحث کردهاند، بین خوانندگانی که از صلاحیت علمی لازم برای فهم مطالب این کتابها و نقد و بررسی آنها برخوردارند و دیگرانی که از این صلاحیت برخوردار نیستند تفاوت قایل شدهاند. عقیدهی فقها بر آن است که خرید و فروش، نگهداری و مطالعهی این گونه کتابها، برای واجدان صلاحیت علمی، جایز و روا و بلکه گاهی واجب است، و بر عکس برای غیر واجدان صلاحیت علمی، حرام و غیرمجاز میباشد.
«والحقّ انّ فوائده کثیرة، فلو اُرید نقل المسائل، أو الفروع الزائدة، أو معرفة بعض اُصول المسائل أو الدلائل، ونحو ذلک جاز الحفظ والنسخ أیضاً، لمن له أهلیة النقض لا مطلقاً، لأنّ ضعفاء البصیرة لا یوءمن علیهم خلل الاعتقاد».
ترجمه:(«در مسئلهی حفظ کتب ضاله) حق این است که فایدههای آن بسیار است. اگر کسی بخواهد مسئلههایی یا فرعی را از آن نقل کند، یا ریشه و دلایل بعضی از مسایل را بشناسد، و مانند اینها؛ میتواند آن کتابها را نگهدارد یا از آن نسخهای برگیرد البته برای کسی که اهل نقد است نه هر کسی، زیرا کسانی که از نظر بصیرت ضعیف باشند، از بروز اختلال در اعتقاداتشان ایمن نیستند».
بنابراین در عمل به توصیهی حلّ جدولی حقوق، راه حلّ «آزادی علمی در مجامع علمی» را مطرح میکنیم، تا هم افراد محقق و صاحب نظر بتوانند در مجامع دارای صلاحیت علمی به بحث و بررسی بپردازند و از این رهگذر به جنبش و پویایی کاروان علم و اندیشه کمک کنند، و هم افراد عادی که از توان علمی لازم برخوردار نیستند و توان داوری و قضاوت علمی ندارند، از پیامدهای منفی این گونه نظرات ناپخته و نقّادی نشده به دور باشند. در تأیید این راه حل بد نیست بدانیم همان امامان معصومی که دستور به گفتمان دینی و مناظره با مخالفان دینی را میدادند و خود به این مهم میپرداختند، کسانی را که از توان علمی لازم برخوردار نبودند، از این کار بر حذر میداشتند و افراد عادی را از ورود به مباحث عمیق کلامی و فلسفی مانند بحث جبر و اختیار منع میکردند.
به عنوان نمونه وقتی یکی از کسانی که در حادثهی جمل حضور داشت خدمت حضرت علیعلیه السلام رسید و گفت:
یا امیر موءمنان! مرا از «قدر» آگاه کن!
حضرت فرمود: دریایی عمیقی است که به عمق آن نمیرسی.
(آن مرد بار دیگر خواستهی خود را تکرار کرد) ای امیر موءمنان مرا از «قدر» آگاه کن!
حضرت فرمود: خانهی تاریکی است، پس وارد آن مشو!
(بار دیگر آن شخص بر تقاضای خود
اصرار ورزید) و گفت: ای امیر موءمنان مرا از «قدر» آگاه کن!
حضرت فرمود: از اسرار خداوند است؛ پس به جستجوی آن نرو!
(باز آن مرد پرسید) ای امیر موءمنان مرا از «قدر» آگاه کن!
حضرت فرمود: حال که تسلیم نشدی به درستی که قدر «امر بین الامرین» است نه جبر میباشد و نه تفویض.(9)
گرچه عقیده به جبر یا اختیار موجب ارتداد نیست، امّا نمونههایی از این دست به ما میآموزد که باید مطابق طاقت و تحمّل شنوندگان و مخاطبان سخن گفت، چرا که شنیدن سخنان سنگین توسط انسانهای خفیف، جز تشویش و پریشان حالی و قضاوت نادرست، حاصلی در پی نخواهد داشت.
بشارت الهی،ویژهی فرزانگان
آیه شریفهی«فَبَشِّر عِباد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَول فَیَتَّبِعُونَ اگحسَنَه» نیز در متن و بطن خود، همین معنا را نهفته دارد. کسانی مشمول این بشارت الهیاند که با شنیدن سخنان متفاوت و مختلف، «بتوانند» در درجهی نخست همهی آنها را «بفهمند» و در هاضمهی علمی خود هضم کنند. آنگاه با استفاده از «قدرت تشخیص» خود، سخنان درست ونادرست و سره از ناسره را جدا کنند، و در گام سوم از سخنان درست و بر حق پیروی و تبعیت کنند. پس بین شنیدن اقوال متفاوت و پیروی از احسن اقوال سه مرحلهی «فهم کامل اقوال»، «داوری بین آنها» و «تشخیص احسن اقوال» وجود دارد که هر کسی صلاحیت علمی پیمودن این مراحل سهگانه را ندارد. آن همه تجلیل و ستایش خداوند از این گروه و توصیف آنان به «اولو الالباب» و «هدایت یافتگان» «اُولئکَ الَّذِینَ هَداهُمُ الله» و «بندگان خداوند» «عبادی» و در نهایت مورد بشارت الهی واقع شدن آنان، به دلیل سختی راه و مجاهدت علمی طاقت فرسایی است که این عدّه متحمّل آن شدهاند.
بنابراین، آیهی مذکور، تنها کسانی ر
_______________________________
9. بحارالأنوار:5/5756.
_______________________________
شامل است که از صلاحیت علمی لازم برای بررسی اقوال و تشخیص بهترین آنها برخوردارند. و بر اساس همین آیه، میتوان کسانی را که از صلاحیت علمی لازم برخوردار نیستند، از شنیدن اقوال متفاوت و متعارض برحذر داشت.
بر این اساس در عمل به توصیهی حل جدولی حقوق، همچنان که نباید ستون مربوط به حقوق علمی و آزادی کشف و بیان حقیقت توسط افراد را نادیده گرفت، نباید ستون مربوط به حقوق الهی و حقوق حرمت عقاید جامعه اسلامی و نظام مبتنی بر عقاید اسلامی را از نظر دور داشت. همچنان که در مقام آزادی کشف و بیان حقیقت نباید جلوی آزادی علمی افراد را گرفت، در مقام حفظ حقوق خداوند و جامعه نیز نباید اجازه داد افرادی به بهانهی پژوهش و تحقیق نظم نظام عقیدتی و فرهنگی جامعه را برهم ریزند.
با راه حلّی که بیان شد گرچه حقوق فرد محقق و جامعه اسلامی هر دو رعایت میشود، امّا بنا به فرض در صورتی که رعایت این دو حقوق ممکن نباشد، اولویت و رجحان با حقوق جامعه است. در مقام تزاحم و تعارض حقوق فرد و جامعه در نظامهای معتبر سیاسی اجتماعی، این نکته پذیرفته شده است که اولویت و رجحان با رعایت حقوق جامعه است. جامعهی اسلامی نیز آنگاه که رعایت حقوق فرد و جامعه را در تعارض ببیند، عاقلانه است که حقوق جامعه را بر حق فرد ترجیح دهد و آزادیهای فردی را محدود کند.
حکم ارتداد و نقش عالمان کج اندیش
اکنون پس از طرح اشکال و توصیهی حل جدولی حقوق و بیان راه حلّ آن، به سوءالی که پیرامون توطئهگری مرتد مطرح شد باز میگردیم و با توجه به مطالبی که در این میان مطرح گردید متذکر میشویم:
1. شأن نزول آیهی 72 سورهی آل عمران که پیش از این بیان شد، بیانگر این سابقهی تاریخی است که این دانشمندان و عالمان اهل کتاب بودند که بر اساس طرحی از پیش تعیین شده به دنبال جوسازی و بدبینکردن تودهی مردم به اسلام بودند و سعی داشتند با عمل خود،مردم را از اسلام رویگردان کنند.
2. تجربیات تاریخی از آن دوره به بعد نیز نشانگر آن است که بسیاری از کسانی که از اسلام روگردان شده و به آیینهای دیگر پیوستهاند، از اندیشمندان و افراد موءثّر در فرهنگ جامعه بودهاند. افرادی مانند کسرویها و سلمانرشدیها هستند که با روگردانی خود از اسلام، باعث ایجاد موج در جامعه و به دنبال خود کشیدن افراد کم اطلاع از فرهنگ اسلام میگردند.
3. در بحث از ماهیت ارتداد نیز روشن شد که افرادی مرتد محسوب میشوند که با آگاهی کامل اسلام آورده باشند و به هنگام ترک اسلام نیز با آگاهی کامل و بدون داشتن شبهه، تردید و سوءال علمی؛ از اسلام روی گردانند.
بر این اساس فردی که به صرف پیشآمدن سوءال و شبهه و بدون تحقیق کامل و آگاهی لازم به اسلام پشت میکند، این فرد در واقع مرتد نیست و شرایط لازم برای ارتداد را واجد نمیباشد.
با توجه به نکات سهگانه مذکور، یعنی: شأن نزول آیهی شریفه، تجربهی تاریخی و دقّت در ماهیّت ارتداد و شرایط مرتد، این نکته به خوبی واضح میشود که غالب کسانی که مرتد واقعی محسوب میشوند از افراد آگاه و موءثر جامعهاند و بیان و بنان آنها بر اذهان و افکار تودهی مردم تأثیری مستقیم دارد. از این رو شارع مقدس با باز گذاشتن درهای بحث و گفتگوی علمی از سویی، و ممنوعیت ابراز عقاید الحادی در بین تودهی مردم از سوی دیگر، هم باب گفتمان علمی را گشوده داشته و هم از ایجاد موج بیدینی و الحاد در جامعه پیشگیری نموده است. خصوصاً آن که از هیچ انگیزهی علمی برای طرح عقاید الحادی و شبهات اساسی در مورد اصول و اساس دین، در بین تودهی مردم وجود ندارد و از این رهگذر نه سودی علمی عاید محقق میگردد و نه هیچ بهرهای علمی عاید تودهی مردم. تنها اثر این کار، ایجاد تزلزل و تردید در زیربنای عقیدتی مردم مسلمان و برهم ریختن نظام فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که مبنای نظم اجتماعی جامعهی اسلامی است. بر این اساس حق دهیم که در دفاع از حکم ارتداد، سخن از توطئهی فرهنگی و تاراج سرمایهی معنوی جامعه اسلامی شود. وقتی که جا برای بحث و تبادل نظر پیرامون عقاید الحادی وجود دارد، و طرح این عقاید خارج از مجامع علمی، باعث به هم ریختگی عقاید افراد و نظم عمومی جامعه اسلامی میگردد، چرا با چنین افرادی که باعث اخلال در نظام فردی و اجتماعی جامعه اسلامی میگردند برخورد نکنیم؟
برخورد علمی یا عملی؟
حال که برخورد با چنین افرادی پذیرفته و منطقی است این سوءال مطرح میشود که با آنان چگونه برخورد کنیم؟ آیا برخوردی علمی کنیم یا برخوردی عملی و فیزیکی؟ آیا در برخورد با کسی که علناً و صراحتاً روگردانی از اسلام را اعلام میکند، به توجیه علمی و پاسخگویی سوءالات او بپردازیم، یا خیر، با تیغ تیز و برق شمشیر جوابش را دهیم؟
پیش از این در بخش نخست این مقاله آنجا که از ماهیّت ارتداد سخن گفتیم، بیان شد که تا جایی که مشکل کسی، مشکل علمی و داشتن سوءال و پرسش است، باید با «پاسخ علمی» به استقبال او رفت و با حوصله و متانت به گشودن گرههای علمی او پرداخت. فرد مورد بحث نیز از این قاعده خارج نیست. کسی که علناً ابراز انکار و ارتداد میکند، در درجهی نخست با او به بحث و گفتگو مینشینیم و سعی در حل مشکلات علمی او میکنیم. اگر این راه حل موءثّر افتاد و او در مقابل استدلال سر تعظیم فرود آورد و از انکار خود دست برداشت، روشن میشود که انکار او به دلیل انباشتگی سوءالات و تردیدها بوده است و در این صورت بر اساس قاعدهی فقهیِ«تدرءُ الحدود بالشبهات»(حدود الهی با وجود شبهه و تردید رفع میشود) چنین فردی مرتد خوانده نمیشود و حد مرتد بر او جاری نمیگردد.(10)
امّا اگر راه حل علمی در مورد چنین فردی موءثر نیفتاد و او در مقابل استدلال و
_______________________________
10. جواهر الکلام، حسن نجفی، ج6، ص 46: «وجدید الإسلام وبعید الدار ونحوهما، بل و کلّ من علم انّ إنکاره لشبهة بل قیل و کلّ من احتمل وقوع الشبهة فی حقه».
برای توضیح بیشتر رجوع کنید به همین مجله، شمارهی 40، ص 73.
_______________________________
برهان سر برنتافت و سخنی مقبول و منطقی نیز در اثبات عقاید خود به میدان نیاورد و همچنان بر جحود و انکار خود و ابراز آن اصرار داشت، چارهای جز برخورد عملی با او باقی نمیماند، که حکیمان گفتهاند: «آخر الدواء الکیّ».
پاسخ سوءال، جواب است و پاسخ لجاجت، شدّت عمل. حلّ مشکل علمی راه حل علمی میطلبد، و حل مشکل عملی، عملی در خور آن. آقای دکتر سروش نیز در این زمینه با ما هم عقیدهاند:
«ناگفته نگذاریم که شیوهی تعرّض در اینجا مهم است. اگر کسی خصمانه به مقدسات دیگری تعرّض کرد یک حکم دارد و اگر عاقلانه و مسئولانه تعرّض کرد، حکم دیگری دارد. به تعبیر دیگر اگر با علّت تعرّض کرد یک حکم دارد و اگر با دلیل تعرّض کرد حکم دیگری».(11)
مرجع تشخیص مرتد و مجری حکم ارتداد
اکنون سوءال اساسی آن است که مرجع تشخیص و تمیز «مشکل علمی و عملی» کیست؟ آیا برای این تشخیص مرجعی خاص وجود دارد که تنها سخن او مسموع ومقبول باشد و در مقام اجرا باید تنها به حکم آن مرجع عمل کرد یا خیر، هر مسلمانی که با چنین منکری در جامعه برخورد کرد، میتواند از باب «نهی از منکر» خود به انشاء حکم بپردازد و آن را اجرا کند؟ آیا اجرای حکم مرتد، تکلیف آحاد مسلمانان است یا فقط در صلاحیت شخص حقیقی یا حقوقی ویژهای است؟ از زاویهای دیگر؛ آیا هر کس به صرف اعلان و ابراز روگردانی از اسلام مرتد خوانده میشود و طبیعتاً حکم ارتداد در مورد او به اجرا گزارده میشود یا نه، علاوه بر اظهار ترک اسلام، وجود شرایط دیگری برای مرتد خواندن کسی لازم است؟
در پاسخ باید گفت: اوّلاً هر کسی به محض اعلان و ابراز ترک اسلام مرتد خوانده نمیشود و مرجع تشخیص مرتد بودن یا نبودن چنین فردی، حاکم شرع(12) یا
_______________________________
11. مجلهی کیان، شمارهی 46، ص18.
12. حاکم شرع: مجتهد جامع الشرایط یا نمایندهی منصوب از جانب او است.
_______________________________
محکمهی قضایی صلاحیتدار است. ثانیاً: نهی از منکر دارای مراتبی است که عبارتند از: 1. انزجار قلبی 2. نهی از منکر زبانی 3. نهی از منکر در حد ضرب وجرح، 4. نهی از منکر در حدّ قتل.
دو مرحلهی نخست نهی از منکر که انزجار قلبی و زبانی است، تکلیف تکتک مسلمانان است، امّا دو مرحلهی دیگر آن، وظیفهی حکومت اسلامی و مقامات قضایی و اجرایی آن است. دین مبین اسلام از آن جا که دینی صرفاً فردی و خانهنشین نیست، و به دنبال اصلاح جامعه و پیاده شدن در کلیهی سطوح اجتماعی است، برقراری نظم و انضباط ووجود امنیت و آسایش را از ضروریات جامعه اسلامی میداند. اگر هر فرد مسلمان در برخورد با منکرات، به اقدامی عملی دست زند و به ضرب و جرح یا قتل مرتکب منکر بپردازد، امنیت و آسایش از جامعه رخت برمیبندد و به جای آن هرج و مرج و از هم گسیختگی حاکم میشود. از این رو به منظور برقراری نظم و امنیت از سویی، و برخورد با منکرات و اعمال ناپسند از سوی دیگر، تنها مقام صالح برای برخورد عملی با اعمال ناهنجار در جامعه اسلامی، دستگاه قضایی واجرایی حکومت اسلامی است.
با توجه به مطالب مذکور، در زمینهی مورد بحث، حاکم شرع یا محکمهی صلاحیتدار، دو وظیفه برعهده دارد:
1. در مرحلهی نخست، تشخیص «شبههی علمی» یا «لجاجت عملی» و قضاوت در این مورد.
2. در مرحلهی بعد و در صورتی که از مشکل علمی نداشتن فرد مورد نظر اطمینان یافت و او را مصرّ بر لجاجت و مخالفت عملی با نظام فرهنگی موجود در جامعه اسلامی دید، حکم ارتداد را در مورد او به اجرا میگذارد.
بنابراین در هر دو مرحلهی تشخیص علمی ارتداد و اجرای حکم آن، تنها مقام صالح حاکم شرع است و هیچ فرد مسلمانی نمیتواند خود رأساً به تشخیص ارتداد و اجرای حکم آن مبادرت کند که در این صورت خود این فرد به جرم قتل عمد مورد موءاخذه و مجازات قرار خواهد گرفت.
در این زمینه تذکّر سه نکته ضروری است:
1. حاکم شرع برای انجام دو مأموریت تشخیص علمی ارتداد و اجرای عملی حدّ آن میتواند از کارشناسان علمی و مقامات اجرایی کمک بگیرد. عهده داری این مسئولیت از جانب حاکم شرع، به معنی انجام مستقیم و مباشرتی مأموریتهای مذکور نیست.
2. در مواردی که بنابر دلایل و شواهدی، تشخیص علمی ارتداد فرد چندان واضح و روشن است که حاکم شرع نیازی به برگزاری جلسات حضوری نمیبیند، میتواند به صورت غیابی به انشاء حکم بپردازد و از آحاد مسلمانان بخواهد حکم مذکور را به اجرا گذارند. حکم تاریخی امام خمینیرحمه الله در مورد سلمان رشدی مرتد از جملهی همین موارد است.
3. اجرای حکم مرتد مانند اجرای هر حکم دیگری، نیازمند وجود شرایط لازم و زمینهی مساعد در جامعه است. چه بسا اجرای حکمی در جامعه با عمل به حکمی دیگر در مقام عمل و اجرا تصادم و تزاحم میکند. در این مواقع حکمی که از اهمیت والاتر و بالاتری برخوردار است ترجیح مییابد و جامهی عمل به تن میپوشد. قاعدهی«تزاحم» در فقه ما و راه حل «تقدیم اهمّ بر مهمّ» بیانگر همین موارد است. بنابر همین قاعده، چنان که اجرای حکم مرتد موجب پیامدهای منفی گردد که مصلحت مهمتر و پراهمیتتری را در معرض خطر قرار دهد، بر حاکم شرع است که از اجرای حکم صرف نظر کند و چارهای دیگر متناسب با شرایط موجود در جامعه بیندیشد. صرف تشریع حکم اعدام برای مرتد (پس از احراز شرایط لازم و کافی) به معنی اجرای بیقید و شرط آن نیست. این واقعیت ممتاز در پیکرهی دستگاه قانونگذاری و اجرایی اسلام وجود دارد که هم در مقام استنباط احکام از منابع اسلامی و هم در مقام اجرای احکام، مجتهد وحاکم شرع باید شرایط زمانی و مکانی را به خوبی لحاظ کنند تا بتوانند با انعطافی در خور و بایسته، حکم مورد نیاز جامعه را استنباط کرده و به اجرا گذارند.
«چرا نباید به محقّقی که مدتها در مسایل اساسی دین اندیشه ورزیده است، اجازه سخن گفتن داد؟ خواه محقّق مورد نظر بر وفق عقیدهی دینداران به نتیجه رسیده باشد و خواه ناموافق با عقاید آنان، باید نتیجهی تلاش علمی خود را بیان دارد تا دیگران از حاصل تلاش علمی او بهره برند و یا با ردّ و نقض آن به تکاپوی اندیشهها و حرکت کاروان علم و اندیشه مدد رسانند. بنا نیست تنها موافقان دینمدار در سخنگفتن و ابراز اندیشه آزاد باشند که در این صورت دیالوگ علمی رخ نخواهد داد. خود گفتن و خود شنیدن و یا یک تنه به نزد قاضی رفتن، البته که برای صاحب صدا و مدّعی خرسند کننده است، امّا گرهی از معضلات علمی و دعواهای حقوقی باز نخواهد کرد. باید مذاکرات علمی دو یا چند جانبه برگزار کرد تا هم گویندگان عقدههای علمی خود را بگشایند و هم شنوندگان از این رهگذر کام یابند و بهترین سخن را دریابند و به کار گیرند. آن چنان که قرآن کریم «خردمندان» را توصیف نموده است:
«فَبَشِّر عِباد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَول فَیَتَّبِعُون اگحْسَنه اُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ الله وَاُولئکَ هُمْ اُولُوا الاگلْباب».(1)
« پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند، آنان کسانیاند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند».
بنابراین، گرچه شنیدن نوای مخالف مرتد برای دیندارانی که سخت به عقاید دینی معتقدند، تلخ وناگوار است، امّا برای کمک به پیشبرد کاروان علم و اندیشه باید این تلخی را به جان خرید و بر تحمل اندیشههای ناموافق شکیبا بود».
ماهیت آزادی
ابتدا بنگریم که مراد و منظور ما از «آزادی» چیست؟ آیا آزادی به معنای «رهایی مطلق» از هر قید و بند و محدودیتی است یا به معنای «رهایی نسبی»؟
در صورتی که آزادی به معنای رهایی مطلق باشد، هیچکس و هیچ چیز، یارای محدود کردن ارادهی آدمی را ندارد و انسان طبق سلیقهی خود،هرگونه که خواست میتواند بیندیشد و رفتار کند. امّا آیا چنین مرتبهای از آزادی معقول و ممکن است یا نه؟
الف: لیبرالیسم و آزادی
در جوامع لیبرال که فلسفهی لیبرالیسم به عنوان مبنای نظم اجتماعی پذیرفته شده است، انسان در ابعاد مختلف زندگی آزاد است، امّا آزادی او محدود به دو چیز است:
1. رعایت حقوق انسانهای دیگر.
2.رعایت حقوق جامعه.
هر کسی میتواند تا جایی که باعث مزاحمت برای سایر شهروندان نیست، هر طور که میخواهد بیندیشد و رفتار کند و در این میان تفاوتی بین دیندار و بیدین نیست.
از حقوق تک تک انسانها به عنوان شهروندان جامعه لیبرال که بگذریم، رفتار اجتماعی هر کس نباید آسیبی به حقوق «اجتماع» به عنوان یک کل، وارد کند، چه
_______________________________
1. زمر/17و18.
_______________________________
بسا رفتار کسی، آسیبی به حقوق هیچ شهروندی به عنوان یک فرد انسان نرساند، امّا اساس اجتماع و موجودیت آن جامعه و ارکان حکومت و نظام را متزلزل سازد. افشای اسرار و اطلاعات نظامی، اقتصادی و سیاسی جامعه، گرچه به طور مستقیم به هیچ یک از شهروندان جامعه آسیبی نمیرساند و در زندگی خصوصی آنان رخنهای ایجاد نمیکند، امّا چه بسا باعث هجوم بیگانگان به مرزهای جغرافیایی یا ساقط کردن حکومت و ... گردد. از این روی در همین جوامع که به عنوان نماد حکومتهای آزاد مطرحند آزادی فردی انسانها، به معنای «رهایی مطلق» نیست و آزادی هر فرد، محدود به حقوق فردی سایر شهروندان و نیز حقوق جامعه به عنوان یک کل است.(2)
ب: اسلام و آزادی
میافزاییم که در نگاه اسلام تنها رعایت حقوق دیگر انسانها و جامعه کافی نیست، بلکه در مرتبهی بالاتر و درجهی نخست، رعایت «حق آفریدگار یکتا» بر بندگان امری بایسته و لازم است.
اگر بپذیریم که مرز آزادی هر فرد «حقوق دیگران» است، چه کسی سزاوارتر از خدای یکتا و روزی دهندهی آدمیان است که رعایت حقوق او بر بندگانش لازم و ضروری باشد. پروردگار بزرگ به عنوان خالق و روزی دهنده و تدبیر کنندهی کار آدمیان و جهانیان حقوقی بر گردن ما انسانها دارد، که آنها را در قالب«بایدها و نبایدها» یا اوامر و نواهی منعکس نموده است.
رعایت بایدها و نبایدهای الهی نه تنها از سوی فرد فرد شهروندان الزامی است، بلکه بر حاکمان و دولتمردان نیز لازم و بایسته است. در این نگاه، حاکم و محکوم و شهروند و دولتمرد، همگی به عنوان بندگان خدا، باید حقوق الهی را پاس بدارند و ارادهی حق را در جامعه عملی سازند.
از مرتبهی حقوق الهی پایینتر، باید شهروندان حقوقی که در مقابل جامعه برعهده دارند پاس دارند و حاکمان نیز، به
_______________________________
2.ر.ک: عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، ص 452.
_______________________________
عنوان نماد حکومت و ارادهی جامعه، در مقابل شهروندان به رعایت حقوق آنان همت گمارند.
در مرتبهای نازلتر، شهروندان نیز در بین خود باید حقوق یکدیگر را مراعات کنند تا همگی در حیطهی خود،با آرامش و آسودگی زندگی کنند. بنابراین در این نگاهِ کلان حقوقی، آزادی هر فرد محدود به حدود سهگانه است:
1. حقوق خداوند بر انسانها.
2. حقوق جامعه بر شهروندان.
3. حقوق شهروندان بر یکدیگر.
ارتداد و آزادی
اکنون بر اساس این نگاه حقوقی، باید به مسألهی مورد بحث بازگردیم و رابطهی فرد مرتد را با حقوق الهی و جامعه بررسی کنیم.
الف: مرتد و حقوق خداوند
بر اساس حقّی که خداوند بر انسانها دارد (که در قالب بایدها و نبایدها آنها را به وسیلهی قرآن و روایات ائمهی معصومعلیهم السلام بیان داشته است)، فرد مرتد نباید به ابراز و اظهار عقاید الحادی خود در بین عوام مردم بپردازد و از این رهگذر موجب انحراف فکری آنان گردد، فرد مرتد تا جایی که به اظهار و تبلیغ عقاید خود نپرداخته است و تنها در فضای اندیشه و فکر خود از عقاید اسلامی روگردانده و به عقاید الحادی گراییده است، تنها به لحاظ کلامی (علم کلام) مرتد شده است.
در بخش پیشین مقاله در مورد حکم چنین فردی به تفصیل سخن گفته شد.
امّا وقتی به ابراز و اظهار عقاید الحادی میپردازد، علاوه بر ارتداد کلامی، به ارتداد فقهی نیز دچار شده است و بدین لحاظ مشمول نواهی فقهی قرار میگیرد.
اشکال نگیریم که «اکنون که فرد به ارتداد گراییده است و از اساس، موجودی به نام خداوند را نمیشناسد، سخن از حقوق الهی گفتن با او و لزوم رعایت و پاسداشت حقوق خداوند، سخنی لغو و بیهوده است»؛ چرا که روی سخن ما در این مرحله با فرد مرتد نیست تا بخواهیم او را قانع کنیم و به رعایت حقوق خداوند توصیه نماییم، بلکه سخن ما با مسلمانانی است که به خداوند بزرگ اعتقاد دارند و او را صاحب حقی گران بر خود میدانند، امّا پیرامون حکم ارتداد و آزادی بیان به سوءال و اشکال پرداختهاند. در مقام اقناع این گروه پرسشگر و معتقد میتوان گفت: همچنان که اقامهی نماز و گرفتن روزه و پرهیز از غیبت و دروغ از دستورهای خداوند به ما است و رعایت حقوق الهی به معنای عمل کردن به این دستورها است، جلوگیری از شیوع الحاد و بیدینی نیز از دستورهای همان خداوند است که عمل به این دستور از جمله حقوق خداوند بر ما است. همچنان که به دلیل «آزادی عمل» نمیتوان از اقامهی نماز و روزه گرفتن خودداری کرد، به دلیل «آزادی بیان» نیز نمیتوان به فرد مرتد اجازهی نشر الحاد در بین مسلمانان را داد.
ب: مرتد وحقوق جامعه
از حقوق الهی که بگذریم، «حق جامعه» و اجتماع مسلمانان ایجاب میکند که از هر گونه ترویج الحاد و بیدینی در جامعه جلوگیری شود. مگر نه این است که هر جامعهای در مقابل تجاوز به آب و خاک و هرگونه حادثهای که منافع ملّی آنان را خدشهدار میکند، حساسیت نشان میدهد و در مقابل آن میایستد؟ مگر نه این است که هر جامعه سرمایههای مادی و معنوی خود را پاس میدارد و در مقابل هر کسی که این سرمایهها را تهدید کند ایستادگی میکند؟ مگر غیر از این است که هر جامعهای «میراث فرهنگی» خود را ارج مینهد و در مقابل تاراج میراث فرهنگی خود عکسالعمل نشان میدهد؟ حال قضاوت کنیم که از بین سرمایههای مادی و معنوی جامعه اسلامی کدام یک مهمتر است؟ آیا حفظ معادن نفت و گاز و آهن مهمتر است یا حفظ هویت دینی و فرهنگی؟ آیا از دست دادن مجسمهای سنگی یا قطعه طلایی باستانی برای جامعه اسلامی زیانبارتر است، یا از دست دادن اندیشه و ایدئولوژی اسلامی که مردم مسلمان تمامی اعمال فردی و اجتماعی خود را از بدو تولد تا هنگام مرگ بر اساس آن تنظیم کردهاند؟ انصاف دهیم که دین و آیین مردم مسلمان که جهت بخش زندگی روزمره، وحدت بخش دلها و جانها، اساس هویت تاریخی و ملّی، سرمایهی معنوی زندگی دنیوی و اخروی آنان است، کمتر از چند کیلومتر خاک، مجسمهای باستانی، طلا و نقرهای تاریخی یا دست نوشتهای قدیمی است؟ اگر از دستگاه انتظامی و پلیسی جامعه میخواهیم که این گونه سرمایهها را حفظ کرده، از آسیب رسانیدن به آنها جلوگیری کنند، از مرزبانان عقیدتی نیز بخواهیم که دین و آیین جامعه را حفاظت کنند و از آسیب رسیدن به اعتقادات اسلامی مردم جلوگیری نمایند. شهید مطهری در این زمینه کلامی نغز و دلنشین دارد:
«...بله اسلام یک مطلب را از آنِ بشریت میداند، اسلام هر جا که توحید به خطر بیافتد برای نجات توحید میکوشد. چون توحید عزیزترین حقیقت انسانی است....
اگر کسی از جان خودش دفاع بکند، آیا این دفاع را صحیح میدانید یا غلط؟ همچنین اگر ناموس کسی مورد تجاوز واقع شد باید دفاع بکند، اگر مال و ثروت کسی مورد تجاوز قرار گرفت، باید دفاع بکند. اگر سرزمین مردمی مورد تجاوز واقع شد باید دفاع بکنند. تا این جا کسی بحث ندارد، اگر کسی برای دفاع از علم بجنگد چطور؟ همینطور است. برای نجات صلح بجنگد چطور؟ همینطور است.
توحید حقیقتی است که مال من و شما نیست، مال بشریت است.[لذا اگر توحید به خطر بیافتد دستور اقدام میدهد] ولی این معنایش این نیست که میخواهد به زور توحید را وارد قلب مردم کند. بلکه عواملی را که سبب شده است توحید از بین برود، از بین میبرد؛ آن عوامل که از بین رفت فطرت انسانی به سوی توحید گرایش پیدا میکند. مثلاً وقتی تقالید، تلقینات، بتخانهها و بتکدهها و چیزهایی را که وجود آنها سبب میشود که انسان اصلاً در توحید فکر نکند، از بین رود فکر مردم آزاد میشود. همانکاری که حضرت ابراهیمعلیه السلام انجام داد».(3)
قرآن کریم نیز در آیه 72 سورهی آل عمران از توطئهای خبر میدهد که گروهی از اندیشهمندان اهل کتاب، برای سست
_______________________________
3. سیرهی نبوی، شهید مطهری، ص 249 250.
_______________________________
کردن عقاید مردم مسلمان و بی اعتبار ساختن عقاید اسلامی، با یکدیگر قرار گذاشتند که صبحگاهان به محضر پیامبر روند و اسلام آورند، و عصر همان روز از اسلام برگردند و اظهار کفر کنند، تا چنین وانمود شود که عالمان و اندیشمندان، بیش از یک روز نتوانستند عقاید اسلامی را تحمّل کنند، پس شما مردم عادی چرا مسلمان ماندهاید و از اسلام رو برنمیگردانید.
«وَقالَتْ طائِفَة مِنْ اگهْلِ الکِتابِ آمِنُوا بِالّذی أنزلَ عَلی الَّذینَ آمنوا وَجه النَّهار واکفُروا آخره لعلّهم یرجِعُون».(4)
«و جمعی از اهل کتاب ( یهود) گفتند: [بروید به ظاهر] به آنچه بر موءمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید؛ و در پایان روز کافر شوید! شاید آنها [از آیین خود] باز گردند!».
حلّ جدولی حقوق
حال که سخن از رعایت حقوق الهی و حفظ حقوق عقیدتی مردم و جامعه اسلامی به میان رفت، این اشکال مطرح میشود که:
« بلی، یکی از حقوق مردم حفظ عقیدهی آنان است و این یکی از مقاصد شریعت نیز هست. امّا این تنها حق محترم مردم نیست، یکی دیگر از حقوق مردم هم این است که میتوانند با تحقیق، انتخاب و اتخاذ عقیده کنند و یا با تحقیق، تغییر عقیده دهند، و یکی دیگر از حقوق انسانها این است که باید جان و آبرویشان محفوظ بماند. و یکی دیگر از حقوق آنها این است که آزادیشان در مقام کشف و بیان حقیقت مورد تعرّض قرار نگیرد. بنابراین ما فقط با یک حقّ واحد (مثل حق حفظ عقیدهی عوام الناس) مواجه نیستیم. ما با مجموعهای از حقوق انسانی رو به روییم که باید همه را با هم حفظ کنیم و لزوماً هیچ یک بر دیگری برتری ندارد و اگر هم برتری داشته باشد باید دلایل آن برتری به نحو روشن و منقّح مطرح شود. معمولاً در این گونه استدلالات، حل جدولی حقوق و حقایق فراموش میشود و موافق آوردن خانههای افقی و عمودی از نظر دور
_______________________________
4. آل عمران/72.
_______________________________
میماند و فقط به پر کردن یک خانه همت گماشته میشود».(5)
اضافه کنیم که چرا وقتی پای سخن مخالفی به میان میآید، صحبت از توطئهی عقیدتی و به تاراج بردن میراث فرهنگی میکنید؟ چرا رویهی مثبت سکه را نظر نمیکنید که در اثر این مخالفتها، کاروان علم و اندیشه به جنبش در میآید و عقل جمعی بشری رو به کمال میآورد؟
آزادی علمی
تردیدی نیست که گفتمان علمی و دیالوگ دو یا چند جانبه، برای پیشبرد قافلهی علوم، امری لازم و ضروری است و این امر نه تنها مورد قبول و امضای پیشوایان دینی بوده، بلکه مورد توصیه و سفارش آنان نیز قرار گرفته است. امام علیعلیه السلام در توصیهای عالمانه، همگان را به گفتمان علمی دعوت میکنند:
«اضربوا بعض الرأی ببعضٍ حتّی یتولّد منه الصواب».(6)
«نظرهایتان را به هم عرضه کنید تا از آن نظریهای صحیح و حق، زاده شود».
شیخ بهایی در کشکول خود ضمن بیان تمثیلی نغز، پرسش و پاسخ را همچون مذکر و موءنثی میداند که از تناکح آنان، فرزند فرخندهی دانش متولد میشود.
شهید مطهری در زمینهی لزوم بیان شبهات و سوءالات میگویند:
«آیا اگر کسی واقعاً به فکرش از نظر منطقی یک چیزی میرسد در باب خدا، در باب قیامت، در باب نبوت، فکر میکند و یک اشکال به ذهنش میرسد، حق دارد این اشکال را به دیگران بگوید که برا ی من در این مسئله شبههای پیدا شده است، بیایید این شبهه را برا ی من حل بکنید؟ البته آزاد است، اشکالش باید حل بشود. سوءال کردن در مسایل اصول دین، امر واجب و لازمی است. از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم سوءال میکردند، از علیعلیه السلام سوءال میکردند، و از ائمهعلیهم السلام سوءال میکردند و آنها هم جواب میدادند...تا وقتی انسان
_______________________________
5. مجله کیان، شمارهی 46، ص 16، مقالهی فقه در ترازو از آقای دکتر سروش.
6. غرر الحکم، ص 442، حدیث 10063(ناشر دفتر تبلیغات 1366ش).
_______________________________
روحش روح تحقیق و کاوش است، و انگیزهاش واقعاً تحقیق و کاوش و فکر کردن است، اسلام میگوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سوءال کنی و هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت میرسی».(7)
در بخش نخست این مقاله نیز آنجا که از ماهیت ارتداد سخن گفتیم، به نمونههایی از گفتار و رفتار پیشوایان معصوم دین در زمینهی تحمّل اندیشهی مخالف و بحث و مناظرهی علمی با او، بدون هیچگونه تحقیر و توهین اشاره کردیم.(8)
اکنون ضمن یادآوری مطالبی که در بخشهای پیشین مقاله و بخش حاضر پیرامون آزادی علمی محققان بیان کردیم، به طور خلاصه محورهای عمدهی مباحث مطرح شده را برمیشمریم:
1. مذموم نبودن پرسش و تحقیق فرد مسلمان در زمینهی معارف دینی و آزادی کامل او برای طرح پرسش و انجام تحقیق.
2. آزادی کامل غیر مسلمانان برای تحقیق پیرامون اسلام با حفظ کامل حرمت آنان.
3. برگزاری دیالوگهای علمی متعدّد و فراوان توسط امامان معصومعلیهم السلام با غیر مسلمانان که کتب «احتجاج» بخشی از این مناظرهها را گردآوری کرده است.
4. تشویق و تربیت شاگردانی چون هاشم بن حکم، هشام بن سالم، مفضّل و... توسط امامان معصومعلیهم السلام برای انجام مناظرههای علمی با مخالفان دینی.
با توجه به نکات فوق و سایر مطالبی که در طی مقالات گذشته بیان شد، در مییابیم که در زمینهی طرح پرسش، تحقیق و کشف حقیقت، کوچکترین مانعی برای هیچ محقق مسلمان یا غیر مسلمانی وجود ندارد و کمترین تعرّض و بیاحترامی نسبت به او مجاز نیست. هیچ آیه و روایتی و نیز هیچ فتوای فقهی وجود ندارد که تعرّض به آبرو یا جان محقّق مسلمان یا غیر مسلمان را مجاز شمرده باشد، بلکه بر عکس، آیات و روایات و کلمات عالمان دینی
_______________________________
7. پیرامون جمهوری اسلامی، شهید مطهری، ص 96.
8.مجلهی تخصصی کلام اسلامی، شمارهی 40، ص 74، با عنوان «برخورد علمی با مخالفان دینی».
_______________________________
سراسر مملوّ از تشویق دانش پژوهان به تعمق و تدبّر و طرح سوءال و پرسش است.
آزادی علمی در مجامع علمی
حلّ جدولی حقوق مربوط به فرد فرد انسانها و جامعه اسلامی پذیرفتنی است و در عمل به این راه حلّ، باید گفت: اصل بیان اشکال و سوءال پذیرفتنی است امّا کجا و چگونه؟ آیا در بین همه کس و همه جا میتوان از «حقّ» طرح سوءال و اشکال استفاده کرد؟ آیا رواست که در مورد مهمترین مباحث هستیشناسی و عمدهترین مباحث دینی، در بین عوام مردم به ایراد و اشکال پرداخت و از آنان انتظار داوری بین سخنان درست و نادرست و پیروی از سخنان درست را داشت؟
مگر نه این است که برای راهیابی قرص یا آمپولی شفابخش به بازار دارو و جا گرفتن آن در قفسهی داروخانهها، راه پرپیچ و خم آزمایشگاهها و مراکز تحقیقاتی باید طی شود و نظرات علمی آکادمیهای معتبر و متخصصان مربوط خواسته شود تا در نهایت مردم عادی و عامی بتوانند از آن قرص و آمپول با اطمینان خاطر استفاده کنند؟ مگر نه این است که هر تولید کنندهی مواد غذایی نمیتواند بدون نظارت مراکز بهداشتی متاع خود را به بازار مصرف عرضه کند؟ چه بسا عدّهای سودجو و یا حدّاقل ناآشنا به نکات بهداشتی، متاعی زیبا و جذّاب به بازار عرضه کنند که حاصلی جز بیماری مصرف کنندگان نداشته باشد. از مردمان کوی و برزن نمیتوان انتظار داشت که بر اساس اطلاعات محدود پزشکی و بهداشتیشان، در مواجهه با هر دارو یا فراوردهی غذایی، داروی موءثر را از غیرموءثر و فراوردهی غذایی بهداشتی را از غیربهداشتی تشخیص دهند.
اگر در حوزهی سلامت تن و جسم لازم میدانیم که هر فراوردهی دارویی و غذایی قبل از آن که به بازار مصرف پاگذارد، از فیلتر مجوّز متخصّصان اهل فن بگذارد، در حوزهی سلامت روح و روان نیز لازم بدانیم که مباحث علمی دینی که بار معنایی فراتری از فهم عرف مردم عادی دارد، در مجامع اهل فن و متخصصان مربوط طرح شود، تا پس از پختگی و نقّادی لازم در بازار مصرف محصولات فرهنگی راه یابد. اصولاً در هر رشتهای، عدّهی تولید کنندگان کماند و شمار مصرف کنندگان فراوان، و بیشتر مصرف کنندگان از قدرت تشخیص کافی برای داوری مناسب و کامل برخوردار نیستند. این مدیران کارگاهها و متخصّصان هستند که میتوانند داوری کامل و صحیح را انجام دهند.
در حوزهی مباحث دینی، طرح هر سوءال و جوابی باید متناسب با حوصلهی حاضران و مخاطبان باشد. تا جایی که حوصلهی علمی و طاقت عقلی مستمعان و خوانندگان اجازه میدهد، هیچ باکی از طرح سوءال و اشکال و ارایهی جواب آن نیست. طبیعی است هر چه مباحث دینی و سوءالات و اشکالات عمیقتر و پرمایهتر میشود، شنوندگان و مخاطبان آن در دایرهی کوچکتری قرار میگیرند و از تعداد کمتری برخوردارند .
حاصل آن که، طرح هیچ اشکال و سوءالی در جمع متخصّصان معارف اسلامی و صاحب نظران و اندیشهمندان این حوزه، ممنوع نیست. افراد ملحد و مرتد نیز میتوانند در این گونه مجامع به طرح اشکال و سوءال بپردازند و با حاضران و مخاطبان به بحث و گفتگو بنشینند.
آنها میتوانند در این گونه مجامع علمی، عقاید الحادی را بیان کنند و به اقامهی دلیل و برهان بپردازند. ابراز عقاید الحادی و ضدّ دینی در این گونه مجامع آزاد است و هیچگونه تعرّض آبرویی و جانی در پی نخواهد داشت.
به راستی کدام فقیهی تاکنون، فتوای تعرّض به چنین فردی را داده است؟ فقهای ما، آنجا که از «حرمت کتب ضالّه»(گمراه کننده) بحث کردهاند، بین خوانندگانی که از صلاحیت علمی لازم برای فهم مطالب این کتابها و نقد و بررسی آنها برخوردارند و دیگرانی که از این صلاحیت برخوردار نیستند تفاوت قایل شدهاند. عقیدهی فقها بر آن است که خرید و فروش، نگهداری و مطالعهی این گونه کتابها، برای واجدان صلاحیت علمی، جایز و روا و بلکه گاهی واجب است، و بر عکس برای غیر واجدان صلاحیت علمی، حرام و غیرمجاز میباشد.
«والحقّ انّ فوائده کثیرة، فلو اُرید نقل المسائل، أو الفروع الزائدة، أو معرفة بعض اُصول المسائل أو الدلائل، ونحو ذلک جاز الحفظ والنسخ أیضاً، لمن له أهلیة النقض لا مطلقاً، لأنّ ضعفاء البصیرة لا یوءمن علیهم خلل الاعتقاد».
ترجمه:(«در مسئلهی حفظ کتب ضاله) حق این است که فایدههای آن بسیار است. اگر کسی بخواهد مسئلههایی یا فرعی را از آن نقل کند، یا ریشه و دلایل بعضی از مسایل را بشناسد، و مانند اینها؛ میتواند آن کتابها را نگهدارد یا از آن نسخهای برگیرد البته برای کسی که اهل نقد است نه هر کسی، زیرا کسانی که از نظر بصیرت ضعیف باشند، از بروز اختلال در اعتقاداتشان ایمن نیستند».
بنابراین در عمل به توصیهی حلّ جدولی حقوق، راه حلّ «آزادی علمی در مجامع علمی» را مطرح میکنیم، تا هم افراد محقق و صاحب نظر بتوانند در مجامع دارای صلاحیت علمی به بحث و بررسی بپردازند و از این رهگذر به جنبش و پویایی کاروان علم و اندیشه کمک کنند، و هم افراد عادی که از توان علمی لازم برخوردار نیستند و توان داوری و قضاوت علمی ندارند، از پیامدهای منفی این گونه نظرات ناپخته و نقّادی نشده به دور باشند. در تأیید این راه حل بد نیست بدانیم همان امامان معصومی که دستور به گفتمان دینی و مناظره با مخالفان دینی را میدادند و خود به این مهم میپرداختند، کسانی را که از توان علمی لازم برخوردار نبودند، از این کار بر حذر میداشتند و افراد عادی را از ورود به مباحث عمیق کلامی و فلسفی مانند بحث جبر و اختیار منع میکردند.
به عنوان نمونه وقتی یکی از کسانی که در حادثهی جمل حضور داشت خدمت حضرت علیعلیه السلام رسید و گفت:
یا امیر موءمنان! مرا از «قدر» آگاه کن!
حضرت فرمود: دریایی عمیقی است که به عمق آن نمیرسی.
(آن مرد بار دیگر خواستهی خود را تکرار کرد) ای امیر موءمنان مرا از «قدر» آگاه کن!
حضرت فرمود: خانهی تاریکی است، پس وارد آن مشو!
(بار دیگر آن شخص بر تقاضای خود
اصرار ورزید) و گفت: ای امیر موءمنان مرا از «قدر» آگاه کن!
حضرت فرمود: از اسرار خداوند است؛ پس به جستجوی آن نرو!
(باز آن مرد پرسید) ای امیر موءمنان مرا از «قدر» آگاه کن!
حضرت فرمود: حال که تسلیم نشدی به درستی که قدر «امر بین الامرین» است نه جبر میباشد و نه تفویض.(9)
گرچه عقیده به جبر یا اختیار موجب ارتداد نیست، امّا نمونههایی از این دست به ما میآموزد که باید مطابق طاقت و تحمّل شنوندگان و مخاطبان سخن گفت، چرا که شنیدن سخنان سنگین توسط انسانهای خفیف، جز تشویش و پریشان حالی و قضاوت نادرست، حاصلی در پی نخواهد داشت.
بشارت الهی،ویژهی فرزانگان
آیه شریفهی«فَبَشِّر عِباد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَول فَیَتَّبِعُونَ اگحسَنَه» نیز در متن و بطن خود، همین معنا را نهفته دارد. کسانی مشمول این بشارت الهیاند که با شنیدن سخنان متفاوت و مختلف، «بتوانند» در درجهی نخست همهی آنها را «بفهمند» و در هاضمهی علمی خود هضم کنند. آنگاه با استفاده از «قدرت تشخیص» خود، سخنان درست ونادرست و سره از ناسره را جدا کنند، و در گام سوم از سخنان درست و بر حق پیروی و تبعیت کنند. پس بین شنیدن اقوال متفاوت و پیروی از احسن اقوال سه مرحلهی «فهم کامل اقوال»، «داوری بین آنها» و «تشخیص احسن اقوال» وجود دارد که هر کسی صلاحیت علمی پیمودن این مراحل سهگانه را ندارد. آن همه تجلیل و ستایش خداوند از این گروه و توصیف آنان به «اولو الالباب» و «هدایت یافتگان» «اُولئکَ الَّذِینَ هَداهُمُ الله» و «بندگان خداوند» «عبادی» و در نهایت مورد بشارت الهی واقع شدن آنان، به دلیل سختی راه و مجاهدت علمی طاقت فرسایی است که این عدّه متحمّل آن شدهاند.
بنابراین، آیهی مذکور، تنها کسانی ر
_______________________________
9. بحارالأنوار:5/5756.
_______________________________
شامل است که از صلاحیت علمی لازم برای بررسی اقوال و تشخیص بهترین آنها برخوردارند. و بر اساس همین آیه، میتوان کسانی را که از صلاحیت علمی لازم برخوردار نیستند، از شنیدن اقوال متفاوت و متعارض برحذر داشت.
بر این اساس در عمل به توصیهی حل جدولی حقوق، همچنان که نباید ستون مربوط به حقوق علمی و آزادی کشف و بیان حقیقت توسط افراد را نادیده گرفت، نباید ستون مربوط به حقوق الهی و حقوق حرمت عقاید جامعه اسلامی و نظام مبتنی بر عقاید اسلامی را از نظر دور داشت. همچنان که در مقام آزادی کشف و بیان حقیقت نباید جلوی آزادی علمی افراد را گرفت، در مقام حفظ حقوق خداوند و جامعه نیز نباید اجازه داد افرادی به بهانهی پژوهش و تحقیق نظم نظام عقیدتی و فرهنگی جامعه را برهم ریزند.
با راه حلّی که بیان شد گرچه حقوق فرد محقق و جامعه اسلامی هر دو رعایت میشود، امّا بنا به فرض در صورتی که رعایت این دو حقوق ممکن نباشد، اولویت و رجحان با حقوق جامعه است. در مقام تزاحم و تعارض حقوق فرد و جامعه در نظامهای معتبر سیاسی اجتماعی، این نکته پذیرفته شده است که اولویت و رجحان با رعایت حقوق جامعه است. جامعهی اسلامی نیز آنگاه که رعایت حقوق فرد و جامعه را در تعارض ببیند، عاقلانه است که حقوق جامعه را بر حق فرد ترجیح دهد و آزادیهای فردی را محدود کند.
حکم ارتداد و نقش عالمان کج اندیش
اکنون پس از طرح اشکال و توصیهی حل جدولی حقوق و بیان راه حلّ آن، به سوءالی که پیرامون توطئهگری مرتد مطرح شد باز میگردیم و با توجه به مطالبی که در این میان مطرح گردید متذکر میشویم:
1. شأن نزول آیهی 72 سورهی آل عمران که پیش از این بیان شد، بیانگر این سابقهی تاریخی است که این دانشمندان و عالمان اهل کتاب بودند که بر اساس طرحی از پیش تعیین شده به دنبال جوسازی و بدبینکردن تودهی مردم به اسلام بودند و سعی داشتند با عمل خود،مردم را از اسلام رویگردان کنند.
2. تجربیات تاریخی از آن دوره به بعد نیز نشانگر آن است که بسیاری از کسانی که از اسلام روگردان شده و به آیینهای دیگر پیوستهاند، از اندیشمندان و افراد موءثّر در فرهنگ جامعه بودهاند. افرادی مانند کسرویها و سلمانرشدیها هستند که با روگردانی خود از اسلام، باعث ایجاد موج در جامعه و به دنبال خود کشیدن افراد کم اطلاع از فرهنگ اسلام میگردند.
3. در بحث از ماهیت ارتداد نیز روشن شد که افرادی مرتد محسوب میشوند که با آگاهی کامل اسلام آورده باشند و به هنگام ترک اسلام نیز با آگاهی کامل و بدون داشتن شبهه، تردید و سوءال علمی؛ از اسلام روی گردانند.
بر این اساس فردی که به صرف پیشآمدن سوءال و شبهه و بدون تحقیق کامل و آگاهی لازم به اسلام پشت میکند، این فرد در واقع مرتد نیست و شرایط لازم برای ارتداد را واجد نمیباشد.
با توجه به نکات سهگانه مذکور، یعنی: شأن نزول آیهی شریفه، تجربهی تاریخی و دقّت در ماهیّت ارتداد و شرایط مرتد، این نکته به خوبی واضح میشود که غالب کسانی که مرتد واقعی محسوب میشوند از افراد آگاه و موءثر جامعهاند و بیان و بنان آنها بر اذهان و افکار تودهی مردم تأثیری مستقیم دارد. از این رو شارع مقدس با باز گذاشتن درهای بحث و گفتگوی علمی از سویی، و ممنوعیت ابراز عقاید الحادی در بین تودهی مردم از سوی دیگر، هم باب گفتمان علمی را گشوده داشته و هم از ایجاد موج بیدینی و الحاد در جامعه پیشگیری نموده است. خصوصاً آن که از هیچ انگیزهی علمی برای طرح عقاید الحادی و شبهات اساسی در مورد اصول و اساس دین، در بین تودهی مردم وجود ندارد و از این رهگذر نه سودی علمی عاید محقق میگردد و نه هیچ بهرهای علمی عاید تودهی مردم. تنها اثر این کار، ایجاد تزلزل و تردید در زیربنای عقیدتی مردم مسلمان و برهم ریختن نظام فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که مبنای نظم اجتماعی جامعهی اسلامی است. بر این اساس حق دهیم که در دفاع از حکم ارتداد، سخن از توطئهی فرهنگی و تاراج سرمایهی معنوی جامعه اسلامی شود. وقتی که جا برای بحث و تبادل نظر پیرامون عقاید الحادی وجود دارد، و طرح این عقاید خارج از مجامع علمی، باعث به هم ریختگی عقاید افراد و نظم عمومی جامعه اسلامی میگردد، چرا با چنین افرادی که باعث اخلال در نظام فردی و اجتماعی جامعه اسلامی میگردند برخورد نکنیم؟
برخورد علمی یا عملی؟
حال که برخورد با چنین افرادی پذیرفته و منطقی است این سوءال مطرح میشود که با آنان چگونه برخورد کنیم؟ آیا برخوردی علمی کنیم یا برخوردی عملی و فیزیکی؟ آیا در برخورد با کسی که علناً و صراحتاً روگردانی از اسلام را اعلام میکند، به توجیه علمی و پاسخگویی سوءالات او بپردازیم، یا خیر، با تیغ تیز و برق شمشیر جوابش را دهیم؟
پیش از این در بخش نخست این مقاله آنجا که از ماهیّت ارتداد سخن گفتیم، بیان شد که تا جایی که مشکل کسی، مشکل علمی و داشتن سوءال و پرسش است، باید با «پاسخ علمی» به استقبال او رفت و با حوصله و متانت به گشودن گرههای علمی او پرداخت. فرد مورد بحث نیز از این قاعده خارج نیست. کسی که علناً ابراز انکار و ارتداد میکند، در درجهی نخست با او به بحث و گفتگو مینشینیم و سعی در حل مشکلات علمی او میکنیم. اگر این راه حل موءثّر افتاد و او در مقابل استدلال سر تعظیم فرود آورد و از انکار خود دست برداشت، روشن میشود که انکار او به دلیل انباشتگی سوءالات و تردیدها بوده است و در این صورت بر اساس قاعدهی فقهیِ«تدرءُ الحدود بالشبهات»(حدود الهی با وجود شبهه و تردید رفع میشود) چنین فردی مرتد خوانده نمیشود و حد مرتد بر او جاری نمیگردد.(10)
امّا اگر راه حل علمی در مورد چنین فردی موءثر نیفتاد و او در مقابل استدلال و
_______________________________
10. جواهر الکلام، حسن نجفی، ج6، ص 46: «وجدید الإسلام وبعید الدار ونحوهما، بل و کلّ من علم انّ إنکاره لشبهة بل قیل و کلّ من احتمل وقوع الشبهة فی حقه».
برای توضیح بیشتر رجوع کنید به همین مجله، شمارهی 40، ص 73.
_______________________________
برهان سر برنتافت و سخنی مقبول و منطقی نیز در اثبات عقاید خود به میدان نیاورد و همچنان بر جحود و انکار خود و ابراز آن اصرار داشت، چارهای جز برخورد عملی با او باقی نمیماند، که حکیمان گفتهاند: «آخر الدواء الکیّ».
پاسخ سوءال، جواب است و پاسخ لجاجت، شدّت عمل. حلّ مشکل علمی راه حل علمی میطلبد، و حل مشکل عملی، عملی در خور آن. آقای دکتر سروش نیز در این زمینه با ما هم عقیدهاند:
«ناگفته نگذاریم که شیوهی تعرّض در اینجا مهم است. اگر کسی خصمانه به مقدسات دیگری تعرّض کرد یک حکم دارد و اگر عاقلانه و مسئولانه تعرّض کرد، حکم دیگری دارد. به تعبیر دیگر اگر با علّت تعرّض کرد یک حکم دارد و اگر با دلیل تعرّض کرد حکم دیگری».(11)
مرجع تشخیص مرتد و مجری حکم ارتداد
اکنون سوءال اساسی آن است که مرجع تشخیص و تمیز «مشکل علمی و عملی» کیست؟ آیا برای این تشخیص مرجعی خاص وجود دارد که تنها سخن او مسموع ومقبول باشد و در مقام اجرا باید تنها به حکم آن مرجع عمل کرد یا خیر، هر مسلمانی که با چنین منکری در جامعه برخورد کرد، میتواند از باب «نهی از منکر» خود به انشاء حکم بپردازد و آن را اجرا کند؟ آیا اجرای حکم مرتد، تکلیف آحاد مسلمانان است یا فقط در صلاحیت شخص حقیقی یا حقوقی ویژهای است؟ از زاویهای دیگر؛ آیا هر کس به صرف اعلان و ابراز روگردانی از اسلام مرتد خوانده میشود و طبیعتاً حکم ارتداد در مورد او به اجرا گزارده میشود یا نه، علاوه بر اظهار ترک اسلام، وجود شرایط دیگری برای مرتد خواندن کسی لازم است؟
در پاسخ باید گفت: اوّلاً هر کسی به محض اعلان و ابراز ترک اسلام مرتد خوانده نمیشود و مرجع تشخیص مرتد بودن یا نبودن چنین فردی، حاکم شرع(12) یا
_______________________________
11. مجلهی کیان، شمارهی 46، ص18.
12. حاکم شرع: مجتهد جامع الشرایط یا نمایندهی منصوب از جانب او است.
_______________________________
محکمهی قضایی صلاحیتدار است. ثانیاً: نهی از منکر دارای مراتبی است که عبارتند از: 1. انزجار قلبی 2. نهی از منکر زبانی 3. نهی از منکر در حد ضرب وجرح، 4. نهی از منکر در حدّ قتل.
دو مرحلهی نخست نهی از منکر که انزجار قلبی و زبانی است، تکلیف تکتک مسلمانان است، امّا دو مرحلهی دیگر آن، وظیفهی حکومت اسلامی و مقامات قضایی و اجرایی آن است. دین مبین اسلام از آن جا که دینی صرفاً فردی و خانهنشین نیست، و به دنبال اصلاح جامعه و پیاده شدن در کلیهی سطوح اجتماعی است، برقراری نظم و انضباط ووجود امنیت و آسایش را از ضروریات جامعه اسلامی میداند. اگر هر فرد مسلمان در برخورد با منکرات، به اقدامی عملی دست زند و به ضرب و جرح یا قتل مرتکب منکر بپردازد، امنیت و آسایش از جامعه رخت برمیبندد و به جای آن هرج و مرج و از هم گسیختگی حاکم میشود. از این رو به منظور برقراری نظم و امنیت از سویی، و برخورد با منکرات و اعمال ناپسند از سوی دیگر، تنها مقام صالح برای برخورد عملی با اعمال ناهنجار در جامعه اسلامی، دستگاه قضایی واجرایی حکومت اسلامی است.
با توجه به مطالب مذکور، در زمینهی مورد بحث، حاکم شرع یا محکمهی صلاحیتدار، دو وظیفه برعهده دارد:
1. در مرحلهی نخست، تشخیص «شبههی علمی» یا «لجاجت عملی» و قضاوت در این مورد.
2. در مرحلهی بعد و در صورتی که از مشکل علمی نداشتن فرد مورد نظر اطمینان یافت و او را مصرّ بر لجاجت و مخالفت عملی با نظام فرهنگی موجود در جامعه اسلامی دید، حکم ارتداد را در مورد او به اجرا میگذارد.
بنابراین در هر دو مرحلهی تشخیص علمی ارتداد و اجرای حکم آن، تنها مقام صالح حاکم شرع است و هیچ فرد مسلمانی نمیتواند خود رأساً به تشخیص ارتداد و اجرای حکم آن مبادرت کند که در این صورت خود این فرد به جرم قتل عمد مورد موءاخذه و مجازات قرار خواهد گرفت.
در این زمینه تذکّر سه نکته ضروری است:
1. حاکم شرع برای انجام دو مأموریت تشخیص علمی ارتداد و اجرای عملی حدّ آن میتواند از کارشناسان علمی و مقامات اجرایی کمک بگیرد. عهده داری این مسئولیت از جانب حاکم شرع، به معنی انجام مستقیم و مباشرتی مأموریتهای مذکور نیست.
2. در مواردی که بنابر دلایل و شواهدی، تشخیص علمی ارتداد فرد چندان واضح و روشن است که حاکم شرع نیازی به برگزاری جلسات حضوری نمیبیند، میتواند به صورت غیابی به انشاء حکم بپردازد و از آحاد مسلمانان بخواهد حکم مذکور را به اجرا گذارند. حکم تاریخی امام خمینیرحمه الله در مورد سلمان رشدی مرتد از جملهی همین موارد است.
3. اجرای حکم مرتد مانند اجرای هر حکم دیگری، نیازمند وجود شرایط لازم و زمینهی مساعد در جامعه است. چه بسا اجرای حکمی در جامعه با عمل به حکمی دیگر در مقام عمل و اجرا تصادم و تزاحم میکند. در این مواقع حکمی که از اهمیت والاتر و بالاتری برخوردار است ترجیح مییابد و جامهی عمل به تن میپوشد. قاعدهی«تزاحم» در فقه ما و راه حل «تقدیم اهمّ بر مهمّ» بیانگر همین موارد است. بنابر همین قاعده، چنان که اجرای حکم مرتد موجب پیامدهای منفی گردد که مصلحت مهمتر و پراهمیتتری را در معرض خطر قرار دهد، بر حاکم شرع است که از اجرای حکم صرف نظر کند و چارهای دیگر متناسب با شرایط موجود در جامعه بیندیشد. صرف تشریع حکم اعدام برای مرتد (پس از احراز شرایط لازم و کافی) به معنی اجرای بیقید و شرط آن نیست. این واقعیت ممتاز در پیکرهی دستگاه قانونگذاری و اجرایی اسلام وجود دارد که هم در مقام استنباط احکام از منابع اسلامی و هم در مقام اجرای احکام، مجتهد وحاکم شرع باید شرایط زمانی و مکانی را به خوبی لحاظ کنند تا بتوانند با انعطافی در خور و بایسته، حکم مورد نیاز جامعه را استنباط کرده و به اجرا گذارند.