برهان اضطرار در مناظره ی کلامی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مرحوم کلینی از هشام بن حکم روایت کرده است(1) که: در مصر زندیقی(2) بود که مطالبی از امام صادقعلیه السلام به او رسیده بود،
_______________________________
1. اصول کافی، ثقة الإسلام کلینی، ج1، کتاب التوحید، باب حدوث العالم، حدیث1؛ کتاب توحید، شیخ صدوق، باب29، حدیث13.
_______________________________
روی الکلینی بإسناده عن هشام بن الحکم، قال: کان بمصر زندیق یبلغه عن أبی عبد اللهعلیه السلام أشیاء، فخرج إلی المدینة لیناظره، فلم یصادفه بها، وقیل له: إنّه خارج بمکّة، فخرج إلی مکّة ونحن مع أبی عبد اللهعلیه السلام، فقال له أبو عبد اللهعلیه السلام: ما اسمک؟ فقال: اسمی عبد الملک، قالعلیه السلام: فما کنیتک؟ قال: کنیتی أبو عبد الله. فقال له الإمامعلیه السلام: فَمَن هذا المَلِک الّذی أنت عبده؟ أمِنْ ملوک الأرض، أم من ملوک السماء؟ وأخبرنی عن ابنک عبدُ إله السَّماء أم عبد إله الأرض، قل ما شئت تُخصم.
ثمّ قال لهعلیه السلام: إذا فرغتُ من الطواف فائتنا. فلمّا فرغ أبو عبد اللهعلیه السلام أتاه الزندیق، فقعد بین یدی الإمام، فقالعلیه السلام: أتعلم أنّ للأرض تحتاً وفوقاً؟ قال: نعم، قال: فدخلتَ تحتها؟ قال: لا، قال فما یدریک ما تحتها؟ قال: لا أدری، إلاّ أنّی أظنّ أن لیس تحتها شیء.
فقال أبو عبد اللهعلیه السلام: الظنّ عجز لمن لا یستیقن، ثمّ قال: أفصعدت السّماء؟ قال: لا، قال: فتدری ما فیها؟ قال: لا، قالعلیه السلام: عجباً لک لَمْ تبلغ المشرق، ولَمْ تبلغ المغرب، ولم تنزل الأرض، ولم تصعد السّماء، ولم تَجُزْ هناک فتعرف ما خلفهنّ، وأنت جاحد بما فیهنّ، وهل یجحد العاقل ما لا یعرف؟
به سمت مدینه حرکت کرد تا با امام ملاقات کرده و مناظره کند. او امام را در مدینه نیافت، به او گفتند: امام به مکه رفته است، او به مکه آمد و در حالی که امام مشغول طواف بودند و ما نیز همراه آن حضرت بودیم، خدمت امام رسید. امام به او فرمود: نامت چیست؟
زندیق: نامم عبد الملک است.
کنیهات چیست؟
کنیهام ابو عبد الله است.
این پادشاهی که تو بندهی او هستی کیست؟ از پادشاهان زمین است یا از شاهان آسمان؟ از فرزندت بگو، آیا او بندهی خدای آسمان است یا بندهی خدای زمین.هر جوابی دهی، محکوم خواهی شد.
بعد از فراغتم از طواف بیا [تا گفتگو را ادامه دهیم].
_______________________________
قال الزندیق: ما کلّمنی بهذا أحد غیرک.
فقال الإمامعلیه السلام: فأنت من ذلک فی شکّ، فلعلّه هو ولعلّه لیس هو، فقال الزندیق: ولعلّ ذلک.
فقالعلیه السلام: أیّها الرجل، لیس لمن لا یعلم حجّة علی من یعلم، ولا حجّة للجاهل، یا أخا أهل مصر، تفهّم عنّی، فإنّا لا نشکّ فی الله أبداً.
أما تری الشّمس والقمر واللیل والنهار یلجان فلا یشتبهان، ویرجعان ، قد اضطرّا، لیس لهما مکان إلاّ مکانهما، فإن کانا یقدران علی أن یذهبا فلم یرجعان، وإن کانا غیر مضطرّین فلِمَ لا یصیر اللّیل نهاراً، أو النهار لیلاً؟ اضطرّا والله یا أخا أهل مصر إلی دوامهما، والّذی اضطرّهما أحکم منهما وأکبر.
فقال الزندیق: صدقت، ثمّ قال الإمامعلیه السلام: یا أخا أهل مصر إنّ الّذی تذهبون إلیه وتظنّون أنّه الدهر، إن کان الدهر یذهب بهم لِمَ لا یردّهم، وإن کان یردّهم لِمَ لا یذهب بهم؟ لم السّماء مرفوعة والأرض موضوعة، لم لا تسقط السماء علی الأرض، لِمَ لا تنحدر الأرض فوق أطباقها، ولا یتماسکان ولا یتماسک من علیها؟
قال الزندیق: أمسکهما الله ربّهما وسیّدهما، فآمن الزندیق علی یدی أبی عبد اللهعلیه السلام ، وقال: اجعلنی من تلامذتک. فقالعلیه السلام: یا هشام بن الحکم خذه إلیک فعلِّمه، فعلَّمه هشام وکان معلّم أهل الشام وأهل مصر، وحسنت طهارته حتّی رضی بها أبو عبد اللهعلیه السلام.
2. زندیق: کسی که معتقد به هیچ یک از ادیان آسمانی نیست و به امور نامحسوس و غیبی مانند خداوند اعتقاد ندارد. از آنجا که زندیق نظام هستی را با طبیعت موجودات توجیه میکند،« دهری» نیز نامیده میشود.پس از طوافِ آن حضرت، مرد زندیق خدمت امام رسید و در مقابل آن حضرت نشست، امام خطاب به او فرمود:
آیا میدانی که زمین بالا و پایینی دارد؟
آری.
آیا به پایین(داخل) زمین رفتهای؟
خیر.
آیا میدانی داخل زمین چه چیزهایی هست؟
نه، امّا گمان میکنم داخل آن چیزی نباشد.
ظن و گمان، [علامت] درماندگی انسانی است که نمیداند.
آیا به آسمان صعود کردهای؟
خیر.
میدانی در آسمان چه چیزهایی هست؟
نه.
از شما در شگفتم، بی آن که به شرق و غرب جهان رفته باشی، و بدون آن که به داخل زمین یا فراز آسمان سر کشیده باشی و از پشت مرز زمین و آسمان خبری داشته باشی، منکر موجودات آنها هستی.
آیا انسان خردمند و فرزانه، چیزی را که نمیداند انکار میکند؟تاکنون کسی جز شما، با من چنین سخن نگفته است.بنابراین تو در این موضوع شک داری، که شاید چنین باشد و شاید نه!شاید همینطور است.ای مرد! کسی که نمیداند بر آن که میداند، برهانی ندارد و نادان دارای حجت و برهانی نیست، ای برادر مصری! از من بشنو و دریاب که ما هرگز دربارهی خدا تردید نداریم.
مگر خورشید و ماه و شب و روز را نمیبینی که به افق درآیند و بدون اشتباه و تحت تسخیر [نیرویی بالاتر] برمیگردند و مسیری جز مسیر خود نمیپیمایند؟
اگر توان رفتن دارند پس چرا برمیگردند؟ و اگر مجبور و ناچار نیستند چرا شب؛ روز نمیشود و روز؛ شب نمیگردد؟
ای برادر مصری! به خدا سوگند که آنها برای همیشه [به ادامهی وضع خود[ ناچارند و آن که ناچارشان کرده، از آنها فرمانرواتر و بزرگتر است.آری چنین است، راست میگویید.
(از آنجا که زنادقهی آن روزگار نظام موجود در جهان را به خود طبیعت دهر نسبت میدادند و آن را ناشی از طبیعت موجودات میشمردند، امام در ادامهی گفتگو میفرمایند:)
ای برادر مصری! اگر آنچه به آن گرویدهاید و گمان میکنید [ناظم و حاکم بر جهان هستی خود طبیعت یا] دهر است، اگر دهر خورشید و ماه و شب و روز و ... را میبَرَد، چرا آنها را برنمیگرداند و اگر برمیگرداند چرا نمیبرد؟
ای برادر مصری! همه ناچار و مسخّرند. چرا آسمان افراشته است و زمین فرو نهاده؟ به راستی چرا آسمان بر زمین نمیافتد و زمین بالای طبقات خود سرازیر نمیشود و به آسمان نمیچسبد و کسانی که روی زمین هستند به هم برخورد نمیکنند؟
اینجا بود که زندیق به دست امام صادقعلیه السلام ایمان آورد و گفت:
خداوندی که پروردگار و فرمانروای آنها است، زمین و آسمان را نگه داشته است.
سپس افزود: مرا به شاگردی بپذیرید.
و امام خطاب به هشام بن حکم فرمود:
ای هشام! او را نزد خود بدار و آموزش ده.
هشام او را چنان پروراند که آموزگار اهل شام و مصر شد و در پاکی روح، نیک سیرت گشت، بدان پایه که امام از او خشنود شد.
نکات قابل توجه در این مناظره عبارتند از:
1. حرکت منظّم و رفت و برگشت سیّارات و در نتیجه پیدایش شب و روز، با حرکت طبیعی و فاقد شعور قابل توجیه نیست.(3)
2. امامعلیه السلام زندیق بیایمان، امّا محقّق با صداقت را «برادر» خطاب میکند.یعنی شخصیت او را خورد نمیکند، تنها اندیشهی باطل او را به
_______________________________
3. توضیح بیشتر این نکته را در کتاب شرح اصول کافی:1/11، صدرالدین شیرازی، ملاحظه فرمایید.
_______________________________
چالش میکشاند.
3. امام در حین طواف، گفتگو با فرد زندیق را شروع میکند و ادامهی آن را به بعد از طواف موکول مینماید. در واقع امام گفتگو با فرد زندیق را منافی با عمل عبادی طواف نمیداند.
4. دستمایهی اوّلیهی امام برای آغاز بحث، عملی عاطفی و پرسش از نام فرد و فرزند او است. بدین وسیله مخاطب، احساس نزدیکی بیشتری با امام میکند و بحث به طور طبیعی و عادی به پیش میرود.
5. امام در این مناظره از سه شیوهی مورد سفارش قرآن (4) بهره گرفته است؛ در گام نخست برای شکست انکار زندیق از فن جدل استفاده کردهاند.(نامت چیست؟و...). در گام دوم برای آمادهسازی زمینهی پذیرش حقیقت از خطابه استفاده کردهاند(آیا میدانی که زمین بالا و پایینی دارد؟...). در گام سوم برای شناخت حقیقت از روی علم و یقین پای برهان را به میدان آوردهاند (مگر خورشید و ماه و شب و روز را...).
_______________________________
4. نحل/125: مردم را با حکمت و موعظهی نیکو به راه خدا بخوان و با بهترین راه با آنها مناظره کن
_______________________________
در تاریخ21/1/81 برابر 22 محرم1423ه، جامعه علمی شیعه یکی از محقّقان عالیقدر و با سابقهی خود را از دست داد، یعنی مرحوم حجّة الإسلام والمسلمین آقای حاج سید کاظم حکیم زاده دزفولی رخ در نقاب خاک کشید.
مرحوم حکیمزاده پس از فراگیری مقدمات در زادگاه خود رهسپار نجف شد و از آیات عظامی مانند مرحوم مروّج و خویی فقه و اصول را فرا گرفت.وی، پس از طی مراحلی با محقّق بزرگی مانند علاّمه امینی آشنا گشت، و در زمرهی دستپرورههای او قرار گرفت، به گونهای که در تحقیق اجزاء چاپ نشده، از الغدیر، و ادارهی کتابخانه امام امیرالموءمنینعلیه السلام او را یاری میکرد.
پس از فشار حزب بعث، نجف را به عزم زادگاه ترک گفت و پس از دو سال اقامت در دزفول رهسپار شهر مقدّس قم گشت. و به تحقیق و مطالعه همّت گماشت و در موءسسهی امام صادقعلیه السلام با اندوختههای علمی خود جامعه علمی را یاری کرد و در تحقیق «رجال نجاشی» و نگارش «موسوعة طبقات الفقها» شرکت نمود.
او دلی پاک و قلبی سرشار از ایمان و عشق به اهل بیت داشت، زهد و قناعت سرلوحه زندگی او بود، بسیار متواضع و فروتن و کریم النفس بود.
ما این ضایعه را به حضرت ولی عصرعلیه السلام و جامعه علمی شیعه تسلیت میگوییم و برای بازماندگان اجر جزیل و صبر جمیل از درگاه خدا خواهانیم.
1. اصول کافی، ثقة الإسلام کلینی، ج1، کتاب التوحید، باب حدوث العالم، حدیث1؛ کتاب توحید، شیخ صدوق، باب29، حدیث13.
_______________________________
روی الکلینی بإسناده عن هشام بن الحکم، قال: کان بمصر زندیق یبلغه عن أبی عبد اللهعلیه السلام أشیاء، فخرج إلی المدینة لیناظره، فلم یصادفه بها، وقیل له: إنّه خارج بمکّة، فخرج إلی مکّة ونحن مع أبی عبد اللهعلیه السلام، فقال له أبو عبد اللهعلیه السلام: ما اسمک؟ فقال: اسمی عبد الملک، قالعلیه السلام: فما کنیتک؟ قال: کنیتی أبو عبد الله. فقال له الإمامعلیه السلام: فَمَن هذا المَلِک الّذی أنت عبده؟ أمِنْ ملوک الأرض، أم من ملوک السماء؟ وأخبرنی عن ابنک عبدُ إله السَّماء أم عبد إله الأرض، قل ما شئت تُخصم.
ثمّ قال لهعلیه السلام: إذا فرغتُ من الطواف فائتنا. فلمّا فرغ أبو عبد اللهعلیه السلام أتاه الزندیق، فقعد بین یدی الإمام، فقالعلیه السلام: أتعلم أنّ للأرض تحتاً وفوقاً؟ قال: نعم، قال: فدخلتَ تحتها؟ قال: لا، قال فما یدریک ما تحتها؟ قال: لا أدری، إلاّ أنّی أظنّ أن لیس تحتها شیء.
فقال أبو عبد اللهعلیه السلام: الظنّ عجز لمن لا یستیقن، ثمّ قال: أفصعدت السّماء؟ قال: لا، قال: فتدری ما فیها؟ قال: لا، قالعلیه السلام: عجباً لک لَمْ تبلغ المشرق، ولَمْ تبلغ المغرب، ولم تنزل الأرض، ولم تصعد السّماء، ولم تَجُزْ هناک فتعرف ما خلفهنّ، وأنت جاحد بما فیهنّ، وهل یجحد العاقل ما لا یعرف؟
به سمت مدینه حرکت کرد تا با امام ملاقات کرده و مناظره کند. او امام را در مدینه نیافت، به او گفتند: امام به مکه رفته است، او به مکه آمد و در حالی که امام مشغول طواف بودند و ما نیز همراه آن حضرت بودیم، خدمت امام رسید. امام به او فرمود: نامت چیست؟
زندیق: نامم عبد الملک است.
کنیهات چیست؟
کنیهام ابو عبد الله است.
این پادشاهی که تو بندهی او هستی کیست؟ از پادشاهان زمین است یا از شاهان آسمان؟ از فرزندت بگو، آیا او بندهی خدای آسمان است یا بندهی خدای زمین.هر جوابی دهی، محکوم خواهی شد.
بعد از فراغتم از طواف بیا [تا گفتگو را ادامه دهیم].
_______________________________
قال الزندیق: ما کلّمنی بهذا أحد غیرک.
فقال الإمامعلیه السلام: فأنت من ذلک فی شکّ، فلعلّه هو ولعلّه لیس هو، فقال الزندیق: ولعلّ ذلک.
فقالعلیه السلام: أیّها الرجل، لیس لمن لا یعلم حجّة علی من یعلم، ولا حجّة للجاهل، یا أخا أهل مصر، تفهّم عنّی، فإنّا لا نشکّ فی الله أبداً.
أما تری الشّمس والقمر واللیل والنهار یلجان فلا یشتبهان، ویرجعان ، قد اضطرّا، لیس لهما مکان إلاّ مکانهما، فإن کانا یقدران علی أن یذهبا فلم یرجعان، وإن کانا غیر مضطرّین فلِمَ لا یصیر اللّیل نهاراً، أو النهار لیلاً؟ اضطرّا والله یا أخا أهل مصر إلی دوامهما، والّذی اضطرّهما أحکم منهما وأکبر.
فقال الزندیق: صدقت، ثمّ قال الإمامعلیه السلام: یا أخا أهل مصر إنّ الّذی تذهبون إلیه وتظنّون أنّه الدهر، إن کان الدهر یذهب بهم لِمَ لا یردّهم، وإن کان یردّهم لِمَ لا یذهب بهم؟ لم السّماء مرفوعة والأرض موضوعة، لم لا تسقط السماء علی الأرض، لِمَ لا تنحدر الأرض فوق أطباقها، ولا یتماسکان ولا یتماسک من علیها؟
قال الزندیق: أمسکهما الله ربّهما وسیّدهما، فآمن الزندیق علی یدی أبی عبد اللهعلیه السلام ، وقال: اجعلنی من تلامذتک. فقالعلیه السلام: یا هشام بن الحکم خذه إلیک فعلِّمه، فعلَّمه هشام وکان معلّم أهل الشام وأهل مصر، وحسنت طهارته حتّی رضی بها أبو عبد اللهعلیه السلام.
2. زندیق: کسی که معتقد به هیچ یک از ادیان آسمانی نیست و به امور نامحسوس و غیبی مانند خداوند اعتقاد ندارد. از آنجا که زندیق نظام هستی را با طبیعت موجودات توجیه میکند،« دهری» نیز نامیده میشود.پس از طوافِ آن حضرت، مرد زندیق خدمت امام رسید و در مقابل آن حضرت نشست، امام خطاب به او فرمود:
آیا میدانی که زمین بالا و پایینی دارد؟
آری.
آیا به پایین(داخل) زمین رفتهای؟
خیر.
آیا میدانی داخل زمین چه چیزهایی هست؟
نه، امّا گمان میکنم داخل آن چیزی نباشد.
ظن و گمان، [علامت] درماندگی انسانی است که نمیداند.
آیا به آسمان صعود کردهای؟
خیر.
میدانی در آسمان چه چیزهایی هست؟
نه.
از شما در شگفتم، بی آن که به شرق و غرب جهان رفته باشی، و بدون آن که به داخل زمین یا فراز آسمان سر کشیده باشی و از پشت مرز زمین و آسمان خبری داشته باشی، منکر موجودات آنها هستی.
آیا انسان خردمند و فرزانه، چیزی را که نمیداند انکار میکند؟تاکنون کسی جز شما، با من چنین سخن نگفته است.بنابراین تو در این موضوع شک داری، که شاید چنین باشد و شاید نه!شاید همینطور است.ای مرد! کسی که نمیداند بر آن که میداند، برهانی ندارد و نادان دارای حجت و برهانی نیست، ای برادر مصری! از من بشنو و دریاب که ما هرگز دربارهی خدا تردید نداریم.
مگر خورشید و ماه و شب و روز را نمیبینی که به افق درآیند و بدون اشتباه و تحت تسخیر [نیرویی بالاتر] برمیگردند و مسیری جز مسیر خود نمیپیمایند؟
اگر توان رفتن دارند پس چرا برمیگردند؟ و اگر مجبور و ناچار نیستند چرا شب؛ روز نمیشود و روز؛ شب نمیگردد؟
ای برادر مصری! به خدا سوگند که آنها برای همیشه [به ادامهی وضع خود[ ناچارند و آن که ناچارشان کرده، از آنها فرمانرواتر و بزرگتر است.آری چنین است، راست میگویید.
(از آنجا که زنادقهی آن روزگار نظام موجود در جهان را به خود طبیعت دهر نسبت میدادند و آن را ناشی از طبیعت موجودات میشمردند، امام در ادامهی گفتگو میفرمایند:)
ای برادر مصری! اگر آنچه به آن گرویدهاید و گمان میکنید [ناظم و حاکم بر جهان هستی خود طبیعت یا] دهر است، اگر دهر خورشید و ماه و شب و روز و ... را میبَرَد، چرا آنها را برنمیگرداند و اگر برمیگرداند چرا نمیبرد؟
ای برادر مصری! همه ناچار و مسخّرند. چرا آسمان افراشته است و زمین فرو نهاده؟ به راستی چرا آسمان بر زمین نمیافتد و زمین بالای طبقات خود سرازیر نمیشود و به آسمان نمیچسبد و کسانی که روی زمین هستند به هم برخورد نمیکنند؟
اینجا بود که زندیق به دست امام صادقعلیه السلام ایمان آورد و گفت:
خداوندی که پروردگار و فرمانروای آنها است، زمین و آسمان را نگه داشته است.
سپس افزود: مرا به شاگردی بپذیرید.
و امام خطاب به هشام بن حکم فرمود:
ای هشام! او را نزد خود بدار و آموزش ده.
هشام او را چنان پروراند که آموزگار اهل شام و مصر شد و در پاکی روح، نیک سیرت گشت، بدان پایه که امام از او خشنود شد.
نکات قابل توجه در این مناظره عبارتند از:
1. حرکت منظّم و رفت و برگشت سیّارات و در نتیجه پیدایش شب و روز، با حرکت طبیعی و فاقد شعور قابل توجیه نیست.(3)
2. امامعلیه السلام زندیق بیایمان، امّا محقّق با صداقت را «برادر» خطاب میکند.یعنی شخصیت او را خورد نمیکند، تنها اندیشهی باطل او را به
_______________________________
3. توضیح بیشتر این نکته را در کتاب شرح اصول کافی:1/11، صدرالدین شیرازی، ملاحظه فرمایید.
_______________________________
چالش میکشاند.
3. امام در حین طواف، گفتگو با فرد زندیق را شروع میکند و ادامهی آن را به بعد از طواف موکول مینماید. در واقع امام گفتگو با فرد زندیق را منافی با عمل عبادی طواف نمیداند.
4. دستمایهی اوّلیهی امام برای آغاز بحث، عملی عاطفی و پرسش از نام فرد و فرزند او است. بدین وسیله مخاطب، احساس نزدیکی بیشتری با امام میکند و بحث به طور طبیعی و عادی به پیش میرود.
5. امام در این مناظره از سه شیوهی مورد سفارش قرآن (4) بهره گرفته است؛ در گام نخست برای شکست انکار زندیق از فن جدل استفاده کردهاند.(نامت چیست؟و...). در گام دوم برای آمادهسازی زمینهی پذیرش حقیقت از خطابه استفاده کردهاند(آیا میدانی که زمین بالا و پایینی دارد؟...). در گام سوم برای شناخت حقیقت از روی علم و یقین پای برهان را به میدان آوردهاند (مگر خورشید و ماه و شب و روز را...).
_______________________________
4. نحل/125: مردم را با حکمت و موعظهی نیکو به راه خدا بخوان و با بهترین راه با آنها مناظره کن
_______________________________
در تاریخ21/1/81 برابر 22 محرم1423ه، جامعه علمی شیعه یکی از محقّقان عالیقدر و با سابقهی خود را از دست داد، یعنی مرحوم حجّة الإسلام والمسلمین آقای حاج سید کاظم حکیم زاده دزفولی رخ در نقاب خاک کشید.
مرحوم حکیمزاده پس از فراگیری مقدمات در زادگاه خود رهسپار نجف شد و از آیات عظامی مانند مرحوم مروّج و خویی فقه و اصول را فرا گرفت.وی، پس از طی مراحلی با محقّق بزرگی مانند علاّمه امینی آشنا گشت، و در زمرهی دستپرورههای او قرار گرفت، به گونهای که در تحقیق اجزاء چاپ نشده، از الغدیر، و ادارهی کتابخانه امام امیرالموءمنینعلیه السلام او را یاری میکرد.
پس از فشار حزب بعث، نجف را به عزم زادگاه ترک گفت و پس از دو سال اقامت در دزفول رهسپار شهر مقدّس قم گشت. و به تحقیق و مطالعه همّت گماشت و در موءسسهی امام صادقعلیه السلام با اندوختههای علمی خود جامعه علمی را یاری کرد و در تحقیق «رجال نجاشی» و نگارش «موسوعة طبقات الفقها» شرکت نمود.
او دلی پاک و قلبی سرشار از ایمان و عشق به اهل بیت داشت، زهد و قناعت سرلوحه زندگی او بود، بسیار متواضع و فروتن و کریم النفس بود.
ما این ضایعه را به حضرت ولی عصرعلیه السلام و جامعه علمی شیعه تسلیت میگوییم و برای بازماندگان اجر جزیل و صبر جمیل از درگاه خدا خواهانیم.