آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

قلمرو و دامنه آزادى
آیا آزادى مطلقاً و بدون هیچگونه قید و شرط و محدودیتى محترم و با ارزش است یا این که در یک مدار مشخص و معیّنى فاقد احترام خواهد بود؟ نظر استاد شهید مطهرى در این زمینه نیز از دانشمندان مغرب زمین فاصله دارد. وى پس از بررسى منشأ آزادى، محدودیت آزادى را امرى ضرورى تلقّى کرده مى‏گوید:
«بشر به حکم این که در سرشت خود دو قطبى آفریده شده یعنى موجودى متضاد است و به تعبیر قرآن مرکّب از عقل و نفس یا جان جان علوى و تن است، محال است بتواند در هر دو قسمت وجودى خود از بى‏نهایت درجه آزادى برخوردار باشد رهایى هر یک از دو قسمت عالى و سافل وجود انسان، مساوى است با محدود شدن قسمت دیگر».(1)
و نیز در باب تعارض آزادى و سایر ارزشهاى انسانى فرمود:
«آزادى و مساوات دو ارزش انسانى است که با یکدیگر متعارض مى‏باشند اگر افراد آزاد باشند مساوات از بین مى‏رود واگر بخواهد مساوات کامل برقرار شود ناچار باید آزادیها را محدود کرد... آزادى به فرد تعلق دارد و مساوات به جامعه».(2)
به طور کلى «ملاک شرافت و احترام آزادى انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد، انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در هرچه خودش انتخاب مى‏کند و لو بر ضدّانسانیت باشد».(3)
«اراده بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهاى عالى و مقدسى که در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در مسیر ترقى و تعالى بکشاند امّا آنجا که بشر را به سوى فنا و
_______________________________
1.پیرامون انقلاب اسلامى، ص 101.
2. فلسفه اخلاق ، صص267 266.
3. آشنایى با قرآن، ج3، ص 224(با تلخیص).________________________________________
سستى سوق مى‏دهد و استعدادهاى نهانى را به هدر مى‏دهد احترامى نمى‏تواند داشته باشد».(1)
امّا از نظر غرب «آنچه آزادى فرد را محدود مى‏کند آزادى امیال دیگران است هیچ ضابطه و چهارچوب دیگرى نمى‏تواند آزادى انسان و تمایل او را محدود کند؛ آزادى به این معنا مبناى دمکراسى غربى قرار گرفته است در واقع نوعى حیوانیت رها شده است. این که انسان میلى و خواستى دارد و باید بر این اساس آزاد باشد موجب تمیزى میان آزادى انسان و آزادى حیوان نمى‏شود».(2)
«راسل مى‏گوید: قدرت منع و جلوگیرى دیگران مى‏گوید که من به خاطر منافع خودم مى‏خواهم منافع دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با دیگران اتّفاق خواهند کرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسلیم خواهم شد و اجباراً منافع خصوصى خود را با منافع عمومى هماهنگ خواهم کرد».(3)
«به عقیده «میل» هیچ چیز مگر زیان فرد دیگر یا جامعه و به عقیده «لاک» مصلحت فرد و مصلحت جامعه یعنى اکثریت»(4) ملاک محدودیت آزادى نمى‏تواند باشد.
پس از توجه نمودن به آرا و نظرات اندیشمندان مغرب زمین دیدگاه استاد مطهرى روشن مى‏شود که تنها عامل محدودیت دامنه آزادى، مصلحت انسانیت مى‏باشد.(5)
البته استاد در گفتار دیگرش به محدودیت آزادى هر فردى به آزادى فرد دیگر قائل شدند ولى آن را ملاک تامّى براى تقیّد عنصر آزادى ندانستند و انضمام شرایط دیگر را نیز لازم شمردند:
«بدیهى است که آزادى مطلق امکان ندارد در جامعه باشد لازمه طبیعتِ جامعه این است که آزادیها محدود شود یعنى آزادى هر فرد به آزادى فرد دیگر محدود گردد مواهب اجتماعى به طور عادلانه در میان افراد تقسیم شود نظامات اجتماعى نظاماتى دست و پا گیر نباشد و افراد به حداکثر آنچه که در آن جامعه ممکن است بتوانند به کمال خودشان برسند».(6)
گرچه در غرب نسبت به وسعت دامنه آزادى شعار داده شد ولى بعدها حتى به محدودیت آن از جانب جامعه فتوا داده و روز به روز بیشتر پر و بال آزادى چیده شد.(7)
با توجه به مطالب مذکور، تذکار دو نکته
_______________________________
1. اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، ص 39.
2 پیرامون انقلاب اسلامى، ص 100.
3.اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، ص 42.
4. پیرامون جمهورى اسلامى، ص155.
5. ر.ک: همان مدرک، ص 155.
6. فلسفه تاریخ، ص 259.
7. ر.ک: فلسفه تاریخ، ص 286؛ پیرامون جمهورى اسلامى، ص 155.________________________________________
مهم دیگر ضرورى است:
نکته یکم: انسان گرچه موهبت الهى به نام آزادى دارد ولى در بعضى امور تکویناً از این آزادى محروم است. مثلاً انسان در ساختن اندامهاى بدن، رنگ پوست یا چشم، و نیز روحیه‏هاى خاص روانى یا اجتماعى که از طریق وراثت، محیط طبیعى و اجتماعى، تاریخ و عوامل زمانى به دست مى‏آورد هیچگونه اختیار و آزادى ندارد البته بعدها تا حدود زیادى مى‏توان بر علیه این محدودیتها طغیان کرد.(1)
پس آنچه محوریت بحث قلمرو آزادى و ملاک محدودیت آن را مشخص مى‏کند عبارتند از محورهایى که تکویناً متعلق آزادى هستند نه آن امورى که تکویناً متعلق آزادى هستند نه آن امورى که تکویناً از قلمرو آن خارج باشند.
نکته دوم این است که واقعیتهایى وجود دارد که اجبار بردار نیستند و با سلطه و زور نمى‏توان آنها را بر جامعه تحمیل کرد امورى چون تربیت افراد و جوامع، محبت و دوست داشتن، ایمان با دو رکن علمى و احساسى آن، آزادگى و روح آزادیخواهى و همچنین دین را مى‏توان از این واقعیتها به شمار آورد.(2)
انواع آزادى
در آثار و نوشته‏هاى استاد اقسام مختلف آزادى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است ایشان گاهى آزادى را به معنوى و اجتماعى و زمانى به فکرى و عقیدتى و گاه به آزادى انسانى و حیوانى تقسیم مى‏کند و آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى‏دهد و در بعضى موارد نیز از آزادى فلسفى سخن به میان مى‏آورد:
«معمولاً دوگونه آزادى براى انسان در نظر گرفته مى‏شود: یکى آزادى به اصطلاح انسانى و دیگرى آزادى حیوانى یعنى آزادى شهوت، آزادى هوى و هوسها... کسانى که درباره آزادى بحث مى‏کنند منظورشان آزادى حیوانى نیست بلکه آن واقعیت مقدس است که آزادى انسانى نام دارد».(3)
و در جاى دیگر مى‏نویسد: «آزادى سه جبهه پیدا مى‏کند آزادى از محکومیت طبیعت، آزادى از محکومیت انسانهاى دیگر، آزادى از محکومیت به قول عربها حافز یعنى انگیزه‏هاى درونى خود».(4)
ما در این قسمت از مقاله، به بررسى انواع مختلف آزادى از دیدگاه استاد شهید مطهّرى
_______________________________
1. ر.ک: انسان در قرآن، صصص38 36.
2. ر.ک: جهاد، صص4749؛ پیرامونجمهورى اسلامى، ص 117.
3.پیرامون انقلاب اسلامى، ص 7.
4. فلسفه تاریخ، ص233؛ و نیز ر.ک:نقدى بر مارکسیسم، صص245246.________________________________________
مى‏پردازیم و به لحاظ تقدّم بحثهاى انتولوژى بر مباحث اجتماعى و حقوقى، آزادى فلسفى را مقدم مى‏داریم.
الف: آزادى فلسفى
مقصود از آزادى فلسفى، اختیار در مقابل جبر است این بحث معرکه آراى متکلمان و فیلسوفان بوده است و شروع این بحث به لحاظ زمانى شاید مقارن با آغاز حیات بشر باشد. در هر صورت، این مسئله در عالم اسلام میان متفکران و اندیشمندان اسلامى نیز رونق خاصى پیدا کرد. گروهى به نام اشاعره جبرى مسلک شدند و گروه دیگرى به نام معتزله به تفویض گرویدند. و امامیه نیز با استفاده از تعلیمات اهل بیت علیهم السلام طریق وسط یعنى امر بین الأمرین را طى کردند. در مغرب زمین نیز مکاتب فلسفى پیدا شد که پرچم آزادى را به دست خود گرفت و آن را معیار کمال انسانى و ارزش ارزشهاى بشر شمردند؛ مکتب اگزیستانسیالیسم یکى از این مکاتب به شمار مى‏آید اساس این مکتب این است که:«انسان تنها موجودى است که در این عالم آزاد آفریده شده است و محکوم هیچ جبر و ضرورت و تحمیلى نیست».(1) این مکتب مى‏گوید:«هر چیزى که بر ضدّآزادى و منافى با آن باشد انسان را از انسانیت خارج و بیگانه کرده است انسان بالذات آزاد آفریده شده است اگر انسان خودش را به چیزى ببندد و به آن تعلق و وابستگى پیدا کند و بنده و تسلیم چیزى باشد از انسانیت خارج شده است؛ زیرا اوّلاً در آن صورت همیشه به یاد محبوب و مطلوبش است و از خود غفلت مى‏کند و ثانیاً این تعلقات باعث مى‏شود که انسان از ارزشهاى انسانى خود غافل شود و همه توجهش به ارزشهاى آن شیى‏ء معطوف گردد و این رفتار مایه اسارت انسان و از دست دادن آزادى مطلق و توقف از حرکت و تکامل است.
نزد این مکتب اعتقاد به خدا نیز نوعى اسارت و مانع رشد و تکامل انسانها معرفى شده است؛ زیرا اوّلاً اعتقاد به خدا مستلزم اعتقاد به قضا و قدر است و اعتقاد به قضا و قدر هم مستلزم اعتقاد به جبر مى‏باشد و جبر نافى آزادى است .ثانیاً اعتقاد به خدا مستلزم ایمان به خداست و ایمان به خدا یعنى تعلق و وابستگى که با آزادى انسانها نیز تعارض دارد».(2) به تعبیر دیگر «اگر تعلق و وابستگى روحى به چیزى نوعى بیمارى و موجب محو ارزشهاى انسانى است و عامل رکود و توقف و انجماد به شمار مى‏رود چه فرقى مى‏کند که آن چیز ماده باشد یا معنى، دنیا باشد یا عقبى و بالاخره خدا باشد یا خرما. اگر نظر اسلام در جلوگیرى از تعلق به دنیا و مادیت حفظ اصالت شخصیت انسانى و رهایى از اسارت
_______________________________
1. ر.ک: انسان کامل، صص330333.
2.ر.ک: انسان کامل، صص334336.________________________________________
بوده و مى‏خواسته انسان در نقطه‏اى متوقف و منجمد نگردد مى‏بایست به آزادى مطلق دعوت کند و هر قید و تعلّق را کفر تلقى کند».(1)
فرقى که بین اگزیستانسیالیست با مکتب عرفان وجود دارد در این است که «از نظر عرفان از هر دو جهان باید آزاد بود امّا بندگى عشق را باید گردن نهاد، لوح دل از هر رقم باید خالى باشد جز رقم الف قامت یار ، تعلق خاطر به هیچ چیز نباید داشت جز به ماه رخسارى که با مهر او هیچ غمى اثر ندارد؛ یعنى خدا. از نظر فلسفه‏هاى به اصطلاح اومانیستى و انسانى آزادى عرفانى دردى از بشر را دوا نمى‏کند؛ زیرا آزادى نسبى است»(2) این است اشکالى که مکاتب فلسفى اومانیستى از جمله اگزیستانسیالیست مطرح کرده‏اند.
استاد شهید مطهرى بعد از طرح این نظریه و پذیرش اصل آزادى و عالى شمردن آن نسبت به سایر ارزشهاى انسانى و ردّجبریت اشاعره به نقد و پالایش آن پرداخته و در اوّلین اشکالش هرگونه تعلق را ضد آزادى و هرگونه آزادى را مایه تکامل آدمیان به شمار نمى‏آورد. وى در این باره مى‏فرماید:
«تعلّق یک موجود به غایت و کمال نهایى خودش بر خلاف نظر آقاى سارتر از خود بیگانه شدن نیست بیشتر در خود فرو رفتن است یعنى بیشتر خود، خود شدن است؛ آزادى اگر به این مرحله برسد که انسان حتى از غایت و کمال خودش آزاد باشد یعنى حتى از خودش آزاد باشد این نوع آزادى، از خود بیگانگى مى‏آورد این نوع آزادى است که بر ضد کمال انسانى است. آزادى اگر بخواهد شامل کمال موجود هم باشد یعنى شامل چیزى که مرحله تکاملى آن موجود است بر این معنا که من حتى از مرحله تکاملى خودم آزاد هستم مفهومش این است که من از خود کاملترم و خودِ ناقصتر من از خودِ کاملتر من آزاد است این آزادى بیشتر انسان را از خودش دور مى‏کند؛ در این مکتب میان وابستگى به غیر و بیگانه با وابستگى به خود یعنى وابستگى به چیزى که مرحله کمال خود است تفکیک نشده است».(3)
اشکال دوم استاد بر این مکاتب، آشکار کردن خلط این دیدگاه بین وسیله و هدف است. وى در این باره نیز مى‏فرماید:
«آقایان اگزیستانسیالیست بین هدف و وسیله اشتباه کرده‏اند آزادى براى انسان کمال است ولى آزادى کمال وسیله‏اى است نه کمال هدفى؛ هدف انسان این نیست که آزاد باشد ولى انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد».(4)
_______________________________
1. سیرى در نهج البلاغه، ص 284.
2. همان مدرک، ص 286.
3. انسان کامل، صص338339.
4.همان مدرک، ص 346.________________________________________
اشکال سوم استاد بر برداشت اگزیستانسیالیستها از آزادى، نداشتن ارزش اجتماعى آنهاست، زیرا هنگامى آزادى مفید است که انسان را نسبت به دیگران متعهد کند و آزادى در چنین مکاتبى هیچگونه تعهدى براى انسانها به وجود نمى‏آورد در نتیجه ارزش اجتماعى ندارد عبارت استاد چنین است:
«بعضى جهان‏بینى‏ها تعهد آور است مانند جهان بینى توحیدى ولى برخى چنین نیست مانند اگزیستانسیالیسم که مى‏گویند من چون آزادم مسئول خود هستم ولى این آزادى فقط معنایش این است که دیگرى مقصر بدبختى من نیست حداکثر معناى این حرف این است که هیچ عاملى مقصّر بدبختى من نیست ولى آیا معناى این، مسئولیت در برابر دیگران هم هست که بگویم من در انتخاب خود مسئولم چیزى را انتخاب کنم که به نفع دیگران هم باشد؟!».(1)
استاد درباره تعلّق و اعتقاد انسان به خداوند تبارک و تعالى مى‏گوید:
«خدا از دو راه با انسان بیگانه نیست اوّلاً تعلّق انسان به خدا تعلّق به یک شیى‏ء مغایر با ذات و یک شیى‏ء مباین نیست که انسان با تعلّق به خدا خودش را فراموش کند...(زیرا)علت فاعلى و علت موجده و مبدع هر شیى‏ء و مقوم ذات هر شیى‏ء یعنى آن علت ایجاد کننده هر چیزى که قوام آن شیى‏ء به اوست از خود شیى‏ء نزدیکتر است ...قرآن مى‏فرماید:«ما از خود شما به شما نزدیکتریم»(2) نه فقط آگاهى ما به شما از خودتان بیشتر است بلکه ذات ما از شما به شما نزدیکتر است ثانیاً قرآن که مى‏گوید انسان به خدا باید تعلق خاطر داشته باشد؛ چون خدا را کمال و نهایت سیر انسان مى‏داند و مسیر انسان را به سوى خدا مى‏داند پس توجه انسان به خدا توجه او را به نهایت کمال خودش است... رفتن انسان به سوى خدا رفتن انسان به سوى خود است رفتن انسان از خود ناقص‏تر به خود کامل است».(3)
اصولاً «فلسفه عبادت این است که انسان خدا را بیابد تا خودش را بیابد، فلسفه عبادت بازیابى خود و خودآگاهى واقعى است»(4) در نتیجه تعلّق و وابستگى داشتن به خدا یک نوع رسیدن و وصول به کمال انسانى است که هیچگونه اسارت شمرده نمى‏شود .
استاد در بحث آزادى فلسفى رابطه آزادى و اصل علیت را رابطه‏اى طولى دانسته و به نبود اضافات بین آن دو نظر داده است و براى درک بیشتر این مطلب خوانندگان را به پاورقیهاى
_______________________________
1. تکامل اجتماعى انسان، صص121 120(با تلخیص).
2.«نحن أقرب إلیه منکم» ، واقعه:85.
3. انسان کامل، صص341 340.
4. همان مدرک، ص 343.________________________________________
جلد سوم اصول فلسفه ارجاع مى‏دهد.(1)
آزادى فلسفى در قرآن کریم
«از نظر غالب مفسران و متکلمان آیات قرآن در زمینه سرنوشت و آزادى انسان متعارض مى‏باشند ولى نکته قابل توجه این است که تعارض بر دو قسم است:1. تعارض بالمطابقه که سخنى صراحتاً سخن دیگر را نفى کند،2. تعارض بالالتزام یعنى لازمه صحت یک سخن بطلان مفاد جمله دیگر باشد تعارض آیات قرآن با یکدیگر در مسئله قضا و قدر به لحاظ این که در مفاد التزامى آنها هست از نوع دوم محسوب مى‏شود یعنى لازمه این که همه چیز به تقدیر الهى باشد این است که انسان آزاد نباشد و لازمه آزادى انسان نفى مشیت الهى است براى حلّ چنین تعارضى گروهى از متکلمان اسلامى به تأویل یک دسته از آیات دست زدند که منشأ پیدایش جبرى‏گرى و قدرى گرى شد و گروه دیگرى بین هر دو دسته از آیات جمع کردند و طریق سوّمى که امر بین الأمرین باشد را برگزیدند».(2)(3)
ب: آزادى فکرى
یکى دیگر از انواع آزادى که استاد بدان توجه کرد و جهات مختلف آن را بررسى نمود آزادى در تفکر و اندیشه است ما در این بخش از مقاله جوانب مختلف دیدگاه استاد را در باره این نوع از آزادى به ترتیب بیان مى‏کنیم:
1. آزادى فکرى مایه پیشرفت و رشد اسلام و نبود یا محدودیت آن باعث شکست اسلام است؛ استاد در این باره مى‏فرماید:
«اتّفاقاً تجربه‏هاى گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادى فکرى و لو از روى سوء نیّت برخوردار بوده است این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید به طورى که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم در چنین زمینه سالمى خواهد بود که اسلام هرچه بیشتر رشد مى‏کند»(4) و نیز مى‏فرماید :
_______________________________
1. ر.ک: انسان و سرنوشت، ص 58؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج3، ص 232 231.
2. ر.ک: انسان و سرنوشت، صص4042.
3. آیاتى که بر اختیار انسان و مشیت الهى دلالت دارند به ترتیب عبارتند از آیه 3 سوره دهر:«إنّا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً» یعنى ما انسان را راه نمودیم او خود یا سپاسگزار است یا ناسپاس؛ و آیه 26 بقره: «ضلّ‏به کثیراً و یهدی به کثیراً و ما یضلّ‏به إلاّ الفاسقین» ، یعنى: بسیارى را خدا با آن گمراه مى‏کند و بسیارى را هدایت و با آن جز فاسقان را گمراه نمى‏کند البته آیات دیگرى نیز وجود دارد براى آشنایى بیشتر به این بحث به «الالهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل» ص 285 به بعد مراجعه کنید.
4. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 63.________________________________________
«اگر جلوى فکر را بخواهیم بگیریم اسلام و جمهورى اسلامى را شکست داده‏ایم».(1)
2. باید بحثهاى فکرى و علمى آشکارا و به صورت منطقى انجام بگیرد و از نفاق‏کارى و پنهان عمل کردن پرهیز نمود«این که فردى پنهانى به صورت اغواء و اغفال بخواهد دانشجویان ساده و کم مطالعه را تحت تأثیر قرار دهد و برایشان تبلیغ کند این قابل قبول نیست»(2) پس بین آزادى فکرى و آزادى در اغفال انسانها فرق است.
3. وجه امتیاز اسلام با مذاهب دیگر مخصوصاً مسیحیت همین است اسلام مى‏گوید: اصول عقاید را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکرى نمى‏پذیریم امّا اصول دین مسیحى ماوراى عقل و فکر شناخته شده است.(3)
4. آزادى فکرى از نظر استاد به طور مطلق و بدون هیچ محدودیتى صحیح و مایه رشد آدمیان معرفى شده است؛ زیرا اوّلاً آزادى در اندیشه ناشى از استعداد انسانى بشر است و پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادى است پس این استعداد بشرى باید آزاد باشد تا پرورش یابد و انسان را به کمال نهایى برساند.(4)
ثانیاً «علم چیزى است که بر اساس منطق پیش مى‏رود در نتیجه انسان باید در علم آزاد باشد».(5)
ثالثاً«تفکر قوّه‏اى است در انسان ناشى از عقل داشتن، انسان چون یک موجود عاقلى است موجود متفکرى است، قدرت دارد در مسایل تفکر کند به واسطه تفکرى که در مسایل مى‏کند حقایق را تا حدودى که برایش مقدور است کشف مى‏کند حالا هر نوع تفکرى باشد تفکر به اصطلاح استدلالى و استنتاجى و عقلى باشد یا تفکر تجربى»(6) پس کشف حقایق دلیل دیگرى است بر مطلق نهادن آزادى فکرى.
5. اجتهاد مجتهدان نوعى حریت و آزادى فکرى است البته مقصود از این حریت خروج و رهایى از حدود کتاب و سنت نیست هم‏چنان که تفکر اشاعره و معتزله بر آن است بلکه آزادى و حریت از جمود و تقشیر مى‏باشد.(7)عنوان مقاله: مفهوم آزادی از منظر درون و برون دینی(2) (8 صفحه)
نویسنده : خسروپناه، عبدالحسین
قلمرو و دامنه آزادى
آیا آزادى مطلقاً و بدون هیچگونه قید و شرط و محدودیتى محترم و با ارزش است یا این که در یک مدار مشخص و معیّنى فاقد احترام خواهد بود؟ نظر استاد شهید مطهرى در این زمینه نیز از دانشمندان مغرب زمین فاصله دارد. وى پس از بررسى منشأ آزادى، محدودیت آزادى را امرى ضرورى تلقّى کرده مى‏گوید:
«بشر به حکم این که در سرشت خود دو قطبى آفریده شده یعنى موجودى متضاد است و به تعبیر قرآن مرکّب از عقل و نفس یا جان جان علوى و تن است، محال است بتواند در هر دو قسمت وجودى خود از بى‏نهایت درجه آزادى برخوردار باشد رهایى هر یک از دو قسمت عالى و سافل وجود انسان، مساوى است با محدود شدن قسمت دیگر».(1)
و نیز در باب تعارض آزادى و سایر ارزشهاى انسانى فرمود:
«آزادى و مساوات دو ارزش انسانى است که با یکدیگر متعارض مى‏باشند اگر افراد آزاد باشند مساوات از بین مى‏رود واگر بخواهد مساوات کامل برقرار شود ناچار باید آزادیها را محدود کرد... آزادى به فرد تعلق دارد و مساوات به جامعه».(2)
به طور کلى «ملاک شرافت و احترام آزادى انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد، انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در هرچه خودش انتخاب مى‏کند و لو بر ضدّانسانیت باشد».(3)
«اراده بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهاى عالى و مقدسى که در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در مسیر ترقى و تعالى بکشاند امّا آنجا که بشر را به سوى فنا و
_______________________________
1.پیرامون انقلاب اسلامى، ص 101.
2. فلسفه اخلاق ، صص267 266.
3. آشنایى با قرآن، ج3، ص 224(با تلخیص).________________________________________
سستى سوق مى‏دهد و استعدادهاى نهانى را به هدر مى‏دهد احترامى نمى‏تواند داشته باشد».(1)
امّا از نظر غرب «آنچه آزادى فرد را محدود مى‏کند آزادى امیال دیگران است هیچ ضابطه و چهارچوب دیگرى نمى‏تواند آزادى انسان و تمایل او را محدود کند؛ آزادى به این معنا مبناى دمکراسى غربى قرار گرفته است در واقع نوعى حیوانیت رها شده است. این که انسان میلى و خواستى دارد و باید بر این اساس آزاد باشد موجب تمیزى میان آزادى انسان و آزادى حیوان نمى‏شود».(2)
«راسل مى‏گوید: قدرت منع و جلوگیرى دیگران مى‏گوید که من به خاطر منافع خودم مى‏خواهم منافع دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با دیگران اتّفاق خواهند کرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسلیم خواهم شد و اجباراً منافع خصوصى خود را با منافع عمومى هماهنگ خواهم کرد».(3)
«به عقیده «میل» هیچ چیز مگر زیان فرد دیگر یا جامعه و به عقیده «لاک» مصلحت فرد و مصلحت جامعه یعنى اکثریت»(4) ملاک محدودیت آزادى نمى‏تواند باشد.
پس از توجه نمودن به آرا و نظرات اندیشمندان مغرب زمین دیدگاه استاد مطهرى روشن مى‏شود که تنها عامل محدودیت دامنه آزادى، مصلحت انسانیت مى‏باشد.(5)
البته استاد در گفتار دیگرش به محدودیت آزادى هر فردى به آزادى فرد دیگر قائل شدند ولى آن را ملاک تامّى براى تقیّد عنصر آزادى ندانستند و انضمام شرایط دیگر را نیز لازم شمردند:
«بدیهى است که آزادى مطلق امکان ندارد در جامعه باشد لازمه طبیعتِ جامعه این است که آزادیها محدود شود یعنى آزادى هر فرد به آزادى فرد دیگر محدود گردد مواهب اجتماعى به طور عادلانه در میان افراد تقسیم شود نظامات اجتماعى نظاماتى دست و پا گیر نباشد و افراد به حداکثر آنچه که در آن جامعه ممکن است بتوانند به کمال خودشان برسند».(6)
گرچه در غرب نسبت به وسعت دامنه آزادى شعار داده شد ولى بعدها حتى به محدودیت آن از جانب جامعه فتوا داده و روز به روز بیشتر پر و بال آزادى چیده شد.(7)
با توجه به مطالب مذکور، تذکار دو نکته
_______________________________
1. اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، ص 39.
2 پیرامون انقلاب اسلامى، ص 100.
3.اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، ص 42.
4. پیرامون جمهورى اسلامى، ص155.
5. ر.ک: همان مدرک، ص 155.
6. فلسفه تاریخ، ص 259.
7. ر.ک: فلسفه تاریخ، ص 286؛ پیرامون جمهورى اسلامى، ص 155.________________________________________
مهم دیگر ضرورى است:
نکته یکم: انسان گرچه موهبت الهى به نام آزادى دارد ولى در بعضى امور تکویناً از این آزادى محروم است. مثلاً انسان در ساختن اندامهاى بدن، رنگ پوست یا چشم، و نیز روحیه‏هاى خاص روانى یا اجتماعى که از طریق وراثت، محیط طبیعى و اجتماعى، تاریخ و عوامل زمانى به دست مى‏آورد هیچگونه اختیار و آزادى ندارد البته بعدها تا حدود زیادى مى‏توان بر علیه این محدودیتها طغیان کرد.(1)
پس آنچه محوریت بحث قلمرو آزادى و ملاک محدودیت آن را مشخص مى‏کند عبارتند از محورهایى که تکویناً متعلق آزادى هستند نه آن امورى که تکویناً متعلق آزادى هستند نه آن امورى که تکویناً از قلمرو آن خارج باشند.
نکته دوم این است که واقعیتهایى وجود دارد که اجبار بردار نیستند و با سلطه و زور نمى‏توان آنها را بر جامعه تحمیل کرد امورى چون تربیت افراد و جوامع، محبت و دوست داشتن، ایمان با دو رکن علمى و احساسى آن، آزادگى و روح آزادیخواهى و همچنین دین را مى‏توان از این واقعیتها به شمار آورد.(2)
انواع آزادى
در آثار و نوشته‏هاى استاد اقسام مختلف آزادى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است ایشان گاهى آزادى را به معنوى و اجتماعى و زمانى به فکرى و عقیدتى و گاه به آزادى انسانى و حیوانى تقسیم مى‏کند و آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى‏دهد و در بعضى موارد نیز از آزادى فلسفى سخن به میان مى‏آورد:
«معمولاً دوگونه آزادى براى انسان در نظر گرفته مى‏شود: یکى آزادى به اصطلاح انسانى و دیگرى آزادى حیوانى یعنى آزادى شهوت، آزادى هوى و هوسها... کسانى که درباره آزادى بحث مى‏کنند منظورشان آزادى حیوانى نیست بلکه آن واقعیت مقدس است که آزادى انسانى نام دارد».(3)
و در جاى دیگر مى‏نویسد: «آزادى سه جبهه پیدا مى‏کند آزادى از محکومیت طبیعت، آزادى از محکومیت انسانهاى دیگر، آزادى از محکومیت به قول عربها حافز یعنى انگیزه‏هاى درونى خود».(4)
ما در این قسمت از مقاله، به بررسى انواع مختلف آزادى از دیدگاه استاد شهید مطهّرى
_______________________________
1. ر.ک: انسان در قرآن، صصص38 36.
2. ر.ک: جهاد، صص4749؛ پیرامونجمهورى اسلامى، ص 117.
3.پیرامون انقلاب اسلامى، ص 7.
4. فلسفه تاریخ، ص233؛ و نیز ر.ک:نقدى بر مارکسیسم، صص245246.________________________________________
مى‏پردازیم و به لحاظ تقدّم بحثهاى انتولوژى بر مباحث اجتماعى و حقوقى، آزادى فلسفى را مقدم مى‏داریم.
الف: آزادى فلسفى
مقصود از آزادى فلسفى، اختیار در مقابل جبر است این بحث معرکه آراى متکلمان و فیلسوفان بوده است و شروع این بحث به لحاظ زمانى شاید مقارن با آغاز حیات بشر باشد. در هر صورت، این مسئله در عالم اسلام میان متفکران و اندیشمندان اسلامى نیز رونق خاصى پیدا کرد. گروهى به نام اشاعره جبرى مسلک شدند و گروه دیگرى به نام معتزله به تفویض گرویدند. و امامیه نیز با استفاده از تعلیمات اهل بیت علیهم السلام طریق وسط یعنى امر بین الأمرین را طى کردند. در مغرب زمین نیز مکاتب فلسفى پیدا شد که پرچم آزادى را به دست خود گرفت و آن را معیار کمال انسانى و ارزش ارزشهاى بشر شمردند؛ مکتب اگزیستانسیالیسم یکى از این مکاتب به شمار مى‏آید اساس این مکتب این است که:«انسان تنها موجودى است که در این عالم آزاد آفریده شده است و محکوم هیچ جبر و ضرورت و تحمیلى نیست».(1) این مکتب مى‏گوید:«هر چیزى که بر ضدّآزادى و منافى با آن باشد انسان را از انسانیت خارج و بیگانه کرده است انسان بالذات آزاد آفریده شده است اگر انسان خودش را به چیزى ببندد و به آن تعلق و وابستگى پیدا کند و بنده و تسلیم چیزى باشد از انسانیت خارج شده است؛ زیرا اوّلاً در آن صورت همیشه به یاد محبوب و مطلوبش است و از خود غفلت مى‏کند و ثانیاً این تعلقات باعث مى‏شود که انسان از ارزشهاى انسانى خود غافل شود و همه توجهش به ارزشهاى آن شیى‏ء معطوف گردد و این رفتار مایه اسارت انسان و از دست دادن آزادى مطلق و توقف از حرکت و تکامل است.
نزد این مکتب اعتقاد به خدا نیز نوعى اسارت و مانع رشد و تکامل انسانها معرفى شده است؛ زیرا اوّلاً اعتقاد به خدا مستلزم اعتقاد به قضا و قدر است و اعتقاد به قضا و قدر هم مستلزم اعتقاد به جبر مى‏باشد و جبر نافى آزادى است .ثانیاً اعتقاد به خدا مستلزم ایمان به خداست و ایمان به خدا یعنى تعلق و وابستگى که با آزادى انسانها نیز تعارض دارد».(2) به تعبیر دیگر «اگر تعلق و وابستگى روحى به چیزى نوعى بیمارى و موجب محو ارزشهاى انسانى است و عامل رکود و توقف و انجماد به شمار مى‏رود چه فرقى مى‏کند که آن چیز ماده باشد یا معنى، دنیا باشد یا عقبى و بالاخره خدا باشد یا خرما. اگر نظر اسلام در جلوگیرى از تعلق به دنیا و مادیت حفظ اصالت شخصیت انسانى و رهایى از اسارت
_______________________________
1. ر.ک: انسان کامل، صص330333.
2.ر.ک: انسان کامل، صص334336.________________________________________
بوده و مى‏خواسته انسان در نقطه‏اى متوقف و منجمد نگردد مى‏بایست به آزادى مطلق دعوت کند و هر قید و تعلّق را کفر تلقى کند».(1)
فرقى که بین اگزیستانسیالیست با مکتب عرفان وجود دارد در این است که «از نظر عرفان از هر دو جهان باید آزاد بود امّا بندگى عشق را باید گردن نهاد، لوح دل از هر رقم باید خالى باشد جز رقم الف قامت یار ، تعلق خاطر به هیچ چیز نباید داشت جز به ماه رخسارى که با مهر او هیچ غمى اثر ندارد؛ یعنى خدا. از نظر فلسفه‏هاى به اصطلاح اومانیستى و انسانى آزادى عرفانى دردى از بشر را دوا نمى‏کند؛ زیرا آزادى نسبى است»(2) این است اشکالى که مکاتب فلسفى اومانیستى از جمله اگزیستانسیالیست مطرح کرده‏اند.
استاد شهید مطهرى بعد از طرح این نظریه و پذیرش اصل آزادى و عالى شمردن آن نسبت به سایر ارزشهاى انسانى و ردّجبریت اشاعره به نقد و پالایش آن پرداخته و در اوّلین اشکالش هرگونه تعلق را ضد آزادى و هرگونه آزادى را مایه تکامل آدمیان به شمار نمى‏آورد. وى در این باره مى‏فرماید:
«تعلّق یک موجود به غایت و کمال نهایى خودش بر خلاف نظر آقاى سارتر از خود بیگانه شدن نیست بیشتر در خود فرو رفتن است یعنى بیشتر خود، خود شدن است؛ آزادى اگر به این مرحله برسد که انسان حتى از غایت و کمال خودش آزاد باشد یعنى حتى از خودش آزاد باشد این نوع آزادى، از خود بیگانگى مى‏آورد این نوع آزادى است که بر ضد کمال انسانى است. آزادى اگر بخواهد شامل کمال موجود هم باشد یعنى شامل چیزى که مرحله تکاملى آن موجود است بر این معنا که من حتى از مرحله تکاملى خودم آزاد هستم مفهومش این است که من از خود کاملترم و خودِ ناقصتر من از خودِ کاملتر من آزاد است این آزادى بیشتر انسان را از خودش دور مى‏کند؛ در این مکتب میان وابستگى به غیر و بیگانه با وابستگى به خود یعنى وابستگى به چیزى که مرحله کمال خود است تفکیک نشده است».(3)
اشکال دوم استاد بر این مکاتب، آشکار کردن خلط این دیدگاه بین وسیله و هدف است. وى در این باره نیز مى‏فرماید:
«آقایان اگزیستانسیالیست بین هدف و وسیله اشتباه کرده‏اند آزادى براى انسان کمال است ولى آزادى کمال وسیله‏اى است نه کمال هدفى؛ هدف انسان این نیست که آزاد باشد ولى انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد».(4)
_______________________________
1. سیرى در نهج البلاغه، ص 284.
2. همان مدرک، ص 286.
3. انسان کامل، صص338339.
4.همان مدرک، ص 346.________________________________________
اشکال سوم استاد بر برداشت اگزیستانسیالیستها از آزادى، نداشتن ارزش اجتماعى آنهاست، زیرا هنگامى آزادى مفید است که انسان را نسبت به دیگران متعهد کند و آزادى در چنین مکاتبى هیچگونه تعهدى براى انسانها به وجود نمى‏آورد در نتیجه ارزش اجتماعى ندارد عبارت استاد چنین است:
«بعضى جهان‏بینى‏ها تعهد آور است مانند جهان بینى توحیدى ولى برخى چنین نیست مانند اگزیستانسیالیسم که مى‏گویند من چون آزادم مسئول خود هستم ولى این آزادى فقط معنایش این است که دیگرى مقصر بدبختى من نیست حداکثر معناى این حرف این است که هیچ عاملى مقصّر بدبختى من نیست ولى آیا معناى این، مسئولیت در برابر دیگران هم هست که بگویم من در انتخاب خود مسئولم چیزى را انتخاب کنم که به نفع دیگران هم باشد؟!».(1)
استاد درباره تعلّق و اعتقاد انسان به خداوند تبارک و تعالى مى‏گوید:
«خدا از دو راه با انسان بیگانه نیست اوّلاً تعلّق انسان به خدا تعلّق به یک شیى‏ء مغایر با ذات و یک شیى‏ء مباین نیست که انسان با تعلّق به خدا خودش را فراموش کند...(زیرا)علت فاعلى و علت موجده و مبدع هر شیى‏ء و مقوم ذات هر شیى‏ء یعنى آن علت ایجاد کننده هر چیزى که قوام آن شیى‏ء به اوست از خود شیى‏ء نزدیکتر است ...قرآن مى‏فرماید:«ما از خود شما به شما نزدیکتریم»(2) نه فقط آگاهى ما به شما از خودتان بیشتر است بلکه ذات ما از شما به شما نزدیکتر است ثانیاً قرآن که مى‏گوید انسان به خدا باید تعلق خاطر داشته باشد؛ چون خدا را کمال و نهایت سیر انسان مى‏داند و مسیر انسان را به سوى خدا مى‏داند پس توجه انسان به خدا توجه او را به نهایت کمال خودش است... رفتن انسان به سوى خدا رفتن انسان به سوى خود است رفتن انسان از خود ناقص‏تر به خود کامل است».(3)
اصولاً «فلسفه عبادت این است که انسان خدا را بیابد تا خودش را بیابد، فلسفه عبادت بازیابى خود و خودآگاهى واقعى است»(4) در نتیجه تعلّق و وابستگى داشتن به خدا یک نوع رسیدن و وصول به کمال انسانى است که هیچگونه اسارت شمرده نمى‏شود .
استاد در بحث آزادى فلسفى رابطه آزادى و اصل علیت را رابطه‏اى طولى دانسته و به نبود اضافات بین آن دو نظر داده است و براى درک بیشتر این مطلب خوانندگان را به پاورقیهاى
_______________________________
1. تکامل اجتماعى انسان، صص121 120(با تلخیص).
2.«نحن أقرب إلیه منکم» ، واقعه:85.
3. انسان کامل، صص341 340.
4. همان مدرک، ص 343.________________________________________
جلد سوم اصول فلسفه ارجاع مى‏دهد.(1)
آزادى فلسفى در قرآن کریم
«از نظر غالب مفسران و متکلمان آیات قرآن در زمینه سرنوشت و آزادى انسان متعارض مى‏باشند ولى نکته قابل توجه این است که تعارض بر دو قسم است:1. تعارض بالمطابقه که سخنى صراحتاً سخن دیگر را نفى کند،2. تعارض بالالتزام یعنى لازمه صحت یک سخن بطلان مفاد جمله دیگر باشد تعارض آیات قرآن با یکدیگر در مسئله قضا و قدر به لحاظ این که در مفاد التزامى آنها هست از نوع دوم محسوب مى‏شود یعنى لازمه این که همه چیز به تقدیر الهى باشد این است که انسان آزاد نباشد و لازمه آزادى انسان نفى مشیت الهى است براى حلّ چنین تعارضى گروهى از متکلمان اسلامى به تأویل یک دسته از آیات دست زدند که منشأ پیدایش جبرى‏گرى و قدرى گرى شد و گروه دیگرى بین هر دو دسته از آیات جمع کردند و طریق سوّمى که امر بین الأمرین باشد را برگزیدند».(2)(3)
ب: آزادى فکرى
یکى دیگر از انواع آزادى که استاد بدان توجه کرد و جهات مختلف آن را بررسى نمود آزادى در تفکر و اندیشه است ما در این بخش از مقاله جوانب مختلف دیدگاه استاد را در باره این نوع از آزادى به ترتیب بیان مى‏کنیم:
1. آزادى فکرى مایه پیشرفت و رشد اسلام و نبود یا محدودیت آن باعث شکست اسلام است؛ استاد در این باره مى‏فرماید:
«اتّفاقاً تجربه‏هاى گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادى فکرى و لو از روى سوء نیّت برخوردار بوده است این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید به طورى که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم در چنین زمینه سالمى خواهد بود که اسلام هرچه بیشتر رشد مى‏کند»(4) و نیز مى‏فرماید :
_______________________________
1. ر.ک: انسان و سرنوشت، ص 58؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج3، ص 232 231.
2. ر.ک: انسان و سرنوشت، صص4042.
3. آیاتى که بر اختیار انسان و مشیت الهى دلالت دارند به ترتیب عبارتند از آیه 3 سوره دهر:«إنّا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً» یعنى ما انسان را راه نمودیم او خود یا سپاسگزار است یا ناسپاس؛ و آیه 26 بقره: «ضلّ‏به کثیراً و یهدی به کثیراً و ما یضلّ‏به إلاّ الفاسقین» ، یعنى: بسیارى را خدا با آن گمراه مى‏کند و بسیارى را هدایت و با آن جز فاسقان را گمراه نمى‏کند البته آیات دیگرى نیز وجود دارد براى آشنایى بیشتر به این بحث به «الالهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل» ص 285 به بعد مراجعه کنید.
4. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 63.________________________________________
«اگر جلوى فکر را بخواهیم بگیریم اسلام و جمهورى اسلامى را شکست داده‏ایم».(1)
2. باید بحثهاى فکرى و علمى آشکارا و به صورت منطقى انجام بگیرد و از نفاق‏کارى و پنهان عمل کردن پرهیز نمود«این که فردى پنهانى به صورت اغواء و اغفال بخواهد دانشجویان ساده و کم مطالعه را تحت تأثیر قرار دهد و برایشان تبلیغ کند این قابل قبول نیست»(2) پس بین آزادى فکرى و آزادى در اغفال انسانها فرق است.
3. وجه امتیاز اسلام با مذاهب دیگر مخصوصاً مسیحیت همین است اسلام مى‏گوید: اصول عقاید را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکرى نمى‏پذیریم امّا اصول دین مسیحى ماوراى عقل و فکر شناخته شده است.(3)
4. آزادى فکرى از نظر استاد به طور مطلق و بدون هیچ محدودیتى صحیح و مایه رشد آدمیان معرفى شده است؛ زیرا اوّلاً آزادى در اندیشه ناشى از استعداد انسانى بشر است و پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادى است پس این استعداد بشرى باید آزاد باشد تا پرورش یابد و انسان را به کمال نهایى برساند.(4)
ثانیاً «علم چیزى است که بر اساس منطق پیش مى‏رود در نتیجه انسان باید در علم آزاد باشد».(5)
ثالثاً«تفکر قوّه‏اى است در انسان ناشى از عقل داشتن، انسان چون یک موجود عاقلى است موجود متفکرى است، قدرت دارد در مسایل تفکر کند به واسطه تفکرى که در مسایل مى‏کند حقایق را تا حدودى که برایش مقدور است کشف مى‏کند حالا هر نوع تفکرى باشد تفکر به اصطلاح استدلالى و استنتاجى و عقلى باشد یا تفکر تجربى»(6) پس کشف حقایق دلیل دیگرى است بر مطلق نهادن آزادى فکرى.
5. اجتهاد مجتهدان نوعى حریت و آزادى فکرى است البته مقصود از این حریت خروج و رهایى از حدود کتاب و سنت نیست هم‏چنان که تفکر اشاعره و معتزله بر آن است بلکه آزادى و حریت از جمود و تقشیر مى‏باشد.(7)
_______________________________
1 و 2. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 64.
3. همان مدرک، ص 9495.
4. همان مدرک، ص 7 و ص 91.
5. آشنایى با قرآن، ج3، ص 224.
6. پیرامون جمهورى اسلامى، ص 93و92 و نیز ص 100.
7. ر.ک: تکامل اجتماعى انسان، صص184185.

تبلیغات