مصاحبه بااستاد: آیت الله عبدالحسین طیب
آرشیو
چکیده
متن
کشور عزیز ما که سالهاى تلخ و پر مشقتى را پشت سرگذاشته و امروزه در هنگامه بازسازى راههاى پر سنگلاخ و خار و خاره را در پیش روى دارد براى رسیدن به ستیغ استقلال و آزادى واسلام ناب محمدى (ص ) به پشتوانه عظیمى همچون : حوزه علمیه نیازمنداست.البته حوزه علمیه اى که شب را درک کرده باشد و روى به چشمه خورشید داشته باشد وگرنه خود سنگ است که باید موسى وار با عصا دو نیمش کرد تااز دل سنگ چشمه بجوشد و خود خاراست که باید با تیغ گل آرا به جانش افتاد تا گل خوش عطر زندگى بشکفد و خود شب است و باید زدودش تا فجر صادق برآید. حوزه هاى علمیه براى این که در هسته مرکزى حرکت عظیم امت سربلند به سوى روشنائى قرار بگیرد و نقطه دایره زندگى باشد باید بر سر رکن اساسى پایه گذارى شود:
دانش قوى شناخت زمان و تهذیب نفس.
مجله دراین ستون سعى مى کند ازاین زاویه ها چهره مردان بزرگى که به وادى عشق قدم نهاده اند و چراغ دیده بر محراب ابروى بارافروخته اند برکشد و در پیش چشم ناظران دقیق و هوشیار بنهد ،البته فاش مى گوید که : تاکنون نتوانسته است از شخصیتهاى مورد گفتگو تصویرى کامل بدست دهد و آیینه تمام نماى آفتاب جمال آن آفتاب چهره گان باشد.
گروه مصاحبه دراین شماره با یکى از چهره هاى همدم و مانوس با قرآن به گفتگو نشسته است.این انس با قرآن بحدى است که گروه مصاحبه دراین نشست عمیقا درک کرد که لحظاتى بین عاشق و معشوق جدائى افکنده باعث شده استاداز زمزمه قرآن براى مدتى هر چند کوتاه محروم بماند.
استاد عزیز سالى چهارده مرتبه قرآن را ختم مىکنند!
در ماه محرم و صفر هر روز زیارت عاشورا را با آداب کامل مى خوانند.
هر شب قبل از نماز شب زیارت چهارده معصوم را مى خوانند.
هیجده سال مشغول نوشتن اطیب البیان بوده اند.
در مقابل مسائل اجتماعى بشدت حساس بوده و هستند.
درالتبلیغ اسلامى را با همکارى علماءاصفهان در مقابل هجوم تبلیغاتى مسیحیان تاسیس کرده اند.
کلم الطیب را تالیف کرده اند تا بتوانند جوابى باشد در برابر شبهات و...
آنچه ذکر شد ازاستاد متواضع حضرت آیه الله طیب با تمام کنجکاوى واسرار نشنیدیم بلکه اطرافیان بخصوص دکتر طیب فرزند بزرگوار و فاضل ایشان لطف کردند و توضیحاتى دادند که فهرستى از آن براى آگاهى شما عزیزان ارائه شد.
اینک این شما واین نتیجه گفتگوى ما با آن بزرگوار که اگر در آن حسنى ببینید عکس جمال آن بزرگ است واگر دلى بدان زنده گردد هم اثر نفس قدسى آن محب خداست.
[حوزه]
حوزه : آشنائى با زندگانى پر باراساتید بزرگ و طلایه داران علم و فقاهت واجتهاد براى ما طلاب غنیمتى بزرگ است دراین راستا مشتاقیم که فرازهایى از زندگى علمى و تحصیلى خود را بیان بفرمائید؟
استاد: حقیر بعداز ظهر هفتم محرم سال 1312 قمرى (برابر با 30 تیر 1272 شمسى و 21 ژوئیه 1893 میلادى ) در یکى از محله هاى مرکز شهر اصفهان (معروف به محله نو در میان طائفه اى از سادات معروف به میرمحمد صادقى ) دیده به جهان گشودم.
من چهارمین فرزند خانواده واولین پسر آن بودم به این لحاظ آنگونه که نقل مى کردند توجه مخصوص نزدیکان به سوى من جلب شده بود.
با توجه به علاقه واخلاص وافر پدرم نسبت به آستان مبارک حضرت ابى عبدالله الحسین نام من را عبدالحسین نامیدند.این نام ازابتدا براى من موجب برکات فراوان شده است و همواره نسبت به آن افتخار مى کنم.
هنگامى که من سومین بهار زندگى خود را سپرى مى کردم پدرم خانواده را براى سفر به کربلا و آستان بوسى مولا آماده مى کند. نزدیکان با خود زمزمه داشتند که او نذر داشته نام فرزند را عبدالحسین بگذارد و مى خواهد دراولین فرصت عبد را به محضر مولا ببرد.
سفر به عتبات مقدسه با توجه به امکانات آن روز مشکلات زیادى داشت به این جهت پدر براى مراقبت از فرزند دلبند خویش شخصى رااجیر مى کند تا در طول مسافرت مراقبت عبدالحسین باشد. آن مسافرت قریب دو ماه به طول مى انجامد. پس از بازگشت عبدالحسین کودک چهارساله آن روز بسیارى از فقرات زیارات از جمله : زیارت وارث وامین الله و بخشى از زیارات جامعه کبیره را بدون خطا از حفظ مى خواند.
این امر را من طبیعى مى دانم چرا که مولائى به مانندابى عبدالله الحسین[ ع] عبد آستان بوس خود را بدون صله وانعام نمى گذارد. صله وانعامى که نخستین بخش آن عشق و محبتى محکم و پیوند ناگسستى است با مولا. من در تمام ایام عمر خویش ازاین صله وانعام بهره ها برده ام و خود را نسبت به آن ممنون و سپاسگزار مى دانم
نزدیکان آن روز حفظ زیارات را به هوش و حفاظه خوب کودک منتسب مى کردنداما حقیر که بعدها دعاى کمیل زیارت عاشورا زیارت جامعه کبیره و زیارات چهارده معصوم رااز حفظ مى خواندم واکنون که دراین نود و پنجمین سال زندگى هنوز جزئیات آن سفر مقدس را به خوبى بیاد دارم آن را جز عنایت الهى و تفضل مولا نمى دانم.
بعدازاین سفر مرا به مکتب خانه فرستادند و پس از فراگیرى خواندن و نوشتن حساب قرآن و نصاب الصبیان راهى مدرسه علمیه گردیدم.
در دوازده سالگى طبق مشیت الهى از نعمت سرپرستى پدر محروم گردیدم ولى از آنجا که طرق فضل الهى و عنایت بارى محدود نیست مادرم که بانوى بسیار بزرگوار و مقدس و همچون پدر از شجره طیبه ولایت واز خاندان روحانیت بود به تربیت من همت مخصوص گمارد.او مصمم تر و قویتراز گذشته من را تشویق و تحریص به کسب علم و تحصیل معرفت مى کرد و دراین راه هیچگاه از دعا و توسل فراموش نمى کرد. به قول خودش هر شب هنگام سحر از خدا مى خواست که: حسین رااهلش کند. از رهگذراین دعاهاى خالصانه و تشویق هاى مشفقانه در من عزمى پیدا شد که توانستم ناملایمات پیش آمده از فقدان پدر را تحمل کرده و به طریق خودادامه دهم.
هنوز مقدارى از ضربه هولناک فقدان پدر نمى گذشت که قحطى عظیم ناشى از جنگ بین الملل اول شروع شد.ابعاداین فاجعه دراصفهان بسیار گسترده تر بود تا حدى که از مرده ها بر سکوى مساجد پشته ها ساخته مى شد و فزونى مردگان فرصت دفن و کفن را به کسى نمى داد.
من بااتکال به خداى بزرگ و با قناعتى که پس از فوت پدر کسب کرده بودم این بحران را پشت سرگذاشتم.
درابتداى طلبگى من در مدرسه میرزا مهدى حجره اى گرفتم و آنجا مشغول درس و بحث شدم.ازابتداى مقدمات تا معالم را خدمت مرحوم حاج آقا آخوند زفره اى بودم. معالم را خدمت مرحوم سیداحمد خوانسارى خواندم.
مرحوم آقا شیخ علوى یزدى که بسیار درادبیات مسلط بود در مدرسه صدر شرح لمعه مى فرمودنداین درس بسیار خوب و متین و با آهنگى بلند گفته مى شد. صداى خوب آن مرحوم در تمام مدرسه بگوش مى رسید. شرح لمعه را من خدمت ایشان خواندم.
نزد مرحوم آقا شیخ حسن یزدى منطق را خواندم.
حکمت حساب جبر مقابله و هیئت و نجوم را خدمت مرحوم اسدالله قمشه اى حکیم فرا گرفتم بعدازاتمام دروس مقدمات از مدرسه میرزا مهدى به مدرسه جنب مسجدامام نقل مکان کردم.
و پس از آن به مدرسه چهار باغ ( امام صادق ) رفتم و آنجا رحل اقامت افکندم.
دروس سطح را خدمت بزرگانى که هر یک در حوزه آن روزاصفهان استاد فرزانه اى بودند به تلمذ نشستم.
خدمت مرحوم آقا سیدمهدى درچه اى کتاب قوانین و تقریرات کفایه را خواندم. نزد مرحوم آخوند ملا عبدالکریم کزى متاجر شیخ را فرا گرفتم. فرائدالاصول را خدمت آقا میر محمد صادق مدرسى و کفایه را خدمت مرحوم دزفولى خواندم. دروس خارج فقه واصول را درس خارج اصول مرحوم میرمحمد صادق مدرسى و مرحوم محمدتقى مدرسى شرکت مى کردم و همچنین در درس خارج فقه مرحوم سید ابوالقاسم دهکردى نیز شرکت مى جستم.
عمده فقه واصول را دراصفهان خدمت مرحوم آیت الله آقاسید محمدباقر درچه اى بودم. تقریبا مدت یازده سال مرتب درس این بزرگوار مى رفتم. دراین مدت جدااز فقه واصول معارف و حقایق دیگرى را نیز از آن بزرگوار واستاد کامل آموختم. درست است که ثمره طاهرى این یازده سال تحصیل مداوم خدمت ایشان مرا به درجه اجتهاد رسانیداما آنچه مهم بود من از آن مرحوم درس زندگى اخلاق و شخصیت را فرا گرفتم. آن بزرگ مرد به راستى در ورع و تقوا آیتى عظیم بود. در عین سادگى از یک صفاى روح عجیبى برخوردار بود. براستى نسبت به دنیا و امور دنیوى بى اعتنا و در معیشت به حداقل ممکن قناعت مى کرد. 4
مساله نظم درامور و تقسیم ساعات شبانه روز براى کارهاى مختلف و برنامه ریزى ایشان زبانزد بود. در مساله نظم آن بزرگوار همین را عرض کنم که در مدت یازده سال که خدمت ایشان بودم ایشان حتى یک جلسه درس را غیبت نکردند و دراین مدت هیچگاه به علت غیبت ایشان یا من درس از من فوت نشد و در تمام مدت درس در ساعت معمول خود برگزار مى شد و بگونه منظم ادامه داشت.این نظم وانضباط استاد مسلما در شاگردان نیز بى تاثیر نبود. من در طول زندگى سعى کردم به ماننداستاد منظم باشم. بعضى از آقایان طلبه مدرسه مى گویند که : ما ساعتهاى خود را به رفت و آمد شما منظم مى کنیم. مى دانیم چه وقت براى درس مى آیید چه ساعت براى تجدید وضو و چه هنگام مدرسه را ترک مى کنید.البته این حسن ظن ایشان است.اما من به آقایان طلاب عرض مى کنم از مساله نظم درامور غافل نباشند. نظم یکى از مهمترین اسباب توفیق و کمال انسان است. ساعات شبانه روز محدوداست و بایداز آن حداکثر بهره را برد. و بدون یک برنامه ریزى و تقسیم بندى درست کارهااین بهره بردارى مشکل است بودن نظم و برنامه وقت ها ممکن است بى جهت مصرف شود.
حوزه : فرمودید که ثمره یازده سال تلاش و شرکت شما در درس مرحوم آیت الله سیدمحمدباقر درچه اى شما را به اجتهاد رسانید به چه انگیزه دراین مرحله متوقف نشدید و باز هم ادامه تحصیل دادید.
استاد:اگرانسان به حقایق علوم توجه و معرفت پیدا کند نسبت به دریافت آن سیرى ناپذیر مى شود. و نمى تواند در مرحله اى خود را متوقف یا به اصطلاح فارغ التحصیل ببیند.
اطلبواالعلم من المهدالى اللحد البته شرائط طبیعى گاهى به انسان اجازه نمى دهد. در سنین بالا مزاج انسان را یارى نمى کند و یا نیازهاى طبیعى اجتماع مانع ادامه مستمر تحصیل مى شود. هیچ لذتى را نمى توان جایگزین لذت آموختن کرد.
من بعدازاین مدت یازده سال که خدمت مرحوم آیت الله سیدمحمدباقر درچه اى بودم و کم و بیش خدمت اساتید بزرگ اصفهان را درک کردم به قصدادامه تحصیل و درک معارف عالى اسلام عازم حوزه نجف اشرف شدم. در این راه ابتدا وارد قم شدم در قم نزدیک به یک سال از محضر درس استاد بزرگ حاج شیخ عبدالکریم حائرى بهره بردم. حوزه درس ایشان یک حوزه گسترده و بسیار عمیقى بود.
بعداز یک سال راهى نجف اشرف شدم و در آن حوزه شریف خدمت اساتید بزرگ و آیات و آیات عظم رسیدم واز حوزه پر برکت درس آقایان استفاده کردم.
نجف درس اصول مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین کمپانى و درس فقه مرحوم آیت الله آقا سید محمدحسین اصفهانى و درس فقه واصول مرحوم آیت الله نائینى شرکت مى کردم.
همچنین درس اصول مرحوم آقا حسین رجایى و فقه مرحوم آقا سید اسمعیل یزدى مىرفتم.
خدمت مرحوم آیت الله آقاضیاء عراقى رساله منجزات مریض را خواندم و خدمت مرحوم آیت الله شیخ جواد بلاغى علم کلام را آموختم.
حوزه : حضرت عالى از کدامیک از آقایان نجف اجازه اجتهاد دارید.
استاد از حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى ، حضرت آیت الله آقا ضیاء الدین عراقى ، حضرت آیت الله محمد کاظم شیرازى و حضرت آیت الله میرزا محمد حسین نایینى و همچنین اجازاتى از حضرات آقایان آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى و حضرت آیت الله حاج آقا حسین قمى و حضرت آیت الله آقا میرزا اصطهباناتى و حضرت آیت الله آقا محمد تهرانى رازى و حضرت آیت الله آقا شیخ محمد حسین فشارکى و حضرت آیت الله آقا سید محمد باقر درچه اى.
مرحوم استاد ، آیت الله نائینى، خیلى به گردن حقیر حق استادى دارند. من از درس این بزرگوار ، خیلى استفاده بردم و نسبت به درس دیگر آقایان اساتید، از درس ایشان بهره بیشترى برده ام. هنگام اجازه اجتهاد ، ایشان ، مى خواستند از من امتحان کنند یک سؤال براى من نوشتند که در مسأله (خلل نماز) بود من یک رساله اى در این باب نوشتم. ایشان ، خیلى پسندیده بودند.
در حوزه درس تعریف زیادى فرمودند. مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانى خیلى به من اظهار لطف و مهربانى مى فرمودند. زیادى ازایام که خدمت ایشان مى رسیدم ایشان ضمن محبت زیاد به من یک لیره طلا مرحمت مى فرمودند.
پس از بازگشت از نجف اشرف ، آقایان زیادى در قم به من پیشنهاد مى کردند که در قم بمانم و درس و بحث را شروع کنم ولى من احساس کردم حوزه علمیه قم ازاین جهت کمبودى ندارد و آقایان زیادى آنجا مشغول تدریس هستند و حوزه هاى درسى خوبى دارند. به این جهت پیشنهاد آقایان را نپذیرفتم و عرض کردم : فکر مى کنم براى اصفهان مفیدتر باشم و آنجا نیاز بیشترى نسبت به قم احساس مى شود.
وقتى من مخالفت کردم بعضى از آقایان فرمودند: شمااگر در قم بمانید و حوزه درس تشکیل بدهید بعداز مدتى در مرجعیت شما تردیدى نخواهد بود و مرجع خواهید شد،
اما من با همان احساس خودم عرض کردم : حوزه قم ازاین نظر کمبودى ندارد آقایان بزرگوارى هستند و درس و بحثها هم بحمدالله برقراراست و من هیچگاه به داعیه مرجعیت درس نخوانده ام ، بلکه من باانگیزه خدمت و پذیرش مسئولیت درس خوانده ام. در مسئوولیت مرجعیت آقایانى هستند و بحمدالله فعلا خلائى احساس نمى شوداما در بعد تبلیغات و مسئوولیتهاى این گونه اى احساس خلا مى شود به این لحاظ به اصفهان باز مى گردم و دراین زمینه ها مشغول مى شوم.
در پاسخ من بعضى از آقایان این عبارت را بکار بردند که : در اصفهان علم شما دفن مى شود.اما من به این عبارت اعتقادى نداشتم. به این جهت و به قصدارائه خدمات دینى و تبلیغى وارشادى به اصفهان بازگشتم.
حوزه : پس از بازگشت به حوزه اصفهان چه درسهایى را تدریس مى فرمودید؟
استاد: در بدو ورود به اصفهان در مدرسه صدر حجره اى گرفتم و در همانجا مباحثه را شروع کردم امااز همان ابتداء دلم هواى دیگرى داشت مى خواستم با مردم صحبت داشته باشم و به گونه اى رفتار کنم که معارف اسلامى در سطح عامه مردم مطرح شود و آنچه از معارف اسلامى مى توانداز درون حوزه هاى علمیه به میان جامعه بیاید آورده شود.
این کار درابتداء مشکلات فراوانى داشت که بزرگترین آن جو حاکم بر شهر بود که در آن حتى ائمه جماعت منبر رفتن و موعظه کردن را مناسب نمى دانستند تا چه رسد به مجتهدین و کسانى که صاحبان اجازات اجتهاد هستند.
این جو باعث شده بود که حوزه هاى درسى و محفل هاى بحث و گفتگوى معارف اسلامى منحصرا همان هایى باشد که در حوزه هاى علمیه و براى طلاب تشکیل مى شود.
من این انحصار را دوست نداشتم و مى اندیشیدم که براى بخشهایى از مردم مى توان حوزه هاى درسى از قبیل : تفسیر واعتقادات داشت واین کار را پرفاید مى دانستم.
در مدرسه صدر که مباحثات طلبگى برقرار بود. بعداز مباحثه ظهرها نماز جماعت اقامه مى شد.از همانجا من سعى کردم که گاه و بیگاه صحبتهایى داشته باشم تا بلکه جو حاکم را رفته رفته بشکنم. دراین زمان در جوار منزل مسکونى ما مسجدى را به نام من و براى اقامه نماز ساختند. من این فرصت را غنیمت شمردم و هر شب و صبح پس از اقامه نماز، بر فراز منبر مباحث اصول دین احکام و مباحث اخلاقى را براى مردم مطرح مى کردم. به حول و قوه الهى رفته رفته آن جو حاکم شکست و دیگر منبر رفتن و با مردم مستقیم صحبت کردن براى علماء وائمه جماعت عیب شمرده نمى شد. و بزرگان زیادى این شیوه مطلوب را پیشه ساختند. در کناراین کار ، به تشکیل حوزه هاى درسى براى مردم پرداختم. اولین حوزه درسى صبحهاى جمعه تشکیل مى گردید و موضوع آن تفسیر قرآن بود.این حوزه براى غیر طلبه ها بوداما درست به مانند یک حوزه درس طلبگى برگزار مى گردید. شروع آن قبل از مساله کشف حجاب بود و تا سال 1362 بدون وقفه و بدون هیچ تعطیلى به مدت پنجاه سال ادامه داشت.اگر کسالت و ضعف مزاج نبود و قدرت ادامه آن را مى داشتم هنوز هم آن راادامه مى دادم.
هیچ حادثه اى حتى قلدریهاى رضاخانى نیز نتوانست موجب تعطیلى این حوزه درسى گردد در آن زمان که رضاخان تشکیل جلسات مذهبى را ممنوع کرده بود حوزه تفسیر در نیمه هاى شب جمعه تشکیل مى گردید. دوستان در جلسه رحل هاى قرآن را جلوى افراد مى گذاشتند و یکى دو نفر هم مامور در کوچه و خیابان مى گماردند که اگر ماموران رضاخانى آمدند خبر دهند تا ما جلسه را به صورت جلسه قرائت قرآن در بیاوریم. حوزه درسى دیگرى که با مردم داشتیم حوزه درسى کلام بود. زمانى کلیساى حضرت لوقا دراصهفان واقع در خیابان عباس آباد برنامه تبلیغات گسترده اى چیده بود و به حجم تبلیغات خودش خیلى اضافه کرده بود. خوف آن مى رفت که عده اى از جوانان جذب آن گردند به این جهت من در مسجد کازرونى که تقریبا مقابل همان کلیسا واقع شده بود همزمان با جلسات کلیسا که عصرهاى جمعه تشکیل مى شد درس کلام را شروع کردم.
بحمدالله این درس از سوى جوانان دانشجو و دانش آموزان وافراد تحصیل کرده مورد استقبال فراوان قرار گرفت. گاهى حدود دو هزار نفر در آن شرکت مى کردند. موفقیت این درس کم نظیر بود بگونه اى که تنها پس از چند سال از شروع آن دستگاه تبلیغاتى کلیساى لوقاابتداء تضعیف و سپس بکلى بر چیده شد.این حوزه درسى از سال 1328 شروع شد و تا سال 1353 بدون وقفه و تعطیلى ادامه داشت و علت تعطیل شدن آن نیز نقاهتى بود که در زمستان 1353 براثر زمین خوردگى پیش آمد و همچنین تلاش زیادى که براى اتمام و تکمیل تفسیر داشتم زیادى از فعالیت هاى دیگر مرا تحت الشعاع قرار داد چرا که من مى خواستم تفسیر را تمام کنم نکنداجل مهلت ندهد و تفسیر ناتمام باقى بماند.
سومین حوزه مردمى حوزه درس اخلاق بود که شبهاى شنبه پس از نماز عشاء برگزار مى شد که بیش از بیست سال برگزار مى گشت وادامه داشت.
تعدادى از پزشکان و تجاراصفهان مى خواستند کتاب اصول کافى را درس بگیرند که یک حوزه درسى تشکیل شد. شبهاى دوشنبه دراین حوزه کتاب شریف کافى خوانده مى شد. و مدت 15 سال یعنى تا 1363ادامه یافت. مطلبى را که مى خواهم عرض کنم این است که این چهار حوزه درس اگر چه براى غیر طلبه ها تشکیل مى شد و خارج از مدرسه علمیه بوداما کاملا صورت درس داشت مطالب نوشته مى شد سئوال مى شد و بحث و مباحثه بود.
جلسه شبهاى دوشنبه که آقایان پزشکان تشریف مى آوردند و کتاب شریف اصول کافى خوانده مى شد درست حالت کلاسیک داشت با میز و صندلى برگزار مى شد. حدود سى نفراز آقایان شرکت مى کردند که همگى کتاب داشتند و یادداشت بردارى مى شد و کاملا به صورت کلاس اداره مى شد.
البته این بدان معنى نیست که منبر وعظ و خطابه در میان مردم لازم نباشد یا خداى نکرده کم اهمیت تلقى شود بلکه مى خواهم عرض کنم که این چهار حوزه درسى بوداما خارج از مدارس علمیه و براى غیر طلبه ها برگزار مى شد.
عرض کردم که مساله وعظ و خطابه هم ازابتداى ورودم به اصفهان مورد نظرم بود و آن را مهم مى دانستم و علیرغم این که منبر رفتن را براى آقایان حتى ائمه جماعت دراصفهان سبک و خلاف شان مى دانستند من با تصمیم به از میان بردن این سنت
غلط منبر مى رفتم و به وعظ و خطابه مى پرداختم. در دو ماهه محرم و صفر تقریبا تمام شبها و حتى روزها در مجالس عزادارى حضرت ابى عبدالله منبر مى رفتم و پس از وعظ و خطابه مفصل مصیبت مى خواندم. رفته رفته این سنت غلط منبر نرفتن از میان رفت و بزرگانى از علماءاصفهان به این مهم پرداختند وامروز تقریبا مساله منبر رفتن آقایان علماء دراصفهان امر عادى است گرچه هنوز بعضى ازائمه جماعات ازاین کار خوددارى مى کنند.
حوزه : حضرت عالى بحمدالله جدااز توفیق در مساله تبلیغ باانجام حوزه هاى درسى و منبر و خطابه دست به قلم هم داریم لطفا مقدارى راجع به تالیفات خود مطالبى بیان فرمائید.
استاد: من ازابتداءسعى مى کردم تقریرات درسهاى اساتید بزرگ را که محضر پر برکت ایشان را درک کردم به نحوه کامل بنویسم و تقریبا تقریرات تمام اساتید خودم را نوشتم و دارم از جمله : تقریرات بحث آیت الله محمدباقر درچه اى در فقه واصول تقریرات استاد میر محمد صادقى دراصول تقریرات درس استاد ناالا عظم مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى تقریرات بحث آقا شیخ محمد حسین کمپانى و تقریرات درس بزرگانى دیگر و حاشیه اى هم بر رساله استصحاب مرحوم آیت الله نائینى و رساله اى در صلاه جمعه و جزوات دیگر تالیف کرده ام که غیر مطبوع است و به طبع نرسیده است.
واما آن قسم از تالیفات حقیر که به طبع رسیده و چاپ شده است : تفسیر قرآن کریم در چهارده جلد به نام اطیب البیان.این تفسیر فارسى مورداستقبال واقع شد و بعضى از مجلدات آن چندین بار چاپ شده است.
کلم الطیب فى العقائد در سه جلد که چندین بار به چاپ رسیده است و همچنین کتاب العمل الصالح فى العقائد والاخلاق و معانى الکبار. تالیفت مطبوع من حاصل همان جلسات حوزه هاى درسى است. من خود را دراین زمینه مدیون برکات الهى مى دانم که بواسطه آن جلسات شامل حقیر مى شد. محتوى کتاب کلم الطیب راابتداء من براى آقایان طلبه ها درس گفتم و به عربى هم نوشتم ولى بعد لازم شد براى عموم مردم در سطح گسترده ترى بحث کنم لذا آن را ترجمه مى کردم و به صورت درسى بیان مى کردم و بعد همین ترجمه چاپ شد.
نگارش تفسیر را تقریبااز سال 1341 به صورت مداوم شروع کردم علت نگارش هم سفارش حضرت حجت اروحنا فداه بود که در عالم رویا به حقیر داشتند و به بنده امر فرمودند که این تفسیر را بنگارم. (جریان این خواب و چگونگى آن در پایان جلد 14 تفسیراطیب البیان نقل شده است ). که آن زمان من بدون وقفه به نگارش آن مشغول شدم با پایان گرفتن هر یک از جلدها همان را منتشر مى ساختم. به این ترتیب کار تالیف وانتشار تقریبا همزمان به پیش مى رفت. آخرین جلد کتاب یعنى جلد چهاردهم آن در سال 1359 منتشر گردید که به این ترتیب تالیف این دوره تفسیر 18 به طول انجامید. کتاب عمل صالح حاصل همان حوزه درس اخلاق است که بیش از بیست سال ادامه داشت.این کتاب منضم به جلد سوم کتاب کلم الطیب چاپ شده است
حوزه :از محضر حضرت عالى تقاضا مى کنیم ما طلبه ها را راهنمایى و براى حوزه هاى علوم دینى رهنمودهاى بیان بفرمائید.
استاد: خواهش مى کنم آنچه بیان شد فراز و نشیب هاى زندگى یک طلبه معمولى بود و من هیچ دراین مقام نیستم که رهنمود و حرفى داشته باشم.
حوزه : تجربیات و خاطرات بزرگان و طلایه داران هر گروه و جمعیت براى آنها ذى قیمت و باارزش است و خود به خود مى تواند دستورالعمل و راهگشا باشدازاین رواز حضرت عالى تقاضا مى کنیم دریغ نفرمائید.
استاد: حالا که مى فرمائید نکاتى رااز باب تذکر وابتداء براى خودم عرض مى کنم.
اساس کار طلبه و حوزه هاى علمیه معنویت است. آنچه مى تواند مجمع هاى درسى دینى را بر دیگر مجامع تحصیلى امتیاز بخشد معنویت است این معنویت را باید طلبه با مراقبت و تهجد کامل بدست بیاورد. در مرتبه نخست باید مراقبت کامل نمود که هیچ گناه و معصیتى ازانسان سر نزد و بعد هیچگاه تهجد و رابطه با خداوند قطع نگردد. تهجد و عبادت خالص و پاک یکى ازارکان کار طلبه است.او در سایه تهجد و عبادت مداوم قلبى نورانى و ضمیرى روشن پیدا مى کند که این قلب و ضمیر مى توانداو را راهنمایى کند که تااین راهنمایى نباشد استعداد تکامل پیدا نمى کند. درون که خالص و نورانى شد زمینه رشد و تکامل فراهم شده است و آنگاه باید با جدیت کامل در درس و بحث این استعداد را به کمک گرفت و خود را به کمال رسانید. طلبه مهذب مرتبط با خدا که هیچگاه تهجد وارتباطش ترک نمى شود در درس و بحث هم باید کمال جدیت را داشته باشد.اولین قدم براى جدیت نظم است.از مساله نظم نباید غافل بود. ساعات شبانه روز را باید تقسیم کرد و با وسواس و نگرانى مواظب گذشت دقیقه ها بود نکند خداى نخواسته لحظاتى از زندگى ما بیهوده بگذرد و ساعاتى باشد که مااز آن بهره لازم و کافى را نگرفته باشیم چرا که ساعات عمر به هیچ وجه تکرار نمى شود و عدم بهره بردارى درست مااز آن خسارت جبران ناپذیراست.
در سایه نظم و تقسیم ساعات شبانه روز مى توان مواطب گذشت ایام بود. بزرگان ما
همه اینگونه بودند بسیار منظم و با دقت زندگى مى کردند مثلا همین مرحوم آیت الله محمدباقر درچه اى که من مدت یازده سال افتخار شاگردى ایشان را در فقه واصول داشتم تمام ساعات شبانه روزش تقسیم شده بود. در ره ساعتى مشخص بود که چه باید بکند: ساعت عبادت ساعت درس ساعت مطالعه ساعت استراحت وانجام امور عادى زندگى.این بود که عرض کردم در مدت یازده سال درس حتى یک جلسه هم به خاطر غیبت ایشان درس ما تعطیل نشد.این نظم توفیق مى آورد و سبب مى شود عمر انسان بازدهى لازم و کافى را داشته باشد. در غیراین صورت به میزان بى نظمى ازانسان سلب توفیق مى شود و گاهى دراثر شدت آن عمرانسان هیچ ثمر و حاصل نمى دهد. بسیار جاى تعجب است که ما نسبت به صرف چیزهاى نه چندان باارزش و قابل اعاده حساس هستیم اما نسبت به گرانمایه ترین موجودى خود که غیرقابل اعاده و تکرار هم هست سهل انگارى مى کنیم.
مطلب دیگر را که باید عرض کنم سفارش به قرآن است. هر فرد مسلمانى باید با قرآن سرو کار داشته و مرتب آن تلاوت کند.اما حساب طلبه با همه فرق مى کند. طلبه باید روحش با قرآن عجین باشد و زندگى اش قرآنى باشد تا بتواند در پرتوى نور قرآن دید و نگرش قرآنى پیدا کند نباید خداى نکرده قرآن کنار دیگر مطالعات و کارها قرار گیرد قرآن اصل واساس است و باید محور باشد. آنچه که به مطالعات دیگر ما روش و جهت مى دهد و آنها را براى ما مفید مى کند دید و نگرش قرآنى است صحت و یا عدم صحت روایت را باید با قرآن بسنجیم بنابراین بسیار طبیعى است که ملاک اولیه و برترین ملاک قرآن است تمام هویت ما به او بستگى و کارهاى ما به او قوام مى پذیرد و شکل مى گیرد.
در کسب توفیق بایداز خداوند عاجزانه کمک خواست. توفیق به سادگى به دست نمى آید.از لابلاى کتابها هم چیزى دراین زمینه عاید نمى شود ملک قادر منان باید توجه و کمک کند. در جلب توجه او بایداز وجود مقدس نبى اکرم[ ص] ائمه معصومین[ ع] کمک جست با توسل به آنان و با واسطه قرار دادن این بزرگان باید قابلیت پذیرش فیض الهى را در خود فراهم ساخت. به مضامین ادعیه رسیده ازائمه معصومین نگاه کنید هر سطر آن دریائى از معرفت و عرفان و خلوص است.اینها اساس کار طلبه است. آشنایى با بحر مواج و خروشان معارف و عرفان الهى جزاز زبان معصوم امکان ندارد و آن نیست مگر همان ادعیه وارده زیارت هر یک از این بزرگواران.
این اساس که فراهم شد بعد باید رفت سراغ کیفیت درس خواندن. طلبه بایدازابتداء محکم و خوب درس بخواند هیچ امرى نباید مانع خوب درس خواندن او گردد چرا که اگر خوب درس خوانده شود و آنچنان که باید مایه گرفت به کمک آنچه که اساس کار طلبه شمردم طلبه توان این را مى یابد که نسبت به اجتماع مسئولانه برخورد کند یعنى نیازمندیهااجتماع را که مى بیند در رفع آن به سهم خود بکوشد.اگر ما جمعى از آقایان را ببینیم که ادعا مى کنند درس خوانده و ملا هستند اما فعالیت چندان مثمرثمرى ندارند و کنارانتخاب کرده اند مى فهمیم که اینها عاجزند.این آقایان توان لازم را کسب نکرده اند لذا قدرت حضور را ندارند چون نمى توانیم بگویم که جامعه نیاز ندارد. نه جامعه همه وقت نیاز داشته وامروز هم احساس نیاز بیشترى مى شود. اینها توان پاسخ به نیازها را ندارند خودشان هم این مساله را مى یابنداما چون جرئت ابراز ندارد به دیگر مسائل متشبث مى شوند و علتهاى دیگرى را براى انزوا و تنبلى خود مى آورند. زهد و تقوى و توان علمى و مایه هاى قرآنى نمى گذاردانسان بى تفاوت باشد خود به خود انسان را به معرکه کار و فعالیت دراجتماع مى کشاند وانسان اینگونه اى خود به خود در مواجهه با نیازها و مشکلات اجتماع راه خود را مى یابد و چگونگى فعالیت برایش روشن مى شوند.اگر کسى نمى فهمند که چه باید بکند باید نقاط ضعف را در درون خود بجوید و ببیند که کجاى کارش عیب دارد.اگراساس کار دست و مایه هاى درسى طلبه قوى و خوب باشد در همان ابتداى ورود به درس خارج یا سالهاى اولیه راه خود را مى یابد و مى فهمد که با توجه به ذوق واستعداش در چه زمینه اى باید کار کند تا به نیازمندیهاى جامعه دینى پاسخگو باشد. و چون اساس کارش اخلاص در نیت و آشنایى و حشر با قرآن و زیارات وادعیه ائمه معصومین[ ع] است به کمک مایه هاى خوب علمى که دراختیاراوست به سهولت مى تواند خود را در جهت رفع نیازمندیهاى جامعه آماده کند و لوازم رشته بخصوصى را که انتخاب کرده فراهم کند.
حوزه :از حضرت عالى بسیار متشکریم که با نفس طیب و پاک خود ما را راهنمایى کردید و بسیار خوشحالیم که دراین جهت اصرار کردیم چون اگر نبوداصرار ما خوف آن مى رفت که از این نعمت مرحوم مانیم. حال علیرغم این که حضرت عالى خسته شده اید ولى مصرانه تقاضا داریم برخورد خودتان را بااین محورهایى که بیان فرمودید یعنى تهجید نظم درامور توسل واتقان در دروس تنها بعنوان بازگو کردن یک تجربه عینى و مشهود بازگو نمائید.
استاد: نمى دانستم مطلب به اینجا کشیده خواهد شد و پله پله مرا به اینجا مى رسانید. آنچه عرض کردم صرفا یک تذکر بود قبل از دیگران براى خودم و به این معنى نبود که آن را در زندگى خودم پیاده کرده ام. صرفا آرزوى پیاده شدن آن را دارم وامیدوارم که با طرح آن خداوند متعال زمینه پیاده شدن آن را براى همه فراهم کند. من در زمینه سوال اخیر هیچ چیز براى گفتن ندارم این را با کمال جدیت عرض مى کنم و تعارف بردار هم نیست..