تاریخچه نظام آموزش اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
درسه در تاریخ اسلام از مسجد منشعبشده است. مسجد در اسلام تنها عبادتگاه نیست، زیرا اساسا عبادتدر اسلام تنها دعا و نیایش و انجام امور مخصوصى که در ادیاندیگر عبادت شمرده مىشود، نیست، بلکه حتى جهاد کسب حلال وازدواج و... نیز جزیى از عبادات است.
در تاریخ فرهنگ اسلام، آموزش و پرورش در بین توده مردم آنچنانرواج یافته بود که حکومتهاى اسلامى نیاز چندانى به تاسیسآموزشگاه علمى نداشتند. پرورش اطفال از بزرگترین ثوابها بهشمار مىرفت و مسلمانان وظیفه خود مىدانستند که قرآن و تعالیمعالیه اسلامى را بیاموزند و به اطفال و نوباوگان خویش تعلیمدهند. از این رو مراکز اجتماعات دینى مسلمانان قدیم مراکزآموزشى است و در مساجد علاوه بر اقامه نماز، تعلیم و تربیت نیزانجام مىگرفت. در مساجد کوچک اطفال خردسال تربیتشده و مساجدبزرگ محل تعلیم و تربیتبزرگسالان به شمار مىآمد و مردم ازعموم طبقات، به دانشجویى روزگار مىگذراندند.
بسیار اتفاق مىافتاد که حتى مردمان بىبضاعتخانههاى خود راتقدیم مىکردند تا مکتب و آموزشگاهى در آن جا تاسیس شود وهمگان به نوبه خود مبارزه با جهل و بىسوادى را وظیفه شرعى وملى مىدانستند.
اولین مدارس در کشورهاى اسلامى
اگر بخواهیم از اولین مراکز تعلیم و تربیت کشورهاى اسلامى سخنرا آغاز کنیم باید مساجد و مشاهد و مقابر و زوایا وعبادتگاههاى زهاد را مورد توجه قرار دهیم.
در سه چهار قرن اول هجرى، مراکز اجتماعات دینى مسلمانان،مراکز تعلیم و تربیتبود و اگر احیانا مدرسهاى هم ساخته مىشد،معمولا در کنار مساجد قرار مىگرفت. در ساختن مدرسه نوعا از صحنمساجد استفاده مىشد و در حیاط هر مسجد، حجراتى هم براى سکونتطلاب ساخته مىشد، تا طلاب در آنها سکنى گزیده، به درس و بحثمشغول شوند. مسلمانان در ساختن «مدرسه» از معمارى مساجداستفاده مىکردند بدین جهت مسجد را گاهى «مدرسه» و یا بالعکس«مدرسه» را «مسجد» مىنامیدند. به این معنى «مدرسه» درتمدن اسلامى مفهوم عامى دارد و شامل تمام مجامع عمومى از قبیل;مساجد و تکایا و مقابر و زوایا و عبادتگاههاى زهاد مىشود وحتى از دارالشفاها هم براى تعلیم پزشکى و داروسازى و ازرصدخانهها هم براى تعلیم ریاضیات و نجوم استفاده مىشده است.
سرآغاز آموزش اسلامى
نخستین و ارزندهترین وظیفه هر تازه مسلمانى یادگیرى آموزشها وآیینهاى عبادى و وحى الهى بود و پیامبر (ص) شایستهترینآموزگار، قرآن را به آنان مىآموخت و در مسایل قضایى و دادرسىآنان را رهنمایى مىکرد و شیوه پیچیده ارث را براى آنها توضیحمىداد. گفته شده، که پیامبر (ص) به یاران خود آنگونه مىآموختکه گویى کودکان در مکتبها و مدرسهها سرگرم یادگیرىاند. (1)
پیامبر (ص) نخستین معلم مسلمان بود، ولى نوع تعلیم و آموزش او«آموزش بزرگسالان» و به اصطلاح «اکابر» محسوب مىشد وشاگردان او همیشه با سواد نبودند. بسیار اتفاق مىافتاد که دوتن از یارانش که در مجالس در کنار او مىنشستند یکى از آنانآنچه مىشنید و دریافت مىداشت، کلمه به کلمه مىنگاشت و دیگرىبر حافظه خود تکیه مىکرد.
به علت نبودن دانش خواندن و نوشتن، پیامبر در اوایل ناگزیر بهانجام چنین روش آموزشى بود. (2) پیامبر اگر چه «امى» بود (3) ولى،مشوق خستگىناپذیر آموزش بود و از هر فرصتى براى مبارزه بابىسوادى بهرهبردارى مىکرد. چنانکه بعد از جنگ بدر هر اسیرى کهقادر به پرداخت «فدیه» - خونبها- نبود و خواندن و نوشتنمىدانست، با تعلیم ده تن از مسلمانان آزاد مىشد. (4) این نخستینبار بود که در جهان آموزشگاه بزرگسالان دایر گشت و این افتخاربزرگ در تاریخ جهان به نام مسلمانان ثبتشد. پیامبر جهاد مقدسپیکار با بىسوادى را از خانه خویش آغاز فرموده بود. بلاذرى درفتوح البلدان فقط از یک زن قرشى نام برده که در دوره جاهلیتمقارن ظهور اسلام خواندن و نوشتن مىدانست و او شفاء دخترعبد الله عدوى بود. این زن مسلمان شد. به گزارش «بلاذرى» اینزن همان است که حفصه همسر پیامبر را نوشتن آموخت. (5) بلاذرى چندزن از زنان مسلمان را نام مىبرد که در دوره اسلام هم مىخواندندو هم مىنوشتند و یا تنها مىخواندند، او مىگوید: حفصه همسر پیامبر مىنوشت، امکلثوم، دختر عقبه بن ابى معیط نیزمىنوشت، عایشه دختر سعد گفت: پدرم به من نوشتن آموخت، کریمهدختر مقداد نیز مىنوشت، عایشه (همسر پیامبر (ص) ) مىخواند ولىنمىنوشت و همچنین امسلمه... . (6) از این جریان معلوم مىشود کهپیامبر اکرم (ص) براى زنان خود معلم خصوصى زن انتخاب کردهبود. این عمل پیامبر (ص) براى مسلمانان سرمشق قرار گرفت ودیرى نپایید که در مدینه افراد با سواد رو به فزونى نهادند وآمار با سوادها بهطور چشمگیرى بالا رفت و حتى از میان زنانخانهدار و دختران نیز کسانى پیدا شدند که خواندن و نوشتن رافرا گرفتند.
پیامبر اکرم (ص) مىکوشید تا خواندن و نوشتن را در میانپیروانش شایع کند. طبق گزارشهاى مورخین بسیارى از آنان درکهولتخود سواد آموختند. (7) مسلمانان با کوشایى و دقت هرچه راپیامبر مىگفت و انجام مىداد فرا مىگرفتند. در زمینه آموزش نیزچنین بود و آنچه او یاد مىداد پیروى مىشد، حتى شیوه نشست وبرخاست او در سراسر تاریخ اسلامى پیروى شد.
غزالى ابوحامد - م 505 ق - در کتاب فاتحهالعلوم چنین یاد کردهاست: «مکحول گفته است: ده تن از اصحاب رسول خدا (ص) گفتند کهما در مسجد قبا سرگرم فراگیرى دانش بودیم که ناگهان پیامبرخدا (ص) در آنجا حضور یافت و گفت: آنچه مىخواهید بیاموزید و خداى شما را پاداش ندهد. مگر آنکهبه کار بندید آنچه را که فرا مىگیرید». (8) پس از رحلت پیامبراکرم (ص) اصحاب در قیام به امر تعلیم و آموزش مسلمانان از آنحضرت پیروى کردند.
در بین اصحاب وفادار پیامبر گروهى با انگیزههاى علمى و گرایشبه مسایل تعلیماتى پدیدار گشت. اینگروه از یاران رسول خدا (ص)در مسجد پیامبر در مدینه مىنشستند و مردم را در امور دینىارشاد و راهبرى مىکردند.
عبدالله بن عباس یکى از این اصحاب بود که در صحن خانه کعبهمىنشست و مردم وى را در میان مىگرفتند و در تفسیر آیات قرآنمطالبى از وى مىپرسیدند. (9) مسلمانان از نقاط دور دست آهنگ وىمىکردند و از او در باب حلال و حرام پرسش مىکردند. (10) این دسته از اصحاب پیامبر (ص) رسالت آموزش خود و وظیفه آموزشنومسلمانان را همچنان ادامه مىدادند، تا پس از ایشان نوبتبهگروه تابعین رسید که از اصحاب رسول خدا اخذ حدیث و در حضورآنان شاگردى کرده بودند. از مشهورترین تابعین «ربیعه المراى»بود که در مسجد نبوى در مدینه جلسه بحث علمى داشت و افرادىمانند مالک بن انس و حسن بصرى و بزرگان مدینه بر وى واردمىشدند. بدینسان انبوهى از طالبان علم گرد او جمع مىشدند. (11) چنانکه در کتب تاریخ و رجال ایرانیان در دوره اسلامى نوشتهاند،در سراسر ایران از خوزستان گرفته تا خراسان و ماوراء النهرمساجدى وجود داشته است که محل تعلیم و تربیتبوده است. درتاریخ سیستان آمده است که یکى از حکام عرب به نام«عبدالرحمنبن سمره» (قرن اول هجرى) مسجدى به نام «مسجدآدینه» ساخت که حسن بصرى عالم معروف دینى مدتها در آنجاسرگرم تدریس و تعلیم بود (12) . و در «بخارا» نیز مسجدى به نام«قبه الاسلام» وجود داشته که براى تعلیم علوم از آن استفادهمىشد. (13) مورخ معروف «ابن فقیه» در تاریخ سیستان و بلخ وهرات از مساجد زیادى نام مىبرد که در آنها دانشمندان اسلامىبراى تعلیم حاضر مىشدند. (14) در شیراز نیز مساجدى به همین ناموجود داشته که حلقههاى علمى در آن تشکیل مىشد و این سنتپسندیده همچنان که «ابن بطوطه» جهانگرد معروف مىگوید; تاقرم هشتم ادامه داشته و خود ابن بطوطه نیز همینکه به شیرازرسید، در جامع این شهر در درس حدیثحاضر شد. (15) «نیشابور» کهیکى از مراکز مهم سیاسى و علمى خراسان بود از اینگونه مساجدبزرگ که براى آموزش و پرورش از آنها استفاده مىشد، فراوانداشت مانند «جامع منیعى» و «مسجد مطرزى» و «مسجدقدیم». (16) در کرمان مسجد بزرگى به نام «جامع تورانشاهى»وجود داشت در آن کتابخانهاى تاسیس شده بود که پنج هزار جلدکتاب داشت و در یزد یکى از امراى دوره سلجوقى مسجدى به نام«مسجد قدیم جمعه» ساخت که تا حدود قرن نهم مورداستفاده اهلعلم بود. (17) اینها نمونههایى از مساجد برخى از شهرهاى معروفایران است که بنا به رسم عموم بلاد اسلامى در آن، حوزههاى تدریستشکیل مىشد. اگر بخواهیم مساجدى را که در آن روزگار براىتعلیم و تربیت از آن استفاده مىشد بهشمار آوریم، باید آمارتمام مساجد و مشاهد و عبادتگاهها را به دست آوریم که در اینصورت از هدف اصلى باز مىمانیم.
بدین ترتیب مىبینیم، فرهنگ اسلامى، عمومى و همگانى بوده و تمامافراد مسلمانان مىتوانستند از حوزههاى درسى که هر شب و روز درصحن مساجد تشکیل مىشد استفاده کنند و خود را به زیور علم ودانش بیارایند.
محیط ساده و بىآلایش مسلمانى مساعد و مناسب تحصیل علم و دانشبود و براساس سنتى که پیامبر (ص) آن را بنیان نهاده بود وظیفهمقدس تعلیم و تعلم و تربیتبهطور رایگان برعهده ملت مسلمانواگذار شده بود.
رسیدگى به معیشت علمآموزان
در مساجد معمولا به طالبان علم کمکهاى مالى مىشد.این «کمکخرجى» که آن را «اجراء» مىگفتند، از محل موقوفاتى که اهلخیر بر جوامع مساجد وقف مىکردند، پرداخت مىشد.
علاوه بر این برخى از بزرگان هم دانشمندان و طالبان علم را ازاموال خود نصیبى مىدادند، مثلا صاحب بن عباد وزیر مشهور آلبویه در ایران هر سال پنجاه هزار دینار به بغداد مىفرستاد، تامیان علما و فقها و سادات و فقرا و شعرا تقسیم کنند. (18) نظیراین عمل را محمدبن منور نویسنده «اسرارالتوحید» از خواجهنظامالملک با توضیح بیشتر نقل کرده است. بهطورکلى این کار درمیان وزراء و بزرگان عمومیت داشته است. (19)
شکوفایى آموزش در مساجد
دوره زمانى آغاز سده دوم تا پایان سده سوم هجرى را مىتوان ازدرخشانترین دورههاى تعلیمات مسجدى دانست. دست آوردهاىمسلمانان در مسایل مختلف علمى و ترقیات فکرى در این دوره ازتاریخ اسلام، موجب تاثیر قابل ملاحظهاى در ایجاد هوشیارى وجنبش علمى در مساجد شد. توجه دقیق به اجتماعات و تشکیل جلساتعلمى در مساجد بزرگ و مشهور آن زمان، گواهى بر پویایى وبارورى فکرى و علمى قابل ملاحظه آن دوره از تاریخ اسلام است. دراینجا به سابقه تاریخى برخى از مساجد و دانشگاههاى اسلامىاشاره مىکنیم:
مسجد نبوى در مدینه
مسجد نبوى را در مدینه مىتوان به عنوان نخستین پایگاه علمى یادار العلم اسلامى یا حوزه علمیه بهشمار آورد، خاصه آنکهبنیانگذار این مسجد، استاد استادان و پیامآور دانش و معرفتحضرت محمد (ص) بود. در همان مسجد بود که پیامبر اسلام در پاىیکى از ستونها مىنشست و حلقه مذاکره علم را تشکیل مىداد.
در صحیح بخارى حدیثى به این مضمون است: وقتى رسول خدا (ص) درمسجد نشسته بود، جمعى در کنار او حضور داشتند. در آن حال سهنفر بر وى وارد شدند. دو تن از ایشان به سوى آن حضرت رفتند وسومى راهش را ادامه داد و رفت. آن دو نفر در خدمت پیامبرایستادند. تا یکى جایى براى خود در حلقه حضار پیدا کرد وهمانجا نشست و دیگرى در شتسر نشستگان جاى گرفت. (20) سنتبحت ودرس حلقهاى در مسجد نبوى، بعدها با گسترش علم در جامعه اسلامىبه سرعت توسعه یافت. یک قرن بعد در عصر امام صادق (ع) -14883ه’ - مسجد به صورت یک دانشگاه بزرگ درآمد که نزدیک چهارهزار شاگرد در آن آموزش مىدیدند (21) و با اینکه استاد بزرگ اینحوزه امام مذهب، و محل درس مسجد پیامبر (ص) بود به علومىهمچون فقه، تفسیر، حدیث، اخلاق و سیره اکتفا نمىشد، بلکهجابر بن حیان -پدر شیمى قدیم- که صاحب پانصد رساله در شیمى استفارغ التحصیل این حوزه و از شاگردان امام صادق (ع) مىباشد (22) .
مسجد الحرام در مکه
این مسجد از مسجد نبوى در مدینه کهنتر است. ولى پس از فتح مکهدر سال هشتم هجرى قمرى در زمینه اهداف اسلامى مورد استفادهقرار گرفت. دوره امویان و عباسیان درخشانترین دوره آموزش دراین دانشگاه بزرگ بوده است. بنابر مشهور مجالس و حلقه فتوا درمسجد الحرام به ترتیب به عبد الله بن عباس و عطاء بن ابى ریاح وابن فرح و مسلم بن خالد رنجى و سعید بن سالم قداح محمد بنادریس شافعى -204 - اختصاص داشت. شافعى از بیست و اند سالگىدر این مسجد به صدور فتوا پرداخت... . (23)
مسجد کوفه
به کوفه و انتخاب این شهر به عنوان مرکز خلافت اسلامى، جنبشعلمى این مسجد شکوه و رونق فراوان یافت تا آنجا که مرحومسید حسن صدر در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام تمام فنون اسلامرا از این سرچشمه و مبدا دانسته است. (24) به نوشته نجاشى تنهادر این مسجد نهصد نفر شیخ و استاد و راوى از شاگردان امامصادق (ع) بهسر مىبردند. (25) حسن بن و شاء گوید: «ادرکت فى هذا المسجد تسعماءه، کل یقول حدثنى جعفر بن محمد (26) »
جامع کوفه، در آغاز دولت عباسى یکى از مراکز مهم حل و عقدعلوم و معارف اسلامى تبدیل شد و با جامع بصره (27) به رقابتبرخاست .
استاد زکى پاشا، دو دانشگاه بزرگ بصره و کوفه را از نظر روابطعلمى و ادبى و رقابتها و تاثیرهایى که بر یکدیگر داشتند، بادو دانشگاه بزرگ انگلیسى آکسفورد و کیمبریج همانند دانستهاست. (28)
مسجد جامع فسطاط
این مسجد بزرگ در سال بیست و یک ق به وسیله عمرو بن العاص (محدود 42 ق) بنیاد گردید و از همان روزهاى نخست تاسیس،براى آموزش مورد استفاده قرار گرفت و در طول حیات خود موردتوجه و عنایت دولتهاى «طولونى» (29) و «اخشیدى» (30) و«فاطمى» قرار گرفت. روش آموزشى معمول در این مسجد غالبامبتنى بر مذهب شافعى و عقاید اهل سنتبود.
در این جامع زوایایى به منظور تدریس مسایل دینى اختصاص یافتهبود، یکى از آنها زاویه امام شافعى بود که به خاطر جلوس وى درآن مکان به این نام شهرت یافت. چندین زاویه دیگر نیز در اینمسجد وجود داشت که به نام مدرسین معروف بودند و تا سال هفتصدو چهل و نه ق، چهل حلقه از دانشجویان و استادان براى تعلیمدانش در این مسجد بزرگ بهطور مستمر دایر و فعال بوده است. (31)
مسجد جامع دمشق
این مسجد بزرگ را ولید بن عبد الملک 86-96 ق بنا کرد. ابنبطوطه جهانگرد معروف که در قرن هشتم هجرى مىزیست در دیدارى ازشهر دمشق حیات علمى و فعالیتهاى معمول در جامع اموى دمشق رااین چنین توصیف کرده است: در مجالس و حلقههاى درس در فنون مختلف علمى در این مسجد دایراست. رجال حدیثبر کرسىهاى افراشته وایتحدیث کنند و قاریانقرآن هر بامداد و شامگاه با صداى دلنشین به تلاوت قرآنمشغولاند. گروهى از معلمان قرآن هم که بر ستونهاى استوانهاىشکل مسجد تکیه دارند به نوآموزان خواندن قرآن را یاد مىدهند.
تعلیم قرآن به صورت شفاهى است و به پاس احترام به ساحت مقدسقرآن، از نوشتن آیات خوددارى مىشود، معلم خط وظیفه دیگرىبرعهده دارد. او نوشتن اشعار و عبارات مناسب را به دانشآموزانتعلیم مىدهد، تعلیم خط چنان اهمیتى دارد که از وجود معلم خطاطدر این فن استفاده مىشود. از جمله استادان مشهور این مسجدعالم معروف«برهان الدین ابن فرتاح شافعى» و «نور الدینابو الیسر بن صائغ» هستند که هر دو در دانش و درستى شهرتدارند. (32) دکتر غنیمه مىنویسد: تدریس به شیوه قدیم و سنتى، تا زمان نزدیک به روزگار ما درجامع اموى و دمشق استمرار داشته است. از آخرین کسانى که دردوره اخیر در این جامع به تدریس اشتغال داشت، محدث شیخبدر الدین حسنى بود. (33)
جامع منصور در بغداد
این مسجد بزرگ، که بىگمان نخستین مسجد ساخته شده در بغداداست، همزمان با بناى بغداد به وسیله ابو جعفر منصور خلیفهعباسى- 137-159ق- ساخته و به دست هارون الرشید بازسازى شد. (34) وسرانجام به دستور معتضد - خلیفه عباسى- به -280 ق- گسترشیافت (35) و معروفترین کانون فرهنگى در سدههاى میانه بود.
هنگامى که شافعى- م 204 - یک قرن و نیم بعد از آن از این مسجددیدن کرد چهل تا پنجاه حقله درس (36) همیشگى در آنجا برپا شدهبود. (37) شافعى حلقه درس خود را در آنجا آغاز کرد و در زمانىکوتاه همه حلقههاى درس یکى پس از دیگرى گسیخته شد، تا جایى کههیچکدام به جز حلقه درس شافعى بر پا نماند. (38) جامع بغداد درخلال حیات علمى خود از منزلت و عظمتشایستهاى برخوردار بودهاست. تدریس در این مسجد بزرگ تنها براى علماى بزرگ در پارهاىموارد به شرط صدور منشور خاص از جانب خلیفه میسر و ممکن بود.
مسجد الشرقیه یا مسجد سوق العتیق
این مسجد به نام بازارى که در آن قرار داشت معروف (39) و یکى ازمسجدهایى بود که شیعیان بغداد آن را اداره مىکردند. شیعیانبغداد بر این باورند که حضرتعلى (ع) به هنگام دیدارش از بغداددر مکان این مسجد نماز گزارده است (40) . خطیب بغدادى در این بارهتردید دارد. (41) با همه اینها، شیعیان آنجا را بسیار گرامىداشته و زیارت مىکنند. (42) این . هنگامى که خطیب بغدادى «ابن قاوسى (44) »را از مسجد بزرگ منصور بیرون راند. او براى روایتحدیثبراىشیعیان به مسجد الشرقیه رفت. (45)
جامع زیتونه در تونس
این جامع در سال یکصد و چهارده ق به دستور ابن حبحاب عاملبنى امیه در تونس ساخته شد. در حال حاضر این مسجد ازقدیمىترین دانشگاههاى فعال در دنیاى معاصر است و جمعى ازبزرگان دانش در آن پرورش یافتهاند، از جمله خطیب ابو اسحاقابراهیم بن حسین ربعى و فقیه ابو على عمر بن على بن قداح هوارىکه از دانشمندان معروف عصر خود بودند. ابن بطوطه درباره فقیهابو على مىگوید: از افادات و برکات علمى این دانشمند آن بود که هر جمعه پس ازاداى نماز به یکى از ستونهاى جامع اعظم زیتونه پشت مىداد ومردم در مسایل مهم فقهى از وى استفتا مىکردند و او پس از افتادر باب چهل مساله آن مجلس را ترک مىگفت (46) ». آموزش در جامعزیتونه به شیوه قدیم همچنان ادامه داشت تا این که در چهارمماه صفر یکهزار و سیصد و هفتاد ق فرمان جدیدى براى اصلاح وتنظیم برنامههاى آموزشى این جامع براساس روش معمول در جامعازهر صادر شد این موضوع باعث گردید جامع زیتونه اصالتخود رااز دست داده و بهصورت یک دانشگاه جدید درآید (47) .
جامع قرویین در فاس
این مسجد بزرگ در مغرب اقصى -مراکش- قرار گرفته و بنیانگذارآن بانویى نیکوکار موسوم به فاطمه بنت محمد فهرى و مکنى بهام البنین بود. تاریخ بناى آن سال دویست و چهل و پنج ق بودهاست. این جامع به تدریج مسیر رشد و ترقى را پیمود و در اطرافآن چندین مدرسه و کتابخانه بسیار مجهز تاسیس شد. آغاز درخششجامع قرویین در آسمان علوم و معارف اسلامى در اواخر قرن سوم واوایل قرن چهارم است. این جامع نیز مانند سایر جوامع به مرورزمان دستخوش پارهاى تحولات و اصلاحات شد، و سرانجام در سالیکهزار و سیصد و سى دو ق به دوره جدیدى از فعالیت علمى گامنهاد. در این هنگام سلطان مولاى یوسف دستور داد در برنامه جامعتغییراتى داده شود. از مهمترین تغییرات جدیدى که در برنامههاىآموزشى جامع حاصل شد، تقسیم دوره تحصیلى به سه مرحله ابتدایى،متوسطه و نهایى و نیز تهیه و تدوین آیین نامهاى براى امتحاناتبود.
جامع قرویین از نظر کثرت دانشجویان و انبوه دانش پژوهان ودانشمندانى که از آن فارغ التحصیل شدهاند، دومین دانشگاه اسلامىجهان محسوب مىشود. جامع قرویین قبل از آن که به سبک جدید ادارهشود بسیارى از بزرگان اندیشه و فرهنگ جهان اسلام را در دامنخود پرورش دادهاست. (48)
جامع الازهر
جامع مشهور مصر نخستین مسجدى است که بناى آن را سردار جوهرکاتب سیسیلى، یکى از موالى المعتز فاطمى - 341-365 - همزمانبا بناى شهر قاهره آغاز کرد و در رمضان سال سیصد و شصت و یک قبه پایان رساند.
با آن که قاضى ابو الحسن على بن نعمان کتاب مختصر پدر خویش را کهدر فقه شیعى و معروف به «الاقتصار» تالیف شده بود در اینمسجد املاء کرد، ولى این مرکز علمى از سال سیصد و هفتاد و هشتدر زمان خلیفه فاطمى العزیز - 365-386 - به صورت یک پایگاهعلمى درآمد و در همان سال به فرمان خلیفه برنامه آموزشى آنتنظیم شد و استفاده از آن تنها به تعلیم اختصاص یافت. اوهدایا و کمکهاى مالى را به استادان فقه جامع اختصاص داد و درکنار جامع خانهاى براى اقامت استادان فقه خریدارى کرد (49) .
جامع الازهر از پایگاههاى اساسى علمى براى فرهنگ شیعى بود. امابا تاسیس دار العلم حاکم -395 ه’ - و کنارهگیرى بسیارى ازاساتید از جامع ازهر و پیوستن آنان به دار العلم حاکم این مرکزنو بنیاد بر جامع ازهرى برترى یافت. با این روزگار درخششدار العلم کوتاه بود و چندان نپایید. به طور کلى جامع ازهر درطول تاریخ دستخوش تحولات زیادى شد و در نشیب و فراز حیات علمىخود از گذرگاههاى قدرت و عظمت و نیز رنجها و ناتوانىها گذشتولى همواره این مرکز با وجود دانشجویان و دانشمندان، بهرهمندو آباد بوده است. (50) مقریزى در ذکر وقایع سال هشتصد و ده هجرىدرباره الازهر مىنویسد: ...جامع ازهر از دیر باز تاکنون (هشتصد و ده) به تلاوت و تدریسو تلقین قرآن و اشتغال به انواع علوم همچون; فقه و حدیث وتفسیر و نحو و تشکیل مجالس وعظ و حلقههاى ذکر فعال و آبادبوده است. آدمى به هنگام ورود به این جامع چنان با خدا انسمىگیرد و چنان آرامش و آسایشى در درون خویش مىیابد که نظیر آندر دیگر مراکز علمى به وى دست نمىدهد. مردم نیکوکار وثروتمندان، با نیات خیرخواهانه خود، به قصد کمکهاى مادى بهبندگان نیازمند خدا و ساکنان این محل به جامع روىمىآورند... (51) جامع الازهر روزگار درازى رسالت علمى عظیم خود رادر خدمتبه ارتقاى سطح فکر و فرهنگ دینى با همتى بالا وخستگى ناپذیر ادا کرد ولى تسلط عثمانىها بر مصر در قرن دهم سببافول شکوه این پایگاه عظیم علمى شد و برنامههاى علمى آن بهرشتههاى فقه و لغت محدود گردید.
این حالت ناهنجار تا حمله فرانسویان به مصر در سال یکهزار وهفتصد و نود و هشت میلادى همچنان ادامه داشت.
پس از خروج قواى اشغالگر فرانسوى از مصر، حکومتبه محمد علىکبیر -1769-1849- رسید. با این که رجال علمى و دانشمندان ازهردر به قدرت رساندن وى نقش عمدهاى داشتند ولى وى به دلیل هراساز آنان بخش عظیمى ار موقوفات ازهر را به نفع خود غصب کرد. درنتیجه، جامع ازهر تکیهگاه اقتصادى خود را از دست داد و چناناختناقى به وجود آمد که فریاد کوبنده و نداى آزادى علماى ازهرکه از دیرباز علیه حکام خودکامه بلند بود، در گلو خفه شد. (52) بعدها دو تن از استادان و مصلحان بزرگوار (53) در زمینه بهبودوضع جامع ازهر اقدامهاى اساسى به ویژه در زمان ریاستشیخ محمدمصطفى مراغى (متوفى 1364) برداشتند ولى درباره استقلال مالىازهر کارى نتوانستند انجام بدهند.
بدین ترتیب، جامع ازهر و دیگر جوامع و حوزههاى علمیه اهلتسنن، استقلال و اصالتخود را از دست دادند و در نهایتبه صورتدانشگاهى دولتى درآمدند.
استقلال مدارس از مساجد
از قرن چهارم به بعد کمکم فرهنگ اسلامى توسعه یافتبطورى که درهمین قرن تعلیم و تعلم از صحن مساجد به مدارس مستقل وهمین قرن تعلیم و تعلم از صحن مساجد به مدارس مستقل وتاسیس شد. اما همچنان مساجد نیز جنبه تربیتى و تعلیمى خود راحفظ کردند.
نیشابور مرکز علمى ایران
با بررسى تاریخ آشکار مىشود که از قرن چهارم مدارس در شهرهاىمهم بنا نهاده شد.
مهمترین شهرى که در آن ایام مرکز بزرگ علمى ایران و داراىمدارس زیادى بود، شهر نیشابور است. (54) در نیمه اول قرن چهارمدر نیشابور چند مدرسه مشهور وجود داشت که یکى از آنها،«مدرسه بیهقیه» است. این مدرسه به دستور امام ابو الحسنمحمد بن شعیب البیهقى مفتى شافعیان - که بعدها در آن به تدریسپرداخت- ساخته شد. پس از وى ابو الحسن على بن حسین بیهقىدانشمند معروف اسلامى در این مدرسه به تدریس مشغول شد. او بهاین مدرسه سر و سامان بیشترى داد و اوقات فعالیت در این مدرسهرا به سه قسمت تقسیم کرد: یک قسمتبراى تدریس و تحصیل و قسمتدیگر براى املاى احادیث و قسمتسوم براى وعظ و تبلیغ مسلمانان.
در این مدرسه همه رشتههاى علوم مورد توجه قرار داشت. (55) امام الحرمین ابو المعالى عبد الملک جوینى (م، 478) استاد غزالىاز دانشجویان همین مدرسه بوده و نزد ابو القاسم اسکاف اسفراینىعلم اصول و فقه را آموخته است.
نظامیهها و استقلال مدارس
طبق تحقیقات، بناى مدارس مستقل و جدا از مساجد در ممالک اسلامىاز اوائل قرن چهارم شروع شده است و این که برخى از مورخاننظامیه بغداد را اولین مدرسه اسلامى دانسته و نظام الملک رانخستین بانى مدارس در اسلام پنداشتهاند، سخن درستى نیست و بىشکنظامیه بغداد اولین مدرسه اسلامى نبوده است. (56) خواجه نظامالملک وزیر دانشمند طوسى - مقتول به سال 485 - در دوران وزارتخود مدارس کاملا بىسابقه را تاسیس کرد. مدارسى که در سراسرجهان اسلام; بغداد، بصره، موصل، اصفهان، نیشابور، بلخ، هرات،بخارا، مرو، آمل و طبرستان ساخته شده بود. (57) این مدارس به نامنظام الملک، نظامیه خوانده شد.
نظامیه بغداد ساختمانى با شکوه و عالى داشت که نظام الملک براىساختن آن دویست هزار دینار خرج کرد و در اطراف آن بازارهایىساخت که آن را وقف مدرسه کرد و گرمابهها و دکانها، خرید و برآن وقت کرد. و هر سال براى استادان و شاگردان مبلغ پانزده هزاردینار خرج و صرف مىکرد.
در این مدرسه شش هزار شاگرد زندگى مىکردند و به تحصیل علوممختلف مشغول بودند. (58) براى تدریس در نظامیه بغداد، همواره ازدانشمندان بزرگى چون; ابو اسحاق شیرازى، ابن صباغ و ابو سعیدنیشابورى معروف به «متولى» و غزالى و نظایر آنها استفادهمىشد. معیدان این مدرسه نیز از میان بهترین دانشمندان انتخابمىشدند. در انتخاب کتابداران نیز دقت فراوانى به عمل مىآمد.
یکى از این کتابداران ابو زکریا، ادیب و خطیب معروف است که بعداز مدتى در زمره مدرسان آن مدرسه درآمد. (59) به اقرار بعضى ازمورخان، نظامیه نیشابور پیش از آن که نظامیه بغداد ساخته شود،بنا گردیده بود و امام الحرمین عبد الملک جوینى در آن تدریسمىکرد و هر روزسیصد تن از دانشمندان و طالبان علم در درس وى حاضر مىشدند. (60)
نظامیهها سرآغازیک دگرگونى
نظامیهها مراکز فعالیتهاى علمى عصر بود و اساتید آنها غالباعلماى بزرگ عصر بودند. از همه کهن بلاد اسلامى تا مدتها طالبانعلم به این مدارس روى مىآوردند و در این کهنهترین دانشگاههاىجهان هم حجره و ماوایى براى سکونت داشتند و هم معیشت آنانفراهم بود. علاوه بر این کتابخانه و بیمارستان، مسجد و مجلسوعظ هم در دسترس آنها بود. در این نظامیهها مدرسان درجاتىداشتند و با عناوین استاد و مدرس و معید با لباسهاى خاص ظاهرمىشدند و ظاهرا همینها است که دانشگاههاى اروپا از آن تقلیدکردند. (61) با تاسیس این نظامیهها نهضتبزرگ علمى و فرهنگى درکشورهاى اسلامى شروع شد و فکر بلند وزیر دانشمند سلجوقى خواجه نظام الملک- سرمشق سایر وزرا، و بزرگان بلاد اسلامى گردیدو بسیارى از بزرگان به فکر تاسیس مدارسى براساس تشکیلاتى عالىو منظم افتادند.
بناى نظامیهها به قدرى در تاریخ فرهنگ اسلامى مهم است که حتىبعضى از مورخان، خواجه را نخستین بنیانگذار مدرسه در بلاد اسلامىدانستهاند. ولى مورخ معروف «سبکى» در کتاب خود مىگوید: من دراین باره فکر کردم با این که پیش از خواجه در بلاد اسلامى،مدارس زیادى وجود داشت، روى چه اصلى خواجه را موسس نخستینمدرسه در فرهنگ اسلامى دانستهاند، این فکر بر من غلبه یافت کهخواجه نظام الملک، اولین کسى است که براى طلاب راتبه مقرر داشتهاست. زیرا بر من ثابت نیست که پیش از خواجه راتبهاى براىطالبان علم مقرر شده باشد و به احتمال قوى چنین کارى تاروزگار خواجه صورت نگرفته بود. (62) از این جا معلوم مىشود تنهاامر مهمى که در مدارس قبلى معمول نبوده و خواجه آن را معمولساخت راتبه و کمک هزینه دانش پژوهان بوده است، علاوه بر تاسیسمدارس او توانست نیازمندىهاى دانشجویان را برطرف سازد تا آنانبتوانند فارغ البال و آسوده به تحصیل مشغول شوند و تنها دغدغهآنان علم و تحصیل باشد.
فراگیرى نهضت علمى در جهان اسلام
در این تاریخ نهضت عظیمى سراسر ممالک پهناور اسلامى رافرا گرفته بود. دانشجویان در سراسر جهان اسلام با شور و شوق ونشاط زائد الوصف به فراگیرى علم مشغول بودند.
این شور و نشاط به شهرهاى بزرگ اختصاص نداشت، در روستاها وقصبات نیز طالبان علم فراوان بودند.
اگر بخواهیم شرح و تفصیل تمام مدارس بلاد و قصبات ایران را ذکرکنیم سخن به درازا مىکشد. لذا تنها به یک مورد اکتفامىکنیم. (63) شهر نیشابور قبل از حمله مغول هزار و دویست مدرسهداشت و نام علماى این شهر به هفت مجلد مىرسیده است. (64) به گفتهیکى از محققان: کثرت مدارس در بلاد اسلام، که دنیا پیشرفت ماشینى یافته است،مایه حیرت و حاکى از وجود شوق و نشاطى بىمانند است و اینازدحام فرهنگى در تاریخ علم بىسابقه است و بىشک از خیلى جهاتاین نظامیهها و سایر مدارس که در سراسر بلاد اسلامى تاسیس شدهبود، سرمشق دارالعلمها دانشگاههاى اروپایى گردیده است. (65)
مخالفت گروهى از علما با اصلاحات دولتى نظام الملک
با وجود این که کوششهاى نظام الملک یک اصلاح ادارى و اجتماعى درپاسدارى از علم و علما به شمار مىرود، ولى برخى از اساتید وعلماى معاصر خواجه از این کوشش نظام الملک که جنبه ملى نداشتبلکه کارى رسمى و دولتى بود، ناراضى به نظر مىرسیدند.
اساتیدى بودند که تعلیم و تدریس آزاد در مساجد را بر تدریساین گونه مدارس ترجیح مىدادند و از اسلوب این مدارس که مبتنىبر برنامههاى و مقررىها مالى بود، انتقاد مىکردند.
ابن الحاج در اینباره مىآورد: علماى ماوراء النهر، وقتى از تاسیس مدارس در شرق آگاه شدند،براى به بند کشیدن «علم» به ماتم و عزا نشستند و گفتند;ارباب همتهاى والا و مردمان پاک سیرت، علم را از آن جهت ارجمىنهادند که معتقد به شرف و کمال آن بودند و علم را به خاطرعلم دوست مىداشتند و در سایه چنین نیات و اهداف عالى توانستنددانشمندانى مفید و سودمند براى جامعه به ارمغان آورند. آنگاهکه در برابر علم و تعلیم و تدریس مزد و مقررى تعیین کنند،افراد سودجو و فرومایه و پست عنصر، بدان روى مىآورند. (66) مسلماافراد پاک سرشت و بلند همت از روى آوردن به چنین تعلیم و تعلمانتفاعى گریزان مىشوند.
او هم چنین در انتقاد از اینگونه مدارس رسمى مىنویسد: مکانى که در آن تدریس انجام مىگیرد از سه صورت بیرون نیست:این کار یا در خانه و یا در مدرسه و یا در مسجد صورت مىگیرد.
بهترین و پرفضیلتترین مکان براى تدریس همان مساجد است. زیرافائده درس، عبارت از این است که سنتى از اسلام آشکار شود،بدعتها برداشته شود و یا این که حکمى از احکام الهى به دستآید. مسجد مناسبترین مکان براى وصول به این هدف است زیرا همهاقشار مردم در آن جا گردهم مىآیند، اما منزل، به روى همه مردمبسته است و جز افراد خاصى حق ورود به آن را ندارند، بنابراین،مسجد از هر جاى دیگر شایستهتر است، چون از این پایگاه مىتوانبه همه مردم احکام الهى را تبلیغ کرد.
اما درباره مدرسه باید گفت که به دو دلیل مسجد بر آن ترجیحدارد: اول: پیشینیان براى تدریس، فاقد مدرسه بودند و در مساجد تدریسمىکردند. اگر چه ممکن است مدرسه از لحاظ عوائد علمى، بازدهزیادى داشته باشد، ولى به منظور اقتدا بر پیشینیان، تدریس درمسجد مناسبتر به نظر مىرسد.
دوم: افرادى که وارد مدرسه مىشوند عده خاصى هستند و همه تودهمردم و طبقات مختلف جامعه به مدرسه رو نمىآورند و اگر تدریسدر مدرسه انجام گیرد گروههاى زیادى از مردم از تعلیمات دینىمحروم مىشوند. (67)
نگاهى گذرا به عوامل جدایى مدارس از مساجد
از عبارت بالا برمىآید که منظور این دانشمند، تدریس ساده احکامدینى است که تمام طبقات مردم موظف به فراگیرى آن هستند. البتهبراى این منظور «مسجد» مناسبتر است و همه مردم مىتوانند درآن محل حاضر شده و از مباحث علمى استفاده کنند ولى تدریس علومو دانشهاى گوناگون آن هم در سطح بالاى علمى و استدلالى براىتمام طبقات مقدور و مناسب نیست، لذا مراکز علمى از مساجد بهمدارس منتقل گردید.
در این جدایى، عوامل دیگرى نیز موثر بودهاند;از یک سو سیاستخلفا مىکوشید علوم را از مسجد به دار الخلافه منتقل کند و ازسویى دیگر تعصب و ضعف بینش و نداشتن روح صادق و آزاد در گروهىباعثشد تا دایره وسعت رسالت مسجد را بر حسب جهانبینى و فهمخویش تنگ کردند و به تدریج از مسئولیتهاى متعدد آن در جامعهکاستند تا آنکه، تنها آن را به نماز منحصر ساختند.
مسجد، با چنین روح زاهدانه و متعصبانهاى که بر آن حاکم شدهبود دیگر نمىتوانست تعقل و تعلم آزاد و طرح نظریات مختلف ومذاهب و مکاتب دینى و فلسفى بیگانه را که لازمه یک محیط علمى وآموزشى آزاد است، تحمل کند.
از طرفى سنت مسجد، بینش اسلامى و سابقه تاریخى، نمىتوانستتفکیک علم و دین یا مدرسه و مسجد را بپذیرد زیرا اسلام همیشهیک چهره قوى علمى داشته و خود بنیانگذار رشتههاى گوناگون علمىبوده است.
از این رو براى تلفیق این دو امر، مدرسهها را در کنارمسجدها بنا کردند به گونهاى که یکى از موسسات وابسته به مسجدمحسوب شود و همراهى و همگامى علم را به دین بیان کند.
ابتکار مهم فرهنگ اسلامى، ایجاد پیوند و همیشگى میان «علم» و«ایمان» است و این پیوند دایمى در تمام لحظات زندگى علمىمسلمانان برقرار است. بهترین گواه پیوستگى «علم» و«ایمان» در نظام فرهنگى اسلام همجوارى مدرسه و مسجد در تمامىشهرهاى بزرگ کشورهاى اسلامى است.
شیوه آموزشى
اینک پس از توضیحاتى که درباره چگونگى پیدایش و گسترش آموزش ومدرسه در اسلام داده شد به بیان شیوه آموزشى و سیر تاریخى آن دراسلام مىپردازیم. شیوه آموزشى مسلمانان به دو مرحله تقسیممىشد: 1) آموزش ابتدایى (مکتب و کتاب) 2) تحصیلات عالى و حوزوى.
کتاب، جمع کتاتیب و مکتب، جمع مکاتب دو نام براى مدارسابتدائى بود. نام کتاب و مکتب براى مدارس ابتدایى در سده سومهجرى رواج یافت. (68) به گزارش خطیب بغدادى، پدید آورنده مکتب،سلمان فارسى -متوفى 36 ق- صحابه که در کودکى (70) به یک دبستان (کتاب) ایرانى رفته بود اینگزارش به دو دلیل قابل توجه است:نخست آن که هنگامى که پیامبر هنوز در مکه بود. از کتاب ایرانىسخن مىگوید. دوم آن که سلمان فارسى براى این نهاد نام«کتاب» را به کار برده است که نزد مسلمانان آن زمان ناشناختهنبوده است.
هر چند تحصیل علم در اسلام وقت معینى ندارد و هر مسلمانى موظفاست در همه مراحل عمر خود، علم و دانش فرا گیرد و هر روز برمعلومات خود بیفزاید. ولى اسلام به این مساله کاملا توجه داردکه کودکى و جوانى براى فراگیرى دانش، دوران باارزشى است وآموختههاى این دوران پیوسته در خاطر انسان باقى مىماند. باوجود این براى ورود به مکتب قید زمانى و شرط سنى وجود نداشت وهر کس در هر سنى مىتوانست وارد مکتب شود و رسما درسش را آغازکند، لذا در گزارشات تاریخى ذکرى از شرط سنى ورود به مکتبنیامده است. و معلوم نیست معمولا بچهها کى مکتب را ترکمىکردند.
در گزارشات تاریخى آمده است که بخارى - متوفى 256 ق- درست پساز ده سالگى مکتب را ترک گفت. (71) و چندین گزارش نیز از نخستینسماع حدیث از کودکان چهار، پنج و شش ساله (72) ، یا کسانى که پیشاز پنجسالگى قرآن را در مکتب حفظ کرده بودند در دست است. (73)
هدف نظام آموزشى در مکاتب
هدف مکتب، که هنوز هم در بسیارى از کشورهاى اسلامى وجود دارد،آشنا کردن کودکان با خواندن و نوشتن بخصوص تعلیم اصول دینبوده است و شامل پسران و دختران مىشده است. کلاس درس عموما درمساجد کوچک برگزار مىشد ولى گاه جز مسجد، مکتبخانههاى خصوصىهم وجود داشت.
از نکات مهم این است که به شاگردان تعلیم مىدادند که قدر معلمو علم را بدانند و به آنها احترام بگذارند. کودکان بااستعداد، در این مرحله از تعلیم، شناخته مىشدند و براى ادامهتحصیل و کسب مدارج و مراحل عالىتر علم آماده مىشدند. بدینترتیب مکتب هم عنوان مرکز تعلیم و تربیت دینى و ادبى در جهاناسلام بود و هم مرحله ابتدایى براى رسیدن به مراحل پیشرفتهدانش.
شرایط تحصیل در مکتب
در مکتب، تعلیمات، اجبارى و رایگان نبود ولى شرایط چنان سهل وساده بود که هر خانوادهاى در هر طبقه یا گروه اجتماعى واقتصادى به آسانى مىتوانست کودکش را روانه مکتب کند. اولیاىاطفال مجبور نبودند به عنوان شهریه به معلم مکتب پول نقدبپردازند، بلکه به سادگى مىتوانستند با مکتبدار کنار آیند،کالاهاى ضرورى و حتى تعهد خدماتى عملى هم مىتوانستحق الزحمهآموزش کودک محسوب شود.
امتیاز مهم این شیوه آموزش، هماهنگى کامل آن با شرایط انسانىو اجتماعى خاص جامعه مسلمانان بود.
ویژگىهاى مکتب
مکتب در آموزش ویژگىهاى زیر را دارا بود. الف) آزادى: هدف مکتب، با سواد شدن نوآموز بود از این رو براىورود به مکتب، شرط سنى و قید زمانى و قیود دیگر وجود نداشت.
این آزادىها به کودکان روستایى و حتى عشایر، امکان پیوند میانزندگى و تحصیل را مىداد.
کار مکتب، ارایه تعلیمات عمومى بود. دانشآموز مکتب باید موادىرا فرا مىگرفتبعضى از بچهها که داراى استعداد بیشترى بودند،مىتوانستند این مواد را در مدت یک یا دو سال به پایانبرسانند، ولى آنان که استعداد متوسط یا ضعیفى داشتند، همانبرنامه را در پنجیا شش سال تمام مىکردند.
البته، این آزادىها، آزادى دیگرى را نیز ایجاب مىکرد و آنآزادى هر فرد در برنامه درسى در هر سنى که قرار داشت، بود. درمکتب، برنامه واحد درسى براى همه تنظیم نمىشد. هر نوآموز برحسب زمانى که تحصیل را شروع کرده و استعدادى که در فراگیرىداشتبرنامه درسى خاص خود را انجام مىداد.
ب) برنامه درسى مکتب: درسهاى مکتب با این که در مناطق مختلف باهمکمى فرق داشت، براساس دو پایه اصلى مذهب و فرهنگ تنظیممىشد. قرآن در سرتاسر جوامع اسلامى کتاب اصلى تعلیماتى مکتببود.
ابن خلدون زیر عنوان «در تعلیم فرزندان و اختلاف عقاید مردمشهرهاى بزرگ اسلامى در شیوههاى تعلیم» مىنویسد: باید دانست که تعلیم دادن قرآن به فرزندان یکى از شعائر دینىاست و در همه شهرهاى اسلامى این راه را پیمودهاند. از این رو،به سبب آیات قرآن و برخى از متون حدیث، عقاید و ایمان پیش ازهمه چیز در دلها رسوخ یافته است. بنابراین قرآن اساس تعلیمقرار گرفته و دیگر ملکاتى را که بعدا باید محصل فراگیرد، همهمبتنى بر آن است.
از این رو که تعلیم در خردسالى بیشتر رسوخ مىیابد و چنینتعلیمى اصل و پایه تحصیلات آینده مىشود - زیرا هر آن چه نخست دردل نقش بندد همچون پایه و مبناى ملکات به شمار مىآید- شیوههاىمسلمانان در تعلیم قرآن به فرزندان در نواحى گوناگونمتفاوتاست.
روش مغرب زمین این است که تنها به یاد دادن قرآن اکتفا مىکنندو در اثناى آن کودکان را به فرا گرفتن رسم الخط و مسایل آن واختلاف نظر قراء درباره آن وامىدارند.
شیوه مردم اندلس از یک سو آموزش قرآن و نگاشتن است که درآموزش، آن را رعایت مىکنند و از دیگر سو تنها به آموزش قرآناکتفا نمىکنند، بلکه به همراه آن به فرزندانشان مانند مشرقزمین، شعرخوانى، نامه نگارى، دستور زبان و خوشنویسى را هم یادمىدهند.
مردم آفریقا در آموزش قرآن به کودکان، حدیث، قوانین علوم وخواندن برخى از مسایل آن را نیز مىآموزند. (74) ابن جبیر - متوفى614 ق- در سفرنامه خود مىنویسد: یاد دادن قرآن به کودکان درسرتاسر سرزمینهاى شرقى- شرق اسلامى- به شیوه خواندن است. نوشتنرا در اشعار و مانند آن یاد مىگیرند، تا احترام کتاب خداوندمحفوظ بماند و مبادا کودکان با پاک کردن و نوشتن، آن رادستخوش ابتذال قرار دهند (75) . ابن بطوطه - متوفى 799 قمىنویسد: آموزگار خط غیر از آموزگار قرآن است. نخست کتابهاى شعر ومانند آن را یاد مىدهند.
ولى قرآن را بر برگها نمىنویسند که بدان بىاحترامى نشود.
آنگاه کودک از آموختن به نوشتن مىرسد، زیرا معلم خط جز خط یادنمىدهد (76) . مولف تاریخ عرب مىنویسد: روش مدرسههاى ابتدایى -مکتب- در آموزش قرآن تمرکز مىیابد کهجاى هر کتابى را براى خواندن دانشآموزان مىگیرد و آیاتى از آنرا براى یادگیرى و نوشتن بر مىگزینند.
دانشآموزان با خواندن و نوشتن و دستور زبان عربى، سرگذشتپیامبران به ویژه حدیثهاى پیامبر را فرا مىگیرند (77) »
گسترش مکتبها در سراسر بلاد اسلامى
درباره شماره مکتبها تاریخ ساکت است. با این همه در سده دوم وسدههاى پس از آن، شماره مکتبها و معلمان چندان افزایش یافت کهدر هر روستایى یک مکتب و گاهى بیشتر بنیاد شد. ابن حوقل،نزدیک سیصد آموزگار مکتب را در شهر و تاریخ بغداد نیز از یک مکتب کودکان یتیم-کتاب الیتامى- یاد کرده است. (79) اگر مسلمانان همین سنت ریشهداردینى و فرهنگى خود را حفظ مىکردند و با تقویت و اصلاح آن بهتناسب زمان، رسالت دیرین خویش را انجام مىدادند با هزینهاىبسیار کمتر از آن چه امروز براى مبارزه با بیسوادى مصرف مىشود، مىتوانستند بسیار ساده و طبیعى و با تشکیلات و امکانات اندک وبودجه مختصر، به ریشهکن کردن بىسوادى نایل شوند.
تحصیلات عالى و حوزوى
پس از پایان دوران مکتب، تحصیلات طلبگى آغاز مىشود. در اینمرحله نوآموز براى ادامه تحصیلات وارد مدرسه مىشود. در روستاهامعمولا مدرسه علمیه وجود ندارد، لذا طالب علم به ناچار براىادامه تحصیل به یکى از شهرها مسافرت مىکند. طلبه براى ادامهتحصیل تا آخرین مراحل عالى به هیچگونه زمینه مادى و شرایطاجتماعى نیازى ندارد. نظام حوزوى نه تنها طبقه محروم جامعه رااز تحصیل - حتى از تحصیلات عالى- برخوردار مىکند، بلکه محصلانطبقات محروم را از فقر و محرومیت نجات مىدهد.
طلبه پس از ورود به مدرسه با مشورت طلاب با سابقه در درس یک یاچند مدرس مقدمات که آنها نیز از طلاب همان مدرسهاند، کتاب ودرس و استاد خود را انتخاب مىکند و هیچ عاملى وجود ندارد کهمعلم یا درسى را بر او تحمیل کند. هر مدرسه که معمولا در کنارمسجدى ساخته شده است واز بیوتات مسجد محسوب مىشود، یک مجموعهکامل علمى است که همه ابعاد گوناگون زندگى علمى در آن با همترکیب شده است.
مدارس علمیه اولین سازمان فرهنگى
قبل از آن که مدارس جدید تاسیس شود مدارس دینى تنها سازمانفرهنگى مسلمانان محسوب مىشد. این سنت دیرینه که از زمانپیامبر اکرم (ص) و ائمه هدى به یادگار مانده است تا یک قرنپیش در بسیارى از شهرهاى اسلامى برقرار بود و در زیر سقف رواقمساجد، حوزههاى تدریس تشکیل مىشد و از سادهترین دروس مقدماتىادبى تا عالىترین دورههاى فقه و اصول و کلام و فلسفه و تفسیر وحدیث و ریاضى و هیئت و نجوم تدریس مىشد و هزاران دانشجوى پیرو جوان پس از نماز صبح پیرامون استادان حلقه مىزدند و تا بعداز طلوع آفتاب، این ازدحام فرهنگى به منزله بارقه رکتیومیهمردم به شمار مىرفت.
با رواج سیستم آموزشى غرب در کشورهاى اسلامى دولتها در همهابعاد نظام مداخله کردند. فرهنگ کشورهاى اسلامى به دو قسمتقدیم و جدید تقسیم شد و دیرى نپایید که در اغلب کشورهاى اسلامىفرهنگ قدیم به کلى متروک شد ولى خوشبختانه در ایران و به طورکلى در میان شیعیان آموزش در حوزههاى علمیه به شیوه قدیمهمچنان ادامه یافت و اگر چه رشتههاى تحصیلى علوم دینى بهمحدودیت گرایید و همه رشتهها در فقه و اصول هضم شد ولى همچناناستقلال خود را حفظ کرد و خوشبختانه و اخیرا وارد مرحله نوینىگردیده و پس از پیروزى انقلاب بالندگى فراوانى یافته است.
بنابراین آن چه امروزه به- نام «حوزه علمیه» وجود دارد وارثفرهنگى است که در تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامى سابقه بس طولانىدارد.
از این رو، هرگز دور از منطق نیست اگر امروز جستجوگران وراهجویان آزاداندیش ایران اسلامى براى تجدید تمدن و فرهنگ خویشبه سراغ گذشتهاى بروند که مملو از اندوختههاى علمى وآفریدههاى فکرى و تجربههاى انسانى و سرمایههاى عظیم فرهنگىاستبه ویژه آنجا که سخن از شیوه و بینش است و بالاخص در زمینهعلوم انسانى که سرچشمههاى جوشان و بدیعى وجود دارد که نه تنهامسلمانان بلکه جهان امروز و تمدن جدید نیز از آن بىنیاز نیست.
حوزه علمیه نجف و حوزه نو بنیاد قم
شهر مقدس نجف، مدفن مولاى متقیان على (ص) جایگاه حوزه علمیهبزرگ شیعى است. بنیانگذار این حوزه کهن، شیخ الطایفه محمد بنحسن طوسى - 385-460 ق- از بزرگان علماى شیعه است که در سالچهارصد و چهل و هشت از بغداد به نجف کوچ کرد و به دنبال وىگروهى از شاگردان به منظور استفاده از محضر پر فیض او به نجفکشانده شدند. شیخ طوسى بعد از دوازده سال در نجف بدرود حیاتگفت و بنا بر وصیتش در خانه مسکونىاش که به مسجد تبدیل شد دفنگردید (80) از آن تاریخ، تعداد مساجد و مدارس نجف اشرف فزونىیافت و امروزه کوچه و خیابانى نیست که در آن مسجد یا مدرسهاىبنا نشده باشد. از مجموع این مراکز آموزشى و تحقیقاتى، حوزهبزرگ هزار سالهاى تشکیل شد (81) که شمار طلاب این پایگاه علمى دردوره اخیر -قبل از تسلط بعثیان- حدود ده هزار نفر بوده است. (82) البته، حوزه علمیه شیعه، منحصر به حوزه کهن نجف اشرف نبوده،بلکه در شهرهاى مختلف ایران و عراق و برخى دیگر از کشورهاىاسلامى، حوزههاى علمیه به سبک حوزه نجف در طول تاریخ بنیانشدهاند به ویژه حوزه علمیه نوبنیاد قم که توسط مرحوم آیه اللهحاج شیخ عبد الکریم حائرى تاسیس شد و با این که هنوز از عمراین حوزه مبارک بیش از یک قرن نگذشته است ولى بر تمام حوزهها،حتى بر حوزه هزار ساله نجف نیز پیشى گرفته است و با همان روشو سنت رایجحوزهها به فعالیتخود ادامه مىدهد.
مقایسهاى میان نظام آموزش قدیم و جدید
در پایان این مقال به طور فشرده ویژگىهاى تحصیل و تدریس درنظام قدیم، مورد بررسى قرار مىگیرد. 1) در نظام آموزش و پرورشاسلامى هیچگونه رابطه مالى میان استاد و شاگرد نیست زیرا دربینش اسلامى «علم» متاعى نیست که قابل خرید و فروش باشد وکار معلم ارزش فوق مادى دارد.
شاگرد نیز در صورتى به عنوان یک طلبه و متعلم اسلامى شناختهمىشود که هدف او از کسب علم، برخوردارى از مزایاى مادى نباشد.
این روش قرنها است که در حوزههاى علوم دینى برقرار است، درحالى که در نظام جدید به ویژه در سطح بالاى آن موضوع «تحصیلرایگان» هنوز حل نشده است.
2) در نظام آموزشى جدید «مدرک گرایى، به شدت تمام جلب توجهمىکند، طبق این نظام، آن چه اصالت دارد معلومات نیست، لذامعمولا متعلم فقط به آن مقدار که براى دریافت مدرک لازم است،درس مىخواند.
اما در نظام تحصیلى حوزوى علم به مدرک وابسته نمىباشد و استادبه هنگام تدریس آزادانه به تحقیق مىپردازد یا حاصل مطالعات وتحقیقات گذشته را ادامه مىدهد و شاگرد به جاى این که در اندیشهامتحان آن درس باشد، تمام توجه خود را به دریافت و کسب علممعطوف مىدارد.
3) در نظام آموزشى سنتى معیار انتخاب استاد، مدرک نیستبلکهاین خود شاگردان هستند که استاد را انتخاب مىکنند، آنان پس ازچند بار شرکت در جلسات بحث و گفتوگو یا شرکت در درس آن را راادامه خواهند داد یا جلسه درس را بىهیچ مشکلى ترک مىکنند.
استادان لایق معمولا تدریس خود را از مراحل مقدماتى شروع مىکنندو به تدریجبالا مىروند.
وقتى استاد با این شیوه انتخاب شود، شاگرد فقط براى استفادهعلمى در جلسه درس حاضر مىشود.
4) در حوزههاى علمیه مرز مشخصى میان استاد بودن و شاگرد بودننیست، طلبه هر زمان که در خود احساس لیاقت کرد، مىتوانددرسهاى پایینتر را تدریس کند و اگر توانستشاگردانى را به خودجلب کند به تدریجبه مدرس رسمى همان مرحله تبدیل مىشود اما درسیستم جدید، استاد شدن تنها با مدرک خاصى امکان دارد.
5) ارتباط استاد و شاگرد در میان طلاب فوق العاده صمیمى واحترامآمیز استشاگردان احترام استادان خود را در حضور و غیاببا کمال ادب رعایت مىکنند و حتى بعد از فوت آنها همواره ازآنان به نیکى و دعاى خیر یاد مىکنند. این اندازه حفظ حرمتاستاد مخصوص محصلین علوم دینى و مولود تعلیماتى است که ازاولیاى دین درباره قداست علم و احترام معلم رسیده است. ولى درسایر محیطهاى تحصیلى این امور کمتر وجود دارد.
6) عادت طلاب بر این است که بر روى معلوماتى که از استاد فرامىگیرند تامل و تدبر مىکنند و درس خود را با دقت از روى کتابمطالعه مىنمایند. سپس با یکى از همدرسهاى خود آن درسها رامباحثه مىکنند و معمولا درسهاى عالى، آن چه از استاد در مجلسدرس فرا گرفتهاند را به ذهن مىسپارند و هر شب یادداشت مىکنند.
بناى طلاب بر خلاف دانش پژوهان نظام جدید بر حفظ کردن دروسنیست، بلکه بر تعمق و تفکر و تجزیه و تحلیل است و مطالعه شببراى طلاب و اساتید آنها از هر لذتى بالاتر است. به قول خواجهطوسى: لذات دنیوى همه هیچ است نزد من در خاطر از تغییر آن هیچ ترس نیست روز تنعم و شب عیش و طرب مرا غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
نظام آموزشى سنتى در حوزههاى علمیه علاوه بر امتیازهاى یاد شدهاز نظر سبک و محتوا نیز داراى ویژگىهایى است (83) -گرچه نواقصىرا هم به همراه دارد که قابل رفع و تکامل است- و به جراتمىتوان گفت روش معمول در حوزههاى علمیه مىتواند راهنماى خوبىبراى از بین بردن کاستىهاى موجود در مدارس و دانشگاههاى جدیدباشد.
پىنوشتها
1ک بخارى، کتاب الدعوات، فصل 56 .
2ک این کار در مورد ابوهریره بود، نهاد آموزش اسلامى، تالیفدکتر منیر الدین احمد، ترجمه: محمد حسین ساکت ص 47 انتشاراتآستان قدس رضوى.
3ک قرآن مجید او را«الامى» (7/156-158) خوانده براى اطلاعبیشتر در اینباره به گفتار عالمانه استاد شهید مطهرى، تحتعنوان «پیامبر امى» مراجعه شود.
4ک الروض ج 3/84 طبع مصر- سیره حلبى ج3/204- تاریخ الخمیسدیاربکرى ج 1/395.
5ک بلاذرى، فتوح البلدان، ص 459-458 طبع مصر.
6ک بلاذرى، فتوح البلدان، ص 459-458 طبع مصر.
7ک به نقل از نهاد آموزش اسلامى، ص47 .
8ک غزالى،ابو حامد، فاتحه العلوم ص 19.
9ک احمد امین، فجر الاسلام، ج 1 /198.
10ک ابو الفرج اصفهانى،الاغانى، ج1/72، حدیث نافع بن الازرق باابن عباس.
11کابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1/328.
12ک تاریخ سیستان، ص 89.
13ک تاریخ بخارا، ص 13، چاپ تهران.
14ک دائره المعارف اسلامى، ج3، تحت عنوان «مسجد».
15ک رحله ابن بطوطه، ج1/142، چاپ مصر.
16ک راحه الصدر، ص 180، چاپ لندن .
17ک تاریخ جدید یزد، ص 67، چاپ یزد.
18ک تجارب السلف، هندوشاه چاپ تهران ص 244.
19ک تاریخ علوم و ادبیات ایرانى ص 9.
20ک بخارى، الصحیح، باب العلم، ج1 ص 15.
21ک مفید، الارشاد، چاپ تهران صص 253-254 .
22ک وفیات الاعیان، ج1، ص 291 ; بستانى، دائره المعارف، ج 6، ص874.
23ک رازى، ابو عبد الله محمد بن عمر، مناقب الامام الشافعى، ص 20،چاپ مکتبه علامه.
24ک یاقوت حموى، معجم البلدان ج4، ص 491.
25ک صدر، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، انتشارات الاعلمى تهران.
26ک نجاشى، الرجال، بمبئى، ج7، ص 13.
27ک سید امین، المجالس، ج5، ص 209 .
28ک جامع بصره در سال 14 ق ساخته شد. نیاز نو مسلمانان بهفراگیرى زبان عربى، زمینه را براى ضبط قواعد این زبان فراهمساخت و اختلاف در تلقى نحوى در بین نحویون بصره و نحویون کوفهبه تدریج پیدایش دو مکتب بصرى و کوفى را در این دو مسجدجامع بصره و جامع کوفه موجب گردید.
29ک ر.ک مقدمه احمد زکى پاشا بر کتاب اصنام تالیف: سائب کلبى
30ک طولونیان: سلسلهاى از حکام مستقل در مصر و شام هستند ازسال 254 تا 292 هجرى قمرى در مصر و شام حکومت کردند.
31ک اخشیدیان: نام سلسلهاى از حکام مصر که در بین سالهاى323-358 در مصر و زمانى در شام و دمشق داشتد.
32ک على مبارک: الخطط التوفیقیه، ج4، ص 828 بطور خلاصه.
33ک رحله ابن بطوطه، ج1، ص 56.
34ک تاریخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ص 69.
35ک تاریخ بغداد، ج 1، ص 107.
36ک نهاد آموزش اسلامى، ص 121.
37ک حلقه، یعنى دایره. .38 تاریخ بغداد، ج 2، ص 68-69 .
38ک تاریخ بغداد، ج4، ص 238-212; ج11، ص 50 و 80; ج8، ص 75.
39ک ابن جوزى، مناقب بغداد، ص 14.
40ک لواسترانج: بغداد، ص 90 ; تاریخ بغداد، ج1، ص 90.
41ک تاریخ بغداد، ج 1، ص 90; همان، ص 90 .
42ک همان، ج1، ص 90 .
43ک تاریخ بغداد، ج8، ص 16-17.
44ک حسن بن احمد، ابو عبد الله بزاز، تاریخ بغداد ج8، ص 16-17.
45ک تاریخ بغداد، ج8، ص 16-17.
46ک ابن بطوطه، الرحله، ج1، ص 7 .
47ک دکتر غنیمه، تاریخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ص 70.
48ک همان کتاب، صص 75-77 .
49ک رجوع شود به: تاریخ الجامع الازهر و مجله «العربى» کویت،ش 170 سال 1392 مقاله: الازهر جامعه عمرها الف عام، نوشته: محمدطنطاوى.
50ک همان.
51ک مقریزى: الخطط، ج4، ص 50 .
52ک دکتر غنیمه، تاریخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ص 80.
53ک سید جمال الدین اسدآبادى (1354-1214 ق) و شاگرد برجسته اوشیخ محمد عبده (1849-1905 م) در زمینه اصلاح امور و بهبود کیفىجامع ازهر تلاشها و اقداماتى کردند ولى این کوششها نتایجمطلوبى به بار نیاورد.
54ک تاریخ بیهق، چاپ تهران ص 158.
55ک تاریخ بیهق، ص 172; معجم الادباء، ج2، ص 243.
56 ک طبقات الشافعیه، سبکى چاپ مصر، ج2، ص 137 .
57ک تاریخ تعلیم و تربیت در ایران، دکتر صفا.
58ک تجارب السلف، ص 256; دائره المعارف اسلامى، ج2 .
59ک تاریخ ادبیات ایرانى، دکتر صفا ص 15-14 .
60ک طبقات الشافعیه، ج3، 255-252.
61ک کارنامه اسلام، دکتر زرین کوب، ص 39-38 .
62ک طبقات الشافعیه، سبکى، ج2، ص 137، طبع عصر.
63ک تاریخ سلجوقیان کرمان، ص 20 و 21 و 37; تاریخ یزد، ص66-68; تاریخ راوندى، چاپ لندن، ص 240 و 245 و 309.
64ک مجله باستانشناسى شماره 3 و 4، ص 38.
65ک کارنامه اسلام، دکتر زرین کوب، ص 38 .
66ک المدخل، ابن الحاج، ج1، ص 85.
67ک همان مدرک.
68ک مبرد (متوفى: 385) مىگوید: مکتب نام درستبراى جایى بودکه دانش یاد داده مىشد و کتاب خود کودکانى بودند که به مکتبمىرفتند.لسان العرب، ص 699; اساس البلاغه، ص 295، کتاب المخصص.
69ک تاریخ بغداد، ج9، ص 199. طبرانى نیز این گزارش را در کتابخود آورده است.
70ک دکتر اهوانى وجود هرگونه شیوهاى این چنینى را در ایرانپیش از اسلام انکار مىکند (احمد فواد اهوانى: التربیه فى الاسلامو التعلیم فى راى القابس،ص68.
71ک تاریخ بغداد، ج2، ص 6.
72ک همان، ج3، ص 148 403; ج4 ص 19; ج5، ص 177; ج12، ص 115و ج13، ص 156.
73ک همان، ج10، ص 144، پسر بچه دیگرى هفتساله بود که قرآنرا از بر داشت، ج2، ص 63.
74ک مقدمه ابن خلدون، چاپ بغداد، صص 538-537، ترجمه فارسى چاپاول جلد دوم، صص 146-143.
75ک ابن جبیر، الرحله، لندن، 1907 م، ص 272.
76ک تحفه النظار، پاریس، 1853 ج 1، ص 213.
77ک تاریخ عرب به نقل از تاریخ آموزش در اسلام، ص 42.
78ک ابن حوقل، صدره الارض، لندن 1938م ; ج1، ص 126.
79ک تاریخ بغداد، ج1، ص 114.
80ک وصیتنامه شیخ در مقدمه تفسیر تبیان بدون ذکر ماخذ آمدهاست.
81ک رجوع شود به: ماضى النجف و حاضرها، موسوعه العتباتالمقدسه- قم النجف (1-2) صدر، سید باقر المعالم الجدید.
82ک مظفر، محمد حسین، تاریخ شیعه، ص 98.
83ک مرجعیت و روحانیت، مقاله استاد شهید مطهرى، ص 112.
در تاریخ فرهنگ اسلام، آموزش و پرورش در بین توده مردم آنچنانرواج یافته بود که حکومتهاى اسلامى نیاز چندانى به تاسیسآموزشگاه علمى نداشتند. پرورش اطفال از بزرگترین ثوابها بهشمار مىرفت و مسلمانان وظیفه خود مىدانستند که قرآن و تعالیمعالیه اسلامى را بیاموزند و به اطفال و نوباوگان خویش تعلیمدهند. از این رو مراکز اجتماعات دینى مسلمانان قدیم مراکزآموزشى است و در مساجد علاوه بر اقامه نماز، تعلیم و تربیت نیزانجام مىگرفت. در مساجد کوچک اطفال خردسال تربیتشده و مساجدبزرگ محل تعلیم و تربیتبزرگسالان به شمار مىآمد و مردم ازعموم طبقات، به دانشجویى روزگار مىگذراندند.
بسیار اتفاق مىافتاد که حتى مردمان بىبضاعتخانههاى خود راتقدیم مىکردند تا مکتب و آموزشگاهى در آن جا تاسیس شود وهمگان به نوبه خود مبارزه با جهل و بىسوادى را وظیفه شرعى وملى مىدانستند.
اولین مدارس در کشورهاى اسلامى
اگر بخواهیم از اولین مراکز تعلیم و تربیت کشورهاى اسلامى سخنرا آغاز کنیم باید مساجد و مشاهد و مقابر و زوایا وعبادتگاههاى زهاد را مورد توجه قرار دهیم.
در سه چهار قرن اول هجرى، مراکز اجتماعات دینى مسلمانان،مراکز تعلیم و تربیتبود و اگر احیانا مدرسهاى هم ساخته مىشد،معمولا در کنار مساجد قرار مىگرفت. در ساختن مدرسه نوعا از صحنمساجد استفاده مىشد و در حیاط هر مسجد، حجراتى هم براى سکونتطلاب ساخته مىشد، تا طلاب در آنها سکنى گزیده، به درس و بحثمشغول شوند. مسلمانان در ساختن «مدرسه» از معمارى مساجداستفاده مىکردند بدین جهت مسجد را گاهى «مدرسه» و یا بالعکس«مدرسه» را «مسجد» مىنامیدند. به این معنى «مدرسه» درتمدن اسلامى مفهوم عامى دارد و شامل تمام مجامع عمومى از قبیل;مساجد و تکایا و مقابر و زوایا و عبادتگاههاى زهاد مىشود وحتى از دارالشفاها هم براى تعلیم پزشکى و داروسازى و ازرصدخانهها هم براى تعلیم ریاضیات و نجوم استفاده مىشده است.
سرآغاز آموزش اسلامى
نخستین و ارزندهترین وظیفه هر تازه مسلمانى یادگیرى آموزشها وآیینهاى عبادى و وحى الهى بود و پیامبر (ص) شایستهترینآموزگار، قرآن را به آنان مىآموخت و در مسایل قضایى و دادرسىآنان را رهنمایى مىکرد و شیوه پیچیده ارث را براى آنها توضیحمىداد. گفته شده، که پیامبر (ص) به یاران خود آنگونه مىآموختکه گویى کودکان در مکتبها و مدرسهها سرگرم یادگیرىاند. (1)
پیامبر (ص) نخستین معلم مسلمان بود، ولى نوع تعلیم و آموزش او«آموزش بزرگسالان» و به اصطلاح «اکابر» محسوب مىشد وشاگردان او همیشه با سواد نبودند. بسیار اتفاق مىافتاد که دوتن از یارانش که در مجالس در کنار او مىنشستند یکى از آنانآنچه مىشنید و دریافت مىداشت، کلمه به کلمه مىنگاشت و دیگرىبر حافظه خود تکیه مىکرد.
به علت نبودن دانش خواندن و نوشتن، پیامبر در اوایل ناگزیر بهانجام چنین روش آموزشى بود. (2) پیامبر اگر چه «امى» بود (3) ولى،مشوق خستگىناپذیر آموزش بود و از هر فرصتى براى مبارزه بابىسوادى بهرهبردارى مىکرد. چنانکه بعد از جنگ بدر هر اسیرى کهقادر به پرداخت «فدیه» - خونبها- نبود و خواندن و نوشتنمىدانست، با تعلیم ده تن از مسلمانان آزاد مىشد. (4) این نخستینبار بود که در جهان آموزشگاه بزرگسالان دایر گشت و این افتخاربزرگ در تاریخ جهان به نام مسلمانان ثبتشد. پیامبر جهاد مقدسپیکار با بىسوادى را از خانه خویش آغاز فرموده بود. بلاذرى درفتوح البلدان فقط از یک زن قرشى نام برده که در دوره جاهلیتمقارن ظهور اسلام خواندن و نوشتن مىدانست و او شفاء دخترعبد الله عدوى بود. این زن مسلمان شد. به گزارش «بلاذرى» اینزن همان است که حفصه همسر پیامبر را نوشتن آموخت. (5) بلاذرى چندزن از زنان مسلمان را نام مىبرد که در دوره اسلام هم مىخواندندو هم مىنوشتند و یا تنها مىخواندند، او مىگوید: حفصه همسر پیامبر مىنوشت، امکلثوم، دختر عقبه بن ابى معیط نیزمىنوشت، عایشه دختر سعد گفت: پدرم به من نوشتن آموخت، کریمهدختر مقداد نیز مىنوشت، عایشه (همسر پیامبر (ص) ) مىخواند ولىنمىنوشت و همچنین امسلمه... . (6) از این جریان معلوم مىشود کهپیامبر اکرم (ص) براى زنان خود معلم خصوصى زن انتخاب کردهبود. این عمل پیامبر (ص) براى مسلمانان سرمشق قرار گرفت ودیرى نپایید که در مدینه افراد با سواد رو به فزونى نهادند وآمار با سوادها بهطور چشمگیرى بالا رفت و حتى از میان زنانخانهدار و دختران نیز کسانى پیدا شدند که خواندن و نوشتن رافرا گرفتند.
پیامبر اکرم (ص) مىکوشید تا خواندن و نوشتن را در میانپیروانش شایع کند. طبق گزارشهاى مورخین بسیارى از آنان درکهولتخود سواد آموختند. (7) مسلمانان با کوشایى و دقت هرچه راپیامبر مىگفت و انجام مىداد فرا مىگرفتند. در زمینه آموزش نیزچنین بود و آنچه او یاد مىداد پیروى مىشد، حتى شیوه نشست وبرخاست او در سراسر تاریخ اسلامى پیروى شد.
غزالى ابوحامد - م 505 ق - در کتاب فاتحهالعلوم چنین یاد کردهاست: «مکحول گفته است: ده تن از اصحاب رسول خدا (ص) گفتند کهما در مسجد قبا سرگرم فراگیرى دانش بودیم که ناگهان پیامبرخدا (ص) در آنجا حضور یافت و گفت: آنچه مىخواهید بیاموزید و خداى شما را پاداش ندهد. مگر آنکهبه کار بندید آنچه را که فرا مىگیرید». (8) پس از رحلت پیامبراکرم (ص) اصحاب در قیام به امر تعلیم و آموزش مسلمانان از آنحضرت پیروى کردند.
در بین اصحاب وفادار پیامبر گروهى با انگیزههاى علمى و گرایشبه مسایل تعلیماتى پدیدار گشت. اینگروه از یاران رسول خدا (ص)در مسجد پیامبر در مدینه مىنشستند و مردم را در امور دینىارشاد و راهبرى مىکردند.
عبدالله بن عباس یکى از این اصحاب بود که در صحن خانه کعبهمىنشست و مردم وى را در میان مىگرفتند و در تفسیر آیات قرآنمطالبى از وى مىپرسیدند. (9) مسلمانان از نقاط دور دست آهنگ وىمىکردند و از او در باب حلال و حرام پرسش مىکردند. (10) این دسته از اصحاب پیامبر (ص) رسالت آموزش خود و وظیفه آموزشنومسلمانان را همچنان ادامه مىدادند، تا پس از ایشان نوبتبهگروه تابعین رسید که از اصحاب رسول خدا اخذ حدیث و در حضورآنان شاگردى کرده بودند. از مشهورترین تابعین «ربیعه المراى»بود که در مسجد نبوى در مدینه جلسه بحث علمى داشت و افرادىمانند مالک بن انس و حسن بصرى و بزرگان مدینه بر وى واردمىشدند. بدینسان انبوهى از طالبان علم گرد او جمع مىشدند. (11) چنانکه در کتب تاریخ و رجال ایرانیان در دوره اسلامى نوشتهاند،در سراسر ایران از خوزستان گرفته تا خراسان و ماوراء النهرمساجدى وجود داشته است که محل تعلیم و تربیتبوده است. درتاریخ سیستان آمده است که یکى از حکام عرب به نام«عبدالرحمنبن سمره» (قرن اول هجرى) مسجدى به نام «مسجدآدینه» ساخت که حسن بصرى عالم معروف دینى مدتها در آنجاسرگرم تدریس و تعلیم بود (12) . و در «بخارا» نیز مسجدى به نام«قبه الاسلام» وجود داشته که براى تعلیم علوم از آن استفادهمىشد. (13) مورخ معروف «ابن فقیه» در تاریخ سیستان و بلخ وهرات از مساجد زیادى نام مىبرد که در آنها دانشمندان اسلامىبراى تعلیم حاضر مىشدند. (14) در شیراز نیز مساجدى به همین ناموجود داشته که حلقههاى علمى در آن تشکیل مىشد و این سنتپسندیده همچنان که «ابن بطوطه» جهانگرد معروف مىگوید; تاقرم هشتم ادامه داشته و خود ابن بطوطه نیز همینکه به شیرازرسید، در جامع این شهر در درس حدیثحاضر شد. (15) «نیشابور» کهیکى از مراکز مهم سیاسى و علمى خراسان بود از اینگونه مساجدبزرگ که براى آموزش و پرورش از آنها استفاده مىشد، فراوانداشت مانند «جامع منیعى» و «مسجد مطرزى» و «مسجدقدیم». (16) در کرمان مسجد بزرگى به نام «جامع تورانشاهى»وجود داشت در آن کتابخانهاى تاسیس شده بود که پنج هزار جلدکتاب داشت و در یزد یکى از امراى دوره سلجوقى مسجدى به نام«مسجد قدیم جمعه» ساخت که تا حدود قرن نهم مورداستفاده اهلعلم بود. (17) اینها نمونههایى از مساجد برخى از شهرهاى معروفایران است که بنا به رسم عموم بلاد اسلامى در آن، حوزههاى تدریستشکیل مىشد. اگر بخواهیم مساجدى را که در آن روزگار براىتعلیم و تربیت از آن استفاده مىشد بهشمار آوریم، باید آمارتمام مساجد و مشاهد و عبادتگاهها را به دست آوریم که در اینصورت از هدف اصلى باز مىمانیم.
بدین ترتیب مىبینیم، فرهنگ اسلامى، عمومى و همگانى بوده و تمامافراد مسلمانان مىتوانستند از حوزههاى درسى که هر شب و روز درصحن مساجد تشکیل مىشد استفاده کنند و خود را به زیور علم ودانش بیارایند.
محیط ساده و بىآلایش مسلمانى مساعد و مناسب تحصیل علم و دانشبود و براساس سنتى که پیامبر (ص) آن را بنیان نهاده بود وظیفهمقدس تعلیم و تعلم و تربیتبهطور رایگان برعهده ملت مسلمانواگذار شده بود.
رسیدگى به معیشت علمآموزان
در مساجد معمولا به طالبان علم کمکهاى مالى مىشد.این «کمکخرجى» که آن را «اجراء» مىگفتند، از محل موقوفاتى که اهلخیر بر جوامع مساجد وقف مىکردند، پرداخت مىشد.
علاوه بر این برخى از بزرگان هم دانشمندان و طالبان علم را ازاموال خود نصیبى مىدادند، مثلا صاحب بن عباد وزیر مشهور آلبویه در ایران هر سال پنجاه هزار دینار به بغداد مىفرستاد، تامیان علما و فقها و سادات و فقرا و شعرا تقسیم کنند. (18) نظیراین عمل را محمدبن منور نویسنده «اسرارالتوحید» از خواجهنظامالملک با توضیح بیشتر نقل کرده است. بهطورکلى این کار درمیان وزراء و بزرگان عمومیت داشته است. (19)
شکوفایى آموزش در مساجد
دوره زمانى آغاز سده دوم تا پایان سده سوم هجرى را مىتوان ازدرخشانترین دورههاى تعلیمات مسجدى دانست. دست آوردهاىمسلمانان در مسایل مختلف علمى و ترقیات فکرى در این دوره ازتاریخ اسلام، موجب تاثیر قابل ملاحظهاى در ایجاد هوشیارى وجنبش علمى در مساجد شد. توجه دقیق به اجتماعات و تشکیل جلساتعلمى در مساجد بزرگ و مشهور آن زمان، گواهى بر پویایى وبارورى فکرى و علمى قابل ملاحظه آن دوره از تاریخ اسلام است. دراینجا به سابقه تاریخى برخى از مساجد و دانشگاههاى اسلامىاشاره مىکنیم:
مسجد نبوى در مدینه
مسجد نبوى را در مدینه مىتوان به عنوان نخستین پایگاه علمى یادار العلم اسلامى یا حوزه علمیه بهشمار آورد، خاصه آنکهبنیانگذار این مسجد، استاد استادان و پیامآور دانش و معرفتحضرت محمد (ص) بود. در همان مسجد بود که پیامبر اسلام در پاىیکى از ستونها مىنشست و حلقه مذاکره علم را تشکیل مىداد.
در صحیح بخارى حدیثى به این مضمون است: وقتى رسول خدا (ص) درمسجد نشسته بود، جمعى در کنار او حضور داشتند. در آن حال سهنفر بر وى وارد شدند. دو تن از ایشان به سوى آن حضرت رفتند وسومى راهش را ادامه داد و رفت. آن دو نفر در خدمت پیامبرایستادند. تا یکى جایى براى خود در حلقه حضار پیدا کرد وهمانجا نشست و دیگرى در شتسر نشستگان جاى گرفت. (20) سنتبحت ودرس حلقهاى در مسجد نبوى، بعدها با گسترش علم در جامعه اسلامىبه سرعت توسعه یافت. یک قرن بعد در عصر امام صادق (ع) -14883ه’ - مسجد به صورت یک دانشگاه بزرگ درآمد که نزدیک چهارهزار شاگرد در آن آموزش مىدیدند (21) و با اینکه استاد بزرگ اینحوزه امام مذهب، و محل درس مسجد پیامبر (ص) بود به علومىهمچون فقه، تفسیر، حدیث، اخلاق و سیره اکتفا نمىشد، بلکهجابر بن حیان -پدر شیمى قدیم- که صاحب پانصد رساله در شیمى استفارغ التحصیل این حوزه و از شاگردان امام صادق (ع) مىباشد (22) .
مسجد الحرام در مکه
این مسجد از مسجد نبوى در مدینه کهنتر است. ولى پس از فتح مکهدر سال هشتم هجرى قمرى در زمینه اهداف اسلامى مورد استفادهقرار گرفت. دوره امویان و عباسیان درخشانترین دوره آموزش دراین دانشگاه بزرگ بوده است. بنابر مشهور مجالس و حلقه فتوا درمسجد الحرام به ترتیب به عبد الله بن عباس و عطاء بن ابى ریاح وابن فرح و مسلم بن خالد رنجى و سعید بن سالم قداح محمد بنادریس شافعى -204 - اختصاص داشت. شافعى از بیست و اند سالگىدر این مسجد به صدور فتوا پرداخت... . (23)
مسجد کوفه
به کوفه و انتخاب این شهر به عنوان مرکز خلافت اسلامى، جنبشعلمى این مسجد شکوه و رونق فراوان یافت تا آنجا که مرحومسید حسن صدر در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام تمام فنون اسلامرا از این سرچشمه و مبدا دانسته است. (24) به نوشته نجاشى تنهادر این مسجد نهصد نفر شیخ و استاد و راوى از شاگردان امامصادق (ع) بهسر مىبردند. (25) حسن بن و شاء گوید: «ادرکت فى هذا المسجد تسعماءه، کل یقول حدثنى جعفر بن محمد (26) »
جامع کوفه، در آغاز دولت عباسى یکى از مراکز مهم حل و عقدعلوم و معارف اسلامى تبدیل شد و با جامع بصره (27) به رقابتبرخاست .
استاد زکى پاشا، دو دانشگاه بزرگ بصره و کوفه را از نظر روابطعلمى و ادبى و رقابتها و تاثیرهایى که بر یکدیگر داشتند، بادو دانشگاه بزرگ انگلیسى آکسفورد و کیمبریج همانند دانستهاست. (28)
مسجد جامع فسطاط
این مسجد بزرگ در سال بیست و یک ق به وسیله عمرو بن العاص (محدود 42 ق) بنیاد گردید و از همان روزهاى نخست تاسیس،براى آموزش مورد استفاده قرار گرفت و در طول حیات خود موردتوجه و عنایت دولتهاى «طولونى» (29) و «اخشیدى» (30) و«فاطمى» قرار گرفت. روش آموزشى معمول در این مسجد غالبامبتنى بر مذهب شافعى و عقاید اهل سنتبود.
در این جامع زوایایى به منظور تدریس مسایل دینى اختصاص یافتهبود، یکى از آنها زاویه امام شافعى بود که به خاطر جلوس وى درآن مکان به این نام شهرت یافت. چندین زاویه دیگر نیز در اینمسجد وجود داشت که به نام مدرسین معروف بودند و تا سال هفتصدو چهل و نه ق، چهل حلقه از دانشجویان و استادان براى تعلیمدانش در این مسجد بزرگ بهطور مستمر دایر و فعال بوده است. (31)
مسجد جامع دمشق
این مسجد بزرگ را ولید بن عبد الملک 86-96 ق بنا کرد. ابنبطوطه جهانگرد معروف که در قرن هشتم هجرى مىزیست در دیدارى ازشهر دمشق حیات علمى و فعالیتهاى معمول در جامع اموى دمشق رااین چنین توصیف کرده است: در مجالس و حلقههاى درس در فنون مختلف علمى در این مسجد دایراست. رجال حدیثبر کرسىهاى افراشته وایتحدیث کنند و قاریانقرآن هر بامداد و شامگاه با صداى دلنشین به تلاوت قرآنمشغولاند. گروهى از معلمان قرآن هم که بر ستونهاى استوانهاىشکل مسجد تکیه دارند به نوآموزان خواندن قرآن را یاد مىدهند.
تعلیم قرآن به صورت شفاهى است و به پاس احترام به ساحت مقدسقرآن، از نوشتن آیات خوددارى مىشود، معلم خط وظیفه دیگرىبرعهده دارد. او نوشتن اشعار و عبارات مناسب را به دانشآموزانتعلیم مىدهد، تعلیم خط چنان اهمیتى دارد که از وجود معلم خطاطدر این فن استفاده مىشود. از جمله استادان مشهور این مسجدعالم معروف«برهان الدین ابن فرتاح شافعى» و «نور الدینابو الیسر بن صائغ» هستند که هر دو در دانش و درستى شهرتدارند. (32) دکتر غنیمه مىنویسد: تدریس به شیوه قدیم و سنتى، تا زمان نزدیک به روزگار ما درجامع اموى و دمشق استمرار داشته است. از آخرین کسانى که دردوره اخیر در این جامع به تدریس اشتغال داشت، محدث شیخبدر الدین حسنى بود. (33)
جامع منصور در بغداد
این مسجد بزرگ، که بىگمان نخستین مسجد ساخته شده در بغداداست، همزمان با بناى بغداد به وسیله ابو جعفر منصور خلیفهعباسى- 137-159ق- ساخته و به دست هارون الرشید بازسازى شد. (34) وسرانجام به دستور معتضد - خلیفه عباسى- به -280 ق- گسترشیافت (35) و معروفترین کانون فرهنگى در سدههاى میانه بود.
هنگامى که شافعى- م 204 - یک قرن و نیم بعد از آن از این مسجددیدن کرد چهل تا پنجاه حقله درس (36) همیشگى در آنجا برپا شدهبود. (37) شافعى حلقه درس خود را در آنجا آغاز کرد و در زمانىکوتاه همه حلقههاى درس یکى پس از دیگرى گسیخته شد، تا جایى کههیچکدام به جز حلقه درس شافعى بر پا نماند. (38) جامع بغداد درخلال حیات علمى خود از منزلت و عظمتشایستهاى برخوردار بودهاست. تدریس در این مسجد بزرگ تنها براى علماى بزرگ در پارهاىموارد به شرط صدور منشور خاص از جانب خلیفه میسر و ممکن بود.
مسجد الشرقیه یا مسجد سوق العتیق
این مسجد به نام بازارى که در آن قرار داشت معروف (39) و یکى ازمسجدهایى بود که شیعیان بغداد آن را اداره مىکردند. شیعیانبغداد بر این باورند که حضرتعلى (ع) به هنگام دیدارش از بغداددر مکان این مسجد نماز گزارده است (40) . خطیب بغدادى در این بارهتردید دارد. (41) با همه اینها، شیعیان آنجا را بسیار گرامىداشته و زیارت مىکنند. (42) این . هنگامى که خطیب بغدادى «ابن قاوسى (44) »را از مسجد بزرگ منصور بیرون راند. او براى روایتحدیثبراىشیعیان به مسجد الشرقیه رفت. (45)
جامع زیتونه در تونس
این جامع در سال یکصد و چهارده ق به دستور ابن حبحاب عاملبنى امیه در تونس ساخته شد. در حال حاضر این مسجد ازقدیمىترین دانشگاههاى فعال در دنیاى معاصر است و جمعى ازبزرگان دانش در آن پرورش یافتهاند، از جمله خطیب ابو اسحاقابراهیم بن حسین ربعى و فقیه ابو على عمر بن على بن قداح هوارىکه از دانشمندان معروف عصر خود بودند. ابن بطوطه درباره فقیهابو على مىگوید: از افادات و برکات علمى این دانشمند آن بود که هر جمعه پس ازاداى نماز به یکى از ستونهاى جامع اعظم زیتونه پشت مىداد ومردم در مسایل مهم فقهى از وى استفتا مىکردند و او پس از افتادر باب چهل مساله آن مجلس را ترک مىگفت (46) ». آموزش در جامعزیتونه به شیوه قدیم همچنان ادامه داشت تا این که در چهارمماه صفر یکهزار و سیصد و هفتاد ق فرمان جدیدى براى اصلاح وتنظیم برنامههاى آموزشى این جامع براساس روش معمول در جامعازهر صادر شد این موضوع باعث گردید جامع زیتونه اصالتخود رااز دست داده و بهصورت یک دانشگاه جدید درآید (47) .
جامع قرویین در فاس
این مسجد بزرگ در مغرب اقصى -مراکش- قرار گرفته و بنیانگذارآن بانویى نیکوکار موسوم به فاطمه بنت محمد فهرى و مکنى بهام البنین بود. تاریخ بناى آن سال دویست و چهل و پنج ق بودهاست. این جامع به تدریج مسیر رشد و ترقى را پیمود و در اطرافآن چندین مدرسه و کتابخانه بسیار مجهز تاسیس شد. آغاز درخششجامع قرویین در آسمان علوم و معارف اسلامى در اواخر قرن سوم واوایل قرن چهارم است. این جامع نیز مانند سایر جوامع به مرورزمان دستخوش پارهاى تحولات و اصلاحات شد، و سرانجام در سالیکهزار و سیصد و سى دو ق به دوره جدیدى از فعالیت علمى گامنهاد. در این هنگام سلطان مولاى یوسف دستور داد در برنامه جامعتغییراتى داده شود. از مهمترین تغییرات جدیدى که در برنامههاىآموزشى جامع حاصل شد، تقسیم دوره تحصیلى به سه مرحله ابتدایى،متوسطه و نهایى و نیز تهیه و تدوین آیین نامهاى براى امتحاناتبود.
جامع قرویین از نظر کثرت دانشجویان و انبوه دانش پژوهان ودانشمندانى که از آن فارغ التحصیل شدهاند، دومین دانشگاه اسلامىجهان محسوب مىشود. جامع قرویین قبل از آن که به سبک جدید ادارهشود بسیارى از بزرگان اندیشه و فرهنگ جهان اسلام را در دامنخود پرورش دادهاست. (48)
جامع الازهر
جامع مشهور مصر نخستین مسجدى است که بناى آن را سردار جوهرکاتب سیسیلى، یکى از موالى المعتز فاطمى - 341-365 - همزمانبا بناى شهر قاهره آغاز کرد و در رمضان سال سیصد و شصت و یک قبه پایان رساند.
با آن که قاضى ابو الحسن على بن نعمان کتاب مختصر پدر خویش را کهدر فقه شیعى و معروف به «الاقتصار» تالیف شده بود در اینمسجد املاء کرد، ولى این مرکز علمى از سال سیصد و هفتاد و هشتدر زمان خلیفه فاطمى العزیز - 365-386 - به صورت یک پایگاهعلمى درآمد و در همان سال به فرمان خلیفه برنامه آموزشى آنتنظیم شد و استفاده از آن تنها به تعلیم اختصاص یافت. اوهدایا و کمکهاى مالى را به استادان فقه جامع اختصاص داد و درکنار جامع خانهاى براى اقامت استادان فقه خریدارى کرد (49) .
جامع الازهر از پایگاههاى اساسى علمى براى فرهنگ شیعى بود. امابا تاسیس دار العلم حاکم -395 ه’ - و کنارهگیرى بسیارى ازاساتید از جامع ازهر و پیوستن آنان به دار العلم حاکم این مرکزنو بنیاد بر جامع ازهرى برترى یافت. با این روزگار درخششدار العلم کوتاه بود و چندان نپایید. به طور کلى جامع ازهر درطول تاریخ دستخوش تحولات زیادى شد و در نشیب و فراز حیات علمىخود از گذرگاههاى قدرت و عظمت و نیز رنجها و ناتوانىها گذشتولى همواره این مرکز با وجود دانشجویان و دانشمندان، بهرهمندو آباد بوده است. (50) مقریزى در ذکر وقایع سال هشتصد و ده هجرىدرباره الازهر مىنویسد: ...جامع ازهر از دیر باز تاکنون (هشتصد و ده) به تلاوت و تدریسو تلقین قرآن و اشتغال به انواع علوم همچون; فقه و حدیث وتفسیر و نحو و تشکیل مجالس وعظ و حلقههاى ذکر فعال و آبادبوده است. آدمى به هنگام ورود به این جامع چنان با خدا انسمىگیرد و چنان آرامش و آسایشى در درون خویش مىیابد که نظیر آندر دیگر مراکز علمى به وى دست نمىدهد. مردم نیکوکار وثروتمندان، با نیات خیرخواهانه خود، به قصد کمکهاى مادى بهبندگان نیازمند خدا و ساکنان این محل به جامع روىمىآورند... (51) جامع الازهر روزگار درازى رسالت علمى عظیم خود رادر خدمتبه ارتقاى سطح فکر و فرهنگ دینى با همتى بالا وخستگى ناپذیر ادا کرد ولى تسلط عثمانىها بر مصر در قرن دهم سببافول شکوه این پایگاه عظیم علمى شد و برنامههاى علمى آن بهرشتههاى فقه و لغت محدود گردید.
این حالت ناهنجار تا حمله فرانسویان به مصر در سال یکهزار وهفتصد و نود و هشت میلادى همچنان ادامه داشت.
پس از خروج قواى اشغالگر فرانسوى از مصر، حکومتبه محمد علىکبیر -1769-1849- رسید. با این که رجال علمى و دانشمندان ازهردر به قدرت رساندن وى نقش عمدهاى داشتند ولى وى به دلیل هراساز آنان بخش عظیمى ار موقوفات ازهر را به نفع خود غصب کرد. درنتیجه، جامع ازهر تکیهگاه اقتصادى خود را از دست داد و چناناختناقى به وجود آمد که فریاد کوبنده و نداى آزادى علماى ازهرکه از دیرباز علیه حکام خودکامه بلند بود، در گلو خفه شد. (52) بعدها دو تن از استادان و مصلحان بزرگوار (53) در زمینه بهبودوضع جامع ازهر اقدامهاى اساسى به ویژه در زمان ریاستشیخ محمدمصطفى مراغى (متوفى 1364) برداشتند ولى درباره استقلال مالىازهر کارى نتوانستند انجام بدهند.
بدین ترتیب، جامع ازهر و دیگر جوامع و حوزههاى علمیه اهلتسنن، استقلال و اصالتخود را از دست دادند و در نهایتبه صورتدانشگاهى دولتى درآمدند.
استقلال مدارس از مساجد
از قرن چهارم به بعد کمکم فرهنگ اسلامى توسعه یافتبطورى که درهمین قرن تعلیم و تعلم از صحن مساجد به مدارس مستقل وهمین قرن تعلیم و تعلم از صحن مساجد به مدارس مستقل وتاسیس شد. اما همچنان مساجد نیز جنبه تربیتى و تعلیمى خود راحفظ کردند.
نیشابور مرکز علمى ایران
با بررسى تاریخ آشکار مىشود که از قرن چهارم مدارس در شهرهاىمهم بنا نهاده شد.
مهمترین شهرى که در آن ایام مرکز بزرگ علمى ایران و داراىمدارس زیادى بود، شهر نیشابور است. (54) در نیمه اول قرن چهارمدر نیشابور چند مدرسه مشهور وجود داشت که یکى از آنها،«مدرسه بیهقیه» است. این مدرسه به دستور امام ابو الحسنمحمد بن شعیب البیهقى مفتى شافعیان - که بعدها در آن به تدریسپرداخت- ساخته شد. پس از وى ابو الحسن على بن حسین بیهقىدانشمند معروف اسلامى در این مدرسه به تدریس مشغول شد. او بهاین مدرسه سر و سامان بیشترى داد و اوقات فعالیت در این مدرسهرا به سه قسمت تقسیم کرد: یک قسمتبراى تدریس و تحصیل و قسمتدیگر براى املاى احادیث و قسمتسوم براى وعظ و تبلیغ مسلمانان.
در این مدرسه همه رشتههاى علوم مورد توجه قرار داشت. (55) امام الحرمین ابو المعالى عبد الملک جوینى (م، 478) استاد غزالىاز دانشجویان همین مدرسه بوده و نزد ابو القاسم اسکاف اسفراینىعلم اصول و فقه را آموخته است.
نظامیهها و استقلال مدارس
طبق تحقیقات، بناى مدارس مستقل و جدا از مساجد در ممالک اسلامىاز اوائل قرن چهارم شروع شده است و این که برخى از مورخاننظامیه بغداد را اولین مدرسه اسلامى دانسته و نظام الملک رانخستین بانى مدارس در اسلام پنداشتهاند، سخن درستى نیست و بىشکنظامیه بغداد اولین مدرسه اسلامى نبوده است. (56) خواجه نظامالملک وزیر دانشمند طوسى - مقتول به سال 485 - در دوران وزارتخود مدارس کاملا بىسابقه را تاسیس کرد. مدارسى که در سراسرجهان اسلام; بغداد، بصره، موصل، اصفهان، نیشابور، بلخ، هرات،بخارا، مرو، آمل و طبرستان ساخته شده بود. (57) این مدارس به نامنظام الملک، نظامیه خوانده شد.
نظامیه بغداد ساختمانى با شکوه و عالى داشت که نظام الملک براىساختن آن دویست هزار دینار خرج کرد و در اطراف آن بازارهایىساخت که آن را وقف مدرسه کرد و گرمابهها و دکانها، خرید و برآن وقت کرد. و هر سال براى استادان و شاگردان مبلغ پانزده هزاردینار خرج و صرف مىکرد.
در این مدرسه شش هزار شاگرد زندگى مىکردند و به تحصیل علوممختلف مشغول بودند. (58) براى تدریس در نظامیه بغداد، همواره ازدانشمندان بزرگى چون; ابو اسحاق شیرازى، ابن صباغ و ابو سعیدنیشابورى معروف به «متولى» و غزالى و نظایر آنها استفادهمىشد. معیدان این مدرسه نیز از میان بهترین دانشمندان انتخابمىشدند. در انتخاب کتابداران نیز دقت فراوانى به عمل مىآمد.
یکى از این کتابداران ابو زکریا، ادیب و خطیب معروف است که بعداز مدتى در زمره مدرسان آن مدرسه درآمد. (59) به اقرار بعضى ازمورخان، نظامیه نیشابور پیش از آن که نظامیه بغداد ساخته شود،بنا گردیده بود و امام الحرمین عبد الملک جوینى در آن تدریسمىکرد و هر روزسیصد تن از دانشمندان و طالبان علم در درس وى حاضر مىشدند. (60)
نظامیهها سرآغازیک دگرگونى
نظامیهها مراکز فعالیتهاى علمى عصر بود و اساتید آنها غالباعلماى بزرگ عصر بودند. از همه کهن بلاد اسلامى تا مدتها طالبانعلم به این مدارس روى مىآوردند و در این کهنهترین دانشگاههاىجهان هم حجره و ماوایى براى سکونت داشتند و هم معیشت آنانفراهم بود. علاوه بر این کتابخانه و بیمارستان، مسجد و مجلسوعظ هم در دسترس آنها بود. در این نظامیهها مدرسان درجاتىداشتند و با عناوین استاد و مدرس و معید با لباسهاى خاص ظاهرمىشدند و ظاهرا همینها است که دانشگاههاى اروپا از آن تقلیدکردند. (61) با تاسیس این نظامیهها نهضتبزرگ علمى و فرهنگى درکشورهاى اسلامى شروع شد و فکر بلند وزیر دانشمند سلجوقى خواجه نظام الملک- سرمشق سایر وزرا، و بزرگان بلاد اسلامى گردیدو بسیارى از بزرگان به فکر تاسیس مدارسى براساس تشکیلاتى عالىو منظم افتادند.
بناى نظامیهها به قدرى در تاریخ فرهنگ اسلامى مهم است که حتىبعضى از مورخان، خواجه را نخستین بنیانگذار مدرسه در بلاد اسلامىدانستهاند. ولى مورخ معروف «سبکى» در کتاب خود مىگوید: من دراین باره فکر کردم با این که پیش از خواجه در بلاد اسلامى،مدارس زیادى وجود داشت، روى چه اصلى خواجه را موسس نخستینمدرسه در فرهنگ اسلامى دانستهاند، این فکر بر من غلبه یافت کهخواجه نظام الملک، اولین کسى است که براى طلاب راتبه مقرر داشتهاست. زیرا بر من ثابت نیست که پیش از خواجه راتبهاى براىطالبان علم مقرر شده باشد و به احتمال قوى چنین کارى تاروزگار خواجه صورت نگرفته بود. (62) از این جا معلوم مىشود تنهاامر مهمى که در مدارس قبلى معمول نبوده و خواجه آن را معمولساخت راتبه و کمک هزینه دانش پژوهان بوده است، علاوه بر تاسیسمدارس او توانست نیازمندىهاى دانشجویان را برطرف سازد تا آنانبتوانند فارغ البال و آسوده به تحصیل مشغول شوند و تنها دغدغهآنان علم و تحصیل باشد.
فراگیرى نهضت علمى در جهان اسلام
در این تاریخ نهضت عظیمى سراسر ممالک پهناور اسلامى رافرا گرفته بود. دانشجویان در سراسر جهان اسلام با شور و شوق ونشاط زائد الوصف به فراگیرى علم مشغول بودند.
این شور و نشاط به شهرهاى بزرگ اختصاص نداشت، در روستاها وقصبات نیز طالبان علم فراوان بودند.
اگر بخواهیم شرح و تفصیل تمام مدارس بلاد و قصبات ایران را ذکرکنیم سخن به درازا مىکشد. لذا تنها به یک مورد اکتفامىکنیم. (63) شهر نیشابور قبل از حمله مغول هزار و دویست مدرسهداشت و نام علماى این شهر به هفت مجلد مىرسیده است. (64) به گفتهیکى از محققان: کثرت مدارس در بلاد اسلام، که دنیا پیشرفت ماشینى یافته است،مایه حیرت و حاکى از وجود شوق و نشاطى بىمانند است و اینازدحام فرهنگى در تاریخ علم بىسابقه است و بىشک از خیلى جهاتاین نظامیهها و سایر مدارس که در سراسر بلاد اسلامى تاسیس شدهبود، سرمشق دارالعلمها دانشگاههاى اروپایى گردیده است. (65)
مخالفت گروهى از علما با اصلاحات دولتى نظام الملک
با وجود این که کوششهاى نظام الملک یک اصلاح ادارى و اجتماعى درپاسدارى از علم و علما به شمار مىرود، ولى برخى از اساتید وعلماى معاصر خواجه از این کوشش نظام الملک که جنبه ملى نداشتبلکه کارى رسمى و دولتى بود، ناراضى به نظر مىرسیدند.
اساتیدى بودند که تعلیم و تدریس آزاد در مساجد را بر تدریساین گونه مدارس ترجیح مىدادند و از اسلوب این مدارس که مبتنىبر برنامههاى و مقررىها مالى بود، انتقاد مىکردند.
ابن الحاج در اینباره مىآورد: علماى ماوراء النهر، وقتى از تاسیس مدارس در شرق آگاه شدند،براى به بند کشیدن «علم» به ماتم و عزا نشستند و گفتند;ارباب همتهاى والا و مردمان پاک سیرت، علم را از آن جهت ارجمىنهادند که معتقد به شرف و کمال آن بودند و علم را به خاطرعلم دوست مىداشتند و در سایه چنین نیات و اهداف عالى توانستنددانشمندانى مفید و سودمند براى جامعه به ارمغان آورند. آنگاهکه در برابر علم و تعلیم و تدریس مزد و مقررى تعیین کنند،افراد سودجو و فرومایه و پست عنصر، بدان روى مىآورند. (66) مسلماافراد پاک سرشت و بلند همت از روى آوردن به چنین تعلیم و تعلمانتفاعى گریزان مىشوند.
او هم چنین در انتقاد از اینگونه مدارس رسمى مىنویسد: مکانى که در آن تدریس انجام مىگیرد از سه صورت بیرون نیست:این کار یا در خانه و یا در مدرسه و یا در مسجد صورت مىگیرد.
بهترین و پرفضیلتترین مکان براى تدریس همان مساجد است. زیرافائده درس، عبارت از این است که سنتى از اسلام آشکار شود،بدعتها برداشته شود و یا این که حکمى از احکام الهى به دستآید. مسجد مناسبترین مکان براى وصول به این هدف است زیرا همهاقشار مردم در آن جا گردهم مىآیند، اما منزل، به روى همه مردمبسته است و جز افراد خاصى حق ورود به آن را ندارند، بنابراین،مسجد از هر جاى دیگر شایستهتر است، چون از این پایگاه مىتوانبه همه مردم احکام الهى را تبلیغ کرد.
اما درباره مدرسه باید گفت که به دو دلیل مسجد بر آن ترجیحدارد: اول: پیشینیان براى تدریس، فاقد مدرسه بودند و در مساجد تدریسمىکردند. اگر چه ممکن است مدرسه از لحاظ عوائد علمى، بازدهزیادى داشته باشد، ولى به منظور اقتدا بر پیشینیان، تدریس درمسجد مناسبتر به نظر مىرسد.
دوم: افرادى که وارد مدرسه مىشوند عده خاصى هستند و همه تودهمردم و طبقات مختلف جامعه به مدرسه رو نمىآورند و اگر تدریسدر مدرسه انجام گیرد گروههاى زیادى از مردم از تعلیمات دینىمحروم مىشوند. (67)
نگاهى گذرا به عوامل جدایى مدارس از مساجد
از عبارت بالا برمىآید که منظور این دانشمند، تدریس ساده احکامدینى است که تمام طبقات مردم موظف به فراگیرى آن هستند. البتهبراى این منظور «مسجد» مناسبتر است و همه مردم مىتوانند درآن محل حاضر شده و از مباحث علمى استفاده کنند ولى تدریس علومو دانشهاى گوناگون آن هم در سطح بالاى علمى و استدلالى براىتمام طبقات مقدور و مناسب نیست، لذا مراکز علمى از مساجد بهمدارس منتقل گردید.
در این جدایى، عوامل دیگرى نیز موثر بودهاند;از یک سو سیاستخلفا مىکوشید علوم را از مسجد به دار الخلافه منتقل کند و ازسویى دیگر تعصب و ضعف بینش و نداشتن روح صادق و آزاد در گروهىباعثشد تا دایره وسعت رسالت مسجد را بر حسب جهانبینى و فهمخویش تنگ کردند و به تدریج از مسئولیتهاى متعدد آن در جامعهکاستند تا آنکه، تنها آن را به نماز منحصر ساختند.
مسجد، با چنین روح زاهدانه و متعصبانهاى که بر آن حاکم شدهبود دیگر نمىتوانست تعقل و تعلم آزاد و طرح نظریات مختلف ومذاهب و مکاتب دینى و فلسفى بیگانه را که لازمه یک محیط علمى وآموزشى آزاد است، تحمل کند.
از طرفى سنت مسجد، بینش اسلامى و سابقه تاریخى، نمىتوانستتفکیک علم و دین یا مدرسه و مسجد را بپذیرد زیرا اسلام همیشهیک چهره قوى علمى داشته و خود بنیانگذار رشتههاى گوناگون علمىبوده است.
از این رو براى تلفیق این دو امر، مدرسهها را در کنارمسجدها بنا کردند به گونهاى که یکى از موسسات وابسته به مسجدمحسوب شود و همراهى و همگامى علم را به دین بیان کند.
ابتکار مهم فرهنگ اسلامى، ایجاد پیوند و همیشگى میان «علم» و«ایمان» است و این پیوند دایمى در تمام لحظات زندگى علمىمسلمانان برقرار است. بهترین گواه پیوستگى «علم» و«ایمان» در نظام فرهنگى اسلام همجوارى مدرسه و مسجد در تمامىشهرهاى بزرگ کشورهاى اسلامى است.
شیوه آموزشى
اینک پس از توضیحاتى که درباره چگونگى پیدایش و گسترش آموزش ومدرسه در اسلام داده شد به بیان شیوه آموزشى و سیر تاریخى آن دراسلام مىپردازیم. شیوه آموزشى مسلمانان به دو مرحله تقسیممىشد: 1) آموزش ابتدایى (مکتب و کتاب) 2) تحصیلات عالى و حوزوى.
کتاب، جمع کتاتیب و مکتب، جمع مکاتب دو نام براى مدارسابتدائى بود. نام کتاب و مکتب براى مدارس ابتدایى در سده سومهجرى رواج یافت. (68) به گزارش خطیب بغدادى، پدید آورنده مکتب،سلمان فارسى -متوفى 36 ق- صحابه که در کودکى (70) به یک دبستان (کتاب) ایرانى رفته بود اینگزارش به دو دلیل قابل توجه است:نخست آن که هنگامى که پیامبر هنوز در مکه بود. از کتاب ایرانىسخن مىگوید. دوم آن که سلمان فارسى براى این نهاد نام«کتاب» را به کار برده است که نزد مسلمانان آن زمان ناشناختهنبوده است.
هر چند تحصیل علم در اسلام وقت معینى ندارد و هر مسلمانى موظفاست در همه مراحل عمر خود، علم و دانش فرا گیرد و هر روز برمعلومات خود بیفزاید. ولى اسلام به این مساله کاملا توجه داردکه کودکى و جوانى براى فراگیرى دانش، دوران باارزشى است وآموختههاى این دوران پیوسته در خاطر انسان باقى مىماند. باوجود این براى ورود به مکتب قید زمانى و شرط سنى وجود نداشت وهر کس در هر سنى مىتوانست وارد مکتب شود و رسما درسش را آغازکند، لذا در گزارشات تاریخى ذکرى از شرط سنى ورود به مکتبنیامده است. و معلوم نیست معمولا بچهها کى مکتب را ترکمىکردند.
در گزارشات تاریخى آمده است که بخارى - متوفى 256 ق- درست پساز ده سالگى مکتب را ترک گفت. (71) و چندین گزارش نیز از نخستینسماع حدیث از کودکان چهار، پنج و شش ساله (72) ، یا کسانى که پیشاز پنجسالگى قرآن را در مکتب حفظ کرده بودند در دست است. (73)
هدف نظام آموزشى در مکاتب
هدف مکتب، که هنوز هم در بسیارى از کشورهاى اسلامى وجود دارد،آشنا کردن کودکان با خواندن و نوشتن بخصوص تعلیم اصول دینبوده است و شامل پسران و دختران مىشده است. کلاس درس عموما درمساجد کوچک برگزار مىشد ولى گاه جز مسجد، مکتبخانههاى خصوصىهم وجود داشت.
از نکات مهم این است که به شاگردان تعلیم مىدادند که قدر معلمو علم را بدانند و به آنها احترام بگذارند. کودکان بااستعداد، در این مرحله از تعلیم، شناخته مىشدند و براى ادامهتحصیل و کسب مدارج و مراحل عالىتر علم آماده مىشدند. بدینترتیب مکتب هم عنوان مرکز تعلیم و تربیت دینى و ادبى در جهاناسلام بود و هم مرحله ابتدایى براى رسیدن به مراحل پیشرفتهدانش.
شرایط تحصیل در مکتب
در مکتب، تعلیمات، اجبارى و رایگان نبود ولى شرایط چنان سهل وساده بود که هر خانوادهاى در هر طبقه یا گروه اجتماعى واقتصادى به آسانى مىتوانست کودکش را روانه مکتب کند. اولیاىاطفال مجبور نبودند به عنوان شهریه به معلم مکتب پول نقدبپردازند، بلکه به سادگى مىتوانستند با مکتبدار کنار آیند،کالاهاى ضرورى و حتى تعهد خدماتى عملى هم مىتوانستحق الزحمهآموزش کودک محسوب شود.
امتیاز مهم این شیوه آموزش، هماهنگى کامل آن با شرایط انسانىو اجتماعى خاص جامعه مسلمانان بود.
ویژگىهاى مکتب
مکتب در آموزش ویژگىهاى زیر را دارا بود. الف) آزادى: هدف مکتب، با سواد شدن نوآموز بود از این رو براىورود به مکتب، شرط سنى و قید زمانى و قیود دیگر وجود نداشت.
این آزادىها به کودکان روستایى و حتى عشایر، امکان پیوند میانزندگى و تحصیل را مىداد.
کار مکتب، ارایه تعلیمات عمومى بود. دانشآموز مکتب باید موادىرا فرا مىگرفتبعضى از بچهها که داراى استعداد بیشترى بودند،مىتوانستند این مواد را در مدت یک یا دو سال به پایانبرسانند، ولى آنان که استعداد متوسط یا ضعیفى داشتند، همانبرنامه را در پنجیا شش سال تمام مىکردند.
البته، این آزادىها، آزادى دیگرى را نیز ایجاب مىکرد و آنآزادى هر فرد در برنامه درسى در هر سنى که قرار داشت، بود. درمکتب، برنامه واحد درسى براى همه تنظیم نمىشد. هر نوآموز برحسب زمانى که تحصیل را شروع کرده و استعدادى که در فراگیرىداشتبرنامه درسى خاص خود را انجام مىداد.
ب) برنامه درسى مکتب: درسهاى مکتب با این که در مناطق مختلف باهمکمى فرق داشت، براساس دو پایه اصلى مذهب و فرهنگ تنظیممىشد. قرآن در سرتاسر جوامع اسلامى کتاب اصلى تعلیماتى مکتببود.
ابن خلدون زیر عنوان «در تعلیم فرزندان و اختلاف عقاید مردمشهرهاى بزرگ اسلامى در شیوههاى تعلیم» مىنویسد: باید دانست که تعلیم دادن قرآن به فرزندان یکى از شعائر دینىاست و در همه شهرهاى اسلامى این راه را پیمودهاند. از این رو،به سبب آیات قرآن و برخى از متون حدیث، عقاید و ایمان پیش ازهمه چیز در دلها رسوخ یافته است. بنابراین قرآن اساس تعلیمقرار گرفته و دیگر ملکاتى را که بعدا باید محصل فراگیرد، همهمبتنى بر آن است.
از این رو که تعلیم در خردسالى بیشتر رسوخ مىیابد و چنینتعلیمى اصل و پایه تحصیلات آینده مىشود - زیرا هر آن چه نخست دردل نقش بندد همچون پایه و مبناى ملکات به شمار مىآید- شیوههاىمسلمانان در تعلیم قرآن به فرزندان در نواحى گوناگونمتفاوتاست.
روش مغرب زمین این است که تنها به یاد دادن قرآن اکتفا مىکنندو در اثناى آن کودکان را به فرا گرفتن رسم الخط و مسایل آن واختلاف نظر قراء درباره آن وامىدارند.
شیوه مردم اندلس از یک سو آموزش قرآن و نگاشتن است که درآموزش، آن را رعایت مىکنند و از دیگر سو تنها به آموزش قرآناکتفا نمىکنند، بلکه به همراه آن به فرزندانشان مانند مشرقزمین، شعرخوانى، نامه نگارى، دستور زبان و خوشنویسى را هم یادمىدهند.
مردم آفریقا در آموزش قرآن به کودکان، حدیث، قوانین علوم وخواندن برخى از مسایل آن را نیز مىآموزند. (74) ابن جبیر - متوفى614 ق- در سفرنامه خود مىنویسد: یاد دادن قرآن به کودکان درسرتاسر سرزمینهاى شرقى- شرق اسلامى- به شیوه خواندن است. نوشتنرا در اشعار و مانند آن یاد مىگیرند، تا احترام کتاب خداوندمحفوظ بماند و مبادا کودکان با پاک کردن و نوشتن، آن رادستخوش ابتذال قرار دهند (75) . ابن بطوطه - متوفى 799 قمىنویسد: آموزگار خط غیر از آموزگار قرآن است. نخست کتابهاى شعر ومانند آن را یاد مىدهند.
ولى قرآن را بر برگها نمىنویسند که بدان بىاحترامى نشود.
آنگاه کودک از آموختن به نوشتن مىرسد، زیرا معلم خط جز خط یادنمىدهد (76) . مولف تاریخ عرب مىنویسد: روش مدرسههاى ابتدایى -مکتب- در آموزش قرآن تمرکز مىیابد کهجاى هر کتابى را براى خواندن دانشآموزان مىگیرد و آیاتى از آنرا براى یادگیرى و نوشتن بر مىگزینند.
دانشآموزان با خواندن و نوشتن و دستور زبان عربى، سرگذشتپیامبران به ویژه حدیثهاى پیامبر را فرا مىگیرند (77) »
گسترش مکتبها در سراسر بلاد اسلامى
درباره شماره مکتبها تاریخ ساکت است. با این همه در سده دوم وسدههاى پس از آن، شماره مکتبها و معلمان چندان افزایش یافت کهدر هر روستایى یک مکتب و گاهى بیشتر بنیاد شد. ابن حوقل،نزدیک سیصد آموزگار مکتب را در شهر و تاریخ بغداد نیز از یک مکتب کودکان یتیم-کتاب الیتامى- یاد کرده است. (79) اگر مسلمانان همین سنت ریشهداردینى و فرهنگى خود را حفظ مىکردند و با تقویت و اصلاح آن بهتناسب زمان، رسالت دیرین خویش را انجام مىدادند با هزینهاىبسیار کمتر از آن چه امروز براى مبارزه با بیسوادى مصرف مىشود، مىتوانستند بسیار ساده و طبیعى و با تشکیلات و امکانات اندک وبودجه مختصر، به ریشهکن کردن بىسوادى نایل شوند.
تحصیلات عالى و حوزوى
پس از پایان دوران مکتب، تحصیلات طلبگى آغاز مىشود. در اینمرحله نوآموز براى ادامه تحصیلات وارد مدرسه مىشود. در روستاهامعمولا مدرسه علمیه وجود ندارد، لذا طالب علم به ناچار براىادامه تحصیل به یکى از شهرها مسافرت مىکند. طلبه براى ادامهتحصیل تا آخرین مراحل عالى به هیچگونه زمینه مادى و شرایطاجتماعى نیازى ندارد. نظام حوزوى نه تنها طبقه محروم جامعه رااز تحصیل - حتى از تحصیلات عالى- برخوردار مىکند، بلکه محصلانطبقات محروم را از فقر و محرومیت نجات مىدهد.
طلبه پس از ورود به مدرسه با مشورت طلاب با سابقه در درس یک یاچند مدرس مقدمات که آنها نیز از طلاب همان مدرسهاند، کتاب ودرس و استاد خود را انتخاب مىکند و هیچ عاملى وجود ندارد کهمعلم یا درسى را بر او تحمیل کند. هر مدرسه که معمولا در کنارمسجدى ساخته شده است واز بیوتات مسجد محسوب مىشود، یک مجموعهکامل علمى است که همه ابعاد گوناگون زندگى علمى در آن با همترکیب شده است.
مدارس علمیه اولین سازمان فرهنگى
قبل از آن که مدارس جدید تاسیس شود مدارس دینى تنها سازمانفرهنگى مسلمانان محسوب مىشد. این سنت دیرینه که از زمانپیامبر اکرم (ص) و ائمه هدى به یادگار مانده است تا یک قرنپیش در بسیارى از شهرهاى اسلامى برقرار بود و در زیر سقف رواقمساجد، حوزههاى تدریس تشکیل مىشد و از سادهترین دروس مقدماتىادبى تا عالىترین دورههاى فقه و اصول و کلام و فلسفه و تفسیر وحدیث و ریاضى و هیئت و نجوم تدریس مىشد و هزاران دانشجوى پیرو جوان پس از نماز صبح پیرامون استادان حلقه مىزدند و تا بعداز طلوع آفتاب، این ازدحام فرهنگى به منزله بارقه رکتیومیهمردم به شمار مىرفت.
با رواج سیستم آموزشى غرب در کشورهاى اسلامى دولتها در همهابعاد نظام مداخله کردند. فرهنگ کشورهاى اسلامى به دو قسمتقدیم و جدید تقسیم شد و دیرى نپایید که در اغلب کشورهاى اسلامىفرهنگ قدیم به کلى متروک شد ولى خوشبختانه در ایران و به طورکلى در میان شیعیان آموزش در حوزههاى علمیه به شیوه قدیمهمچنان ادامه یافت و اگر چه رشتههاى تحصیلى علوم دینى بهمحدودیت گرایید و همه رشتهها در فقه و اصول هضم شد ولى همچناناستقلال خود را حفظ کرد و خوشبختانه و اخیرا وارد مرحله نوینىگردیده و پس از پیروزى انقلاب بالندگى فراوانى یافته است.
بنابراین آن چه امروزه به- نام «حوزه علمیه» وجود دارد وارثفرهنگى است که در تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامى سابقه بس طولانىدارد.
از این رو، هرگز دور از منطق نیست اگر امروز جستجوگران وراهجویان آزاداندیش ایران اسلامى براى تجدید تمدن و فرهنگ خویشبه سراغ گذشتهاى بروند که مملو از اندوختههاى علمى وآفریدههاى فکرى و تجربههاى انسانى و سرمایههاى عظیم فرهنگىاستبه ویژه آنجا که سخن از شیوه و بینش است و بالاخص در زمینهعلوم انسانى که سرچشمههاى جوشان و بدیعى وجود دارد که نه تنهامسلمانان بلکه جهان امروز و تمدن جدید نیز از آن بىنیاز نیست.
حوزه علمیه نجف و حوزه نو بنیاد قم
شهر مقدس نجف، مدفن مولاى متقیان على (ص) جایگاه حوزه علمیهبزرگ شیعى است. بنیانگذار این حوزه کهن، شیخ الطایفه محمد بنحسن طوسى - 385-460 ق- از بزرگان علماى شیعه است که در سالچهارصد و چهل و هشت از بغداد به نجف کوچ کرد و به دنبال وىگروهى از شاگردان به منظور استفاده از محضر پر فیض او به نجفکشانده شدند. شیخ طوسى بعد از دوازده سال در نجف بدرود حیاتگفت و بنا بر وصیتش در خانه مسکونىاش که به مسجد تبدیل شد دفنگردید (80) از آن تاریخ، تعداد مساجد و مدارس نجف اشرف فزونىیافت و امروزه کوچه و خیابانى نیست که در آن مسجد یا مدرسهاىبنا نشده باشد. از مجموع این مراکز آموزشى و تحقیقاتى، حوزهبزرگ هزار سالهاى تشکیل شد (81) که شمار طلاب این پایگاه علمى دردوره اخیر -قبل از تسلط بعثیان- حدود ده هزار نفر بوده است. (82) البته، حوزه علمیه شیعه، منحصر به حوزه کهن نجف اشرف نبوده،بلکه در شهرهاى مختلف ایران و عراق و برخى دیگر از کشورهاىاسلامى، حوزههاى علمیه به سبک حوزه نجف در طول تاریخ بنیانشدهاند به ویژه حوزه علمیه نوبنیاد قم که توسط مرحوم آیه اللهحاج شیخ عبد الکریم حائرى تاسیس شد و با این که هنوز از عمراین حوزه مبارک بیش از یک قرن نگذشته است ولى بر تمام حوزهها،حتى بر حوزه هزار ساله نجف نیز پیشى گرفته است و با همان روشو سنت رایجحوزهها به فعالیتخود ادامه مىدهد.
مقایسهاى میان نظام آموزش قدیم و جدید
در پایان این مقال به طور فشرده ویژگىهاى تحصیل و تدریس درنظام قدیم، مورد بررسى قرار مىگیرد. 1) در نظام آموزش و پرورشاسلامى هیچگونه رابطه مالى میان استاد و شاگرد نیست زیرا دربینش اسلامى «علم» متاعى نیست که قابل خرید و فروش باشد وکار معلم ارزش فوق مادى دارد.
شاگرد نیز در صورتى به عنوان یک طلبه و متعلم اسلامى شناختهمىشود که هدف او از کسب علم، برخوردارى از مزایاى مادى نباشد.
این روش قرنها است که در حوزههاى علوم دینى برقرار است، درحالى که در نظام جدید به ویژه در سطح بالاى آن موضوع «تحصیلرایگان» هنوز حل نشده است.
2) در نظام آموزشى جدید «مدرک گرایى، به شدت تمام جلب توجهمىکند، طبق این نظام، آن چه اصالت دارد معلومات نیست، لذامعمولا متعلم فقط به آن مقدار که براى دریافت مدرک لازم است،درس مىخواند.
اما در نظام تحصیلى حوزوى علم به مدرک وابسته نمىباشد و استادبه هنگام تدریس آزادانه به تحقیق مىپردازد یا حاصل مطالعات وتحقیقات گذشته را ادامه مىدهد و شاگرد به جاى این که در اندیشهامتحان آن درس باشد، تمام توجه خود را به دریافت و کسب علممعطوف مىدارد.
3) در نظام آموزشى سنتى معیار انتخاب استاد، مدرک نیستبلکهاین خود شاگردان هستند که استاد را انتخاب مىکنند، آنان پس ازچند بار شرکت در جلسات بحث و گفتوگو یا شرکت در درس آن را راادامه خواهند داد یا جلسه درس را بىهیچ مشکلى ترک مىکنند.
استادان لایق معمولا تدریس خود را از مراحل مقدماتى شروع مىکنندو به تدریجبالا مىروند.
وقتى استاد با این شیوه انتخاب شود، شاگرد فقط براى استفادهعلمى در جلسه درس حاضر مىشود.
4) در حوزههاى علمیه مرز مشخصى میان استاد بودن و شاگرد بودننیست، طلبه هر زمان که در خود احساس لیاقت کرد، مىتوانددرسهاى پایینتر را تدریس کند و اگر توانستشاگردانى را به خودجلب کند به تدریجبه مدرس رسمى همان مرحله تبدیل مىشود اما درسیستم جدید، استاد شدن تنها با مدرک خاصى امکان دارد.
5) ارتباط استاد و شاگرد در میان طلاب فوق العاده صمیمى واحترامآمیز استشاگردان احترام استادان خود را در حضور و غیاببا کمال ادب رعایت مىکنند و حتى بعد از فوت آنها همواره ازآنان به نیکى و دعاى خیر یاد مىکنند. این اندازه حفظ حرمتاستاد مخصوص محصلین علوم دینى و مولود تعلیماتى است که ازاولیاى دین درباره قداست علم و احترام معلم رسیده است. ولى درسایر محیطهاى تحصیلى این امور کمتر وجود دارد.
6) عادت طلاب بر این است که بر روى معلوماتى که از استاد فرامىگیرند تامل و تدبر مىکنند و درس خود را با دقت از روى کتابمطالعه مىنمایند. سپس با یکى از همدرسهاى خود آن درسها رامباحثه مىکنند و معمولا درسهاى عالى، آن چه از استاد در مجلسدرس فرا گرفتهاند را به ذهن مىسپارند و هر شب یادداشت مىکنند.
بناى طلاب بر خلاف دانش پژوهان نظام جدید بر حفظ کردن دروسنیست، بلکه بر تعمق و تفکر و تجزیه و تحلیل است و مطالعه شببراى طلاب و اساتید آنها از هر لذتى بالاتر است. به قول خواجهطوسى: لذات دنیوى همه هیچ است نزد من در خاطر از تغییر آن هیچ ترس نیست روز تنعم و شب عیش و طرب مرا غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
نظام آموزشى سنتى در حوزههاى علمیه علاوه بر امتیازهاى یاد شدهاز نظر سبک و محتوا نیز داراى ویژگىهایى است (83) -گرچه نواقصىرا هم به همراه دارد که قابل رفع و تکامل است- و به جراتمىتوان گفت روش معمول در حوزههاى علمیه مىتواند راهنماى خوبىبراى از بین بردن کاستىهاى موجود در مدارس و دانشگاههاى جدیدباشد.
پىنوشتها
1ک بخارى، کتاب الدعوات، فصل 56 .
2ک این کار در مورد ابوهریره بود، نهاد آموزش اسلامى، تالیفدکتر منیر الدین احمد، ترجمه: محمد حسین ساکت ص 47 انتشاراتآستان قدس رضوى.
3ک قرآن مجید او را«الامى» (7/156-158) خوانده براى اطلاعبیشتر در اینباره به گفتار عالمانه استاد شهید مطهرى، تحتعنوان «پیامبر امى» مراجعه شود.
4ک الروض ج 3/84 طبع مصر- سیره حلبى ج3/204- تاریخ الخمیسدیاربکرى ج 1/395.
5ک بلاذرى، فتوح البلدان، ص 459-458 طبع مصر.
6ک بلاذرى، فتوح البلدان، ص 459-458 طبع مصر.
7ک به نقل از نهاد آموزش اسلامى، ص47 .
8ک غزالى،ابو حامد، فاتحه العلوم ص 19.
9ک احمد امین، فجر الاسلام، ج 1 /198.
10ک ابو الفرج اصفهانى،الاغانى، ج1/72، حدیث نافع بن الازرق باابن عباس.
11کابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1/328.
12ک تاریخ سیستان، ص 89.
13ک تاریخ بخارا، ص 13، چاپ تهران.
14ک دائره المعارف اسلامى، ج3، تحت عنوان «مسجد».
15ک رحله ابن بطوطه، ج1/142، چاپ مصر.
16ک راحه الصدر، ص 180، چاپ لندن .
17ک تاریخ جدید یزد، ص 67، چاپ یزد.
18ک تجارب السلف، هندوشاه چاپ تهران ص 244.
19ک تاریخ علوم و ادبیات ایرانى ص 9.
20ک بخارى، الصحیح، باب العلم، ج1 ص 15.
21ک مفید، الارشاد، چاپ تهران صص 253-254 .
22ک وفیات الاعیان، ج1، ص 291 ; بستانى، دائره المعارف، ج 6، ص874.
23ک رازى، ابو عبد الله محمد بن عمر، مناقب الامام الشافعى، ص 20،چاپ مکتبه علامه.
24ک یاقوت حموى، معجم البلدان ج4، ص 491.
25ک صدر، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، انتشارات الاعلمى تهران.
26ک نجاشى، الرجال، بمبئى، ج7، ص 13.
27ک سید امین، المجالس، ج5، ص 209 .
28ک جامع بصره در سال 14 ق ساخته شد. نیاز نو مسلمانان بهفراگیرى زبان عربى، زمینه را براى ضبط قواعد این زبان فراهمساخت و اختلاف در تلقى نحوى در بین نحویون بصره و نحویون کوفهبه تدریج پیدایش دو مکتب بصرى و کوفى را در این دو مسجدجامع بصره و جامع کوفه موجب گردید.
29ک ر.ک مقدمه احمد زکى پاشا بر کتاب اصنام تالیف: سائب کلبى
30ک طولونیان: سلسلهاى از حکام مستقل در مصر و شام هستند ازسال 254 تا 292 هجرى قمرى در مصر و شام حکومت کردند.
31ک اخشیدیان: نام سلسلهاى از حکام مصر که در بین سالهاى323-358 در مصر و زمانى در شام و دمشق داشتد.
32ک على مبارک: الخطط التوفیقیه، ج4، ص 828 بطور خلاصه.
33ک رحله ابن بطوطه، ج1، ص 56.
34ک تاریخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ص 69.
35ک تاریخ بغداد، ج 1، ص 107.
36ک نهاد آموزش اسلامى، ص 121.
37ک حلقه، یعنى دایره. .38 تاریخ بغداد، ج 2، ص 68-69 .
38ک تاریخ بغداد، ج4، ص 238-212; ج11، ص 50 و 80; ج8، ص 75.
39ک ابن جوزى، مناقب بغداد، ص 14.
40ک لواسترانج: بغداد، ص 90 ; تاریخ بغداد، ج1، ص 90.
41ک تاریخ بغداد، ج 1، ص 90; همان، ص 90 .
42ک همان، ج1، ص 90 .
43ک تاریخ بغداد، ج8، ص 16-17.
44ک حسن بن احمد، ابو عبد الله بزاز، تاریخ بغداد ج8، ص 16-17.
45ک تاریخ بغداد، ج8، ص 16-17.
46ک ابن بطوطه، الرحله، ج1، ص 7 .
47ک دکتر غنیمه، تاریخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ص 70.
48ک همان کتاب، صص 75-77 .
49ک رجوع شود به: تاریخ الجامع الازهر و مجله «العربى» کویت،ش 170 سال 1392 مقاله: الازهر جامعه عمرها الف عام، نوشته: محمدطنطاوى.
50ک همان.
51ک مقریزى: الخطط، ج4، ص 50 .
52ک دکتر غنیمه، تاریخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ص 80.
53ک سید جمال الدین اسدآبادى (1354-1214 ق) و شاگرد برجسته اوشیخ محمد عبده (1849-1905 م) در زمینه اصلاح امور و بهبود کیفىجامع ازهر تلاشها و اقداماتى کردند ولى این کوششها نتایجمطلوبى به بار نیاورد.
54ک تاریخ بیهق، چاپ تهران ص 158.
55ک تاریخ بیهق، ص 172; معجم الادباء، ج2، ص 243.
56 ک طبقات الشافعیه، سبکى چاپ مصر، ج2، ص 137 .
57ک تاریخ تعلیم و تربیت در ایران، دکتر صفا.
58ک تجارب السلف، ص 256; دائره المعارف اسلامى، ج2 .
59ک تاریخ ادبیات ایرانى، دکتر صفا ص 15-14 .
60ک طبقات الشافعیه، ج3، 255-252.
61ک کارنامه اسلام، دکتر زرین کوب، ص 39-38 .
62ک طبقات الشافعیه، سبکى، ج2، ص 137، طبع عصر.
63ک تاریخ سلجوقیان کرمان، ص 20 و 21 و 37; تاریخ یزد، ص66-68; تاریخ راوندى، چاپ لندن، ص 240 و 245 و 309.
64ک مجله باستانشناسى شماره 3 و 4، ص 38.
65ک کارنامه اسلام، دکتر زرین کوب، ص 38 .
66ک المدخل، ابن الحاج، ج1، ص 85.
67ک همان مدرک.
68ک مبرد (متوفى: 385) مىگوید: مکتب نام درستبراى جایى بودکه دانش یاد داده مىشد و کتاب خود کودکانى بودند که به مکتبمىرفتند.لسان العرب، ص 699; اساس البلاغه، ص 295، کتاب المخصص.
69ک تاریخ بغداد، ج9، ص 199. طبرانى نیز این گزارش را در کتابخود آورده است.
70ک دکتر اهوانى وجود هرگونه شیوهاى این چنینى را در ایرانپیش از اسلام انکار مىکند (احمد فواد اهوانى: التربیه فى الاسلامو التعلیم فى راى القابس،ص68.
71ک تاریخ بغداد، ج2، ص 6.
72ک همان، ج3، ص 148 403; ج4 ص 19; ج5، ص 177; ج12، ص 115و ج13، ص 156.
73ک همان، ج10، ص 144، پسر بچه دیگرى هفتساله بود که قرآنرا از بر داشت، ج2، ص 63.
74ک مقدمه ابن خلدون، چاپ بغداد، صص 538-537، ترجمه فارسى چاپاول جلد دوم، صص 146-143.
75ک ابن جبیر، الرحله، لندن، 1907 م، ص 272.
76ک تحفه النظار، پاریس، 1853 ج 1، ص 213.
77ک تاریخ عرب به نقل از تاریخ آموزش در اسلام، ص 42.
78ک ابن حوقل، صدره الارض، لندن 1938م ; ج1، ص 126.
79ک تاریخ بغداد، ج1، ص 114.
80ک وصیتنامه شیخ در مقدمه تفسیر تبیان بدون ذکر ماخذ آمدهاست.
81ک رجوع شود به: ماضى النجف و حاضرها، موسوعه العتباتالمقدسه- قم النجف (1-2) صدر، سید باقر المعالم الجدید.
82ک مظفر، محمد حسین، تاریخ شیعه، ص 98.
83ک مرجعیت و روحانیت، مقاله استاد شهید مطهرى، ص 112.