رابطه دین و آزادى
آرشیو
چکیده
متن
آزادى از حقوق انسانى است و تبیین آن برعهده علوم انسانى استو علوم انسانى بدون انسانشناسى مفهومى ندارد. انسانشناسى همبدون شناخت روح ملکوتى انسان ممکن نیست و شناخت روح مجرد وملکوتى بدون شناخت عالم مجردات قابل دسترسى نیست. شناختمجردات هم بدون شناختن قوانین عامه هستى ممکن نیست.
مغلطهاى در بحث آزادى
گاهى ممکن است گفته شود; بحث آزادى از صبغه بحثهاى فلسفى خارجشده است. وقتى که جناب دکارت مىگوید: اول باید فکر و شناخت رابشناسیم، دیگر نمىشود با بحثهاى فلسفى یا کلامى یا فقهى دربارهآزادى سخن گفت، لذا اول باید با تحولى که در غرب دربارهاندیشه پدید آمده است، آشنا شد، آنگاه وارد مبحث آزادى انساناز آن جهت که شهروند است و آزادى او در برابر دولت و آزادىهاىفردى بپردازیم.
این حرف مغالطهاى بالعرض است و هدف آن خلع سلاح حوزویان در اینمباحث است. این اندیشه مىگوید، ابزار کار شما دیگر کارایىندارد و تا متحول نشوید و غربى اندیشه نکنید و درباره شناختبحث نکنید، توان داورى اضلاع سهگانه آزادى را ندارید.
استفاده از روش مغالطه بالعرض بدترین شیوه براى مواجهه فکرىاست. مغالطه بالذات همان سیزده قسم معروف است که آن رامىشناسیم، اما در مغالطه بالعرض ادعا مىشود که مطلب عوض شده،جهان عوض شده، شما عقب افتادهاید، این خیلى پیچیده است. درپاسخ باید گفت که این مباحث همگى زیرمجموعه بحث هستىشناسى استکه از اصول مباحث فلسفى ماست. نزد فرزانگان و دانشمندان ما،فلسفه و حکمت و کلام، فقه اکبر قلمداد مىشود و اصول آن پاسخگوىهمه مسایل و حرفهاى تازه است.
تبیین آزادى از منظر دین
عدهاى فکر مىکنند دین مزاحم آزادى است در حالى که از اهدافدین تبیین حدود آزادى است. آزادى بر دو قسم است، تکوینى وتشریعى. مرز آزادى تکوینى نظام على و معلولى و به تعبیر شهیدمطهرى انسان در نظام تکوین آزاد است، قرآن نیز در آیات متعددىآن رابیان داشته است.
(قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر) (1) .
(و هدیناه النجدین) (2) .
(لا اکراه فى الدین) (3) .
حال این سوال مطرح مىشود که اگر انسان در نظام تکوین آزاداست، پس مجازات و مکافات چیست؟ چرا قرآن مىفرماید: (خذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه) (4) در پاسخ باید گفت که ریشه اینسوال در خلط بین تکوین و تشریع است.
قرآن هیچگاه از آزادى مطلق صحبت نفرموده استبلکه آزادى درنظام تکوین را بیان فرموده است، همچنان که طبیب مىگوید بشر درنظام تکوین بین سم و شهد آزاد است اما اگر سم خورد مىمیرد.
مرزها باید کاملا از همدیگر تفکیک شوند. هیچ آیهاى نمىگویدبنده آزاد است. بنده، بنده است.
(قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر) (5) اما اگرکافر شد.
(فخذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه) (6) در دنیا نیز گوشهاى از همانعذاب الهى جارى مىشود.
(انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فساداان یقتلوا او یصلبوا او... .) (7) پس معلوم مىشود نظام تکوین غیراز نظام تشریع است. و آزادى تکوینى، کمالى براى انسان است. وتکوین و تشریع دو مقوله جدا از یکدیگر هستند و نباید خلطشوند.
انسان موجودى محدود است، موجود محدود نمىتواند وصف بىکرانداشته باشد. آزادى او به اندازه هستى اوست، و چون اصل حاکم برنظام هستى، قانون علیت است، آزادى تکوینى انسان در محدودهقانون علیت است، انسان اگر بخواهد خودش را هم بکشد باید ازراه علیت و معلولیت وارد شود.
آزادى تکوینى که آیات فراوانى ناظر به آن است، براى رد جبر وتفویض است.
آزادى تشریعى
آزادى در نظام تشریع محدود به مباهات است. اما مستحبات انجامشرجحان دارد و در واجبات حق ترک ندارد. در محرمات حق فعل نداردو در مکروهات حق فعل و ترک دارد لکن بهتر آن است که انجامندهد. این احکام خمسه براى تبیین مرز آزادى در نظام تشریعاست.
آیا دین مزاحم آزادى است؟
از دیر زمان افراد بىبند و بار، دین را مزاحم آزادى خودمىدانستند. نمونهاى از این ادعاى تزاحم را بیان مىکنم. درسوره مبارکه هود وقتى جریان شعیب (ع) را بازگو مىکند مىفرمایدکه شعیب فرمود: (و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناساشیائهم) (8) کمفروشى، تطفیف و نقص در وزن و پیمانه نکنید.
(عبارت «لا تبخسوا الناس اشیائهم» از مصادیق روایت نبوى (ص)است که فرمودهاند. «اوتیت جوامع الکلم» (9) و آنچنان بلند ورفیع است که بشر چیزى در مقابل آن ندارد، مىفرماید: «در کارتکم نگذار» اشیا، در این کریمه عمومیت را مىرساند و هر چه شىءبر او صادق است نخس آن حرام است «و لا تبخسوا الناس اشیائهم»غیر از «ویل للمطففین» و «اوفوا المکیال و المیزان» است وبالاتر از اینهااست).
وقتى این کریمه نازل شد گفتند: (قالوا یا شعیب «ا صلاتکتامرک ان نترک ما یعبد آباونا) (10) اى شعیب دو حرف دارى یکىاین که دست از عقاید شرک برداریم و دیگرى اینکه دست ازگرانفروشى و تطفیف برداریم، این با آزادى ما مخالف است. نمازتو جلوى آزادى ما را مىگیرد (چون عصاره دین در نماز ظهورمىکند، نماز «تنهى عن الفحشاء و المنکر» (11) است. فحشا و منکرهم «ینهیان عن الصلاه»، تاثیر یکجانبه در عالم طبیعت نیست).
آنها گفتند دین جلوى آزادى ما را مىگیرد. براساس «الناسمسلطون على اموالهم» (12) ما بر اموال خویش سلطه داریم و تطفیف وبخس برایمان مجاز است.
حضرت شعیب استدلال کرد که آزادى به معناى انحراف و بىبند وبارى نیست. این بىبند و بارى به سود شما نیست. دین در واقعانسان را از رنجهاى دردآور مىرهاند. دین مبین آزادى است.
حدود آزادى
اگر بخواهیم فارغ از دین حدود آزادى را تعیین کنیم، باید حدآن را عدالتبدانیم. اما سوال اینجا است، عاملى که عدالت راتحدید مىکند چیست؟ آن کسى که آزادى بىمرز را مىطلبد، عدالت راظلم تفسیر مىکند. باید شناسنامهاى براى آزادى و عدالت تعیینکرد تا مرز اینها مشخص شود.
آزادى و عدالت جزء مبانى تدوین حقوق بشر است. اما مبانى تبیینو تفسیر عدالت را از کجا بگیریم.
مایز، کیست؟ چه کسى مرزبندى مىکند؟ جز آن است که دین باید مرزعدالت و آزادى و حقوق را مشخص کند؟
شیوه برخورد با مخالفین
گاهى ممکن است گفته شود تا کسى دستبه شمشیر نبرده است آزاداست، همچنان که خوارج تا دستبه شمشیر نبردند حضرت امیر (ع)با آنها کارى نداشت. حضرت امیر (ع) با این قلمها و بیانهابرخورد مىکرد. خوارج تا دستبه شمشیر نبردند، حضرت آنها رانکشت، اما تا حرف نامربوط زدند حضرت محکوم کرد، تا اعتراضکردند، حضرت تقبیح کرد. در نهج البلاغه آمده است: «یکى ازخوارج در حضور حضرت امیر المومنین (ع) گفت: «ان الحکمالا لله» (13) حضرت فرمود: «اسکت قبحک الله» (14) اى دندان شکستهخدا چهرهات را قبیح کند ساکتباش.
اگر امام امت (ره) هم به قلم بهدستها تشر مىزد کار حضرت امیر(ع)را مىکرد. نباید بگوییم خوارج تا دستبه شمشیر نبردند،حضرت با آنها کار نداشت. حضرت آنها را از دم شمشیر نگذراند.
ابتداى به قتال نکرد. در نبرد با کفار هم ابتداى به قتالنمىکرد. سالار شهیدان هم در حادثه کربلا، با این که آنهامهدور الدم بودند، فرمود: تا آنها تیراندازى نکردند، شماتیراندازى نکنید.
پس روشن مىشود آزادى افراد تا مرز دستبردن به سلاح، توسعهندارد. دستبه شمشیر بردن پاسخش شمشیر است. اگر با قلم همتوطئه کردند، پاسخش محکوم و رد کردن است، چون قلم و بیانمسموم باطل و ضلالت و زشتى است و باید با آن مقابله کرد، البتهبرهان عقلى در جاى خود محفوظ است، اگر برهان عقلى اثر نکرد،آنگاه (ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهمبالتى هى احسن) (15) است. اگر آن هم نشد (و جاهد الکفار والمنافقین و اغلظ علیهم) (16) هست.
پس نمىشود گفت که چون حضرت امیر (ع) ، خوارج را تا هنگام دستبه شمشیر بردن آزاد گذاشته بود، پس همگان آزادند، قلم، بنان وبیان آزاد است مگر این که دستبه شمشیر ببرند.
پس گاهى جاى حلم است و گاهى جاى حمله. مباحث عمیق علمى، هم درمجلات، کتابهاى تخصصى باید مطرح شود. اما انتشار ویروسگونهشبهات با آزادى سازگار نیست.
آزادى در فضایى که بهره ندارد روا نیست. اما آزادى در جایى کهموید است، موکد است، نه تنها رواستبلکه لازم است و سودمند همهست.
آزادى ثمره اعتقاد دینى
دین آمده است تا بشر را رها و آزاد کند. دستورات و الزاماتدینى که به ظاهر قیوداتى را پدید مىآورد در واقع بشر را ازقیود نجات مىدهد، بستن گاهى عین گشودن است.
در سوره اعراف به نقل از کتب گذشته مثل تورات و انجیل وجودپیغمبر اکرم (ص) را این چنین وصف مىفرماید: (یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم) (17) دست و بال اینهارا باز مىکند (18) . پیامبر هم راه تفکر و اندیشه را هموار کرد وهم به آنان شوق تحرک و پیشروى را عنایت فرمود.
در پایان جمعبندى مطالب را مجددا یادآورى مىکنیم: دین دو نوعآزادى آورده است: یک نوع آزادى تکوینى که رافع جبر و تفویض ومبین امر بین الامرین است و آن را تنها نظام على محدود مىکند.
آیاتى هم که در بحث آزادى احیانا به آنها استدلال مىشود یاناظر به این است که عقیده تحمیل بردار نیست، ارشاد به نفىموضوع است، یا ناظر به آزادى تکوینى است. آزادى تکوینى هرگزبا آزادى تشریعى خلط نمىشود. در نظام تکوین آزادى تکوینى بهقانون علیت محدود است.
نوع دوم، آزادى تشریعى است که محدود و مشخص است. اگر ذاتاقدس اله انسان را در تشریع آزاد مىگذاشت (خذوه فغلوه) نبود،جهنم و نار نبود که گوشهاى از آن تعذیب الهى به عنوان حدود وتعزیرات در دنیا جلوه کند.
از منظر بحثشناخت، اگر کسى بخواهد آزادى را بشناسد تا انسانشناس نباشد ممکن نیست.
گرچه معرفتشناسى جزء عزیزترین و شیرینترین بحثهاى فکرى انساناست اما این مقدمه است. انسان باید معرفت را بشناسد تا پىببردکه معروفش چیست؟ و اگر مرزهاى آزادى به عدالت تحدید مىشود،آنگاه سوال درباره عدالت است که حدود اربعه عدالت را چه چیزىتعیین مىکند؟ چارهاى جز این نیست که بگوییم آزادى و عدالت وسایر مبانى حقوق را، منابع اصلى یعنى کتاب و سنت تبیین مىکند.
از این منابع باید مبانى را مشخص کرد، آنگاه مجتهد آزاداندیشدر فقه سیاسى مىتواند حدود آزادى را تشریح و تبیین کند.
پىنوشتها
1ک کهف (18): 29 .
2ک بلد (90): 10 .
3ک بقره (2): 256 .
4ک حاقه (69): 30 و 31 .
5ک کهف (18): 29 .
6ک حاقه (69): 30 و 31 .
7ک مائده (5): 33.
8ک 9ک بحارالانوار، ج 73، ص 274، ح 25، چاپ تهران.
10ک هود (11): 87.
11ک عنکبوت (29): 45.
12ک بحار الانوار، ج2، ح7، چاپ تهران.
13ک نهج البلاغه، خطبه 184.
14ک نحل (16): 125.
15ک توبه (9): 73.
16ک توبه (9): 73.
17ک اعراف (7): 157.
18ک دین غلهایى که به دست و پاى جسم و جان بشریت زنجیر شدهبود را گسست. گناهان و گمراهىها و خودبینى و غرور، انسان رااسیر و گرفتار مىکند. بندگى هوسها عین اسارت است و بندگىخداوند عین آزادگى است.اگر دست انسان از گناه ببندند، او را از اسارت نجات دادهاند.
مغلطهاى در بحث آزادى
گاهى ممکن است گفته شود; بحث آزادى از صبغه بحثهاى فلسفى خارجشده است. وقتى که جناب دکارت مىگوید: اول باید فکر و شناخت رابشناسیم، دیگر نمىشود با بحثهاى فلسفى یا کلامى یا فقهى دربارهآزادى سخن گفت، لذا اول باید با تحولى که در غرب دربارهاندیشه پدید آمده است، آشنا شد، آنگاه وارد مبحث آزادى انساناز آن جهت که شهروند است و آزادى او در برابر دولت و آزادىهاىفردى بپردازیم.
این حرف مغالطهاى بالعرض است و هدف آن خلع سلاح حوزویان در اینمباحث است. این اندیشه مىگوید، ابزار کار شما دیگر کارایىندارد و تا متحول نشوید و غربى اندیشه نکنید و درباره شناختبحث نکنید، توان داورى اضلاع سهگانه آزادى را ندارید.
استفاده از روش مغالطه بالعرض بدترین شیوه براى مواجهه فکرىاست. مغالطه بالذات همان سیزده قسم معروف است که آن رامىشناسیم، اما در مغالطه بالعرض ادعا مىشود که مطلب عوض شده،جهان عوض شده، شما عقب افتادهاید، این خیلى پیچیده است. درپاسخ باید گفت که این مباحث همگى زیرمجموعه بحث هستىشناسى استکه از اصول مباحث فلسفى ماست. نزد فرزانگان و دانشمندان ما،فلسفه و حکمت و کلام، فقه اکبر قلمداد مىشود و اصول آن پاسخگوىهمه مسایل و حرفهاى تازه است.
تبیین آزادى از منظر دین
عدهاى فکر مىکنند دین مزاحم آزادى است در حالى که از اهدافدین تبیین حدود آزادى است. آزادى بر دو قسم است، تکوینى وتشریعى. مرز آزادى تکوینى نظام على و معلولى و به تعبیر شهیدمطهرى انسان در نظام تکوین آزاد است، قرآن نیز در آیات متعددىآن رابیان داشته است.
(قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر) (1) .
(و هدیناه النجدین) (2) .
(لا اکراه فى الدین) (3) .
حال این سوال مطرح مىشود که اگر انسان در نظام تکوین آزاداست، پس مجازات و مکافات چیست؟ چرا قرآن مىفرماید: (خذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه) (4) در پاسخ باید گفت که ریشه اینسوال در خلط بین تکوین و تشریع است.
قرآن هیچگاه از آزادى مطلق صحبت نفرموده استبلکه آزادى درنظام تکوین را بیان فرموده است، همچنان که طبیب مىگوید بشر درنظام تکوین بین سم و شهد آزاد است اما اگر سم خورد مىمیرد.
مرزها باید کاملا از همدیگر تفکیک شوند. هیچ آیهاى نمىگویدبنده آزاد است. بنده، بنده است.
(قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر) (5) اما اگرکافر شد.
(فخذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه) (6) در دنیا نیز گوشهاى از همانعذاب الهى جارى مىشود.
(انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فساداان یقتلوا او یصلبوا او... .) (7) پس معلوم مىشود نظام تکوین غیراز نظام تشریع است. و آزادى تکوینى، کمالى براى انسان است. وتکوین و تشریع دو مقوله جدا از یکدیگر هستند و نباید خلطشوند.
انسان موجودى محدود است، موجود محدود نمىتواند وصف بىکرانداشته باشد. آزادى او به اندازه هستى اوست، و چون اصل حاکم برنظام هستى، قانون علیت است، آزادى تکوینى انسان در محدودهقانون علیت است، انسان اگر بخواهد خودش را هم بکشد باید ازراه علیت و معلولیت وارد شود.
آزادى تکوینى که آیات فراوانى ناظر به آن است، براى رد جبر وتفویض است.
آزادى تشریعى
آزادى در نظام تشریع محدود به مباهات است. اما مستحبات انجامشرجحان دارد و در واجبات حق ترک ندارد. در محرمات حق فعل نداردو در مکروهات حق فعل و ترک دارد لکن بهتر آن است که انجامندهد. این احکام خمسه براى تبیین مرز آزادى در نظام تشریعاست.
آیا دین مزاحم آزادى است؟
از دیر زمان افراد بىبند و بار، دین را مزاحم آزادى خودمىدانستند. نمونهاى از این ادعاى تزاحم را بیان مىکنم. درسوره مبارکه هود وقتى جریان شعیب (ع) را بازگو مىکند مىفرمایدکه شعیب فرمود: (و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناساشیائهم) (8) کمفروشى، تطفیف و نقص در وزن و پیمانه نکنید.
(عبارت «لا تبخسوا الناس اشیائهم» از مصادیق روایت نبوى (ص)است که فرمودهاند. «اوتیت جوامع الکلم» (9) و آنچنان بلند ورفیع است که بشر چیزى در مقابل آن ندارد، مىفرماید: «در کارتکم نگذار» اشیا، در این کریمه عمومیت را مىرساند و هر چه شىءبر او صادق است نخس آن حرام است «و لا تبخسوا الناس اشیائهم»غیر از «ویل للمطففین» و «اوفوا المکیال و المیزان» است وبالاتر از اینهااست).
وقتى این کریمه نازل شد گفتند: (قالوا یا شعیب «ا صلاتکتامرک ان نترک ما یعبد آباونا) (10) اى شعیب دو حرف دارى یکىاین که دست از عقاید شرک برداریم و دیگرى اینکه دست ازگرانفروشى و تطفیف برداریم، این با آزادى ما مخالف است. نمازتو جلوى آزادى ما را مىگیرد (چون عصاره دین در نماز ظهورمىکند، نماز «تنهى عن الفحشاء و المنکر» (11) است. فحشا و منکرهم «ینهیان عن الصلاه»، تاثیر یکجانبه در عالم طبیعت نیست).
آنها گفتند دین جلوى آزادى ما را مىگیرد. براساس «الناسمسلطون على اموالهم» (12) ما بر اموال خویش سلطه داریم و تطفیف وبخس برایمان مجاز است.
حضرت شعیب استدلال کرد که آزادى به معناى انحراف و بىبند وبارى نیست. این بىبند و بارى به سود شما نیست. دین در واقعانسان را از رنجهاى دردآور مىرهاند. دین مبین آزادى است.
حدود آزادى
اگر بخواهیم فارغ از دین حدود آزادى را تعیین کنیم، باید حدآن را عدالتبدانیم. اما سوال اینجا است، عاملى که عدالت راتحدید مىکند چیست؟ آن کسى که آزادى بىمرز را مىطلبد، عدالت راظلم تفسیر مىکند. باید شناسنامهاى براى آزادى و عدالت تعیینکرد تا مرز اینها مشخص شود.
آزادى و عدالت جزء مبانى تدوین حقوق بشر است. اما مبانى تبیینو تفسیر عدالت را از کجا بگیریم.
مایز، کیست؟ چه کسى مرزبندى مىکند؟ جز آن است که دین باید مرزعدالت و آزادى و حقوق را مشخص کند؟
شیوه برخورد با مخالفین
گاهى ممکن است گفته شود تا کسى دستبه شمشیر نبرده است آزاداست، همچنان که خوارج تا دستبه شمشیر نبردند حضرت امیر (ع)با آنها کارى نداشت. حضرت امیر (ع) با این قلمها و بیانهابرخورد مىکرد. خوارج تا دستبه شمشیر نبردند، حضرت آنها رانکشت، اما تا حرف نامربوط زدند حضرت محکوم کرد، تا اعتراضکردند، حضرت تقبیح کرد. در نهج البلاغه آمده است: «یکى ازخوارج در حضور حضرت امیر المومنین (ع) گفت: «ان الحکمالا لله» (13) حضرت فرمود: «اسکت قبحک الله» (14) اى دندان شکستهخدا چهرهات را قبیح کند ساکتباش.
اگر امام امت (ره) هم به قلم بهدستها تشر مىزد کار حضرت امیر(ع)را مىکرد. نباید بگوییم خوارج تا دستبه شمشیر نبردند،حضرت با آنها کار نداشت. حضرت آنها را از دم شمشیر نگذراند.
ابتداى به قتال نکرد. در نبرد با کفار هم ابتداى به قتالنمىکرد. سالار شهیدان هم در حادثه کربلا، با این که آنهامهدور الدم بودند، فرمود: تا آنها تیراندازى نکردند، شماتیراندازى نکنید.
پس روشن مىشود آزادى افراد تا مرز دستبردن به سلاح، توسعهندارد. دستبه شمشیر بردن پاسخش شمشیر است. اگر با قلم همتوطئه کردند، پاسخش محکوم و رد کردن است، چون قلم و بیانمسموم باطل و ضلالت و زشتى است و باید با آن مقابله کرد، البتهبرهان عقلى در جاى خود محفوظ است، اگر برهان عقلى اثر نکرد،آنگاه (ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهمبالتى هى احسن) (15) است. اگر آن هم نشد (و جاهد الکفار والمنافقین و اغلظ علیهم) (16) هست.
پس نمىشود گفت که چون حضرت امیر (ع) ، خوارج را تا هنگام دستبه شمشیر بردن آزاد گذاشته بود، پس همگان آزادند، قلم، بنان وبیان آزاد است مگر این که دستبه شمشیر ببرند.
پس گاهى جاى حلم است و گاهى جاى حمله. مباحث عمیق علمى، هم درمجلات، کتابهاى تخصصى باید مطرح شود. اما انتشار ویروسگونهشبهات با آزادى سازگار نیست.
آزادى در فضایى که بهره ندارد روا نیست. اما آزادى در جایى کهموید است، موکد است، نه تنها رواستبلکه لازم است و سودمند همهست.
آزادى ثمره اعتقاد دینى
دین آمده است تا بشر را رها و آزاد کند. دستورات و الزاماتدینى که به ظاهر قیوداتى را پدید مىآورد در واقع بشر را ازقیود نجات مىدهد، بستن گاهى عین گشودن است.
در سوره اعراف به نقل از کتب گذشته مثل تورات و انجیل وجودپیغمبر اکرم (ص) را این چنین وصف مىفرماید: (یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم) (17) دست و بال اینهارا باز مىکند (18) . پیامبر هم راه تفکر و اندیشه را هموار کرد وهم به آنان شوق تحرک و پیشروى را عنایت فرمود.
در پایان جمعبندى مطالب را مجددا یادآورى مىکنیم: دین دو نوعآزادى آورده است: یک نوع آزادى تکوینى که رافع جبر و تفویض ومبین امر بین الامرین است و آن را تنها نظام على محدود مىکند.
آیاتى هم که در بحث آزادى احیانا به آنها استدلال مىشود یاناظر به این است که عقیده تحمیل بردار نیست، ارشاد به نفىموضوع است، یا ناظر به آزادى تکوینى است. آزادى تکوینى هرگزبا آزادى تشریعى خلط نمىشود. در نظام تکوین آزادى تکوینى بهقانون علیت محدود است.
نوع دوم، آزادى تشریعى است که محدود و مشخص است. اگر ذاتاقدس اله انسان را در تشریع آزاد مىگذاشت (خذوه فغلوه) نبود،جهنم و نار نبود که گوشهاى از آن تعذیب الهى به عنوان حدود وتعزیرات در دنیا جلوه کند.
از منظر بحثشناخت، اگر کسى بخواهد آزادى را بشناسد تا انسانشناس نباشد ممکن نیست.
گرچه معرفتشناسى جزء عزیزترین و شیرینترین بحثهاى فکرى انساناست اما این مقدمه است. انسان باید معرفت را بشناسد تا پىببردکه معروفش چیست؟ و اگر مرزهاى آزادى به عدالت تحدید مىشود،آنگاه سوال درباره عدالت است که حدود اربعه عدالت را چه چیزىتعیین مىکند؟ چارهاى جز این نیست که بگوییم آزادى و عدالت وسایر مبانى حقوق را، منابع اصلى یعنى کتاب و سنت تبیین مىکند.
از این منابع باید مبانى را مشخص کرد، آنگاه مجتهد آزاداندیشدر فقه سیاسى مىتواند حدود آزادى را تشریح و تبیین کند.
پىنوشتها
1ک کهف (18): 29 .
2ک بلد (90): 10 .
3ک بقره (2): 256 .
4ک حاقه (69): 30 و 31 .
5ک کهف (18): 29 .
6ک حاقه (69): 30 و 31 .
7ک مائده (5): 33.
8ک 9ک بحارالانوار، ج 73، ص 274، ح 25، چاپ تهران.
10ک هود (11): 87.
11ک عنکبوت (29): 45.
12ک بحار الانوار، ج2، ح7، چاپ تهران.
13ک نهج البلاغه، خطبه 184.
14ک نحل (16): 125.
15ک توبه (9): 73.
16ک توبه (9): 73.
17ک اعراف (7): 157.
18ک دین غلهایى که به دست و پاى جسم و جان بشریت زنجیر شدهبود را گسست. گناهان و گمراهىها و خودبینى و غرور، انسان رااسیر و گرفتار مىکند. بندگى هوسها عین اسارت است و بندگىخداوند عین آزادگى است.اگر دست انسان از گناه ببندند، او را از اسارت نجات دادهاند.