آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

درمباحث گذشته، (1) مسایلى از دین‏شناسى بررسى شد که فهرست آن‏ها بدین قرار است:
1. اهمیت و حساسیت دین شناسى;
2. تاریخ بحث دین‏شناسى;
3. رهیافت‏هاى گوناگون به این مساله;
4. نمونه‏هایى از مسایل دین‏شناسى;
5. واژه شناسى دین;
6. بررسى تعریف‏هاى دین;
7. طبقه‏بندى ادیان;
8. کاربردهاى دین;
9. عنصر مشترک ادیان;
10.ماءخذ و سرچشمه دین.
در این مقال دو مساله دیگر از مسایل دین‏شناسى بررسى خواهد شد; یکى مساله‏ضرورت دین، یعنى این‏که از دیدگاه کلامى و با نگاهى انسان شناختى و توحیدى دلیل‏برلزوم دین براى بشر چیست؟. و دیگرى مساله رسالت‏یا قلمرو دین; یعنى دین درکدام حوزه از حوزه‏هاى مربوط به حیات انسان ایفاى نقش مى‏کند؟ قلمرو هدایت دین تاکجاست؟ رسالت هدایتى دین چیست؟. ارتباط وثیق این دو مساله را مى‏توان توجیه‏معقولى براى طرح و بررسى آن دو در یک مقاله به‏شمار آورد.
1. چرا بشر به دین نیاز دارد؟
آیا بشر از این‏نظر که داراى حیات طبیعى و غریزى است، به دین نیاز دارد؟
آیا انسان از این نظر که داراى حیات فکرى و عقلى است، به دین نیاز دارد؟
آیا بشر از این نظر که زندگى فردى دارد، دین مى‏خواهد؟
آیا انسان از این نظر که زندگى اجتماعى دارد، دین مى‏خواهد؟
آیا بشر از این نظر که با آفریدگار خود رابطه‏اى آگاهانه و آزادانه دارد،نیازمند دین است ؟
آیا انسان براى حیات دنیوى خود، به رهبرى دین نیازمنداست؟
آیا بشر براى حیات اخروى خود، به رهبرى دین نیازمند است؟.
و آیا...؟
دین و هدایت
از مطالعه آیات قرآن به‏دست مى‏آید که دین نوعى هدایت است. چنان‏که‏مى‏فرماید:
فامایاتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلاخوف علیهم‏ولاهم یحزنون (2) اگر از جانب من‏هدایتى براى شما آمد، پس آن‏کس که هدایت مرا پیروى کند، بر آنان بیمى نیست و نه‏آنان محزون خواهد بود.
نظیر این آیه در آیه‏123 سوره طه نیز آمده و درآن آیه نتیجه پیروى از هدایت‏الهى را مصونیت از گمراهى و بدبختى (ضلالت و شقاوت) دانسته است.
این دو آیه پس از آیات مربوط به خلقت آدم و خروج او از بهشت و هبوط به زمین‏است، از این‏جا روشن مى‏شود که مقصود از هدایت، هدایت غریزى و حتى هدایت عقلى‏نیست، بلکه هدایت‏شرعى و دینى است که از طریق وحى تشریعى به آدم و نسل او خواهدرسید. در جاى دیگر فرموده است:
قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم دینا قیما مله ابراهیم حنیفا و ماکان‏من‏المشرکین. (3) بگو به درستى که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است وآن‏دینى استوار (یعنى) آیین حنیف ابراهیم است; او از مشرکان نبود.
چنان که کتاب‏هاى آسمانى چون تورات و انجیل و قرآن به عنوان کتب هدایت توصیف‏شده‏اند، روشن است که این کتب، مشتمل بر عقاید و احکام و آداب دینى بوده‏اند.
درباره قرآن مى‏فرماید:
شهر رمضان الذى‏انزل فیه‏القران هدى للناس ... (4) ماه رمضان که قرآن براى هدایت‏مردم در آن نازل گردید.
و درباره تورات و انجیل مى‏فرماید:
وانزل التوراه والانجیل من قبل هدى للناس. (5) قبل از این، تورات و انجیل رابراى هدایت انسان‏ها نازل کرد.
بنابراین، دین، رسالت هدایت‏بشر را برعهده دارد.
هدایت و اختیار
هدایت دینى بر پایه اختیار استوار است، چنان‏که اختیار با عقل‏و اراده عقلانى ملازمه دارد، از این روى، به عنوان اصلى‏ترین شرط تکلیف دینى‏شناخته شده است، و هم از این روى است که موجوداتى که از عقل و اختیار بهره‏اى‏ندارند، تکلیف دینى نیز ندارند، رابطه هدایت دینى با اختیار در آیات بسیارى ازقرآن بیان شده است که دو نمونه را یادآور مى‏شویم:
انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا اناهدیناه‏السبیل اما شاکرا و اما کفورا. (6) ما انسان را از نطفه‏اى مختلط آفریدیم،آن‏گاه او را شنوا و بینا ساختیم ، ما راه را به او نشان دادیم ، یا شکرگزار است‏یا کفران کننده.
و قل‏الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر. (7) بگو (آن‏چه بر من وحى‏گردیده و من آن را بر شما تلاوت نموده‏ام) حق و از جانب پروردگار است; پس هر کس‏مى‏خواهد ایمان آورد، و هر کس مى‏خواهد کافر شود.
هدایت و معرفت
بدیهى است هدایت‏شرایط و مقدماتى دارد که معرفت از مهم‏ترین واساسى‏ترین آن‏ها است، یعنى انسان براى آن‏که از هدایت دینى بهره‏مند گردد باید ازجهان‏بینى استوارى برخوردار باشد. این جهان‏بینى از اضلاع و ابعاد زیر تشکیل‏مى‏گردد:
1. شناخت‏خدا و صفات جمال و جلال او;
2. شناخت جهان و غایت‏خلقت آن;
3. شناخت انسان و غایت آفرینش او;
4. شناخت راه وصول به غایت‏خلقت ;
5. شناخت‏شرایط ووسایل لازم براى پیمودن این راه و شیوه تحصیل آن‏ها;
6. شناخت موانع و خطرهاى راه‏و شیوه مبارزه با آن‏ها.
مطالب یاد شده که با تحلیل و تحقیق عقلى نیز قابل اثبات و تبیین است، از آیات‏و روایات به روشنى استفاده مى‏شود. قرآن کریم در آیات مربوط به بعثت از تعلیم‏کتاب و حکمت‏به عنوان یکى از وظایف پیامبر اکرم(ص) یاد کرده مى‏فرماید:
یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم‏الکتاب والحکمه. (8) پیامبر اسلام، آیات‏الهى را بر مردم تلاوت کرده آنان را تزکیه مى‏نماید، و کتاب و حکمت را به آنان‏مى‏آموزد.
تقدم تزکیه بر تعلیم از باب تقدم سبب فاعلى بر فعل و مقدمه بر ذى‏المقدمه‏نیست، بلکه از باب تقدم سبب غایى فعل بر آن است; یعنى ارزش الهى علم و معرفت درگرو تزکیه و تقواست، و از این نظر تزکیه بر تعلیم تقدم رتبى و ارزشى دارد، اگرچه از جنبه مقدمى و فاعلى تعلیم مقدم بر تزکیه است، چنان‏که در آیه دیگرى‏مى‏خوانیم:
آیات قرآن در زمینه دعوت به خداشناسى و شناخت عجایب آفرینش انسان و جهان، وغایت و فرجام خلقت‏بسیار است و
‹رس‏ث/››ح .درادن دوجو ن‏خسود ن‏یا ن‏ایم ى‏ضراعت ه‏نوگچ‏یه و .دیدرگ ن‏ایب ه‏ک ت‏سا ى‏تهج رطاخه‏ب ى‏رگید رب ه‏یکزت وم‏یلعت زا ک‏یره م‏دقت و ،ت‏سا ل‏وبق دروم ى‏حو ه‏اگدید زا ب‏لطم ود ره ،ن‏یاربانب .ت‏سان‏آ دییات رب ل‏یلد م‏یهاربا ن‏وچ ى‏دارفا زا ب‏لاطم ه‏نوگن‏یا ل‏قن ه‏ک ت‏سا ن‏شور ى‏لو،دنک ث‏وعبم ار ى‏ربمایپ ن‏ینچ وا ه‏یرذ ن‏ایم رد ه‏ک ت‏سا دنوادخ زا وا ت‏ساوخرد و 7ل‏یلخ م‏یهاربا ن‏خس ل‏قن ه‏چرگ ه‏یآ ن‏یا .ت‏سا ه‏دیدرگ رکذ ه‏یکزت رب م‏دقم ت‏مکح و ب‏اتکم‏یلعت ،ه‏یآ ن‏یا رد )9( وضوح این مطلب ما را از ذکر نمونه بى‏نیازمى‏سازد، چنان‏که روایات این باب نیز بسیار است و ما در این‏جا به ذکر چند روایت‏بسنده مى‏کنیم:
1. حدیث نبوى معروف که دانش‏آموختن را یک فریضه دینى و همگانى به‏شمار آورده‏است (طلب العلم فریضه على کل . مسلم) (10)
2. در روایتى از امام صادق(ع) محورهاى مهم معرفت‏به شرح زیر بیان شده است:
الف) شناخت‏خداوند (ان تعرف ربک ); ب) شناخت صنع خداوند به ویژه در مورد خلقت‏انسان(ان تعرف‏ما صنع‏بک); ج) شناخت دستورهاو برنامه‏هاى الهى (ان تعرف‏ماارادمنک);د) شناخت آفات و آسیب‏هاى دینى (ان تعرف ما یخرجک من دینک) (11) .
در روایتى از امام على(ع) کمال دین به شناخت دین و عمل به آن دانسته شده و کسب‏دانش از کسب مال ضرورى‏تر شناخته شده است. (12) 3. در حدیثى از امام صادق(ع) آمده‏است:
کسى که عملش بر مبناى بصیرت و آگاهى نیست، بسان فردى است که از بیراه مى‏رود،هر چه سریع‏تر رود از مقصد دورتر مى‏شود. (13)
ابزار معرفت به‏طور کلى انسان ازچهار طریق مى‏تواند به شناخت تکوین و تشریع نایل آید که عبارتند از:
1. طریق حسى که چشم و گوش از مهم‏ترین ادوات شناخت‏حسى است. معرفت‏حسى‏ویژگى‏هایى دارد; اولا: جزئى و شخصى است، ثانیا: محدود به واقعیت‏هاى مادى است،ثالثا: محدود به ظواهر پدیده‏هاى م ادى است، و به ذوات اشیاء راهى ندارد.
بنابراین، شناخت‏حسى نمى‏تواند جهان‏بینى جامع و استوارى را براى انسان فراهم‏سازد، و اگر چه در تح قق آن سهم مؤثرى دارد و بشر از آن بى‏نیاز نیست، ولى کافى‏نخواهد بود.
2. طریق عقلى که مواد آن را اصول و قواعد کلى عقلى، و صورت آن را تجزیه وتحلیل‏هاى عقلى تشکیل م ى‏دهد. این معرفت، ویژگى‏هایى دارد که عبارتند از: الف)کلى‏و فراگیراست; ب)متعلق آن مطلق هستى ا عم از مادى و مجرد است; ج)تاحدى به کنه وذوات اشیاء نیز راه مى‏برد، با این حال بر درک مصادیق و ج زئیات امور رسا نیست، وچون پاره‏اى از این مصادیق و جزئیات از حوزه معرفت‏حسى نیز بیرون است، بن ابراین،معرفت‏حسى و عقلى نه به‏طور جداگانه و نه درکنار هم رفع نیازمندى معرفتى بشرتوانا نیستند، هرچند در این زمینه سهم‏بزرگى را ایفا مى‏نمایند و نظام معرفتى بشربدون آن دو صورت نمى‏پذیرد.
3. طریق کشف و شهود باطنى که از طریق ریاضت‏هاى روحى به‏دست مى‏آید. و از آن‏جاکه رکن مهم این طریق همانا ریاضت و رعایت‏یک سلسله برنامه‏هاى عملى است، کسب آن‏در گرو معرفتى پیشین است که چون عقل و حس کافى در به‏دست آوردن، آن نیستند، بایداز طریق دیگرى تحصیل نمود و آن طریق وح ى است.
4. طریق وحى که ثبوت آن مبتنى بر حس و عقل است، آن‏گاه به معرفت‏حسى و عقلى‏انسان وسعت و عم ق مى‏بخشد; یعنى از حقایقى پرده برمى‏دارد که از شعاع معرفت‏حسى وعقلى بیرون است، مانند آن‏چه م ربوط به جزئیات احکام و اخلاق (فروع دین)است، وآن‏چه مربوط به مراحل عالیه خداشناسى استدلالى مانند «وحدت حقه‏» ویا مربوط به‏جهان آخرت است.
کمال مطلوب و نیاز به دین
در حقیقت، جهان‏بینى دینى کامل‏ترین نوع‏جهان‏بینى است که بشر مى‏تواند به آن دست‏یازد، و چون بدون داشتن جهان‏بینى کامل،تکامل در حوزه علم و عمل به دست نمى‏آید، بنابراین، انسان در کمال علمى و عملى‏خویش نیازمند دین است. واین است علت نیازمندى انسان به دین از آغاز تا پایان، وبراهین و دلایلى که در متون دینى و کتب فلسفى و کلامى بیان گردیده است، شرح وتفسیر این علت اساسى‏است. این علت اساسى، به گونه‏اى روشن در کلام محقق طوسى آمده‏است. وى پس از نقل کلام فخرالدین رازى درباره فواید بعثت پیامبران گفته است:
ضروره وجود الانبیاء لتکمیل الاشخاص بالعقائدالحقه والاخلاق‏الفاضله والافعال‏المحموده النافعه لهم فى‏عاجلهم و آجلهم، وتکمیل النوع باجتماعهم على‏الخیروالفضیله و تساعدهم فى‏الامور الدینیه و سیاسه الخارجین عن جاده‏الخیروالصلاح... (14)
حاصل عبارت یاد شده این است که ضرورت نبوت به خاطر تکمیل بشر است در حیات‏فردى و اجتماعى او; زیرا هر فرد از افراد بشر در پرتو عقاید حقه و اخلاق پسندیده‏و کارهاى شایسته به کمال مطلوب خویش دست مى‏یازد، چنان‏که کمال حیات اجتماعى‏انسان نیز در گرو این است که اجتماع آنان براساس خیر و فضیلت، استوار گردد، ودر کارهاى دینى یک‏دیگر را یارى نمایند، و نیز کسانى که از راه خیر و صلاح فاصله‏مى‏گیرند، با تدبیر و سیاست دینى ادب شوند.
فلاسفه اسلامى و ضرورت دین
فلاسفه اسلامى (فیلسوفان مشایى مسلمان) ضرورت دین ونبوت را بر اساس نیازمندى حیات اجتماعى بشر به قانونى کامل و عادلانه تبیین‏کرده‏اند، تبیین برهان آنان که ابن سینا در کتاب اشارات تقریر و محقق طوسى شرح‏کرده چنین است:
1. انسان به تنهایى نمى‏تواند به نیازهاى طبیعى خود پاسخ گوید، بلکه به مشارکت‏و همکارى دیگران نیاز دارد. از این رو گفته‏اند «انسان مدنى بالطبع است‏».
2. غریزه شهوت و غضب در انسان او را به سودجویى و تعدى به دیگران برمى‏انگیزد،و نتیجه آن اختلال نظم اجتماعى است. از این رو، حیات اجتماعى انسان نیازمندقانونى عادلانه است، که حقوق و وظایف افراد را تعیین کند.
3. تدوین این قانون به دست‏خود مردم، زمینه‏ساز نزاع و اختلاف است، و در نتیجه‏چیزى که غرضى از آن جلوگیرى از بروز اختلاف و رفع نزاع است، خود سبب بروز نزاع واختلاف خواهد بود.
4. پس قانون‏گذار باید از ویژگى‏اى برخوردار باشد که او را از دیگران ممتاز کندو اطاعت او را گردن نهند. و او همان پیامبر الهى است که با آوردن معجزه دعوى‏پیامبرى خود را اثبات مى‏کند، و در نتیجه لزوم اطاعت او بر دیگران آشکار مى‏گردد.
5. انسان‏هاى معمولى، اجراى عدل را چندان مهم نمى شمارند و بیش‏تر به تامین‏منافع خود مى‏اندیشند. و به عبارت دیگر،نیازهاى فردى را بر نیازهاى نوعى مقدم‏مى‏دارند، از این رو، براى این‏که آنان به قوانین دینى احترام بگذارند و اجراى‏آن‏ها را مهم تلقى کنند، پاداش‏ها و کیفرهاى اخروى مقرر گردیده است.
6. توجه به پاداش‏ها و کیفرهاى دینى متفرع بر شناخت‏خداوند، است که پاداش و کیفر اعمال به دست اوست. از این رو، شناخت‏خداوند نیز از معرفت‏هاى دینى لازم به‏شمار آمده است.
7. براى تحکیم معرفت‏به خداوند، عبادت‏ها و اذکار و مناسک دینى مقرر گردیده است،بنابراین، دین، انسان را به امور زیر فرا مى‏خواند:
الف) ایمان به وجود خداوند دانا و توانا;
ب) ایمان به شریعت‏آورى از جانب خداوند;
ج) ایمان به وعده و وعید اخروى (پاداش و کیفر);
د) انجام دادن عبادت‏هاى دینى براى یاد کردن خدا و صفات جمال و جلال او;
ه) پیروى از قوانین دینى که‏براى زندگى اجتماعى بشر وضع گردیده است.
دین با تفسیرى که از آن شد، تجلى حکمت و رحمت الهى و نعمت عظیم خداوندى است.
اما حکمت، از آن نظر که نظام زندگى بشر را استوار مى‏سازد.
و اما رحمت، زیرا که خداوند به دین داران پاداش جزیل اخروى عطا مى‏کند.
و اما نعمت، زیرا که انسان دین‏دار به معرفتى عالى از جهان آفرین نایل مى‏گردد،و آن ابتهاج و سرور حقیقى براى عارفان است .
محقق طوسى پس از شرح برهان فوق و پاسخ به اشکال‏هاى فخرالدین رازى مطلبى را به‏عنوان نقد کلام ابن‏سینا آورده و گفته است:
همه آن‏چه را که شیخ درباره شریعت و نبوت بیان نمود. چنین نیست که انسان بدون‏آن نتواند زندگى کند، بلکه نقش آن‏ها در کمال نظام زندگى دنیوى و اخروى بشر است،ولى حیات ضرورى انسان از طریق قوانین و تدابیر غیر دینى نیز امکان‏پذیر است.چنان‏که در روى زمین جوامع غیر دینى نیز وجود دارد. (15) یعنى اگر نگرش ما به‏انسان به عنوان یک موجود صرفامادى باشد و حیات او را منحصر در حیات مادى ودنیوى بدانیم، ممکن است اجتماع بشرى براساس قوانین غیر دینى نیز نظم لازم رابه‏دست آورد. ولى اگر انسان شناسى مبتنى بر دو بعدى بودن انسان باشد و در کنارحیات مادى و دنیوى به زندگى معنوى و اخروى نیز براى انسان قایل شویم، بلکه آن‏را اصل و فلسفه حیات ا و بدانیم، قانون و شریعت الهى امرى ضرورى و اجتناب‏ناپذیر خواهد بود، و بدیهى است کلام ابن‏سینا بر پایه چنین انسان‏شناختى‏اى استواراست.
قاعده لطف و لزوم دین
متکلمان اسلامى، لزوم دین و تکلیف را براساس قاعده لطف‏تبیین کرده‏اند. مقصود از قاعده لطف دین است که به مقتضاى جود و حکمت‏خداوند،انجام دادن آن‏چه بشر را به هدف از آفرینش او و وصول به مقام قرب‏الهى نزدیک‏مى‏سازد، واجب و لازم است.
اساس این قاعده کلامى را لزوم هماهنگى میان فعل و فاعل ( اصل سنخیت) تشکیل‏مى‏دهد. به عبارت دیگر لازمه کمال در ذات و صفات ذاتى خداوند، کمال در فعل و صفات‏افعال است. بنابراین، شان الوهیت و ربوبیت‏خداوند اقتضا مى‏کند که آن‏چه بشر رادر نیل به غایت مطلوب او کمک مى‏کند، در اختیار او قرار دهد. و این، مفاد قاعده‏لطف در اصطلاح متکلمان عدلیه است.
براساس این قاعده، در تبیین لزوم تکلیف و شریعت گفته‏اند: تکلیف و شریعت از دونظر لطف در حق انسان‏هاست . و چون لطف ضرورى است، تکلیف و شریعت نیز ضرورى خواهدبود، آن دو جهت عبارتنداز:
1. به حکم عقل، شکر منعم واجب است، چنان‏که عدل، انصاف، وفاى به عهد نیز واجب‏و کارهاى مقابل آن‏ها قبیح و ناروا هستند(تکالیف عقلى).
از طرفى التزام به عبادات شرعى، در تقویت و تحکیم تکالیف عقلى مزبور مؤثر وکارساز است. بنابراین، تکالیف شرعى نسبت‏به تکالیف عقلى لطف هستند، و لطف واجب‏است. پس تکالیف شرعى نیز واجب و ضرورى‏اند.
2. علم به پاداش‏ها و کیفرهاى اخروى نقش مؤثرى در گرایش انسان به طاعت و دورى‏از معصیت دارد، این آگاهى از طریق حس و عقل به دست نمى‏آید، بلکه راه آن منحصردر وحى و شریعت آسمانى است.
بنابراین، از این نظر نیز تکلیف و دین لطف در حق انسان‏هاست، پس ضرورى است. (16)
آیا بحث از علت نیاز به دین، بحثى برون دینى است ؟
از مطالب یاد شده روشن شد که این بحث‏یک بحث عقلى است، یعنى عقل براساس‏یافته‏هاى معرفتى خود درباره خدا و انسان، ضرورت دین و علت نیازمندى انسان به‏دین را تبیین مى‏کند، هرچند تعالیم دینى نیز بر آن دلالت دارند، چنان‏که نمونه‏هایى‏از آیات و روایات را طى بحث گذشته به عنوان شاهد و موید یادآور شدیم. اکنون اگرجنبه عقلى آن را در نظر آوریم منهاى تاییدهاى دینى آن باید گفت این بحث ازبحث‏هاى برون دینى و به اصطلاح مسایل فلسفه دین است.
ولى اگر از این منظر به مساله بنگریم که تعالیم دینى عقل و تحلیل‏هاى آن راتاکید نموده است، گویا که عقل بر همان مسندى تکیه زده است که دین بر آن تکیه‏دارد، مى‏توان این بحث را یک بحث درون دینى نامید، یعنى با تحلیل عقلى مفاهیم وتعالیم دینى تبیین و اثبات مى‏گردند. در این صورت، مساله مورد بحث، از مسایل‏حوزه علم کلام خواهد بود.
در هر صورت، طرح چنین بحثى مخصوص کسانى نیست که هنوز دینى الهى را برنگزیده‏اند، و در پى آنند که با بررسى این‏گونه پرسش‏ها دین دلخواه خود رابرگزینند، بلکه دین داران نیز حق طرح چنین پرسش‏هایى را دارند. طرح این‏گونه‏پرسش‏ها از طرف آنان نه از روى تردید و شک است، بلکه به انگیزه رشد و افزایش بارمعرفتى خود است تا در کنار تعبد دینى، آن نیز شکوفا گردد.
اصولا این‏گونه پرسش‏ها که از عقل و فطرت آدمى سرچشمه مى‏گیرد، فى حد نفسه هیچ‏گاه‏مذموم و زیانبار نخواهد بود، قبح و زیان آن‏گاه پدید مى‏آید که یا پرسشگر اغراض‏غیر معرفتى را طلب کند، و یا پاسخگو، توان پاسخگویى صحیح و روشن آن را نداشته وبه مغالطه پناه برد.
2 . قلمرو شناسى دین
یکى از بحث‏هاى حوزه دین پژوهى، بحث درباره قلمرو و اهداف‏دین است، در این باره سه نظریه کلى مطرح شده است:
1. قلمرو دین مسایل حیات اجتماعى بشر و اصلاح زندگى دنیوى اوست، از این دیدگاه‏دین با ایدئولوژى‏هاى بشرى و غیر دینى از جنبه غایت و هدف تفاوتى ندارد، اگرتفاوتى هست در نوع برنامه‏ها و شیوه‏هاى دست‏یابى به آن هدف است. در پیدایش این‏طرز تفکر دو عامل نقش عمده داشته است: الف) ترقى تهاجم آمیز جوامع غربى درزمینه علم و دانش جدید و بهبود وضعیت زندگى مادى آنان; این پدیده جدید سبب‏پیدایش این ذهنیت‏براى برخى از مسلمانان شد که چه بسا علت عقب ماندگى ما ازقافله تمدن صنعتى جدید دین و آیین ماست و این‏که دین پیوسته ما را به معنویات‏دعوت مى‏کند و مسایل آخرت را جدى و مهم تلقى مى‏نماید، از این رو، سبب غفلت ما ازمسایل دنیوى شده است. این‏جا از نقش تفکرهاى الحادى و مادى‏گرایانه‏اى که دین راعامل تخدیر و افیون براى توده‏ها مى‏انگاشتند نیز نباید غفلت ورزند.
دربرابر چنین طرز تفکرى برخى از علماى دینى و روشنفکران مذهبى اندیشه دین‏براى دنیا را مطرح نموده و بر جنبه دنیوى دین پاى فشردند. و رفته رفته این‏طرزتفکر پدید آمد که هدف پیامبران چیزى جز اصلاح وضعیت زندگى دنیوى بشر وبرقرارى عدل و قسط اجتماعى نبوده است.
ب) عامل دیگرى که در پیدایش چنین نظریه‏اى مؤثر واقع شد ترویج اندیشه‏هاى‏مارکسیست‏ها و ایدئولوژى به اصطلاح مبارزه‏جو و نجات‏بخش مارکسیسم در بین جوانان وروشنفکران بود، در روزگارى که استعمار و استبداد جوامع اسلامى را به بردگى‏ذلت‏آورى کشیده بود. هرگونه شعار آزادى خواهى و مبارزه‏جویى با استقبال شدیدمواجه مى‏شد، و این رصت‏بسیار خوبى براى جناح‏هاى مارکسیستى و چپگرا بود، که‏ایدئولوژى مارکسیستى را به عنوان یگانه حامى قشرهاى ستمدیده معرفى کنند، این‏امر سبب شد که برخى از عالمان دینى و روشنفکران مذهبى از اسلام به‏عنوان مکتبى‏مبارز و ظلم ستیز یاد کرده و برآموزش‏هاى دینى مربوط به شئون دنیوى بشر تاکیدورزند، و به تدریج این ذهنیت پدید آمد که گویا هدف اصلى دین همانا اصلاح وضعیت‏دنیوى بشر است.
2 . هدف دین چیزى جز تربیت معنوى و اصلاح زندگى اخروى بشر نیست، آن‏چه شایسته‏آفریدگار جهان و پیام‏آوران اوست‏حقا و منطقامى‏باید در همین مقیاس‏ها وتعلیماتى‏باشد که دید و دانش انسان‏ها ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز و قاصر است. و الاآموختن چیزهایى که بشر داراى امکان کافى یا استعداد لازم براى رسیدن و دریافت آن‏است چه تناسب و ضرورت مى‏تواند داشته باشد، ابلاغ پیام‏ها و انجام دادن کارهاى‏اصلاحى و تکمیلى دنیا در سطح مردم، دور از شان خداى خالق انسان و جهان است وتنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکس‏ها و پاستورها و گاندى‏هاست.
قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستورى براى‏دنیاى ما نمى‏دهد، بلکه ما را ملامت مى‏کند که چرا این اندازه به دنیا مى‏پردازید وآخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مى‏کنید، چنان‏که مى‏فرماید«بل‏توثرون‏الحیوه‏الدنیا والاخره‏خیرواءبقى (17) و نیز مى‏فرماید: کلابل تحبون‏العاجله و تذرون الاخره (18) .
در سى و چهار سوره قرآن، که به لحاظ تعداد کلمات جمعا در حدود 65 درصد کل‏قرآن مى‏شود، با آیاتى آغاز مى‏گردد که اعلام کننده این مطالب است که اولا نازل شده‏از طرف خداست، و ثانیا ماموریت و منظور آن، انذار و بشارت در زمینه آخرت است وراهى است‏به سوى خالق یکتا، و آن‏چه در هیچ یک از این سرفصل‏ها یا سر سوره‏ها دیده‏نمى‏شود این است که گفته شده باشد ما آن را فرستادیم تا به شما درس حکومت واقتصاد و مدیریت و اصلاح امور زندگى دنیا و اجتماع را بدهد. ولى به‏طور کلى گفته‏شده است که شما در روابط فیمابین، عدالت و انفاق و خدمت و اصلاح را پیشه کنید وتا عمل صالح انجام ندهید ایمان به خدا شما را راهى بهشت نخواهد کرد (19) .
3 . اصلاح زندگى دنیوى و اخروى بشر، هر دو مورد توجه دین بوده و هست، هر چنداین دو هدف در طول یک‏دیگر قرار دارند و با یک‏دیگر تعارضى و تزاحمى ندارند.
دنیا گرچه مقدمه آخرت است و راه است نه مقصد، ولى بدون اصلاح راه و تحصیل‏مقدمه نمى‏توان به مقصد رسید و ذى‏المقدمه را به دست آورد. از این رو، در تعالیم‏معلمان الهى دین آمده است، «من لامعاش له لامعادله‏» و نیز آمده است «لیس منامن‏ترک آخرته لدنیاه اوترک دنیاه‏لاخرته‏».
بر این اساس باید گفت: «دین روش ویژه‏اى براى زندگى دنیوى انسان است که مصلحت‏دنیوى بشر را در جهت کمال اخروى و حیات ابدى او تامین مى‏کند. از این رو، لازم‏است‏شریعت دربرگیرنده قوانینى باشد که به نیازهاى دنیوى انسان نیز پاسخ‏گوید (20) .
نظریه سوم به صورت‏هایى قابل تقریراست:
1/3. اصلاح دنیا و آخرت به عنوان دو هدف مستقل و در عرض یک‏دیگر مورد توجه دین‏بوده است.
2/3. همان‏گونه که اشاره شد، هدف اصلى و نهایى دین اصلاح حیات اخروى بشر است،ولى نیل به این هدف آرمانى در گرو اصلاح حیات دنیوى اوست، پس حیات دنیوى از آن‏نظر که مقدمه حیات اخروى است مورد توجه دین است، و هیچ‏گونه ارزش ذاتى و مستقل‏ار آخرت ندارد.
3/3. گرچه حیات دنیوى مقدمه حیات اخروى است و اصلاح آن، مقدمه اصلاح زندگى‏اخروى است و در نتیجه زندگى دنیوى نسبت‏به زندگى اخروى جنبه مقدمى دارد، ولى‏چنین نیست که خود به‏طور جداگانه فاقد هرگونه ارزش بوده و به صورت مستقل موردتوجه دین نباشد، ارزش‏هاى اخلاقى و اجتماعى با این‏که مقدمه و وسیله وصول به ارزش‏اصیل و یگانه انسان یعنى خداشناسى و خداپرستى است، فاقد ارزش ذاتى نیستند.
توضیح این‏که رابطه مقدمه و ذى‏المقدمه دوگونه است: یکى این‏که ارزش مقدمه این‏است که به ذى‏المقدمه مى‏رساند، پس از رسیدن به ذى‏المقدمه وجود و عدمش یکسان است;مثلاانسان مى‏خواهد از نهر آبى بگذرد، سنگ بزرگى را در وسط نهر وسیله پریدن قرارمى‏دهد، بدیهى است که پس از عبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ براى او یکسان است.
دیگر این‏که مقدمه در عین این‏که وسیله رسیدن به ذى‏المقدمه است، پس از وصول به‏ذى‏المقدمه، وجود و عدمش یکسان نیست. مانند معلومات کلاس‏هاى اول و دوم که مقدمه‏اى‏براى رسیدن به معلومات کلاس‏هاى بالاتر است، و مانند وضو که مقدمه شرعى براى‏خواندن نماز است، ولى خود نیز حسن است و ثواب ذاتى دارد. در این‏گونه موارد،مقدمه در حقیقت مرتبه ضعیفى از ذى‏المقدمه است، و یا مقدمه و ذى‏المقدمه هر دو ازدرجات کمالى بالاتر مى‏باشند (21) .
شایان ذکر است که مقصود از اصلاح زندگى دنیوى تنها بهره‏مندى از مواهب طبیعى وبرخوردارى از زندگى مرفه و آسوده نیست، بلکه مقصود این است که حیات دنیوى برپایه عدل و راستى و فضلیت استوار باشد، و به عبارت دیگر توحید عملى در بعد فردى‏و اجتماعى تحقق یابد. در عین این‏که مقدمه نیل به سعادت و رستگارى اخروى است،خود نیز درجه‏اى از هدف دینى را تشکیل مى‏دهد و از حسن ذاتى برخوردار است; زیراچنان‏که گفته شد، چنین حیاتى تجلى توحید عملى در بعد فردى و اجتماعى آن است، وتوحید در سر لوحه اهداف پیامبران الهى و ادیان آسمانى قرار دارد.
معیار قلمرو شناسى دین
درباره این‏که از چه راهى و براساس چه معیارى مى‏توان‏قلمرو دین را شناخت چند نظریه مطرح شده و یا قابل طرح است:
1 . بحث قلمرو شناسى دین یک رویکرد برون دینى است، و راه شناخت آن تعیین‏انتظارهاى بشر از دین است; یعنى باید ببینیم دین براى چه آمده و چه مى‏تواندبکند.
انسان باید نخست نیازهاى خود را به اصلى و فرعى تقسیم کند، و براین اساس‏قلمرو دین را مشخص سازد، حال اگر پیش فرض انسان درباره دین این باشد که دین‏آمده است تا به همه نیازهاى انسان اعم از اصلى و فرعى پاسخ گوید، قلمرو دین بسى‏گسترده خواهد بود، چنین فردى مى‏کوشد تا از کم‏ترین اشاره‏هاى دینى بیش‏ترین‏استفاده را بنماید تا آموزش‏هاى دینى را با دیدگاه و انتظار خود هماهنگ سازد، واگر پیش فرض دین شناسى او این باشد که دین براى پاسخ‏گویى به مسایل اصلى زندگى‏آمده است، سطح انتظار او از دین نیز محدود به همین بخش خواهد شد. یعنى دین آمده‏است تا به نیازهایى پاسخ گوید که از طریق غیردین برطرف نمى‏شود (22) .
در این‏که انسان شناسى فى‏الجمله در انتظار بشر از دین مؤثر است، جاى تردیدنیست; زیرا هدف کلى دین هدایت‏بشر و پاسخ‏گویى به نیازهاى اصیل اوست، ولى این‏مطلب در سطح کلى عام استوار است، بر پایه این ملاک، از دین انتظار مى‏رود که به‏همه ابعاد وجودى انسان توجه کند، هم بعد فکرى و عقلانى، و هم بعد عاطفى واحساسى، و هم بعد غریزى و مادى، ولى از آن‏جا که درک عقلى و علمى بشر در شناخت‏همه زوایاى وجودى خویش رسا نیست، و معرفت وحیانى فراتر و برتر از معرفت عقلانى وتجربى است، در کشف نیازهاى اصیل انسان به‏طور جزئى و مشخصى باید از دین و معرفت‏وحیانى کمک گرفت، و هرگاه میان معرفت‏بشرى و وحیانى در مورد نیازهاى انسان و خطمشى زندگى او تعارضى رخ دهد، معرفت وحیانى حجت‏خواهد بود، نه معرفت انسانى.
2 . بحث قلمرو شناسى دین یک رویکرد درون دینى است، و محدوده آن را باید بارجوع به نصوص دینى تشخیص داد، دانش‏هاى عقلى و تجربى بشر در این باره ارزش واعتبارى ندارد. این رویکرد از آن کسانى است که در دین شناسى از روش تعبدى محض‏پیروى مى‏کنند و داده‏هاى عقلى و حسى را معتبر نمى‏دانند، یعنى طرفداران مذاهب‏ظاهر گرایى و اشعرى‏گرى در دنیاى اهل سنت، و اخبارى‏گرى در جهان تشیع.
از آن‏چه در نقد نظریه قبل بیان گردید، وجه ناتمام بودن این نظریه نیز روشن‏شد، زیرا گرچه در درک نیازهاى اصیل بشر و انتظارهاى او از دین در زمینه جزئیات‏و مسایل دقیق، یگانه معیار رجوع دین و پیروى از وحى است، ولى اثبات دین و ضرورت‏وحى در گرو درک عقلانى و علمى نسبت‏به ابعاد وجودى انسان و نیازهاى اصیل او ست،براین اساس است که اولا، نیاز بشر به دین اثبات مى‏گردد، و ثانیا، مى‏توان در موردجامعیت و کمال و نقص ادیان داورى کرد. توضیح این مطلب در تبیین نظریه سوم خواهدآمد.
3 . بحث درباره قلمرو و رسالت دین مشتمل بر دو رویکرد است: برون دینى و درون‏دینى. نخست‏براساس شناخت عقلانى درباره خدا اثبات مى‏گردد که خداوند حکیم که خالق‏انسان است، و آفرینش او حکمیانه و هدفدار است، انسان را براى نیل به غرض وغایتى آفریده است، واین غایت متناسب با استعدادها و توانایى‏هاى آفرینش انسان‏است، واز آن‏جا که در انسان استعداد نیل به کمالات عقلانى و فراتر از جهان طبیعت‏وجود دارد، غرض خلقت او وصول به آن کمالات است.
آن‏گاه براساس این اصل بدیهى که وصول به هر مقصدى راهى مى‏خواهد، نیاز بشر به‏راهى براى نیل به غایت آفرینش، خود اثبات مى‏گردد.
این راه باید به گونه‏اى باشد که پیمودن آن در توان انسان باشد، یعنى بااستفاده از سرمایه‏هاى آفرینشى خود بتواند آن را بپیماید، و از طرفى همه این‏سرمایه در طى‏کردن این راه به‏کار گرفته شود تا لغو و عبث در دستگاه آفرینشى‏حکیمانه الهى راه نیابد.
وجود اختلاف نظرهاى فلسفى و علمى درباره شیوه زندگى و طرز استفاده از قواى‏طبیعى و سرمایه‏هاى آفرینشى، گویاى نارسایى عقل و علم بشر براى تعیین خط مشى‏کامل براى زندگى بشر است.
پس این کار را باید خداوند که آفریدگار انسان است و از همه زوایا و اسراروجودى او آگاه است انجام دهد، و این‏که بشر چه رفتارهاى ویژه‏اى را در زندگى فردى‏و اجتماعى خود باید انجام دهد تا به غایت مطلوب آفرینشى خود دست‏یابد، تنها ازطریق وحى الهى و دین آسمانى باید تبیین شود.
بنابراین، براساس یک تحلیل عقلانى درباره وجود خدا و انسان سه مطلب اثبات‏مى‏شود:
الف) ضرورت دین، نیازمندى بشر به هدایت الهى.
ب) نوع دین، نیازمندى بشر به هدایت تشریعى.
ج) لزوم توجه دین به ابعاد مختلف وجود انسان وبه‏کارگیرى همه سرمایه‏هاى‏آفرینشى او.
دو مطلب اول مربوط به انتظار بشر از خالق خویش است، و مطلب سوم ناظر به‏انتظار بشر از قانون الهى (: دین) است.
اما در مسایل جزئى و زمینه‏هاى خاص دانش عقلى و علمى بشر کافى نیست، و باید ازتعالیم دین و معرفت‏هاى وحیانى استمداد نمود، و حدود رسالت‏ها و قلمرودین را به‏دست آورد. کارى که عقل و معرفت‏هاى بشرى در این زمینه مى‏توانند انجام دهند تفسیرو تبیین تعالیم دینى است، و این‏کارى است که دانشمندان دین شناس در حوزه‏هاى کلام،فقه، تفسیر و حدیث عهده‏دار آن بوده و مى‏باشند.
دین و گمشده بشر
در پایان این بحث، نقل مطلبى را که برخى از محققان در زمینه‏نقش دین در به دست دادن گمشده بشر بیان نموده‏اند، سودمند مى‏دانیم:
بشر گمشده‏اى دارد که نیازمند یافتن آن است. نام این حقیقت هرچه باشد بایدپاسخ‏گوى سوالات اصلى او باشد که بدون پاسخ به آن‏ها، جز بن‏بست نهیلیستى منزلى‏دیگر پیش رو نخواهد داشت، همان بن‏بستى که بسیارى از انسان‏هاى امروزى در داخل آن‏با کمال اضطراب در جا مى‏زنند. این سوالات عبارت است از: من کیستم؟ از کجا آمده‏ام؟
به کجا آمده‏ام؟ در این‏جا با کیستم؟ به کجا مى‏روم؟ براى چه آمده‏ام؟
پاسخ مثبت‏به این سوالات به‏قدرى حیاتى است که بشر خصوصابشر محصور در تمدن‏جدید به جهت‏بى‏اعتنایى به آن‏ها، توانایى پذیرش هیچ اصلى را ندارد. از این رو،او در امروزهایى زندگى مى‏کند که نه دیروزى داشته است و نه فردایى، یعنى اگر بشردر امروز خویش رفاه و آسایش و لذت گرایى‏اش را اشباع کند، همه چیز و از جمله‏گذشته و آینده‏اش را دارا مى‏باشد، و به همین جهت مى‏توان گفت که انسان معاصر«اکنون‏زده‏» است.
سررشته تمامى اصول و قوانینى که تکلیف آدمى را در ارتباطات چهارگانه مشخص‏مى‏کند در همان گم‏شده دینى دین است، این ارتباطات عبارتند از:
1 . ارتباط انسان با خویشتن;
2 . ارتباط انسان با خدا;
3 . ارتباط انسان باجهان هستى;
4 . ارتباط انسان با هم‏نوع‏خود.
این گمشده، یک حقیقت‏خیالى نیست، بلکه اصالت‏بخش همه حقایق است و بدون آن هیچ واقعیت‏بد و خوب، و وجدان و ارزشى نمى‏تواند مطرح باشد.
عاملى که باعث مى‏شود آدمى نخست‏خود را بیابد و سپس گمشده‏اش را، توجه به این واقعیت است که بشر جزئى معنادار از یک جهان معنادار است که براى به ثمر رسیدن استعدادها و سرمایه عالى شخصیتش در این جهان باید امورى را در بعد عمل و نظر رعایت کند.
که این امور و اصول درچهره دین قوام خود را هم‏چون حکمت وجودى انسان ازمبدا هستى آفرین دریافت مى‏کنند. با درک واقعیت مذکور است که آدمى خود را و سپس‏گمشده‏اش را مى‏یابد.
اما این‏که چرا این گم‏شده فقط از طریق دین یافت مى‏شود باید توجه داشت که:
اولا مدتى است‏بس طولانى که در برخى از جوامع، عده‏اى از دین اعراض نموده‏اند ومى‏خواهند مفاهیمى مانند اخلاق جهانى، حقوق جهانى، فرهنگ جهانى و به‏طور کلى اصطلاح‏جالب «اومانیسم‏» را جانشین «دین‏» نمایند، و همان‏گونه که دیده‏ایم این‏اصطلاحات نه از نظر استدلال و نه در قلمرو عمل، نتوانست گمشده اصلى بشر را به‏ارمغان آورد.
ثانیا: به فرض این‏که بشر بتواند مفاهیم مزبور رااز قلمرو دانشگاهى و آکادمیک‏پایین آورد و آن‏ها را مورد عمل و استفاده قرار دهد، تنها ره‏آورد آن، تامین‏زندگى صحیح و منطقى در عرصه طبیعت و روابط اجتماعى است، ولى گم‏شده حقیقى که‏باید با پاسخ به پرسش‏هاى ششگانه گذشته پیدا شود بدون دین پیدا نخواهد شد، والاجوامع شرق و غرب دنیاى امروز، این همه ناله و شیون براى پوچى سر نمى‏دادند.
آرى گردانندگان بزرگ جوامع براى زدودن اصالت آن گمشده از عقول و دل‏هاى بشرآمپول مخدرى کشف نموده‏اند تا با تزریق آن به عقل و روح آدمیان حداکثربهره‏بردارى را بکنند و آن مخدر چیزى نیست جز هستى داشتن و بودن به هر شکل‏ممکن (23) .
پى‏نوشتها
.1 شماره‏هاى‏13 و 14 پیام‏حوزه.
.2سوره بقره (2): 38 .
.3سوره انعام (6): 161 .
.4سوره بقره (2): 185 .
.5 سوره آل عمران (3): 4.
.6 سوره انسان (76): 32 .
.7 سوره کهف (18):29 .
.8 سوره آل‏عمران (3):164 .
.9 سوره بقره (2):129 .
.10 اصول کافى، ج‏1، باب اول، ح 1،2،5،6.
.11همان، ج‏1، باب‏النوادر، حدیث 11 .
.12 همان، باب 1، ح 4 .
.13 همان، باب من عمل بغیر علم، ح 1 .
.14 تلخیص المحصل، ص‏367.
.15 شرح اشارات، ج‏2 ، ص 371 374 .
.16ارشادالطالبین، فاضل مقداد، ص 298 300; گوهر مراد، عبدالرزاق لاهیجى، ص‏353.
.17 سوره اعلى (87):1716.
.18 سوره قیامت (75): 20 21 .
.19 ماهنامه کیان، شماره 28 ، مقاله «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» از مهدى بازرگان.
.20 المیزان، ج 2، ص 130 .
.21 وحى و نبوت، استاد شهید مرتضى مطهرى ، ص 4241 .
.22 ماهنامه کیان، شماره‏23،مقاله «آن‏که به‏نام بازرگان بود نه به صفت‏»ازعبدالکریم سروش.
.23 فلسفه دین ، دفتر نخست، استاد علامه محمدتقى جعفرى، ص‏96 وصص 107104 .

تبلیغات