آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۸

چکیده

متن

پژوهش درباره بدعت و ابعاد آن از چند جهت ضرورى است:
1- پیراستن دین خدا از پیرایه‏ها;
2- نمایاندن چهره واقعى اسلام به کسانى که بى‏طرفانه در پى اسلام ناب‏اند;
3- نمایاندن چهره واقعى جریان‏هاى منحرف و مکتب‏هاى گمراه کننده که در دامن اسلام پدید آمده و با حربه احیاى دین و مبارزه با بدعت، بدعت‏هاى بى‏شمارى را در دین ایجاد کرده‏اند .
بدعت را تمامى مذهب‏هاى اسلامى حرام مى‏دانند و بدعت‏گذار را فاسق و گناهکار معرفى مى‏کنند .
مرحوم نراقى (ره) نوشته است: «حرمت‏بدعت مورد اتفاق امت اسلام است، بلکه اصل حرمت آن ضرورى دین و ملت است .» (1)
دلیل عمده حرمت روایات مستفیض بلکه متواترى است که شیعه و اهل سنت از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم نقل کرده‏اند که فرمودند:
«هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است .» (2)
با این که تمامى مذهب‏هاى اسلامى بدعت را حرام مى‏دانند لیکن چون ماهیت آن به درستى روشن نشده، بدعت‏ستیزان، در شناخت و مبارزه با آن گاه ره افراط پیموده و گاه تفریط و گاه به تکفیر و تفسیق یکدیگر پرداخته‏اند . این بدان جهت است که تاکنون دانشمندان مسلمان در این مساله مهم تحقیق جامعى عرضه نکرده‏اند .
ما در این نوشتار برآنیم تا گامى در توضیح و تشریح بدعت‏برداریم . (3) به امید آن که براى اهل تحقیق مفید افتد و با معیار دعت‏بتوانند به ارزیابى حرکت‏هایى که با داعیه احیاى دین در جهان اسلام پدید آمده‏اند، بپردازند .
بدعت در لغت و اصطلاح
بدعت، یعنى احداث و اختراع چیزى، بدون نمونه و همانند گذشته . (4) از همین ماده است، بدیع، (5) که از اسماء الهى و به معنى ابداع و احداث اشیا از عدم است . (6)
فقیهان مسلمان در تعریف بدعت، دیدگاه‏هاى گوناگونى دارند:
1- برخى دامنه بدعت را گسترانده‏اند، و هر پدیده جدیدى را که پس از رحلت پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - پدیدار شده، بدعت پنداشته‏اند و حرام .
2- برخى دیگر، دامنه آن گسترده‏اند، ولى همه انواع آن را ناشایست ندانسته‏اند، بلکه بدعت را تقسیم کرده‏اند، به شایست و ناشایست .
3- برخى بر این باورند که بدعت نامیدن هر پدیده جدیدى پس از پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - خطاست، بلکه بدعت، عملى است که به قصد عبادت و مشروعیت و طاعت‏شارع، انجام گیرد .
4- به عقیده گروه دیگر، عملى بدعت است که داراى دو ویژگى باشد: نخست اصل و اساسى در شریعت نداشته باشد; دوم به عنوان طریق شرعى وانمود شود .
دیدگاه اول
بربهارى، (7) ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب و . . . دیدگاه اول را پذیرفته‏اند که در این جا به طور اختصار به طرح دیدگاه‏هاى آنان مى‏پردازیم .
1- بربهارى
ابو محمد حسن بن على بن خلف بربهارى (م: 329 ق) از دانشمندان معروف حنبلى در قرن چهارم بود، که افکارش را در کتابى به نام السنة بیان کرده و متن کامل آن را قاضى ابى الحسین محمد بن ابى یعلى در طبقات الحنابله (8) نقل کرده است .
وى هرگونه بحث و تفکر در ذات و صفات خدا را بدعت دانسته و نوشته است:
«واعلم انه انما جاء هلاک الجهمیة من انهم فکروا فى الرب .» (9)
هم‏چنین معتقد است که خداوند را در قیامت‏با چشم سر مى‏توان دید . (10)
ملاحظه مى‏کنید که بربهارى با بستن در تفکر و تعقل در مورد خدا به دره هولناک تجسیم سقوط کرده است . بربهارى شیعیان را به جرم ایمان به رجعت و علم غیب براى امامان تکفیر، و آنان را متهم مى‏کند که معتقدند على بن ابى طالب زنده است وقبل از قیامت رجعت مى‏کند . (11)
این سخن نشان مى‏دهد که وى تصور درستى از رجعت نداشته است . رجعتى که شیعیان و برخى از دانشمندان اهل سنت‏به آن معتقدند، رجوع به دنیا بعد از مرگ است . درباره علم غیب امامان نیز باید گفت که شیعه براساس آیات متعدد قرآن (12) و روایات متواتر (13) به علم غیبت معتقد است .
بربهارى در فروع دین بر سه نکته تاکید دارد و احیاى دین را منوط به رعایت این سه نکته مى‏داند . (14)
1- پرهیز از بدعت، واژه بدعت در این اثر فراوان به کار رفته است . به گونه‏اى که شاید کمتر صفحه‏اى یافت‏شود که در آن واژه بدعت چند بار به کار نرفته باشد .
وى در این باره نوشته است:
از نوآورى‏هاى کوچک در کار دین بپرهیزید; زیرا همین بدعت‏هاى کوچک، اندک اندک پا مى‏گیرد، بزرگ مى‏شود و . . . ودر پایان به دینى مبدل مى‏شود و مردمان زیادى بدان مى‏گروند .» (15)
وى نوشته است: «هرگونه علمى که بندگان از علوم باطنى ادعا کنند که در کتاب و سنت‏یافت نشود، بدعت و گمراهى است و کسى حق ندارد بدان عمل، و مردم را به آن دعوت کند .» (16)
2- پرهیز از عمل به راى و قیاس . وى نوشته است:
«یکى از اسباب نابودى و گمراهى جهمیه این بود که قیاس را وضع کردند و دین خدا را طبق راى خود قیاس مى‏کردند و در نتیجه، به سوى کفر روشن کشیده شدند .» (17)
3- مسلمانان را به بازگشت‏به دین عتیق به گونه‏اى که در روزگار سه خلیفه اول رایج‏بود، فرا مى‏خواند . (18)
2- ابن تیمیه
تقى الدین ابوالعباس احمد بن شهاب الدین عبدالحلیم بن مجدالدین حراى الدمشقى الحنبلى (م 728 ق) معروف به ابن تیمیه یکى از شارحان افکار حنبلیان و به ویژه «بربهارى‏» است . وى همانند بربهارى احیاى دین را در دو بخش اصول وفروع بر دو اصل مبتنى مى‏داند: نخست: پیروى از سلف; دوم: اصل عدم تاویل .
او نوشته است: «بعضى از جهال مى‏پندارند راه سلف درباره فهم صفات و اسماى خدا سالم‏تر است ولى راه خلف و متاخران استوارتر و علمى‏تر . اما بیشتر اینان بدعت‏گزار و منحرف‏اند; زیرا راه فیلسوفان را بر راه سلف صالح ترجیح مى‏دهند .» (19)
وى براساس این دو اصل، همه صفات افعالى که در قرآن ذکر شده و حاکى از جسم بودن و قابل مشاهده بودن خداوند براى بشر است صحیح دانسته و تاویل آن‏ها را روا نمى‏داند; مانند اثبات دست‏براى خدا، (20) جلوس خدا بر عرش (21) ودیدن خدا در آخرت (22) و . . .
چنان که مشاهده مى‏کنید، تکیه بر این دو اصل در بخش توحید صفاتى نه تنها موجب احیاى افکار دینى نشده بلکه سر از شرک و تجسیم درآورده است .
افکار ابن تیمیه در بخش توحید افعالى و عبادى نیز بسیار خشک و غیرقابل انعطاف است و اختلاف نظرى که وى در این بخش با سایر مذهب‏هاى اسلامى داشت منشا تکفیرها، طعن‏ها و اتهامات گوناگون وى به سایر مذهب‏هاى اسلامى گردید .
به عقیده وى خواستن کارهاى خدایى از پیامبر با توحید افعالى منافات دارد، نظیر فرستادن باران، رویانیدن گیاهان، آمرزش گناهان (23) و . . . و ما اثبات خواهیم کرد که تقاضاى این گونه امور از پیامبر هیچ تنافى با توحید افعالى و عبادى ندارد .
ابن تیمیه هم‏چنین درخواست‏شفاعت از اولیا (24) و استعانت از غیرخدا، (25) نذر براى غیرخدا (26) و . . . را شرکت و بدعت معرفى کرده است . ما در این مختصر در مقام رد افکار ابن تیمیه نیستیم . بحمدالله تاکنون کتاب‏هاى زیادى در رد این دیدگاه نوشته شده است و فقط در یک جمله اشاره مى‏شود که اختلاف میان ابن تیمیه و سایر مذهب‏ها در این بخش اختلاف صغروى است .
اصل کبرى که هیچ موجودى حتى پیامبران و اولیا را نباید شریک خدا قرار داد، مورد توافق و قبول همه مذهب‏ها است ولیکن در مقام تطبیق، بسیارى از مراسم رایج میان مسلمانان را ابن تیمیه مصداق شرک قرار داده که سایر مذهب‏ها این اتهام را از او نمى‏پذیرند و مى‏گویند همه این اعمال مورد تایید و تصویب خداست و با اجازه خود اوست و هرگونه قدرت و توانى که پیامبر و اولیا دارند از ناحیه خداى متعال است .
3- محمد بن عبدالوهاب
جریان فکرى که با شعار احیاى دین و پیروى از سلف صالحین به وسیله بربهارى بنیان‏گذارى شد و بعد از چند قرن، توسط ابن تیمیه و شاگردش ابن القیم ترویج و گسترش یافت و بر یک سرى اصول و مبانى استوار گردید، در سده اخیر توسط محمد بن عبدالوهاب به عنوان یک مذهب و شیوه خاص در جامعه پیاده شد . گرچه ابن تیمیه براى تحقق بخشیدن و پیاده کردن افکار و عقاید خود شدت و صلابت عجیبى از خود نشان داد لیکن آن شدت عمل‏هایش نتیجه‏اى جز زندان، آوارگى و در نهایت کشته شدن در زندان، چیز دیگرى براى وى به ارمغان نیاورد . اما بخت، یار محمد بن عبدالوهاب بود و با پیوند دادن تفکرات او با قدرت و حکومت آل سعود زمینه پیاده کردن آن‏ها در منطقه حجاز فراهم گردید .
محمد بن عبدالوهاب نیز استفاده از موقعیت‏به دست آمده و تلاش در پیاده کردن افکار ناصحیح خود را مغتنم شمرد و آن‏ها را در منطقه حجاز به مورد اجرا گذاشت . بدین سان بود که مشاهد انبیا و اولیا را تخریب، و همه آثار باستانى و فرهنگى و مذهبى منطقه حجاز را نابود کرد .
داستان غمبار این تراژدى را از کتاب‏هایى که در شرح زندگانى و رد افکار محمد بن عبدالوهاب نوشته‏اند، مى‏توان به دست آورد . در این نوشتار اشاره‏اى به اصول افکار او که در کتاب مجموعة التوحید و رساله‏هاى دیگرش آمده است، مى‏کنیم .
محمد بن عبدالوهاب همانند اسلاف خود، احیاى دین را شعار خود قرار داد و بیشتر مباحثش درباره بدعت‏زدایى در مساله توحید است .
وى در کتاب التوحید ابتدا توحید را به سه نوع تقسیم کرده است:
1- توحید ربوبى که مورد قبول مشرکان قریش بوده است; (27)
2- توحید الوهى که براساس آن بندگان باید فقط خدا را بخوانند . نذر و قربانى براى او کنند . ترس، امید، توکل و انابه بندگان تنها به او باشد;
3- توحید اسما و صفات .
او در ادامه بحث نوشته است:
«بدان که ضد توحید، شرکت است و آن نیز بر سه نوع است:
1- شرک اکبر;
2- شرک اصغر مثل ریا;
3- شرک خفى .
شرک اکبر به نوبه خود چهار نوع تقسیم مى‏شود:
1- شرک دعوت;
2- شرک نیت;
3- شرک در اطاعت;
4- شرک محبت .» (28)
در رساله پنجم نوشته است: «کفار زمان پیامبر به خالق بودن و رازق بودن الهى معتقد بودند و مشکل آنان تنها در توحید الوهى بوده است و آن این است که جز خدا را نباید خواند و به غیر او نباید دل بست . خدایى جز او نیست و شریکى ندارد . نباید پیش غیر او استغاثه نمود و براى غیر او قربانى، یا نذر کرد، چه آن غیر، ملک مقرب باشد یا نبى مرسل . کسى که به غیر خدا استغاثه کند به تحقیق کافر شده و کسى که براى غیرخدا ذبح و قربانى نماید، همانا کافر شده است .» (29)
در رساله اولى نوشته است: «معرفت و شناخت‏شرک در پرتو شناخت چهار قاعده میسر مى‏شود:
1- کافرانى که پیامبر با آنان به مبارزه برخاست، همه به خالق، رازق، محیى و ممیت‏بودن خدا اعتراف داشتند; (30)
2- کافران، بت‏ها را وسیله قرب به خدا قرار داده بودند; (31)
3- مشرکان هنگام بعثت پیامبر، موجودات مختلفى را مى‏پرستیدند; از آن جمله خورشید و ماه، (32) بندگان صالح، (33) ملائکه، (34) انبیا و پیامبران، (35) درختان و جمادات; (36)
4- مشرکان زمان ما، شرکشان از شرک مشرکان صدر اسلام بزرگ‏تر است; زیرا آنان تنها در هنگام آسایش غیرخدا را مى‏خواندند ولى اینان در همه حال غیرخدا را مى‏خوانند . (37)
منظور وى از مشرکان زمان ما، تمام فرقه‏هاى اسلامى غیر از طرفداران مذهب حنبلى است و شاهد این مدعا این است که وى در کتاب مجموعة التوحید بسیارى از مراسم رایج میان مسلمانان را شرک قلمداد کرده است که براى نمونه عنوان‏هاى چند باب از ابواب کتاب مجموعة التوحید را نقل مى‏کنیم:
نذر براى غیرخدا شرک است . استغاثه به غیر خدا و کمک خواستن از غیرخدا شرک است . خواندن غیرخدا شرک است . بستن نخ به حلقه‏هاى ضریح براى بر طرف کردن بلا شرک است . پرستیدن خدا در کنار قبر بنده صالح شرک است و . . . . (38)
سلیمان بن سحمان النجدى، نواده محمد بن عبدالوهاب، در مورد بدعت‏هاى رایج در میان مسلمانان نوشته است: «محراب‏هاى چهارگانه در مسجدها که براى هر یک از امامان چهار مذهب [حنفى، حنبلى، شافعى و مالکى] ساخته مى‏شود، بدعت است . هم‏چنین خواندن قرآن با صداى بلند، درود فرستادن بر پیامبر اسلام - صلى الله علیه و آله وسلم - ، خواندن ذکر یا دعایى بعد از اذان و در شب جمعه و شب‏هاى ماه رمضان و شب عید فطر و عید قربان، تشکیل اجتماع براى بزرگداشت تولدها و وفیات بزرگان دین و خواندن قصیده‏هاى مولودیه با لحن‏هاى مخصوص، مخلوط کردن شعرها با درود بر پیامبر و با ذکرها و قراءت قرآن و خواندن آن‏ها بعد از نماز تراویج، تسبیح به دست گرفتن براى گفتن ذکر، بلند کردن صدا به ذکر «لا اله الا الله‏» هنگام تشییع جنازه و هنگام پاشیدن آب روى قبر، پوشیدن لباس‏هاى بلند درویشى، آویختن شمشیر و پرچم در حسینیه‏ها و مکان‏هایى که مجالس برپا مى‏شود . طنبور و دایره زدن و هر چه مانند این‏ها، صدا داشته باشد مانند: شیپور، تکرار لفظ جلاله و اسماى دیگر خدا و . . . بدعت‏شمرده مى‏شود .» (39)
«محمد بن عبدالوهاب، از درود فرستادن به پیامبر گرامى - صلى الله علیه و آله وسلم - در شب‏هاى جمعه منع کرده بود و نیز دستور داده بود با صداى بلند، بالاى مناره بر پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - درود نفرستند و براى همین جهت، مؤذن کورى را، که مردى شایسته بود و با صداى خوبى اذان مى‏گفت کشت; چون به او گفته بود که بالاى مناره، بعد از اذان، درود بر پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - نفرستد و مرد مؤذن، به دستور او توجهى نکرده بر پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - درود فرستاده بود . از این رو، دستور داد او را بکشند و گفت: گناه صداى ساز و آواز در خانه زنان بدکار، کمتر از کسى است که بالاى مناره‏ها درود ورحمت‏بر پیامبر بفرستد .» (40)
بررسى (41)
از طرفداران این دیدگاه باید پرسید این که مى‏گویید هر امر نو وجدیدى بدعت است منظور چیست؟ آیا این سخن شما، هر امر نوى را، حتى آن امورى که داخل در اطلاق یا عموم و فحواى دلیل‏هاى شرعى هست، شامل مى‏شود یا نه؟
اگر بگویید: بدعت‏شامل این گونه امور نمى‏شود مى‏گوییم بنابراین بسیارى از مواردى را که به عنوان بدعت‏هاى رایج در میان جامعه‏هاى اسلامى ذکر کرده‏اید در حقیقت، بدعت نخواهد بود; زیرا داخل در تحت اطلاقات یا عموم دلیل‏هاى شرعى هستند، مثلا از دلیل‏هاى شرع استفاده مى‏شود که تعظیم مؤمن به طور کلى مطلوب و پسندیده است، بر این اساس بسیارى از آداب و رسوم رایج در بین ملل مختلف در تعظیم یکدیگر مجاز خواهد بود . گرچه این امور در زمان پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - نبوده و نص خاصى هم درباره‏اش وارد نشده، مانند بوسیدن دست از جاى خود بلند شدن، کلاه از سر برداشتن و . . . ; زیرا تمام این امور داخل در عموم رجحان تعظیم مؤمن هستند . از جا بلند شدن به احترام نام مبارک پیامبر گرامى اسلام - صلى الله علیه و آله وسلم - یا یکى از ائمه - علیهم السلام - از همین قبیل است . هم‏چنین تشکیل اجتماعات در تولدها و وفیات اولیاى الهى و ذکر فضایل و مناقب پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - و اهل بیت آن حضرت داخل در عموم تعظیم نبى - صلى الله علیه و آله وسلم - و اهل بیت نبى - صلى الله علیه و آله وسلم - است و از دایره بدعت‏خارج است . هم‏چنین از دلیل‏هاى
شرع «استحباب گفتن ذکر خدا» در هر حالى و «استحباب فرستادن صلوات بر نبى‏» استفاده مى‏شود و این دلیل‏ها عام هستند و مقید به کیفیت‏خاصى نشده‏اند (که مثلا با صداى بلند باشد یا آهسته) حال اگر کسى در هنگام تشییع جنازه با صداى بلند «لا اله الا الله‏» بگوید و یا در مناره مسجدها، بر پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - و آل او درود بفرستد، هیچ خطایى مرتکب نشده است; زیرا این امور داخل در عموم «ذکر الله حسن فى کل حال‏» و «استحباب صلوات بر نبى و آل نبى‏» هستند . بله، اگر کسى این گونه اعمال را با همین خصوصیات به قصد ورود بگوید، بدعت‏خواهد بود . اما بلند گفتن این‏ها به چه ملاکى بدعت هست؟ و اگر طرفداران این دیدگاه، بگویند: این گونه امور که داخل تحت اطلاق یا عموم دلیل‏هاى شرعى است، بدعت محسوب مى‏شود، مى‏گوییم این دیدگاه یک سرى تبعات و لوازمى‏دارد که طرفدارانش هرگز به آن‏ها ملتزم نیستند . طبق این دیدگاه، باید استفاده از کلیه لوازم و وسایلى که بعد از پیامبر گرام اسلام - صلى الله علیه و آله وسلم - تا به امروز اختراع شده حرام باشد، مانند کلیه ماشین‏آلات و لوازم الکترونیک و غیره در صورتى که خود این‏ها هم اکنون از این فن‏آورى‏هاى جدید استفاده مى‏کنند .
هم‏چنین در مسایل عبادى باید اینان عبادت را با تمام آن خصوصیات که پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - انجام مى‏داده انجام دهند و به جاى آوردن عبادت، بدون رعایت آن خصوصیات بدعت‏باشد . مثلا اگر پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - در لباس عربى نماز مى‏خوانده باید مردم هم با همان لباس نماز را به جا آورند و خواندن نماز با لباس‏هاى دیگر باطل باشد! و یا اگر پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - در هنگام ایراد خطبه‏هاى نماز جمعه چفیه به سر مى‏بستند، حتما باید خطیب با همین هیات خطبه‏ها را ایراد کند وگرنه، بدعت و حرام خواهد بود . آیا وهابیان به این لوازم ملتزم هستند؟
این‏ها در یک تناقض آشکار بین گفتار و کردار گرفتار شده‏اند . در گفتار مى‏گویند ما به تمام لوازم این دیدگاه ملتزم هستیم اما در عمل برخلاف گفتار بالا عمل مى‏کنند .
نسبت‏به کارهایى از قبیل نذر براى غیرخدا، استمداد از غیرخدا و توسل به انبیا و اولیا و . . . که محمد بن عبدالوهاب این کارها را به اعمال مشرکان صدر اسلام تشبیه کرده است، باید گفت: بین این گونه کارها با اعمال مشرکان صدر اسلام یک تفاوت اصولى وجود دارد و آن این که مشرکان بت‏ها را عبادت مى‏کردند و معتقد به الوهیت آن‏ها بودند اما مسلمانى که براى پیامبر یا دیگر اولیا نذر مى‏کند یا به آنان متوسل مى‏شود، هرگز قایل به الوهیت آن بزرگان نیست و آنان را مؤثر
مستقل در عالم نمى‏داند، بلکه معتقد است که اولیاى خدا به سبب بندگى و اخلاص و مجاهدت در راه خدا مقرب درگاه خدا هستند و خداوند با وساطت آنان اگر صلاح بداند حاجت‏بنده‏اش را برآورده مى‏سازد .
دیدگاه دوم: تقسیم بدعت‏به شایست و ناشایست
گروهى از فقیهان مسلمان بدعت را به شایست و ناشایست تقسیم کرده‏اند . شهید در کتاب ذکرى در توضیح این سخن پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - که فرمودند: «اذان الثالث‏یوم الجمعه بدعة‏» نوشته است:
«حق این است که لفظ بدعت، صریح در حرمت نیست; زیرا منظور از بدعت، عملى است که در زمان پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - معهود نبوده و این اعمال به حرام و مکروه تقسیم مى‏شوند .»
شیخ محمدحسن نجفى، صاحب جواهر نوشته است: «گروهى از فقیهان، مانند: محقق در معتبر و شیخ در خلاف و مبسوط، قایل شده‏اند که اذان سوم در روز جمعه مکروه است، به دلیل اصل و ضعف آن خبرى که مى‏گوید: "اذان سوم بدعت است" گفته‏اند: بر فرض صحت‏خبر، بدعت، اعم است از حرام و غیرحرام .» (42)
از فقیهان اهل سنت، شافعى و پیروان وى طرفدار تقسیم بدعت‏به شایست و ناشایست هستند . حرمت‏بن یحیى نوشته است: «از شافعى شنیدم که مى‏گفت‏بدعت دو گونه است: پسندیده و ناپسند . بدعتى که موافق سنت‏باشد، شایست و بدعتى که مخالف باشد، ناشایست است .» (43)
از دیگر طرفداران این دیدگاه شیخ عبدالحق دهلوى (44) و عز بن عبدالسلام (45) است .
بررسى
تقسیم بدعت‏به ممدوح و مذموم، نه تنها هیچ مدرک معتبر شرعى ندارد، بلکه مخالف سنت و موارد استعمال است . در بسیارى از روایات، بدعت در مقابل سنت قرار گرفته است . (46) حال چگونه ممکن است‏بدعتى که در مقابل سنت است، ممدوح باشد؟ یا این که چنین کارى بر مبنا و اساس سنت‏باشد؟ افزون بر آن ، شیعه و سنى از پیامبر گرامى اسلام - صلى الله علیه و آله وسلم - نقل کرده‏اند که فرموده‏اند:
«کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الى النار .» (47)
«هر بدعتى گمراهى و هر گمراهى مسیرش به سوى آتش است .»
جمله «کل بدعة ضلالة‏» مفید عموم است و شامل تمام انواع بدعت‏ها مى‏شود . طبق این بیان، به هر طریقى که عنوان بدعت صدق کند، پیمودن آن راه مذموم و موجب گمراهى است .
دیدگاه سوم
علامه مجلسى، دیدگاه سوم (عملى بدعت است که به قصد عبادت و مشروعیت و اطاعت‏شارع، انجام پذیرد) را مى‏پذیرد . به نظر ایشان در تحقق عنوان بدعت، علاوه بر عدم ثبوت مشروعیت عمل، قصد عبادت نیز لازم است . (48)
مرحوم نراقى در کتاب عوائد، این تعریف را چنین نقد کرده است:
«این تعریف، معنى محصلى ندارد; زیرا کسى که عملى را به قصد اطاعت انجام مى‏دهد، از دو حال خارج نیست، یا به نظرش دلیلى بر مشروعیت این فعل دلالت دارد، یا نه . بنابر اول، عمل هیچ مشکلى ندارد، گرچه این دلیل به نظر مجتهد دیگر تمام نباشد; زیرا هر مجتهدى وظیفه دارد به مقتضاى نظر خود عمل کند . اجتهادات مجتهدان از همین قبیل است و همه ماجور و معذورند . اما بنا بر دوم (که دلیلى بر مشروعیت عمل نباشد) انجام این عمل به قصد عبادت و اطاعت‏بى‏معنى‏است; زیرا قصد امر اختیارى نیست . آنچه که اختیارى است‏خطور چنین قصدى است در دل . مجرد خطور عبادیت آن، ثمرى ندارد . با اعتقاد به عدم مشروعیت عمل، چگونه قصد مشروعیت آن ممکن است؟ تنها چیزى که هست‏خطور چنین قصدى است‏به دل، و حرف خطور به دل حرام نمى‏باشد .
خلاصه، عملى که مکلف دلیلى بر مشروعیت آن ندارد یا آن را بدون قصد اطاعت انجام مى‏دهد (در این صورت دلیلى بر حرمتش نداریم) و یا انجام مى‏دهد با قصد اطاعت و این هم ممکن نیست ، با اعتقاد به عدم مشروعیت . در نتیجه، این تعریف معنى معقولى نخواهد داشت . (49)
دیدگاه چهارم
این دیدگاه که با یک سرى قیود در تعریف بدعت، قلمرو آن را حتى از تعریف دوم هم محدودتر مى‏سازد، بدعت را عبارت از طریقه مخترعه در دین مى‏داند که داراى دو ویژگى باشد:
1- اصل و اساسى در شریعت نداشته باشد;
2- به عنوان طریق شرعى وانمود شود .
نراقى این دیدگاه را پذیرفته و نوشته است: «بدعت عملى است که غیرشارع بدون دلیل و مدرک شرعى، آن را براى دیگران، به صورت یک عمل شرعى وانمود کند . اما اگر عملى از ناحیه شرع ثابت نشده باشد و آن عمل را کسى انجام دهد، بدون ارائه به صورت یک عمل شرعى، آن عمل از جهت‏بدعت‏حرام نخواهد بود گرچه ممکن است از جهت دیگرى حرام باشد .» (50)
شاطبى از فقیهان اهل سنت نیز، همین نظر را دارد: «بدعت، طریقه‏اى است در دین که اختراع شده و اصلى در شریعت ندارد . ولیکن در صورت، مشابه با شریعت است و به عنوان یک امر شرعى وانمود مى‏شود .» (51)
قیودى که در تعریف اخذ کرده به این منظور است که با هر قیدى بخشى از نوآورى‏ها را از تعریف بدعت‏خارج نماید و آن قیود عبارت‏اند از:
1- «طریقه‏اى در دین‏» این قید به منظور خارج کردن طریق‏هایى است که در امور دنیایى اختراع مى‏شوند مانند صنایع و شهرهایى که جدید هستند و سابقه ندارند .
2- «اختراع شده و اصلى در شریعت ندارد» این قید براى خارج کردن چیزهایى است که بعد ازپیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - اختراع شده، لیکن با شریعت ارتباط دارند، مثل علم نحو و صرف ، لغت، اصول دین وفقه و . . . .
3- «در صورت ، مشابه با شریعت‏باشد و به عنوان یک مساله شرعى وانمود مى‏شود .» با این قید آن سرى از اعمالى که در صورت به عنوان مساله شرعى وانمود نشده، خارج کرده است . مثلا گفتن ذکر خدا در هر حالى خوب است‏یا خواندن نماز جمعه در همه احوال فضیلت دارد، لیکن اگر کسى بدون مدرک شرعى به یک ذکر خاصى در وقت‏خاصى ملتزم بشود و آن را به عنوان یک مساله شرعى وانمود کند، بدعت و حرام است و یا این که به خواندن چند رکعت نماز خاصى در وقت‏خاصى ملتزم شود و این را به عنوان یک مساله شرعى وانمود کند ، بدعت است و ارتکابش حرام مى‏باشد .
نتیجه‏گیرى
تعریف چهارم ، بهترین تعریفى است که تاکنون از بدعت ارائه شده است; زیرا از طرفى از اشکالاتى که بر تعریف‏هاى گذشته شده مبرا است، از طرف دیگر، روایات نیز آن را تایید مى‏کنند; زیرا در بسیارى از روایات، بدعت در مقابل سنت‏به کار رفته است .
سنت، یعنى روشى که پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - آن را بنیان گذاشته و بر آن مواظبت مى‏کرده است . به قرینه مقابله روشن مى‏شود که بدعت، روشى است که بانى آن پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - نبوده و دیگران، آن شیوه را به نام دین رواج داده‏اند .
در پرتو این تعریف، روشن مى‏شود که به هر نوآورى بدعت صدق نمى‏کند . بنابراین، فتاواى نو و جدیدى که فقیهان آگاه به زمان و روابط اجتماعى و سیاسى حاکم بر جامعه، در زمینه‏هاى مختلف اجتماعى، اقتصادى و سیاسى و فرهنگى ابراز مى‏دارند هرگز مشمول این تعریف از بدعت نمى‏شوند; زیرا با تغییر و تبدل موضوع یا ملاک و هم‏چنین با عروض عنوان‏هاى ثانویه و پدید آمدن موضوع‏هاى جدید در بستر زمان و مکان، احکام الهى دستخوش تغییر و تبدیل مى‏شوند و فقیهان آگاه به زمان، با تیزبینى این تغییر و تبدیل‏ها را در استنباط احکام الهى مد نظر قرار داده و براساس آن‏ها فتوا مى‏دهند .
روشن شد، تفکرى که در سده‏هاى اخیر در جهان اسلام پیدا شده که هرگونه دخل و تصرف در دین را روا مى‏دانند و احیاى دین را در تاویل و تصرف‏هاى بى‏جا در دین و تطبیق دین با علوم و یافته‏هاى بشرى معرفى مى‏کنند، نیز در خطایند و در دام بدعت گرفتار شده و مصداق بدعت‏گذار در دین هستند .
این تفکر، نخست در کشورهایى مانند هند و مصر پیدا شد . شاید بتوان شاه ولى الله دهلوى هندى را از پایه‏گذاران آن به شمار آورد و پس از ایشان، سر سید احمدخان هندى، از جمله شخصیت‏هاى مهم هندى است که در انطباق دادن اسلام با یافته‏هاى جدید بسیار کوشید . وى معتقد بود که در راه اخذ تمدن غرب، ناچار باید در افکار دینى تجدید نظر و به اصطلاح احیاگرى شود . به نظر وى، حقانیت اسلام راستین، در موافقت آن با طبیعت و قوانین علم نهفته است . وى در سال 1875 م دانشکده‏اى در علیگره تاسیس کرد که در آن جا تعالیم دینى با بررسى‏هاى جدید علمى آمیخته شود .
یکى دیگر از این گروه، سید امیرعلى است . وى در کتاب روح اسلام کوشیده است تعالیم پیامبر گرامى - صلى الله علیه و آله وسلم - را برپایه فواید جسمانى و اجتماعى آن‏ها تفسیر کند .
این نوع تفکر خودباخته از هند به مصر و از مصر به ایران و کشورهاى دیگر اسلامى کشیده شد و در ایران چهره‏هایى مانند میرزا ملکم خان، (52) میرزا یوسف خان مستشار الدوله، (53) کسروى (54) و . . . این تفکر را ترویج کردند .
طرفداران این دیدگاه این تفکر را با تعبیرها و عنوان‏هاى مختلفى ابراز کرده‏اند نظیر: پروتستانتیسم اسلامى، (55) پیرایش‏گرى اسلام، (56) امتزاج اسلام با علوم فرنگ، (57) بهره‏ور کردن مذاهب اسلامى از جمیع اختراعات جدید غربى، مدرنیزه کردن اسلام، (58) سوسیالیسم اسلامى (59) و . . . . توضیح و شرح وبسط این تفکر مجال دیگرى مى‏طلبد و در این جا به همین اشاره بسنده مى‏کنیم .
پى‏نوشت‏ها:
1) احمد بن محمد مهدى النراقى، عوائدالایام، تحقیق مرکز الابحاث والدراسات الاسلامیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1417 ق، چاپ اول، ص 319 .
2) کلینى، الاصول من الکافى، بیروت، دار صعب و دار التعارف للمطبوعات، ج 1، ص 56 .
3) توضیح بدعت و تبیین ابعاد آن، بررسى علل و عوامل پیدایش و گسترش بدعت در دین، راه‏هاى پیشگیرى از ترویج‏بدعت و شیوه‏هاى مبارزه با آن و . . . مباحث‏بسیار مهمى در مبحث‏بدعت‏شناسى است که تحقیق جامع آن‏ها از حد یک مقاله خارج است .
4) خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، تحقیق الدکتور مهدى مخزومى، قم، انتشارات هجرت، ج 2، ص 54 .
5) سوره بقره (2) آیه 110 .
6) ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، ج 1، ص 342 .
7) قاضى ابن الحسین محمد بن ابى یعلى، طبقات الحنابله، بیروت، دارالمعرفة، ج 2، ص 18 .
8) طبقات الحنابله، بیروت، دارالمعرفة والنشر، ج 2، ص 18- 44 .
9) همان، ج 2، ص 29- 30 .
10) همان، ص 30 .
11) طبقات الحنابله، ج 2، ص 41 .
12) ر . ک: سوره آل عمران (3) آیه 179; سوره جن (72) آیه 26; سوره یس (36) آیه 12; سوره حاقه (69) آیه 30; سوره حدید (57) آیه 23 .
13) روایات وارده در این باره را شیخ على نمازى شاهرودى به 28 نوع تقسیم کرده است . اثبات ولایت ورساله علم غیب، ص 318 .
14) همان .
15) طبقات الحنابله، ج 2، ص 1 .
16) همان، ص 35 .
17) همان، ص 34 .
18) همان، ص 34 .
19) العقیدة الحمویة الکبرى، ضمن مجموعة الرسائل الکبرى، بیروت، احیاء القرار، ج 1، ص 427 .
20) سوره مائده (5) آیه 64 .
21) سوره اعراف (7) آیه 54 .
22) منهاج السنة النبویه، بصرة، مطبعة الکبریا لامبریة، ج 1، ص 215 .
23) الاستغاثه، ص 482، ضمن مجموعه رسائل الکبرى، بیروت، احیاء التراث العربى .
24) زیارت القبور الشرعیة و الشکیة، ص 27، ضمن مجموعه رسائل الدنیه و السلفیة، ذکریا على یوسف .
25) همان، ص‏23 .
26) همان، ص 22 .
27) سوره یونس (10) آیه 31 .
28) مجموعة التوحید، رساله اولى، مدینه، مطبعه محمد عبدالمحسن، ص 3- 7 .
29) همان، رساله خامسه، ص 153 .
30) سوره یونس (10) آیه 31 .
31) سوره زمر (39) آیه 3 .
32) سوره فصلت (41) آیه 37 .
33) سوره سبا (34) آیه 40 و 42 .
34) سوره مائده (5) آیه 116 .
35) سوره اعراف (7) آیه 138 و140 .
36) سوره عنکبوت (29) آیه 65- 66 .
37) مجموعة التوحید، رساله اولى، ص 73 .
38) مجموعة التوحید، ص 16 و24 و36 .
39) مجموعة التفسیر، ابن تیمیه، ص 340 .
40) خلاصة الکلام، ص 230 .
41) در نقد دیدگاه ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب کتاب‏هاى زیادى نوشته شده است از جمله: تقى الدین سبکى، شفاء السقام فى زیارة قبر خیر الانام; تقى الدین سبکى، الدرة المضیئه فى الرد على بن تیمیه; تقى الدین ابى عبدالله اختانى، قاضى القضاة فرقه مالکى، المقالة المرضیه; فخر بن معلم قرشى، نجم المهتدى و رجم المقتدى; تقى الدین الحصنى، دفع الشبهه; تاج الدین، التخمعة المختارة فى الرد على‏منکر الزیارة; سلیمان ابن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فى الرد على الوهابیه; شیخ جعفر کاشف الغطا، منهج الرشاد; سیدمحسن امین عاملى، کشف الارتیاب; سلیمان بن سمحان نجدى، الهدیة السنیة والتحفة الوهابیة النجدیه و . . . .
42) شیخ محمدحسن نجفى، جواهر الکلام، بیروت دار الاحیاء التراث العربى، ج 11، ص 300 .
43) فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، بیروت، دارالمعرفة، ج 17، ص 10 .
44) البدعة، بیروت، دار الکتب العربى، ص 164 .
45) موسوعة الفقهیة الکویتیة، کویت، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیه، ج 8، ص 21 .
46) بحارالانوار، ج 69، ص 409، ج 42، ص 189، ج 69، ص 313، ص‏380، ج 2، ص 161 .
47) ابن ماجه، سنن، بیروت، دار الاحیاء التراث العربى، ج 1، ص 16; ابى داود، سنن، بیروت، دار الاحیاء السنة النبویة، ج 5، ص 16 .
48) بحارالانوار، بیروت، مؤسسة العفاء، ج 84، ص 326 وج 12، ص 202 .
49) عوائد الایام ، ص‏110 .
50) همان .
51) الاعتصام، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثه، ج 1، ص 127 .
52) عبدالهادى حائرى نوشته است: «ملکم خان از پشتیبانان یک دنده آوردن ارزش‏هاى غربى به ایران و از هواخواهان سرمایه‏گذارى در کشورهاى استعمارگر اروپا در این کشور بود .» تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، ص 42 .
خود وى در گفت‏وگویش با «بلنت‏» انگلسى مى‏گوید: «دانستم تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بى‏فایده‏اى است . از این رو فکر ترقى مادى را در لفاف دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانى را نیک دریابند .» . اندیشه شرقى، ص 64- 65 .
53) میرزا یوسف خان کتابى به نام یک کلمه نوشته و در مقایسه میان کد (قانون اساسى فرانسه) و فقه نوشته است: «چندى اوقات خود را به تحقیق اصول قوانین فرانسه صرف کرده، بعد از تدقیق و تعمیق همه آنان را با قرآن مجید مطابق یافتم .» یک کلمه، ص 16 .
54) احمد کسروى در کتاب در پیرامون اسلام و دیگر آثارش انواع بدعت‏ها را در دین ایجاد کرده است .
55) اندیشه‏هاى میرزا، فریدون آدمیت، تهران، چاپ اول، ج 1، ص 221 .
56) همان، ج 1، ص 64 .
57) اندیشه شرقى و حکومت قانونى، تهران، چاپ دوم، ج 2، ص 45 .
58) عبدالرحیم طالبوف، مسالک المحسنین، تهران، انتشارات شبگیر، ص 26 .
59) ایده‏آل بشر، ص 5- 6 .

 

تبلیغات