بدعت و جنبشهاى احیاى دین در جهان اسلام (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
پژوهش درباره بدعت و ابعاد آن از چند جهت ضرورى است:
1- پیراستن دین خدا از پیرایهها;
2- نمایاندن چهره واقعى اسلام به کسانى که بىطرفانه در پى اسلام ناباند;
3- نمایاندن چهره واقعى جریانهاى منحرف و مکتبهاى گمراه کننده که در دامن اسلام پدید آمده و با حربه احیاى دین و مبارزه با بدعت، بدعتهاى بىشمارى را در دین ایجاد کردهاند .
بدعت را تمامى مذهبهاى اسلامى حرام مىدانند و بدعتگذار را فاسق و گناهکار معرفى مىکنند .
مرحوم نراقى (ره) نوشته است: «حرمتبدعت مورد اتفاق امت اسلام است، بلکه اصل حرمت آن ضرورى دین و ملت است .» (1)
دلیل عمده حرمت روایات مستفیض بلکه متواترى است که شیعه و اهل سنت از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم نقل کردهاند که فرمودند:
«هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است .» (2)
با این که تمامى مذهبهاى اسلامى بدعت را حرام مىدانند لیکن چون ماهیت آن به درستى روشن نشده، بدعتستیزان، در شناخت و مبارزه با آن گاه ره افراط پیموده و گاه تفریط و گاه به تکفیر و تفسیق یکدیگر پرداختهاند . این بدان جهت است که تاکنون دانشمندان مسلمان در این مساله مهم تحقیق جامعى عرضه نکردهاند .
ما در این نوشتار برآنیم تا گامى در توضیح و تشریح بدعتبرداریم . (3) به امید آن که براى اهل تحقیق مفید افتد و با معیار دعتبتوانند به ارزیابى حرکتهایى که با داعیه احیاى دین در جهان اسلام پدید آمدهاند، بپردازند .
بدعت در لغت و اصطلاح
بدعت، یعنى احداث و اختراع چیزى، بدون نمونه و همانند گذشته . (4) از همین ماده است، بدیع، (5) که از اسماء الهى و به معنى ابداع و احداث اشیا از عدم است . (6)
فقیهان مسلمان در تعریف بدعت، دیدگاههاى گوناگونى دارند:
1- برخى دامنه بدعت را گستراندهاند، و هر پدیده جدیدى را که پس از رحلت پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - پدیدار شده، بدعت پنداشتهاند و حرام .
2- برخى دیگر، دامنه آن گستردهاند، ولى همه انواع آن را ناشایست ندانستهاند، بلکه بدعت را تقسیم کردهاند، به شایست و ناشایست .
3- برخى بر این باورند که بدعت نامیدن هر پدیده جدیدى پس از پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - خطاست، بلکه بدعت، عملى است که به قصد عبادت و مشروعیت و طاعتشارع، انجام گیرد .
4- به عقیده گروه دیگر، عملى بدعت است که داراى دو ویژگى باشد: نخست اصل و اساسى در شریعت نداشته باشد; دوم به عنوان طریق شرعى وانمود شود .
دیدگاه اول
بربهارى، (7) ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب و . . . دیدگاه اول را پذیرفتهاند که در این جا به طور اختصار به طرح دیدگاههاى آنان مىپردازیم .
1- بربهارى
ابو محمد حسن بن على بن خلف بربهارى (م: 329 ق) از دانشمندان معروف حنبلى در قرن چهارم بود، که افکارش را در کتابى به نام السنة بیان کرده و متن کامل آن را قاضى ابى الحسین محمد بن ابى یعلى در طبقات الحنابله (8) نقل کرده است .
وى هرگونه بحث و تفکر در ذات و صفات خدا را بدعت دانسته و نوشته است:
«واعلم انه انما جاء هلاک الجهمیة من انهم فکروا فى الرب .» (9)
همچنین معتقد است که خداوند را در قیامتبا چشم سر مىتوان دید . (10)
ملاحظه مىکنید که بربهارى با بستن در تفکر و تعقل در مورد خدا به دره هولناک تجسیم سقوط کرده است . بربهارى شیعیان را به جرم ایمان به رجعت و علم غیب براى امامان تکفیر، و آنان را متهم مىکند که معتقدند على بن ابى طالب زنده است وقبل از قیامت رجعت مىکند . (11)
این سخن نشان مىدهد که وى تصور درستى از رجعت نداشته است . رجعتى که شیعیان و برخى از دانشمندان اهل سنتبه آن معتقدند، رجوع به دنیا بعد از مرگ است . درباره علم غیب امامان نیز باید گفت که شیعه براساس آیات متعدد قرآن (12) و روایات متواتر (13) به علم غیبت معتقد است .
بربهارى در فروع دین بر سه نکته تاکید دارد و احیاى دین را منوط به رعایت این سه نکته مىداند . (14)
1- پرهیز از بدعت، واژه بدعت در این اثر فراوان به کار رفته است . به گونهاى که شاید کمتر صفحهاى یافتشود که در آن واژه بدعت چند بار به کار نرفته باشد .
وى در این باره نوشته است:
از نوآورىهاى کوچک در کار دین بپرهیزید; زیرا همین بدعتهاى کوچک، اندک اندک پا مىگیرد، بزرگ مىشود و . . . ودر پایان به دینى مبدل مىشود و مردمان زیادى بدان مىگروند .» (15)
وى نوشته است: «هرگونه علمى که بندگان از علوم باطنى ادعا کنند که در کتاب و سنتیافت نشود، بدعت و گمراهى است و کسى حق ندارد بدان عمل، و مردم را به آن دعوت کند .» (16)
2- پرهیز از عمل به راى و قیاس . وى نوشته است:
«یکى از اسباب نابودى و گمراهى جهمیه این بود که قیاس را وضع کردند و دین خدا را طبق راى خود قیاس مىکردند و در نتیجه، به سوى کفر روشن کشیده شدند .» (17)
3- مسلمانان را به بازگشتبه دین عتیق به گونهاى که در روزگار سه خلیفه اول رایجبود، فرا مىخواند . (18)
2- ابن تیمیه
تقى الدین ابوالعباس احمد بن شهاب الدین عبدالحلیم بن مجدالدین حراى الدمشقى الحنبلى (م 728 ق) معروف به ابن تیمیه یکى از شارحان افکار حنبلیان و به ویژه «بربهارى» است . وى همانند بربهارى احیاى دین را در دو بخش اصول وفروع بر دو اصل مبتنى مىداند: نخست: پیروى از سلف; دوم: اصل عدم تاویل .
او نوشته است: «بعضى از جهال مىپندارند راه سلف درباره فهم صفات و اسماى خدا سالمتر است ولى راه خلف و متاخران استوارتر و علمىتر . اما بیشتر اینان بدعتگزار و منحرفاند; زیرا راه فیلسوفان را بر راه سلف صالح ترجیح مىدهند .» (19)
وى براساس این دو اصل، همه صفات افعالى که در قرآن ذکر شده و حاکى از جسم بودن و قابل مشاهده بودن خداوند براى بشر است صحیح دانسته و تاویل آنها را روا نمىداند; مانند اثبات دستبراى خدا، (20) جلوس خدا بر عرش (21) ودیدن خدا در آخرت (22) و . . .
چنان که مشاهده مىکنید، تکیه بر این دو اصل در بخش توحید صفاتى نه تنها موجب احیاى افکار دینى نشده بلکه سر از شرک و تجسیم درآورده است .
افکار ابن تیمیه در بخش توحید افعالى و عبادى نیز بسیار خشک و غیرقابل انعطاف است و اختلاف نظرى که وى در این بخش با سایر مذهبهاى اسلامى داشت منشا تکفیرها، طعنها و اتهامات گوناگون وى به سایر مذهبهاى اسلامى گردید .
به عقیده وى خواستن کارهاى خدایى از پیامبر با توحید افعالى منافات دارد، نظیر فرستادن باران، رویانیدن گیاهان، آمرزش گناهان (23) و . . . و ما اثبات خواهیم کرد که تقاضاى این گونه امور از پیامبر هیچ تنافى با توحید افعالى و عبادى ندارد .
ابن تیمیه همچنین درخواستشفاعت از اولیا (24) و استعانت از غیرخدا، (25) نذر براى غیرخدا (26) و . . . را شرکت و بدعت معرفى کرده است . ما در این مختصر در مقام رد افکار ابن تیمیه نیستیم . بحمدالله تاکنون کتابهاى زیادى در رد این دیدگاه نوشته شده است و فقط در یک جمله اشاره مىشود که اختلاف میان ابن تیمیه و سایر مذهبها در این بخش اختلاف صغروى است .
اصل کبرى که هیچ موجودى حتى پیامبران و اولیا را نباید شریک خدا قرار داد، مورد توافق و قبول همه مذهبها است ولیکن در مقام تطبیق، بسیارى از مراسم رایج میان مسلمانان را ابن تیمیه مصداق شرک قرار داده که سایر مذهبها این اتهام را از او نمىپذیرند و مىگویند همه این اعمال مورد تایید و تصویب خداست و با اجازه خود اوست و هرگونه قدرت و توانى که پیامبر و اولیا دارند از ناحیه خداى متعال است .
3- محمد بن عبدالوهاب
جریان فکرى که با شعار احیاى دین و پیروى از سلف صالحین به وسیله بربهارى بنیانگذارى شد و بعد از چند قرن، توسط ابن تیمیه و شاگردش ابن القیم ترویج و گسترش یافت و بر یک سرى اصول و مبانى استوار گردید، در سده اخیر توسط محمد بن عبدالوهاب به عنوان یک مذهب و شیوه خاص در جامعه پیاده شد . گرچه ابن تیمیه براى تحقق بخشیدن و پیاده کردن افکار و عقاید خود شدت و صلابت عجیبى از خود نشان داد لیکن آن شدت عملهایش نتیجهاى جز زندان، آوارگى و در نهایت کشته شدن در زندان، چیز دیگرى براى وى به ارمغان نیاورد . اما بخت، یار محمد بن عبدالوهاب بود و با پیوند دادن تفکرات او با قدرت و حکومت آل سعود زمینه پیاده کردن آنها در منطقه حجاز فراهم گردید .
محمد بن عبدالوهاب نیز استفاده از موقعیتبه دست آمده و تلاش در پیاده کردن افکار ناصحیح خود را مغتنم شمرد و آنها را در منطقه حجاز به مورد اجرا گذاشت . بدین سان بود که مشاهد انبیا و اولیا را تخریب، و همه آثار باستانى و فرهنگى و مذهبى منطقه حجاز را نابود کرد .
داستان غمبار این تراژدى را از کتابهایى که در شرح زندگانى و رد افکار محمد بن عبدالوهاب نوشتهاند، مىتوان به دست آورد . در این نوشتار اشارهاى به اصول افکار او که در کتاب مجموعة التوحید و رسالههاى دیگرش آمده است، مىکنیم .
محمد بن عبدالوهاب همانند اسلاف خود، احیاى دین را شعار خود قرار داد و بیشتر مباحثش درباره بدعتزدایى در مساله توحید است .
وى در کتاب التوحید ابتدا توحید را به سه نوع تقسیم کرده است:
1- توحید ربوبى که مورد قبول مشرکان قریش بوده است; (27)
2- توحید الوهى که براساس آن بندگان باید فقط خدا را بخوانند . نذر و قربانى براى او کنند . ترس، امید، توکل و انابه بندگان تنها به او باشد;
3- توحید اسما و صفات .
او در ادامه بحث نوشته است:
«بدان که ضد توحید، شرکت است و آن نیز بر سه نوع است:
1- شرک اکبر;
2- شرک اصغر مثل ریا;
3- شرک خفى .
شرک اکبر به نوبه خود چهار نوع تقسیم مىشود:
1- شرک دعوت;
2- شرک نیت;
3- شرک در اطاعت;
4- شرک محبت .» (28)
در رساله پنجم نوشته است: «کفار زمان پیامبر به خالق بودن و رازق بودن الهى معتقد بودند و مشکل آنان تنها در توحید الوهى بوده است و آن این است که جز خدا را نباید خواند و به غیر او نباید دل بست . خدایى جز او نیست و شریکى ندارد . نباید پیش غیر او استغاثه نمود و براى غیر او قربانى، یا نذر کرد، چه آن غیر، ملک مقرب باشد یا نبى مرسل . کسى که به غیر خدا استغاثه کند به تحقیق کافر شده و کسى که براى غیرخدا ذبح و قربانى نماید، همانا کافر شده است .» (29)
در رساله اولى نوشته است: «معرفت و شناختشرک در پرتو شناخت چهار قاعده میسر مىشود:
1- کافرانى که پیامبر با آنان به مبارزه برخاست، همه به خالق، رازق، محیى و ممیتبودن خدا اعتراف داشتند; (30)
2- کافران، بتها را وسیله قرب به خدا قرار داده بودند; (31)
3- مشرکان هنگام بعثت پیامبر، موجودات مختلفى را مىپرستیدند; از آن جمله خورشید و ماه، (32) بندگان صالح، (33) ملائکه، (34) انبیا و پیامبران، (35) درختان و جمادات; (36)
4- مشرکان زمان ما، شرکشان از شرک مشرکان صدر اسلام بزرگتر است; زیرا آنان تنها در هنگام آسایش غیرخدا را مىخواندند ولى اینان در همه حال غیرخدا را مىخوانند . (37)
منظور وى از مشرکان زمان ما، تمام فرقههاى اسلامى غیر از طرفداران مذهب حنبلى است و شاهد این مدعا این است که وى در کتاب مجموعة التوحید بسیارى از مراسم رایج میان مسلمانان را شرک قلمداد کرده است که براى نمونه عنوانهاى چند باب از ابواب کتاب مجموعة التوحید را نقل مىکنیم:
نذر براى غیرخدا شرک است . استغاثه به غیر خدا و کمک خواستن از غیرخدا شرک است . خواندن غیرخدا شرک است . بستن نخ به حلقههاى ضریح براى بر طرف کردن بلا شرک است . پرستیدن خدا در کنار قبر بنده صالح شرک است و . . . . (38)
سلیمان بن سحمان النجدى، نواده محمد بن عبدالوهاب، در مورد بدعتهاى رایج در میان مسلمانان نوشته است: «محرابهاى چهارگانه در مسجدها که براى هر یک از امامان چهار مذهب [حنفى، حنبلى، شافعى و مالکى] ساخته مىشود، بدعت است . همچنین خواندن قرآن با صداى بلند، درود فرستادن بر پیامبر اسلام - صلى الله علیه و آله وسلم - ، خواندن ذکر یا دعایى بعد از اذان و در شب جمعه و شبهاى ماه رمضان و شب عید فطر و عید قربان، تشکیل اجتماع براى بزرگداشت تولدها و وفیات بزرگان دین و خواندن قصیدههاى مولودیه با لحنهاى مخصوص، مخلوط کردن شعرها با درود بر پیامبر و با ذکرها و قراءت قرآن و خواندن آنها بعد از نماز تراویج، تسبیح به دست گرفتن براى گفتن ذکر، بلند کردن صدا به ذکر «لا اله الا الله» هنگام تشییع جنازه و هنگام پاشیدن آب روى قبر، پوشیدن لباسهاى بلند درویشى، آویختن شمشیر و پرچم در حسینیهها و مکانهایى که مجالس برپا مىشود . طنبور و دایره زدن و هر چه مانند اینها، صدا داشته باشد مانند: شیپور، تکرار لفظ جلاله و اسماى دیگر خدا و . . . بدعتشمرده مىشود .» (39)
«محمد بن عبدالوهاب، از درود فرستادن به پیامبر گرامى - صلى الله علیه و آله وسلم - در شبهاى جمعه منع کرده بود و نیز دستور داده بود با صداى بلند، بالاى مناره بر پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - درود نفرستند و براى همین جهت، مؤذن کورى را، که مردى شایسته بود و با صداى خوبى اذان مىگفت کشت; چون به او گفته بود که بالاى مناره، بعد از اذان، درود بر پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - نفرستد و مرد مؤذن، به دستور او توجهى نکرده بر پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - درود فرستاده بود . از این رو، دستور داد او را بکشند و گفت: گناه صداى ساز و آواز در خانه زنان بدکار، کمتر از کسى است که بالاى منارهها درود ورحمتبر پیامبر بفرستد .» (40)
بررسى (41)
از طرفداران این دیدگاه باید پرسید این که مىگویید هر امر نو وجدیدى بدعت است منظور چیست؟ آیا این سخن شما، هر امر نوى را، حتى آن امورى که داخل در اطلاق یا عموم و فحواى دلیلهاى شرعى هست، شامل مىشود یا نه؟
اگر بگویید: بدعتشامل این گونه امور نمىشود مىگوییم بنابراین بسیارى از مواردى را که به عنوان بدعتهاى رایج در میان جامعههاى اسلامى ذکر کردهاید در حقیقت، بدعت نخواهد بود; زیرا داخل در تحت اطلاقات یا عموم دلیلهاى شرعى هستند، مثلا از دلیلهاى شرع استفاده مىشود که تعظیم مؤمن به طور کلى مطلوب و پسندیده است، بر این اساس بسیارى از آداب و رسوم رایج در بین ملل مختلف در تعظیم یکدیگر مجاز خواهد بود . گرچه این امور در زمان پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - نبوده و نص خاصى هم دربارهاش وارد نشده، مانند بوسیدن دست از جاى خود بلند شدن، کلاه از سر برداشتن و . . . ; زیرا تمام این امور داخل در عموم رجحان تعظیم مؤمن هستند . از جا بلند شدن به احترام نام مبارک پیامبر گرامى اسلام - صلى الله علیه و آله وسلم - یا یکى از ائمه - علیهم السلام - از همین قبیل است . همچنین تشکیل اجتماعات در تولدها و وفیات اولیاى الهى و ذکر فضایل و مناقب پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - و اهل بیت آن حضرت داخل در عموم تعظیم نبى - صلى الله علیه و آله وسلم - و اهل بیت نبى - صلى الله علیه و آله وسلم - است و از دایره بدعتخارج است . همچنین از دلیلهاى
شرع «استحباب گفتن ذکر خدا» در هر حالى و «استحباب فرستادن صلوات بر نبى» استفاده مىشود و این دلیلها عام هستند و مقید به کیفیتخاصى نشدهاند (که مثلا با صداى بلند باشد یا آهسته) حال اگر کسى در هنگام تشییع جنازه با صداى بلند «لا اله الا الله» بگوید و یا در مناره مسجدها، بر پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - و آل او درود بفرستد، هیچ خطایى مرتکب نشده است; زیرا این امور داخل در عموم «ذکر الله حسن فى کل حال» و «استحباب صلوات بر نبى و آل نبى» هستند . بله، اگر کسى این گونه اعمال را با همین خصوصیات به قصد ورود بگوید، بدعتخواهد بود . اما بلند گفتن اینها به چه ملاکى بدعت هست؟ و اگر طرفداران این دیدگاه، بگویند: این گونه امور که داخل تحت اطلاق یا عموم دلیلهاى شرعى است، بدعت محسوب مىشود، مىگوییم این دیدگاه یک سرى تبعات و لوازمىدارد که طرفدارانش هرگز به آنها ملتزم نیستند . طبق این دیدگاه، باید استفاده از کلیه لوازم و وسایلى که بعد از پیامبر گرام اسلام - صلى الله علیه و آله وسلم - تا به امروز اختراع شده حرام باشد، مانند کلیه ماشینآلات و لوازم الکترونیک و غیره در صورتى که خود اینها هم اکنون از این فنآورىهاى جدید استفاده مىکنند .
همچنین در مسایل عبادى باید اینان عبادت را با تمام آن خصوصیات که پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - انجام مىداده انجام دهند و به جاى آوردن عبادت، بدون رعایت آن خصوصیات بدعتباشد . مثلا اگر پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - در لباس عربى نماز مىخوانده باید مردم هم با همان لباس نماز را به جا آورند و خواندن نماز با لباسهاى دیگر باطل باشد! و یا اگر پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - در هنگام ایراد خطبههاى نماز جمعه چفیه به سر مىبستند، حتما باید خطیب با همین هیات خطبهها را ایراد کند وگرنه، بدعت و حرام خواهد بود . آیا وهابیان به این لوازم ملتزم هستند؟
اینها در یک تناقض آشکار بین گفتار و کردار گرفتار شدهاند . در گفتار مىگویند ما به تمام لوازم این دیدگاه ملتزم هستیم اما در عمل برخلاف گفتار بالا عمل مىکنند .
نسبتبه کارهایى از قبیل نذر براى غیرخدا، استمداد از غیرخدا و توسل به انبیا و اولیا و . . . که محمد بن عبدالوهاب این کارها را به اعمال مشرکان صدر اسلام تشبیه کرده است، باید گفت: بین این گونه کارها با اعمال مشرکان صدر اسلام یک تفاوت اصولى وجود دارد و آن این که مشرکان بتها را عبادت مىکردند و معتقد به الوهیت آنها بودند اما مسلمانى که براى پیامبر یا دیگر اولیا نذر مىکند یا به آنان متوسل مىشود، هرگز قایل به الوهیت آن بزرگان نیست و آنان را مؤثر
مستقل در عالم نمىداند، بلکه معتقد است که اولیاى خدا به سبب بندگى و اخلاص و مجاهدت در راه خدا مقرب درگاه خدا هستند و خداوند با وساطت آنان اگر صلاح بداند حاجتبندهاش را برآورده مىسازد .
دیدگاه دوم: تقسیم بدعتبه شایست و ناشایست
گروهى از فقیهان مسلمان بدعت را به شایست و ناشایست تقسیم کردهاند . شهید در کتاب ذکرى در توضیح این سخن پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - که فرمودند: «اذان الثالثیوم الجمعه بدعة» نوشته است:
«حق این است که لفظ بدعت، صریح در حرمت نیست; زیرا منظور از بدعت، عملى است که در زمان پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - معهود نبوده و این اعمال به حرام و مکروه تقسیم مىشوند .»
شیخ محمدحسن نجفى، صاحب جواهر نوشته است: «گروهى از فقیهان، مانند: محقق در معتبر و شیخ در خلاف و مبسوط، قایل شدهاند که اذان سوم در روز جمعه مکروه است، به دلیل اصل و ضعف آن خبرى که مىگوید: "اذان سوم بدعت است" گفتهاند: بر فرض صحتخبر، بدعت، اعم است از حرام و غیرحرام .» (42)
از فقیهان اهل سنت، شافعى و پیروان وى طرفدار تقسیم بدعتبه شایست و ناشایست هستند . حرمتبن یحیى نوشته است: «از شافعى شنیدم که مىگفتبدعت دو گونه است: پسندیده و ناپسند . بدعتى که موافق سنتباشد، شایست و بدعتى که مخالف باشد، ناشایست است .» (43)
از دیگر طرفداران این دیدگاه شیخ عبدالحق دهلوى (44) و عز بن عبدالسلام (45) است .
بررسى
تقسیم بدعتبه ممدوح و مذموم، نه تنها هیچ مدرک معتبر شرعى ندارد، بلکه مخالف سنت و موارد استعمال است . در بسیارى از روایات، بدعت در مقابل سنت قرار گرفته است . (46) حال چگونه ممکن استبدعتى که در مقابل سنت است، ممدوح باشد؟ یا این که چنین کارى بر مبنا و اساس سنتباشد؟ افزون بر آن ، شیعه و سنى از پیامبر گرامى اسلام - صلى الله علیه و آله وسلم - نقل کردهاند که فرمودهاند:
«کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الى النار .» (47)
«هر بدعتى گمراهى و هر گمراهى مسیرش به سوى آتش است .»
جمله «کل بدعة ضلالة» مفید عموم است و شامل تمام انواع بدعتها مىشود . طبق این بیان، به هر طریقى که عنوان بدعت صدق کند، پیمودن آن راه مذموم و موجب گمراهى است .
دیدگاه سوم
علامه مجلسى، دیدگاه سوم (عملى بدعت است که به قصد عبادت و مشروعیت و اطاعتشارع، انجام پذیرد) را مىپذیرد . به نظر ایشان در تحقق عنوان بدعت، علاوه بر عدم ثبوت مشروعیت عمل، قصد عبادت نیز لازم است . (48)
مرحوم نراقى در کتاب عوائد، این تعریف را چنین نقد کرده است:
«این تعریف، معنى محصلى ندارد; زیرا کسى که عملى را به قصد اطاعت انجام مىدهد، از دو حال خارج نیست، یا به نظرش دلیلى بر مشروعیت این فعل دلالت دارد، یا نه . بنابر اول، عمل هیچ مشکلى ندارد، گرچه این دلیل به نظر مجتهد دیگر تمام نباشد; زیرا هر مجتهدى وظیفه دارد به مقتضاى نظر خود عمل کند . اجتهادات مجتهدان از همین قبیل است و همه ماجور و معذورند . اما بنا بر دوم (که دلیلى بر مشروعیت عمل نباشد) انجام این عمل به قصد عبادت و اطاعتبىمعنىاست; زیرا قصد امر اختیارى نیست . آنچه که اختیارى استخطور چنین قصدى است در دل . مجرد خطور عبادیت آن، ثمرى ندارد . با اعتقاد به عدم مشروعیت عمل، چگونه قصد مشروعیت آن ممکن است؟ تنها چیزى که هستخطور چنین قصدى استبه دل، و حرف خطور به دل حرام نمىباشد .
خلاصه، عملى که مکلف دلیلى بر مشروعیت آن ندارد یا آن را بدون قصد اطاعت انجام مىدهد (در این صورت دلیلى بر حرمتش نداریم) و یا انجام مىدهد با قصد اطاعت و این هم ممکن نیست ، با اعتقاد به عدم مشروعیت . در نتیجه، این تعریف معنى معقولى نخواهد داشت . (49)
دیدگاه چهارم
این دیدگاه که با یک سرى قیود در تعریف بدعت، قلمرو آن را حتى از تعریف دوم هم محدودتر مىسازد، بدعت را عبارت از طریقه مخترعه در دین مىداند که داراى دو ویژگى باشد:
1- اصل و اساسى در شریعت نداشته باشد;
2- به عنوان طریق شرعى وانمود شود .
نراقى این دیدگاه را پذیرفته و نوشته است: «بدعت عملى است که غیرشارع بدون دلیل و مدرک شرعى، آن را براى دیگران، به صورت یک عمل شرعى وانمود کند . اما اگر عملى از ناحیه شرع ثابت نشده باشد و آن عمل را کسى انجام دهد، بدون ارائه به صورت یک عمل شرعى، آن عمل از جهتبدعتحرام نخواهد بود گرچه ممکن است از جهت دیگرى حرام باشد .» (50)
شاطبى از فقیهان اهل سنت نیز، همین نظر را دارد: «بدعت، طریقهاى است در دین که اختراع شده و اصلى در شریعت ندارد . ولیکن در صورت، مشابه با شریعت است و به عنوان یک امر شرعى وانمود مىشود .» (51)
قیودى که در تعریف اخذ کرده به این منظور است که با هر قیدى بخشى از نوآورىها را از تعریف بدعتخارج نماید و آن قیود عبارتاند از:
1- «طریقهاى در دین» این قید به منظور خارج کردن طریقهایى است که در امور دنیایى اختراع مىشوند مانند صنایع و شهرهایى که جدید هستند و سابقه ندارند .
2- «اختراع شده و اصلى در شریعت ندارد» این قید براى خارج کردن چیزهایى است که بعد ازپیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - اختراع شده، لیکن با شریعت ارتباط دارند، مثل علم نحو و صرف ، لغت، اصول دین وفقه و . . . .
3- «در صورت ، مشابه با شریعتباشد و به عنوان یک مساله شرعى وانمود مىشود .» با این قید آن سرى از اعمالى که در صورت به عنوان مساله شرعى وانمود نشده، خارج کرده است . مثلا گفتن ذکر خدا در هر حالى خوب استیا خواندن نماز جمعه در همه احوال فضیلت دارد، لیکن اگر کسى بدون مدرک شرعى به یک ذکر خاصى در وقتخاصى ملتزم بشود و آن را به عنوان یک مساله شرعى وانمود کند، بدعت و حرام است و یا این که به خواندن چند رکعت نماز خاصى در وقتخاصى ملتزم شود و این را به عنوان یک مساله شرعى وانمود کند ، بدعت است و ارتکابش حرام مىباشد .
نتیجهگیرى
تعریف چهارم ، بهترین تعریفى است که تاکنون از بدعت ارائه شده است; زیرا از طرفى از اشکالاتى که بر تعریفهاى گذشته شده مبرا است، از طرف دیگر، روایات نیز آن را تایید مىکنند; زیرا در بسیارى از روایات، بدعت در مقابل سنتبه کار رفته است .
سنت، یعنى روشى که پیامبر - صلى الله علیه و آله وسلم - آن را بنیان گذاشته و بر آن مواظبت مىکرده است . به قرینه مقابله روشن مىشود که بدعت، روشى است که بانى آن پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله وسلم - نبوده و دیگران، آن شیوه را به نام دین رواج دادهاند .
در پرتو این تعریف، روشن مىشود که به هر نوآورى بدعت صدق نمىکند . بنابراین، فتاواى نو و جدیدى که فقیهان آگاه به زمان و روابط اجتماعى و سیاسى حاکم بر جامعه، در زمینههاى مختلف اجتماعى، اقتصادى و سیاسى و فرهنگى ابراز مىدارند هرگز مشمول این تعریف از بدعت نمىشوند; زیرا با تغییر و تبدل موضوع یا ملاک و همچنین با عروض عنوانهاى ثانویه و پدید آمدن موضوعهاى جدید در بستر زمان و مکان، احکام الهى دستخوش تغییر و تبدیل مىشوند و فقیهان آگاه به زمان، با تیزبینى این تغییر و تبدیلها را در استنباط احکام الهى مد نظر قرار داده و براساس آنها فتوا مىدهند .
روشن شد، تفکرى که در سدههاى اخیر در جهان اسلام پیدا شده که هرگونه دخل و تصرف در دین را روا مىدانند و احیاى دین را در تاویل و تصرفهاى بىجا در دین و تطبیق دین با علوم و یافتههاى بشرى معرفى مىکنند، نیز در خطایند و در دام بدعت گرفتار شده و مصداق بدعتگذار در دین هستند .
این تفکر، نخست در کشورهایى مانند هند و مصر پیدا شد . شاید بتوان شاه ولى الله دهلوى هندى را از پایهگذاران آن به شمار آورد و پس از ایشان، سر سید احمدخان هندى، از جمله شخصیتهاى مهم هندى است که در انطباق دادن اسلام با یافتههاى جدید بسیار کوشید . وى معتقد بود که در راه اخذ تمدن غرب، ناچار باید در افکار دینى تجدید نظر و به اصطلاح احیاگرى شود . به نظر وى، حقانیت اسلام راستین، در موافقت آن با طبیعت و قوانین علم نهفته است . وى در سال 1875 م دانشکدهاى در علیگره تاسیس کرد که در آن جا تعالیم دینى با بررسىهاى جدید علمى آمیخته شود .
یکى دیگر از این گروه، سید امیرعلى است . وى در کتاب روح اسلام کوشیده است تعالیم پیامبر گرامى - صلى الله علیه و آله وسلم - را برپایه فواید جسمانى و اجتماعى آنها تفسیر کند .
این نوع تفکر خودباخته از هند به مصر و از مصر به ایران و کشورهاى دیگر اسلامى کشیده شد و در ایران چهرههایى مانند میرزا ملکم خان، (52) میرزا یوسف خان مستشار الدوله، (53) کسروى (54) و . . . این تفکر را ترویج کردند .
طرفداران این دیدگاه این تفکر را با تعبیرها و عنوانهاى مختلفى ابراز کردهاند نظیر: پروتستانتیسم اسلامى، (55) پیرایشگرى اسلام، (56) امتزاج اسلام با علوم فرنگ، (57) بهرهور کردن مذاهب اسلامى از جمیع اختراعات جدید غربى، مدرنیزه کردن اسلام، (58) سوسیالیسم اسلامى (59) و . . . . توضیح و شرح وبسط این تفکر مجال دیگرى مىطلبد و در این جا به همین اشاره بسنده مىکنیم .
پىنوشتها:
1) احمد بن محمد مهدى النراقى، عوائدالایام، تحقیق مرکز الابحاث والدراسات الاسلامیه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1417 ق، چاپ اول، ص 319 .
2) کلینى، الاصول من الکافى، بیروت، دار صعب و دار التعارف للمطبوعات، ج 1، ص 56 .
3) توضیح بدعت و تبیین ابعاد آن، بررسى علل و عوامل پیدایش و گسترش بدعت در دین، راههاى پیشگیرى از ترویجبدعت و شیوههاى مبارزه با آن و . . . مباحثبسیار مهمى در مبحثبدعتشناسى است که تحقیق جامع آنها از حد یک مقاله خارج است .
4) خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، تحقیق الدکتور مهدى مخزومى، قم، انتشارات هجرت، ج 2، ص 54 .
5) سوره بقره (2) آیه 110 .
6) ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، ج 1، ص 342 .
7) قاضى ابن الحسین محمد بن ابى یعلى، طبقات الحنابله، بیروت، دارالمعرفة، ج 2، ص 18 .
8) طبقات الحنابله، بیروت، دارالمعرفة والنشر، ج 2، ص 18- 44 .
9) همان، ج 2، ص 29- 30 .
10) همان، ص 30 .
11) طبقات الحنابله، ج 2، ص 41 .
12) ر . ک: سوره آل عمران (3) آیه 179; سوره جن (72) آیه 26; سوره یس (36) آیه 12; سوره حاقه (69) آیه 30; سوره حدید (57) آیه 23 .
13) روایات وارده در این باره را شیخ على نمازى شاهرودى به 28 نوع تقسیم کرده است . اثبات ولایت ورساله علم غیب، ص 318 .
14) همان .
15) طبقات الحنابله، ج 2، ص 1 .
16) همان، ص 35 .
17) همان، ص 34 .
18) همان، ص 34 .
19) العقیدة الحمویة الکبرى، ضمن مجموعة الرسائل الکبرى، بیروت، احیاء القرار، ج 1، ص 427 .
20) سوره مائده (5) آیه 64 .
21) سوره اعراف (7) آیه 54 .
22) منهاج السنة النبویه، بصرة، مطبعة الکبریا لامبریة، ج 1، ص 215 .
23) الاستغاثه، ص 482، ضمن مجموعه رسائل الکبرى، بیروت، احیاء التراث العربى .
24) زیارت القبور الشرعیة و الشکیة، ص 27، ضمن مجموعه رسائل الدنیه و السلفیة، ذکریا على یوسف .
25) همان، ص23 .
26) همان، ص 22 .
27) سوره یونس (10) آیه 31 .
28) مجموعة التوحید، رساله اولى، مدینه، مطبعه محمد عبدالمحسن، ص 3- 7 .
29) همان، رساله خامسه، ص 153 .
30) سوره یونس (10) آیه 31 .
31) سوره زمر (39) آیه 3 .
32) سوره فصلت (41) آیه 37 .
33) سوره سبا (34) آیه 40 و 42 .
34) سوره مائده (5) آیه 116 .
35) سوره اعراف (7) آیه 138 و140 .
36) سوره عنکبوت (29) آیه 65- 66 .
37) مجموعة التوحید، رساله اولى، ص 73 .
38) مجموعة التوحید، ص 16 و24 و36 .
39) مجموعة التفسیر، ابن تیمیه، ص 340 .
40) خلاصة الکلام، ص 230 .
41) در نقد دیدگاه ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب کتابهاى زیادى نوشته شده است از جمله: تقى الدین سبکى، شفاء السقام فى زیارة قبر خیر الانام; تقى الدین سبکى، الدرة المضیئه فى الرد على بن تیمیه; تقى الدین ابى عبدالله اختانى، قاضى القضاة فرقه مالکى، المقالة المرضیه; فخر بن معلم قرشى، نجم المهتدى و رجم المقتدى; تقى الدین الحصنى، دفع الشبهه; تاج الدین، التخمعة المختارة فى الرد علىمنکر الزیارة; سلیمان ابن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فى الرد على الوهابیه; شیخ جعفر کاشف الغطا، منهج الرشاد; سیدمحسن امین عاملى، کشف الارتیاب; سلیمان بن سمحان نجدى، الهدیة السنیة والتحفة الوهابیة النجدیه و . . . .
42) شیخ محمدحسن نجفى، جواهر الکلام، بیروت دار الاحیاء التراث العربى، ج 11، ص 300 .
43) فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، بیروت، دارالمعرفة، ج 17، ص 10 .
44) البدعة، بیروت، دار الکتب العربى، ص 164 .
45) موسوعة الفقهیة الکویتیة، کویت، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیه، ج 8، ص 21 .
46) بحارالانوار، ج 69، ص 409، ج 42، ص 189، ج 69، ص 313، ص380، ج 2، ص 161 .
47) ابن ماجه، سنن، بیروت، دار الاحیاء التراث العربى، ج 1، ص 16; ابى داود، سنن، بیروت، دار الاحیاء السنة النبویة، ج 5، ص 16 .
48) بحارالانوار، بیروت، مؤسسة العفاء، ج 84، ص 326 وج 12، ص 202 .
49) عوائد الایام ، ص110 .
50) همان .
51) الاعتصام، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثه، ج 1، ص 127 .
52) عبدالهادى حائرى نوشته است: «ملکم خان از پشتیبانان یک دنده آوردن ارزشهاى غربى به ایران و از هواخواهان سرمایهگذارى در کشورهاى استعمارگر اروپا در این کشور بود .» تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، ص 42 .
خود وى در گفتوگویش با «بلنت» انگلسى مىگوید: «دانستم تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بىفایدهاى است . از این رو فکر ترقى مادى را در لفاف دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانى را نیک دریابند .» . اندیشه شرقى، ص 64- 65 .
53) میرزا یوسف خان کتابى به نام یک کلمه نوشته و در مقایسه میان کد (قانون اساسى فرانسه) و فقه نوشته است: «چندى اوقات خود را به تحقیق اصول قوانین فرانسه صرف کرده، بعد از تدقیق و تعمیق همه آنان را با قرآن مجید مطابق یافتم .» یک کلمه، ص 16 .
54) احمد کسروى در کتاب در پیرامون اسلام و دیگر آثارش انواع بدعتها را در دین ایجاد کرده است .
55) اندیشههاى میرزا، فریدون آدمیت، تهران، چاپ اول، ج 1، ص 221 .
56) همان، ج 1، ص 64 .
57) اندیشه شرقى و حکومت قانونى، تهران، چاپ دوم، ج 2، ص 45 .
58) عبدالرحیم طالبوف، مسالک المحسنین، تهران، انتشارات شبگیر، ص 26 .
59) ایدهآل بشر، ص 5- 6 .