آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

بعد از نوح
امام جماعتی در نماز سوره نوح را پس از سوره حمد می‌خواند.در همان آیه اول:«انّا ارسلنا نوحاً؛ما نوح را به سوی قومش فرستادیم».(سوره نوح،آیه 1)
فراموشی به او دست داد و ادامه آیه را به یاد نیاورد.
مأمومی که حوصله‌اش سر رفته بود،گفت:«اگر نوح نمی‌رود،دیگری را بفرست و ما را راحت کن!»
فقط خوردنی‌ها
از شکم چرانی پرسیدند:از قرآن،کدام آیه را بیشتر دوست داری؟
گفت:آنجا که می‌فرماید:
«ما لکم ألاّ تأکلوا؛شما را چه می‌شود که طعام نمی‌خورید».(سوره انعام،آیه 119)
گفتند:کدام دستور خدا را به کار می‌بندی؟
گفت:«کلوا و اشربوا؛بخورید و بیاشامید».(سوره اعراف،آیه 31)
پرسیدند:کدام دعاهای قرآن را زیاد می‌خوانی؟
گفت:«ربنا أنزل علینا مائدةً من السّماء؛پروردگارا!سفره‌ای از غذا،از آسمان برای ما بفرست».(سوره مائده،آیه 114)
میزبان و مهمان‌ها
مردی مهمانی مفصلی ترتیب داده بود.مهمان‌ها پس از صرف شام دوباره شروع به صحبت کردن با یکدیگر نمودند.میزبان از یک طرف توان بیدار ماندن را نداشت و از حوصله بسیار زیاد مهمانها خسته شده بود و از سوی دیگر شرم داشت که به آنها صریحاً بگوید خانه را خالی کنید،از آنها خواهش کرد که برای زینت بخشیدن به مجلس قدری قرآن بخواند.مهمانان قبول کردند.میزبان این آیه را خواند:
«… إذا دعیتم فادخلوا فإذا طعمتم فانتشروا ولامستئنسین لحدیث إنّ ذلکم کان یؤذی النّبی فیستحی منکم و الله لایستحی من الحقّ؛هنگامی که (به خانه‌ای) دعوت شدید داخل شوید؛و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید،و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید؛این عمل،پیامبر را ناراحت می‌نماید،ولی از شما شرم می‌کند (و چیزی نمی‌گوید)؛امّا خداوند از (بیان) حق شرم ندارد».(سوره احزاب،آیه 53)
پس از خواندن این آیه،مهمانان مجلس را ترک کردند.
سؤال سلطان و ذکاوت طفل
چون سلطان محمود غزنوی عزم هندوستان کرد، در یکی از بلاد،عبورش افتاد به اطفالی که از طریقی می‌گذشتند.چون اطفال نظرشان به کوکبه سلطان افتاد،قرآن‌ها را سر دست گرفته و در کنار راه ایستادند.سلطان محمود از طفلی سؤال کرد که چه درسی می‌خوانی؟طفل عرض کرد:قرآن؛پرسید:چه سوره‌ای از قرآن می‌خوانی؟طفل عرض کرد:«اذا جاء نصرالله و الفتح»! طفلی دیگر به آن اولی گفت:چرا کذب گفتی؟درس امروز سوره «عبس» بود.طفل اول گفت:چون سلطان به جنگ کفار می‌روند اگر می‌گفتم که سوره «عبس» می‌خوانم شاید حضرت سلطان بد به دل می‌گذارنید،یا آنکه دیگر سپاهیان آن را فال بد می‌پنداشتند،فلذا گفتم:«اذا جاء نصرالله و الفتح».(سوره نصر،آیه 1) که سلطان فال نیک بزند و خوشحال شود.سلطان محمود را از این ذکاوت طفل و حسن انتقالش خوش آمد و مبلغ کثیری به او عطیه داد.

تبلیغات