آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۰

چکیده

این مقاله به روایت­شناسی داستان هفت­گردان به روایت فردوسی در شاهنامه و قصه افراسیاب بن پشنگ به روایت انوشیروان مرزبان در روایات داراب هرمزدیار می­پردازد. به این منظور پس از بررسی خلاصه دو روایت از دیدگاه راویان، روایت­شناسی، ساختارشناسی تطبیقی و ریشه­شناسی بنیادهای آیینی و اساطیری، دو روایت مورد بررسی قرار گرفته است. بررسی­ها نشان می­دهد که روایت فردوسی، روایتی دهقانی، ملّی و خردگراست که در آن حذف­های آیینی (زردشتی­بودن رستم) و اسطوره­ای (دیدار افراسیاب با اهریمن) به چشم می­خورد. اگرچه به نظر می­رسد، این آیین­زدایی پیش از فردوسی صورت گرفته؛ اما ممکن است، اسطوره­زدایی از سوی وی انجام شده باشد. در برابر، روایت انوشیروان روایتی موبدی با تکیه بر آموزه­های مزدیسنایی، اصیل، یکدست، کامل و دارای ژرف­ساختی اسطوره­ای و آیینی است که با الگوهای اساطیری- آیینی داستان­های ایرانی همخوانی دارد. این داستان نقشی مهم در الگوشناسی روایی داستان­های حماسی ایران، در گذر از روایت موبدی به دهقانی دارد.

تبلیغات