۱.
می توان از منظرهای مختلفی عرفان را واکاوی کرد از جمله می توان به طبیعت تجربه های، عرفانی واقع نمایی تجربه های عرفانی و مکاتب عرفانی اشاره کرد. یکی از مسائل مهم در خصوص عرفان کارکرد این واقعیت در زندگی انسان به ویژه دوران معاصر است. شاید بتوان عرفان را به معنویت فروکاست. معنویت در دو لایه ی معنویت اخلاق بنیاد و خدابنیاد قابل طرح است به گونه ای که این دو رابطه ی عموم و خصوص مطلق داشته باشند. هر معنویت خدا،بنیاد معنویت اخلاق بنیاد نیز هست؛ اما هر معنویت اخلاق، بنیاد معنویت خدا بنیاد نیست. مطلوب جوامع بشری معنویت خدا بنیاد است؛ اما در جوامع و گروه هایی که دین جایگاه اولیه خود را از دست داده است به عنوان یک سیاست می توان معنویت اخلاق بنیاد را مقدمه ای برای دستیابی به معنویت خدا بنیاد در نظر گرفت. توجه به اخلاق در معنویت اخلاق بنیاد هم جنبه های سلبی و هم جنبه های ایجابی را در بر می گیرد و توجه انحصاری به کارهای خوب، بدون پرهیز از کارهای ناشایست در واقع تحریف اخلاق و بازی در زمین شیطان است. هر یک از این دومعنویت، مؤلفه های نظری و عملی دارد برای شتاب بخشیدن به رشد معنویت خدا بنیاد در دوران معاصر، نقش الگوهای اخلاقی زندگی انسان بسیار کارگشا است.
۲.
حیات فلسفی کانت مشتمل بر دو دوره ی پیشانقدی (تا ۱۷۷۰.م) و نقدی است. رساله ی استادی کانت که در سال ۱۷۷۰. م تالیف شده است، کانت را در میانه ی پرواز نشان می دهد. اساساً دوره های گذار در تاریخ فلسفه اهمیت ویژه ای دارند چون می توانند ما را با مسائل اصلی فلسفی در دوره تکون و شکل گیری آنها از نزدیک آشنا کنند و افزون بر تسهیل فهم و درک اهمیت راه حل ها و نوآوری ها ریشه شناسی اصطلاحات خاص فیلسوف را نیز میسر کند. در رساله ی استادی، با تفکیک حساسیت و عقل شناخت پدیداری به حساسیت و شناخت نفس الامری به عقل اختصاص داده می شود. در همین رساله، کانت به عامل زمان و مکان به عنوان صورت ادراک که وظیفه ساماندهی به معرفت را ایفا می کند، تفطن می یابد. بعدها مسئله چگونگی تطابق مفاهیم عقلی با اعیان غیر محسوس توجّه او را جلب کرد و در رویارویی با این مسئله مفاهیم عقلی را هم ناظر به عالم پدیداری دانست؛ ولی تحت تاثیر شبهات هیوم در باره علیت اطلاق آن مفهوم بر عالم پدیداری نیز محل سوال قرار گرفت و راه برای طرح آموزه ی عناصر پیشینی در دوره نقدی گشوده شد.
۳.
رساله فایدون از این جهت اهمیت دارد که سه استدلال معروف افلاطون بر جاودانگی روح را بیان می کند که به ترتیب « استدلال از طریق تضاد»، « استدلال از طریق تذکر» و « استدلال از طریق بساطت» نامیده شده است. در استدلال از طریق تضاد، یک اصل کلی بیان می شود که به موجب هر ضدی از ضد خویش پدید می آید.در استدلال از طریق تذکر بیان می شود که به موجب گزاره « تعلم، تذکر است»، انسان می باید برخوردار از روح دارای حیات قبل از تولد باشد تا بتواند به درک معقولات نائل آید. استدلال از طریق بساطت بیان می کند که علت فناپذیری اشیاء، ترکب است و چون روح ، بسیط است، فناپذیر نیست. در اشکال اول با بیان یک نظریه رقیب، نظریه ثنویت گرایی سقراطی به چالش کشیده می شود. بر اساس نظریه شبه پدیدارانگاری، روح ، کیفیت بدن محسوب می شود و آن را هماهنگی بدن دانسته اند. پاسخ های سقراط بیشتر بیان لوازم فاسده نظریه هماهنگی است؛ عدم تبعیت روح از بدن در همه موارد، عدم تفاوت ارواح نیک و بد، دو لازمه فاسد در این اشکال اند. در اشکال دوم بیان می شود که روح ممکن است مرگ ناپذیر باشد ولی ممکن نیست فناپذیر نباشد. سقراط در پاسخ خویش به نظریه « مثل» متوسل شده و روح را بهره مند از صورت حیات می شمارد که علی الفرض جاودانه است و صورت مرگ را نمی پذیرد. گفته اند در این پاسخ، بهره مندی همیشگی و جاودانه از صورت حیات، اثبات نشده است.
۴.
عرفان برجسته ترین عنصر پدید آمده در فرهنگ ایرانی – اسلامی، و عرفان خویی از مهم ترین خصوصیات روح انسان ایرانی است. اگر عرفان به شیوه ی بازاندیشانه مطالعه شود، پیام و اندیشه های مفیدی برای انسان معاصر خواهد داشت. بازاندیشی، شیوه ی اندیشیدنی است که موضوع و مفهومی که پیشتر در سنّتی دیگر به اندیشه درآمده، اکنون در فضای فرهنگ معاصر و در مقابل پرسش هایی متفاوت به اندیشه در می آید. نمایندگان پرشمار این سنت، هر یک برجستگی خاص خود را دارد، بنابراین از جهتی خاص می تواند مورد توجه و بازاندیشی قرار گیرد. روزبهان بقلی دست کم از دو حیث می تواند برای اندیشمندان معاصر درس آموز و محل تأمل باشد. یکی تفسیر عالم و آدم بر مبنای «عشق» و دیگری تعریف و تفسیری که از معنا و مصداق «شطح »به دست داده است. در میان متفکران معاصر، هانری کربن بیش از دیگران به این موضوع توجه کرده است. نگارنده در این مقاله می خواهد وجه دوم اهمیت روزبهان را بررسی کند.
۵.
یکی از اساسی ترین مباحث فلسفه از روزگار نخست پیدایش آن در یونان، بحث صناعت یا حدوث عالم بوده است. این موضوع نزد پرُکلوس، فیلسوف بزرگ سده ی پنجم میلادی نیز از مهم ترین مباحث هستی شناسی و جهان شناسی به شمار می رفته است. مهم ترین مفهوم پرکلوس در باب صناعت عالم این است که جهان ساخته صانعی است که همان دمیورگوس است. در این مقاله نویسنده کوشیده است تا با تحلیل برجسته ترین مفاهیم پرکلوس، از جمله تفسیر وی در باب و نیز چگونگی صناعت عالم مادی، دیدگاه وی را در این باره آشکار کند.
۶.
تمییز معرفت تجربی از معرفت غیر تجربی، یکی از مسائل مهم معرفت شناسی است. ملاک تمایز «علم» از معرفت های غیر تجربی در واقع به تعیین نقش تجربه در علم باز می گردد. نگاه سنتی و استقراءگرا، نقش تجربه را تأیید سخنان علمی می داند. از این دیدگاه، قضیّه ی علمی قضیّه ای است که بتوان با روش تجربی آن را تأیید و سرانجام اثبات کرد. فیلسوف معروف علم، کارل پوپر، در آغاز قرن بیستم معیار «ابطال پذیری» را به عنوان ملاک تمییز «علم» از دیگر انواع معرفت پیشنهاد کرد. نویسنده در مقاله ی حاضر درصدد است با اشاره به برخی از انتقاداتی که به نظریه ی پوپر ایراد شده است، نتیجه ی معرفت شناختی رای او را آشکار کند که در علم تجربی نه اثبات قطعی میسر است و نه ابطال قطعی. این نکته ی مهم، تاکیدی بر سرشت ظنی علم تجربی است.
۷.
فلسفه برگسون بر دو مساله اساسی زمان حقیقی یا "دیرند" و شهود (Intuition ) استوار گشته است و پیوند عمیقی میان مفاهیم سه گانه زمان، حرکت وشهود برقرارنموده است. وی متعلق شهود را حرکت تطور و فعالیت خلاق شور زیستی می داند ودرپاسخ به دیدگاههای مکانیستی وغایت شناسانه ،وجود جنبش خلاق خود انگیخته وخود جوش را پیش می نهد که دائما اشکال تازه ای از حیات را به وجود می آورد وخلق وخلقت را به صورتی پیش رونده به سطوح بالاتری از تکوین وتحول می رساند. در بررسی مساله حرکت ( motion) ابتدا به اثبات و تبیین اختیار و آزادی پرداخته است و برای بررسی آن به مساله زمان توجه نموده است. به عقیده برگسون مجادلاتی که میان قائلان به جبر ومخالفان آنان صورت گرفته بواسطه فهم نادرست از مفهوم دیرند و بعد، توالی و همزمانی ، چونی و چندی است و با بر طرف نمودن این اشتباه ، مجموعه شبهات مربوط به جبر واختیار و تعریف هایی که برای آن شده و خود مساله اختیار از میان خواهد رفت . برگسون با نظریه تکامل مخالف نیست بلکه با آن نظریه های علمی تکامل مخالف است که فعالیت خلاقانه زندگی را انکار می کنند و تکامل را در حد ترتیب بخشهای مادی می دانند. در این مقاله به تفسیر دینامیکی برگسون از سه بحث زمان ،شهود وحرکت و برآیندآن،که همان خلق مدام می باشد، خواهیم پرداخت.
۸.
مسئله "ولایت" از مهم ترین مسائل عرفانی است که ملاصدرا بر اساس ابتکارات فلسفی خود رنگ فلسفی به آن بخشید و آن را به یک مسئله متقن فلسفی – عرفانی تبدیل کرد، هرچند فیلسوفان قبل از ملاصدرا نیز کم وبیش سعی در فلسفی و برهانی کردن مسئله ولایت کردند؛ اما ملاصدرا با زیر بنایی که بر اساس اصول خود بنیان نهاد، بیش از همه در این امر توفیق یافت و این مسئله را بر بنایی استوار بنا کرد. او مسئله ولایت را در دو قوس صعود و نزول تبیین کرد. مبانی وجود شناختی سریان حقیقت ولایت در قوس نزول و مبانی انسانشناختی مسئله ولایت را در قوس صعود بررسی می کند. مبانی انسان شناختی در قوس صعود بیانگر مقدمات وصول به مقام ولایت است. بر اساس نظر ملاصدرا، مقام ولایت در قوس صعود اکتسابی است. این مقام مقامی است که انسان به قدر وسع و تلاش خود، به مرتبه ای از مراتب این حقیقت در قوس صعود خواهد رسید و شرط صعود به این مرتبه در مرحله اول این است که انسان حقیقت وجودی خود را بشناسد. حقیقت وجودی او که نفس اوست، ودیعه و نفخه ای از روح الهی است که خداوند در آن استعدادهایی فراوانی به صورت بالقوه قرار داد و این نفس شئون و مراتب گوناگونی دارد که در هر مرتبه اش، توان ارتباط و اتحاد با مرتبه خاصی از این عالم را دارد، این است که انسان سعی خود را برای رسیدن به مقامِ قرب الهی معطوف می دارد.
۹.
هسته پایدار اندیشه های ماکس وبر و شهید مطهری عقلانیت است. عقلانیت در اندیشه های وبر با عبور از خوانش پارسونزی، بر اساس سوبژکتویسم کانتی امری برساخته است. یعنی انسان واقعیت را نه در مطابقت با واقع بلکه باید آن را جعل و اعتبار کند؛ چون در حوزه های اندیشه و اخلاقیات هیچ پدیده فرهنگی پیشینی وجود ندارد؛ همچنین عقلانیت در تفکرات شهید مطهری، جنبه های وسیعی چون وحیانی و قرین شرع بودن را در بر می گیرد که از ابزارهای گوناگونی همچون تجربه، وحی، نقل و عقل بهره می برد و از انجا که توانسته است به ابعاد مختلف اجتماعی انقلاب جامعیت بخشد مبنای ایدئولوژیک انقلاب اسلامی است. در این مقاله از روش تحقیق کیفی استفاده شده و روش تجزیه داده ها بصورت توصیفی است. نتیجه ای که به دست آمد این است که عقلانیت در اندیشه های وبر بر اساس ادراکات اعتباری و نه ادراکات حقیقی در منظومه فکری شهید مطهری قابل فهم و تحلیل می باشد.