مقالات
حوزه های تخصصی:
یکی از عمده ترین پیامدهای چالش پسااثبات گرایی در معرفت شناسی، حاکم شدنِ دوگانه های تقلیل گرایانه حول تقابل های مفهومی ای چون واقع گرایی و سازه انگاری یا عقل گرایی و نسبی گرایی بوده است. پرسش اصلی شکل دهنده به مقاله حاضر این بوده است که در مواجهه با چالشِ ضدمبناگرایی، چگونه می توان همچنان تبیینی از «عقلانیت» به مثابه «امکان ارزشیابیِ عینیِ معقولیتِ یک گزاره یا موضع» ارائه داد؟ در پاسخ، فرضیه ی این مقاله بر این است که این تبیین را می توان برمبنای روایت خاصی از پراگماتیسم ارائه کرد که بر دریافتی عرفی (عقل سلیمی) از واقعیت و درکی عملی از امر معقول پایه ریزی می شود. محور این تبیین، تاکید بر «کیفیتی» در «فرایند عقلانیِ ارزیابیِ گزاره های علمی یا مواضع هنجاری» است که اصل صدق/ اعتبار را می توان بر آن استوار کرد: «رایزنانه بودن» یا گشودگی به روی سنجش؛ در این راستا، مقاله ی پیش ِرو به برجسته ساختنِ این مشخصه ی مشترک در میان طیفی از نظریه پردازانِ فلسفه ی علم و معرفت شناسیِ علوم اجتماعی می پردازد. از آنجا که روایت مورد نظر حول مباحثی چون ماهیت واقعیت و شرایط شناختِ امر معقول سامان می یابد، این مقاله بر چارچوبی فرا-نظریه ای بنا می شود، چارچوبی که مفهوم «فرونسیس» ارسطو انسجام بخش آن است.
امکان طبیعت گرایی در علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طبیعت گرایی علمی آموزه ای مشتمل بر دو جزء هستی شناختی و روش شناختی است. بر اساس جزء روش شناختی، روش علمی تنها منبع برای کسب شناخت معتبر (راجع به طبیعت) است و بر اساس جزء هستی شناختی، همه آنچه وجود دارد (علی الاصول) می تواند بوسیله علم مورد پژوهش قرار گیرد. برخی از فلاسفه طبیعت گرا معتقدند که جزء هستی شناختی، یعنی طبیعت گرایی هستی شناختی (یا متافیزیکی)، یک اصل فلسفیِ ضروری یا ساختاری برای علم است، به این معنا که اگر از متافیزیکِ علم زدود شود، آنچه حاصل می گردد دیگر علم نخواهد بود. در مقابل، بسیاری از منتقدین طبیعت گرایی معتقدند که طبییعت گرایی هستی شناختی، آموزه ای خارج از متافیزیک علم است و تنها طبیعت گرایی روش شناختی است که (نه یک اصل متافیزیکی بلکه) یک اصل نظم دهنده یا روش شناختی برای علم به شمار می رود. در این تلقی، طبیعت گرایی تنها به عنوان یک پیشفرض پراگماتیک برای عمل علمی دانشمندان به کار می رود. در این مقاله نشان خواهیم داد هیچ یک از دو رویکرد فوق در خصوص نسبت طبیعت گرایی و علم صحیح نیست؛ و ما مجاز نیستیم بر اساس یک پیشفرض متافزیکی یا پراگماتیک، راه ورود هویات و علل فراطبیعی را به قلمرو علم سد نماییم، و متافزیکی از عالم طبیعت را برای علم پیشفرض بگیریم که از آغاز خالی از چنین هویات و عللی است
مسأله شاهد قدیمی برای بِیزگرایی، وتعبیرهای احتمال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسأله ی شاهد قدیمی یکی از چالش های اصلی پیش روی بیزگرایان است. می توان راه حل های پیشنهاد شده برای این مسأله را به دو دسته ی راه حل های کلاسیک (با پذیرش مشکل و تلاش برای ارائه ی راه حل مناسب) و راه حل های غیرکلاسیک (با انکار مشکل و تلاش برای منحل کردن آن)تقسیم کرد. راه حل های کلاسیک توسط افرادی چون گاربر، جفری، نینیلوتو و ایلز پیشنهاد شده اند. این راه حل ها با انتقادات مهمی از سوی افرادی چون ایلز و ایرمن روبه رو شده اند. یکی از راه حل های غیرکلاسیک، رها کردن تعبیر ذهنی احتمال و برگزیدن تعبیر عینی احتمال است که توسط روزنکرانتز پیشنهاد شده است. در این مقاله، راه حل های کلاسیک مسأله ی شاهد قدیمی و نقدهای وارد شده بر آن ها مورد بررسی قرار گرفته، و تلاش شده است تا نشان داده شود که این راه حل ها کفایت لازم برای حل این مسأله را ندارند. در انتها نیز از پیشنهاد روزنکرانتز به عنوان تنها پیشنهادی که ریشه ی مسأله ی شاهد قدیمی را به درستی تشخیص داده است، دفاع کرده ایم.
نقد پاسخ های مایکل تای به آزمون زمین معکوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی کارآمدی تئوری بازنمودگرایانه مایکل تای در پاسخ به یکی از مهم ترین اشکالات می پردازد: آزمون فکری زمین معکوس که نظریه تای در باب تجربه پدیداری را به چالش می کشد. او اما دو پاسخ در برابر این اشکال مطرح کرده که مقاله پیش رو، هر دو پاسخ را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار داده است.بنا به استدلالات نویسنده مقاله، پاسخ اوّلیه تای به آزمون زمین معکوس– با وجود توانمندی در برابر برخی اعتراضات و صرفنظر از برخی لازمه های عجیبی که دارد – اما با اشکالی مهم مواجه است که در نهایت، خود تای نیز آن را می پذیرد. همچنین پاسخ دوم و نهایی تای با یک مثال خلاف واقع در باب طیف معکوس (که نویسنده مقاله مطرح می کند)، به چالش کشیده و نقد می شود.در نهایت مقاله به این جمع بندی می رسد که تلاش مایکل تای برای نجات تئوری بازنمودگرایانه برون گرا در برابر اشکال زمین معکوس، نتیجه نداده و به نظر می رسد این نظریه همچنان باید در پی پاسخی برای رهایی از اشکال مذکور باشد.
بررسی نظریه هنجارمندیِ منطق با تکیه بر انتقاداتِ هارمن و ارائه تبیینی از این نظریه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چنانکه اصول اخلاقی افعالِ ما را هنجارگذاری نموده، آنها را به درست(correct)و نادرست(incorrect)تقسیم می نمایند، اصول و قوانینِ منطق نیز بر اساسِ نظریه هنجارمندیِ منطق (normativity of logic)تفکر و استدلالاتِ معمول در زبانِ روزمره را هنجارگذاری می نمایند. صورتبندی های گوناگونی از این نظریه در متون فلسفی وجود دارد که محل بحث و منازعاتِ گسترده ای در متون فلسفی از چند دهه گذشته تا حال حاظر بوده اند. در مقاله پیش رو صورتبندی های مذکور را با تکیه بر انتقاداتِ مشهورِ گیلبرت هارمنعلیهِ تز هنجارمندی منطق، به بحث و بررسی خواهیم گذاشت. راهبردِ کلیِ هارمن برای نقدِ هنجارمندیِ منطق، تلاش برایِ توجیه این مدعاست که هیچ صورتبندیِ معقولی از هنجارمندیِ منطق نمی توان ارائه نمود. ما نیز پس از بررسی استدلالاتِ هارمن، استدلال خواهیم نمود که می توان صورتبندی قابل قبولی از این تز ارائه داد به طوری که نقدهایِ هارمن بر آن کارگر نیفتد. در گام آخر نیز تبیینی از چرایی هنجارمندیِ منطق بر اساسِ معنا و مفهومِ باور ارائه خواهیم نمود. بدین منظور ابتدا نظریه مهمی در موردِ مفهومِ باور که در متون فلسفی به نظریه هنجارمندی باور (normativity of belief) مشهور است را تشریح و سپس استدلال می کنیم که نظریه مذکور مستلزمِ هنجارمندیِ منطق است.
نقد هریچ بر تعبیر کریپکی از مفهوم پیروی از قاعده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پل هریچ (Paul Horwich) در کتابها و مقالاتی مختلف به نقد برهان ویتگنشتاینِ کریپکی (1982) پرداخته است. در این مقاله به یکی از پاسخ های وی به یکی از برهان های ویتگنشتاینِ کریپکی پرداخته، استدلال می کنم که دلایل او برای رد برهان ویتگنشتاینِ کریپکی کفایت نمی کنند. در بخش 2 به توضیح آرای ویتگنشتاینِ کریپکی و شکاکیت معنایی (Meaning Scepticism) خواهم پرداخت. در بخش 3 به توضیح صورتبندی هریچ از استدلال هنجارمندی ویتگنشتاینِ کریپکی، که خود آن را «استدلال راهنمایی عقلانی» (The Rational Guidance Argument) نام می دهد، خواهم پرداخت. در بخش 4 نقد هریچ بر این استدلال را بررسی خواهم کرد. چنان که خواهد آمد هریچ با پیشنهاد نسخه ای از نظریه آمایشی (Dispositional)که بر معرفی «آمایش برای تصحیح خویش» (Self-correction disposition) مبتنی است می کوشد به استدلال راهنمایی عقلانی ویتگنشتاینِ کریپکی پاسخ دهد. با بخش 5و استدلال علیه کارآمد بودن این پیشنهاد در پاسخ به ایراد هنجارمندی، مقاله را به پایان خواهم برد.
هم وردایی عام، دیدگاه های فریدمن و ارمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم هم وردایی عام یکی از مفاهیم مهم در نظریه نسبیت عام است که در فهم چیستی آن مشکلات و ابهامات زیادی بروز کرده است. در این مقاله،ضمن توضیح در مورد چیستی مفهوم هم وردایی عام،دیدگاه اندرسون – فریدمن در مورد مفهوم شیء مطلق بیان می شود. شیء مطلق، در این دیدگاه، متمایز کننده نسبیت عام از نظریه های دیگر است. همچنین دو تعریف از مفهوم هم وردایی عام را، یعنی، هم وردایی عام صوری را وهم وردایی عام جوهری را که ارمن ارئه داده است بیان می کنیم. ارمن با بیان اینکه نسبیت عام نظریه ای است که هم وردایی عام جوهری را متحقق می سازد، آن را از دیگر نظریه های فضا – زمانی متمایز می کند. ما در این مقاله،دو دیدگاه فوق را بررسی می کنیم و تمایز آنها را مشخص می سازیم.
علم و تکنولوژی: تفاوتها، تعاملها، و تبعات آن ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بین علم و تکنولوژی تمایز مفهومی مهمی وجود دارد، همچنین آنچهاز آن با عنوان ’علم کاربردی‘یاد می شود، از نظر معرفت شناختی مفهومی زائد است؛ این مقوله در ذیل مقوله تکنولوژی می گنجد. در مقاله حاضر درباره زمینه های فلسفی خلط علم و تکنولوژی بحث می کنیم و توضیح می دهیم که یکی دانستن آن دو، نه تنها یک خطای معرفت شناسانه محسوب می شود، بلکه نتایج و تبعات نامطلوب نظری و عملیعدیده ای نیز به بار می آورد که تأثیر خود را در کاوش های معرفتی و نیز سیاست گذاری ها در حوزه علم و تکنولوژی آشکار می سازد.
مروری بر کتابِ «سرنوشت علم»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هِلِن لونجینو، یکی از فلاسفه علمِ فمینیستیِ معاصر، در این کتاب می کوشد به روی شکافی پُل بزند که معتقدست فلسفه علمِ معاصر را به دو حوزه ظاهراً آشتی ناپذیر تبدیل کرده است: از یک سو، شرحهای تجربه گرایانه و انضمامی از معرفتِ علمیکه عمدتاً سرشتِ «جامعه شناختی» دارند، و از سوی دیگر، شرحهای هنجاری از آن که صبغه «فلسفی» دارند
مروری بر کتاب «شواهد و تکامل»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کتاب شواهد و تکامل را می توان تلاشی دانست در تطهیر نظریه تکامل، از گناه آغازینی که از بدو تولد بدان متهم شده است؛ گناه آزمون ناپذیر بودن، که حیاتی دوگانه را برای این نظریه رقم زده است: تکامل در قرن بیستم از سویی به نماد جهت گیریِ علمی نسبت به طبیعت تبدیل شده بود و از سوی دیگر به نظر نمی رسید ملاکهای علمی بودنِ یک نظریه (مثلا ملاک تمیز پوپر[1]) را برآورده کند.