چکیده
با توجه به اهمیت انسانشناسى در حکمت متعالیه صدرالمتالهین، نویسنده کوشیده استبا توجه به مبانى فلسفى او را در هستى شناسى و معرفتشناسى حقیقت انسان از حیث جسم و جان یا روح و بدن معرفى کرده و تعامل نفس و بدن را از جهت هستىشناختى، یعنى پیمودن مراتب وجود و از حیث معرفتشناختى، یعنى جایگاه نفس و قواى حسى در معرفت و تاثیر عرفتبر نفس بررسى کند . حاصل این بررسى تعیین نقش معرفت در تکامل نفس و رسیدن به درجه انسان کامل از حیث علم و عمل است .