چرایی و چگونگی تحول در علوم انسانی با نگاهی به مؤلفه ها و آسیب های مطرح در آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف از این مقاله، تبیین ضرورت و چگونگی تحول در علوم انسانی از یک سو و بیان برخی از نکات قابل توجه در عرصه اجرا و همچنین برخی از آسیب های روشی و محتوایی مطرح در آن بوده است. روش: روشاین پژوهش، توصیفی- تحلیلی بوده که با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی انجام شده است. یافته ها: با توجه به این مسئله که علوم انسانی فعلی، محصولی وارداتی از غرب بوده و خود نیز حاصل چهار قرن اخیر تمدن غربی است، لازم است با شناخت و آگاهی عمیق و دقیق به بررسی مبانی علوم انسانی در غرب پرداخته، در کنار آن با شناخت کارامد از فرهنگ بومی خود، به طراحی و سازماندهی الگویی بومی برای حوزه علوم انسانی اقدام کرد. یکی از مهم ترین گامها در این فرایند، تعیین مهم ترین موضوعات بنیادی در علوم انسانی از یک سو و از سوی دیگر تبیین این مفاهیم با تکیه بر مبانی اندیشه اسلامی و معارف دینی است. همچنین در امر تحول بنیادین در علوم انسانی، باید به آسیبهای مطرح در این زمینه توجه کرد که می توان از جمله آنها به سه آسیبِ کارکردگرایی به جای صدق گرایی، محدود ساختن روش تحقیق به روش تجربی و سطحی نگری به جای اجتهادنگری اشاره کرد. نتیجه گیری: مبانی فلسفی علوم انسانی غربی با فرهنگ و مبانی اندیشه اسلامی در تعارض و تقابل بوده و همین مسئله، ضرورت امر تحول را بیان می کند. از تفاوتهای اساسی موجود بین این دو می توان به این موارد اشاره کرد: 1. تفاوت نگاه و نحوه نگریستن به انسان؛ 2. نسبیت گرایی 3. تجربه زدگی؛ 4. عقل زدگی؛ 5. عدم توجه به سایر منابع معرفتی.